رادیو زمانه > خارج از سیاست > اندیشمندان فلسفه > حوزهی عمومی؛ قدرتمند و ضعیف | ||
حوزهی عمومی؛ قدرتمند و ضعیفحمید پرنیانhamid@radiozamaneh.comعمومی و خصوصی مفاهیم امر عمومی و امر خصوصی، از مفاهیم اصلی کتاب هابرماس («تحول ساختاری حوزهی عمومی») است. رابطهی بین امر عمومی و امر خصوصی رابطهای پویا و پیچیده است. پیشینهی تاریخی این دو مفهوم در یونان باستان و دورهی میانه قرار دارد؛ امر خصوصی و امر عمومی در آن دورهها هنوز از هم جدا نشده نبود. بل در نظامهای مدرن سیاسی و اقتصادی بود که امر خصوصی و امر عمومی از یکدیگر متمایز شدند. «امر عمومی» به اقتدارِ عمومیِ دولت مربوط میشود و «امر خصوصی» به اقتصاد و جامعه و خانواده. امر عمومی و امر خصوصی بر حسبِ قانون و نهادها تعریف میشوند و از یکدیگر متمایز میشوند، و البته هر کدامشان کارکرد خاصی پیدا میکند. حوزهی عمومی بخشی از همان دنیای خصوصیای است که به حیطهی اجتماعی منتقل شده است.
در دورهی مدرن بود که تمایز این دو حوزه از بین رفت و گروههای ذینفع، در هر دو حوزهی عمومی و خصوصی، فعالیت میکردند. امر «اجتماعی»ِ کلانی جایگزینِ امر عمومی و امر خصوصی شد. و وقتی این اتفاق افتاد، حوزهی عمومی دیگر قادر نبود شکلِ سنتیِ خویش را حفظ کند. تحول ساختاری مفهومِ «تحول ساختاری» نیز از آن مفهومهای کلیدی در آثار هابرماس است. تحول ساختاری همان فرآیندی است که طیِ آنْ حوزهی عمومی کارکرد خود را از دست داد؛ یعنی حوزهی عمومی دیگر مرکزِ مباحثاتِ عقلانی/انتقادی نبود و جایگاه محکم خویش در قانون اساسی و جامعه را از دست داد. هابرماس این تحول را ناشی از تغییراتِ ساختاری و کارکردی جامعه میداند. یعنی نهادهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی دچار تغییرات ساختاری و کارکردی شدند و آن تحولِ ساختاری را به وجود آوردند. اینکه هابرماس بر ساختار تاکید میکند و افراد و رخدادها را کماهمیت میداند نشان میدهد که رویکرد هابرماس به جامعه رویکردی است جامعهشناختی، گرچه به عناصر تاریخی هم توجه نشان میدهد. هابرماس چون باور دارد که مطالعهی تغییراتِ ساختارها تنها راهِ ما برای فهمیدنِ حوزهی عمومی است اینهمه به ساختارها اهمیت میدهد. سیاستهای مدرن نگاه هابرماس به سیاستهای مدرن، بدبینانه است. او نظام مدرن را با حوزهی عمومیِ سدهی هجدهم مقایسه میکند. نتیجهی سیاستهای مدرن همان حوزهی بیارزشِ عمومی است؛ در واقع هابرماس معتقد است که نظامِ انتخاباتی و سلطهی «صنعتِ فرهنگی»، حوزهی عمومی را بیارزش و پست کردهاند. منظور هابرماس این است که احزابِ سیاسی و دستگاههای مدیریتِ عقاید و همچنین بازاریابی سیاسیْ بهجای اینکه جامعه را انتقادی بار بیاورند، آن را تحت کنترل خویش درمیآورد و با سازِ خویش میرقصانندش. اگر حوزهی عمومیای هم وجود داشته باشد، دستپروردهی همین ابزارهای سیاسی است؛ این حوزهی کاذبِ سیاسی، هدفاش هر چه باشد، مباحثاتِ انتقادی و عقلانی نیست. هابرماس، انتخاباتِ سال ۱۹۵۷ آلمانِ غربی را مثال میآورد؛ حکومتِ آلمانِ غربی، در انتخابات آن سال، وعدهی اصلاحاتِ امنیتِ اجتماعی را داد و رایدهندگان را فریب داد. هابرماس تصریح میکند که وقتی حوزهی عمومیِ انتقادی و عقلانی وجود نداشته باشد، سیاست میتواند بسیار فریبکار و دغلباز باشد. طرفدارانِ سیاستِ مدرن میگویند نظام مدرنِ سیاسیْ میخواهد از طریقِ دمکراسی و مباحثات و مناظراتْ قدرتاش را مشروعیت ببخشد، اما چنین مباحثات و مناظراتی اصلن وجود ندارد. حوزهی عمومی هابرماس در کتاب «تحول ساختاری ...» شکلهای متنوعی از حوزهی عمومی را به کار میگیرد؛ پس از اینکه حوزهی عمومیِ نمایندگانی از بین رفت و حوزهی عمومیِ سطحی و بیارزشی جایاش را گرفت، حوزهی عمومی تبدیل به حوزهی سیاسی شد. حوزهی عمومی دیگر در واقعیت و در قهوهخانهها و سالنها وجود ندارد، بل صرفن در مناظرات و گفتمانهای سیاسی وجود دارد. مهمترین وجه حوزهی عمومی این است که همزمان قدرتمند و ضعیف است. یعنی حوزهی عمومی آنقدر نیرومند است که بتواند نقشِ مخالفِ قدرتِ حکومت را بازی کند، ولی آنقدر به شرایطِ اقتصادی و اجتماعی وابسته است که وقتی آن شرایط تغییر کند حوزهی عمومی هم تهدید به نابودی میشود. هابرماس امیدوار است که حوزهی عمومی هنوز کاملن از بین نرفته باشد و روزی بازگردد و نقش خویش را ایفا کند. بخش پیشین • خوانش «تحول ساختاری حوزهی عمومی» - بخش دوم |
نظرهای خوانندگان
هابرماس و امثال او، متفکرین سرمایه داری دمکراتیک (پارلمان و آزادی بیان) و حاصل جوامع غربی هستند، در خیلی زمینهها میتوانند آگاه کننده ما جهان سومی ها باشند ولی سرمشق یا الگو هرگز. استفاده و وام گیری عقیده از این افراد، ما را در بهترین شکل ممکن به میان مایه گانی چون شریعتی، حجاریان، طبری، سروش و...تبدیل میکند. برخورد او با نامه دوستدار بسیار مغرورانه و تا حدی توهین آمیز بود ،هرچند دوستدار هم در نامه دوم، حرف جدیدی برای گفتن نداشت و لجوجانه،تکراری و شرقی مآبانه به هابرماس جواب داد، با شناخت کمی از اینگونه روشنفکران غربی،مسلما منتظر خواندن نامه دومی از هابرماس نمیتوان بود و تحقیقا و تاریخن انتظار نسخه نویسی از یک غربی برای سؤ هاضمه فرهنگی ما شرقیان کاری عبث است.
-- ایراندوست ، Nov 30, 2010 در ساعت 03:00 PM