رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۸ تیر ۱۳۸۹
امام زمان در برابر علوم زمانه (۷)

ذهنيت اسطوره ای و ذهنيت تجربی

نوشتهء نيما

فايل صوتی ـ بخش سوم
متن نوشتاری شامل افزوده هایی است که در فایل صوتی نیامده است.

در نوشتار حاضر به ذکر آنچه تاريخ گواهی مي‌دهد بسنده نمي‌کنيم، و بنا داريم وجه ضروری وقايع تاريخی را نشان دهيم. نه فقط قرار است نشان دهيم که اوضاع چنين بوده و هست، بلکه قرار است بيان کنيم که چرا ضرورتاً جز اين نمي‌توانسته بوده ‌باشد. نگارنده در ادامه قصد دارد نشان دهد که چگونه سمت‌گيري‌های معرفتی انديشه‌ی اسلامی مانع از اين بوده‌است که علم به معنای غربی آن شکل بگيرد. اين سخن قطعاً به اين معنا نيست که در چارچوب آگاهی و انديشه‌ی اسلامي، علم به هيچ معنايی ممکن نيست. به تعداد حوزه‌های فرهنگی بزرگ و تمدن‌ها، مي‌توانيم شاهد مصاديق متعدد واژه‌ی علم باشيم. اما آن نوع علمی که مقتضی ِ انديشه‌ی اسلامي‌ست هيچ نسبتی با علم غربی نخواهد داشت. هيچ نوع علمی تاکنون نتوانسته به موفقيت‌های عينی چشمگير علم غربی دست يابد و چنين واقعيتی را با توجه به سرشت ويژه‌ی علم غربی و انديشه‌ای که مولد آن است بايد توضيح داد. در صفحات آينده سعی مي‌کنيم سرشت انديشه‌ای که مولد علم غربی بوده‌است را بررسيم.


برخلاف آنچه که مدافعان افراطی اسلام قصد دارند القاء کنند تمايز انديشه‌ی سنتی اسلامی با انديشه‌ی مدرن را چندان نمي‌توان و نبايد در بروز حس‌گرايی (sensationalism)، ماده‌گرايی (materialism)، اثبات‌گرايی (positivism)، يا ديدگاه مکانيکی (mechanism) به منزله‌ی گرايش‌های فلسفی و معرفت‌شناختی در غرب دانست. چون، از يک سو اين گرايش‌ها هيچ‌کدام به تنهايی و حتی با هم آينه‌ی تمام‌نمايی از انديشه‌ی فلسفی غرب نيستند. اين گرايش‌ها هر کدام غالباً گرايش‌های متضاد خود را پديد مي‌آورده‌اند و آنچه تفکر غرب را مولد کرده‌است جدال همين گرايش‌های متضاد بوده‌است.

از سوی ديگر، برخی از اين گرايش‌ها در طول تاريخ کوتاه ظهور فرهنگ و تمدن مدرن، پس از آنکه نقش مفيد خود را در جدال‌های علمی بازی کردند، به کلی منقرض شدند يا پس از تعديل شدن‌های پي‌در‌پی از حالت خام و يکسويه‌نگرانه خارج شدند و مرز‌های خود را با گرايش‌های مخالف و متضاد کمرنگ‌تر ساختند. به عنوان نمونه، ديدگاه مکانيکی به شکلی که توسط رنه دکارت در قرن هفدهم طرح شد و حتی در اشکال متکامل‌ترش در قرن هيجدهم و نوزدهم منسوخ شده‌، اگرچه عناصر مثبت آن در نظريات جديد علم فيزيک جذب گرديده‌است(۷). اثبات‌گرايی در نسخه‌های جديدترش کاملاً از حالت خام اوليه فاصله گرفته ‌و با انتقادات کارل پاپر (Karl Popper) در قرن بيستم در مجادلات علمی در تنگنا قرار گرفته‌است. حس‌گرايی نيز در شاخه‌های مختلف پژوهشی با انتقادات جدی مواجه شده‌است.


برخی محققان برای توضيح آنچه باعث و بانی ظهور علم به مفهوم مدرن آن در غرب شده‌است نه به نظام‌های مدون و مشخص فلسفی در قرون پيشاـ‌ مدرن و مدرن، بلکه به مولفه‌هايی اشاره کرده‌اند که مي‌توانيم آنها را «سمت‌گيري‌های انديشه» به طور کلی بناميم؛ يعنی اختلاف جهان سنت (چه مسيحی چه اسلامي) با جهان مدرن را نه چندان درسطح نظريه‌پردازی (speculation) بلکه بيشتر در سطح ذهنيتی (mentality) که پس و پشت آن نظريه‌پردازي‌ها دست در کار داشته ‌است، جسته‌اند. فی المثل برخی اشاره کرده‌اند که انديشه‌ی جديد به عمل (practice) بيشتر از تأمل نظری و ژرف‌نگری (contemplation) متوجه است و ظهور علم مدرن و جريان‌های فلسفی بزرگ چند قرن اخير را بر همين مبنا توضيح داده‌اند (داريوش شايگان(۷)).

ذهنيت اسطوره ای و ذهنيت تجربی
برخی ديگر تکيه بر مفهوم عدم تناهی (الکساندر کويره) و برخی کميت‌گرايی (رنه گنون) را خصيصه‌ی حاکم بر کل جريان‌های فکری و فرهنگی دانسته‌اند. هر کدام از اين نظريات چه بسا بهره‌ای از حقيقت دارند. نظری که نگارنده ارايه مي‌دهد و خود را متکفل تبيين مختصر و حتی الامکان ساده‌ی آن در اين نوشتار کرده‌است از حيث آنکه سمت‌گيري‌های انديشه را مبنای توضيح جهان‌بينی قديم و جديد قرار داده‌است، در رديف اين دست نظريات است. ما تفاوت را در دو نوع ذهنيت که يکی را اسطوره‌ای (mythical) و ديگری را تجربی (empirical) يا انتقادی (critical) مي‌ناميم، مي‌جوييم. مبدع اين نظريه، فيلسوف نوکانتی آلماني، ارنست کاسيرر (Ernst Cassirer) است که فلسفه‌اش مشتمل بر نوعی اسطوره‌شناسی فلسفي‌ست. کاسيرر، در جلد دوم فلسفه‌ی صورت‌های سمبوليک با نام فرعی انديشه‌ی اسطوره‌اي، مولفه‌های همين ذهنيت را پژوهيده است و در جلد سوم همين اثر با نام فرعی پديده‌شناسی دانش، انديشه‌ی علمی را بررسی کرده‌است. وارد شدن به اين مسأله از منظر فلسفه‌ی ارنست کاسيرر امتيازاتی دارد و گشايش‌های تازه‌ای را در فهم ما به وجود مي‌آورد که بيان خواهد شد.

نيل به مفهوم عينيت علمی بسيار مديون تفکيک تاريخی ميان عقل نظری و عقل عملي‌ست؛ يعنی جدا کردن حوزه‌ی نظريه‌پردازی محض از حوزه‌ی مباحث اخلاقی. مسلماً اين تفکيک به هيچ وجه به معنای عدم توجه انديشه‌ی غربی به اخلاقيات نيست، بلکه به معنای دسته‌بندی کردن مباحث و جلوگيری از خلط مبحث است. در تاريخ انديشه‌ی غربی از زمان ارسطو تاکنون در هيچ‌دوره‌ای اخلاقيات از دايره‌ی توجه فيلسوفان خارج نبوده‌است و گاهی در برخی فلسفه‌ها (همچون فلسفه‌ی فيشته) اولويت نيز يافته‌است. از سوی ديگر، امروز به روشنی هرچه تمام‌تر مي‌توانيم ببينيم که چطور جدا کردن مبحث شايست‌ها و ناشايست‌ها از بايست‌ها و نبايست‌ها، مفهوم قانون را در علم غربی صيقل زده‌است: قانون حاکم بر طبيعت در علم امروز، سلباً و ايجاباً هيچ ربطی به اراده‌ی انسانی يا شبه‌انسانی و احکام اخلاقی ناظر به آن ندارد. قوانين علمی بايست‌ها و نبايست‌های حاکم بر پديده‌های طبيعت را بيان مي‌کنند. اينکه (في‌المثل) اجرام طبق قانون گرانش به سمت زمين کشيده مي‌شوند برحسب اينکه اهل زمين گناهکار باشند يا نباشند تغييری نمي‌کند. اگرچه اين نکته امروزه به نظر بسياری از ما بديهی مي‌رسد اما مطالعات تاريخ علم و تاريخ فرهنگ بشر نشان مي‌دهد که برای گذشتگان ما ابداً بديهی نبوده‌است و حتی امروز هم کسانی هستند که تن به تبعات منطقی اين تفکيک نمي‌دهند. کوشش‌های نظری و غيرنظری بسياری صورت گرفته‌است که علم و مفاهيم وابسته به آن به عنوان مفهومی مستقل از اخلاق و مفاهيم مربوط به آن در نظر گرفته شود. دستاوردهای علم امروز، به شدت مرهون اين پيراستن و ــ به طور کلی ــ اين مقوله‌بنديها مفصل و دقيق است.

ارنست کاسيرر با ارجاع به نوشته‌ی ماکس پلانک، فيزيکدان برجسته‌ی آلمانی مي‌نويسد:
«دانشمند بزرگی مثل ماکس پلانک، مجموعه‌ی روش‌های علمی را به منزله‌ی کوشش‌های پيوسته‌ای تعريف مي‌کرده که معطوف به حذف و اخراج عناصر ناشی از مداخله‌ی نفسانيات انسان (anthropologic element) بوده‌اند. برای تحقيق در طبيعت و کشف و انشاء قوانين آن، بايد انسان را به دست فراموشی سپرد. در جريان تحول فکر علمي، عناصر ناشی از مداخله‌ی انسان به تدريج عقب نشينی کرده‌اند. به طوری که در ساختمان آرمانی فيزيک اثری از آثار آن را نمي‌توان پيدا کرد.» (An Essay on Man, p:۱۹۱)

اين يعنی حذف انسان‌انگاری (anthropomorphism) از نظريات علمي؛ تا جايی که به خود مفهوم قانون در علم مربوط مي‌شود يعنی اينکه قانون حاکم بر طبيعت مستقل از خواست انسان و تصورات‌اش از خير و شر، و خوب و بد، و مستقل از آنچه که او گمان مي‌کند خواست خدا يا خدايان است، ساری و جاري‌ست. درست نقطه‌ی مقابل اين روند، انديشه‌ی اسطوره‌ای به‌شدت انسان‌انگار است و ميان امر واقعی و امر ايده‌آل، ميان احکام ناظر به امر واقع و احکام ارزشی قابل انتساب به آن هيچ تمييزی نمي‌نهد. مي‌توانيم به عنوان يک نمونه‌ی مهم، تلقی ذهنيت اسطوره‌ای را از مفهوم قانون بررسی کنيم.

{ادامه دارد . . .}

بخش اول ـ کليک کنيد.
بخش دوم ـ کليک کنيد.
بخش سوم ـ کليک کنيد.
بخش چهارم ـ کليک کنيد.
بخش پنجم ـ کليک کنيد.
بخش ششم _ کليک کنيد.

*
پانوشته ها:

۷ - مزید اطلاع خوانندگان علاقه‌مند و به عنوان توضیح بیشتر یک نمونه، مایلم به روایت ارنست کاسیرر (Ernst Cassirer)، فیلسوف و مورخ آلمانی، از زوال دیدگاه مکانیکی در فیزیک اشاره کنم. وی در مسأله‌ی دانش (The Problem of Knowledge) می‌نویسد که برخی دانشمندان همچون ویلهلم ونت (Wilhelm Wundt)، هلمهولتز (Helmholtz) و آلمبرت (Alembert) که هم فیزیکدان و هم آشنا به مباحث شناخت‌شناسی بودند تلاش کردند تا دیدگاه مکانیکی از عالم را صورتبندی کنند. در قرون هیجدهم و نوزدهم شکی نبود که وجود (existence) از یک سلسله‌مراتبی برخودار است. آلمبرت سعی کرد این سلسله‌‌مراتب را از سادگی به پیچیدگی مرتب کند: منطق، جبر، هندسه و نهایتاً مکانیک به ترتیب از سطوح پایین‌تر/ ساده‌تر به سطوح بالاتر/ پیچیده‌تر وجود می‌پرداختند. ستاره‌شناسی، نورشناسی و آب‌شناسی هم بر مکانیک مبتنی و اعتبار خود را از آن اخذ می‌کردند. اما از اواخر قرن نوزدهم بروز مسائلی در ترمودینامیک، نورشناسی و نظریه‌ی الکتریسیته در مورد اعتبار این نظم سلسله‌مراتبی تردیدهای جدی به وجود آورد. آیا اطلاق صفات عالی (higher) و دانی (lower) به رخدادهای طبیعی موجه است؟ آیا تنها اساس محکم برای این هرم علم مکانیک است؟ (p.۹۰) فیلسوفان همراه با هلمهولتز قائل شدند که تنها شیوه‌ی درک قابل اعتماد طبیعت و رخدادهای آن، تبیین مکانیسم آنهاست اما آنها یک گام هم به پیش برداشتند و خواستند که جایگاه ویژه و رجحانی برای این نوع تبیین دست و پا کنند از این طریق که برای آن یک زمینه‌ی پیشینی (a priori) و نه فقط تجربی مهیا کنند. در نتیجه تلاش کردند تا مفهوم علیت را به نحوی تعریف کنند که همه‌ی پدیده‌های طبیعی ضرورتاً به پدیده‌های محض حرکت تقلیل یابند. این گرایش به برجسته ساختن مفهوم علیت از طریق اصل موضوع کردن پدیده‌ی حرکت به ویژه در آثار ونت و هلمهولتز بارز است. (p.۸۷) اما اولین ضربه به دیدگاه مکانیکی در آزمایشگاه وارد شد: دانشمندان هرچه بیشتر به ناموجه بودن فرض وجود ماده‌ای به نام اتر پی بردند و از سوی دیگر وابستگی این مفهوم اتر به دیدگاه مکانیستی بارز بود. علاوه بر این دشواری‌هایی که آزمایش‌های تجربی پیش روی هواداران دیدگاه مکانیکی قرار داده بود انگیزه‌های دیگری از قبیل مشکلات روش‌شناختی نیز مزید بر انتقادات از این دیدگاه شد: گوستاو کیرشهوف (Gustav Kirchhoff) منکر شد که دیدگاه مکانیکی تببینی از پدیده‌های طبیعی فراهم می‌کند بلکه ، به زعم او ، هدف این دیدگاه تنها ارائه‌ی یک توصیف کامل از حرکات در طبیعت به ساده‌ترین شیوه‌ی ممکن است. این اظهار نظر کیرشهوف به عنوان یک ابداع مهم و گسستی قاطع از سنت فیزیک کلاسیک قلمداد شد. چرخش نظری مهمی که کیرشهوف بانی آن بود در واقع انکار نظام سلسله‌مراتبی وجود است. بسنده کردن فیزیک به صرفاً توصیف به جای پرداختن به ماهیات اشیاء این امکان نظری را فراهم کرد که روابط بین پدیده‌ها بدون لحاظ سلسله مراتب احتمالی میان آنها بیان شود؛ یعنی امکان یک طبقه‌بندی نظام‌مند با قواعد همبسته (دو جانبه) و با تلقی ریاضی وار از مفهوم تابع (function).

کاسیرر ضربه‌ای را که کیرشهوف به دیدگاه مکانیکی زد به این شکل خلاصه می‌کند: « اینجا رابطه‌ی یکجانبه‌ی وابستگی آن گونه که در مورد "علت" و "معلول" هست در کار نیست، و نه رابطه‌ی منطقی "پیشی" یا "پسی". برعکس همبستگی محض قواعد که بیان ساده‌اش در مفهوم ریاضی تابع است وجود دارد. به مجرد آنکه تصور فیزیکدان از نیرو به صورت صرفاً مورد خاصی از مفهوم تابع تغییر کرد دیگر ضرورتی ندارد که به نیروهای مکانیکی جایگاه استثنایی اعطاء شود و احتیاجی نیست که پدیده‌های متحرک به منزله‌ی پدیده‌های بهتر درک شده یا ساده‌تر نسبت به پدیده‌های دیگر، ممتاز شوند.» (p.۹۰) بدین ترتیب زمینه فراهم شد تا ماخ (Mach) فیزیک پدیده‌شناختی را در برابر فیزیک مکانیستی سابق طرح کند. در فیزیک پدیده‌شناختی دیگر سعی نمی‌شد ــ چنانکه ونت و هلمهولتز در نظر داشتند ــ اصول موضوعه‌ی علم مکانیک از اصل کلی علیت استخراج شود. « هدف پژوهش ماخ این بود که نشان دهد چرا هر تلاشی در این راستا محکوم به شکست است. قانون علیت خواستار چیزی بیش از اتقان و موجبیت در آنچه رخ می‌دهد نیست. این قانون چیزی در مورد تعلق سنخی از حوادث به مرتبه‌ای عالی‌تر از مراتب دیگر نمی‌گوید. بنابراین مطلقاً ناممکن است که ثابت کنیم هر علیت دقیق و حقیقی می‌بایست ماهیت مکانیکی داشته‌باشد. » (p.۹۱) برای مطالعه‌ی بیشتر به فصل پنجم مسأله‌ی دانش، زیر عنوان هدف و روش‌های فیزیک نظری مراجعه کنید.

۸ - رجوع کنید به متن مکتوب خطابه‌‌ی بت‌های ذهنی و خاطره‌ی ازلی در کتابی به همین نام. داريوش شایگان اینجا به درستی مفهوم «بت‌های ذهنی» فرانسیس بیکن را با درونمایه‌های فرهنگ سنتی یا به عبارت دیگر کهن‌الگوهای آگاهی اسطوره‌ای منطبق می‌کند. در نتیجه، ظهور و رشد فرهنگ جدید آن گونه که بیکن از ابتدا طرح‌ریزی کرد ملازم با نوعی ستیز با اندیشه‌ی اسطوره‌ای به نفع غلبه‌ی اندیشه‌ی تجربی و عقل ابزاری بوده‌است. اگرچه ایشان در بخش سوم این کتاب با نام تفکر هندی و علم غربی از تحلیل دو نوع ذهنیت جدا شده و به تحلیل تفاوت فلسفه‌های جهان سنت و مدرن می‌گراید، اما ایده‌ی اصلی کلیه‌ی نوشته‌های این اثر در تطابق با پژوهش ما تحلیل دو ذهنیت متفاوت ملت‌های شرقی و غربی، به عنوان صاحبان (به ترتیب) ذهنیت اسطوره‌ای و ذهنیت تجربی- انتقادی‌ست.

داريوش شايگان در بخش بینش اساطیری اشاره‌ای همدلانه به پژوهش‌های کاسیرر در اسطوره‌شناسی نیز دارد. اما موضع شایگان انتقاد از تفکر مدرن به نفع بینش اسطوره‌ای شرق است و اشاره به تفوق پراکسیس بر ژرف‌نگری معنوی در اندیشه‌ی مدرن، به عنوان انتقاد از آن طرح شده‌است. نگارنده، هم از باب بررسی مستقل این انتقاد و هم از جهت اینکه این مقوله به تفکیک عقل نظری از عقل عملی در سنت غربی اندیشه مرتبط است، و این تفکیک مورد انتقاد و اعتراض هواداران علم اسلامی نیز هست، مجال دیگری برای قلمفرسایی می‌طلبد. اندیشه‌ی داریوش شایگان، صرفنظر از اینکه چه موضعی درباره‌ی آن اتخاذ کرده‌باشیم و چه قضاوتی در خصوص نقش اجتماعی و سیاسی آن در دهه‌های گذشته داشته باشیم، بی‌گمان عمیق‌ترین شکل همدلی و همراهی بروز کرده با اسلام سنتی و سنت به طور کلی‌ست و باید در آن درنگ کرد. همان طور که مصطفی ملکیان در جایی نوشته‌است، اغلب سنت‌گرایی‌ها و سنت‌دوستی‌ها در جامعه‌ی ما ، به خصوص پس از انقلاب اسلامی، سطحی و بیشتر تحت تأثیر موج‌های سیاسی حکومت‌ساخته بوده‌است.
*

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آیا ممننه که فایل های صوتی این سری را تکمیل کرده و به ترتیب بگذارید. مدتهاست که فایلهای صوتی با تکست مربوط نیست و اساسا آخرین فایل ها هم اصلا وجود ندارد 

-- بدون نام ، Jul 19, 2010 در ساعت 06:19 PM