رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ > ماهيت ايدئولوژيک علوم سنتی و جديد | ||
ماهيت ايدئولوژيک علوم سنتی و جديدنوشتهء نیما بخش چهارم فایل صوتی ـ قسمت اول حدود دو هزار و پانصد سال پيش، ارسطو، فيلسوف بزرگ يوناني، در رسالهی سياست (Politics) اش نوشت: « انسان، حيوانيست مدنی الطبع؛ تنها حیوانات وحشی اند که به جهت خودکفایی قادر به زندگی در مدینه یا جامعهء مدنی نیستند، و نیز آنها که از زمرهء خدایان اند.»(Politics, ۱۲۵۳ a ۲۷-۲۹) با اين تعريف از انسان، بنيان انسانشناسی آينده نهاده شد. چون اين تعريف، با جدا کردن همزمان انسان از حيوانات و از موجودات الهي، در حقيقت پايهی يک نظر مستقل را به انسان گذاشت. از آن پس، انسان ديگر صرفاً موجودی مخلوق خدا (چنانکه در عهد عتيق عبريان آمده بود) يا همچون لعبتی در دست خدايان خيمهشب باز المپ نبود که برای شناختاش رجوع به حکايات متون مقدس اساطيری و دينی کافی باشد. بلکه به واسطهی طبع (nature) يا ذات (essence) متفاوتی که دارد، بايد باب مستقلی برای شناخت آن در پيکرهی دانش در نظر گرفت که شامل علومی باشد که هم خود را به تمامی مصروف شناخت اين ذات متفاوت کردهباشند. بنابراين رهبر حکومت اسلامی و هواداراناش، آنجا که ادعا ميکنند مبنای علوم انسانی غربي، «حيوان انگاشتن انسان» است، درک غلط و مغرضانهی خود را از اين تعريف ارسطويی و تعاريف مشابه آن ــ که در تعريف، جنس نوع انسان را حيوان قرار می دهند ــ آفتابی ميکنند. چون اين دست تعاريف، آشکارا نه تقليل انسان به حيوان، بلکه فراروی (تعالي) انسان از حيوان را پيشفرض گرفتهاند. اگر الهيات اسلامی با پذيرش شکل تعريف ارسطويي، در تعريف انسان، جنس را «خدا» قرار می داد، يعنی انسان را نوعی خدا قلمداد می کرد، در اين صورت ميتوانستيم گفت که از ديد حاميان اين ديدگاه، تعريف انسان با جنس حيوان، طبيعتاً تقليل شأن انسان است. اما ميدانيم که دست کم در الهيات اسلامی (چه شيعی چه سنت عامه) تعاريفی از اين دست ذيل عنوان «قول به حلول» يا «فرعونيت»، کفر تلقی ميشده و آنها را شديداً نفی و طرد ميکردهاند. در الهيات اسلامي، ارتباط انسان با خدا همواره مسألهساز (problematic) بوده است. متألهين از يک سو و عارفان از سوی ديگر، برای تبيين ارتباط ويژهی انسان با الوهيت تلاشهای نظری قابل ملاحظهای کردند. شايد بتوان گفت، با تکيه بر حکايت قرآنی تعليم اسما الهی به انسان، غالباً بر اين نکته توافق دارند که تمايز انسان از جانداران ديگر و حتی از فرشتگان آسماني، نه در صفت مخلوقيت، بلکه در قابليت انسان در شناخت بهتر خداوند است. اين قول به امتياز انسان و نزديکی ويژهی او به امر متعالي، منحصر در الهيات اسلامی نيست. بسياری از فلسفههای بزرگ غربی نيز رابطهی ويژهای ميان انسان و امر متعالی از طبيعت قائلند که در شکل ارسطويی تعريف انسان، اين امتياز در «فصل» تعريف واقع ميشود؛ يعنی دقيقاً آنجا که معرف، در مقام بيان تمايز انسان از ديگر جانداران قرار ميگيرد: ارسطو خود «اجتماعی بودن» (مدنی الطبع بودن)، «ناطق بودن» و «عقلانی بودن» انسان را به عنوان فصل انسان از حيوانات ذکر ميکند که تا حدود دو هزار سال نه تنها مورد قبول فيلسوفان خارج از فرهنگ اديان ابراهيمی قرار گرفت، بلکه مورد قبول فيلسوفان و متکلمان مسيحی و اسلامی نيز بودهاست. در فلسفهی هگل و شلينگ، انسان در روند طولانی تحقق امر مطلق (the Absolute)، به عنوان دمی مطرح است که امر مطلق در آن دم به خود، آگاه ميشود. در فلسفهی ماکس شلر، مايهی تمايز انسان از ديگر جانداران، که همان دليل تعالی او از طبيعت است، روح (Geist) معرفی ميشود. بنابراين فلسفههای غربی هم، تعالی انسان از موجودات طبيعی را قوياً تصديق ميکنند، و در عين حال، همچون الهيات اسلامي، انسان را با الوهيت اينهمان قلمداد نميکنند. بدين ترتيب، اتهام «حيوان انگاشتن انسان» به تفکر غرب، به همان اندازه نارواست که ايراد اين اتهام به الهيات اسلامي. اين اتهام شايستهی کارگزاران حکومتيست که حتی سی سال پس از استقرار خود، رياکارانه از ارائهی تعريف جرم سياسی ابا ميکنند تا در قبال فعالان سياسی به لحاظ حقوقی کاملاً بيقيد باشند و بازجويانش بتوانند از هر نوع شکنجهای حتی تجاوز جنسی هم برای اخذ اعتراف استفادهکنند. اما اين نکته به درستی قابل طرح است که در فلسفههای مهم غربی، امر متعالی هرگز همان خدای متشخص (personified) اديان ابراهيمی نيست. باور به خدای متشخصی که اغلب صفات انسانی همچون تکلم، رحمت، غضب، حسابگري، حسابکشی (منتقم) و امثال اينها را دارد، مختص الهيات اديان ابراهيميست و حتی در اديان متأخر شرق آسيا (مثل بوديسم) هم کمتر ديده ميشود. اين تفاوت در برداشت از امر متعالي، به اندازهی کافی در جهانبينی ملتها تأثير دارد که مايهی تفاوتهای جدی در اين جهانبينيها و احتمالاً کليهی رشتههای مختلف دانشی شود که در دامان هر يک از اين جهانبينيها ميپرورد. بر اين اساس سخن گفتن از جهانبينی اسلامی و علوم اسلامی متمايز از جهانبينی غربی و علوم غربی را معنادار تلقی ميکنيم. برای اينکه در بحث دقيقتر و به محل اختلاف نزديکتر شدهباشيم اجازه دهيد فرهنگ و تفکر حاکم بر قرون وسطای کشورهای غربی (که الهيات مسيحی در کانون آن بودهاست) را جدا کرده و از اين پس از جهانبينی و علوم مدرن غربی با ريشههای يونانياش در عهد باستان صحبت کنيم. در اين صورت با دقت بيشتری ميتوان از تفاوتهای بنيادين جهانبينی و علوم مدرن با جهان بينی و علوم اسلامی سخن گفت، و اين دومی را ميتوان منطبق با آنچه که آن را معمولاً "جهانبينی و علوم سنتي" نيز ميناميم، دانست. نظريهپردازان رسمی حکومت اسلامی (از جمله مصباح يزدي) و کارگزارانش (از جمله وزير علوم و تحقيقات و فناوری که جملاتی در بالا از وی نقل شد) به معنادار بودن چنين تمايزی قائلند و علاوه بر اين، به برتری جهان بينی و علوم اسلامي/سنتی در مقايسه با جهانبينی و علوم مدرن غربی اصرار دارند. به عبارت ديگر، آنها ماهيت ايدئولوژيک علوم سنتی و جديد را پذيرفته، و چون به برتری ايدئولوژی اسلامی باور دارند، قصد دارند علوم متناسب با ايدئولوژی اسلامی را جايگزين علوم جديد کنند(۱) . تسليم نـشدن دانشگاهيان و قشر نخبهو تحصيلکردهی کشور نيز در برابر اسلام و دستاوردهای علمی و فکرياش در بهترين حالت به نادانی و ناآگاهي، و در بدترين حالت به «عناد با حقيقت» تعبير ميشود. اجازه دهيد ادعای برتری فرهنگ و تمدن اسلامی را بر فرهنگ و تمدن مدرن غربی بر اساس آنچه از آنها تاکنون بر پهنهی تاريخ به منصهی ظهور رسيدهاست، بررسيم. عموم نظريهپردازان و کارگزاران رسمی حکومت اسلامی ناگزير ميپذيرند که در بخش علوم پايه (:علوم دقيقه مثل رياضيات، فيزيک، شيمي) و علوم تجربی و فنی (پزشکي، مهندسي، نجوم و...) علوم مدرن بسيار پيشرفتهتر از علوم سنتی هستند. چنين واقعيتی صد البته قابل انکار نيست. اگرچه کسانی هم هستند که از رياضيات و فيزيک و شيمی اسلامی سخن ميگويند و کسانی با اخذ بودجه و اعتبارات از دستگاههای حکومتی سراغ احياء «طب نبوي» (طب مستخرج از احاديث و روايات اسلامي) رفتهاند و کسانی هم بر اين باورند که کليهی علوم جديد را ميتوان از قرآن هم به دست آورد، اما گمان نميکنم مسئولان عاليرتبهی حکومت اسلامی هيچگاه حاضر باشند محض اثبات صدق مدعای خود فيالمثل «مرکز تحقيقات فيزيک نظری و رياضيات» را تعطيل کنند و اعتبارات پژوهشياش را به حساب مدعيان نسخهی اسلامی اين علوم واريز نمايند!(۲) حکومت اسلامی نشان دادهاست نه تنها به توفيق چشمگير علوم مدرن معترف است، بلکه حاضر است برای به دست آوردن اين علوم و آخرين دستاوردهايش، ماجراجوييهای سياسی کند و مخاطرات روبهرو شدن با حساسيتهای دول غربی در خصوص علوم و فناوريهای استراتژيک را متحمل شود. حکومت اسلامي، نه فيزيک اسلامي، بلکه همان فيزيک اتمی مدرن غربی را ميخواهد تا بتواند با آن فناوريهای هستهای تحصيل کند. با فيزيک زمان ابن هيثم چنين چيزی به دست نميآيد و با رياضيات غياثالدين کاشانی نميتوان ماهواره به مدار زمين فرستاد. گمان نميکنم هيچکدام از مسئولان هم حاضر باشند به هنگام ابتلاء به بيماريها، دور پزشکی مترقی غرب خط بکشند و به «طب نبوي» يا به بخش طب کتاب شفای ابن سينا بسنده کنند! عمدهی آنچه که اين دانشمندان مسلمان از رياضی و فيزيک و شيمی و طب پديد آوردهاند يکی دو گام جلوتر از آن چيزيست که دانشمندان يونان باستان صورتبندی کردهبودند (يعنی ريشههای يونانی دارد) و بعدها نيز توسط دانشمندان عموماً اروپايی توسعه داده شد و به شکل امروزيناش تحول يافت. علوم مدرن امروزي، حاصل رشد و توسعهی علوميست که مرحلهای از مراحل تکامل خود را در بستر تمدن و فرهنگ اسلامی پيمودهاست. حتی اگر بتوان اين علوم پرورده در دامان تمدن اسلامی را از گذشته و آيندهاش جدا کرد و به نحو موجهی به آن صفت «اسلامي» اعطا نمود، با اين حال کاملاً منطقيست که دستکم بخشهايی از اين حکومت هرگز تحتتأثير اين ايدهی «علوم اسلامي» قرار نگيرد و سياستهای کلان را بر مبنای اين ايده تدوين نکند. اگر بنا به امکانات تاکنون بالفعل شدهی جهانبينی و فرهنگ اسلامی باشد، به نظر ميرسد ادعای برتری علوم اسلامی به علوم غربی حتی يک ادعای قابل بررسی هم نيست، بلکه يک وهم يا يک آرزوست که از شدت اشتياق به آن، هم اکنون محقق دانسته شدهاست. اما ادعای اسلامگرایان را در زمینهء علوم غیردقیقه، یا علوم انسانی، چگونه می توان ارزیابی کرد؟ در بخش بعد به این مبحث خواهیم پرداخت. {ادامه دارد ـ اينجا کليک کنيد.} پانوشته ها: ۲- بد نیست در این مورد یادآوری کنیم که محمد جواد لاریجانی، رییس پژوهشگاه علوم بنیادین ــ که مرکز تحقیقاتی فوق الذکر یکی از بخشهای آن است ــ در همان جلسهی معارفهی وزیر علوم دولت دهم، چنانکه گویا نگران از این است که موج سوم اسلامیکردن علوم، این بار جداً و واقعاً پژوهشگاه تحت مدیریتاش را با خود ببرد، با اشاره به اینکه « در حال حاضر بحث سیاسی در کشور داغ است » میگوید: « نباید به بهانه اعتراض سیاسی کار علمی را به کندی کشاند. گاهی افراد با یکدیگر قهر می کنند و می گویند اختلاف نظر دارند در حالی که باید تمرین کرد که اختلاف نظر داشت اما روبروی هم نشست و گفتگو کرد.» سپس تأکید میکند: « علوم پایه، پایه معارف بشر است و برای پیشرفتش نیاز به توجه خاصی دارد.» (خبرگزاری مهر، مورخهی ۱۳۸۸/۰۶/۱۸) * |