رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۹
نقدی بر رمان «نگران نباش» - بخش دوم

خشم یک معتاد در هیاهوی تهران

ونداد زمانی
v.zamaani@gmail.com

«شادی» قهرمان رمان «نگران نباش»، دختر افسرده ای است که دیگر تحمل زندگی در شهر وحشت زده و سراسر متناقض تهران را ندارد و برای گریز از استیصال خود، مأیوسانه به تریاک پناه می‌برد. شادی، راوی مرددی است که از طریق گفتگوی درونی با خود و یا ابراز تک‌گویی‌های برآمده از ناخودگاه خویش، نه تنها به فکر ارائه‌ی تفسیری شفاف از جهان پیرامون خود نیست، بلکه با حرکت مداوم در بین ماجراها و موضوعات مختلف قصه، آینه‌ای از واقعیت را بر دوش می‌کشد که می‌تواند تناقض و واقعیت تکه‌تکه شده‌ی محیط زندگی‌اش را به همان شکل مسخ‌شده و ناهنجار منعکس سازد.


مهسا محب‌علی

شاید بتوان با احتیاط تمام این ادعا را مطرح کرد که برای اولین بار پس از گذشت ٧٠ سال از نوشتن متن ذاتاً مدرن «بوف کور»، ادبیات داستانی ایران توانسته است از طریق رمان «نگران نباش» روایتی ذاتاً صمیمی از مدرنیت شله‌قلمکار ایران ارائه دهد.

شخصیت پیچیده و نامتعارف شادی، به سبک رمان خلافکاران (پیکارسک)، آدم سرخورده‌ای است که دیگر تاب و تحمل اخلاق و دستورات حاکم بر اجتماع را ندارد و برای رسیدن به آخرین خواسته‌اش - تریاک - حتی دستش را در درون تهوعی می‌کند که جوان خودکشی کرده بالا آورده است: «همان الاغی که امروز می‌رود تا جنسش را از توی شکم اشکان بیرون بیاورد.» (نگران نباش، ص ١٢٠)

شادی در سفر پرشتاب و یک روزه‌اش در تهران، به شکلی تمثیلی، با به دست گرفتن یک دوربین ویدیو کوچک، ضمن ضبط صمیمی همه احساسات و افکار شخصی خود، با رندی تمام به قضاوت صریح خشمگین خود و کارناوال متناقضی از مردم شهر تهران مبادرت می‌ورزد: «دختر یوزپلنگی که به میله‌ی چراغ راهنما یله شده و عربده می‌کشد حتماً دارد قیمت می‌دهد که پسرها این‌طور بهش خیره شدند.» (ص ٤١)

«پسربچه‌ی ریقونه‌ای با مف آویزان و دهانی به اندازه نعلبکی باز شده»، ( ٣٩) «مردی صندلی قدیمی‌ای را روی سرش گذاشته و از میان جمعیت راه باز می‌کند. لابد یادگار اجدادی‌اش است که این‌طور بهش چسبیده»، (٤۰) «دم خودپرداز بانک عین کندوی زنبور عسل شده. زن‌های چادری تو سر و کله هم چنگ می‌زنند.» (٤٢)

داستان خانم مهسا محب‌علی روایت تلخی است از دغدغه‌های جوان از دنیا بریده‌ای که در هیاهوی تهران بزرگ، تنهاست: «خیابان مثل میز غذاخوری‌ است که رو میزی‌اش را کشیده باشند. همه روی هم ولو شده‌اند و توی سر و کله‌ی هم می‌کوبند. گوشی را را دوباره توی گوشم می‌گذارم. حوصله جیغ و هوار ندارم.» (٤٥)

در بخش اول این نوشته نگاهی داشتیم به دو ترفند ادبی مشترکی که رمان «به سوی فانوس دریایی» اثر ویرجینیا وولف و داستان «نگران نباش» خانم محب‌علی از آنها برخوردار بودند. در این بخش از بررسی تطبیقی، اشاره‌ای خواهیم کرد به تمهیدات مدرنی که داستان ایرانی با رمان «خشم و هیاهو» نوشته ویلیام فالکنر دارد.

در رمان «خشم و هیاهو» اثر ویلیام فالکنر، تکوین و تدوین شخصیت‌های پیچیده و نامتعارف در قصه نویسی مدرن به اوج خود رسید. فالکنر نه تنها از همه‌ی تمهیدات جدید در روایت داستان بهره برده است بلکه توانسته ضمن غنای بیشتر به تکنیک «روایت سیال ذهن»، سبک مدرن داستان‌سرایی را به اوج خود برساند.

در رمان «خشم و هیاهو»، سه شخصیت اصلی بنجی، کوانتین و جیسن به سه شیوه‌ی کاملاً متفاوت، زندگی یک خانواده اشرافی ولی ورشکست شده‌ی آمریکایی را روایت می‌کنند. در بخش اول رمان، زبان بچگانه، شتاب‌زده و پرهیاهوی بنجی، بر محور حواس پنجگانه استوار است و چرخش عاطفی زبان روایت تمام توجه‌اش را به گذشته داده است.

در بخش دوم، روایت بسیار پیچیده «کوانتین»، یکی دیگر از فرزندان خانواده ابراز می‌شود که درست در نقطه مقابل بنجی سرشار از افکار انتزاعی و شکاکانه است. گفتگوهای درونی کوانتین که ترکیبی از مرور افکار پراکنده است، بازتاب خاطراتی که بی‌اختیار به ذهنش هجوم می‌آورند و غلتیدن سراسیمه بین زمان‌های گوناگون قصه، قبل از هر چیز تبیین کننده گسستگی رابطه اوست با نمادهای مادی دنیایی که او می‌خواهد برای همیشه با آن قطع رابطه قطع کند.

در حقیقت همه‌ی اطلاعات ارائه شده به زبان کوانتین بهانه‌ای است برای توضیح و توجیه تصمیم از پیش تعیین شده‌ای که برای کشتن خود گرفته است. در حقیقت کوانتین قبل از خودکشی مرده است و به همین دلیل بی محابا و بدون در نظرگیری وحدت زبان و مکان و زمان، این امکان را به ذهن خود می‌دهد که هر لحظه به هر کجا که بخواهد سرک بکشد.


قهرمان داستان «نگران نباش» در حین هول و ولایی که به خاطر زلزله‌های کوچک ولی مداوم، تهران را به وحشت انداخته است و با سرک کشیدن به درون زندگی سه خانواده‌ی تهرانی در حقیقت مجال می‌یابد تا فروپاشی خانواده‌های ایرانی را با صراحت تمام تصویر کند.

شادی از سویی به سبک بنجی، راوی اول رمان فالکنر، تند و شتاب‌زده در سراسیمه‌گی بحرانی که تهران را فراگرفته است واکنش بدوی و غریزی از خود نشان می‌دهد و تلاش می‌کند به کمک حواس فیزیکی خود داستان را به پیش ببرد: «صدای انفجار و خرد شدن شیشه‌ها و جیغ‌های مامان و سوت بلبلی آرش با هم قاطی می‌شود. بابک ناپدید می‌شود. پسر و نامزد آن‌لاین. از لب پله‌ها خم می‌شوم. آرش تفنگ به دست وسط پذیرایی ایستاده است و برای خودش کف می‌زند. بوفه‌ی تمام شیشه‌های مامان پودر شده و ریخته کف زمین. گلین خانم بقچه‌اش را رها کرده و دودستی تو سرش می‌زند؛ الله بٍلور...الله الله...» (٢٧)

از سویی دیگر شادی با استفاده‌ی صادقانه از روایت سیال ذهن به شیوه کوانتین به خوانندگان خود شجاعانه اجازه می‌دهد تا در لایه‌های بسیار خصوصی ناخودآگاه او آزادانه پرسه بزنند: «تصویرم توی آینه جان می‌دهد برای کلوز آپ آدم‌های روانی. موهای کوتاه تیغ تیغی، صورت زرد، زیر چشم‌ها کبود.»(١٦)

خوانندگان رمان متوجه می شوند که شادی نیزهمچون راوی دوم «خشم و هیاهو» میلی به ادامه‌ی زندگی ندارد و نشئه لذت‌بخش فرو دادن حب تریاک تنها رابطه‌ی‌ نیازمندش با جهان را رقم می‌زند و ترسی که زلزله بر اندام شهر انداخته بر او اثری ندارد: «من هم از جام جم نخوردم. یک جورهایی سر کیف بودم. هر بار که تختخواب موج برمی‌داشت سر کیف تر می‌شدم. مثل قایق بود یا گهواره، نه عین الان که تابوت است؛ یک تابوت پر از ملافه‌های خیس.» (٧)

روایت سیال ذهنی در ادبیات قرن بیستم، پیش از «خشم و هیاهو»، دریکی ازبهترین رمان‌های مدرن جهان «چهره مرد هنرمند در جوانی» نوشته جیمز جویس به اوج پیچیدگی خود رسیده بود ولی فالکنر با خلق هم‌زمان روایت‌های متعدد در یک داستان توانست گسترش بیشتری به جوشش بی‌ریای ناخودآگاه قهرمانان رمان خود دهد. تجربه‌ای که مهسا محب‌علی نتوانست آن را در چهارچوب داستانی که تخیل کرده است تعمیم دهد.

یکی از ضعف‌ها و به عبارتی کوتاه آمدن‌های داستان «نگران نباش» در این نهفته است که با وجود پتانسیل دراماتیک و انرژی پرتنش درونی، نتوانست از تک صدایی بسیار توان‌مند «شادی» عبور کند و همان‌طور که از زبان ترکی، افغانی، عربی و انگلیسی در متن داستان استفاده کرده است این امکان را تهیه ببیند که از روایت شخصیت‌های قوی و جذاب دیگری چون موتورسوار، اشکان، آرش و حتی گلین خانم نیز بهره جوید.

در پایان شاید بتوان با احتیاط تمام این ادعا را مطرح کرد که برای اولین‌بار پس از گذشت ٧٠ سال از نوشتن متن ذاتاً مدرن «بوف کور»، ادبیات داستانی ایران توانسته است از طریق رمان «نگران نباش» روایتی ذاتاً صمیمی از مدرنیت شله قلمکار ایران ارائه دهد.

Share/Save/Bookmark

مهسا محب‌علی، نگران نباش، نشر چشمه،چاپ پنجم، ١٤٧ صفحه، سه هزار تومان
در همین زمینه:
نقدی بر رمان «نگران نباش»، بخش نخست - «راوی مردد»

نظرهای خوانندگان

چاپ ششم این رمان نیز در ایران به زیر چاپ رفته است.

-- بدون نام ، May 15, 2010 در ساعت 03:14 PM