رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ شهریور ۱۳۸۹
گزارشی از مراسم نوزدهمین سال‌گرد قتل دکتر شاپور بختیار در پاریس

«بختیار، همیشه در تاریخ ایران زنده می‌ماند»

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

نوزدهمین سالگرد قتل دکتر شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر نظام سلطنتی ایران، روز جمعه ششم ماه اوت، در شرایطی در گورستان مون‌پارنس شهر پاریس برگزار شد که در هفته‌ها و ماه‌های اخیر نام او، به دلیل آزادی یکی از قاتلانش از زندان‌های فرانسه و بازگشتش به ایران، بار دیگر در رسانه‌های جهانی مطرح شده بود.

Download it Here!

علی وکیلی‌راد، یکی از محکومان به قتل شاپور بختیار، دو روز بعد از آزادی کلوتیلد رایس، شهروند فرانسوی از زندان‌های ایران از زندان فرانسه آزاد شد و طی استقبال رسمی مقام‌های جمهوری اسلامی، ۲۸ اردیبهشت‌ماه سال جاری وارد تهران شد.


دکتر شاپور بختیار

شاپور بختیار از سال ۱۹۷۹ در فرانسه به‌صورت پناهنده‌ی سیاسی زندگی می‌کرد. وی از مخالفان نظام اسلامی بود و در فرانسه سازمانی به‌نام «جنبش مقاومت ملی» تشکیل داده بود و می‌کوشید نظر مردم ایران را به دموکراسی و جدایی دین از دولت جلب کند.

او را از مبارزان نهضت مقاومت ملی فرانسه علیه فاشیسم هیتلری، از همکاران نزدیک دکتر محمد مصدق، از برجسته‌ترین رهبران جبهه‌ی ملی در دوران محمدرضا شاه پهلوی، سوسیال دموکراتی باورمند به آزادی و عدالت اجتماعی و یکی از مهم‌ترین قربانیان تروریسم دولتی جمهوری اسلامی توصیف می‌کنند.


مزار شاپور بختیار؛ عکس از ایرج ادیب زاده

در مراسم یادبود نوزدهمین سالگرد قتل دکتر شاپور بختیار، چند تن از یاران و همکارانش درباره‌ی شیوه‌ی برخورد او با شکل‌های مختلف استبداد و تلاشش برای جلب نظر مردم ایران به حکومت دموکراسی سخن گفتند.
در پایان این مراسم با چند تن از حاضران و هم‌چنین همسر دکتر شاپور بختیار گفت‌وگویی کوتاه کرده‌ام.

آقای مشیری از همکاران و نزدیکان بختیار، ویژگی شاپور بختیار را لائیک بودن او و پایداری‌ در اعتقاداتش توصیف می‌کند:

«بختیار روزی نخست‌وزیری ایران را قبول کرد که پذیرش این مسئولیت، شجاعت و دلیری فوق‌العاده‌ای می‌خواست. در آن موقعیت هرکسی برای این کار آمادگی نداشت. این شجاعت و دلیری در شرایطی بود که تمام دستگاه‌ها با او آماده و موافق نبودند. ولی او این شجاعت را به خرج داد.

دوم این که حسن تشخیصش و آشنایی‌اش با لائیسیته باعث شد که بداند چه خطری متوجه مملکت می‌شود. در آن روزهایی که شاید از هزار نفر، یک نفر بیش‌تر به این امر واقف نبود، او وقوف کامل به ماجرا داشت و بر حرفش ایستاد. سوم پایداری در اعتقاداتش بود. من اطلاع دارم که بسیاری از اشخاص به او فشار می‌آوردند که استعفا دهد.

استعفا نداد و ایستاد و گفت، من با حرف ناحق روبه‌رو نمی‌شوم. بالاخره، وقتی همه از ایران خارج شدند و همه ساکت بودند، او یک تنه اولین مردی بود که ایستاد در مقابل این فتنه، در مقابل این فاجعه و حرفش را زد و آخرهم با مبارزه مرد.»


مراسم نوزدهمین سالگرد قتل شاپور بختیار؛ عکس از ایرج ادیب‌زاده

قاتل‌های قهرمان

دکتر منوچهر رزم‌آرا، وزیر بهداشت دوران کوتاه نخست‌وزیری دکتر بختیار، از مهم‌ترین چیزی که بختیار برای مردم ایران می‌خواست سخن می‌گوید:

برای مردم ایران یک زندگی آزاد و سربلند می‌خواست تا اختیار زندگی‌شان با خودشان باشد و کسی برای آنها تصمیم نگیرد. می‌خواست مردم در زندگی‌شان صاحب‌نظر باشند، در پی ترقی باشند و در پی پیشرفت باشند. می‌خواست یک جامعه‌ی آزاد، سالم و فارغ از فساد تا آن حدی که ممکن بود ایجاد کند.

مرکز انقلاب اسلامی در مدارکی که منتشر کرده، در مورد قتل دکتر شاپور بختیار نوشته است: او توسط افراد ناشناس به قتل رسیده است.

عجب ناشناسی بود. اینها تمام‌شان که شناسایی شدند! این آقای وکیلی‌راد که رفت ایران و آن‌گونه از او پذیرایی کردند و گل به گردنش انداختند ناشناس بود؟ آن دیگری انیس نقاش که مشاور آقای رفیق‌دوست بود که میلیاردر شده است. اگر نمی‌دانند این‌ها را از آقای رفسنجانی، آقای ری‌شهری و این اشخاصی که سرویس‌های اطلاعاتی و آدمکشی دارند، بپرسند.


وکیلی‌راد، قاتل شاپور بختیار هنگام ورود به ایران

این که دیگر ثابت شده است؛ حداقل برای دادگستری و پلیس فرانسه ثابت شده است که اینها چه جور فرار کردند و رفتند. از این آخرین نفر هم، وکیلی‌راد را می‌گویم، ملاحظه فرمودید که هنگام برگشتن به خاک ایران با چه وضعی، مثل یک قهرمان ملی پذیرایی کردند. جمهوری اسلامی هرچه بخواهد می‌تواند بگوید، ولی مسئله روشن است که این قتل توسط دستگاه‌های اطلاعاتی ایران انجام شد.


توسط مباشری انجام شد که فرستاده بودند؛ از طریق ری‌شهری و رفسنجانی و آن گروه مخصوص سپاه پاسداران که رییس‌شان محمد آزادی بود، که حالا یا سرلشگر یا سرتیپ سپاه پاسداران است. اینها بودند که آمدند و دکتر بختیار را با سروش کتیبه به آن نحو به قتل رساندند.


مراسم نوزدهمین سالگرد قتل شاپور بختیار؛ عکس از ایرج ادیب‌زاده

مردم، حکومت ایران را لرزانده‌اند

خانم شهین‌تاج بختیار، همسر شاپور بختیار، از نکات مهم زندگی سیاسی او می‌گوید:

نکته‌ی مهم از نظر من این است که بعد از این‌همه سال که گذشته، بعد از سی‌واندی سال، هیچ چیز نتوانسته پایه‌های آخوندیسم را در ایران بلرزاند؛ مگر خود مردم ایران. آنها بالاخره متوجه شدند تا خودشان بلند نشوند و کاری نکنند، هیچ کسی برای‌شان کاری نمی‌کند.

به نظر من اگر دکتر الان زنده بودند، که همیشه در تاریخ ایران زنده خواهند بود، بسیار خوشحال می‌شدند که خود مردم ایران به‌خصوص جوانان و دانشجویان، کسانی که در زمان دولت آخوندیسم به‌دنیا آمده‌اند، علیه این رژیم بلند شده‌اند.

آیا در ۱۹ سال اخیر، نکته‌ی مهم دیگری هست که لازم باشد در پیوند با پرونده‌ی قتل دکتر شاپور بختیار افشا شود؟

چیزی که شاید مردم ندانند و به همان دلیل هم با سرعت دکتر بختیار را از بین بردند، این بود که ایشان از مجلس اروپا تقاضا کرده بود، حالا که شما عقیده دارید آقای رفسنجانی اکثریت آرا را به حق آورده و مردم طرفدارش هستند، پس اجازه دهید در انتخابات آینده، کمیته‌ای از سوی سازمان ملل یا کمیته‌ای از اروپاییان تشکیل شود تا بتوانند بر انتخابات ایران نظارت کنند.


همسر زنده یاد شاپور بختیار؛ عکس از ایرج ادیب‌زاده

کمیته‌ای هم داشت تشکیل می‌شد. خانم سیمون وی هم این پیشنهاد را قبول کرده بودند و داشتند کمیته‌ای تشکیل می‌دادند که بر انتخابات آینده‌ی ایران نظارت کند. وقتی این مسئله پیش آمد، آقای رفسنجانی و دارودسته‌اش متوجه شدند که اگر اجازه دهند، با دست خودشان قالی را از زیر پای خودشان کشیده‌اند.

آخرین پرسشم این است که به‌عنوان همسر دکتر بختیار، کسی که به‌هرحال سال‌ها با ایشان زندگی کردید، چه تصویری از شخصیت دکتر بختیار در ذهن خود دارید؟

یادم هست یک‌روز یکی از وزرای فرانسوی آمدند منزل ما و به همسر من گفتند: از ملت بزرگی مثل ایران تعجب‌ می‌کنم. قرن‌ها می‌گذرد تا در مملکتی آدمی پیدا شود که بتواند سرنوشت آن مملکت را برای بهتر شدن تغییر دهد.

ایرانیان، هم آدم‌های بسیار خوشبختی هستند و هم آدم‌هایی هستند که قدردان نبوده‌اند. چون در طی این پنجاه سال دو نفر برای بهبود اوضاع در این مملکت بر سر کار آمدند و در صحنه‌ی سیاسی حاضر شدند ولی قدر هر دوی اینها را ندانستند. یکی آقای دکتر مصدق بودند و دیگری هم خود شما آقای دکتر بختیار.

این حرفی بود که یک سیاستمدار فرانسوی در آن روز مطرح کرد و فکر می‌کنم گویاترین حرفی است که ممکن است آدم بتواند در مورد دکتر بختیار بگوید. همین است.

مراسم یادبود نوزدهمین سالگرد قتل دکتر شاپور بختیار، با پخش قسمت‌هایی از سخنرانی‌های او و هم‌چنین سرود «ای ایران»، به پایان رسید.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ایران بعد از زنده یاد دکتر بختیار دیگر رجل سیاسی ندارد که اگه داشت ......

-- ناشناس ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:01 PM

خوب لیاقت هر ملتی همون حکومتیه که داره.

-- زهره ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:01 PM

با سلام
خوانندگان مقاله ممکن است میل داشته باشند که تحقیق اینجانب در مورد آقای بختیار، که راجع به دوران نخست وزیری، نقش ایشان در کودتای نوژه و نیز نقش ایشان در حمله عراق به ایران می باشد، مراجعه کنند:

http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/081955.php
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/081956.php
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/082131.php#more
http://open.gooya.com/politics/archives/2009/01/082404print.php

البته تحقیقات تحقیقات محقق آمریکایی مارک گازیوروسکی، هم تاییدی بر صحت تحقیقات نویسنده می باشد و هم اینکه گازیورسکی نشان داده است که صدام حسین حمله خود به ایران را تا به بعد ازانجام کودتای نوژه به تاخیر انداخت، تا تنها خطهای دفاعی باقی مانده در برابر ارتش عراق که اول نیروی هوایی بود و بعد لشکر زرهی دزفول، توان عملیاتی اشان را از دست بدهند. من در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده بودم که هدف از کودتایی که هیچ امکان پیروزی نداشت، از بین بردن تنها مانع جدی در مقابل ارتش صدام، نیروی هوایی، بوده است و گازیورسکی نشان داده است که برنده واقعی این کودتا صدام حسین بوده است. ایشان میگوید که حتی اگر کودتا پیروز هم می شد، کشور وارد جنگ داخلی شدیدی می شد و ارتش صدام به ایران حمله می کرد و برنامه تقسیم ایران به پنج منطقه را باجرا در می آورد. و اگر پیروز نمی شد، ارتش صدام با نیرویی پراکنده و روحیه باخته روبرو می بود که کار را بر ارتش عراق بس آسان می نمود. و اضافه میکند که ساده لوحی بیش از حد آقای بختیار، باعث شد که فریب صدام را بخورد. در صورت شکست یا پیروزی کودتا، صدام خوزستان را ضمیمه خاک خود می کرد و با تجزیه شدن ایران، به هدف خود می رسید:
The Nuzhih Plot and Iranian Politics Author(s): Mark J. Gasiorowski Source: International Journal of Middle East Studies, Vol. 34, No. 4 (Nov., 2002), pp. 645-666 Published by: Cambridge University Press
مخلص
دلخواسته

-- محمود دلخواسته ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:01 PM

درود بر روح پاک دکتر شاپور بختیار ، قهرمان ملی آزادی ایران که به دست جلادان جمهوری اسلامی به قتل رسید .

-- Armin ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:01 PM

تنها مرد سیاسی جبهه ملی بود که تا آخر به شعار «شاه سلطنت کند و نه حکومت» وفادار ماند و عشق و علافه اش به ایران بالا تر از مخالفتش با شاه بود. آنموقع که ایران را در خطر دید، نخست وزیری را پذیرفت. رهبران جبهه ملی او را وادار کردند که از جبهه ملی استعفاء بدهد و بعد نخست وزیری را بپذیرد. بعد هم این رهبران (بازرگان و سنجابی) رفتند فرانسه که اولین نماز جماعت آقا را از دست ندهند! در ١٩بهمن ٥٧ هم فداییان خلق آخرین شانس ادامه حکومت را از او گرفتند. پذیرش نخست وزیری از طرف او در آن دوران بیشتر به یک خودکشی سیاسی شبیه بود. او عاشق ایران بود و شهامت خطر کردن داشت. بزرگترین اشتباه سیاسی او در تبعید سفر به عراق و ملاقات با مقامات عراقی در شروع جنگ بود. درخشان ترین برگ زندگی سیاسی او شناخت درست و بموقع او از آیت الله خمینی بود، یادش ماندگار باد.

-- homayoun ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:01 PM

آقای دلخواسته ، سابقه مبارزاتی دکتر بختیار گویای عشق به ایران هست . ایشان اولین فردی بودند که در برابر حمله عراق به ایران اعلام مخالفت کردند . بهتر است کمی بیشتر مطالعه کنید تا با شناخت بهتری مقالات خود را بنویسید .

-- mahsa ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:01 PM

خب . هیجان چشمان پدر و مادران ما را کور کرد آنقدر کور که رفتن بختیار را ندیدند کنار کشیدن بازرگان را ندیدندکشته شدن هزاران نفر در تابستان 60 را حس نکردند و فقط به تماشا ایستادند در این سی و یکسال به تصویری که روشنی ماه را گرفته بود . نجات دهنده قلابی شان .
حالا امروز هیجان چه چیز یا چه کسی چشمان من را می خواهد کور کند .. در باغ سبز ؟
برای همین دلم می خواهد اعتراضم خالی از رنگ و فرد باشد .. چرا خودم رهبری نشوم برای آنان که از پشت من می آیند . چرا پاک از همه ی رنگ ها نباشم که مجددا به جرم دشنام دادن به یک رنگ ، در دوره ای دیگر به مسلخ نروم

-- آزاده ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:01 PM

بختیار اشتباه کرد، اما قاتلان او و نحوه ی کشتن او او را تبدیل به یکی از از ماندگارترین شخصیتهای ایران کرد. بختیار مظلومانه بدست ساطور بدستان نایب برحق امام زمان سلاخی شد. آنچنان سلاخی که بی بی سی همان روزها اعلام کرد که چنان بختیار را تکه تکه کرده بودند که از خانواده ی او و نازکدلان تا جلسه را در موقع تشریح ترک کنند. این آقای دلخواسته باید برود و در ایران در مورد قتل فروهرها و هزاران هزار دیگر که به عراق هم نرفته بودند تحقیق کند. بختیار واقعا مرغ طوفان بود. او قربانی ساطور علی بود که در دستان خمینی و خامنه ای در فضا جولان می دهد!

-- بدون نام ، Aug 9, 2010 در ساعت 03:01 PM

ننگ بر نسلی که دست تاریخ امیر کبیر دومی را بر سر راه آنان قرار داد اما لیاقتشان چیزی بیشتر از یک بیمار روانی عقب افتاده ذهنی مانند خمینی نبود. درود بر روان پاک شاپور بختیار این ایران پرست بزرگ, و یادش جاودان

-- شهرام ، Aug 9, 2010 در ساعت 03:01 PM

چرا و تا کی میخواهید به بهانه جنایات خمینی ، بختیار را تطهیر کنید ؟ امروز که سند ها موجودند . یک قلم فقط رجوع کنید به خاطرات برژینسکی ، مشاور کارتر و ببینید که برای پیوستن به خمینی از او و کارتر کسب تکلیف میکند و چون آنان به او چنین اجازه ای نمیدهند ، شروع میکند به مخالفت با خمینی و با انقلاب مردم ایران . بنا براین استبدادی که بعداً واقع شد ، به هوش و فراست ایشان هیچ ربطی نداشت که اگر آقای بختیار هوش و فراستی در خور رهبری ملت ایران را داشت ، هیچگاه دست به دامن اجنبی نمیشد و از آنان کسب تکلیف نمیکرد . وقتی کسی به دنبال قدرت رفت ، طبیعتاً هرکار نا درستی ، مشروع جلوه خواهد کرد . مصدق کجا ،، بختیار کجا؟
با این حال کشته شدن بختیار با آن وضع فجیع ، جنایتی بزرگ و نا بخشودنی است .

-- محمدرضا حدادی ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:01 PM

این آقایان آخوند ها چنان بلایی بر سر ما آوردند که بخش قابل ملاحظه ای از (تخصیلکردگان) ما را به حداقل خواهی مفرط و خانمانسوزی دچار کرده است. مورد مرحوم بختیار هم از این موارد است. ایشان در اوج موفقیت انقلاب مردم با شاه و آمریکا توافق کرد و نخست وزیری شاه را پذیرفت، با تکروی خود در قبول این مقام، علیرغم مخالفت هیات رهبری، موجب تضعییف هر چه بیشتر جبهه ملی در مقابل قدرت فزاینده تندروهای اطراف خمینی گشت، از استعفا از نخست وزیری شاه و قبول نخست وزیری انقلاب‌ (علیرغم موافقت آقای خمینی) به دلیل مخالفت حکومت آقای کارتر سرباز زد، از صدام حسین کمک مالی دریافت کرد، بنا بر اسناد و مدارک گوناگون با دولت صدام برای کودتای نوژه و حمله به ایران همکاری و همراهی نمود، ولی باز هم برخی او را (امیر کبیر) و (مصدق) و ... ناجی میخوانند و باز هم تعجب میکنیم که چرا دیگرانی میر حسین موسوی را (امید یک ملت امید از دست داده) میخوانند؟؟؟؟ از ما ست که بر ماست !!!!!

-- morteza ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:01 PM

بختیار موقعیت را از همه ی مشهور به ملیون از جبهیه ملی تا دارو دستیه بازرگان- یزدی و چپهای رنگارنگ بهتر شناخته بود .و معتقد به حفظ شاه که بالاخره جناب دیکتاتور حاضر به معرفی نخست وزیری مستقل از رای خود بشود ،و کتاب حضرات غلامان خانه زاد را ببندد .کل جبهیه ملی و دارو دسته بازرگان و همیه جپیها وبسیاری از سلطنت طلبها و مجاهدین و ...نا آگاهانه پا در راه خیانت به ملت و مملکت به دست و پا بوس خمینی پر از ریا رفتند. جنگ را خمینی با تحریک شیعه های عراق بائس شد و بختیار هم مورد استفاده صدام قرار گرفت و سر چشمه از ضعفه ملیون درمقابل خارجی ها بود .

-- bahram ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:01 PM

آقای دلخواسته،

بیاییم حرف های شما را قبول کنیم. آنوقت می ماند این سوال که چگونه شما می توانید از آقای بنی صدر دفاع کنید که یکی از متولیان به قدرت رسیدن خمینی و دستبوس او بود؟ می خواهید بگویید که بختیار خیانت کرد. خوب خیانت یعنی چه؟ یعنی منافع ایران را فروختن؟ یعنی آدمکشی ایرانیان را کردن؟ آیا خمینی که بنی صدر مدافع او بود دست به این کارها نزد و هزاران هزار نفر را به جوخه های آتش نسپرد؟ خود بنی صدر مسوول کشتار های کردستان نیست؟ آیا بنی صدر در برابر کشتار ژنرالهای شاه که تسلیم شده بودند اعتراض کرد؟ آیا منافع ایران بر اثر به قدرت رسیدن حکومت دینی که آقای بنی صدر از سردمداران آن بود فقط در یک مورد گروگانگیری لطمه نخورد؟ و اما برگردیم به مورد جنگ. چه کسی باعث جنگ ایران و عراق شد؟‌ بختیار یا خمینی؟ همگان می دانند که خمینی مایل و محرک جنگ با عراق بود. او عمری را در پناه دولت عراق در نجف بود و بعد از برادران شیعه خواست که علیه صدام بلند شوند. گازیوفسکی نیز حجت نیست. بختیار ایراندوست بود و مردم فقط روز حماقت نیست که او را دوست می دارند و برای بنی صدر احترام قایل نیستند. او محبوبترین نخست وزیر ایران بعد از مصدق است و مردم هم قضاوت دارند. آری دشمن هم دارد و دوستانش بسی بیشترند.

-- احمد رضوی زاده - ارسال مجدد برای درج ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:01 PM

علت حمله عراق به ایران که خمینی باعث ان شد این را خاطرات سفیر ایران درعراق و بارزگان میگویند که صدام قصد حمله به ایران را نداشت ولی دخالت ایران اسلامی در عراق برای یک انقلاب اسلامی دیگر او را مجبور کرد به ایران حمله کند حتی سفیر ایران در عراق پقامی را از طرف صدام به ایران میاورد پیش خمینی که صدام یک هیتی را به ایران بفرستد که خمینی میگوید ولش کنید محل بهش نگذارید که سفیر ایران موقعی که بیرون میاد از پیش خمینی گریه میکند و میگوید من دیگر به عراق نخواهم رفت و میدانم صدام به ایران حمله خواهد کرد صدام حتی به سفیر ایران میگوید من اولین کسی و کشوری بودم که حکومت اسلامی را برسمیت شناختم

-- k.k ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:01 PM

سئوالی از آقای محمود دلخواسته:

پس از مطالعه چند نوشته شما، متوجه شدم که احتمالاً شما ارادت خاصی نسبت به آقای ابوالحسن بنی صدر دارید. بهتر نیست تا بجای چوب زدن به مردگان، چند تَرکه هم به زنده هائی که مسبب به قدرت رساندن آخوندها شده ومردم ومملکت را به این وضع رقت بار دچارکرده اند، بزنید؟ مثلاً همین آقای بنی صدر که شما در نوشته مورد اشاره تان، او را داستان پرداز شاهنامه لقب میدهید که درنقش مرشد قهوه خانه های سنتی، با بیان گیرای داستان رستم واشکبوس چنان خلبانان از زندان اسلامی رها شده رابه هیجان میآورد که برخی با دمپائی و بعضی پابرهنه برعرشه جنگنده های نیروی هوائی نشسته و تاقلب بغداد را به آتش میکشند. امّا، همگان از این دلاوریها مطلعند وبه شجاعت و رشادت آنان درود میفرستند وآنان را مایه افتخار ایران وایرانی، میدانند. ولی اگر همانطور که ابراز داشته اید، مایل به روشن کردن گوشه هائی تاریک یا نادیده یا ناگفته از تاریخ معاصر ایران رادارید، نقش بنی صدر و بنی صدرها راهم در بوجود آوردن این منجلاب، روشن کنید. علت این تقاضا آنست که طبق سندی که باادعای دستخط بختیار، ارائه کرده اید، آقای بنی صدر از یکسال قبل از شروع انقلاب اسلامی مورد ادعای شما، با خمینی ودارودسته اش مرتبط بوده اند. درحالیکه آقای بنی صدر قبلاً ابرازداشته بود که در بدو ورود خمینی به پاریس، با ایشان ارتباط برقرارکرده است. با عنایت به شواهد حاضر که مؤید این واقعیت است که بنی صدر وبنی صدرها دوباره دارند با «انقلاب اسلامی» شان میآیند، آیا شایسته نیست که جنابعالی به عنوان یکی از رهروان راه مصدق، نقش گذشته اینان را افشاء کرده وازاین ممر خدمت شایسته تری به هم میهنان ومیهن خود بکنید؟ بنی صدر و بنی صدرها ملت وکشوری را در جهنم سوزان آخوندی انداخته اند و حال میخواهند با سطل آبی آتش جهنم را خاموش کنند تابلکه با هیزم «انقلاب اسلامی» شان بتوانند تون تابی تازه ای را آغاز کنند. مگر نشنیده اید که گفته اند «پهلوان زنده را عشق است!!»

-- علی کبیری ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:01 PM

من کاره ای نیستم که اینجا دست بخودگویی بزنم ولی اجازه دهید این را با خوانندگان گرامی زمانه در میان بگذارم که من که در زمان انقلاب یک دانشجوی بیمذهب و منزجر از آخوندها و کم اطلاع از سیاست و تاریخ سیاسی ایران بودم پس از رفتن شاه و نخست وزیر شدن شاپور بختیار بر این باور بودم که او میتوانست ایران را از هرج و مرج و خطرات ناشی از دستیابی خمینی و آخوند ها بر قدرت نجات دهد و در آنزمان بسیار باعث رنج و شگفتی بسیار من بود که نه تنها هیچکدام از دوستان و آشنایانم بلکه هیچیک از روشنفکران بنام مملکت و بویژه همسنگران بختیار در جبهه ملی آن مرد شجاع تحصیلکرده روشنفکر را قبول نداشتند و دورش را خالی کردند. من در این باور خود بسیار احساس تنهایی میکردم و هر گاه سعی کردم با دوست و همدوره ای در باره مهم بودن رهبری بختیار صحبت کنم با تمسخر و حتا تهدید آنها مجبور بسکوت میشدم. یادم است دوستی چند که درک و سواد سیاسیشان از من بیشتر بود دم از شخصی بنام شریعتی میزدند و چندی که میگفتند این خمینی با آخوندهای دیگر فرق دارد و و و ... البته باور من بی اطلاع مهم نبود و نیست ولی شگفتی آندوره من هنوز تا حدودی ادامه دارد وقتی میخوانم و میشنوم که پس از گذشت اینهمه سالها و اینهمه فتنه و واپسگرایی، هنوز عده بسیاری از روشنفکران قدیم و جدید هستند که بختیار را بی اهمیت جلوه داده و یا عده ای که حتی او را خائن میشمارند و دم از شریعتی و امثال او میزنند. باور کنید هنوز در شگفتم که چطور من کم اطلاع و دور از سیاست میدانستم که راه بختیار درست بود ولی سیاستمداران پر تجربه و روشنفکران و اموختگان نامی ما ازین امر بی اطلاع بودند. البته فکر میکنم میبایستی بوده باشند عده ای ولو قلیل که با من همعقیده بودند ولی از ترس و در جو آنزمان مجبور بسکوت شده بودند. شاید آن جمع ساکت نیز مانند من این مصرع معروف را خوانده و یا شنیده بودند که: فتنه از عمامه خیزد ره نه اینست و نه آن.

-- مبهوت قدیمی ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:01 PM

آقای بختیار اول نخست وزیری شاه را قبول کرد و بعد به دوستان و جبهه ملی خبر داد. ضدیت با خمینی باعث نشود ما تاریخ را وارونه بخوانیم. آقای بختیار با سیاستهای خود خصوصا در کودتای نوژه و همکاری با صدام حسین پایگاه ملیون را در ایران تضعیف کرد. مرگ او دردناک بود و جنایت آخوندها هم نابخشودنی . اما اینها باعث نمیشود ما حقایق را در نظر نگیریم.

-- lمهران ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:01 PM

با سلام
نفس اردات داشتن به کسی و اندیشه ای، بالذاته دارای ایراد نیست. ولی اگر این ارتباط در درون فرهنگ قدرت شکل بگیرد، رابطه مرید و مرادی و مرجع و مقلد ایجاد می کند و در نتیجه تحقیق در درون چنین فرهنگی، در مورد شخص و اندیشه ای، برای مثال می شود مصدق نامه، بختیار نامه و بنی صدر نامه، که گرچه ممکن است از جنبه اطلاعاتی دارای ارزش باشد، ولی از هر ارزش علمی عاری می شود.
ولی وقتی ارادت داشتن در درون فرهنگ آزادی شکل می گیرد، آنگاه ارادت داشتن، همراه می شود با فرهنگ نقد و انتقادو نگاهی آزاد داشتن، و بنا براین دارای ارزش علمی.
کوتاه سخن اینکه نگاه پوزوتیویستی در علوم اجتماعی داشتن، و اوبجکتیو بودن مطلق گرایانه، ممکن نیست و این امر در اکثر محیطهای علمی پذیرفته شده است. ماکس وبر که اصلا چنین انتظاری را بیرحمانه می داند

در مورد تحقیقی که در مورد آقای بختیار انجام داده ام، بسیار خوشحال خواهم شد، که بیرحمانه به نقد کشیده شود. ولی متاسفانه از زمان انتشار تا الان، حتی با یک نقد علمی کار برخورد نکرده ام و هر چه بوده است توهینهای شخصی،بوده است، تا حدی که آقای نوری زاده در برنامه تلویزیونی خود گفت که من برای این تحقیق از آقایان خامنه ای و اژه ای پول گرفته ام. خواهش من این است که کار را به نقد بکشید، بگذارید یکبار هم که شده، بیاموزیم که انصاف و اخلاق را در انتقاد رعایت کرده باشیم.
تحقیق من نشان داده است که آقای بختیار به علت عدم استقلال، فرصتی تاریخی را( که همان نخست وزیر شدن از طرف آقای خمینی می بود.)به خاطر اطاعت از دستور کارتر را از دست داده است. حرکتی که شانس جدی داشت که استبداد دینی هیچگاه امکان و منابع آنرا نیابد تا خود را بر گرده دولت و ملت سوار کند.
در تحقیق نشان داده ام که ایشان برای سرنگونی رژیم به خدمت صدام حسین در آمد و با شرکت فعال هم در کودتای نوژه و هم حمله به ایران، یکی از اصلی ترین اصول ایرانیت، که همان استقلال می بود را زیر پا گذاشت و در نتیجه از عواملی شد که در جنگی خانمانسوز، بیش از یک میلیون ایرانی کشته و معلول شد، نسلی فرصت رشد را از دست داد و بیش از یک هزار میلیارد دلار خسارت بوطن وارد شد.
اگر نقدی بر متدولوژی و یا منابع و یا نتیجه گیری این تحقیق وارد است، لطفا آنرا با من و دیگران در میان بگذارید.
در مورد آقای بنی صدر و نقش ایشان در انقلاب باید بگویم که مدتی است که در سایت زمانه، شروع به انتشار تحقیق کرده ام. در آنجا نظرات من در مورد انقلاب، حزب جمهوری، آقایان خمینی، بنی صدر و دیگران شفاف بیان شده است.
مخلص
محمود دلخواسته

http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/06/post_78.html

تبار شناسی کودتای شصت – بخش دوم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_83.html
تبار شناسی کودتای شصت – بخش سوم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_87.html
تبار شناسی کودتای خرداد شصت – بخش چهارم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/07/post_81.html#comments

تبار شناسی انقلاب- بخش پنجم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/08/post_100.html

-- محمود دلخواسته ، Aug 11, 2010 در ساعت 03:01 PM

هموطنانی در رابطه ما مقاله آقای دلخواسته در مورد مرحوم بختیار نظر دادند، طبق روش استبدادی بدون دلیل و سند، بدون شرکت در بحث برای شفاف کردن حقایق! در اینجا بگویم دستگاه استبداد دینی که امروز گرفتار آن هستیم از قبل از اسلام وجود داشته، پنهان در کنار تخت شاهی‌ عمل میکرده و مغز ملت ما را سالها بوده نابود میکرده. انقلاب بزر...گ ایران این دیو را نمایان کرد اگر خمینی و عده‌ای خائن در داخل، که گروگانگیری را انقلابی بزرگتر از انقلاب ملت ایران نامیدند و جنگ را نعمت دانستند و دسته‌ای خود فروش در خارج نبودند این استبداد ساخته نمی‌شد و این دستگاه استبداد هم سقوط میکرد. اینکه قتل مرحوم بختیار محکوم است در آن شکی‌ نیست، صحبت سر اصل استقلال است، آیا این صحبت ایشان که گفته بودند پول از عراق گرفته اند و ملت ایران در موقعه پیروزی این پول را پس خواهد داد حرف درستی بوده؟ آیا میشود از مستبدی چون صدام یا از هر دولت دیگری پول گرفت به عنوان مبارزه برای آزادی و استقلال! مرحوم بختیار نیست، بحث را بگذارید سر مساله آزادی و استقلال. بگوید آیا این حرف دروغ که هدف وسیله را توجیه می‌کند را باور دارید؟ بدانید هر وسیله هدف خود را دارد و با وبستگی استقلال نمی‌شود. وقتی‌ کارتر به او می‌گوید پیشنهاد نخست وزیری از طرف خمینی را نپذیرد، آیا با کارتر است که برای ایران و او تصمیم بگیرد؟ شاد باشید.

-- حمید ، Aug 13, 2010 در ساعت 03:01 PM

آقای دلخواسته،

یادآوری کرده اید که این نوشته های شما، پژوهشهای آکادمیک هستند. به منظور قانع کردن خودم، به علت کمبود وقت، مطالب لینکهائی را که در بالا داده اید بسرعت از نظر گذرندم ویک سری منابع ذکر شده شما را آکادمیک یا محکمه پسند نیافتم. امیدوارم در صورت اقتضای وقت، در آینده ای نزدیک آنها را مطرح کنم.

-- علی کبیری ، Aug 29, 2010 در ساعت 03:01 PM