خانه > آزاده اسدی > گفتوگو > تلویزیونهای لسآنجلسی و دستان غیرملموس | |||
تلویزیونهای لسآنجلسی و دستان غیرملموسشاید شما طرفدار تلویزیونهای لسآنجلسی باشید. با برنامههایی که معمولا شبیه هم هستند؛ برنامههایی که با یک یا دو مجری روبهروی دوربین شروع میشود، با چند موزیکویدئو ادامه پیدا میکند و شاید هم با چند خبر اینترنتی تمام شود.
عکس: ویکیپدیا
راستش این فیلم بیش از اینکه تحلیلی باشد، فیلمی تشریحیست؛ تشریح [حوادثی] که داشت اتفاق میافتاد. با این همه، دوسال پیش، جوانتر بودم و کلهام بوی قرمهسبزی میداد. برای همین شاید فیلم کمی رادیکال باشد و زیادی انتقادی. اما امروز شاید با محافظهکاری بیشتری انتقاد بکنم. مثلا اگر امروز بخواهی دوباره «ابودلقکان کمانچهکش» را بسازی، چه کاری میکنی که دوسال پیش انجام ندادی؟ کمی ملایمتر حمله میکنم. حمله را البته انجام میدهم، ولی زندگیِ خارج از ساعات کاریشان را هم نگاه میکنم که ببینم چه دلیل و حتا بیچارگیهایی دارند که مجبورند چنین کاری بکنند. البته نه الزاما همهشان، ولی بعضی از کارهای آنها هم از روی ناچاریست. مثلا وقتی دریک بخش مقایسه میکنم، سی.ان.ان را نشان میدهم و بعد یکی از کانالهای لسآنجلس را. خب شاید خیلی مقایسهی منطقیای نباشد. برای اینکه آنها یک پشتوانهی مالی و پسزمینهی حرفهای خاصی دارند. در حالیکه ایرانیها با اسب و شتر از راه ترکیه رسیدند به لسآنجلس؛ و به هرحال سختیهای بیشتری دارند. ولی هیچ کدام از اینها بهانهای نمیشود که جرم آنها را فراموش کنیم. حتما کارشان غیرحرفهایست، حتما هم اشکال دارد و حتما هم باید انتقاد شود، ولی نه به آن تیزی که من کردم. به نظرت این نوع تلویزیونها هستند که به عنوان رسانه سلیقهی مخاطبشان را تعیین میکنند، یا واقعا سلیقهی مردم، به خصوص ایرانیها، همین حدیست که برایشان برنامهسازی میشود؟ واقعیت این است که در بین آنها هرگز تلویزیون یا رسانهی استانداردی نداشتیم تا ببینیم که آیا ایرانیها به سمت آن خواهند رفت یا خیر. حتا صدای آمریکا هم خیلی اوقات به عنوان بزرگترین رسانهی فارسیزبان استانداردهای زیادی را رعایت نمیکند. اما ما در مورد شبکههای صرفا سیاسی صحبت نمیکنیم. بحث در مورد شبکههای سرگرمی لسآنجلسیست که هیچ رویهی سیاسی در کارشان وجود ندارد. با اینکه مذهبی نیستم، ولی فکر میکنم داستان «خدا در و تخته را با هم جور میکند» در مورد این رسانهها هم صادق است. بخشی از ایرانیها همین شکل را میخواهند و بخشی هم خودِ رسانه است که چیز بیشتری از این حد نیست. ولی از روز اول که این شبکههای تلویزیونی راهاندازی شده، سیستم تولید و پخش همینطور بوده و اصلا با همین روش کارشان راشروع کردند. سیستم همینطور بوده. هیچکدام، حتا آنهایی که ادعای حرفهای بودن دارند، این کاره به معنای واقعی نبودند. چون اگر این کاره بودند اصلا شروع نمیکردند. شروعش غلط بوده. پس تو معتقدی که ۵۰ - ۵۰ است این قضیه؟ شاید هم ۶۰ - ۴۰ است. ۶۰ درصدش مردم هستند و ۴۰ درصد رسانهها. من ایرانیهای زیادی را دیدهام، در اروپا، آمریکا و بهخصوص ایران، که تجهیزات ماهوارهای را فقط برای دیدن این برنامهها میخرند. در اروپا ساعت شش بعدازظهر غروب میشود. همهی مغازهها تعطیل و هیچ صدای فارسی شنیده نمیشود. شاید شرایط ما که در امارات هستیم فرق بکند؛ چون خیلی فارسیزبان میبینیم. ولی آنهایی که در اروپا هستند و طرق رفتنشان هم به اروپا همیشه طوری بوده که به امید دگرگونی خواستهاند به ایران برگردند، شاید آرزویشان هست شب که میرسند خانه صدای فارسی بشنوند. هزینهی تلفن که گران است، اما ماهواره کمقیمت است و میتوانند راحت ببینند و گوش کنند. یعنی سطح برنامهها مهم نیست؟ مثل همهی چیزهای ماست. به مرور، به همه چیز رضایت میدهیم و شاید هم عادت میکنیم. سطح برنامهها نازل است، ولی آن سطح نازل، در قالب شش و هشت پخش میشود. ایرانی هم که عاشق رقص و آواز است. اما شبکههایی که از داخل ایران برنامه پخش میکنند برای رقص مناسب نیستند. هادی خرسندی حرف جالبی میزند. او میگوید از نحوهی رقصیدن ایرانیها در مهمانی میتوان فهمید چه وضعیت اقامتی دارند. کسی که خیلی دارد تندتند میرقصد، معلوم است با پرواز بعدی ایرانایر برمیگردد ایران. کسی که کمی آرامتر است، وضعیت اقامتش مشخص نیست. آنکه آرام پشت میز نشسته و سیگار برگ میکشد، اقامت کاملش را گرفته است. فکر میکنی چرا مدام این همه تلویزیون لسآنجلسی تأسیس میشود؟ همهشان هم شبیه بههماند و کیفیت برنامههایشان هم یکیست و هیچ تغییری نمیکند. من فکر میکنم که خیلی غیرملموس، ـ نه این که سلام علیکم؛ من به شما پول میدهم ـ، ولی خیلی غیرملموس، کسانی از دوردست کمک میکنند به گسترش تلویزیونهایی که فقط رقص و آواز دارد. این دستان خیلی غیرملموس از کجا میآیند و چرا حضور دارند؟ آن دستان خیلی خیلی غیرملموس به طرق مختلف شرکتهایی را تأسیس میکنند و تبلیغ میدهند به این کمپانیها. وقتی آقای شبخیز دو یا سه شبکهی تلویزیونی دارد، مگر نمیشود آن تبلیغات را درهمان شبکههایی که دارد پیاده کند؟ برای اینکه بازهم پول بیشتری درمیآورد و بازهم بینندهی بیشتری به دست میآورد. اگر دههزار نفر به این تلویزیون نگاه کنند، شانس این وجود دارد که بیستهزار نفر هم در اثر تصادف، تلویزیون دوم را نگاه کنند. هرچه تعداد این تلویزیونها بیشتر شود، رقابت سختتر میشود و کسی که حرفی برای گفتن داشته باشد دراین بازار وحشتناک، نمیتواند ظاهر شود. ولی چرا فقط باید به شبکه ها اضافه شود و با وجود همان امکانات محدود، کسی تلاشی نمیکند کارش متفاوت باشد؟ ممکن است بارها دیده باشی؛ مجری نشسته جلو دوربین و در حالیکه با کنترل از راه دور از خودش فیلمبرداری میکند، برنامه را هم اجرا میکند. آیا با همین امکانات نمیتوانند برنامههایی با سطح کیفی بهتر داشته باشند و با احترام به مخاطب برنامه تهیه کنند؟ این بخش مربوط به ۶۰ درصدیست که گفتم مخاطب مقصر است. تهیهکنندهی این شبکهها میبینند اگر پسزمینه، عکس ثابت از رودخانهی تایم هم بگذارند، همانقدر بیننده دارند که یک استودیو کامل مثل الجزیره درست کنند. مردم هیچ تفاوتی بین این دو حالت قایل نیستند. البته شاید این شبکهها هستند که مقصرند؛ چون مخاطب را عادت دادهاند همیشه این تصویر را ببینند. نه، نه. مخاطب این شانس را داشته که از میان این همه شبکهی ماهوارهای، چندین کانال خارجی دیگر را هم ببیند. مثل کانالهای آمریکایی و ایتالیایی. من که در فضای بستهی کره شمالی نبودم که به دنیای خارج دسترسی نداشته باشم. اینترنت بوده، ماهواره بوده و من میتوانستم ببینم در فراسوی این ۱۶۴۸۱۹۵ کیلومتر مربع، تلویزیونهای دیگری هم هستند؛ آدمهای دیگری هم زندگی میکنند با کیفیت دیگری. یادت نرود که خودت به زبان اشاره کردی. درسته. در این ویدئو هم گفتم اتفاقا که یکی از مشکلات این است که ایرانیها به زبانهای دیگر مسلط نیستند. ولی نسل من دنبال زبان انگلیسی میروند و میخواهند یاد بگیرند. ولی باز هم هیچی. ولی بخش زیادی از نسل تو به همان میزان عاشق ترانه و موزیکویدئوهایی هستند که خوانندههای جدید را با سهلانگاری وارد میکند. البته یک اتفاق هم در جریان است. من نمیدانم چقدر مؤثر باشد. فکر میکنم تغییراتی را موسیقی زیرزمینی ایرانی ایجاد خواهد کرد. گروههای راک و رپی که در زیرزمینهای تهران کار میکنند ـ نه همهشان ـ ولی یک عده از آنها اتمسفر جدیدی را به وجود میآورند. با این حال، فقط در یک بخش از فیلمات از موسیقی و کلیپهای ایرانی گفتی و آنها را نقد کردی. درسته. چون موسیقی داستان و شرایط مجزایی میخواهد ... خودش یک فیلم مستقل میطلبد... دقیقا. و من شایستگی این اظهار نظر را نداشتم و ندارم. ولی اینقدر سطح این نوع موسیقی پایین آمده که دیگر به سطح درک و تحلیل من هم رسیده و توانستم اظهار نظر کنم. قبول داری که این نوع ترانهسرایی و موسیقی شش و هشت، با توجه به همان مخاطبسنجی که این تلویزیونها انجام میدهند، کاملا منطقیست؟ درسته. همان داستان «در و تخته به هم جور در میآید» در مورد موسیقی هم مثل تلویزیونها صادق است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|