رادیو زمانه > خارج از سیاست > مقالات > جستوجوی خرد ایرانی – ٢٠ | ||
جستوجوی خرد ایرانی – ٢٠منصور کوشانایرانیان که بودند؟ خرد ایرانیان چه بود؟ خاستگاه این خرد کجا بود و چه بود؟ ایرانیان چه گونه از یک جامعهی چند فرهنگی و چند عقیدتی به یک جامعهی تک فرهنگی و تک عقیدتی رسیدند؟ خاستگاه اهورا و اهریمن کجا ست؟ دیوها چه کسانی بودند؟ ایزدهای ایرانی که بودند، چه میخواستند و چه شدند؟ زرتشت که بود، چه میخواست و چه کرد؟ محمد که بود، چه میخواست و چه کرد؟ فراز و فرودهای تمدن ایرانیان کی بود، چه بود و چه شد؟ و ... جستارهایی که از این پس در زیر عنوان جست و جوی خرد ایرانی، منتشر میشود، بر آن است تا در گذر از متنهای کهن ایرانی - آیینی و ادبی - و متنهای معتبر تاریخی، پرسشهای بالا و دهها پرسش دیگر را به چالش بگیرد و نشان بدهد که چرا و چه گونه خردزمینی، تأملپذیر و مستقل ایرانی ضعیف و محو میشود، چه گونه عقیدهی تکخدایی، آسمانی و وابسته جایگزین آن میشود و به دنبال خود نظامهای خودکامه و سرانجام حکومت اسلامی را بر ایران و ایرانی حاکم میکند. انوشه، دادگر مسیحیان و خودکامهی مزدکیان نگرش بسته، نداشتن تأمل و مدارای خسرو انوشهروان، به ویژه در آغاز پادشاهی و آزادی عمل دادن به موبدان، اجازه نمیدهد خرد و فرهنگ آزاد جامعه چنان که شایسته است گسترش یابد یا علاقه و باور او را به آیین زروان آشکار کند. در واقع با وجود این که به دلیل اصلاحهای بسیار وضعیت اقتصادی جامعه را تا حدودی بهبودی میبخشد و به خاطر بازگرداندن ثروت اشراف و بخشیدن مسیحیان شورشی (همراهان فرزندش)، مشهور به انوشهروان دادگر (انوشهروان = خسرو جاودانه) میشود و ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه از او به نیکی یاد میکند، باز موقعیت فرهنگیِ دوران او نمیتواند از نارضایتیِ مردم بکاهد، نابسامانیِ وضعیت اجتماعی را بهبود بخشد و خودمحوربینیِ روحانیان و استبداد دینی را از اذهان عمومی بزداید. «چو کسری نشست از بر گاه نو خرد مزدک و خاستگاه آن نویسندگان متنهای دینی، چون فرنبغ دادگی، از آن جا که خود معتقد به آیین زرتشتی هستند و مخالف با اصلاحهای مزدک بامداد، بیش از آن که روایتی از اندیشه و مسلک و مرام مزدک و مزدکیان اراده بدهند، میکوشند آیین مزدکیان را انکار کنند. نویسندگان دیگر نیز چون شهرستانی و ابن ندیم، که الفهرست او یکی از غنیترین و معتبرترین مأخذها است، از آن جا که در چند سده بعد، حادثهی مزدک و مزدکیان را روایت میکنند، بیشتر به سوی داستان گرایش مییابند تا تاریخ. از این رو، از مزدک و پیروان او سند معتبری در دست نیست. تاریخنویسهای یونانی نیز گزارشی از چهگونگیِ اندیشهی مزدک نمیدهند. آنها نیز آن چه را تکرار میکنند که مخالفان مزدک و قباد رواج میدهند. چنان که «یوشع استی لیت»، نویسندهی سریانی و نخستین کسی که از جنبش مزدک به نام «زردش قانیه» نوشتهای از خود برجای میگذارد، روایت درست و دقیقی ارایه نمیدهد: «قباد زندقهی پلید مغان زردش قانیه را که شعارش مشترک بودن زنان بود و به هر مردی اجازه میداد تا با هر زنی که مورد نظرش است، رابطهی جنسی برقرار کند، احیا کرد. دیری نگذشت که تمام مشایخ ایرانی از قباد متنفر شدند، زیرا بدین ترتیب پادشاه به زنان آنان اجازهی زنا داده بود2.» شهرستانی در کتاب الملل و النحل از قول وراق، روایت میکند که نظر مزدکیان برابر نظر اکثر مانویان است. مزدکیان نیز باور به دو بن یا دو اصل نور و ظلمت و سه دوره زمان آغازین، زمان میانی و زمان پایانی در دو جهان مینوی و جهان مادی دارند، منتها با این تفاوت که مزدک معتقد است افعال نور به قصد و اختیار است و افعال ظلمت به اشتباه و اتفاق، و نه به قصد و اختیار. روایتهای کلی و دگرگونیهایی که در دو دورهی پادشاهیِ قباد، به وجود میآید، نشان از خاستگاه اجتماعیِ او و مزدک است. امری که نه تنها برای شاهنشاهیِ ساسانیان بسیار نو و نامتحمل است که حتا برای حاکمان و خلیفههای دوران پر آشوب عربها در بعد از تجاوز به ایران و استقرار آنها نیز پذیرفتنی نیست و پیروان عقیدهی مزدک، تا زمانی میتوانند حضور داشته باشند و نقشی در جامعه به عهده بگیرند، که اختلاف میان امویان و عباسیان ادامه دارد و مبارزهی ایرانیهای استقلالطلب، میتواند به سود یکی از دو طرف قدرت باشد. اراده و اختیار، رستاخیز اجتماعی مزدک مزدک و مزدکیان به فرمان خسرو انوشهروان کشته میشوند، چرا که آیین آنها چند اصل مهم اجتماعی را طرح میکند که هر دو پایههای باور دینی و جایگاه اجتماعیِ مغان و اشراف را میلرزاند. در باور مزدکیان انسان ناگزیر به تحمل ستمها و رنجها نیست، به این امید که در رستاخیز و بعد از گذشتن از پل چینوَد پاداش آنها را میگیرد. انسان ناگزیر به ازدواج با خواهر، مادر و خویشان نزدیک خود نیست که آیین بهدینیِ مغان تبلیغ میکند. انسان ناگزیر به تحمل سرنوشت خود به بهانهی این که این خواست زروان یا مزدااهوره است و تقدیر چنین میخواهد، نخواهد بود. انسان برای رهایی از مصایب و دور شدن بدیها، ناگزیر به انزواطلبی، ریاضت و امیدوار به جهان آیندهی باور مانویان نیست. انسان برای خوشبخت بودن و رهایی از مصایب، ناگزیر است که شخصی فعال و اجتماعی باشد. جوهر روشنایی و جوهر تاریکی یا خیر و شر، بیش از آن که امری ازلی و ابدی باشد یا سرنوشت انسانها را از پیش تعیین کند، به اندیشه، کردار و گفتار انسان در زندگیِ اجتماعی وابسته است. انسان رستگار کسی است که برای رسیدن به این رستگاری تلاش میکند و برای دفاع از حقهای اجتماعیِ خود مبارزه را برمیگزیند. به باور مزدک، زمانی که مزدااهورهای باشد، ایمانی به رستگاری وجود داشته باشد، انسانها برابرند و از حق یکسان برخوردار میشوند. پس نشانههای این رستگاری، این برابریِ حقها، ابتدا در زندگیِ این جهانی، استومند، مادی دیده میشود و آنگاه در زندگیِ مینوی. بدون دست یافتن به یک زندگیِ استومند سالم، امکان دستیافتن به زندگیِ مینوی ممکن نیست. به روایت دیگر، از کنه آنچه از باورهای مزدک بامداد برمیآید میتوان بهاین برداشت کلی رسید که او با باور بهمزدااهوره، تأیید دو بن نور و ظلمت و دو اصل جهان مینوی و جهان استومند، زندگیِ فانیِ این جهانی و زندگیِ جاودانهی سپهر مینویی، آیین زرتشت و آیین مانی را در کلیت آنها تأیید میکند و از این نظر نمیتواند حتا از نظر مغان زندیک باشد. پس بهتعبیر امروز و بهویژه پژوهشگران غربی، او با توجه بهباورش به مزدااهوره کمونیست هم نیست. تفاوت باور مزدک با پیامبران دیگر، در چهگونگیِ نگاه او بههستیِ استومند (مادی) است و تعبیر و تفسیری که از آن اراده میدهد. او بر خلاف مانی معتقد نیست که انسان مؤمن با فقر و بدبختی و رنج و ستم و تحمل تمام مصیبتها آمرزیده میشود و بهشت از آن او میگردد. مزدک این را تزویر و دروغ بزرگ مغان تنپرور، پادشاهان خودکامه و ملاکان زورگو میداند. بهباور مزدک زندگیِ این جهانی قرین زندگیِ آن جهانی است. همانطور که انسان در پیش از هبوطش (تولد - آغاز)، بدون هر وابستگی یا مالکیتی بوده است، در بعد از عروجش (مرگ - پایان)، از هرگونه مالکیت و وابستگی مبرا است، پس در زندگیِ کنونی (میانی) نیز میباید از هر مالکیتی و وابستگی جدا باشد و آنهایی را که با عنوانهای گوناگون بهاین وابستگیها و مالکیتها روی میآورند و از آن بهرهی ناسالم میبرند، باید از این کار بازداشت. از همینرو بهباور مزدک حرمسرایی از زنها داشتن، مالک و شوهر خواهرها، خالهها، عمهها و مادر بودن بهبهانهی حفظ همخونی، حفظ تبار و طبقه، و زنها را از آزادیِ گزینش بازداشتن، پذیرفتنی نیست. بهباور او مالک کاخها، خانهها، هکتارها زمین حاصلخیز، صدها گاو و اسب و حیوانهای دیگر بودن و مردمانی را در برابر رزق روزانه بهکار گماردن، پذیرفتنی نیست. مزدک ارادهی انسانی را در تعیین سرنوشت مهم میداند و تقدیرگرایی محض زروان، گزینش رستاخیز زرتشت و ریاضت بیچون و چرای مانی را رد میکند. پس اندیشه، کردار و گفتاری از این دست با فلسفهی وجودیِ انسان، با من گیومرثی که تجسم تن انسان است، با دو اصل نیکی و نانیکی و سه دورهی حیات مینوی و دنیوی سازگار نیست و برای تحقق آن باید کوشید. در واقع، آنچه بیش از همه پادشاه، روحانیان، درباریان و مالکان را بر علیه مزدک برمیانگیزد، چهگونگیِ اندیشهی او، حاصل کردار او و کارکرد گفتار او است و نه نادینی یا زندیک بودنش. چنان که فرمان خسرو انوشهروان نیز در بارهی کشتار مزدکیان بهخاطر تعصب ایمانش به بهدینی یا وجود دین رسمی نیست. کردار، گفتار و اندیشهی او نشان میدهد بیش از اعتقاد بهزرتشتیگریِ رایج و رسمیِ موبدان، بهزروان باور دارد. خسرو انوشهروان مرگ و قتلعام مزدکیان را تنها برای دلجویی از موبدان، درباریان، اشراف و استواری پایههای شاهنشاهیاش انجام میدهد. چنان که درست بر خلاف خواست موبدان همین که ژوستینین (٥٢۹ میلادی) فرمان بستن مدرسهی فیلسوفان یونانیِ فرهنگستان آتن را میدهد، از مهاجرت آنها به دربار و شاهنشاهی خود استقبال میکند و هراسی از تزلزل در ایمانش ندارد. نویسندهی دینکرد از سخنهای خسرو انوشهروان چنین یاد میکند: «حقیقت دین مزدایی بازشناخته شده است. انسانهای هوشمند میتوانند با اطمینان آن را به کمک بحث و جدل در جهان مستقر سازند. اما تبلیغات مؤثر و پیش رو نباید چندان بر پایهی بحث و جدل صورت گیرد، بلکه باید بر پایهی اندیشه، گفتار و کردار پاک و الهام گرفتن از روح نیک و پرستش کاملا منطبق بر کلام ایزدان استوار باشد. آن چه مغان اصلی علنی اظهار داشتهاند، ما اظهار میکنیم؛ زیرا نشان داده شده است که در میان ما آنها از بصیرت روحانی برخوردارند. و ما در بارهی شرح کامل تعالیم، هم آن چه به بصیرت روحانی مربوط میشود و هم آن چه به رفتار در این دنیا، از آنها پرسش نموده و پرسش میکنیم، و از این لحاظ سپاسگزار ایزدانیم3.» شاهنشاهی ساسانی، با نابود کردن دو نهضت بزرگ آیینی، مانی و مزدک، در فاصلهی ٢٥٠ سال و با برقراریِی نظام دینی بر سرنوشت مردم، رسمی شدن دین زرتشتی در شاهنشاهیِ خسرو انوشهروان، عظمت و شوکت سیاسی و فرهنگی و خرد آزادمنشانهی نیاکان خود را از دست میدهد. در واقع با فرمانرواییِ هر پادشاه جدیدی که تلاش میکند نظام خودکامگیِ موبدان را حفظ کند، افول شاهنشاهی سریعتر میشود. نارضایتیِ عمومی در نهادهای مهم اجتماعی، لشکری، کشاورزی، صنعتگری و پیشهوری این دوره تواناییِ شاهنشاهیِ ساسانیان را آرام آرام چنان سست و ناکارا میگرداند که حتا مرزبانها چندان پایبند تجاوزهای آشکار و نهان نمیمانند. وحدت دولت و دین و خودکامگیِ روحانیان که همچنان بدون توجه به وضعیت نابسامان فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در چارچوب بستهی عقیدهی خود ماندهاند، این امکان و فرصت را به بیگانهها میدهد که به رغم باور و تصورشان به حریم ایران تجاوز میکنند. اگر چه قباد به دلیل نواندیشی و دیگرپذیری و خسرو انوشهروان به دلیل داشتن وزیر با کفایتی مانند بزرگمهر و ایجاد مرکزهای قدرت سیاسی و فرهنگی، چون تاق کسرا و دانشگاه گُندی شاپور، میتوانند تا حدودی شکوه و بزرگیِ شاهنشاهیِ ایران را بازگردانند، اما حافظهی مردم با کشتار مانویها در پادشاهی بهرام، سوراخ کردن شانهی عربهای شورشی در حکومت شاپور دوم، قتلعام مزدکیها به فرمان خسرو انوشهروان، اذیت و آزارهای بسیار از جانب اغلب پادشاهان ساسانی، به ویژه نقش کرتیر و موبدان جانشین او در استبداد و ایجاد فقر و بدبختی، تمدن و موقعیت ایران چنان به زیر پرسش میرود که دیگر اثری از آن چشمانداز درخشان شاهنشاهیِ در پادشاهیِ کورش و داریوش در اذهان نمیماند. قبیلههای عرب بیرون از مرزهای ایران در پی فرصت کمین میکنند تا بتوانند به آرزوی دیرینهی خود، رسیدن به سرزمینی خوش آب و هوا و دارای نعمتهای فراوان دست یابند. به روایت دیگر اگر خسرو انوشهروان در نیمهی نخست شاهنشاهیاش مغلوب خواستهای موبدان نمیگشت و اجازه نمیداد که آنها در امور سیاسی و اجتماعی دخالت کنند، با توجه به درایتش و امکانهایی که در نیمهی دوم پادشاهیاش برای ایجاد رابطههای فرهنگی با یونانیها و هندیها و بهره بردن از فرهنگ و فلسفهی آنها ایجاد میکند، میتوانست یکی از امپراتورهای فرهیختهی ساسانیان باشد. فرمان بازنویسی یا جمعآوریِ اوستا، نوشتن خدای نامک، ترجمهی کلیله و دمنه و کتاب شطرنج از بزرگترین دستآوردهای فرهنگیِ دورهی او است که به همت وزیر با کفایتش، بزرگمهر حکیم، خاطرهی آن تا امروز باقی مانده است. کتاب پر بار کلیله و دمنه، خود یکی از بارزترین سندهایی است که نشان میدهد شاهنشاهیِ ساسانیان به چهگونه افولی درغلتیده است: «میبینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد و چُنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی، و افعال ستوده و اخلاق ِپسندیده مدروس گشته، و راه راست بسته ، و طریق ِ ضلالت گشاده ، و عدل ناپیدا و جور ظاهر و علم متروک و جهل مطلوب ، و لُؤم و دنائت مستولی و کرم و مروّت مُنزوی، و دوستیها ضعیف و عداوتها قوی، و نیکمردان رنجور و مُستَذلّ و شریران فارغ و محترم و مکر و خدیعت بیدار و وفا و حُرّیت در خواب و دروغ مؤثــّر و مُثمر و راستی مردود و مهجور، و حق مُنهزم و باطل مظفّر، و متابعت ِ هوا سُنّت ِ متبوع و ضایع گردانیدن احکام ِ خرد طریق ِ مشروع، و مظلوم ِ مُحِق ذلیل و ظالم ِ مُبطِل عزیز و حرص غالب و قناعت مغلوب ، و عالَم ِ غدّار بدین معانی شادمان و به حصول ِ این ابواب تازه و خندان4.» ادامه دارد پینوشتها: ٢ - تاریخچهی مکتب مزدک، اوتا کلیما، مترجم دکتر جهانگیر فکریارشاد، انتشلرات توس، چاپ اول ۱۳٧۱، ص ٢٠ ۳ - دین ایان باستان، دوشمن گیمن، ترجمهی رویا منجم، انتشارات روز، تهران، صفحهی ۳٤۹ ٤ - کلیله و دمنه، ترجمهی نصراله منشی بخشهای پیشین • جست و جوی خرد ایرانی - بخش نوزدهم • جست و جوی خرد ایرانی - بخش هیجدهم |