رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۳ مرداد ۱۳۸۹
نقدی بر فیلم «تکوین»1

چگونه ناخودآگاه را سرکوب کنیم؟

محمود خوش‌چهره

والتر بنجامین در مقاله‌ای درباره‌ی سوررئالیسم به تعمق درباره‌ی قدرت خواب و رؤیا در آثار شاعرانی چون آندره برتون و لوئی آراگون می‌پردازد. او معتقد است که رؤیا در کار این شاعران به‌طور ناگهانی و همچون شوکی خلق‌الساعه ظاهر می‌شود و واقعیت موجود را از بنیان به لرزه درمی‌آورد.

در حقیقت، تأثیر شوک‌آور رؤیا در سوررئالیسم به آزادسازی نوعی انرژی انقلابی منجر می‌شود که با استخراج مفاهیم نو و تکان‌دهنده از ابژه‌ها و رخدادهای عادی، سلطه‌ی سیاسی و قرادادهای اجتماعی خفقان‌آور را زیر علامت سؤال می‌برد. بنجامین این روند را «روشنگری کفرآمیز» می‌نامد.


این همان روندی است که لوئیس بونوئل از آن در فیلم‌هایی همچون «شبح آزادی»2 یا «جذابیت محتاط بورژوازی»3 بهره گرفته است. او با تزریق عناصری از قلمرو خواب و رؤیا به دنیای روزمره‌ی بورژوازی، شیرازه‌ی آن را از هم می‌پاشد. خواب و رؤیا نوعی روانی و سیالیت را جایگزین قرادادها و ضوابط خشکی می‌کنند که فرد را در جامعه بورژوایی به اسارت درآورده است (البته، رؤیا در عین حال می‌تواند انرژی ویرانگر و آنارشیستی «اید»4 را که در کنه ناخودآگاه انسان وجود دارد آزاد کند).

اما برای اینکه پتانسیل خلاق و رهایی‌بخش ناخودآگاه آزاد شود، بونوئل، مانند بورخس در داستان‌های کوتاهش، مرز میان رؤیا و واقعیت را کاملاً مخدوش می‌کند تا سیطره‌ی چارچوب‌های بسته و سرکوبگر اجتماعی را دچار اختلال کند. دنیای خواب و رؤیا دنیایی است که از ناخودآگاه نشأت می‌گیرد و هیچ پیشینه‌ای در قلمرو واقعیت ندارد. به همین دلیل رؤیا عجیب به نظر می‌آید.

کنش‌ها، رفتارها و ابژه‌هایی که در رؤیا پدیدار می‌شوند با هیچ معیار شناخته‏شده‌ای همخوانی ندارند و همواره مفهومی غیرمنطقی و تعریف‌ناپذیر به خود می‌گیرند، یعنی وارد عرصه‌ای می‌شوند که بنجامین آن را «حوزه‌ی ایماژ [یا انگاره]» می‌نامد. رفتارها و پدیده‌ها در حوزه‌ی ایماژ، دقیقاً به‌دلیل نامتعارف بودن، بار شوک‌آوری به خود می‌گیرند که تأثیری انفجاری بر واقعیت و نظم حاکم دارد و آن را از درون منهدم می‌کند.

ریچارد لینک لیتر در سال ٢٠٠١ فیلمی به نام «زندگی بیدار»5 ساخت. شخصیت اصلی این فیلم، مانند قهرمان بورخس در «کتابخانه بابل» که در کندوی بی‌انتهایی از کتابخانه‌های هشت‏ضلعی گرفتار شده، در رؤیاهای تو در تو زندانی است و نمی‌تواند بیدار شود. وقتی هم بیدار می‌شود، به‌زودی درمی‌یابد که هنوز در عالم خواب و رؤیاست و فقط از دل رؤیایی به دل رؤیایی دیگر سفر کرده است. به این ترتیب، خواب و رؤیا در «زندگی بیدار» بر واقعیت کاملاً غلبه می‏کنند و آن را به حاشیه می‌رانند.

نوعی آزادی از قید زمان و مکان در «زندگی بیدار» وجود دارد که به آن تحرک و سیالیت می‌دهد. همه‌ی تصاویر و انگاره‌ها به نظر شناور می‌آیند و ممکن است هر لحظه سر راه شخصیت اصلی قرار بگیرند یا به‌طور ناگهانی از جلو دید او ناپدید شوند.

به همین علت، حوادث و تصاویر روالی غیرعقلایی و غیرقابل‌توجیه دارند. به عنوان مثال، ما پیرمردی را می‌بینیم که از یک تیر چراغ برق بالا رفته و وقتی از او می‌پرسند که چرا این کار را کرده ، پاسخ می دهد: «نمی‌دانم.» یا یک نفر ناگهان از کنار شخصیت اصلی می‌گذرد و آخرین جمله کیرکگورد را پیش از مرگ خطاب به خدا بیان می‌کند: «مرا از جا بکن و با خود ببر.»

شخصیت دیگری شعری از لورکا می‌خواند و زندگی را معجزه‌ای می‌نامد که طی زمان از لحظاتی انباشته شده که در حضور یکدیگر متحیر شده‌اند. این حس تحیر در جای جای «زندگی بیدار» وجود دارد و به آن انرژی غریبی می‌دهد که در عین تعمق‌آمیز بودن، بیانی انفجاری به هر لحظه می‌دهد.

این همان پتانسیل پرقدرت و رهایی‌بخش رؤیاست که والتر بنجامین در آثار شاعران سوررئالیست یافته بود، پتانسیلی که می‌تواند با آشنایی‌زدایی از پدیده‌ها، با دیدن آنها از زوایای بکر و تازه، نظم حاکم را درهم ریزد.
اما «تکوین»، فیلم تازه کریستوفر نولان، از آبشخور ایدئولوژیک دیگری تغذیه می‌کند. در حقیقت، نولان در پی مهار و بی‌اثر ساختن انرژی دگرگون‌ساز و آزادکننده‌ی خواب و رؤیاست. فیلم او از تخیل تهی و در اسارت یک ذهنیت محدود و تحت‌اللفظی است که هرگز جرأت‌فراروی از واقعیت را ندارد.

در «تکوین» نیز چون «زندگی بیدار» ما با رؤیاهای تودرتو روبرو هستیم، اما این رؤیاها به شکلی آگاهانه و برنامه‌ریزی شده به خدمت اهدافی در می‌آیند که از بیرون و جهان واقعی به آنها تحمیل شده است. از این‌رو، آنها دیگر رؤیا نیستند، بلکه به امتداد، انعکاس یا بعدی از واقعیت جهان خارجی بدل می‌شوند، یعنی ارزش‌ها و شیوه‌ی نگرش آن را بازتولید می‌کنند.

همانطور که بنجامین می‌گوید، در رؤیا، ایماژ بر هر چیز دیگر تقدم دارد. بر خلاف نماد [سمبول] یا استعاره، ایماژ را نمی‌توان به محور یک معنی مشخص تقلیل داد. نوعی تکثر معنایی در حوزه‌ی ایماژ وجود دارد که همه‌ی مفاهیم توتالیتر را به چالش می‌کشد. اما در «تکوین» تصویر، موسیقی، تدوین و بازیگران همه در خدمت یک نمادگرایی خشک و بی‌مغز هستند که در پی برقراری معنایی واحد و ازلی است. از این زاویه، فیلم نولان رویکردی مطلق‌گرایانه و حتی فاشیستی به موضوع خود دارد.

کاب (لئوناردو دی کاپریو) یک دزد بین‌المللی است. اما او یک دزد معمولی نیست. او با کمک تیم خود، با تزریق داروی خواب‌آور به خواب فرو می‌رود تا در جستجو چیز بااهمیتی، مانند رازهای نظامی یا صنعتی، وارد خواب شخص دیگری شود و زوایای ذهن و روان او را بکاود. اما سایتو (کن واتانابه)، مدیر یک مؤسسه‌ی تولید انرژی، به کاب مأمویت متفاوتی واگذار می‌کند و از او می‌خواهد که به جای دزدیدن راز از ذهن قربانیان خود، این بار یک ایده را در ذهن رابرت فیشر (سیلیان مورفی) بکارد که وارث یک شرکت رقیب است. سایتو از این وحشت دارد که فیشر به زودی کنترل بازار انرژی در جهان را به انحصار خود درآورد. نقشه این است که با کاشتن این ایده در ذهن فیشر او را متقاعد کنند که این امپراطوری عظیم را، پیش از آنکه جهان را ببلعد، از هم بپاشاند.


لئوناردو دی کاپریو

کاب برای انجام این مأموریت تیم ویژه‌ای را جمع می‌کند: به‌عنوان مثال، آدریان (الن پیج) آرشیتکت این رؤیاست و وظیفه‌ی بازسازی جزئیاتی را دارد که باید در رؤیا واقعی به نظر برسند؛ یا آرتور (جوزف گوردون لویت) مدیری است که باید بر کم و کیف کار در رؤیا نظارت کند. در عین حال، کاب باید در بستر این رؤیا با شبحی ستیز کند که از اعماق ناخودآگاه خودش برمی‌خیزد و این مأموریت‌ها را به خطر می‌اندازد. این شبح کسی جز مال (ماریون کوتیلار) همسر سابق کاب نیست.

کاب به شدت درگیر حس گناهی است که پس از خودکشی مال گریبانش را گرفته است. به همین دلیل، این گناه سرکوب‌شده مثل یک عنصر غیرقابل‌کنترل و دمل چرکین در رؤیاها و خواب‌های کاب سر بازمی‌کند و همه چیز را به مرز آشفتگی می‌برد. اما مأموریت جدید کاب به او این فرصت را خواهد داد که بر این دیو درون غلبه کند.

کاب و تیم او قادر به خلق سه لایه‌ی رؤیا در هر خواب هستند. اگر مأموریت در لایه‌ی نخست رؤیا با اشکال مواجهه شود، تیم کاب از درون همان رؤیا به یک رؤیای دوم و یا حتی رؤیای سوم نقب می‌زند تا با ایجاد یک محیط و شرایط متفاوت، مأموریتی را که در شرف شکست است به ثمر برساند. این به طور کلی خط داستانی «تکوین» است.

هر چند بعضی صحنه‌های اکشن «تکوین»، در حالیکه با لشکر شیپورهای ارکستر هانس زیمر همراهی می‌شوند، فوق‌العاده هیجان‌آور هستند و تماشاگر را بر صندلی میخکوب می‌کنند، اما، با این حال نولان مفهوم بسیار سرراست و ساده‌لوحانه‌ای از خواب و رؤیا به دست می‌دهد و کارکرد ناخودآگاه به عنوان عنصر اصلی در آنها را یکسره نادیده می‌گیرد. البته، نولان در درون سیستم هالیوود فیلم می‌سازد و طبعاً باید ایدئولوژی آن، یعنی ایدئولوژی مصرفی را بازتولید کند.

عناصر سرکوب‌شده در ناخودآگاه، عناصر ناخواسته و هرج و مرج‌واری هستند که با هنجارهای هژمونیک و مسلط بر جامعه همخوانی ندارند، و به همین جهت به بشکه‌ی باروتی می‌مانند که می‌تواند نظم حاکم را واژگون کند. این در حقیقت، یکی از مباحث فروید در رساله‌ی «تمدن و نارضایتی‌های آن» است.

اما فیلم نولان انرژی انقلابی ناخودآگاه را به کناری می‌زند و در عالم رؤیا جهانی خلق می‌کند که کاملا خودآگاه است و تفاوتی با واقعیت بیرونی ندارد. این تنها نمایانگر سطحی‌نگری و یک بعدی بودن نولان بعنوان گل سرسبد هالیوود است که حتی از ورود به مغاک خواب و رؤیا هراس دارد. در عوض، شخصیت‌های نولان عهده‌دار یک نقش پلیسی در خواب می‌شوند که در صدد به بند کشیدن انرژی انقلابی ناخودآگاه است.

برای نولان، رؤیا صندوقچه‌ی اسراری است که باید رمز آن را گشود. در حقیقت، نولان از استعاره‌ی اتاق گاوصندوق‌واری استفاده می‌کند که فیشر باید در لایه‌ی سوم رؤیا رمز ورود به آن را دریابد. راز یا نمادی که پشت این در بسته وجود دارد برملاکننده‌ی همه معنای فیلم است.


صحنه‏ای از فیلم

این طرح روایی، که کم و بیش شبیه طرح روایی داستان‌های افسانه‌ای است، نشان می‌دهد که «تکوین» اسیر تک‌صدایی و نوعی گفتمان مطلق‌گراست که معنا را از «حوزه‌ی ایماژ» بیرون می‌آورد و به یک نماد مشخص در انتهای فیلم تقلیل می‌دهد. به این ترتیب، «تکوین»، علیرغم ظاهر فریبنده‌ی خود، آب به آسیاب یک فرهنگ مصرفی می‌ریزد.

جایی در «زندگی بیدار» یکی از شخصیت‌ها از حس شناور بودنی حرف می‌زند که جوهر رؤیاست. او می‌گوید: «موضوع اینه که از راه رسیدن باید همیشه مصادف با نوعی رفتن دائمی باشه. اینطوری مجبور نیستی سلام یا خداحافظی کنی».

رؤیا زمان خطی، هیرآرشی و سیر قرادادی حوادث را از بین می‌برد، و به همین دلیل هر آمدنی می‌تواند رفتن باشد یا هر آغاز می‌تواند پایانی باشد. کسی که خواب می‌بیند نمی‌داند کجا می‌رود، اما اگر سه خیابان آن‌طرف‌تر سمت چپ دومین چهارراه پیاده شود، این حادثه چرخشی نامنتظره به زندگی او می‌دهد و سرنوشت او را رقم خواهد زد.

این حس شناور بودن، حس احتمالات بی‌پایان، به رؤیا حالت یک صورت فلکی را می‌دهد که همه‌ی عناصر آن در یک رابطه‌ی دموکراتیک و افقی با یکدیگر قرار دارند. در این صورت فلکی، هیچ عنصری بر عنصر دیگر تقدم ندارد و کوچکترین نوسان هر کدام از آنها کل ترکیب‌بندی را از هم می‌گسلد و آن را در جهتی پیش‌بینی‌نشده پرتاب می‌کند. اما جهت همه چیز در «تکوین» از پیش تعیین شده است.

پانوشت‏ها:

1. Inception
2. Phantom of Liberty
3. The Discreet Charm of the Bourgeoisie
4. Id
5. Waking Life

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
خط باریکی میان واقعیت و رؤیا

نظرهای خوانندگان

مرسی
استفاده کردم

-- م غضنفری ، Aug 3, 2010 در ساعت 03:22 PM

tarze negah va tahlile jalebi bood. faghat ye nokte: kolle bahse shoma bar in paye sakhte shode ke andisheye Freud dar morede 'dream' ro sahih ghalamdad konim. va hatman ham behtar az man midoonid ke hameye theorist ha in nazar ro be in soorat nemipazirand.
behtar bood onvane in neveshte ro mizashtid naghde inception az noghte nazare Psychoanalysis ya Freud.
dar majmoo khoob bood!

-- Mo ، Aug 4, 2010 در ساعت 03:22 PM