خانه > سراجالدین میردامادی > گفتگو > مجتهد شبستری: عمل به آیهای در قرآن، همیشگی نیست | |||
مجتهد شبستری: عمل به آیهای در قرآن، همیشگی نیستسید سراجالدین میردامادیseraj.mirdamadi@radiozamaneh.comدر ششمین برنامه از سلسله برنامههای اسلام و حقوق بشر به سراغ آقای محمد مجتهد شبستری رفتم و با ایشان در این زمینه گفت و گو کردم.
آیا در فقه شیعه برای انسان، به ما هو انسان فارغ از اینکه دارای چه عقیده، دین و آئینی باشد حقوقی در نظر گرفته شده است یا نه؟ بله، حقوقی در نظر گرفته شده است، به این معنا که اصل مسأله حرمت انسان از آن نظر که انسان است در فقه اسلامی در نظر گرفته شده است. مثلاً جان و مال انسان محترم است از آن نظر که انسان است و میشود حقوقی را مطرح کرد و گفت انسان از آن نظر که انسان است، قطع نظر از مذهب، نژاد و جنس این حقوق برایش وجود دارد. کسی در این تردید ندارد که دربارهاش بخواهیم بحث کنیم، فقط تردیدها و پرسشها دربارهی گسترهی این حقوق است، این حقوق چقدر است؟ و در چه مواردی است؟ مربوط به چه مفاهیمی است؟ فقط در اینجاست که تردیدها هست وگرنه فکر نمیکنم هیچکس در این تردید داشته باشد، در اسلام هم مثل ادیان دیگر، انسان از آن نظر که انسان است حقوقی دارد. این پرسشها معمولاً در مقایسه با اعلامیه حقوق بشر مطرح میشود، تردیدها و پرسشها در آنجاها است که آیا حقوق اسلامی هم به همان اندازه که در اعلامیه ۳۰ مادهای حقوق بشر، برای انسان از آن نظر که انسان است، حقوق قائل شدهاند، در همان گستره و به همان مقدار و به همان معنا حقوق قائل شده است یا نه. سوال در اینجا است. در واقع پرسش اصلی مربوط به انسان است در ماوراء آنچه میاندیشد، این عدم تساوی حقوقی که بین مسلمان و غیرمسلمان در فقه اسلامی وجود دارد در تعارض با مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر محسوب میشود. نظر شما چیست؟ برای اینکه پاسخ جامع داده باشم، بدون اینکه وارد جزئیات بشوم مطالبی به شما میگویم و طرز تفکر خودم را عرض میکنم. از نظر من، هر پیامبری و از جمله آنها، پیامبر اسلام در یک فرهنگ خاص و سبک و ساختار زندگی خاصی که جماعتی، قومی داشته، آمدهاند. آن سبک و ساختار زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دینی و به اصطلاح عام کلمه، فرهنگ که آن جماعت یا قوم داشته، مربوط به مراحل تاریخی زندگی انسانها بوده است. یعنی نوع انسان در طول تاریخ، فرهنگهای متفاوت داشته و در شرایط مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و دینی متفاوت زیسته است. اینکه فرهنگها و شرایط سیاسی اجتماعی اقتصادی و سیستم ارزشها چگونه در جوامع مختلف در یک عصر و یا جوامع مختلف در اعصار مختلف، تغییر پیدا میکند، مسایلی است که مطالعات تاریخی، جامعهشناختی، انسانشناختی و امثال اینها پاسخ میدهد. قضیه اینطور نیست که هر پیامبر در هر جا آمده ساختار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را عوض کرده است، چنین چیزی نیست. کارنامه پیامبران چنین چیزی نشان نمیدهد، میخواهم مستند به تاریخ صحبت کنم نه اینکه بحث کلامی و اعتقادی در اینجا بکنم. برنامه پیامبران نشان میدهد هر پیامبری در داخل همان وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... که بوده علاوه بر جهانبینی توحیدی، یک سلسله هدفهای اخلاقی را برجسته کرده و مردم را به آن هدفهای اخلاقی دعوت کرده است. این مسأله که میگویم در مورد همه پیامبران است و اختصاص به پیامبری معیّن ندارد و در مورد خود پیامبر اسلام هم همینطور است. منابع اسلام یعنی قرآن و سنت و بعد هم حقوق اسلامی در چارچوب ساختارهای سنتی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی (فرهنگی) که وجود داشته شکل گرفته است و نه برای تغییر آنها از اساس. البته مطرح کردن آن جهانبینی و هدفهای اخلاقی موجب تحولاتی در همان ساختارهای سیاسی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی و ارزشی شده است اما آنها را از بنیاد دگرگون نکرده است. در آن جامعه و عصری که پیامبر اسلام آمد و دعوتش را شروع کرد انواع و اقسام ارزشها وجود داشت. فرهنگی در آنجا بود که از نظر سیاسی و اجتماعی و اعتقادی سه مشخصه داشت، البته مشخصههای متعدد داشت اما سه مشخصهاش را مطرح میکنم که مربوط به حقوق بشری است که شما مطرح میکنید. یکی از مشخصههای آن فرهنگ، دینسالاری بود دیگری مردسالاری و دیگر مشخصه آن، حاکمسالاری بود. نه تنها در آنجا که در بسیاری از جوامع دیگر هم بود. همبستگی اجتماعی در آن عصر بیش از هر چیز با دین قوام میگرفت، بنابراین آن چیزی که همبستگی اجتماعی را حفظ میکرد یک دین رسمی بود. درواقع دین رسمی حرمت داشت و میبایستی از آن دفاع میشد و اجازه نمیدادند کسی علیه آن دین به نوعی حرکت کند که موجودیت آن دین و در نتیجه همبستگی اجتماعی به خطر بیافتد. مردم اینجوری زندگی میکردند. ساختار زندگی در جزیرةالعرب هم همینطور بود و به همین جهت، وقتی پیامبر با دین آنها مخالفت کرد و توحید را در برابر بتپرستی مطرح کرد، بسیار تحت فشار گذاشته شد. تا آنجا که ناچار شد از مکه بیرون برود. مخالفتهای بسیار شدیدی که با پیامبر شد به این دلیل بود که همبستگی اجتماعی آن روز با دین شکل میگرفت و مخالفت با دین به معنای از هم پاشیدن آن همبستگی اجتماعی بود. این وضع دینسالاری بود. مردسالاری به این معنا بود که زمام اصلی در زندگی مشترک خانوادگی و حتی در زندگی اجتماعی دست مردها بود و از لحاظ حقوق و بهرهمندیها و امکان تصمیمگیریها، زنها در درجه دوم بودند و میشود گفت تعریف موجودیت اجتماعی زن مقدار زیادی به خواستههای مردان ارتباط داشت. حاکمسالاری هم به این معنا بود که آنهایی که قدرت سیاسی داشتند تصمیم میگرفتند و دیگران را هم دنبال خودشان میکشیدند. واقعیتهایی است که وجود داشت. هم در آنجا و هم در دیگر جاها مردم با این واقعیتها زندگی میکردند. در جامعهای که دینسالاری، مردسالاری و حاکمسالاری هست، اصلاً امکان ندارد حقوقی برای افراد شبیه آنچه ما در اعلامیه حقوق بشر میبینیم، مطرح باشد. حقوقی که در اعلامیه حقوق بشر است در درجه اول مستند به مسأله فردیت سیاسی و اجتماعی انسان است و در چنان جامعهای که آن سه مشخصه وجود دارد، اصلاً مفاهیم مربوط به فردیت وجود ندارد. اول باید این مفاهیم وجود داشته باشند و چنین مفاهیمی اساساً وجود نداشته است. وقتی چنین مفاهیمی وجود نداشته، برجسته کردن هدفهای اخلاقی در آن جامعه آن مقدار که در نصوص اسلامی میبینیم در حدی نبوده که ویرانکننده و تغییردهنده آنها از اساس باشد. در کتاب و سنت و یا بعداً در نظریههای حقوقی حقوقدانان مسلمان، نصوص و نظریاتی را که هدفگیری آنها تغییر دادن بنیادین این سه مشخصه و این سه ارتباط اجتماعی باشد، نمیبینم. آنچه در این منابع وجود دارد برجسته کردن سلسله هدفهای اخلاقی در داخل همان ساختارها به منظور انسانی کردن آن ساختارها است، مثلاً به منظور اینکه مقداری بیش از آنچه بوده است به زنها حق داده شود، حاکم ستم نکنند و...
یعنی بیش از آنچه در عهد پیش از اسلام بوده است؟ بله، بیش از آن حق داده شود که بوده و این اتفاق افتاده است و این در منابع ما هست. وارد جزئیات آن نمیشوم، زیرا میخواهم بحث را در چارچوب کلی مطرح کنم. جلوی بسیاری از ظلمها به زنها گرفته شده است و امثال آن. در واقع در آن چارچوب چه در مقایسه با آن ساختاری که در جزیرةالعرب بوده و چه در مقایسه یا ساختارهایی که در جاهای دیگر بوده است، برای زنها یا رعایا، حقوقی قائل شدهاند که انسانیتر است. شبیه این مطلب دربارهی دین هم هست یعنی اصل دینسالاری بهم نخورده است. مثلاً موجودیت اهل ذمّه پذیرفته شده است. میبینیم یک کم جلو آمده و انسانیتر شده است، قضایا در مسأله حاکمسالاری هم همینطور است. وقتی کسی حاکم شد تصمیمهای نهایی را او میگیرد و نمیشود با او نقض بیعت کرد. این کسی که حاکم میشود به صورت سنتی حاکم میشود، یعنی عدهای بانفوذ جمع میشوند و او را حاکم قرار میدهند (شورا، بیعت) و بقیه افراد باید از آنچه ریشسفیدان و شورا بر آن اتفاق کردهاند، تبعیت کنند. این ساختار باقی مانده ولی داخل این ساختار به حاکم توصیه شده که با عدل حکومت کن، ظلم نکن، حقوق افراد را در نظر بگیر و از این قبیل موارد. این مقدار در منابع ما هست و بیشتر از این در منابع اسلامی نیست. اگر اینطور باشد که من میفهمم، باید بگوییم نقش پیامبران در تکامل سیاسی و اجتماعی بشر در همین حد بوده است که در تاریخ میبینم و نه بیش از آن. معنای این حرف این است که تنها پیامبران نیستند که تاریخ بشر را به سوی تکامل بردهاند، عوامل دیگری هم وجود داشتهاند که تاریخ بشر را به سوی تکامل بردهاند. این دعوا که پیامبران آمدهاند و یک سلسله تغییرات در جوامع ایجاد کردهاند که مربوط به اساس ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آنها بوده و بعد هم اعلام کردهاند که این ساختارها که ما معین کردیم ایدهآل انسانیت است و بهتر از این نمیشود و همیشه باید از اینها تبعیت کرد، هیچ دلیلی ندارد و به لحاظ تاریخی هم قابل قبول نیست. اما قطع نظر از آن کمالات که پیامبران برای انسانها آوردهاند، خود انسانیت هم میتواند از طریق تحولات دیگری که در زندگی اجتماعی، سیاسی و معرفتی جوامع اتفاق میافتد به سوی کمال نزدیک شود. اگر بپذیریم روش حکومت دموکراتیک که بشر کشف کرده و به آن رسیده و قابلیتش را پیدا کرده که بتواند اینجوری زندگی کند و غیر از مردسالاری و دینسالاری و حاکمسالاری است، با کمال انسانی سازگارتر است و این روشی است که به شکوفا شدن انسانیت انسان در زندگی اجتماعی بیشتر کمک میکند و انسانیتر است، چرا ما مسلمانها نمیتوانیم آن را بپذیریم؟ هیچ دلیلی نیست که نتوانیم آن را بپذیریم. اگر بپذیریم دموکراسی موقعی شکوفا میشود و موقعی معنای واقعی خودش را پیدا میکند که براساس حقوق بشر بنیانگذاری شده باشد، چرا نمیتوانیم حقوق بشر را بپذیریم؟ ممکن است گفته شود در حقوق بشر آزادی مذهب و تغییر مذهب و اینطور مسایل مجاز است، مساوات در برابر قانون حق انسان شناخته شده، مجازاتهای ویژهای که مقبول اسلام بوده، غیرانسانی و خشن و ممنوع اعلام شده، اساس و منشأ قدرت و حکومت اراده مردم اعلام شده است و امثال اینها که مغایر با فقه اسلامی است. این حرف درست است اما اگر ما مسلمانان همه اینها را بپذیریم چه اتفاقی میافتد جز اینکه یک قدم به سوی کمال انسانی و آنچه با ارزشهای انسانی سازگارتر است، نزدیکتر میشویم. ما میتوانیم مردسالاری را کنار بگذاریم عقیدهسالاری یا دینسالاری را کنار بگذاریم و حاکمسالاری و مجازاتهای خشن را هم کنار بگذاریم در عین حال که در زمان پیامبر اینها وجود داشته است. کنار گذاشتن اینها را به حساب تکامل انسانی خودمان مینویسیم و بههیچوجه به مسلمانی ما لطمه نمیزند. اگر مسلمانی این است که توحید، مسایل اخروی، عبادت و پرستش، اخلاق انسانی و ایثار را بپذیریم عدل و احسان را پذیریم که همه اینها در متون اسلامی آمده، میتوانیم همه اینها را حفظ کنیم و در عین حال دموکراسی و حقوق بشر داشته باشیم و آن سه وضعیت را تغییر دهیم. اینکه پیامبر آنها را تغییر نداده بههیچوجه دلیل این نمیشود که در این عصر مجاز نیستیم آنها را تغییر دهیم، چون همانطور که گفتم تاریخ نشان میدهد کارکردهای پیامبران در وضعیتهای موجود بوده است. آنها در وضعیتهای موجود جهتی را نشان دادهاند و آن جهت عبارت بوده از اخلاق و عدالتگرایی و امروز میتواند به ما دیکته کند که به سوی حقوق بشر و دموکراسی برویم. پس مسلمانان هم میتوانند اینها را انتخاب کنند، من اینگونه فکر میکنم. یعنی عملاً از درون فقه و شریعت نمیتوان راهی به سوی حقوق بشر یافت؟ نه اصلاً نمیشود. فقه موجود و شریعت موجود چیزی است که در طول تاریخ شکل گرفته است. از این طریق و از طریق استناد به منابع حقوق اسلامی که عبارت از کتاب و سنت است، نمیشود نصوص و متونی را پیدا کرد که به ما بگویند مردسالاری، دینسالاری و حاکمسالاری را کنار بگذاریم و مثلاً حقوق بشر مدرن داشته باشیم، چنین متونی نداریم. اما روشهای بروندینی برای التزام به حقوق بشر، لزوماً روشهای ضداسلامی نیست. آیا نظر شما هم همین است؟ بله. در این باب، روشهای بروندینی آن توافقات حقوقی انسانها در عصر حاضر است که به تکامل انسان مربوط میشود. پذیرفتن تغییرات نگرشی و عاطفی چنانکه گفتم، ضداسلام نیست. ولی به طور مشخص اگر بخواهیم بحث فردگرایی را که شما مطرح کردید، موردی و مصداقیتر وارد شویم، میبینیم فضای خصوصی فرد در فقه به رسمیت شناخته نشده و در مجازاتهایی که اعمال میشود این حریم خصوصی نادیده گرفته میشود که ناقض آن فردیت در مبانی حقوق بشر است، نظر شما چیست؟ باید روش تفسیر کتاب، سنت و حقوق اسلامی را اصلاح کنیم. این فقهی که الآن داریم عبارت است از استنباطهایی که در طول تاریخ از منابع اسلامی در جوامع اسلامی در شرایط گوناگون و به اشکال گوناگون شده است. این فقه یکدفعه از آسمان پایین نیفتاده است. این فقه با آن چارچوبهای گذشته که گفتم متناسب و هماهنگ است. امروز اگر بخواهیم آن چارچوبها را کنار بگذاریم و در چارچوبهای جدید که در نظرمان با ارزشهای اخلاقی سازگار است، زندگی کنیم از آن ابعاد نامقبول فقه و حقوق اسلامی دست برمیداریم. یک مثال ساده خدمت شما عرض کنم. در همین سی سال گذشته تاریخ جمهوری اسلامی، یک روز فکر میکردند باید در منازل تفتیش کنند و ببینند کسی مشروب دارد یا نه. اما امروز حکومت دنبال این نیست که برود در منازل مردم تفتیش کند. یک زمانی در اتومبیلها تفتیش میکردند، ببینند کی با کی نشسته است و کجا میرود. الآن این تفتیشها که آنها را وظایف شرعی (فقهی) میدانستند به مقدار زیادی کنار گذاشته شده است این تحولات معنایش چیست؟ این به این معنا است که کم کم آگاهی پیدا شده که الآن در شرایط فرهنگی خاصی زندگی میکنیم که این کارها قابل قبول نیست، یعنی اخلاقی و متناسب با حرمت انسان تلقی نمیشود، مقدار زیادی حوزه خصوصی و مفهوم حوزه خصوصی جای خودش را باز کرده است. پس اینها چنین مسایلی است. مسایلی نیست که بتوان برای آنها یک ثبات و دوام قائل شد و گفت همیشه اینها باید چنین باشند. عصری وجود داشت که حوزهی خصوصی و عمومی در هیچ جای دنیا از هم تفکیک نشده بود، حالا تفکیک شده است. پس از انقلاب در ایران فکر میکردند اینها از هم قابل تفکیک نیست، حالا معلوم شده که اینها را باید از هم تفکیک کرد، شیوههای زندگی کردن انسانها است و ربطی به وحی و منابع کتاب و سنت ندارد، شیوههای زندگی کردن انسانها است که تحول پیدا میکند، حوزه خصوصی از حوزه عمومی جدا میشود و امثال آن. زمانی، بسیاری از مجازاتها خشن تلقی نمیشده. الان خشن تلقی میشود، اینها تحولات زندگی انسان است، انسان تغییر پیدا میکند، عواطف انسان تغییر پیدا میکند، شیوههای زندگی انسان تغییر پیدا میکند. زمانی کتک خوردن شاگرد توسط معلم خشونت تلقی نمیشد و میگفتند جور استاد به ز مهر پدر، الآن همه میگویند نباید بچه را کتک زد، نباید در تأدیب از خشونت استفاده کرد، این تغییر یافتن دانش، روحیات و عواطف انسانها است. تغییر رجم و قطع دست و سایر مجازاتهای خشن مربوط به دانش عصر، روحیات و عواطف و عرف انسانها است، این مجازاتها را در عصری خشونت تلقی نمیکردند در عصر ما خشونت تلقی میشوند. ما آنها را کنار میگذاریم و هیچ ضربهای به مسلمانی ما نمیزند. پیامبر اسلام هم سعی کرد در قصاص، حداقل انتقامکشی واقع شود و گفت در صورتی که یک نفر از شما کشته یا مجروح شد فقط میتوانند یک نفر را قصاص کند و نه بیشتر و اگر اصلاً قصاص نکنید و ببخشید بهتر است، این مطلب در قرآن آمده است. منطق تعدیل قصاص به وسیله پیامبر این است که در این عصر، میتوانیم به جای قانون قصاص، قانون دیگری وضع کنیم. موارد دیگر هم همینطور است به شرط آنکه اهداف اخلاقی و اصلاحی مجازاتها تأمین شود. اما در منابع اسلامی بهویژه در قرآن حدود به عنوان مجازاتهایی بیان شده که به طور مشخص فقها و زمامداران حکومت اسلامی روی آن تأکید دارند، در موارد حدود چگونه میشود این نقض و تعارض آنها را با حقوق بشر حل کرد؟ مثلاً قطع دست در قرآن آمده است. اینها احکام امضایی است، به اصطلاح با تعدیلات اخلاقی. پیش از اسلام وجود داشته و عرف اینطوری بوده که دست دزد را میبریدهاند و از این طریق مانع میشدند که دوباره دزدی کند یا میخواستند از این طریق دیگران را ارعاب کنند. این کار مقبول به نظر میآمده و آن روز مجازات خشنی به نظر نمیآمده یا اگر مجازات خشنی هم به نظر میآمد میگفتند، به خودمان اجازه میدهیم مجازات خشن اعمال کنیم زیرا فکر میکردند اگر مجازات خشن اِعمال کنند بهتر از جرم جلوگیری میشود. اگر امروز با مطالعات خودمان به این نتیجه رسیده باشیم که اینگونه نیست که مجازات هرچه خشنتر باشد بیشتر از وقوع جرم جلوگیری میکند در این صورت هیچ چیز ما را از اینکه دیگر آنها را انجام ندهیم، منع نمیکند. صرف اینکه آیهای در مورد یک حکم در قرآن وجود دارد، معنایش این نیست که همیشه باید به آن عمل کرد. دو مسأله را باید از هم تفکیک کرد یکی اینکه آیا آیهای در خصوص مثلاً قطع دست دزد در قرآن وجود دارد یا نه؟ بله هست و هیچکس نمیتواند منکر آن شود یا آیهای در مورد قصاص در قرآن هست یا نه؟ بله هست. یا آیهای در مورد اینکه زانی و زانیه را شلاق بزنید آنهم جلوی چشم یک عده، در قرآن هست یا نه؟ بله هست. هیچ شکی در این نیست که این آیات در قرآن هست. صحبت در این است که آیا ما مسلمانان مکلف و موظف هستیم امروز هم به این حکمها عمل کنیم؟ این است آنچه مایه اختلاف من و دیگران است. آنچه ما میگوییم این است که دلیل قابل قبول و دفاع برای این مکلف بودن وجود ندارد. من اینها را چندینبار نوشتهام و گفتهام دلایلتان را بیاورید. تنها چیزی که آقایان ذکر میکنند این است که چون در قرآن هست باید عمل شود و بیشتر در اینباره بحث نمیکنند. در نوشتههای پیشین خودم و نیز در مقالات قرائت نبوی از جهان ۶ـ ۱ مدّعای فقها را در این باب نقد کردهام. میتوانید در کتابهای من و در آدرس اینترنتی (که البته وبلاگ شخصی من نیست) آنها را ملاحظه نمایید. آنان مینویسند ضرورت و اجماع است و ما از این آقایان سوال میکنیم معنای این ضرورت چیست؟ معنای این اجماع چیست؟ این ضرورت چه جور درست شده است؟ مگر ضرورت غیر از این است که ضروریات هر دینی در طول تاریخ آن دین درست میشود و مگر غیر از این است که اجماع فقها در طول تاریخ دین شکل میگیرد. واقعیتها اینها است، از این آقایان سوال میکنیم اگر اینها در طول تاریخ شکل میگیرد، چرا نمیتوانیم در اینها خدشه وارد کنیم به این معنا که پایههای شکل گرفتن اینها را بررسی و نقد کنیم و نشان دهیم چگونه شکل گرفتن اینها بیش از هر چیز محصول شرایط تاریخی بوده است. اگر شرایط تاریخی عوض شود ضرورت دین به آن معنا و یا اجماع فقهاء به آن معنا که میگویند دیگر برای ما تکلیف ایجاد نخواهد کرد. و تنها پیام توحید است که همیشه باید آن را حفظ کرد. آیا قرآن جواز چنین برداشتی را داده است که براساس مصالح موجود و شرایط زمان و مکان مثلاً حدود اجرا یا تعطیل بشود؟ بستگی دارد به اینکه مفسر قرآن چه کسی باشد و با چه افکاری و با چه مبانی و با چه انگیزهها و علایقی سراغ تفسیر قرآن برود. هیچگاه این حرفها مانند دو دو تا چهار تا نیست و امر واضحی نیست که نمیشود در آن اختلاف کرد. این همان هرمنوتیک است که سالهاست حرفش را میزنم. وقتی قرار باشد در مبادی و مقدمات غیرتجربیمان که در خارج از قرآن قرار دارد، فکر و بحث کنیم، راه برای این تفسیرها باز میشود. آیا مجمع تشخیص مصلحت نظام که در جمهوری اسلامی شکل گرفت همان حکمها را که تا به حال از مسلمات فقه شمرده میشده، تحت عنوان «مصلحت نظام» تغییر نمیدهد؟ حق تصرف در آنها را ندارد؟ اصلاً عمل کردن به مصلحت در مقابل یک نص شرعی تا چندی پیش از امور غیرممکن در فقه شیعه بود. در فقه اهل سنت هم یک نفر به نام طوفی که اهل فقه او را میشناسند این عقیده را داشت که میشود به مصلحت حتی در مواردی که نص وجود داشته باشد، عمل کرد و همه آن را رد میکردند. پس از انقلاب در ایران گفته شد میتوانیم آنچه را مقتضای مصلحت جامعهی ایران است بر حکم منصوص مقدم کنیم. رییس قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران که خود یک فقیه طراز اول است در سالهای اخیر، چند بار بخشنامه رسمی صادر کرده که رجم و اعدام جوانان زیر ۱۸ سال ممنوع است، در حالی که بنا بر فتاوی فقهی همه اینها باید انجام شود. اینها یعنی چه؟ لبّ اینها همان تغییر یافتن احکام شرعی فقهی طبق مقتضیات هر عصر یعنی دانش و روحیات و عواطف انسانها است. میگویم با خود و مردم صریح و شفاف باشیم و این مسایل را به صورت مبنایی حل کنیم و نه موردی. تئوری این تغییرات را تدوین کنیم و خودمان تغییر دهیم نه اینکه منتظر باشیم هر وقت افکار عمومی دنیا به ما فشار آورد یک مورد یاد و دو مورد را موقتاً تعطیل کنیم. آیا از منظر همان کرامت انسانی نمیشود رجم را تعطیل کرد؟ ببینید تا وارد این بحثها نشویم نمیتوانیم موضوع کرامت انسانی را در برابر آنچه نص است قرار دهیم. باید اول وارد این بحثها شویم تا کم کم جا باز شود که بگوییم مسأله کرامت انسانی در قرآن هم وجود دارد و ببینیم از آن چه به دست میآید؟ به نظر من راهها باز است. در پارهای از سخنرانیهایم که در بعضی از دانشگاههای اروپا ایراد کردهام، در خصوص موضوع اسلام و حقوق بشر یا اسلام و دموکراسی همیشه این را میگویم که مسأله را اینطور طرح نکنید که اسلام با حقوق بشر و دموکراسی سازگار است یا نیست. به نظر من، این نوع طرح سوال ره به جایی نمیبرد. مسأله این است که مسلمانان میخواهند با حقوق بشر زندگی کنند یا نه، آیا مسلمانان میخواهند با دموکراسی زندگی کنند یا نه؟ مسأله این است. وقتی میگویم مسلمانان، علمای مسلمانان هم در میان آنان هستند. اگر آنها به این نتیجه برسند که با حقوق بشر و دموکراسی زندگی کردن انسانیتر است آن وقت با قرائت جدید از منابع اسلامی، زندگی با اینها را نه تنها مانع مسلمانی نمیشمرند بلکه مقتضای مسلمانی در این عصر میشمرند. اینجور باید دید که میخواهند یا نمیخواهند؟ معتقدم امروزه ملتهای مسلمان واقعاً میخواهند یا حقوق بشر و دموکراسی زندگی کنند، منتها موانعی وجود دارد که نمیگذارد. چناکه گفتم ما بعد از انقلاب در ایران میبینیم در مواردی که حکام احساس ضرورت کردهاند و دیدهاند باید تغییر یک حکم شرعی را بخواهند و خواستهاند، مسلمات قبلی فقهی را کنار گذاشتهاند. پس بستگی دارد به اینکه این آقایان چقدر احساس ضرورت و اضطرار کنند. اگر مسأله این است پس ببینیم ضرورت و احساس ضرورت چیست؟ ضرورت حقوق بشر و دموکراسی را ایجاب میکند یا نه. این را بحث کنیم نه اینکه اینجوری بحث کنیم که چون فلان آیه در قرآن هست، پس نمیتوانیم هیچ کاری کنیم. اگر معنای ضرورتهای زندگی در عصر حاضر واقعاً تحلیل و بررسی شود معلوم خواهد شد که مسلمانان حتماً باید زندگی با حقوق بشر و دموکراسی را بخواهند چنانکه عملاً آن را میخواهند. آیا فقه موجود هم این قابلیت انطباق را دارد؟ مسأله مسلمانان این نیست که علم فقه چه قابلیتی را دارد یا ندارد. مسلمان بودن به توحید و نبوت وابسته است و به علم فقه وابسته نیست. هیچگاه نمیشود گفت چه دینی قابلیت چه تغییری را دارد و چه دینی قابلیت چه تغییری را ندارد. پروتستانتیسم وقتی در اروپا به وجود آمد، کاتولیکها گفتند این خروج از مسیحیت است و دههها با آن مبارزه کردند و جنگهای مذهبی به راه افتاد اما الآن چطور؟ هیچکس دیگر نمیگوید پروتستانتیسم خارج از مسیحیت است، پروتستانتیسم نیمی از مسیحیت شده است. در ادیان دیگر هم همینطور است، ادیان تحول و تغییر پیدا میکنند و خودشان را با اوضاع و احوال، تطبیق میدهند. اگر خودشان را با این اوضاع و احوال تطبیق ندهند و آنقدر دگم و بسته باشند که هیچ تغییری را نپذیرند نابود میشوند، تاریخ این را نشان میدهد. بنابراین اینکه گفتم این سوال که فقه این را اجازه میدهد یا نه، سوال صحیحی نیست، بستگی دارد که ما مسلمانها بخواهیم این کارها را بکنیم یا نخواهیم. اسلام بر مبنای توحید گذاشته شده است و دیگر نمیشود گفت ما شرک را هم بپذیریم. یا مثلاً فرض کنید مسیحیت بر اساس این گذاشته شده که عیسی فرزند خدا است، اگر یک مسیحی پیدا شود و بگوید این اصل را نمیخواهم بپذیرم که عیسی فرزند خدا است، به هیچ معنایی دیگر مسیحی نمیشود. اگر کسی بخواهد توحید ما یا نبوت پیامبر اسلام را منکر شود، دیگر مسلمان نیست. بنیادهای دین اینگونه است، گرچه تفسیرهای متفاوت برمیدارد. اما مسایلی که به اوضاع و احوال و تغییرات اجتماعی و یا معرفتی و یا ارزشی درجه دوم مربوط میشود، همیشه در طول تاریخ در حال تغییر و تحول هستند. اینها دیگر به بنیانهای دینی ارتباط پیدا نمیکند، همان پیروان ادیان هستند که متناسب با معرفتشان و احتیاجاتشان در آن تغییراتی میدهند. در برخی از آیات قرآن صراحتاً دستور به اِعمال برخی مجازاتهای خلاف حقوق بشر داده شده است، مثل اینکه در مورد عدم تمکین زن در برابر شوهر دستور داده شده است که زن را بزنند و برخی از مفسرین سعی میکنند آیات را تأویل و تفسیرهای به روز کنند تا این تعارضها را برطرف کنند نظر شما چیست؟ نمیگویم این تفسیرها را نکنند اما این راهها را بنیادی نمیبینم. این راهها در جاهای حساس، دیگر به بنبست میرسد. این نوع تفسیرها و تأویلها با اصول علمی تفسیر و فهم متن نمیسازد. قبلاً نظر خودم را در امثال این مورد به شما گفتم، باید به صورت بنیادی از کتاب و سنت قرائت جدید بدهیم. مطالب پیشین • برنامه اول - گفت و گو با آیتالله گرامی • برنامه دوم - گفت و گو با آیتالله موسوی بجنوردی • برنامه سوم - گفت و گو با آیتالله بیات زنجانی • برنامه چهارم ـ گفت و گو با دکتر عباس شیخالاسلامی و دکتر حسین ناصری • برنامه پنجم - گفتوگو با حجتالاسلام محمد تقی فاضل میبدی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
من گرچه فردی آتئیست هستم ولی برای شخصیت و اندیشه های اقای شبستری احترام زیادی قائل هستم.وی می تواند الگوی مناسبی برای نسل جوان باشد که بدنبال مستقل اندیشیدن می باشند
-- ahmad ، Dec 7, 2008باتشکر از این مصاحبه.
-- بدون نام ، Dec 7, 2008باعرض احترام نسبت به اقاي شبستري .چندين مورد متضاد در صحبت هاي ايشان وجود دارد كه قبلا هم در مقالات ايشان واضح به چاپ رسيده وجالب است كه متفكرين ما مانند اقاي شبستري نه به انها جواب مدهند وبنظر من نمي توانند هم جواب بدهند. البته اين مسئله وطرح را من از مقاله اقاي كتر بني صدر خدمتشان عرض كرده.وان اينكه شما مي فرمائيد بعضي از قوانين اسلام براي زمان معيني بوده ومي تواند بعضي مواقع اجرا نشود.خبسوال بنده اينجاست ديني كه دستوراتش بدرد زمان معيني مي خورد .1-به چكار انسان مي ايد2-چقدر قابل سواستفاده قرار مي گيرد.وهر كسي هر موقعي بنفعش است اجرا ميكند وهر وقت به نفع او نبود ميگويد مال اين زمان نيست.مانند همين زمان حال.ممكن است شما بفرمائيدشخص خواص يا گروه خاص مي گويد چه چيزي انجام شود وچه چيزي انام نشود. كه باز مفسده هاي ديگري دارد كه لزومي به توضيح خدمت شما نيست واصولا با استنباطي كه ما از قرن داريم كه محال است قران چنين گفته باشدو وچون طرف صحبت شما استاد محترم هستيد جايز نيست صحبت بيشتري شود.همين اندازه فكر ميكنم كه خدمت استاد محترم عرض كنم چرا انسان بايد بترسد وشجاع نباشد واگر ديني و قانوني به قول شما در بعضي زمان ومكان بدرد نمي خورد خوب بايد انرا كنا گذاشت 3-چنانكه فرموديد ما بايد دموكراسي را قبول كنيم واز مردم سالاري .دين سالاري قضيه را نبينم. حال من متوجه نشدم اين دموكراسي چه تضادي با مردم سالاري دارد.4-مي فرمائيد الان ديگر زمان زدن دست وسنگسار وغيره نيست من هم باشما هم عقيده هسم ام مسئله وسوال مهم من اين سوال هاست كه مصاحبه كننده عزيز وكوشا اگر ميخواهد زحماتش به سر منزل مقصود برسد سوال مي كرد وشما به عنوان يك متفكري كه احترام زيادي برايتان قائل هستم خود جواب ميداديد.وان اين است..1-اين مقررات جزا يي در قران هست به كفته اقاي دكتر سنگسار در قران نيست واز فقه يهود مباشد2درموردقطع دست ايا اسلام را يك سامانه كامل مي بينيد كه انجام يكي بدون ديگري غلط است.به اين معني كه اول بايد حكومت به معناي كامل مردمي .با پياده شدن عدالت كامل.به اين معني كه هر كسي حاصل كار خود راببرد.وهيچ ظلمي وفقيري ومحتاجي وبي خانماني وهيچ سانسورينباشد. بعدا بفر مائيد كدام مريضي به طرف دزدي ميرود. البته عمدا از اين كلمه استفاده كردم اگر مريضي هم باشد باز بقول اقاي دكتر باز خلعي در جامعه هست كه بايد انرا درمان كرد.پس بنظر من شما بايد دنبال اصول ودرست شدن اينها باشيد نه فرعيات.كه بنظر من تمام اين اصول دمكراتيك در قران .تكرار مي كنم درقران كه بقيه نه در علم من مي گنجد ونه دنبال ان هسم هست وبا عرض پوزش از ان استاد محترم فكر ميكنم خوبش هم هست.با تشكر از اقاي مير دامادي وارزوي سلامتي شما استاد محترم.
-- كورش.ازاد ، Dec 7, 2008پس باید نتیجه گرفت که قران کلام حضرت محمد است تا بتوان گفت که بسیاری از دستورات قران فقط بدرد ان زمان میخورده چون در غیر این صورت نمی توان دستور خداوند را تغییر داد.پس چه لزومی داشته درحالی که اسلام ادعا میکند که دینی برای همه زمانها است اصلا اینها در قران بیاید تا باعث این همه مصیبت در طول تاریخ شود؟
-- بدون نام ، Dec 7, 2008اقای شبستری نکات خوبی را شفاف مطرح کرده است. اما در این سخنان ایشان نکات مناقشه انگیز هم کم نیست. برای نمونه به دو موضوع کلیدی در سخنان وی توجه کنیم. وی می فرماید: مردسالاری، دینسالاری و حاکمسالاری هم مضمون فرآن است و هم در روایات آمده است. بحث روایات را چون اصل صدور آنها نیز امری کاملا اجتهادی است صرفنظر می کنیم، اما خوب بود وی بر اساس همان روش هرمنوتیک فلسفی که باور دارند نشان می دادند که در کجای قرآن به این سه ویژگی تصریح شده است؟ آیا در قرآنی که اصل را بر آزادی در دینداری می گذارد از این سالاریها اثری هست؟ آیا در پر شمار ایانی که نفی فرعونیت و هرگونه استبداد و طاغوت و سالاری می کنند؟ و یا در پر شمار آیاتی که نفی تقلید و تعبد کورکورانه از ایا و اجداد می کنند؟
-- حسن رضایی ، Dec 7, 20082. ایشان به نظر می رسد بر این نظر است که وظیفه مسلمانان این است که در هر زمان تحقیق کنند ببینند مقتضای روز چیست و آنگاه به سادگی دست به تغییر در دیننشان برای مطابقت با آن بزنند. این کار را هرچی بتوان نامید، دیگر باورمندی اصولی به دین وشریعت "حق" (با تأکید بر وصف حق) نمی توان نامید. مردام این است دیدگاه ایشان بدون دادن یک نظریه در باره اینکه کدام تغییر در زمانه تغییر به حق است و کدام ناحق سترون است. خوب بود به جای اینهمه تاکید بر لزوم تغییر چند کلمه ای هم در باره نظریه حق سخن می گفتند تا ما خوانندگان متوجه شویم از دید ایشان کدام تغییرات در ساختارهای فرهنگی و احتماعی و سیاسی و اقتصادی حق است تا در نتیجه سرلوحه خود قرار دهیم و کدامیک ناحق تا از آن پرهیز کنیم ولو تفکر غالب و مد روز هم شده باشد. جای اینگونه نظریه پردازی خالی است و الا سخن درازکردن از اینکه دنیا و زمین و زمان در تغییر است کار چندان دشواری نیست و به نظرم در اینجا هیچ فقیه سنتی نیز در این قضیه کلیه که جهان در تغییر است با وی مخالف نیست. برای مثال وی می گوید امروزه چون فلان مجازات مصداق خشونت است مردود است. معنای این حرف ایشان در همین حدی که می گوید این است که اگر در روزی روزگاری دیگر این مجازات مصداق خشونت نبود آن را به عنوان حقوق بشر می پذیریم. ولی بحث تازه اینحا شروع می شود. بحث اتقاقا اینجاست که تا کجا این تغییرات حقمدارانه است و در کجاها مصداق جاهلیت و ظلم و نقض حقوق، در کجاها ما با امور ثابت و مستقر مواجهیم و در کجاها با امور متغیر و نامستقر. برای مثال زمانی در آلمان نازی، نژادپرستی ساختار غالب فرهنگی و سیاسی و حتی حقوقی شده بود. اما ایا حق هم بود؟ دقیقا برای پاسخ به این پرسشهای دقیقتر است که ناچار به داشتن یک نظریه استوار برای تشخیص حق از ناحق (Rechtslehre)هستیم و به خصوص این پرسش که حق چه ویژگی هایی دارد تا آن را از ناحق در زندگی روزمره تشخیص دهیم. متسافانه جای این نوع پرسشگریهای دقیق و کارساز در اثار اقای شبستری غایب است.
جناب کورش آزاد با تشکر از نقد شما فقط جهت توضیح خدمتتان عرض می کنم که منظور استاد مرد سالاری بود و نه مردم سالاری که جنابعالی اشتباها برداشت کرده اید.
-- سید سراج الدین میردامادی ، Dec 7, 2008آقای میردامادی شما از روحانیون نسبتن بنیادگرا شروع کردی و حالا مدام داری به سمت سکولارها پیش می روی. جریان چیست؟ قرار است ما نتیجه بگیریم در همین چند مدت نظرات روحانیون دچار تغییرات اساسی شده است؟
اما از این نکته که بگذریم، به نظرم گفتگو با صاحبان دیدگاه های مختلف می تواند مفید باشد. پس موفق باشید.
-- ماني جاويد ، Dec 7, 2008فرمایشات استاد شبستری مثل همیشه روشنگر و راهگشاست. اینها مطالبی است که در ذهن همه متفکرین مسلمان صد سال اخیر بوده و هر کس به نوعی اظهار مطلب کرده ولی حاصل کلام یکی است. بیان استاد شبستری هم روشن است هم بدون صناعات ادبی که برای امثال مخلص قابل استفاده ترست. مخلوط ساختن بحث با فلسفه و اشعار هر چند سخن را شیرین میکند موضوع بحث را گاهاً مبهم میکند. من در اثار دکتر سروش هم این نحوه پاسخ را به صورت تقسیم دو قلوی ذاتی و عرضی دیده ام. آقای مدرسی هم دو سال پیش در سخنرانی راجع به روح قانون می فرمود قانون به طبیعت خود ثانوی و ناظر به یک نظام اجتماعی است نه برای میخکوب کردن و جاودانه کردن آن نظام، لذا مواردی داریم که خود پیغمبر یا ائمه یا فقهاء صدر اسلام قانون را به تبع نظام جامعه تغییر داده اند. در مورد آیه زدن زن هم تازگی در یک وبلاگ بود که در یک reading قرآن به جای واضربوهن: واترکوهن هست. این هم باز به گفته استاد شبستری موردی است و علاج قطعی درد نیست اما جالب است.
-- ناصر م. ، Dec 8, 2008در تایید نکته آقای حسن رضایی یادآوری این نکته را نیز ضروری می دانم.
-- حسین میرمبینی ، Dec 8, 2008من نمی دانم چرا آقایان با مسائل دینی اینگونه برخورد می کنند؟ یعنی به گونه ای که مردم ایشان و سایرین مدعیان رهبری دینی را باید متولی دین به حساب آورند؟ این فرض از پیش ثابت شده از کجای مستندات دینی برای ما و اقایان حاصل شده که باید آقای شبستری (یا هر کسی دیگری را) در ارتباط با دین پاسخگو بدانیم. این مسئله حتا بوضعی درآمده که کسانی مثل دکتر سروش و گنجی هم خودشان را مسئول دین مردم کرده اند و برای آنها خط و راه، نشان می دهند. من فکر می کنم آقای شبستری در این زمینه مسئولیت دارند و باید بنوعی خودشان برای حضور در برابر خداوند و قیامتی را که بدان باور دارند آماده و پاسخگو سازند. چرا ایشان بجای رفتن این راه دراز و فسادانگیز "هرمنوتیک" فکر و باور خودشان رابا این سخن قرآن کلام الله ( 13 و 14 بقره) "وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَكِن لاَّ یَعْلَمُونَ "
و چون به آنها گفته شود ایمان بیاورید
كما آنكه آن مردم (عادی) ایمان آوردند،
گویند: آیا ایمان آوریم چنانكه آن بی خردان ایمان آوردند؟
آگاه باشید كه محققاً آنها خودشان بی خردند
و لیكن نمی دانند ،
هماهنگ نمی سازند. بعبارت دیگر چرا ایشان
دین شان را مثل ما مردم عادی و امی نمی کنند که دیگر مجبور نباشند بر کرسی ریاست فقه تکیه بزنند و نه اینکه مسئولیت همه خرابی هایی به گردن ایشان بیفتد و نه اینکه مجبور باشند جواب خدا را بدهند. اگر آقای شبستری هم خودشان به کنار بروند (همچنانکه لباس روحانیت را از تن شان بیرون آورده اند که من از این جهت برای ایشان بسیار حرمت قائلم) وهم اینکه سعی کنند با توجه به همین یک ایه از کلام الله (و صدها آیه دیگر که قرآن برای فقیه نقشی در دین قائل نشده)، آنهایی را که از پیش خود، لقب "آیت الله"به خود داده اند را تشویق کنند که به کنار بروند و دین شان را مثل ما مردم عادی کنند ، آنگاه می بینند که همه مسائل و اختلافات قرآنی خود به خود حل می شود. چرا که شبهات سخن خدا را فقط خدا می داند و بس و البته (به قرائت ما شیعیان) "راسخون فی العلم" که مطمئنا ایشان نیستند. چراکه ایشان مشخصا باور ندارند که آیات قرآن (اعم از محکمات و متشابه هاتش) همه تنزیل شده و همه "کل من عند ربنا" از جانب پروردگار آمده است. (از منظر توحیدی) آقای شبستری حتا جزو صاحبان خرد هم به حساب نمی آیند، چرا که اگر این چنین بود باید ایشان به همین گونه که قرآن می فرماید که قرآن کلام خدا است و بر پیامبر نازل شده ، همینگونه یاد آور می شدند (و ما یذکر الا اولوالالباب) . البته این مسئله شامل همه آقایان است چراکه همه آقایان فقها و متشرعین و زعمای شیعه (امروزی) از ما دلیل فرامتنی (عقل) می خواهند که یک چنین چیزی را نه خدا در قرآن گفته و نه پیامبر و نه امامان. به نظر من اگر آقایان دست از این ولایت طلبی بکشند و اصلا دین شان را مثل دین ما مردم عادی و امی کنند، آنگاه خود به خود همه مسائل حل می شود. ما هم والله دین داریم و سعی می کنیم که تا آنجا که وسعمان می رسد، دین مان را حفظ کنیم. راجع به برخی از احکام هم که سر از آنها در نمی اوریم تواصوا بالحق می کنیم و تواصوا بالصبر . تا آنکه خدا خودش اقدام کند و هرگونه خودش می داند امرش را بر ما ظاهر سازد. مگر "امر" خدا از جانب خدا به من سپرده شده که بر فرض بخواهم از همه چیز خدا سر در بیآورم که کارم یا به جنون بکشد و یا به "هرمنوتیک".
قربون مولا بروم که فرمود: "العلم نقطة کثره الجاهلون"
فکر می کنم اسلام راه را برای تفییر احکام متناسب با شرایط زمانه باز گذاشته مثلا ولایت امام علی که طبق حدیث غدیر باید به بعد از پیامبر به علی به عنوان زمامدار میرسید اما امام علی رای شورای حکمیت را که بر خلاف حکم پیامبر هم بودپذیرفت و
-- بدون نام ، Dec 8, 2008ابوبکر حاکم مسلمین شد/ یکی دیگر از مواردی که می توان گفت خداوند متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی هر قوم و ملتی/ دینی متناسب با آن شرایط فرستاده مسیحیت است
در مسیحیت ماقطع دستان دزد را نداریم پس با تغییر شرایط زمان و وضعیت افراد یک جامعه می توان تفسیر کرد که احکام الهی هم تغییر می کنندامام علی از اینکه برای یک مسیحی فقیر از بیت المال سهمی در نظر گرفته نشده بود به خشم آمد و گفت باید به او هم مانند شهروندان مسلمان مستمری تعلق بگیرد یا از هتک حرمت یک زن یهودی آشفته شد /پیش قاضی یهودی میرفت و آزاد کردن بردگان را مساوی با خریدن بهشت می دانست تمامی مشرکینی که در جنگها یاران پیامبر را کشته بودند پس از فتح مکه بوسیله پیامبر اسلام بخشیده شدندخداوند مسیح و محمد یکیست اما
مسیح هیچگاه ازدواج نکرد
در حالیکه محمد می گفت ازدواج نیمی از ایمان است
مطمئنا در نظر محمد مسیح
کسی نبوده که ایمانش کامل نباشد بلکه همه این
تفاوتها در ادیان نشاندهنده
انعطاف و پذیرش تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی انسانها در هر عصر و زمانه ای توسط خداوند است/ عقل در مذهب شیعه یکی از چهار رکن برای رسیدن به یک حکم شرعیست/
جناب مانی جاوید با تشکر از اظهار نظر شما . در واقع چنین سیری را برای این سلسله برنامه ها در نظر نگرفته ام و خواهید دید که مجددا به برخی از روحانیون سنتی یا بنیادگرا باز خواهم گشت و باز به سراغ اساتید دانشگاه هم خواهم رفت. سعی ما بر این است که دیدگاههای گوناگون را در این برنامه ها انعکاس بدهیم
-- سید سراج الدین میردامادی ، Dec 8, 2008استاد گرامی، شما از اندیشه ورزان دلسوزی هستید که رنج بسیار تحمل کرده اید و ظاهرا در پی تقریر حقیقت هستید.
وارستگی از ویژگی های شما در این 30 سال بوده است. این است شهادت ما بر شما.
به همین خاطر از شما بعید است که احکام صادره از یکی از مطرح ترین علمای فقه (آقای خمینی در تحریر الوسیله شان) را فراموش کنید:
ایشان (و هکذا عموم و قاطبهی دانش! اندوختگان حوزه)؛ به جز مسلمان، بشری از نوع دیگر به رسمیت نمیشناسند.
در احکام اهل ذمه آدم ها را برمی شمرند: ا- مسلمان 2- اهل ذمه که با خفت، شرایط ذمه را گردن می نهد و جزیه میپردازد و هر گاه رعایت نکرد، به گروه سوم تنزل می یابد. 3- کافر حربی که واجب القتل است و خونش هدر.
آخر فدایت شوم، این زیست مورد اتفاق کافهی مسلمین و علمای عظیم القدرشان (زیده هم الله تبارک و تعالی) وعمل شده در تاریخ پسا-مدرن جوامع اسلامی، چه ردّی از حقوق بشر دارد که شما از جا های دیگر، به زور هم که شده، می خواهید یک حقوق بشر (گیریم کمی ناپخته تر از حقوق بشر مدرن) از این یا آن گوشه اش کشف کنید و پس آنگاه، سربلندی اسلام عزیز را فریاد برآورید؟ چرا این بخش های واقعی و عمل شده را مغفول می گذارید و بسراغ گوشه های کاملا مردود از سوی کافهی علما می روید.
چرا به مردم نمی گویید فقط هنگامی مسلمان قاتل ذمی مجازات می شود که "عادت" به قتل ذمی ها کرده باشد (یعنی مکررا ً برای شوخی هم که شده، با کارد بزند توی شکم آدم اهل ذمه). وگر نه اگر هر مسلمانی به عمد و با خشونت تمام و کمال و نقشه ی قبلی، اهل ذمه ای را به قتل برساند، جز دیه، آنهم به قدری که با دیه ی آدم! (یعنی مسلمان) به هیچ وجه برابر نیست، مجازات دیگری به او تعلق نمی گیرد.
تقریر این واقعیت، تقریر رابطه میان غارتگر و غارت شده است و نه هیچ چیز دیگر.از این ها نمی توان احترام به حقوق، بیرون کشید.
فرموده اید کسی در این (احترام به حقوق بشر) تردید ندارد، تردید در میزان آن است؟!
-- جستجو گر ، Dec 8, 2008استاد شاید محذوری داشته اید در این گونه شهادت دادن.
راستی! فراموش کرده اید تیپ شناسی سه گانه ی فقها را؟
فراموش کرده اید تیپ شناسی سه گانهی سورهی مبارکهی فاتحه را (انعمت علیهم، مغضوبین، و ضالّین را)؟
با این ها چه باید کرد؟
باز هم بگوییم ... به ذات خود نداردعیبی؟
مگر فراموش کرده اید بزرگترین و قوی ترین سلاح تمامی علمای حاکم و حتی محکوم را در همهی تاریخ دین را (و نیز دقیقا آن هایی که با ولایت فقیه های حاکم این دوران و دوران های پیشین نساخته اند)؟ درست است! همان سلاح تکفیر را می گویم.
چرا این سلاح و سلاح ارتداد، قوی و خطرناک بوده است؟
چون در واقعیت ِ فقه، میتوانسته به خوبی عمل کند، حکومت کند و نظم کنفورمیستی لازم برای وحدت سیاسیی فرقه را به نفع پارادایم حاکم بیآفریند.
-اربابان عرب به موالی اجازه سوارش بر اسب در حضور عرب را نمیدادند و مشهور است که برای نخستین بار، این مختار ابوعبیده بود که (برای انبارش نیروی مخالف) به موالی اجازه سوارش بر اسب داد.
- آقای خمینی (در تحریر)در احکام خانه های اهل ذمه می نویسند: نمی دانم پس از اقدام به تخریب اضافه ارتفاع خانه ی اهل ذمه، نسبت به کمترین ارتفاع خانه ی مسلمانان، آیا لازم است تا حد تساوی ِ این دو ارتفاع بسنده کرد یا حتما ارتفاع خانهی اهل ذمه باید کمتر از قد کوتاه ترین خانه ی مسلمانان باشد. (ببینید نهایت عدل علی گونه را که سعی می کند موی حقوق مردم (فارغ از دین و رنگ و جنسیت و قوم و ملیت ) را از ماست ناحقی ها بیرون بکشد.
استاد وارسته ی ما، شما که سال ها در آلمان بوده اید، چرا؟
امید که اصلاح فرمایید.
پس نوشت برای اهل جستجو: کتاب تحریر 4 جلد است. بخش نکاح با شیرخواره و احکام رفتار با اهل ذمه و قصاص خُصیتین آن بسیار آموزنده است. حتما بخوانید. بمحض این که "پَرّ" گوگل را آتش بزنید، دم دستتان حاضر میشود. نترسید، به سراغش بروید، از آن درس ها خواهید آموخت.
سپاسگزار از جناب میردامادی که با ترتیب این سلسله مصاحبه ها به ما خارج نشینان که کمتر از جریانات قکری داخل مطلع میشویم امکان داد تا حدی در جریان آن چه در داخل میگذرد قرار گیریم. انتخابها هم فوق العاده خوب و گویا بود از سنت گرای مطلق که هیچ تعدیلی را در نصوص بر نمی تابد (محقق داماد) تا نوگرای مشروط که به زمینه حکم توجه میکند (فاضل میبدی و بیات) تا نواندیش مطلق که متفکرانه در صدد یافتن علاج دردهای جامعه است (مجتهد شبستری). بنابر این در این مجموعه ما میان محقق و فاضل و مجتهد (دنباله افتادن اسامی القابی جالب است!) از راست ارتدوکس افراطی تا میانه رو تا چپ مترقی هر سه گرایش موجود در جریان مذهبی را تجربه میکنیم. دست آقای میردامادی درد نکند و منتظر بخشهای بعد این سری هستیم.
-- جمال هاشمیان ، Dec 8, 2008سئوال من این است چطور این خدايئ که این همه صفتها به او داده شده مثل توانا. قادر . دانا و ... اینچنین چیزهایی در کتابش میگوید
-- kia ، Dec 8, 2008آیا آیهای در خصوص مثلاً قطع دست دزد در قرآن وجود دارد یا نه؟ بله هست و هیچکس نمیتواند منکر آن شود یا آیهای در مورد قصاص در قرآن هست یا نه؟ بله هست. یا آیهای در مورد اینکه زانی و زانیه را شلاق بزنید آنهم جلوی چشم یک عده، در قرآن هست یا نه؟ بله هست. این خدا برای من ... است و بی رحم
تقسیم بندی آقای هاشمیان به فهمیدن من خیلی کمک کرد. من خودم میان محافظه کاری افراطی محقق داماد و چپ مترقی استاد شبستری همان میانه روی میبدی را بیشتر می پسندم چون فکر میکنم در عمل موفق تر می تواند باشد چون جامعه برای تز بسیار خوب استاد شبستری آمادگی ندارد. حرفهای داماد هم که همان حرفهای تکراری سی سال گذشته است و مطلب تازه ای برای گفتن ندارد. می ماند تز میانه رو یا به قول آقای هاشمیان نوگرای مشروط با توجه به زمینه حکم که ظاهراً شانسش بیشتر باشد برای نجات از راست افراطی.
-- مشایخی ، Dec 8, 2008اولاً من هم مثل همه از آقای میردامادی برای کار خوبشان قدردانی میکنم: مصاحبه خوب با سؤالات دقیق و خوب.
-- ک. مقصودی ، Dec 8, 2008ثانیاً با تفسیر کامنت گذار گرامی ناصر که تحلیل جناب شبستری از سنخ همان مطالب است که در ذهن همه متفکرین مسلمان صد سال اخیر بوده و هر کس به نوعی اظهار مطلب کرده ولی حاصل کلام یکی است موافق نیستم. البته یک درد مشترک بوده که همه احساس کرده اند پیشنهاد همه هم تقسیم دین به ثابت و متغیر بوده ولی این که ثابت چیست و متغیر کدام است جان کلام اینجاست: روش جناب شبستری در این مصاحبه دین شناسانه است: الهیات (توحید و نبوت) ثابت است باقی متغیر. روش دکتر سروش در کتاب قبض و بسط معرفت شناسانه است: قسمتی از دین که یک مجموعه است ارزش ثابت دارد قسمتی ارزش متغیر. روش دکتر مدرسی در مصاحبه مجله مسائل قانون و فرهنگ حقوقدانانه است: فهم بشر از نیکی و بدی تعریف کننده ارزشهاست ارزشها پشتوانه قانون مثل حقوق طبیعی که mother earth با واسطه منشأ قانون است نه مستقیماً. فرق میان تحلیل سه متفکر اهمیت دارد مثلاً در همین مورد آخر: جناب شبستری قانون را باید برای حفظ ارزشها بخواند نه برخاسته از ارزشها. در عمل هم مهم است: جناب شبستری که تحلیل دین شناسانه دارد می فرماید که اول ساخت جامعه باید عوض شود چون جامعه است که قانون را تعریف میکند و نه بر عکس. دکتر سروش که تحلیل معرفت شناسانه دارد می فرماید که اول محدوده قضائی دین باید تعریف شود تا معلوم شود دین در چه قلمروئی می تواند دخالت کند و قانونگزاری کند. استاد مدرسی که بیشتر به مکانیسم قانون توجه دارد می فرماید اگر فقهاء مسلمان به نقش فرهنگ در قانون توجه و به قاعده "لزوم تغییر حکم به تغییر زمان و مکان و عادات و اعراف " یک کلمه "و فرهنگها" اضافه کنند در فقه انقلاب میشود. مثال تجربه خود را در مورد سؤال دختر مسلمان سوئدی از حجاب که در آخرهای مصاحبه فرموده منظورش را خوب بیان میکند. خلاصه مشابهت شکلی تحلیلها نباید ما را از اختلاف ماهوی آنها غافل کند.
لطفن کلمه مردم سالاری را در این جا به مردسالاری تبدیل کنید چون اشتباه تایپی شده:
«اگر بپذیریم روش حکومت دموکراتیک که بشر کشف کرده و به آن رسیده و قابلیتش را پیدا کرده که بتواند اینجوری زندگی کند و غیر از مردمسالاری و دینسالاری و حاکمسالاری است، با کمال انسانی سازگارتر است ...»
-----------------------------------------------------------------
-- شاهین دلنشین ، Dec 8, 2008زمانه: سپاس از تذکر شما
تصحیح شد
اگر همه چیز را می توانیم با مطالعات خودمان بفهمیم، اصلا دیگر چه نیازی است به پیروی از پیامبری که 1400 سال پیش آمده و حرفها و حکمهایی برای همان جامعه بدوی ارائه کرده؟ تمام هنر دین این است که ادعا می کند برنامه ای ماورایی و فرای درک بشر برای خوشبختی آورده است. اگر ایشان می فرمایند درک بشر امروز، بهتر و کاملتر از آن برنامه ماورایی است، چرا نباید برنامه ماورایی را به موزه فرستاد؟ ...
-- Razoo ، Dec 9, 2008اگر هر یک از دوستان ناصر یا مقصودی دو باره این صفحه را دیدند لطف کنند یک توضیح مختصر برای من بگذارند که جناب استاد مدرسی چه جور ثابت و متغیر را تعریف میکند. من مصاحبه را روی اینترنت پیدا کردم ولی انگلیسی مصاحبه خیلی تخصصی بالاتر از دانش من است. قسمت مکانیسم اجرائی در آخر مصاحبه روشن بود قسمت نظری را درست نفهمیدم.
-- پور شریعتی ، Dec 9, 2008امیدوارم این چندتا کلمه ایی که می یارم باعث آزار کسی نشه. واقعا به تهیه کننده این مصاحبه، اندیشه های مصاحبه شونده و تمامی نظراتی که گذاشته شده قلبا احترام می زارم. می خواستم یادآور بشم:
-- بدون نام ، Dec 9, 2008جنگ هفتادو دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
یه چیز رو می دونم، و اون اینه که اگر اندیشه، کلام و کردار ما باعث آزار سایر موجودات زنده نشه،اون حقیقتی که همه ما به دنبالش هستیم، نمایان میشه.
... پیش آر پیاله را که شب می گذرد
پاسخ به جناب پور شریعتی: آقای مدرسی ثابت و متغیر را از راه جدا کردن سلسله مراتب نیکی ذاتی-ارزش-فرهنگ-جامعه-قانون تعریف می کند. خلاصه حرفش این است: فقه شیعه از این دیدگاه که قانون را برخاسته از نیکی و بدی ذاتی می داند و عقل را قاضی نهائی تفسیر قرآن و حدیث می داند و به تلازم عقل و شرع معتقد است جزء خانواده سیستم های حقوق طبیعی است. در حقوق طبیعی بنابر تعریف اصح طبیعت/فطرت/ mother earth ... ارزش ها را تعریف می کند و ارزش ها قانون را. حکم اولی ارزش هاست که طبیعت آن لزوماً ثابت نیست اما سلسله مراتب hiararchy نیکی-ارزش-قانون ثابت است. قانون ماهیتاً حکم ثانوی است. تغییر ارزش ها و فرهنگ ها منشأ قانون متغایر است. قانون جدید برخاسته از ارزش های اولی جدید و برای حقظ آن است. ارزش ها (فرهنگ) جامعه را تعریف می کند و جامعه قانون را. امتداد حیات قانون به امتداد حیات فرهنگ است. قانون ماهیتاً غیر دائمی است. فرض جاودانگی در مورد قانون "خلف" در قانونیت قانون است.
-- ک.مقصودی ، Dec 9, 2008لطف کار آقای میردامادی فقط این نیست که افکار سه گرایش مذهبی موجود ایران: مرتجع/میانه رو/مترقی را با مصاحبه با یک نماینده کامل از هر گروه معرفی کند بلکه محتوای مصاحبه ها هم هست. پنهان نیست که دانش مصاحبه گر فول است در هر سه مصاحبه به اندازه مصاحبه شونده اطلاع دارد لذا سؤالات درست میپرسد به اندازه لازم هم حرف میزند. یعنی خودش در گفتمان درگیر است سؤالات را به روال بحث مطرح میکند نه مثل بعضی ها که با مقداری سؤال آماده از پیش میآیند از رو میپرسند بعد آرام می نشینند زل زل نگاه میکنند ببینند مصاحبه کننده چی میگوید. کارش هم مشابه آبیاری قطره ایست. اول با شیخ داماد مصاحبه کرد که دیدیم هیچ امیدی بهش نیست. دگم دگم. بعد با میبدی که فدری افق باز شد و کوره امیدی دمید. بعد با شبستری که یک دفعه در برابر یک متفکر روشنفکر طراز اول با کلی حرف تازه که به کلی به آینده فکر در ایران امیدوار کرد. این است که میگویم روش آقای میردامادی آبیاری قطره ایست.
-- امید سالار ، Dec 9, 2008در ترجمه مصاحبه مدرسی باید حکم بی واسطه و حکم با واسطه گذاشت چون حکم اولی و ثانوی در عرف موجود حقوقی ایران معنی خاص دارد (به قوانین اضطراری و مقطعی میگویند حکم ثانوی). پایین تر وقتی از evolving paradigms of morality در برابر نظر توماس اکویناس صحبت میکند منظورش روشن می شود. در آخر هم میگوید فرض جاودانگی و فرافرهنگی. تکیه اش روی فرافرهنگی بودن است یعنی انتزاعی بودن از فرهنگ و جامعه.
-- مستوفی ، Dec 10, 2008دوستان در ارزیابی ها موضع گرامی و بجنوردی را از قلم انداختند. برای این که لیست تکمیل بشود من یک چنین دسته بندی را پیشنهاد میکنم که به نظرم دقیق است:
مترقی: شبستری
میانه رو: بجنوردی-بیات-میبدی
محافظه کار: گرامی-محقق داماد
از نظر محتوائی به صرف نظر از گرایش ها بهترین مصاحبه ها یکی همین مصاحبه با شبستری بود یکی مصاحبه بجنوردی. بقیه تقریباً هیچ نکته علمی نداشت. حرفهائی بود که بیش و کم همیشه شنیده بودیم حتی بیانات خوب آقای میبدی چون آن هم مدتی است مشابه اش را در سایتها می خوانیم.
-- ا. جعفری ، Dec 10, 2008من کم کم دارم نسبت به روحانیت شیعه یک حس احترام پیدا میکنم. سیستمی که این قدر انعطاف داشته باشد که یک طرف آدمهائی مثل مصباح و جنتی و محقق داماد و قاضی حسینیان تربیت کند و یک طرف مثل شبستری و خاتمی - یعنی دو قطب کاملاً متضاد با روشها و منشهای دقیقاً عکس هم - این سیستم معلوم میشود داخل خودش دیکته از بالا ندارد. پس لا اقل تا حدودی قابل احترام است.
-- ادیب پور ، Dec 10, 2008با احترام به کامنت گذاران بالا و تقدیر از حضرت میردامادی و عرض ادب و احترام به استاد شبستری: تحلیلات و تفسیرات استاد شبستری و حتی بجنوردی و بیات و میبدی بزک کردن چهره اسلام با یک تصویر غیر واقعی است. چهره واقعی و صادقانه همین است که گرامی و محقق داماد یعنی کسانی که فقط فقه قدیم و سنتی خوانده اند و هیچ اطلاع و آلودگی به حرفهای امروز دنیا ندارند میدهند. حرفهای این دو همان چیزهائی است که گوش ما یک عمر از همه منبری ها و مسأله گو ها در شهرها و روستاها شنیده و برای ما آشناست. اسلام واقعی و فقه واقعی برای ماها همین حرفهای هزارساله است. کسانی که دنیای امروز را بشناسند و دانش جدید آموخته باشند مثل استاد شبستری افتخار ما و تاج سر ما هستند ولی ما با همان مسأله گوهای سنتی هزارساله مان مثل گرامی و محقق داماد راحت تریم.
-- غلامرضا تسلیمی از تهران ، Dec 11, 2008"نقد سخنان اخیر آقای محمد مجتهد شبستری" توسط آيت الله مروي
این سخنان در دانشگاه صنعتی اصفهان بیان شده و در آن نسبت به عصمت پیامبر گرامی اسلام تشکیکاتی شده است.
لطفا با توجه اهمیت مطلب بعد از مطالعه حتما نظر دهید.
-- استاذنا ، Mar 9, 2009www.ostazona.blogfa.com