رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ آبان ۱۳۸۷
قرآن محمدی - ۹

ناسازگاری‌های درون متنی

اکبر گنجی

۴- کلام الهی فاقد ناسازگاری است: یکی از معیارهای ارزیابی نظام‌های فکری، آیین‌ها و متون آن است که میان گزاره‌های آن‌ها باید سازگاری (consistency) وجود داشته باشد. مجموعه باورهای درون یک آیین، باید به نوعی با یک‌دیگر در ارتباط باشند.

ناسازگاری درونی، نظام را با معضل صدق و مسأله‌ی توجیه روبه‌رو می‌سازد. به تعبیر دیگر، وجود یک باور ناسازگار در یک آیین، نه تنها به ناموجه بودن آن باور خاص منتهی می‌شود؛ بلکه انسجام کل نظام فکری را منتفی خواهد کرد و به این ترتیب تمام باورهای این نظام، از حوزه‌ی باورهای موجه بیرون رانده خواهند شد1.

در مباحث معرفت شناختی، نظریه‌ی انسجام (coherence theory) در دو مقام مطرح می‌شود:

الف – به عنوان نظریه‌ای درباره‌ی چیستی صدق

ب – به عنوان نظریه‌ای درباره‌ی ساختار توجیه

در مباحث هرمنیوتیکی و نقد ادبی هم از مفهوم سازگاری متن سخن گفته می‌شود. قرآن، از نظریه‌ی انسجام، برای اثبات «کلام خدا بودن خود» استفاده کرده است.

استدلال قرآن به نحو زیر است:

الف – کلام (نظام‌های فکری) آدمیان دارای ناسازگاری درونی و عدم انسجام است

ب – کلام الهی فاقد ناسازگاری درونی است

ج – قرآن، فاقد ناسازگاری درونی و دارای انسجام است

نتیجه: قرآن کلام خداوند است

قرآن می‌فرماید: افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیرا: آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند؟ و اگر از نزد کسی غیر خدا بود، در آن اختلاف بسیار می‌یافتند(نسأ، ۸۲)2.

آیا می‌توان از این مدعا به طور مدلل دفاع کرد؟
آیا در متن (قرآن) هیچ‌گونه اختلاف و ناسازگاری وجود ندارد؟

آیا اگر در کلامی (متنی) ناسازگاری و اختلاف وجود نداشته باشد، آن متن کلام خدا خواهد بود؟

بسیاری از مومنان، قرآن را دارای ناسازگاری درونی یافته‌اند. نصرحامد ابو زید، قرآن شناس مصری، معتقد است که «قرآن به مثابه‌ی متن» دارای تناقض‌های عدیده‌ای است، اما نباید به قرآن به عنوان متن نگریست.

به نظر وی، قرآن، کتاب مکتوبی نیست که کسی آن را تألیف کرده باشد. این متن، محصول گفتمان‌های مختلف تاریخی است. از این رو وجود تعارض بین آیات مختلف، مسأله‌ی مهمی نمی‌باشد.

محمد مجتهد شبستری هم اختلاف‌های درون متنی را انکار نمی‌کند. وی برای حل مسأله‌ی ناسازگاری‌های درون متنی، راه‌حل دیگری پیشنهاد کرده است.

به نظر وی، نوع خاصی از وحدت، بر کل این متن حاکم است. قرآن، مبلغ نگاه موحدانه به عالم است:

«اگر در قرآن گفته شده چون قرآن از سوی خداوند است در آن ناهماهنگی نیست، منظور از نبودن ناهماهنگی این است که در این متن همه‌ی موجودات و پدیده‌های جهان نبوی بدون استثناء آیات خدا دیده می‌شوند و این متن، بیشتر از یک پیام هماهنگ – که همان توحید باشد – ندارد. نه اینکه در این متن خلاف علم و فلسفه قرن بیستم یا اسطوره وجود ندارد3

مفسران در طول تاریخ از راه تأویل، اختلاف‌ها و تعارض‌های درون متنی را رفع کرده‌اند. اختلاف متکلمان مسلمان بر سر مسائلی چون جبر و اختیار، معاد جسمانی و معاد روحانی، کیفر جمعی و کیفر فردی، فردگرایی و جمع‌گرایی هستی‌شناسانه، خدای متشخص انسان‌وار و خدای غیرمتشخص و غیره – و استناد طرفین نزاع به آیات قرآن – حکایت‌گر ناسازگاری‌های درون متنی است.

به تعبیر دیگر، ناسازگاری‌های درون متنی، به باورهای متعارض منتهی شده است.

در اینجا به برخی از مواردی که به نظر مفسران، ظاهراً، ناسازگاری درون متنی وجود دارد اشاره کرده و نحوه‌ی مواجهه مفسران با این‌گونه مسائل را نشان خواهیم داد.

گزاره اول: نظام علی

نظام علی، پیش فرضی فلسفی است که تاکنون با دلیل و برهان اثبات نشده است. مفسران فلسفی مشرب، تمام قرآن را براساس اصل علیت تفسیر می‌کنند. به گفته‌ی علامه طباطبایی، تمام آیات قرآن موید نظام علی است:

«قرآن کریم برای حوادث طبیعی، اسبابی قائل است و قانون عمومی علیت و معلولیت را تصدیق دارد... از ظاهر قرآن برمی‌آید که این قانون را قبول کرده و آن را انکار نکرده است، چون به هر موضوعی که متعرض شده؛ از قبیل مرگ و زندگی و حوادث دیگر آسمانی و زمینی، آن را مستند به علتی کرده است، هر چند که در آخر، به منظور اثبات توحید، همه را مستند به خدا دانسته.

پس قرآن عزیز به صحت قانون علیت عمومی حکم کرده، به این معنا که قبول کرده تا وقتی سببی از اسباب پیدا شود و شرایط دیگر هم با آن سبب هماهنگی کند و مانعی هم جلو تأثیر آن سبب را نگیرد، مسبب آن سبب وجود خواهد یافت، البته به اذن خدا وجود می‌یابد و چون مسببی را دیدیم که وجود یافته، کشف می‌شود که لابد قبلاً وجود یافته بود4

اما به نظر مولوی تمام قرآن در نفی علیت است:

چشم بر اسباب از چه دوختیم
گر ز خوش چشمان کرشم آموختیم

هست بر اسباب اسبابی دگر
در سبب منگر در آن افکن نظر

انبیا در قطع اسباب آمدند
معجزات خویش بر کیوان زدند

بی‌سبب مر بحر را بشکافتند
بی زراعت چاش گندم یافتند

ریگ‌ها هم آرد شد از سعی‌شان
پشم بز ابریشم آمد کش کشان

جمله قرآن هست در قطع سبب
عز درویش و هلاک بولهب

هم‌چنین زآغاز قرآن تا تمام
رفض اسبابست و علت والسلام

(مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۲۵۲۰-۲۵۱۵ و ۲۵۲۵)

گزاره دوم: جبر و اختیار

در قرآن هم آیات موید جبر وجود دارد (حدید، ۲۲- ابراهیم، ۴ - آل‌عمران، ۱۵۴ و ۲۶- انفال، ۲۴- ق، ۱۶- نساء، ۱۴۳- انعام، ۱۷) و هم آیات دال بر اختیار ( آل‌عمران، ۲۶- دهر، ۳- کهف، ۲۹).

مفسرین و دین‌داران که نمی‌توانند اختلاف و تعارض در قرآن را برتابند، از طریق تأویل یک دسته از آیات، اختلاف درون متنی را رفع می‌کنند.

به گفته‌ی مرتضی مطهری: «از نظر غالب مفسرین و متکلمین، آیات قرآن در زمینه سرنوشت، آزادی و اختیار انسان، متعارض می‌باشند و ناچار یک دسته از آیات را باید تأویل و برخلاف ظاهر حمل کرد5

به نظر مولوی، خداوند مسأله‌ی جبر و اختیار را آفریده تا آدمیان تا ابد بر سر آن نزاع کنند و هیچ‌گاه هم به نتیجه نرسند. به گمان او، هرگاه یکی از طرفین نزاع دلیلی برای اثبات مدعای خویش پیدا می‌کند، خداوند به طرف دیگر نزاع دلیل دیگری یاد می‌دهد تا این نزاع هیچ‌گاه پایان نیابد:

هم‌چنین بحث است تا حشر بشر
در میان جبری و اهل قدر

گر فرو ماندی ز دفع خصم خویش
مذهب ایشان برافتادی ز پیش

چون برون‌شان نبودی در جواب
پس رمیدندی از آن راه تباب

چونک مقضی بد دوام آن روش
می‌دهد‌شان از دلایل پرورش

تا نگردد ملزم از اشکال خصم
تا بود محجوب از اقبال خصم

تا که این هفتاد و دو ملت مدام
در جهان ماند الی یوم القیام

(مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۳۲۱۹- ۳۲۱۴)

گزاره سوم: مجازات‌های فردی و جمعی

تعارض دیگری که در قرآن وجود دارد، مربوط به مجازات فردی و جمعی است. قرآن، از یک‌سو تأکید می‌کند که مجازات، صرفاً فردی است (نجم، ۳۸ تا ۴۰ - انعام، ۹۴)، اما از سوی دیگر بر مجازات جمعی انگشت می‌نهد (انفال، ۲۵ - اعراف، ۳۸).

... واتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه: و بپرهیزید از فتنه‌ای که فقط به ظالمان اصابت نخواهد کرد (انفال، ۲۵).

چون سرنوشت جمعی است، نبودن فرد در جمع ظالمان، تأثیری در سرنوشت او ندارد. فتنه‌ای است که ظالم و غیر ظالم را به یک‌سان در بر خواهد گرفت. نوعی سرنوشت جمعی است که خشک و تر را با هم می‌سوزاند.

گزاره چهارم: فردگرایی و جمع‌گرایی هستی‌شناختی

فردگرایی و جمع‌گرایی هستی‌شناختی، یکی دیگر از ناسازگاری‌های درون متنی است. علامه طباطبایی و مرتضی مطهری، تمام آیات را به نفع جمع‌گرایی هستی‌شناختی تأویل می‌کنند، اما محمد تقی مصباح یزدی و برخی دیگر، تمام آیات را به سود فرد‌گرایی هستی‌شناختی تأویل می‌کنند.

طباطبایی و مطهری از نظر فلسفی به جمع‌گرایی هستی‌شناسانه اعتقاد دارند. مصباح یزدی و عبدالکریم سروش از نظر فلسفی، به فردگرایی هستی‌شناسانه اعتقاد دارند.

هر کس مطابق پیش‌فرض‌های فلسفی‌اش، آیات را به سود خویش تأویل می‌کند. به عنوان نمونه، مصباح یزدی پس از شرح نظر خود، به نقد نظر طباطبایی و مطهری و آیات مورد استناد آن‌ها می‌پردازد و به صراحت تمام می‌نویسد:

«آیاتی که در طی استدلال جامعه‌گرایان ذکر شده است باید چنان تفسیر شود که با این اصل و مبنا منافات نیابد[6].»

گزاره پنجم: خدای متشخص و خدای نامتشخص

خدای مسلط بر قرآن، خدای متشخص انسان‌وار اعتبارساز است. درعین حال، آیات چندی در قرآن وجود دارد که بر خدای نامتشخص دلالت دارند. به عنوان مثال:


... لیس کمثله شی: هیچ چیز مانند او نیست (شوری، ۱۱).

... الله نور السموات و الارض: خداوند، نور آسمان‌ها و زمین است (نور، ۳۵).

مطابق تفسیر طباطبایی، خداوند ظاهر بالذات و مظهر بالغیر است. وجود یافتن موجودات به نور الهی، عین وجود یافتن آن‌ها است. ظهور اشیاء به اظهار خداوندی است که همه‌ی موجودات ذره‌ای از نور او هستند. نور خداوند «با وجود هر چیزی مساوی است[7].»

هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن: اوست اول و آخر و ظاهر و باطن (حدید، ۳).

به گفته‌ی آقای طباطبایی این آیه بر احاطه‌ی وجودی خداوند بر اول و آخر و ظاهر و باطن دلالت دارد. احاطه‌ی وجودی خداوند، اصلی متافیزیکی است که مقبول تمام فیلسوفان مسلمان است.

اگر همان‌گونه که آن‌ها گفته‌اند، خداوند «مطلق وجود» باشد و هیچ موجود مستقل از اویی وجود نداشته باشد، خدا، وجود غیرمتشخص خواهد بود.


هو معکم اینما کنتم: و هر جا که باشید همراه شما است (حدید، ۴).

به گفته‌ی آقای طباطبایی، با اینکه خداوند بر تمام موجودات احاطه‌ی وجودی دارد، درعین حال در این آیه، بر احاطه‌ی مکانی تأکید رفته است.

گزاره ششم: معاد جسمانی و معاد روحانی

معتقدان به معاد جسمانی، متن محورانه، به آیات قرآن استناد می‌کنند. معتقدات به معاد روحانی هم، به آیات دیگری از قرآن استناد می‌کنند.

گزاره هفتم: آزادی و دموکراسی و حقوق بشر

موافقان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، به آیات مکی استناد می‌کنند، اما مخالفان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، به آیات مدنی استناد می‌کنند.

به گفته‌ی مخالفان دموکراسی و حقوق بشر، پیامبر اسلام در مکه فاقد قدرت بود، به همین دلیل آیات مکی به نوعی از آزادی و حقوق مخالفان دفاع می‌کنند. اما پیامبر در مدینه صاحب قدرت شد و تشکیل حکومت داد، لذا دیگر جایی برای آزادی مخالفان و حقوق بشر نبود.

آیات مدنی، نافی آزادی، دموکراسی و حقوق بشر هستند. به باور اینان، آیات مدنی، ناسخ آیات مکی هستند.

آیت‌الله محمد هادی معرفت، در کتاب علوم قرآنی از چنین دیدگاهی دفاع می‌کند. به گفته‌ی نامبرده، اسلام در زمان قدرت نداشتن طرف‌دار گذشت بود، اما پس از قدرت یافتن، دستور قتال صادر کرد و آیات پیشین نسخ شد:

«پس از قدرت یافتن اسلام و توسعه‌ی توطئه‌های یهود پیرامون مدینه، دستور جنگ با آنان صادر گشت تا هنگامی که خفت جزیه دادن را بپذیرند... گذشت در مقابل بی‌شرمی دشمن غدار، یک گونه سازش و تساهل به شمار می‌رود که با روح عزت اسلامی منافات دارد8

زرکشی هم ملازمه‌ی آیات مکی با بی‌قدرتی و آیات مدنی، با قدرت داشتن را مد نظر قرار داده است. وی می‌نویسد:

«چون خداوند دین اسلام را به یاری خویش عزیز و قوی گردانید حکمی مقرر داشت که مناسب احوال ایشان در آن زمان بود: اینکه کافران را به یکی از دو راه اسلام یا قتل دعوت کنند و اهل کتاب را در انتخاب اسلام یا ادای جزیه مختار گذارند.

هر یک از این دو حکم، یعنی صلح و مسالمت در وقت ضعف و جنگ و شمشیر به هنگام قوت – با حصول شرایط و زمینه‌های‌شان باز می‌گردند9

بنابر تفسیرآقای طباطبایی، اسلام با آزادی تعارض دارد. وی می‌نویسد: «در اسلام جایی و مجالی برای حریت به معنای امروزی‌اش نیست... و یکی از عجایب این است که بعضی از اهل بحث و مفسرین با زور و زحمت خواسته‌اند اثبات کنند که در اسلام، عقیده آزاد است، و استدلال کرده‌اند به آیه شریفه لا اکراه فی الدین و آیاتی نظیر آن ...

توحید، اساس تمامی نوامیس و احکام اسلامی است و با این حال چطور ممکن است که اسلام، آزادی در عقیده را تشریع کرده باشد؟

و اگر آیه‌ی بالا بخواهد چنین چیزی را تشریع کند آیا تناقض صریح نخواهد بود؟ قطعاً تناقض است و آزادی در عقیده در اسلام مثل این می‌ماند که دنیای متمدن امروز قوانین تشریع بکند و آن‌گاه در آخر، این یک قانون را هم اضافه کند که مردم در عمل به این قوانین آزادند، اگر خواستند، عمل بکنند و اگر نخواستند نکنند...

پس آیه‌ی شریفه لا اکراه فی الدین، تنها در این مقام است که بفهماند، اعتقاد، اکراه بردار نیست، نه می‌تواند منظور این باشد که «اسلام کسی را مجبور به اعتقاد به معارف خود نکرده»، و نه می‌تواند این باشد که «مردم در اعتقاد آزادند» و اسلام، در تشریع خود، جز بر دین توحید تکیه نکرده، دین توحیدی که اصول سه گانه‌اش، توحید صانع، نبوت انبیا و روز رستاخیز است...

پس حریت هم تنها در این سه اصل است و نمی‌تواند در غیر آن باشد، زیرا گفتیم آزادی در غیر این اصول، یعنی ویران کردن اصل دین10

طباطبایی به تعارض اسلام و آزادی بسنده نمی‌کند، به گفته‌ی او، اسلام با دموکراسی هم تعارض دارد. به نظر آقای طباطبایی، آیه‌ی ۷۹ سوره مومنون، مهم‌ترین دلیل نفی حجیت نظر اکثریت است.

به گفته‌ی طباطبایی، اسلام برای تمام امور فردی و جمعی قانون دارد. مردم در انتخاب یا عدم انتخاب این قوانین، آزاد نیستند، قوانین اسلام حتماً باید اجرا شوند11.

به نظر طباطبایی، دموکراسی، نظام «ناقص و غلطی» است. به نظر طباطبایی، اسلام با دموکراسی تفاوت‌های بسیار دارد. دموکراسی نظام بهره کشی است، اما اسلام نظام بهره کشی نیست.

حکومت اسلامی، نظام پارلمانی اکثریتی هم نیست که تابع «نصف به علاوه یک» آرای نمایندگان مردم باشد. حاکم اسلامی حکم سرپرست را در خانه دارد.

پس از تعارض اسلام با آزادی و دموکراسی، نوبت تعارض اسلام با حقوق بشر فرا می رسد. طباطبایی می نویسد:

«سلب الحقوق العامه عن بعض الافراد و الجوامع مما لا مناص عنه فی الجامعه الانسانیه لکن الذی یعتبره الاسلام فی ثبوت الحق هو دین التوحید من الاسلام او الذمه فمن الاسلام له و لاذمه، فلا حق له من الحیاه و هو الذی ینطق علی الناموس الفطری الذی سمعت انه المعتبر اجمالاً عند المجتمع الانسان:

سلب حقوق عمومی از بعضی افراد و گروه‌ها در جامعه‌ی انسانی، امری گریز ناپذیر است، اما جامعه‌ی انسانی شایسته، فقط سلب حقوق کسی را قبول دارد که می‌خواهد حقوق دیگران را زیر پا بگذارد و جامعه را به نابودی بکشاند، اما آن‌چه اسلام در باب ثبوت حق قبول دارد دین توحید است، که همان اسلام است، یا پذیرش ذمه.

در نتیجه، کسی که نه اسلام را بپذیرد و نه ذمه را، حق حیات ندارد و این امری است که با قانون فطری که اجمالاً مورد قبول جامعه‌ی انسانی است انطباق دارد12

بزرگ‌ترین مفسر شیعه در طول تاریخ اسلام، قرآن را در تعارض با آزادی و دموکراسی و حقوق بشر می‌یابد. اما امروز، دوره‌ی تجدد و غلبه‌ی ایده‌ی دموکراسی و آزادی و حقوق بشر است.

دین‌دارانی که مقبولیت مدرنیته را پذیرفته‌اند، به انحاء مختلف آیات قرآن را تأویل یا از آن‌ها عدول می‌کنند تا با آزادی، دموکراسی و حقوق بشر سازگار افتند و ناسازگاری درون متنی به نحوی از انحاء رفع شود.

برمبنای مدعای مفسران، میان آیات قرآن ناسازگاری وجود دارد. منتها مفسران، اختلاف و تعارض را از طریق تأویل، رفع می‌کنند. به تعبیر دیگر، قرآن پس از تأویل و رفع تعارض، فاقد ناسازگاری و اختلاف است.

اگر چنین باشد، ناسازگاری‌های نظام‌های فکری بشری مثل آرای کانت را هم می‌توان از راه تأویل حل و رفع کرد. در این صورت، برمبنای مدعای «عدم وجود اختلاف در قرآن»، نمی‌توان اثبات کرد که قرآن کلام خدا است.

به تعبیر دیگر، مفسر یک متن، در درجه‌ی اول، تمام کوشش خود را معطوف آن می‌دارد تا تفسیری منسجم و سازگار از متن ارائه نماید.

کانت شناس، از ابتدا فرض را بر این نمی‌گذارد که با یک متن متعارض روبه‌رو است. پیش‌فرض هرمنیوتیکی مفسر این است که میان آرای مولف یا متن، نوعی سازگاری وجود دارد.

به این ترتیب، مفسر برمبنای این پیش‌فرض، قرائتی سازگار از متن ارائه می‌کند. به تعبیر دیگر، مفسر برمبنای اصل تأویل احسن (principle of charitable interpretation)، تفسیری هم‌ساز و پذیرفتنی از متن ارائه می‌کند.

به عنوان مثال، تفکیک ویتگنشتاین متقدم از ویتگنشتاین متأخر، تفکیکی جاافتاده است. معمولاً کتاب تحقیقات فلسفی (Philosophical Investigations) واکنش علیه رساله منطقی- فلسفی (Tractatus Logico-Philosophicus) قلمداد می‌شود13.

در رساله، ساختار واقعیت، ساختار زبان را تعیین می‌کرد، اما در تحقیقات فلسفی، زبان ما نظر ما را در باره‌ی واقعیت تعیین می‌کند، برای اینکه اشیاء را به واسطه‌ی آن می‌بینیم.

در رساله، زبان‌ها، ساختار منطقی واحدی دارند، اما در تحقیقات فلسفی، صور متفاوت زبان ماهیت مشترک ندارد. پیوند صور مختلف زبان با یک‌دیگر، همانند پیوند بازی‌ها با یک‌دیگر یا چهره‌های اعضای یک خانواده با یک‌دیگر است.

با این همه، بسیاری از مفسران، از جمله پیتر وینچ و کنانت (Conant)، ناسازگاری و تعارض ویتگنشتاین متقدم و متأخر را نمی‌پذیرند14.

به خوبی دیده می‌شود که مفسران در تفسیر متون بشری با متون مقدس یک‌سان عمل می‌کنند. در هر دو جا تلاش می‌شود تا قرائتی منسجم و سازگار از متن ارائه گردد.

اینک می‌توان پرسید: آیا اگر ویتگنشتاین شناسان موفق شوند تفسری سازگار (بدون اختلاف) از متون وی ارائه کنند، کلمات ویتگنشتاین به کلام و سخن خدا تبدیل خواهد شد؟

اگر ریاضی‌دانان نشان دهند که در ریاضیات، اختلاف و ناسازگاری وجود ندارد، آیا علم ریاضی به سخن خدا و وحی تبدیل خواهد شد؟


پاورقی‌ها:

۱- یکی از خدمات کارل پوپر آن بود که با استدلال منطقی جالبی نشان داد که: «اگر دو قضیه متناقض را بپذیریم، آن‌گاه هر قضیه‌ای، هر چه باشد، باید پذیرفته شود، چون از دو قضیه متناقض، هر قضیه دیگری را به صورت صحیحی می‌توان استنتاج نمود...

با استفاده از قوانین معتبر استنتاج، می‌توان هر نتیجه‌ی دلخواهی را از یک جفت قضیه متناقض بدست آورد»

(کارل پوپر، دیالیکتیک چیست؟ ترجمه‌ی صادق لاریجانی، مندرج در تضاد دیالیکتیکی، عبدالکریم سروش، انتشارات صراط، ص ۳۴۴).

۲- آقای طباطبایی، فیلسوف صدرایی مشرب، در تفسیر قرآن به قرآن خود، در تفسیر این آیه‌ی شریفه، تمام انواع اختلاف منطقی – فلسفی را از قرآن نفی می‌کند:

«این آیه شریفه... مخالفین قرآن را تشویق کند به دقت و تدبر در آیات قرآنى و اینکه در هر حکمى که نازل مى‌شود و یا هر حکمتى که بیان مى‌گردد و یا هر داستانى که حکایت مى شود و یا هر موعظه و اندرزى که نازل مى‌گردد، آن نازل شده جدید را به همه‌ی آیاتى که مربوط به آن است، عرضه بدارند؛

چه آیات مکى و چه مدنى، چه محکم و چه متشابه، آن‌گاه همه را پهلوى هم قرار دهند تا کاملا بر ایشان روشن گردد که هیچ اختلافى بین آنها نیست .

و متوجه شوند که آیات جدید، آیات قدیم را تصدیق و هر یک شاهد بر آن دیگرى است، بدون اینکه هیچ‌گونه اختلافى در آن دیده شود، نه اختلاف تناقض، به اینکه آیه‌اى، آیه‌ی دیگر را نفى کند و نه اختلاف تدافع که با هم سازگار نباشد و نه اختلاف تفاوت به اینکه دو آیه، از نظر تشابه بیان و یا متانت معنا و منظور، مختلف باشند و یکى، بیانى متین‌تر و رکنى محکم‌تر از دیگرى داشته باشد...

همین نیافتن اختلاف در قرآن کریم، آنان را رهنمون مى‌شود به اینکه این کتاب از ناحیه‌ی خداى تعالى نازل شده، نه از ناحیه‌ی غیر او، چون اگر از ناحیه‌ی غیر او بود، سالم از اختلاف نمى‌بود، آن هم اختلاف زیاد.

چون غیر خداى تعالى از این موجودات که در عالم هست و مخصوصا انسان‌ها که این کفار احتمال مى‌دهند قرآن ازناحیه آنان نازل شده باشد، هر چه و هر کس باشد، بالاخره از چهار دیوارى عالم کون بیرون نیست و محکوم به طبیعت این عالم است.

و طبیعت این عالم بر حرکت و دگرگونى و تکامل است، و هیچ واحدى از آحاد موجودات این عالم نیست مگر آنکه اطراف امتداد زمان وجودش مختلف و حالاتش ‍متفاوت است .

هیچ انسانى نیست مگر آنکه او احساس مى‌کند در امروز عاقل‌تر از دیروز است و هر عملى که امروز مى‌کند، هر چیزى که امروز مى‌سازد، هر تدبیرى که مى‌کند، راى و نظرى که مى‌دهد و حکمى که مى‌کند، پخته‌تر، متین‌تر و محکم‌تر از کار و صنعت و تدبیر و راى دیروز است.

حتى یک عمل از قبیل کتابت و گفتن شعر و ایراد خطبه و امثال آن که امتداد زمانى دارد، آخر آن، بهتر از اول آن و بعضى بهتر از بعض دیگر خواهد بود.

پس یک فرد از انسان، نه در نفس خود و نه در آن‌چه که مى‌کند، سالم و خالى از اختلاف نیست و این اختلاف هم یکى دو تا نیست، بلکه اختلاف بسیار است .

و این خود قاعده‌اى طبیعى است و کلى که در نوع بشر و در موجودات پایین‌تر از بشر جریان دارد، چون همه در تحت سیطره‌ی تحول و تکامل عمومى قرار دارند و هیچ موجودى از این موجودات را نخواهى دید که در دو آن، پشت سر هم یک حالت داشته باشد، بلکه لایزال ذات و احوالش در اختلاف است .

از اینجا روشن مى‌شود که چرا در آیه شریفه اختلاف را مقید به قید «کثیر» کرد و نیز روشن شد که این قید، توضیحى است نه احترازى، مى‌خواهد بفرماید:

اگر این قرآن از ناحیه‌ی غیرخداى تعالى بود، در آن اختلافى مى‌یافتند و این اختلاف هم بسیار بود، عینا نظیر اختلاف بسیارى که در هر موجود که از ناحیه‌ی غیر خداى تعالى و به دست غیر او درست شده باشد، هست و نمىخواهد بفرماید: اختلافى که در قرآن یافت نمى‌شود، اختلاف بسیار است نه اختلاف اندک...

همه‌ی این معارف و این مواعظ را به وسیله‌ی آیاتى بیان فرموده که در طول بیست و سه سال به تدریج نازل شده، آن هم در حالات مختلف، بعضى در شب و بعضى دیگر در روز، بعضى در سفر و بعضى در حضر، آیاتى در حال جنگ و آیاتى دیگر در حال صلح، قسمتى در حالت ضراء و قسمتى در حال سراء، بعضى درحال شدت و بعضى در حال رخاء و در عین حال وضع خود آیات از نظر بلاغت خارق العاده و معجزه‌آسا فرق نکرده،

معارف عالیه و حکمت‌هاى سامیه و قوانین اجتماعى و فردیش دست‌خوش نوسان و تغییر نگشته، بلکه آن‌چه در آخر بیست و سه سال نازل شده به آن‌چه در اول نازل شده، انعطاف و توجه دارد و جزییات و شاخ و برگهایش، همه به اصول و رگ و ریشه‌هایش برمىگردد،

تفاصیل شرایعش با تجزیه و تحلیل به حاق توحید خالص و رگ و ریشه‌اش که به همان توحید و شاخه‌هاى اعتقادى آن است، با ترکیب به عین آن تفاصیل بر مى‌گردد، این است وضع قرآن کریم.

و هر انسان متدبرى که در آن تدبر کند با شعور زنده و حکم جبلى و فطرى خود حکم مى‌کند که صاحب این کلام، از کسانى نیست که گذشت ایام و تحول و تکاملى که در سراسر عالم دست‌اندرکار هستند، در او اثر بگذارد، بلکه او، خداى واحد قهار است (المیزان، جلد ۵، صص۲۸-۲۷).

۳- محمد مجتهد شبستری، قرائت نبوی از جهان، مدرسه، تیر ۱۳۸۶، ص ۹۹.

۴- المیزان، جلد ۱، صص ۱۱۷-۱۱۶.


۵- مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، مجموعه آثار، ج ۱ ، صدرا، ص ۳۷۳.

۶- محمد تقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از نظر قرآن، مرکز نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ص ۱۰۲.

۷- المیزان، جلد ۱۵، ص ۱۷۰.

۸- آیت‌الله محمد هادی معرفت، علوم قرآنی، موسسه فرهنگی تمهید، چاپ چهارم، صص ۲۶۶-۲۶۵.

۹- زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، صص ۴۳-۴۲.

۱۰- المیزان، جلد ۴، صص ۱۸۵-۱۸۳.

۱۱- پیشین، صص ۱۸۶-۱۸۵.

۱۲- محمد حسین طباطبایی، المیزان،الجزء الثالث، دارالکتب الاسلامیه، ص ۲۸۷.

۱۳- کتاب تحقیقات فلسفی با مشخصات زیر به فارسی برگردانده شده است:
لودویگ ویتگنشتاین، پژوهش‌های فلسفی، ترجمه فریدون فاطمی، تهران، مرکز، ۱۳۸۱.

۱۴- پیتر وینچ می‌گوید، قائلان به اختلاف به قضیه‌های پایانی رساله، توجه چندانی ندارند:

«در این قضایا چنان‌که مشهور است ویتگنشتاین از آن‌چه که تاکنون نگاشته است چنان فاصله می‌گیرد که می‌گوید: خواننده منظورش را در نخواهد یافت مگر آنکه بداند جملاتی که تاکنون نقل کرده است بی‌معنی هستند.»

قضایای مطرح شده توسط من در روشن کردن مطالب چنین عمل می‌کنند. هر کس منظور را بفهمد، در خواهد یافت که آن‌ها بی‌معنا هستند. وقتی از آن‌ها چون پله‌هایی برای بالا رفتن استفاده کرده باشد (می‌توان گفت که او باید نرده‌بام را به دور افکند هنگامی که از آن‌ها بالا رفت).او باید از این قضایا فراتر رود سپس جهان را به گونه‌ای صحیح خواهد دید»...

فهمیدن ویتگنشتاین همانا فهمیدن این نکته است که او قضایایی مطرح می‌کند که خود می‌داند آن‌ها بی‌معنی هستند.

ما غرض او را باید چنین بفهمیم: پیش خود وسوسه‌هایی متافیزیکی که در معرض آن‌ها قرار داریم، مطرح می‌کنیم و می‌بینیم که همه‌ی آن‌ها در نهایت به بی‌معنایی منتهی می‌شوند.

به این ترتیب می‌توانیم وسوسه‌های متافیزیکی خود را معالجه کنیم. نکته البته این است که ما، خوانندگان کتاب، غرضش را از آن‌چه که انجام می‌دهد دریابیم:

او می‌کوشد نخست وسوسه‌های متافیزیکی را که معمولاً دچارشان می‌شویم، مطرح کند و سپس به ما نشان می‌دهد که همه‌ی آن‌ها بی‌معنا هستند و این‌گونه ما را قادر می‌سازد تا بر این وسوسه‌ها غلبه کنیم...

مسأله این نیست که در پژوهشهای فلسفی بر ضد تئوری متافیزیکی مطرح شده در رساله مقابله می‌شود، بلکه باید گفت این مقابله در رساله نیز بوده است؛ اما در پژوهشهای فلسفی، کار مقابله با تئوری‌های متافیزیکی، به نحو موثرتری دنبال شده است»

(نورمن مالکوم، دیدگاه دینی ویتگنشتاین، نقد و بررسی پیتر وینچ، تجمه علی زاهد، گام نو، صص۱۵۵- ۱۵۳).

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
بخش اول: عقل‌گرایی و ایمان‌گرایی
بخش دوم: برساخته‌های تاریخی
بخش سوم: بی‌دلیلی ختم نبوت
بخش چهارم: بی‌دلیلی عصمت
بخش پنجم: عقلایی بودن زندگی پس از مرگ
بخش ششم: خدای سخن‌گو و پیامبر نامه‌رسان
بخش هفتم: پیامبر راست‌گو و صدق مدعیات

نظرهای خوانندگان

اساسا هر دين مذهب و حتي ايدئولوزي كه داراي جهارجوب تغيير نابذير باشند با دموكراسي دشمنند زيرا دموكراسي جهارجوب بذير نيست . دموكراسي نمي تواند در يك جهارجوب خشك و تغيير نابذير قرار بكيرد زيرا ديكر دموكراسي نيست .
البته بايد دموكراسي را با آنارشيزم فرق بكذاريم زيرا قوانين در دموكراسي بر اساس نياز زماني و آينده ي مردم شكل مي كيرد اكر به نظر مردم ديروز حجاب امر مقدسي بود امروز نيست به همين دليل قوانين نيز بر حسب نياز تغيير مي كند آنارشيزم بطور كلي اعتقادي به اصول ندارد و هرج و مرج را تبليغ مي كند . اما دين نمي تواند قوانينش را تغيير دهد و همه مجبور هستند تا اين اصول را به اجبار و يا داوطلبانه ببذيرند و اجراء كنند اكر ايمان داري داوطلبي و اكر ايمان نداري مجبوري كه ببذيري به همبن دليل امكان سازكار كردن دموكراسي و دين در يك مجموعه امكان بذير نيست .

-- فرهاد-فرياد ، Sep 24, 2008 در ساعت 02:38 PM

آقای اکبر گنجی ، یک بار در دانشگاه سوآس از شما پرسیدم که شما خود را نماینده اسلام صلح میدانید، با یک نسخه جدید قرآن میخواهید تشریف بیاورید؟ پاسخی نداشتید. حال در متن شما میخوانم که قرآن یک متن نیست، و به صورت متن نبایست به آن نگریست !! من از شما پرسش میکنم که قوانین جاری مملکتی همه متن هستند و نبشته، چگونه است که یک منبع قانون را نبایستی متن فرض کرد ولی استخراج متنی از آن داشت؟
شما آقا دیگر در مصادره به مطلب یا مغلطه مدور یا گردان دست همه آقایون آخوندها را از پشت بسته اید، شما مغلطه سه گانه ایجاد کرده اید و در پشت این ماسکی که درست کرده اید، و به ما نشان میدهید، امیدوارم بدانید برای خودتان که لااقل خودتان کیستید؟

-- آرشید ، Sep 25, 2008 در ساعت 02:38 PM

انصافا از شیوه استدلال اقای گنجی حیرت می گنم. نقد نظریه طباطبایی را از مثنوی سند می آورند. پاسخ یک نکته فلسبی را از عرفان می دهند. باید ایشان روشن کنند که مبانی شیوه تحلیلشان چیست. ؟ نمی شود هر جا سخنی مناسب حال است به ان استناد کرد.
در مورد گزاره مجازات فردی و جمعی ایشان توجه نکرده اند که ایه مجزات را به خداوند نسبت نمی دهد. بلکه می گوید عواقب و اثار برخی فتنه ها دامان همه را می گیرد. مثل جنگ که بر پا می شود. فتنه گروهی یک کلت را با رنج روبرو می کند.
نمی دانم چرا آقای گنجی این قدر آشفته تحلیل می کنند؟

-- مسعود ، Sep 25, 2008 در ساعت 02:38 PM

ؤقتي آقاي گنجي اين گونه تخت گاز و بدون توجه به نظرات خواندني منتقدان عوام ! خود جلو مي روند ، نتيجه همين است !

-- وبگرد مبتلا ، Sep 25, 2008 در ساعت 02:38 PM

بسم الله الرحمن الرحیم

افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیرا: آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند؟ و اگر از نزد کسی غیر خدا بود، در آن اختلاف بسیار می‌یافتند(نسأ، ۸۲)

در آیه ی فوق کلام خدا با چی مقایسه شده است؟ به نظر من با احادیث و گفته های رهبران دینی مقایسه شده است. در گذشته و حال میلیون ها حدیث و سخن از بزرگان داریم و متاسفانه برای علماء دین هم سنگ قرآن و حجت هستند . در این احادیث آنقدر اختلاف وجود دارد که هر فرقه ای می تواند با این احادیث حقانیت خود و بطلان دیگر فرقه ها را اثبات کند.
دینداران در گذشته و حال با همین احادیث گمراه می شده اند و اقتدا می کرده اند ولی خود را برحق و هدایت شده می پنداشته اند:
انا وجدنا اباءنا على امة وانا على اثارهم مهتدون (22)انا وجدنا اباءنا على امة وانا على اثارهم مقتدون(23)زخرف

قرآن کلام خداست در مقایسه با دیگر سخنان محمد و سخنان ائمه و رهبران دینی. سخنان غیر خدا ، فرقه سازی و اختلاف افکن و شیطانی است.
واذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما وجدنا عليه اباءنا اولو كان الشيطان يدعوهم الى عذاب السعير (21)لقمان

یکی از مراجع دستور داد بعد از مرگش رساله اش را جمع و دور بریزند . تقلید از گذشتگان و مرده ، نتیجه اش گمراهی و عقب ماندگی و ارتجاع است.

البته این بدان معنا نیست که احادیث دور ریخته شود بلکه نباید حجت قرار گیرند و هم سنگ قرآن و حتی از آن هم سبقت بگیرند.

-- محسن ، Sep 26, 2008 در ساعت 02:38 PM

چه خوب می شد اگر اندیشمند و مبارز کبیر آقای گنجی کامنت ها را با دقت بیشتری می خواند. ایشان تمامی آیات قرآن را "افقی" می بینید و علیرغم کامنت ها هنوز تلاش نمی کند متن را "افقی و عمودی" ببیند. اگر آیاتی هست که در لایه های بالاتر تکلیف خیلی آیه های لایه های پایین تر را روشن می کند و موجب سازگاری می شود، نمی دانم چرا ایشان به این نکته توجه نمی کند.
می خواهم جسارتا خدمت آقای گنجی پیشنهادی بدهم و آن این است: از فرصت اقامت در آمریکا استقاده کنند و یک دوره کارشناسی ارشد (دکترا) بگذرانند. شکی ندارم با استعدادی که دارند، به یک پژوهشگر خوب تبدیل خواهند شد.

-- آرش ، Sep 27, 2008 در ساعت 02:38 PM

جالب است ! اين 9 مقاله و نظرات را كه مي خوانيم مي بينيم : گنجي نه در ميان موافقان و نه در ميان مخالفان اسلام / نه در ميان عوام و نه در ميان خواص / نه در ميان موافقان جمهوري اسلامي و نه در ميان مخالفان آن و نه ميان دين انديشان و نه ميان دين ستيزان موافقي ندارد ! چند نفري هم كه به نفع او شعار داده اند شايد مطالب را نخوانده اند و تنها خواسته اند گنجي برايشان قهرمان باقي بماند .
با نهايت احترام ، پيشنهاد مي كنم آقاي گنجي نظر منتقدان همين سايت را بخواند ، جمع بندي كند . يا اصلاح كند يا پاسخ دهد . از آدم قدرت ستيز و آزاده اي چون گنجي چنين انتظار مي رود .

-- طاها ، Sep 27, 2008 در ساعت 02:38 PM

*** متن فوق از آقای گنجی را باید بهترین اثرش در مورد قران و اسلام دانست. من نمی دانم چطور می شود از ایشان به خاطر چنین کمک بزرگی که به قران و اسلام می کند تشکر کرد. ایشان دنبال انسجام درونی در نظام فکری قران است گویی در دستگاه فکری لیبرالیسم و حقوق بشر و سکولاریسم و جمهوریت خواهی انسجام هست . انگار یک تعریف واحد از حقوق بشر هست. انگار یک تعریف واحد از دموکراسی یک نظریه واحد از دموکراسی و سکولاریسم است. ببخشید جلوی خند ه را نمی شود گرفت. ایشان واقعا که محتاجند درچند کورس کوتاه مدت الفبای فلسفه سیاسی و حقوقی غرب را یاد بگیرند بلکه از این شیفتگی بیش از حد به چند مفهوم کلی مورد اختلاف ایدئولوژیک بیافتند. آقای گنجی عزیز ما یک لیبرالیسم نداریم. لیبرالیسم ها داریم ما یک سوسیال دموکراسی نداریم سوسیال دموکراسی ها داریم بگیر و برو تا آخر. تازه هر کدام از اینها هم قابل زیر سوال بردنند به لحاظ سازگاری گزاره هایشان. آقای گنجی نظریه پوپر حتی در علوم طبیعی و فیزیکی هم حسابی نخ نما شده چه رسد در علوم اجتماعی و الهیات . ای کاش شما که علاقه مندید می رفتید کمی فلسفه علم می خواندی .

-- احمد آل حسین ، Oct 14, 2008 در ساعت 02:38 PM

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. از آقای گنجی بخاطر سخن گفتنش باید قدر دانی کرد ما را هم بران داشت بگوییم و عیب وهنر خویش بیابیم

-- احمد آل حسین ، Oct 14, 2008 در ساعت 02:38 PM

نظری که اقای محسن بیان کرده اند برای من بسیار جالب و بدیع بود .
این ایه نفی اشکار عصمت است.
دوست دارم اقای گنجی و دیگر محققین درباره این ایه به بحث بپردازند.

-- razi ، Oct 19, 2008 در ساعت 02:38 PM

کجا عزم سفر کردی

اسیر عقل ، و در بندی
خور وخوابت شده غمها
چو از بندش رها گردی
دهندت سر، همه اسما
عنان عقل رادر کش
حذر كن از لجاجتها
وزان تقليد جاهل وار ،
رها شو، تا شوي پيدا
ز هر خلق بد و بدتر،
شدي سنگین و سنگین تر
مراقب باش ، كوشش كن،
رها كن، خلق بد ازسر
تو عادت كرده ای، اسمر
زدی خود را، به گوش کر
گهی زردی ، گهی احمر
شدی زین رنگها عنتر
تو این احوال فانی را
چو هاله، کرده ای برسر
تو سايه اصل پنداري،
همه کارت، شده ابتر
همه وهم و خيالاتت ،
كند هر دم تو را پر پر
وزان جن های شیطانی
زنی بر پا، زنی بر سر
تو صورت های فانی را
نسنجیده ، به تن کردی
دل و قلبت دما دم تو
اسیر آه و غم کردی
به نیک و بد، نظرکردی
ز هر کویی، گذرکردی
تن و جانت، هدر کردی
کجا؟ عزم سفر کردی!


ناصر طاهری بشرویه...روشنا
سروش عشق و آگاهي

-- ناصر طاهري بشرويه ---------- روشنا ، Oct 26, 2008 در ساعت 02:38 PM