خانه > سراجالدین میردامادی > گفتگو > «در اسلام عدلمحور، بهائیها هم حقوق شهروندی دارند» | |||
«در اسلام عدلمحور، بهائیها هم حقوق شهروندی دارند»سید سراجالدین میردامادیseraj.mirdamadi@radiozamaneh.comدر پنجمین برنامه از سلسله برنامههای اسلام و حقوق بشر به سراغ حجتالاسلام محمد تقی فاضل میبدی، استاد دانشگاه مفید قم رفتم و با ابشان در این زمینه گفتگویی کردم.
ابتدا از ایشان پرسیدم؛ روح کلی حاکم بر اعلامیه جهانی حقوق بشر چه تفاوتها و چه شباهتهایی با روح و پیام اسلام دارد؟ فرقش این است که اسلام و دین عموما برای ارتباط انسان با خدا آمده است، تا بنده (انسان) چگونه بتواند به خدا نزدیک بشود و ارتباط با خدا برقرار کند، این پیام ادیان است اما پیام حقوق بشر این نیست. اعلامیه حقوق بشر پیامش این است که چگونه انسانها بتوانند با همدیگر زندگی کنند، چگونه انسانها با دولتهایشان زندگی کنند. در حقوق بشر اصلا این نیست که ما به هر حال خدایی باشیم یا غیر خدایی، اصلا پیامش این نیست. یکی از اشتباهاتی که باعث میشود بعضی از دینداران ما و یا عالمان دین در برابر حقوق بشر موضع بگیرند همین است. اصلا جهت و راهشان دو تا است. دین برای تنظیم ارتباط انسان با خداوند است و حقوق بشر برای تنظیم ارتباط انسان با انسان یا انسانها با دولتها و یا دولتها با ملتها است. این اختلافی است که وجود دارد و این اختلاف خیلی هم اساسی است و این به معنای تباین ایندو نیست که یعنی ایندو در برابر هم ایستادهاند، نه، اصلا جهت و مجرای این دو جدا است. اما اشتراکات این دو کجاست؟ ما میگوییم در ادیان بحث ارتباط انسان با انسان هم مطرح است، به ویژه در شریعت اسلام، بحث ارتباط انسان با دولتها هم مطرح است. اولا این بحث به نظر من عرضی است و نه ذاتی. ما اگر خواسته باشیم قرآن را به احکام عرضی و ذاتی تقسیمبندی کنیم، که تقسیمبندی هم شده است، آنچه هدف اسلام است ترویج اخلاق در جامعه و ارتباط انسان با خداوند است، بعد یک سری احکامی هم وضع شده است که ما وقتی به آن احکام نگاه کنیم میبینیم روح آن احکام این است که بشریت از هر رنج و فسادی خلاص شود، یعنی خداوند میخواهد کاری بکند که انسان در رنج و عذاب در این دنیا نباشد. حقوق بشر میگوید انسان در هر لباسی و در هر اعتقادی بما هو انسان احترام دارد و این پیام را در اسلام هم داریم که علی ابن ابیطالب به مالک اشتر نوشته بود که بالاخره با مردم و شهروندانت خوب باش و عادلانه عمل کن چه مسلمان باشند و چه مسلمان نباشند. اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق. به هر حال من معتقدم که ما با این نگاهها و دیدگاهها میتوانیم فاصلهمان را با حقوق بشر کم کنیم و اصلاً بگوییم دعوایی وجود ندارد.
در مجازاتهای اسلامی به ویژه در مجازتهای حدود، دیات و تعزیرات، خشونت زیادی دیده میشود که با اصول و مبانی حقوق بشر تعارض آشکار دارد این تعارض را چگونه میتوانیم حل کنیم؟ اگر برگردیم به صدر اسلام و به انسان آنروز نگاه کنیم این حدود برای انسان آنروز و در عرف آنروز خشونت تلقی نمیشده است. قطع دست دزد، رجم، جلد (شلاق زدن) بالاخره جلد در متن قرآن هم هست واجلدو واحد منهما... برای زانی و زانیه و اینها را عرف میپذیرفته و رایج هم بوده و خشونت هم تلقی نمیشده است، ولی در عرف امروز و برای انسان امروز خشونت تلقی میشود و ثانیا هدف اسلام در اجرای حدود بیشتر جنبه تنبیه و بازدارندگی است و نه جنبه مجازات شخص. من نظرم این است که این نوع احکام در اسلام موضوعیت ندارد بلکه روش است و طریقیت دارد. این به آن معنا است که اسلام خواسته دزدی در جامعه نباشد، اسلام خواسته است که در جامعه تجاوز به عنف نباشد، پاکدامنی و عفت باشد، یک نوع امنیت ناموسی در جامعه برقرار باشد، یک نوع امنیت مالی در جامعه برقرار باشد. برای اینکه امنیت مالی و امنیت ناموسی در جامعه برقرار باشد گفته شده روشی که پیشنهاد میشود قطع دست است و اگر چنین اتفاقات تلخ و ناگواری افتاد رجم و جلد مجازات آن است ولی اگر عقلای جامعه امروز بر اساس عرف امروز و براساس شناختی که از انسان امروز وجود دارد یک روش بهتری را بر اساس آمار کشف نمایند وبه اجراء دربیاورند و این روش جواب بدهد و با اجرای این روش ما بهتر بتوانیم آن هدف اسلام را در جامعه پیاده کنیم، دیگر عقل من حکم میکند که این روش را در پیش بگیریم و دنبال کنیم. مبنای حرف من چیست در اینجا؟ مبنای حرف من این است که ما بر این باوریم در این نوع احکام حسن و قبحی وجود دارد، حسن و قبحاش هم عقلی است، یعنی بنده میگویم چرا دست دزد باید قطع شود؟ حسن اجرای این حد چیست؟ گفته میشود که حسن آن این است که دزدی را در جامعه کم میکند یا به طور کلی از بین میبرد. حالا اگر این کشف عقلایی شد که امروز اجرای این حکم حاوی این فلسفه نیست، عقلا حکم میکنم که میتوانیم یک روشی را جایگزین کنیم تا به آن هدفی که اسلام دنبال میکند برسیم. بنابراین اجرای حد در جامعه امروزین را باید به عهده عقلای بشریت گذاشت و باید دید آیا اجرای آن شکل از حدود منافاتی که با شناختی که از بشر در دنیای امروز هست ندارد؟ ثانیا آیا آن هدفی که اسلام دنبال میکند را تأمین میکند یا نه؟ اگر پاسخ این سئوالات را درست مشخص کنیم به نظر من پاسخ شما هم داده خواهد شد. نگاه من به احکام اسلام نگاهی عرفی و عقلایی است و معتقدم بشریت در هر زمانی باید یک روشی برای برخورد و مجازات انحرافات در جامعه داشته باشد و در تمام قوانین بشری هم یک نوع مجازاتهایی تنبیهی یا غیر تنبیهی وجود داشته است. امروز هم در تمام کشورهای دنیا که قانون حاکم است یک روشها و کیفرهایی برای مجازات وجود دارد و اسلام هم نخواسته است مسئله را بلاجواب بگذارد، اما همانطور که گفتم باید ببینیم چه میزان برای کاهش آن جرمی که دنبال آن هستیم تأثیر میگذارد و اگر جرمها را کاهش نمیدهد، اسلام به نظر من این اجازه را میدهد که روش جایگزین انتخاب کنیم. این اجازهای که میفرمایید در چه نوع اجتهادی به فقهاء داده میشود؟ آیا در اجتهادی که متن محور است و خودش را مقید به متن میداند نیز این تلقی مجاز شمرده میشود یا نه؟ ببینید دو مسئله در فقه ما مورد غفلت قرار گرفته است، یکی عقل و دیگری عدالت. جریان اخباریگری و جریان سنتگرایی به معنای سلفیاش همانطور که در اهل سنت حاکم شد بر فقه ما هم حاکم شد. به قول مرحوم مطهری، اگر خوارج در شکل حزب و جمعیت از بین رفتند ولی فرهنگ و روح خوارج در فقه شیعه باقی مانده است و آنچیزی که در این فقه باید بیشتر وجود داشته باشد عقل و عدالت است. من فکر می کنم باید یک انقلاب فکری بکنیم زیرا انقلاب فرهنگی هم سابقه خوبی از آن نداریم، یک انقلاب فکری داشته باشیم در درون خودمان و بتوانیم در فقهمان روح عقل و عدالت را حاکم کنیم؛ در آنصورت پارهای از مسائل و فتواها عوض خواهد شد. مثلا الان شما اگر بخواهید حق طلاق در نظر بگیرید که بر عهده مرد گذاشته شد و در نص فقه ما میباشد و یا یک دختر ده ساله را شوهر بدهید که جواز آنرا فقه ما صادر میکند و مرد در هر سنی که میخواهد باشد و خیلی از این موارد، اگر بخواهیم نگاه کنیم با روح عدالت و عقل سازگار نیست. اما شما نگاه کنید تعقلی که خداوند در قرآن به آن دعوت کرده است و عدالتی که در پارهای از آیات به آن تصریح شده است را ما متأسفانه بکار نمیگیریم همانطوری که اشاره شد فقه ما بیشتر نص محور است تا اینکه عقل محور یا عدالت محور باشد. در دین یکسری اهدافی داریم و یک سری احکامی، من فکر میکنم در دین ما احکام دین بر اهداف دین غالب شده است. هدف دین نجات انسان است، هدف دین عزت انسان است، هدف دین تحقق عدل و عدالت در جامعه است اما پارهای از احکام به شکل نص محوری و سنت محوری به گونهای غالب شده است که به نظر من آن اهداف را تحتالشعاع خودش قرار داده است. در خصوص دینگردانی و ارتداد نظر شما چیست؟ همانطور که میدانید حکم اعدام برای مرتد، از موارد اختلاف جدی مدافعان حقوق بشر و طرفداران اسلام فقاهتی میباشد و این در حالی است که در اسلام لااکراه فی الدین را داریم و این اصل با دین اجباری که بر پایه ترس از اعدام و زور و اجبار دستگاه قضایی که بر روی سر انسانها سایه بیافکند تعارض دارد. اولا در قرآن نداریم که مرتد باید اعدام شود و در قرآن ارتداد جرم نیست ولی گناه هست یعنی شما اگر مرتد شدید روز قیامت خداوند چون مرتکب گناه شدهاید شما را مجازات میکند، آیهای هم برای آن در قرآن داریم. فرق بین جرم و گناه هم این است که جرم در همین دنیا مجازات دارد، اما گناه همچون ارتداد عقوبت اخروی دارد. بنابراین حکم اعدام برای مرتد و مجازات او در قرآن نیست و از احادیث استفاده شده است وغالب فتواها هم اینگونه است. ولی امروز برخی از فقهاء همچون آیتالله منتظری روی این مسئله تجدید نظر کردهاند و بر این باورند که اگر کسی از طریق فکر، مطالعه و تحقیقات دینگردانی کرد، مجازاتی برای او نمیباشد. حالا فرض را بر این می گذاریم که اسلام دستور داده تا مرتد اعدام شود، ببینید یک سری احکام داریم که در زمان تأسیس اسلام بوده و در آن زمان معنا میداده است، مثلا اینکه پیامبر در جنگ با یهودیان بنی قریضه دستور اعدامشان را داد زیرا خیانت میکردند و خیانت در آنروز هم مساوی بود با هدم اسلامی که تازه داشت تأسیس میشد، خوب پیامبر هم سخت و شدید با آنها برخورد میکرد. به تعبیر قرآن اشداء علیالکفار بود. ارتداد هم این معنا را میداد که اگر در آن روزگار کسی صبح میآمد مسلمان میشد و شب از دین برمیگشت به تعبیر خود قرآن، این نوع ارتداد باعث بدبینی به اسلام بود، یک دینی که در مدینه میخواست تشکیل حکوت بدهد و تازه تأسیس هم هست و در برابرش هم منافقین و هم یهود ساکن در مدینه و هم کفار مکه وجود دارند. چون ارتداد هم در آن روزگار خیلی خطرناک بود، اسلام با آن برخورد کرد ولی در این عصر که اسلام یک میلیارد و اندی طرفدار دارد و اگر یک جوانی هم روزی از دین اسلام به دین دیگری روی بیاورد هیچ لطمه و خللی به اسلام وارد نمیشود و آن خطری که در زمان پیامبر بود امروز دیگر نیست، به نظر من عقل حکم میکند که صدور حکم اعدام برای مرتد عادلانه نیست. در مورد حقوق اقلیتها بخصوص حقوق بهائیها بویژه در زمینه حقوق شهروندی اینها و حق داشتن مدارک سجلی، حق تحصیل، حق کار و حق استخدام در جامعه اسلامی نظر شما چیست؟ با توجه به اینکه تنگناهای شدیدی هم برای اینها وجود دارد و اینها یک واقعیت موجود هستند؟ در مورد حقوق اقلیتها، تعریفی در قانون اساسی و مدنی ما آورده شده است و یک تعریفی هم از نگاه حقوق بشری وجود دارد که این دو با هم فرق میکند. در قانون اساسی و قوانین مدنی ما اقلیتهای مذهبی تعریف شده هستند. آنهایی که پیامبر و کتاب آسمانی دارند، مثل مسیحی، یهودی و زرتشتی. اما بهائیت به عنوان یک اقلیت دینی در قوانین اساسی و مدنی ما نیامده و به رسمیت هم شناخته نشده است، ولی اگر از نظر عرف حقوق بشر و عرف جهانی خواسته باشیم نگاه کنیم هر انسانی در لباس هر دین و آئینی صاحب حق و حقوق شهروندی است؛ حالا چه بهائی و چه غیر بهائی باشد، فرقی نمیکند. ما اگر مبنا را قانون اساسی قرار بدهیم اینها مدعی هستند که بهائیها حقوق شهروندی ندارند ولی اگر مبنا را حقوق بشر قرار بدهیم حقوق شهروندی دارند. ممکن است شما بپرسید نه این و نه آن. و شما بگویید مبنای ما اسلام است و اسلام دراین زمینه چه میگوید؟ باز هم من معتقدم ابتدا باید ببینیم برداشت ما از اسلام چیست؟ اگر برداشت ما از اسلام همان برداشت نص محور باشد، در نمیآید که اینها حقوق شهروندی داشته باشند. اما اگر برداشت ما از اسلام برداشتی حق محور و عدل محور باشد هر انسانی به ما هو انسان دارای حقوق شهروندی است، همانطوری که اخیرا آیتالله منتظری هم دیدم فتوایشان همین بوده است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
من یک سئوال دارم ؛چگونه است که این جناب حجت الاسلام لباسی را که می بینند برای بشر امروز تنگ است می خواهند به زور تن این بشر کنند؟ شما که می بینید بسیاری از احکام اسلام امروز قابل اجرا نیست چرا به دنبال احکامی که مناسب امروز است نمی روید و لباسی را که متناسب با سایز بشر امروز طراحی و دوخته شده را نمی پسندید؟چرا نمی خواهید به دنبال احکام دیانت بهایی بروید و حداقل مطالعه ای بی غرضانه داشته باشید؟
-- ناشناس ، Nov 29, 2008جناب حجتالاسلام محمد تقی فاضل میبدی
-- بهرام نیکخواه ، Nov 29, 2008الحق شما یک روحانی واقعی هستید. برایتان ارزوی سعادت و موفقیت در هر دو دنیا دارم.
یک بهائی ایرانی.
آقای میردامادی؛ برای كار بسیار مهم و ارزندهای كه در این سری مقالات انجام دادهاید به شما تبریك میگویم. امید اینكه این مطالب روشنگرانه چون قطرههای مدام دل سنگ سختدلی را شكافته و كمكی به حل معضل حقوق بشر در ایران باشد. پاینده باشید
-- منصور ، Nov 29, 2008ba tabrik be aghaye Mirdamadi ke in dialogue ra ba rohaniyate Iran edame midahad;ey kash resanehaye digar dar kharej in kar ra mikardand.khoob ast in serie az olama dar bahs o fahs dar conference ha, dar daneshgah va marakeze tahghighi dar kharej davat shavand;eslam ehtiaj be eslah darad,hamchon masihiyat.va naghshe olama dar in kar asasi ast.albate in kar zamanbar ast o sabr mikhahad;faramoosh nakonim ke eslam shesh gharn az masihiyat javantar ast.
-- بدون نام ، Nov 29, 2008با عرض خسته نباشيد
-- سينا ، Nov 29, 2008به نظر من افكار ايشان بسيار روشن و باز است. اينكه بر عقلاني بودن دين توجه داشتند نيز به نظر من لزوم هر دين و شريعتي است. دين بايد مطابق علم و عقل باشد. همچنين طبق گفته ي ايشان وحدت عالم انساني و تساوي حقوق زن و مرد نيز لازمه ي زمان كنوني است. همچنين به تغيير جهت فكري ما مطابق با شرايط زمان حال اشاره كردند كه بي شك صحيح است. به اعتقاد من دستور ها و احكام اسلام الزاما جهت رفع نياز هاي اعراب آن زمان نيز بوده است. اما با شرايط كنوني نياز ها و شرايط زندگي كاملا تغيير كرده است كه مي بايست فقها به اين موضوع توجه زياد داشته باشند.
نظر جناب فاضل میبدی بسیار مترقی و شایان تقدیر است.
اما مانند همیشه چند سوال داشتم که امیدوارم ایشان قادر باشند با استفاده از کلام الله مجید پاسخ دهند.
1) مفهوم شهروندی یک مفهوم جدید است . شهر های کوچک دورانهای قبل هیچ تناسبی با شهر های پرجمعیت و پیچیده امروزی ندارند و به تعبیر جامعه شناسانه در اینجا ما با تفاوت یک گمن شافت با گزل شافت روبرو هستیم. شکی نیست که قران و قوانین آن در یک شهر کوچک قابل اجرا است و جامعه ای یک دست و محدود را مدیریت می کند. اما آیا در قران تدبیری برای اداره یک جامعه پیچیده و یک ابر شهر اندیشیده شده است. استدعا می کنم که فقط با استناد به قران پاسخ دهید زیرا اگر بخواهیم به تفکرات و تعابیر خود ساخته علماء اعلام روی آوریم در نهایت با عقل بشری روبرو خواهیم بود نه هدایت الهی. سوال را دوباره مطرح می کنم ، آیا در قران تدبیری برای حکومت بر شهر و یا منطقه ای بزرگ با تنوع مذهبی اندیشیده شده است؟
سوال بعد : این تقسیم بندی شما یعنی اسلام عدل محور و نص محور ، در قران وجود دارد و یا تعبیری است ساخته ذهن بشری؟
سوال سوم : آیا نص با عدل در تباین و تضاد است ؟ زیرا در اسلام عدل محور ما عملا یک کار انجام می دهیم و در اسلام نص محور کاری درست در جهت مخالف آن؟
سوال آخر: قائل شدن حقوق شهروندی برای بهائیان چه خطری دارد ؟ بهائیان در همه کشورهای دنیا از حقوق شهروندی برخوردارند و خطری هم متوجه کسی نشده است؟
-- پویان ، Nov 29, 2008توقع پاسخ ندارم . فقط امیدوارم در این سوالها کمی بیاندیشند .
che ajab yeki ham peida shod az hoghugh Bahaian defae kond ....
-- shamim ، Nov 29, 2008ویرگول در عنوان اضافه است
-- بدون نام ، Nov 29, 2008..................................
زمانه: ممنون از نظر شما، اما ویراستاران زمانه معتقدند که وجود ویرگول در این تیتر، ضرورت دارد
بسیار امیدوارم که نظریات اقای میبدی در بین روحانیون قم اشاعه یابد.ایا جناب میبدی در کلاسهای خودشان نیز چنین مطالبی را مطرح می کنند یا لفظ "بهایی"هنوز هم کلمه ممنوعه است؟ایا این اخرین سخنان ایشان در باره بهاییان نخواهد بود؟در هر حال حتی اگر این اخرین کلام مثبت ایشان در باره بهاییان باشد نیز با زباید ایشان را در زمره پیشگامان این طریق دانست ئ بر شجاعتشان افرین گفت.
-- شهرام ، Nov 29, 2008اقای پویان
شما انتظار غلط از قران دارید.این انتظار غلط را فقها در ذهن شما ساخته اند.اینکه طرح یک نظام پیچیده در قران امده باشد انتظار محالی است.انتظار غلطی است.چون دین برای این چیزها نیامده است.این را توجه کنید.همانطور که دین برای علم طب نیامده است.هر چند علم طب و سلامت برای بشر لازم است اما انچه در قران از ان امده چند تا ایه است مثل اینکه عسل شفاست.حالا از این ایه و همچنین از طب الصادق و طب نبی و طب الزضا انتظار درست کردن بنای عظیم طب جدید و همچنین تصور مهندسی زنتیک در بدن موجودات و گیاهان(که یک نوع تغییر طبیعت خدایی مخلوقات و تکوینیات است .مثل اینکه قوانین جدید و مدرن تغییر قوانین و تشریعیات دینی است. ) تصور محالی است و انتظار غلطی است و به یک دین حداکثری می انجامد.همه چیز هست و هیچ چیز هم نیست.
-- حسین منتقد ، Nov 30, 2008دین حداکثری فقط بدرد فقهایی میخورد که فکر میکنند همه چیز در دین امده و دین یک سوپر مارکت است.از این فرض غلط قدرت حداکثر برای خودشان هم دست و پا کرده اند.در حالی که انچه میدانند و میکنند یک درصد معلومات و دانش بشر نیست و بقیه اش را از دیگران گرفته اند.
با درود
-- انسان آزاد ، Nov 30, 2008ما در وبلاگ جنبش برابری حقوق انسانی به دنبال چنین نظراتی هستیم بنابراین با اجازه شما عین متن را با ذکر ماخذ در وبلاگ قرار میدهیم .
با سپاس
جنبش برابری حقوق انسانی
www.jobhe.blogfa.com
جناب میبدی
امیدوارم که مشعل روشن بینی و زیبا نگری با حضور روشنفکرانی که از محدودیت های زمانه گذشته اند هر لحظه پرفروغ تر شود.
در پناه الطاف حق باشید
-- غلام ، Nov 30, 2008سلام
-- نیلوفر ، Nov 30, 2008سوال:
بین یک انسان در دوره ما و یک انسان در صدر اسلام از نظر ارزش چه فرقی هست که مثلا حکم ارتداد یکی اعدامه ولی دیگری می تونه به حیاتش ادامه بده
+
تغییر احکام با دید عقلانی و با توجه به روح دین این مشکل رو داره که مثلا امروز یک انسان رو به خاطر ارتداد اعدام می کنیم ولی فردا به حکم عقل این کارو نمی کنیم در حالی که اون دوتا آدم حتی از نظر شرایط زمانی تفاوت زیادی ندارن.
البته به نظر من آدمها رو نمی شه یه دفعه تغییر داد ولی به نظرم بعضی چیزا ارزششون تو طول تاریخ عوض نمی شه.
نظرتون چیه؟
مرحبا. ارج علمای صادق و واقع بین بسیار محترم است.
-- شاهرخ ، Nov 30, 2008سلام ، با تشکر از این مصاحبه فقط می خواستم از جناب میبدی سئوال شود این اسلام عدل محور مبانی و ریشه های آن چیست؟ چه تفاوتی با اسلام نص محور دارد؟ این تفاوتها که در این گفتار بیشتر روی جنبه حقوق بشری آن تکیه شده است آیا در زمینه های دیگر هم چشمگیر است؟ خود مفهوم عدل و عدالت چقدر تعریف شده و مشخص است که ما با آن معیار اسلامی را از اسلام نص محور جدا کنیم؟ البته این سئوال در مورد عقل و اسلام عقل محور که مترادف با اسلام عدل محور آورده شده هم صادق است.
-- ایمان کفایی ، Nov 30, 2008دوست عزیز بهایی، صحبت از حقوق بشر و نسبت آن با اسلام است و نه مسلک بهاییت. اگرنه کتاب بهاییگری کسروی به تنهایی گواه ویژگی های بهاییت می تواند باشد.
-- رضا ، Dec 1, 2008گزارش بسیار جالب و قشنگی بود.ممنون...از جناب حجت الاسلام میبدی هم به خاطر صحبت های زیبا و عاری از تعصبشان بینهایت سپاسگذار م. امیدوارم نقطه شروعی با شه برای تفکر بیشتر سایر علما که با قلبی فارغ از حب و بغض درباره چنین مواردی به قضاوت بشینند،انشاءالله در ایران عزیز این سرزمین مقدس به حقوق انسان ها بیش ازپیش توجه بشه.علما در حالیکه میتونند مثل ابر تیره مانع روشنایی خورشید حقیقت باشند،این قدرت را هم دارند که دروازه ای برای ورود به عالم حقایق و معانی باشند. امیدوارم هر کدوم از ما هم در زندگی شخصی خودمون به حقوق سایرین احترام بذاریم و فقط به بیان و اظهار اکتفا نکنیم.
-- NiloufaR ، Dec 1, 2008حضرت عبدالبهاء میفرمایند :" نزد خدا همه انسان ها با هم برابرند در قلمرو عدل و قسط الهی هیچ تمایز و الویتی برای هیچ نفسی وجود ندارد"
به نظر من کلیه ادیان الهی در ابتدای ظهورشان در اقلیت هستند وهمیشه تحت ظلم وستم علمای قبل واقع شده اند والبته هر دینی که ظاهر می شود ادیان قبل از خود را مورد تأیید قرار می دهد اما دین بعدی که هنوز ظاهر نشده که برایش حقوقی تعیین نماید لذا علمای دین قبلی همانطور که پیامبر بعد را قبول نمی کنند دین جدید مورد قبولشان نخواهد بود به همین جهت است که مسیحیان ، کلیمی ها را دین بر حق می دانند اما اسلام را که دین بعد از مسیحیت است قبول ندارند . همین گونه مسلمانان ادیان کلیمی ومسیحی را که قبل از اسلام بوده اند قبول دارند اما دیانت بهائی را نمی توانند به عنوان دین قبول کنند چون اگر بپذیرند باید احکام آن را اطاعت کنند واین برایشان با صرفه نیست .
-- مهری ، Dec 1, 2008رضای عزیز این چنین نگاشته اند : "دوست عزیز بهایی، صحبت از حقوق بشر و نسبت آن با اسلام است و نه مسلک بهاییت. اگرنه کتاب بهاییگری کسروی به تنهایی گواه ویژگی های بهاییت می تواند باشد."
-- شاهین ، Dec 1, 2008در پاسخ باید بگویم که اگر ملاک حقیقت آثار جناب کسروی باشد، ما نیز باید کتاب شیعه گری ایشان را مورد بررسی خود جهت تبیین نسبت اسلام با حقوق بشر قرار دهیم... که هر 2 اشتباه است...
با تشکر از مصاحبهء جالب
و با آرزوی برقراری حداقل حقوق انسانی بین تمامی انسانهای دنیا فارغ از هر دین و مذهب
مصاحبه بسیار خوبی بود اما شاید بهتر بود آقای میبدی می فرمودند چرا بعضی گناهها در مقررات اسلامی مستوجب مجازات است و اصطلاحا جرم تلقی می شود اما برخی گناهها هرچند ضرر و زیان زیادی هم دارد جرم نیست و مرتکب آن مجازات نمی شود از سوی ضابطان قانون. مثلا چرا دروغگویی که این همه به سلامت جامعه آسیب می زند جرم نیست و فقط گناه است اما ارتداد که فقط یک مسئله شخصی است و تازه اگر ضرر و آسیبی هم داشته باشد فردی است نه اجتماعی باید جرم تلقی شود و مرتد مستوجب اعدام می شود. به نظر می رسد نظام معقول و منطقی در نسبت میان جرم و گناه وجود ندارد والا بعضی گناهها باید جرم تلقی شود و بعضی جرم ها فقط در حد یک گناه شخصی می باشند و نه بیشتر.
-- کمال انصافی ، Dec 1, 2008خرفهای حجت الاسلام فاضل میبدی مثل نسیم تازه ای بود . علمایی چون ایشان مطلع و منصف هادی بشریت خواهند بود.
-- بدون نام ، Dec 2, 2008kahyli jaleb bud!
-- بدون نام ، Dec 3, 2008ایشان می فرمایند : "... به قول مرحوم مطهری، اگر خوارج در شکل حزب و جمعیت از بین رفتند ولی فرهنگ و روح خوارج در فقه شیعه باقی مانده است. " ای کاش از ایشان سئوال می شد فرهنگ و روح خوارج که در فقه شیعه باقی مانده چه بروز و نمودها یی دارد؟ آیا این فرافکنی فقهاء نیست که عدم پویایی خودشان را به گردن یک فرقه متروکه در تاریخ اسلام می اندازند؟
-- مازیار ، Dec 3, 2008Dear Mr. Mirdamadi
-- nury ، Dec 19, 2008Thanks for the interview I hope in your next interview you ask the authorities, how this human right issue can be implemented for the Baha'is that are the largest religious minority in Iran. Many thanks