رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسه در متن > ادبیات سرگرمی در جمهوری اسلامی | ||
ادبیات سرگرمی در جمهوری اسلامیاسد سیفپس از انقلاب سال ۵۷، آنگاه که موج سرکوب مخالفان آغاز شد، مطبوعاتِ آزاد ممنوع شدند و سانسور بر کتاب تسلط یافت، زمانی فرارسید که ادبیات سرگرمی با وقفهای طولانی دگربار در جامعه سر برآورد. همزمان با "اسلامینوسان" پیرامون حکومت، نویسندگانی آغاز به نوشتن کردند که همان دستمایههای قدیمی ادبیات سرگرمی را با رنگ و لعاب روز به کار گرفته، آثاری آفریدند که در غیاب ادبیات جدی، با استقبال گستردهای روبرو شدند. هماکنون کتابهای عامهپسند ۹۵درصد فهرست کتابهای پُرفروش کشور را به خود اختصاص دادهاند. کتابهای سرگرمی نه تنها در میان مردم عادی کتابخوان، بلکه تحصیلکردگان و دانشجویان رواج فراوان دارد. طبق یک گزارش تحقیقی در میان دانشجویان، محبوبترین نویسنده خارجی "دانیل استیل" است. "پائولو کوئیلو"، "ویکتور هوگو"، "ژول ورن" و "آگاتا کریستی" در ردههای بعدی قرار دارند. در میان آثار ایرانی، رمان "بامداد خمار" اثر فتانه حاجسیدجوادی، محبوبترین اثر ادبی میباشد.1 "بامداد خمار" با چهل و پنج بار چاپ، پُر خوانندهترین رمان است در بعد از انقلاب. و این البته پیروزی ادبیات سرگرمیست بر ادبیات جدی در ایران. فاجعه اما آنجا کامل میشود که بدانیم، در دانشگاههای ایران "بسیاری از استادان که نثر معاصر را هم درس میدهند خودشان رمان نمیخوانند و فقط ممکن است نام چند رمان شاخص را به دانشجویان معرفی کنند (...) من استادان نقد ادبی را میشناسم که در عمرشان حتا یک رمان نخواندهاند. و حتا بعضیهاشان از رمان متنفر هستند (...) اکثراً کسانی هستند که ذهنیتشان فقط سنتی است و اعتقادی به ادبیات معاصر ندارند و ادبیات معاصر و رمان را موضوعی وارداتی و کاملاً پرت میدانند"2.
در نبود آزادیهای فردی و اجتماعی و همچنین عدم فرهنگ کتابخوانی، ادبیات سرگرمی نه تنها گسترش یافت، بلکه جانشین ادبیات جدی شد. گنگنویسی، پریشانگویی و نابسامانی حاکم بر ادبیات نیز، در این امر نقش مهمی داشت. فاجعه گاه آنقدر عظیم است که فاصله ادبیات جدی و سرگرمی محو و کمرنگ دیده میشود. عدم نقد و بررسی آگاهانه باعث میشود تا تخاصم جانشین تفاهم و روشنگری گردد. به یاد داشته باشیم که ادبیات سرگرمی در ایران هنوز به کالا تبدیل نشده است. بخشی از آن در انحصار دولت است که از آن به عنوان ابزار تبلیغی استفاده میکنند. این بخش اما فاقد جذابیت است. اگر پشتیبانی قدرت حاکم از آن حذف گردد، بسیار سریع فراموش خواهد شد. آن بخش دیگر دوران شکوفایی خود را میگذراند. بیشترین خوانندگان را دارد. بخش اعظم این خوانندگان در شرایطی مساعد، آنگاه که قدرت تشخیص رمان را دارا گردند، به سوی ادبیات جدی جذب خواهند شد. تسلط فرهنگ عوامگرایی در جامعه موجب سقوط ادبیات و هنر میشود. در تسلط "فرهنگ تودهگرا" ریشهی ابتکارها میخشکد و نویسندگان به دام تقلید گرفتار میآیند. بخشی جذب ادبیات سرگرمی میشوند و گروهی میخواهند "جویس"، "کافکا" و یا "فاکنر" باشند و در بهترین شرایط، "کارور" و مارکز". چنین الگوهایی باعث میشود ادبیاتی غیرملموس، گیج و منگ و دشوار خلق گردد که در دام بازیهای زبانی و سبکهای هنوز ناشناخته گرفتار آمدهاند. این ادبیات تصنعی خواننده را دچار بهت و گیجی میکند. ایران به نسبت پیش از انقلاب از نظر فکری عقب رفته، اگر چه مظاهر تمدنِ روز به چشم میخورد. رمانِ پیش از انقلاب پاسخگوی کتابخوانان همان دوره بود، رمان پس از انقلاب متأسفانه گام به عقب گذاشت. مردم در عرصهی کتابخوانی شیفتهی ادبیات عامهپسند شدهاند. پنداری دههی بیست و یا حتا عقبتر از آن، ایام جنبش مشروطه دارد تکرار میشود. پاورقیها همهگیر و محبوب شدهاند. نویسندگان جدی ادبیات میکوشند گام به پیش بردارند و خود را با جهان معاصر همگام کنند، اما این فقط یک امید است، زمینه و ابزار لازم و شرایط مناسب فراهم نیست. خود نیز توان کافی جهت این اقدام ندارند. نتیجه آنکه ادبیات ایران به بحران دچار شده، نوعی سردرگمی بر آن حاکم است. ادبیات سرگرمی که معمولاً باید در حاشیه قرار داشته باشد، در چنین شرایطی میدانداری می کند و گوی سبقت از ادبیات جدی ربوده است. جامعه در مدنیت پویای خویش اگر نتواند دگرگون شود و گام به راه مدنیتر شدن بگذارد، طبیعیست به نو شدن مکرر تن نخواهد داد. رمان در مقیاس جهانی رشد میکند، نویسندهی ایرانی با توجه به جامعهی پسروندهی خویش نمیتواند با پیشرفتهای جهانی رمان همگام گردد. در چنین شرایطی مخاطب نیز در گذشته، با ارزشهای سپری شده زمان خواهد ماند. در این شکی نیست که واقعیت اجتماعی کشور و وضعیت کلی انسان در تاریخ، بر رشد رمان تأثیر میگذارد. پس میتوان گفت؛ فرم، محتوا، مخاطب و به همراه آن، متن، مؤلف و خواننده، تابعی هستند از یک کل. تلاش چند نویسنده را که با اتکا بر توان فردی در چنین موقعیتی، با عذابی توانفرسا اثری ادبی تولید میکنند، نباید عمومیت داد و آن را نشان از موقعیتِ مساعدِ تولیدِ ادبیات در کشور تصور نمود. اگر شرایط بیرونی نوشتن رمان فراهم نباشد، عناصر رمان نیز در کنشهای خود نمیتوانند صادق و واقعی باشند، پس بر ظاهرسازی، فریب و دروغ بنیان میگیرند و در نتیجه از واقعیت داستانی فاصله میگیرند. چنین رمانهایی از خصلت "چندصدایی" و "دمکراسی رمان" تهی میگردند. در چنین شرایطی نباید از رمان انتظار داشت به ذهنِ خواننده لذت ببخشد. اینجاست که رمان از معیارهای خویش تهی شده، چیزی خلق میشود، سراسر تمثیل و استعاره که تأویل آن برای خواننده عذاب است و مشکلآفرین. چنین ادبیاتی صراحت خویش را در بیان از دست میدهند.
تئوریسینهای "مکتب فرانکفورت" بر این نظر بودند که حکومتها تنها از طریق اقتصادی و سیاسی خود را بازتولید نمیکنند، "فرهنگسازی" نیز در این راه نقش عمدهای دارد. گوهر آن سخن، واقعیت جاری زندگی ماست. "فرهنگسازی" حاکم بر کشور دارد فرهنگ ویژهای را بر جامعه تحمیل میکند و معیارهای خود را بر زیباییشناسی و ذوق ادبی ترویج میکند. با نگاهی به تولیدات ادبی زبان فارسی، ادبیات و هنر سرگرمی دارد به فرهنگ غالب کشور تبدیل میشود. با تسلط این فرهنگ بر جامعه، آیا کشور به آن سمتی نخواهد رفت که ایدهآل "فرهنگ تودهگرا" است؟ به روایت دیگر، "فرهنگ تودهگرا" بر جامعه حاکم نخواهد شد؟ اگر چنین باشد، از "فرهنگ تودهگرا" نباید انتظار فکر و اندیشه و پویایی و زایش داشت. تقلید نهایت شعور این فرهنگ است. در سایهی "فرهنگ تودهگرا" هنر و ادبیات سرگرمی رونق میگیرد و جامعه به بیعملی گرفتار میآید و اینکه به روزمرهگی باید زندگی کرد. مردان و زنان این جامعه، به امید ناجی در راه، تسلیم وضع موجود هستند. دختران شاهزادهای را منتظرند تا سوار بر اسب سفید از راه برسد و آنان را خوشبخت کند. پسران در خیال، عاشق دختری میشوند پولدار و از این راه گام به راه ترقی می گذارند. مردم این جامعه با بلیط بختآزمایی و شوهای تلویزیونی میلیونر میشوند. همه به ناجی موعود چشم امید بستهاند تا از راه برسد و آرزوهای سرکوبشدهی آنان را برآورده کند. همه منتظر شانس و سرنوشت مینشینند تا بر آنان نازل شده و برایشان زندگی بهتر به ارمغان آورد. انگار ما در ادبیات نیز همچنان باید در انتظار "ابرمرد" نیچه و یا "منِ برتر" فروید روزگار بهسرآوریم. توضیح نویسنده: این نوشته در واقع کوتاهشدهی مقالهایست در این مورد. تصمیم داشتم در پایان مقاله، نگاهی کوتاه نیز به تولید ادبیات سرگرمی در خارج از کشور و مقایسه آن با تولیدات مشابه در ایرانِ امروز داشته باشم که علت حجم زیاد، از آن چشم پوشیدم. پانوشتها: ۱. محمدحسن شهسواری، دانشجویان و میراث شهرزاد، به نقل از سایت اثر ۲. دکتر پروین سلاجقه استاد نقد ادبی در دانشگاه، در گفتگو با علی شروقی، روزنامه اعتماد، ۱۸ فوریه ۲۰۰۹ این نوشته پیش از این در نشریهی باران (سردبیر مهمان: بهروز شیدا) در سوئد منتشر شده است. بخشهای پیشین: • بخش هفتم - ادبیات سرگرمی در ایران • بخش ششم - ادبیات سرگرمی و آزادی انسان • بخش پنجم - ادبیات سرگرمی، زن و عشق • بخش چهارم - ادبیات سرگرمی؛ کالایی در بستهبندی فرهنگی |