رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > در تکثر دلایل نبوت و وحی | ||
در تکثر دلایل نبوت و وحیداریوش محمدپوراین مطلب ابتدا در «وبلاگ ملکوت» منتشر شد و اینک در رادیو زمانه بازنشر میشود. پیشتر گفته بودم که آراء دکتر سروش در باب وحی، مسبوق به سابقه است و جنجالی که بر سر آراء ایشان در ایران بر پا شد بیشتر به قصد فروکوفتن او بود و تشفی خاطر بعضی که در این سالها از دست او دلِ پری داشتهاند (و دارند). اکنون به چندین مناسبت دوباره لازم است این بحث مطرح شود و دربارهی آن تأمل کنیم. نخست اینکه ماه رمضان به ماه قرآن مشهور است (به هر معنا و روایتی که میخواهید). دیگر اینکه اکبر گنجی اخیراً سلسله مقالاتی در «رادیو زمانه» نوشته است با عنوان کلی «قرآن محمدی» که به باور من، فهمی است نادرست، مغشوش و ضعیف از قرآن و گفتارهای دینی و به روشنی نشان از درک سطحی و ژرونالیستی اکبر گنجی از مباحثِ مربوط به دین، فلسفه و قرآن دارد (چنانکه معتقدم به خاطر همین فهم نادرست، آراء سروش را هم به بیراهه میکشاند). درنتیجه به جای اینکه وقت زیادی را صرف تألیف و نوشتن چیزی بکنم که در این تنگنای وقت، تنها وبال گردنام میشود، بخشی از کتاب مفصل و قطور هانس کونگ، متأله سوییسی معاصر کاتولیک – که مغضوب کلیسا واقع شده است – را به فارسی ترجمه کردهام که برای منفعت عموم در ادامهی مطلب میآورم.
نام این کتاب «اسلام: گذشته، حال و آینده» است و بندهای ترجمه شده صفحات ۵۲۸ تا ۵۳۴ این کتاب است. امید که دوستانِ اهل فضل اصلاح خلل و تذکر زلل فرمایند. فهمِ عصری از قرآن «با ذکر مثالهایی، میخواهم روشهای سه نویسندهی معاصر مسلمان را تقریر کرده و روشن سازم که مسلمانان، امروز نیز، تلاش میکنند قرآن را در ظرف زمان «بفهمند» (که مقصودم از آن «هرمنوتیک» یا «نظریهی فهم» است که زیربنای تفسیر است). این سه رهیافت عبارتاند از: هرمنوتیک تاریخی – انتقادی: فضلالرحمان هرمنوتیک تاریخی-انتقادی فضلالرحمان پاکستانی، که پیشتر نیز از او یاد کردم، ناگزیر به مهاجرت شد. پس از اتمام تحصیلاتاش در دانشگاههای آکسفورد و پنجاب، او نخستین مسلمانِ مؤمنی بود که مسألهی خاستگاه قرآن را در بستر تاریخی زمان پیامبر، برحسب موازین تاریخی – انتقادی فهمید و قرآن را در بستر شرایط اجتماعی – تاریخی معاصر برای مردم تفسیر کرد. فضل الرحمن در کتاب خود با عنوان «نبوت در اسلام: فلسفه و راستکیشی» (۱۹۵۸) کاملاً روشن کرده است که در اسلام کلاسیک دیدگاهها دربارهی این مقوله، برخلاف آنچه اغلب گمان میرود، به هیچرو یکدست و یکپارچه نیستند.
او در کتاب بعدیاش «اسلام» (۱۹۷۹) به بحث جنجالی کلاسیک زمان عباسیان بازگشت که در آن برخلاف دیدگاه خردگرای غالبِ معتزله دربارهی مخلوق بودن و تاریخیت قرآن، باور راستکیشانهی جزماندیشانهای به سودِ نامخلوق بودن و جاودانگی قرآن شکل گرفت (بنگرید به فصل ۳، صص. ۵-۶). فضلالرحمان، بدون هیچ ابهامی گفته است: «اما راستکیشی (درواقع تمام اندیشهی سدههای میانه) فاقد ابزارهای عقلانی لازم بود تا در صورتبندیاش؛ اندیشهی جزمی «دیگری» و خصلت شفاهی وحی را از یک سو و پیوند تنگاتنگ آن را با کار و شخصیت دینی پیامبر از سوی دیگر تلفیق کند، یعنی فاقد ظرفیتی عقلانی بود که بگوید هم قرآن در تمامیتاش کلامِخداست و هم به معنایی بدیهی تماماً کلام محمد است». با عقیدهی فضلالرحمان، با این پیشینهی هرمنوتیکی نکتهی مهم این است که یک روش تفسیری موردی و پراکنده را به کار نگیریم بلکه قرآن را از درون خودش، متنی متحد و یکدست ببینیم. بنا به متقدمترین روایات، محمّد در حدود سن چهل سالگی و پس از یک دورهی نسبتاً بلند آمادگی و پرورش روحی، یک یا چند تجربهی جذبه مانندِ راستین داشت که عمدتاً همان تجربهی ندایی بود که به او رسید و (مانند پیامبران عهد عتیق) خود برای آن تلاشی نکرده بود. متعاقب این تجربه، او تجربهی وحی را داشت که محمّد از طریق «روح» یا «رسول روحانی» (که گاهی به نام جبرییل شناخته میشود) در «دل» خویش، یعنی در اعماق وجودش، آن را تجربه کرد. راستکیشان، بعد از این بود که این تجربهی روحانی درونی را، که ممکن بوده با پدیدهای جسمانی نیز همراه بوده باشد، به صورت فرشتهای عینیت بخشیدند که آشکارا بر او ظاهر شده است (یا به صورت صدایی که وی شنیده است). بدون شک، محمّد در طول فعالیتهای بعدیاش در مکه و مدینه به بینشهای خود شکل داده بود؛ اما عبادات جمعی مرتب و جمعآوری زکات به اندازهی اعلام نبوتاش به یکپارچگی خاص جامعهی مسلمان کمک میکرد. نزول قرآن، بیست و سه سال طول کشید. فضلالرحمان نتیجه میگیرد که: «هیچ شکی نیست که هر چند وحی از یک سو از خدا صادر شده است، از سوی دیگر پیوند تنگاتنگی با شخصیت عمیقتر خودِ پیامبر نیز داشته است.» هرمنوتیک تاریخی – مردمشناختی از قرآن برخلاف فضلالرحمان، که قصد نکرده بود به هرمنوتیک به شکلی تخصصی و حرفهای بپردازد، محمّد ارکون، یک نفر الجزایری بربر تبار، که دکترایاش را در سوربن به پایان رسانده بود و دهها سال در پاریس تدریس کرده بود، به مشکلات تفسیر قرآن به شیوهای پیچیده و در بستر بحثهای هرمنوتیکی رایج در فرانسه (پل ریکور، امانوئل لویناس، ادگار هولوت) پرداخت.
وی، هرمنوتیکی به غایت پیچیده از تشبیهات و نمادها را ارائه کرد که در پرتو آن، قرآن را میشد فهمید. ارکون با پرهیز از همهی تعریفهای جزمی و ساختارهای کلامی، میخواست وحی را فراتر از هر چیز به مثابهی پدیدهای زبانی و فرهنگی بفهمد. ارکون سه سنت متنی تورات عبری، عهد جدید و قرآن را در کنار هم میدید و مانند سَلَفاش، پل ریکور، سه سطح متمایز برای کلام خدا در همهی ادیان نبوی قائل میشود: – نخستین سطح، خودِ کلام خداست که متعالی و نامتناهی است و تنها پارهپاره بر پیامبران آشکار شده است؛ – دومین سطح کلام خدا متشکل است از تجلیهای تاریخی کلامِ خدا از طریق پیامبر بنیاسراییل (به عبری)، از طریق عیسای ناصری (به زبان آرامی) و از طریق محمد (به زبان عربی): این پیامهای ابتدائاً شفاهی بودند و از طریق پیروانِ آنها منتقل شدهاند (گفتمانِ قرآنی)؛ – سومین سطح متشکل از عینیت بخشیدنِ متنی به کلام خداست که در آن قرآن، مانند تورات و عهد جدید، تبدیل به متنی مکتوب میشود («مصحف»، متنِ قرآنی) که نهایتاً در «پیکرهای بسته» («سِفْر») حضور دارد، و کتابهای بیشمار دیگری (تفسیر، کلام، فقه و ترجمه) برمبنای آن شکل میگیرد. اما، ترکیب و همنهادی کلامی، کتابهای تفسیر و فقه را نباید با متنِ قرآن اشتباه گرفت. در متنِ قرآنی، توالی سورهها و آیات نه ترتیبی زمانی دارند، نه عقلانی و نه صوری. اما این «بینظمی»، نظمی نشانهشناختی را پنهان کرده است که همچون انجیل، تمیز دادنِ پنج نوع مختلف از گفتار را میسر میسازد: نبوی، تشریعی، حکیمانه، روایی و مناجاتی. ارکون، ابراز تأسف میکند که در روزگاری که برنامههای آموزش سواد برای تودهی مردم تفسیر را برای هر کسی میسر ساخته است، نقد فیلولوژیک (زبانشناسی تاریخی) محققان (عمدتاً محققان آلمانی) به صورتی که در تورات و انجیل به کار بسته میشود «عمدتاً از سوی افکار دانشورانِ مسلمان طرد میشود». این امر به دلایل سیاسی و روانشناختی رخ داده است: «از منظری سیاسی، قرآن برای دولتهای جدید ایجاد مشروعیت میکند؛ وقتی که مکانیزمهای دموکراتیک مشروعیتبخشی وجود نداشته باشند، این امر بیش از پیش ضرورت مییابد. از منظری روانشناختی، پس از ناکامی مکتب معتزله بر سر اندیشهی قرآن مخلوق («مصحف») در ذهنیت و آگاهی مسلمانان این اندیشه همیشه عنصری اساسی بوده است که تمامی صفحاتی که در قرآن به صورت «مصحف» گرد آورده شده است، نمایندهی عین کلامِ خودِ خداست. در همین راستا، قرآنِ مکتوب با گفتمانِ قرآن یا قرآنِ قرائت شده یکی انگاشته میشود، و این قرآن قرائت شده، به منزلهی تجلی مستقیم کتابتِ ازلی کتاب تلقی میشود». ارکون، امر قُدسی، روحانی و متعالی را طرد نمیکند بلکه مدعای او این است که باید دقت داشته باشیم که واژگان قرآن تماماً مقید به تاریخیت هستند، حتی وقتی که دربارهی ارزشهای ثابت و متافیزیکی سخن میگوید. ایمان هرگز مستقل از انسانها وجود ندارد، بلکه همیشه از طریق گفتمانِ بشری شکل میگیرد، بیان میشود و به فعلیت در میآید. مؤمن تنها میتواند در سومین سطح با کلام خدا تعامل و تراکنش داشته باشد و بدینسان با جامعهی مؤمنان و تاریخِ رستگاری ارتباط داشته باشد. جامعه میتواند در پرتو پیامِ نخستین تجدید شود، درنتیجه این پیام، کارکردی بنیادین در روندِ فهم دارد. ارکون، فکر میکند که راززدایی یا اسطورهزدایی از کتابهای مقدس اجتنابناپذیر است، به ویژه به خاطر اینکه جامعههای زیادی این روند را قرنها از سر گذراندهاند بدون اینکه واقعاً با آن کنار آمده باشند. اما ارکون، نمیخواهد مانند مفسر مسیحی، رودولف بولتمان، «اسطوره را به موضوعی برای دانش عقلگرا فرو بکاهد که منحصراً به شیوهای تاریخی و پوزیتویستی فهم شود» (اما آیا بولتمان این کار را میکند؟). در عوض، او میخواهد که «چهارچوب دوگانهگرای دانش را که در آن خرد، همیشه فرادستِ خیال نشسته است، تاریخ بالادستِ اسطوره، و حق بر فراز باطل، خیر مسط بر شر، و عقل در برابر ایمان نشسته است؛ رها کند و به جای آن به سوی عقلانیتی کثرتگرا، تغییرپذیر و باز برود که بتواند همهی روندهای روانشناختی را که قرآن به دل نسبت میدهد و مردمشناسی امروزی سعی میکند تحت عنوان «خیالخانه» آن را از نو معرفی کند، پذیرا شود». او میخواهد از «سادهلوحی» تفسیر کسی همچون طبری که بر صدر هر یک از تفسیرهایاش مینویسد «قال الله» رها شود؛ طبری «تلویحاً میخواهد این نکته را جا بیندازد که تفسیرش کاملا مصادف است با معنای اراده شده و البته محتوای معنایی هر آیه». هرمنوتیک کثرتگرا – سیاسی از قرآن دانشورِ جوان و مسلمان آفریقای جنوبی، فرید اسحاق، که در بریتانیا و آلمان و جاهای دیگر تحصیل کرده است، رهیافت تاریخی – انتقادی فضلالرحمان و تاریخی – مردمشناختی ارکون را به شیوهای دیگر پی میگیرد و میخواهد شالودهی تفسیر سیاسی – کثرتگرا از قرآن را پی بریزد.
– او در هرمنوتیکاش، جامعهی کثرتگرای امروزی را از فضلالرحمان جدیتر میگیرد: به عنوان مثال، لزومِ همبستگی بینالادیانی، عللِ ساختاری بیعدالتی و جفتوجور شدن علم و عمل را. – او به عنوان فرزند دورهی آپارتاید، بسیار بیش از ارکون در تفسیر قرآن میخواهد بستر خاص مبارزه برای عدالت در برابر ظلم نژادپرستی، سرمایهداری و پدرسالاری را بیابد؛ به عبارت دیگر، او با روشنی بسیار در عنوانِ کتاباش آشکارا میگوید که در پی هرمنوتیکی از قرآن است که مدافع کثرتگرایی در جهت آزادی باشد. اسحاق، که بالاتر از هر چیز، هرمنوتیک متکلم کاتولیک دیوید تریسی (از دانشگاه شیکاگو) را که تأثیرات زیادی از هانس گئورگ گادامر و یورگن هابرماس گرفته است، اتخاذ میکند و میگوید که «هیچ تفسیر معصومی وجود ندارد، هیچ مفسر معصومی وجود ندارد و هیچ متن معصومی وجود ندارد و هیچ مفسری نمیتواند به سادگی در پناه تاریخ، زبان یا سنت خویش بگریزد». یک تفسیر «سیاسی» («روحانی») «بیطرف» نیست بلکه اغلب در خدمت حاکمیت محافظهکار سیاسی و دینی است. اسحاق از گوستاو گوتییهرِز، بنیانگذار کلامِ آزادیبخش آمریکای لاتین نقل قول میکند: «آخرین مانع قاعدهمند هر علم کلامِ متعهد به آزادیِ بشر، یک نوع خاص از آکادمیسم است که بیطرفی ایدئولوژیک را به عنوان معیار غایی خویش قرار میدهد.» در راهِ جستوجوی معنای یک متن، نمیشود وضعیت زمانی و جامعهی ایمانیِ متمایل به «بیطرفی» عقلانی را نادیده گرفت. انجام این کار باعث میشود گروهی اندک از اندیشمندانِ «بیطرف» خارج از دایرهی اکثریت مؤمنان یا فرادستِ آنها قرار بگیرند که برای آن عدهی اکثریت، متن، سندی است زنده و جاندار. برای اسحاق، پرسش اساسی که پرسشی سیاسی نیز هست، هنوز این است: «برای چه کسی و به سودِ چه کسی، آدمی کار هرمنوتیک را دنبال میکند؟» بدون هیچ شکی کتاب فرید اسحاق تکانههای ارزشمند فراوانی را به هرمنوتیک اسلامی از قرآن میدهد. اما بیش از عقاید فضلالرحمان و محمّد ارکون، اظهارات او پرسشهای حساس را برمیانگیزاند: – علیرغمِ «تکثر ریشهای زبانهای مختلفمان و ابهامِ همهی تاریخهایمان» آیا «نباید یک تفسیر کثرتگرا را از تفسیری دلبخواه که به سادگی علایقی خاص (شخصی یا سیاسی) را بیرون از متنی که استفاده میکند نشان میدهد، جدا کرد؟» – آیا نباید یک «هرمنوتیک آزادیبخش» به این نکته تفطن داشته باشد که همیشه در معرض فروغلتیدن به دام ایدئولوژی است؟ آیا به نام آزادی، «بردگی» نیز وجود ندارد؟ آیا نباید نه تنها در برابر سرمایهداریای که انسانها را تحقیر میکند، بلکه همچنین در برابر سوسیالیسمی که انسانها را تحقیر میکند، موضع گرفت؟ آیا قربانیان نژادپرستی وقتی که به قدرت میرسند، گاهی خودشان تبدیل به ستمکارانی نژادپرست نمیشوند (به عنوان مثال در آفریقا و اسراییل)؟» بدون هیچ پرسشی، فضلالرحمان، ارکون و اسحاق با تمام تفاوتهایی که دارند سهم مسلمانان هستند در فهمی تازه از قرآن که همگی به خوبی اندیشیده شده هستند و بسیار مفیدند. در گفتوگوهایی که من با مسلمانان داشتهام دیدهام که علاقه به هرمنوتیک امروزی قرآن، چه اندازه زیاد است. در این گفتوگو میتواند از هرمنوتیک انجیل درس آموخت؛ به عنوان مثال از «دایرهی هرمنوتیکی»: هر مفسر قرآن با یک «پیش – فهم» به قرآن نزدیک میشود اما این پیش – فهم باید توسط متن اصلاح شود. تلاشهای «مکتب آنکارا»، گروهی از معلمان جوان دبیرستانی که از سالهای دههی ۱۹۹۰ در راه روشن ساختن فهم تاریخی از کتابِ وحی تلاش میکنند، بدون اینکه بخواهند ایمان به سر منشاء الهی قرآن را رها کنند، همگی نشانهای از فهم تازهای از قرآن است: «مکتب آنکارا به این نتیجه رسید که قرآن از یک سو هماهنگسازی اصول اخلاقی جاودانه معتبری است که مقید به بستری تاریخی هستند و در وضعیتِ تاریخی متفاوتی مؤمنان نمیتوانند به سادگی آنها را به معنای تحتاللفظیشان دنبال کنند؛ اینها را باید بر حسب معیارهای بینشِ خودشان بازشناسی کنند. از سوی دیگر، تأکید میکنند که هر دانشی از اصول اخلاقی قرآن، از جمله دانش مفسر امروزی، مقید است به مکانِ خود و محدود است به بستر خاص خود. این موضع، انعطافپذیری زیادی را مثلاً در خصوص مواجهه با تجویزهای حقوقی قرآنی و دیدگاههای جزمی و مستحکم روایات سنی میسر میسازد. اما، این مکتب هنوز سخت آگاه است که نمیتواند مدعی شود تلاشهای خودش به عنوان راه حلی جاودانه و مطلق است». و این مرا به واپسین پرسشام میرساند: امروزه، فهمِ معطوف به زمان از قرآن چه معنایی میدهد؟ امروزه، فهمِ معطوف به زمان از قرآن چه معنایی میدهد؟ بر مبنای آراء سه متخصص هرمنوتیک مسلمانی، که این اندازه با هم فرق دارند اما به شیوههای مختلفی به هم نزدیک هستند، دو فقره تعیین حد و یک تعریف ممکن را در زیر میآورم: • قرآن را، همچون انجیل، نباید به صورت سامانهای از فرمولهای ثابت، عقاید صلب و اصول قانونی تغییرناپذیر دید که گویی همهی اینها فارغ از تاریخ بدون هیچ اعتنایی به زمان، مکان و اشخاص به ما رسیدهاند. نمیتوان تاریخ را دور انداخت. هر موضع دیگری، فهمی غیرانتقادی و جزمی از قرآن است – چه برچسبی مسلمانی داشته باشد یا مسیحی. • و نباید قرآن را، همچون انجیل، به صورت رودخانهای از تفسیرها دید که دائماً با متغیرهای زمان، مکان و اشخاص تغییر میکند؛ گویی معنای قرآن هیچ چیزی نیست جز تاریخ معانی آن. نمیتوان نقدها را دور انداخت. هر موضع دیگری، یک فهم غیرانتقادی پدیدارشناختی خواهد بود – چه برچسبی مسلمانی داشته باشد و چه مسیحی. • قرآن را باید همچون انجیل، به صورت پیامی زنده فهمید که مکرراً و تازه به تازه با قرائتِ آن به صورت یک شهادت بزرگِ نبوی به تنها خدای قادر و رحیم، آفریدگار و تکاملبخش، و داوری و وعدههای او فهم میشود. و این شهادتی است کاملاً دائمی که میتواند و باید به صورتی که دائماً تجدید میشود، و برحسبِ زمان، مکان و اشخاص فرق میکند، منتقل شود تا بعضی تضادها با طبیعت و تاریخ، با اخلاق مدرن و آگاهی از قانون راهحلی خالی از ابهام و سازنده پیدا کنند. به این میگویند فهمی تاریخی – انتقادی – موضعی با برچسبی اسلامی یا مسیحی که دغدغههای هرمنوتیک کثرتگرا، مردمشناختی و سیاسی را جدی میگیرد و یک رویکرد مؤمنانهی مثبت و اولیه به دین را نقض نمیکند.» مقالات اخیر اکبر گنجی در زمانه: • بخش اول: عقلگرایی و ایمانگرایی • بخش دوم: برساختههای تاریخی • بخش سوم: بیدلیلی ختم نبوت • بخش چهارم: بیدلیلی عصمت • بخش پنجم: عقلایی بودن زندگی پس از مرگ |
نظرهای خوانندگان
با سپاس از شما آقای محمد پور به خاطر ترجمه این متن باید به عرض برسانم که به چشم این جانب هیچ کدام از انتقاداتی که آقای گنجی نسبت به باور دین مدارانه در چند مقاله اخیر خود بیان کرده اند در این متن پاسخ داده نشده اند. کماکان می بینیم که پیش شرط "ایمان به وحی از سوی خداوند" محور این نوشتار است و این مساله بحث را از مستدل بودن دور نموده
فکر می کنم به دلیل همین تلقی "ایمانی-اعتقادی" باشد که تحلیل آقای گنجی را "فهمی است نادرست، مغشوش و ضعیف از قرآن و گفتارهای دینی و به روشنی نشان از درک سطحی و ژرونالیستی اکبر گنجی از مباحثِ مربوط به دین، فلسفه و قرآن" به شمار آورده اید و بدبختانه این مشکلی است که همیشه در گفتگو های بین مومنین و نا مومنین به وجود می آید
-- شبیر ، Sep 3, 2008 در ساعت 09:42 PMآقاي محمد پور از بابت انتشار اين نوشتار از شما ممنونم. چون اگر امثال شما در مورد اين ايراد نطق اخير جناب گنجي يا آقاي حنايي كاشاني (كه گويا ايشان هم به دكترا نائل گرديده اند) در مورد ايراد نطق جناب ِ گنجي در مورد شريعتي روشنگري نمي كرديد. معلوم نيست اين ژورناليست ِ فيلسوف بعد از اين مطالب دیگری از ایندست كه سر نميداد!!!
-- محمد تاج احمدي ، Sep 3, 2008 در ساعت 09:42 PM1- خب ، پس از خواندن این مقاله کدام مدعای گنجی رد شد ، ارتباطش با اظهارات گنجی چه بود؟ فهم من از این مقاله مختصر این بود که سه شخصیت فوق یک نقطه مشترک دارند وان اینکه تلقی ارتدکس/ سنتی از قران ندارند.اگر خط وربطی هم به گنجی داشت من که نفهمیدم.
-- منوچهر ، Sep 3, 2008 در ساعت 09:42 PM2- الفاظی همانند درک سطحی وژورنالیستی را زیبنده وشایسته نمی یابم و اساسا طعنه وبرچسب نه دلیل است و نه حجت.جناب محمدپور اگر با حوصله یک به یک ادعاهای گنجی را نقد/رد کنند بهتر است تا اینکه بدلیل ضیق وقت ایشان را دچار فهم مغشوش ، نادرست ،ضعیف، سطحی وژورنالیستی بدانند وبنامند.
یک پیشنهاد خدمت مسئولین محترم زمانه: نقد دوم استاد خرمشاهی برسروش را اگر در سایت بگذارید خالی از لطف نیست. گرچه جناب کلانتری(که یک دمت گرم بعنوان یک دوستدار سروش به او میگویم) نقد مختصر ولی شسته رفته و خوشگلی بر نقد اول خرمشاهی نوشت (که ان نکات بر نقد دوم خرمشاهی هم تطبیق دارد) ، با اینحال انعکاس نقد دوم استاد خرمشاهی را خالی از لطف نمیدانم.
برای آقای منوچهر و آقای شبير مینويسم:
نخست اين اين مطلب از هانس کونگ به روشنی تکثر آراء در فهم وحی و قرآن و تاريخيت آن را باز میتاباند و در همين حد نشان دهندهی آن است که ديدگاهها در اين زمينه بسيار متکثرتر از آن هستند که در يادداشتهای آقای گنجی بازتابانده شده است.
از اين گذشته، اين مطلب «پاسخ» به نوشتههای آقای گنجی يا «نقد» ايشان نيست. اگر جويای نقد هستيد، به وبلاگ ملکوت مراجعه کنيد. آقای گنجی همان اشکال نخست را پاسخ نگفتهاند که چرا در مطلب اول به همين سادگی مطلق «معاد» را به کار بردهاند و رأيی را به ابن سينا نسبت دادهاند که اصلاً رأی او نيست. حتی توضيحهای بعدی آقای گنجی بحث را بغرنجتر میکند (هر چند از انديشمندان مختلفی وام گرفته باشد و سخنان آنها را عيناً در مقالهاش بازنويسی کرده باشد). به اختصار میگويم که دليلی وجود ندارد بحث فعلی را به بحثی فرسايشی کاهش دهيم. بهتر آن است که سطح بحث را از اساس تغيير دهيم و بالاتر ببريم. نگاه بنده اين است که همين قدر که نشان بدهيم چه ديدگاههای مختلف و متنوعی وجود دارد که اثری از آنها در سخنان آقای گنجی نيست، دريچه و روزنهای تازه به بحث میگشايد و همين برای من کفايت است. خواننده خود صلاحيت و رشادت عقلی برای تشخيص و اختيار هر يک از راهها را دارد.
باز هم تکرار میکنم که اين مطلب پاسخ آقای گنجی نيست. (زمانی که هانس کونگ اين را مینوشته است نويسندهی دانشمند ما چه بسا در فکر اين چيزها نبوده است). فضل الرحمان، ارکون و فريد اسحاق هر کدام از زاويههای مختلفی به بحث نگريستهاند و روش و تحليلشان، بسيار روشن و استوار است و از اين به آن شاخ نمیپرند. دربارهی ژورناليسم هم بنده نظرم را گفتهآم. آدم برای گفتن و صرفِ ابراز نظرش هميشه لازم نيست استدلالهای عظيم بياورد.
دربارهی تاريخ وحی و قرآن سخن بسيار است. تنها از دلِ تکثر آراء میتواند به فهمی روشنتر رسيد.
-- داريوش محمدپور ، Sep 3, 2008 در ساعت 09:42 PMThanks for introducing Kung's work. I don't think it is necessary to characterize Ganji's humble effort with such strong words. What is important is not necessarily the level of his scholarship, but bringing these discussions to a larger audience, and he is doing it very effectively.
-- Mohammad ، Sep 3, 2008 در ساعت 09:42 PMلطفن آقای محمدی از کلی گویی بپرهیزید و به طور مشخص بفرمایید گنجی در چه موارد سطحی حرف زده و مواردی که نشان از فهم نادرست او دارد، را مشخص بفرمایید و بعد از شما انتظار می رود در مقالاتی به طور شفاف فهم درست را از قرآن ارائه کنید تا ما استفاده ببریم. این کار شما یعنی نقل قول از دیگران آن هم به این شکل را هر بچه ای می تواند انجام دهد. من فکر می کنم لااقل گنجی هر چند نه به طور کامل ولی تا حدودی بحث را شفاف بیان کرده و دست روی نقاط اصلی بدون این که بیهوده آن ها را بپیچاند برده... شما هم اگر سواد و شهامتش را دارید این گوی و این میدان.
-- ابریزر ، Sep 3, 2008 در ساعت 09:42 PM3th September 2008 -- Mr. Dariush Mohamad Poor, what you wrote about Mr. Ganji is incorrect because this research-articl of Mr.Ganji under title " Quran Mohamadi " is an Islamic article. I read all five parts of aricle of Mr. Akber Ganji ,and enjoyed. You must respect for people who are not agree with you. Mr.Ganji wrote all resources that he used in his research-article. In fact ,you not agree with Mulah Sadra and Jalal Romi Balkhi ,you are free to think ,how you want ,and you must allow other people to think ,what they want. Before I saw from Mr. Ganji a few writtens in site gooya ,but I disagree about some points of his past writtens with him. This research-articl of Mr.Ganji is a nice and reasonable article,please read it again,you will agree with me
-- Kudos Talash ، Sep 3, 2008 در ساعت 09:42 PMاقای محمد پور بجای استدلال گرایی دلیل تراشی فرمودند یعنی مد عا را از پیش اثبات شده فرض کرده اند (اقای گنجی هم در پی طرح همین مشکل بودند) مقاله ایشان باعث نقض غرض می شود زیرا با این مقاله ایشان ناخوداگاه بی دلیلی مومنین برای اثبات مفروضات خویش را ا شکار نمودند.
-- علی طباطبائی ، Sep 3, 2008 در ساعت 09:42 PMبا سلام به همه دوستان:
نکته ای که قبلا هم به اندیشمند و مبارز کبیر آقای گنجی یادآوری شد (دررابطه با وجود یا عدم وجود جن):
وقتی ما به عقل و دانش ارجاع می دهیم باید به این نکته هم توجه کنیم که هنوز بسیاری از اسرار عالم کشف نشده است. در نتیجه نباید طوری حرف بزینیم که انگار همه چیز را می دانیم و داریم حرف آخر را می زنیم. مثلا همین Dark Matter در یونیورس- که 23 درصد از انرژی و ماده یونیورس را تشکیل می دهد، هنوز نمیدانیم جنس آن چیست. یعنی همین حالایی که زمین دارد دور کهکشان راه شیری می چرخد، ما داریم با این ذرات Dark Matter که قابل رویت نیست برخورد می کنیم. حال بگذریم از احتمال وجود یونیورس های موازی یونیورس خودمان با ذره های بنیادین متفاوت!!! و یا مثلا احتمال نشت نیروی "جاذبه" از یونیورس خودمان به کجا؟؟ یا مثلا این که اگر یک یونیورس سه-بعدی دیگر با یک "بعد بالاتر" از یونیورس ما جدا باشد، ما نمی توانیم مستقیما آنرا ببینیم اگرچه درست روبروی ما باشد!!
-- آرش ، Sep 3, 2008 در ساعت 09:42 PMما نباید مثل ملا ها و احمدی نژاد ها آنقدر تهی باشیم که آن پهلوان پنبه بازی های آزاردهنده را در می آوردند... با توهم این که همه چیز را می دانند.
مثال دیگر انبساط دایمی یونیورس است که نگرانی هایی را هم ایجاد کرده. آین دقیقا در قرآن آمده است. حال این پرسش پیش می آید که یک انسان بیسواد چون حضرت محمد (ص)، 1400+ سال پیش این را از کجا فهمیده؟؟
دوستان بیایید اینقدر ترمز بریده تخته گاز نرویم.
ممنون از شما آقای محمدپور..نمیدانم بعضی چرا دوست دارند چون کسی یک زمانی در عالم سیاست درست یا غلط اسمش بر سرزبان ها افتاده را برای چشم بستن بر عیوب نوشته هایش در زمینه های نامربوط بهانه کنند و بر ضعف نوشته هایش چشم فروبندند.وجود شما و نقدتان در اینجا غنیمتی است در این سرای تعصب به لیوان های خالی!
-- سینا رمضاني دادرس ، Sep 4, 2008 در ساعت 09:42 PM