رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۷ شهریور ۱۳۸۸
قرآن محمدی - ۲۲

راه‌حل‌های تبعیض جنسیتی در اسلام (۱۳- ۱۰)

اکبر گنجی

قرآن سخنان پیامبر گرامی اسلام است. ملاصدرا، صدر خداشناسان مسلمان، در تفسیر قرآن خود نوشته است: «حقیقت قرآن نزد عارفان محقق، جوهر ذات نبی است71.» همین مدعا را در جلد دیگری تکرار کرده است: «قرآن به حسب حقیقت اصلی‌اش، خلق پیامبر است72

مولوی هم قرآن را آینه‌ی احوال پیامبر گرامی اسلام به شمار می‌آورد:

هست قرآن حال‌های انبیاء
ماهیان پاک بحر کبریا

چون تو در قرآن حق بگریختی
با روان انبیاء آمیختی

(مثنوی، دفتر اول، ابیات: ۱۵۴۱- ۱۵۴۰)

مدعای سخن پیامبر بودن قرآن را می‌توان به گونه‌های مختلف توضیح داد:

۱-۲-۴- مشاهده‌ی محمد: قرآن محصول تلقی محمد بن عبدالله از عالم واقع و ابلاغ آن نگاه به دیگران است. اما مشاهده‌ی عریان وجود ندارد، تمامی مشاهدات (observations) نظریه بار (theory-laden) هستند. نظریه بر مشاهده تقدم دارد. مشاهده‌ی خارج از فرهنگ و مقدم بر فرهنگ وجود ندارد.

گزاره‌های مشاهده‌ای دینی، همچون گزاره‌های مشاهده‌ای علم، نظریه بار هستند. نظریه‌ها، خود مشاهده را تعیین یا صورت می‌بخشند. به همین دلیل، هر مشاهده‌ای، به چنین به نظر می‌رسد تبدیل می‌شود. نگاه پیامبر به عالم هستی، مشاهده‌ای عریان نبود، بلکه نظریه بار بود، یعنی از پشت عینک فرهنگ مردسالارانه‌ی زمان خود به عالم و آدم می‌نگریست.

پیامبر اسلام نوزاد تازه متولدی نبود که به عالم می‌نگریست،او انسانی با چندین دهه زندگی در زیست جهان اعراب بود. پیامبر گرامی اسلام هم محصول همان جامعه‌ای بود که در آن زاده شده بود. مشاهدات محصول تربیت در بافت‌های دینی و فرهنگی متفاوت هستند. محیط اجتماعی و تربیت فرهنگی به تجارب شکل می‌دهند73.

۲-۲-۴- زبان محمد: پیامبر وقتی تصمیم گرفت مشاهدات خود را در اختیار دیگران بگذارد، چاره‌ای نداشت جز آن‌که آن‌ها را به زبان بریزد. این برساخته‌ی انسانی، یعنی زبان، نه تنها خنثی نبود، بلکه تماماً مردسالارانه بود. همه‌ی سخنان پیامبر- قرآن و سنت قولی معتبر- مردسالارانه هستند. به همین دلیل ساده که پیامبر نمی‌توانست زبان جدیدی خلق کند. او مجبور بود از همان زبانی که آدمیان پیش از او برساخته بودند، برای بیان مقاصدش استفاده کند.

سراپای وجود و هویت بشری‌اش، تاریخی بود. قرآن صورت زبانی تجربه‌ی پیامبر است. به تعبیر دیگر، تجربه‌ی مردسالارانه، به زبان مرد سالارانه ریخته شد.

۳-۲-۴- کشف محمد: اگر «تجربه‌ی وحیانی»، را تجربه‌ی «کشفی» به شمار آوریم، کشف فقط ابعاد «پنهان» و صور «پوشیده‌ی» هستی را در بر می‌گیرد، نه احکام فقهی را که همان احکام جاری و ساری در منطقه‌ی شبه جزیره عربستان و برساخته‌ی آنها بود.

احکام فقهی ای که از پیش در عرف رایج بوده هستند، چه ارزشی دارند که صید شوند؟ به تعبیر دیگر، در تجربه‌ی کشفی پرده‌ها و صوری که مانع دیدن هستند، کنار می‌روند و تجربه‌گر، اعماق هستی را «کشف» (Unveiling the Truth) می‌کند. حقیقتی که محمد کشف کرد، هویت الوهی (divine) کل عالم هستی (ظاهر و باطن، اول و آخر) بود:

هو الاول و الاخر والظاهر و الباطن: اوست اول و آخر و ظاهر و باطن (حدید، ۳).

الله نورالسموات والارض: خدا نور آسمان و زمین است (نور، ۳۴).

هو معکم اینما کنتم: او هرجا که باشید با شماست (حدید، ۴).

نحن اقرب الیه منکم و لکن لاتبصرون: ما به آن [جان شما] از شما نزدیک تریم، ولی شما به چشم بصیرت نمی‌بینید (واقعه، ۸۵).

و اعلمو ان الله یحول بین المرء و قلبه: بدانید که خداوند بین انسان و قلب او حائل می‌گردد (انفال، ۲۴).

اذا سألک عبادی عنی فانی قریب: چون بندگانم درباره‌ی من از تو سوال کنند [بگو] من نزدیکم (بقره، ۱۸۶).

نحن اقرب الیه من حبل الورید: ما به او از رگ جان نزدیکتریم (ق، ۱۶).

اینما تولوا فثم وجه الله: به هر جا روی آورید، رو به سوی خداوند است (بقره، ۱۱۵).

لو دلیتم بحبل الی الارض السفی لهبط علی الله: اگر ریسمانی را به پائین ترین اعماق زمین فرو برید، بر خدا وارد خواهد شد74.

ابن عربی گفته است که «اهل کشف» کسانی هستند که «تمام صور وجود» را خود خدا به شمار می‌آورند: گوینده و شنونده. محمد کشف خود را به همه‌ی آدمیان عرضه داشت. به انسان‌ها یادآور می‌شد که سراپای وجود شما خدایی است: فان الله خلق آدم علی صورته . می‌گفت: اگر پرده های مانع دیدن را کنار زنید، در می یابید که خدا، گوش و چشم و زبان و دست و پای شماست75.

آنچه مانع دیدن حقیقت الوهی همه‌ی هستی می‌گردد، حجاب‌هایی است که در مقابل ما سر برhفراشته هستند: «ان الله سبعین حجابا من نور و ظلمه لو کشفها لاحرقت سبحات وجهه ما ادرکه بصره من خلقه: بین حق و خلق حجبی در کار است که اگر رفع شوند جلال وجه خدا آنچه را از خلق به چشم می آید، می سوزهستند76

کشف محمد این بود که ظاهر و باطن و آغاز و پایان ما خداست: انا لله و انا الیه راجعون: ما از خداییم و به خدا باز می‌گردیم (بقره، ۱۵۶). الی الله تصیرالامور: کارها به خدا باز می‌گردد (شوری، ۵۳). او می‌خواست که آدمیان یقین داشته باشند که با و درخدایند و قیامت هم یکی از مقامات در خدایی است: الذین یظنون انهم ملقوا ربهم و انهم الیه راجعون:کسانی که یقین دارند به لقای پروردگارشان می‌رسند و بازگردنده به سوی او هستند (بقره، ۴۶). این مضمون را دائماً تکرار می‌کرد: والی الله ترجع الامور (بقره، ۲۱۰ – آل عمران، ۱۰۹- انفال، ۴۴- حج، ۷۶- فاطر، ۴ – حدید، ۵)، والیه ترجعون (بقره، ۲۴۵- یونس، ۵۶- هود، ۳۴- انبیأ، ۳۵- مومنون، ۱۱۵- قصص، ۷۰ و ۸۸- عنکبوت، ۱۷ و ۵۷- روم، ۱۱- سجده، ۱۱- یس، ۲۲ و ۸۳- زمر، ۴۴- فصلت، ۲۱- زخرف، ۸۵- جاثیه، ۱۵)77.

عارفان برای بیان این مقصود، از تشبیه دریا و موج استفاده کرده‌هستند. مطابق مدعای آنان، یک هستی دریاوحش بیشتر وجود ندارد. بقیه‌ی چیزهایی که موجودات مستقل به نظر می‌رسند در واقع موج‌های دریای هستی هستند که هیچ استقلالی از خود ندارند. همه‌ی آنها، حالات مختلف اقیانوس هستی هستند. مولوی، همین حقیقت را بازگو کرده است:

ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی
زاری از ما نه تو زاری می‌کنی

ما چو ناییم و نوا در ما ز تست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست

ما چو شطرنجیم هست اندر برد و مات
برد و مات ما ز تست ای خوش صفات

ما عدم‌هاییم هستی‌ها نما
تو وجود مطلقی هستی ما

(مثنوی، دفتر اول، ابیات: ۶۰۵- ۶۰۱)


آنچه از دریا به دریا می‌رود
از همانجا کامد آنجا می‌رود

از سر که سیل های تیزرو
وز تن ما جان عشق آمیز رو

(مثنوی، دفتر اول، ابیات: ۷۷۱- ۷۷۰)

ما ز دریاییم و دریا می‌رویم
ما ز بالاییم و بالا می‌رویم

کشتی نوحیم در طوفان روح
لاجرم بی دست و بی پا می‌رویم

(دیوان کبیر، غزل ۱۶۷۴)

استفاده از تشبیه فرو ریختن قطره آب در اقیانوس آب، در عرفان یهودی هم تشبیهی رایج است. به عنوان نمونه، ربی اسحاق عکر (Rabbi Isaac of Acre) در این خصوص گفته است:

«او [روح] با عقل الهی [یعنی خداوند] جفت خواهد شد و او با روح یکی خواهد شد... و او و عقل یک می‌شوند، گویی کسی آب کوزه را به چشمه‌ی جاری می‌ریزد، و در آنجا همه ‌یکی می‌شوند78

حلاج از تشبیه امتزاج شراب با آب استفاده کرده است. می‌گوید:

مزجت روحک فی روحی کما
تمزج الخمره فی الماء الزلال

فاذا مسک شیء مسنی
فاذا انت انا فی کل حال

«روح تو با روح من درآمیخت آن چنان که شراب با آب زلال در آمیزد. و هر گاه چیزی تو را لمس کند مرا لمس کرده است؛ بنابر این در همه حال تو من هستی79

مایستر اکهارت (۱۳۲۸- ۱۲۶۰ م) هم از تمثیل قطره و دریا استفاده کرده است. عارف قطره‌ای که در دریا فانی می‌شود و تبدیل به دریا می‌گردد. بدین‌ترتیب هیچ هویتی برای شخص باقی نمی‌ماند.

محمد هم بر هستی بی صورت، صورت‌هایی می‌افکند که از فرهنگ و زبان عصر خود گرفته بود. مشاهدات و کشف‌اش گرانبار از نظریه بود. هستی بی صورت (خدا و آخرت) را در صورت‌های عصر خود عرضه می‌کرد. اما آن حقیقت بی صورت، از همه‌ی صور می‌گریزد:

بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد
ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد

چه نقش ها که ببازد چه حیله ها که بسازد
به نقش حاضر باشد ز راه جان بگریزد

بر آسمانش بجویی چو مه ز آب بتابد
در آب چون که درآیی بر آسمان بگریزد

ز لامکانش بخوانی نشان دهد به مکانت
چو در مکانش بجویی به لامکان بگریزد

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی
که آن نگار لطیفم از این و آن بگریزد

(دیوان کبیر، غزل ۹۰۰)

مطابق فلسفه‌ی مولوی، خداوند بی صورتی است که آدمیان برای او صورت سازی می‌کنند:

ور ببینی روی زشت آن هم توی
ور ببینی عیسی و مریم توی

او نه این است و نه آن او ساده است
نقش تو در پیش تو بنهاده است

(مثنوی، دفتر چهارم، ابیات: ۲۱۴۲- ۲۱۴۱)

خدای غیرمتشخص بی صورت، گوهر سنت عرفانی مسلمان‌ها است. رویارویی با هستی بی صورت است که موجب حیرت عارفان و پارادوکسیکال شدن زبان آنها می‌شود:

حیرت محض آردت بی صورتی
زاده‌ی صد گون آلت از بی آلتی
فاعل مطلق یقین بی صورتست
صورت هستند دست او چون آلت است

(مثنوی، دفتر ششم، ابیات: ۳۷۱۳ و ۳۷۴۱)

شیشه‌های رنگ رنگ آن نور را
می‌نمایند این چنین رنگین بما

چون نماند شیشه‌های رنگ رنگ
نور بی رنگت کند آنگاه دنگ

خوی کن بی شیشه دیدن نور را
تا چو شیشه بشکند نبود عمی

(مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۹۹۱- ۹۸۹)

خدای فرا شخصی، در سنت مسلمین، جایگاه بلندی دارد. ابن عربی، مولوی، ملاصدرا (۱۰۵۰- ۹۷۹)، برخی از نظریه پردازان این خدایند. امام محمد غزالی هم گفته است، عارفان: «از اینجا، از پستی مجاز به بلندی حقیقت ره می‌یابند و به تکمیل معراج روحی پرداخته و با مشاهد و عیان در می‌یابند در هستی جز خدای تعالی چیز دیگری نیست، و هر چیزی جز او رو به فناست80

این سنت از چنان قوت و استحکامی برخوردار است که یکی از مراجع تقلید فعلی حوزه‌ی علمیه قم گفته است، نیازی به تأویل آیات قرآن وجود ندارد، ظواهر شرعی (آیات قرآن) با این مدعا سازگارترند که جز خداوند هیچ غیری وجود ندارد. کل عالم هستی، یک موجود (خدا) بیش نیست81.

آری حقیقت قرآن چیزی جز این نیست. شمس تبریزی از ابن مسعود روایت کرده است: «معنی فلان آیت از مصطفی صلوات علیه با صحابه بگفت، و معنی دوم در گوش من بگفت؛ که اگر با شما بگویم گلوی مرا ببرند صحابه82

آن معنی چیزی می‌توانست باشد، جز وحدت وجود؟ به همین دلیل شمس به مولوی می‌آموخت که از ظاهر و قشر قرآن به باطن آن عبور کند: «آن ظاهر نی، اکنون تو بدان مچفس. ائمه روا نمی دارند. ائمه که باشند؟ مرا با ائمه چه کار؟ ما خود ائمه‌ایم83.» ائمه، فقیهان ظاهرگرایند که شمس آن‌ها را «موشان خانه‌ی دین محمد خراب کنندگان84» نامیده و گفته است:

«این ها که در روزگار بر منبرها سخن می‌گویند، و بر سجاده‌ها نشسته هستند، راهزنان دین محمدند85.» ملاصدرا خداوند را «صرف وجود» دانسته است و آیه‌ی نور را هم به عنوان شاهد عرضه کرده است. اگر خداوند صرف وجود باشد، هرگونه ماهیت از او سلب خواهد شد.

خدای فیلسوفان و عارفان مسلمان، خدای غیرمتشخص است، اما خدایی که فقیهان، برساخته‌اند، خدای متشخص انسان‌وار اعتبارساز مجازات کننده‌ای است که تاج پادشاهی جهان را بر سر دارد. مسلمان‌ها، هر وقت بخواهند به بزرگان فرهنگ اسلامی اشاره کنند، از ابن عربی، غزالی، مولوی، ملاصدرا و... نام می‌برند. همه‌ی این بزرگان، در برابر اسلام فقیهانه قرار داشتند86. ابن عربی نوشته است:

«خدای تعالی می‌گوید: وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه (اسراء، ۲۳) و نیز می‌گوید: یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله (فاطر، ۱۵). برای مخلوق، افتقاری به غیر خدا ذکر نکرده و نیز مقدر نفرموده است که غیر خدا پرستیده شود، پس ناچار او عین هر شیء است. یعنی عین هر چیزی است که مورد احتیاج باشد و عین هر چیزی است که پرستیده می‌شود. همان طور که عین عابد در هر عبادتی است.

چنان که فرمود کنت سمعه و بصره... پس در عابد و معبود غیر از هویت او ظاهر نشده است. حکمت، سبب و علت او نیز غیر خودش نیستند. معلول و مسبب وی نیز چیزی جز او نمی باشند. پس او می‌پرستد و پرستیده می‌شود87 ... معلوم است که بعضی از ما به بعضی دیگر محتاجیم. پس اسماء ما اسماء خداست. چرا که بلاشک نیازمندی به اوست. اعیان ما در نفس الامر ظل اوست نه غیر او. پس او هویت ماست و هویت ما نیست88

کسی که در کشف به چنین مقامی‌رسد، تمام سخنان خود را سخنان خداوند به شمار خواهد آورد. برای اینکه می‌بیند که موجی از امواج اقیانوس هستی بیش نیست. تمامی آیاتی که قرآن را کلام الله به شمار می‌آورند،باید چنین فهمیده شوند.

ابن عربی هم تمام الفاظ و محتوای فتوحات مکیه را کلام الله به شمار می‌آورد. تنها نقش او در این زمینه، نوشتن دیکته‌ای بود که خداوند املا می‌کرد. در واقع املا نویس هم کسی جز خود خدا نبود. تنها تفاوت ابن عربی با پیامبر گرامی اسلام این است که پیامبر رسول مشرع بود، اما ابن عربی وظیفه‌ی تشریعی نداشت:

«علم الهی همان علمی است که خداوند با الهام و با انزال روح الامین بر قلب القا می‌کند و این کتاب از این دست است. قسم به خدا که حرفی از این کتاب را ننوشتم مگر با املای خداوند و القای ربانی یا دمیدن روحانی... با اینکه ما رسول مشرع و نبی مکلف نیستیم89

تمامی احکام فقهی که امروزه مورد مناقشه قرار گرفته‌اند، پیش از پیامبر گرامی اسلام وجود داشته‌اند. به تعبیر دیگر، شاید کمتر از ۵ در صد احکام فقهی تأسیسی باشند، بیش از ۹۵ درصد آنها احکام امضایی هستند. آن‌ها برساخته‌های مردم زمانه و ادیان پیشین بودند.

این احکام واجد هیچ نکته‌ی مکشوفه یا ارزشمندی نیستند که از طریق تجربه‌ی وحیانی صید یا کشف شوند. پیامبر گرامی اسلام، با اندکی اصلاح، عرف رایج مردم زمانه را پذیرفت و امضا کرد90. از این رو، مسلمان‌ها بدون آنکه نگران آن باشند که سخنان خداوند را نقض می‌کنند، می‌توانند کلیه‌ی احکام مربوط به زنان (و دیگر احکام فقهی)، که برساخته‌ی مردم زمانه‌ی پیامبر و پیش از آنهاست، را کنار بگذارند.

خداوند مردها را برتر از زن‌ها، و مسلط بر آنها به شمار نیاورده است، این نظر اعراب بود و نظر آنها در قرآن بازتاب یافته است. نباید گمان کرد که خداوند زن‌ها را دارای مکر عظیم خوانده، بلکه فرهنگ مردسالارانه‌ی زمانه وارد قرآن شده است91.

ما مدعای سخن پیامبر بودن قرآن را با نظرات بزرگانی از فرهنگ اسلامی تأیید کردیم که همگی متعلق به برادران اهل سنت هستند، نه شیعیان. این مدعا را با استناد به نظرات اهل سنت از زوایای دیگری هم می‌توان تأیید کرد92.

۵- دین برای خدا و آخرت

مهندس مهدی بازرگان، یکی از نمادهای آزادی‌خواهی ایران است. او اولین نخست وزیر پس از انقلاب ۱۹۷۹ بود که با حمله‌ی بی امان مارکسیست‌ها و چپ‌های مذهبی، به اتهام لیبرال و آمریکایی بودن سرنگون شد. او یکی از تأثیرگذارترین نواندیشان دینی پیش از انقلاب است. اما مهم ترین نظریه‌ی دین شناسانه‌ی او که در آخر عمر مطرح کرد آن‌چنان که شایسته‌ی آن بود، بدان پرداخته نشد.

نتیجه‌ی یک عمر نواندیشی دینی بازرگان این بود که «دین فقط برای خداگرایی و آخرت است.» یعنی، بازرگان در پایان راه به «کشف محمد» رسید. به گفته‌ی او، دین برای حکومت کردن نیست، دین برای آن است که ما را به خدا نزدیک سازد. اسلام فقاهتی در برابر اسلام کشفی است.

«اسلام فقاهتی»، برساخته‌ی فقیهان است. فقها به دلیل ارتباطی که با قدرت داشتند و قدرتی که بدین‌ترتیب کسب کرده بودند، اسلام فقاهتی را جانشین کشف محمد (تجربه‌ی وحیانی) کردند و آن را بر اذهان و اعمال مسلمان‌ها حاکم گردانیدند. اسلام فقاهتی و خود فقها تبدیل به حجاب ضخیم و بزرگی شده‌‌اند که مانع رویت هویت الوهی عالم هستی می‌شوند.

باید به این پرسش پاسخ گفت: سنگسار کردن زناکاران، کتک زدن زنان ناشزه، چند همسری، تحمیل نابرایری‌های جنسیتی، چه کسی را موحد کرده و می‌کند؟ یکی از مهم ترین دلایل توسعه نایافتگی جوامع مسلمان، سیطره‌ی فقیهان بر این جوامع بوده است. موحد کردن انسان‌ها نیست که باعث تحمیل احکام برساخته‌ی آدمیان پیش از قرن هفتم میلادی به مردم قرن بیست و یکم می‌شود، ولایت مطلقه‌ی فقیهان است که این تحمیل را ایجاب کرده است. اگر تحمیل فقه منتفی گردد، ولایت فقیهان بلاموضوع خواهد شد. پیروزی تاریخی اسلام فقاهتی و اشعری گری، به معنای حقانیت و صدق «خدای» آنها نیست، شکست معتزله را هم نباید به منزله کذب و بطلان «خدای» آنها و فیلسوفان و عارفان مسلمان تلقی کرد93.

۶- متن (text) و سیاق (context) متن

قرآن متنی متعلق به ۱۴ قرن پیش است. به قرآن باید در این سیاق نگریست (contextualization). دنیای گذشته، دنیای نابرایری‌ها بود. برابری زنان و مردان، اندیشه‌ای مدرن و متعلق به دوران اخیر است. سه موج جنبش فمینیستی موفق به دست‌یابی به بسیاری از حقوق زنان شده است، اما تا برابری تمام عیار، راه زیادی در پیش است.

از این جهت، نمی‌توان متون مقدس دینی ادیان ابراهیمی (تورات، انجیل، قرآن) یا ادیان شرقی را محکوم کرد که چرا نماد برابری زنان و مردان نیستند. چنین انتظاری ناموجه است. متون یادشده نمی‌توانسته‌اند بیان‌گر مدعیات فمینیستی قرن ۲۱ باشند. آن‌ها به شدت وابسته به بافتارند (context dependent). نگاهی گذرا به نظرات متفکران بزرگ تاریخ تا قرن بیستم، نشان می‌دهد که اکثر آن‌ها نظرات تحقیرآمیزی به زن‌ها داشته‌اند94. زنان در قرن بیستم، پس از مبارزات مداوم، به حق رأی دست یافتند. از این رو، محکومیت اخلاقی متون مقدس دینی، به دلیل نگاه مردسالارانه‌شان، منصفانه نخواهد بود.

آن پیش فرض بلادلیل که متون مقدس دینی را سخنان خداوند به شمار می‌آورد، با این پرسش اندیشه سوز مواجه می‌شود که چگونه خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض، نگاهی مردسالارانه و تبعیض آمیز به انسان‌ها داشته است؟

خدا، از آن جهت که عالم مطلق است، کم اطلاع نیست که زنان را فرومایه تر از مردها به شمار آورد. خدا، از آن جهت که خیر محض است، نمی‌تواند بین انسان‌ها فرق بگذارد و با جعل احکام بسیار تبعیض آمیز زنان را به گونه‌ای از حقوق شان محروم سازد که پس از قرن‌ها محرومیت و مبارزه، زنان حتی در جوامع توسعه یافته، هنوز با مردها برابر نگشته‌اند.

کنار نهادن این پیش فرض نامدلل که «قرآن سخن خداوند است»، اقرار به بشریت و تاریخمندی پیامبر، توجه به سیاق و بافتاری (context) که متن (text) در آن زاده شد (قرآن حاشیه‌ای بر متن جامعه‌ی عرب زمان پیامبر است)95، وقوف به این امر که احکام فقهی قرآن چیزی جر عرف رایج مردم زمانه نبوده‌اند96، نه تنها حلال مسأله‌ی تبعیض جنسیتی در اسلام است، بلکه حلال تعارض دین با دموکراسی و آزادی و حقوق بشر است.

این پیش انگاشت‌های هرمنیوتیکی، انتظارات مومنان از متن (کتاب و سنت معتبر نبوی) را دگرگون خواهند کرد. در این نوع دین شناسی، دین حول محور کشف محمد سامان می‌یابد. اما باید به هوش بود که واقع گرایی همین قلمرو هم ، واقع گرایی دینی بافت بنیاد (contextual religious realism) است.

۷- تحول دین

جامعه شناسی دین، رابطه‌ی دوسویه‌ی دین و جامعه را بر ملا کرده است. یعنی نه تنها دین بر جامعه تأثیر می‌گذارد، بلکه از تحولات اجتماعی به شدت تأثیر می‌پذیرد. فرایند مدرنیزاسیون در جوامع مختلف، تغییرات بسیاری در ادیان پدید آورده است. جنبش اصلاح دین، همان طور که ماکس وبر گفته است، نقش مهمی در فرایند سرمایه داری در جهان غرب ایفا کرد.

اما از سوی دیگر نباید فراموش کرد که فرایند مدرنیزاسیون در جهان غرب، مسیحیت (یعنی کلیسا) را وادار کرد تا خود را با مدرنیته سازگار سازد. هر چه سطح توسعه‌ی اجتماعی- اقتصادی در کشوری بیشتر باشد، اجرای احکام تبعیض آمیز ادیان بیشتر غیر عملی می‌گردد. هر چه زنان تحصیل کرده‌تر، شاغل‌تر باشند، استقلال بیشتری پیدا می‌کنند و ترجیحات برابری طلبانه را بر همه، از جمله ادیان، تحمیل می‌کنند.

طی فرایند مدرنیزاسیون، زنان برابری طلب، خواستار «باز تفسیر» عهد جدید و «حذف» آیه‌های «تحقیر» کننده و «فرودست»‌ساز انجیل شدند97. به تعبیر دیگر زنان با صدای بلند اعلام کردند: تاکنون مردها جهان و کتاب مقدس را تفسیر کرده‌اند، اما اینک نوبت زنان است که به جهان و کتاب مقدس زنانه بنگرند، تا از این طریق همه‌ی برساخته‌های سرکوبگرانه مردان فروپاشد.

مبارزه ی همه جانبه‌ای که علیه کلیسا آغاز شده بود، عقب نشینی گام به گام را به دنبال آورد. دین در جوامع توسعه یافته‌ی مدرن، قلمرو دولت را ترک کرده و به عنوان «معنابخش» به زندگی ایفای نقش می‌کند. اگر چه در همین نقش هم، در جوامع کثرت گرا، با رقبای جدی‌ای در حال رقابت است. فیل زاکرمن گفته است: «هر جایی که فمینیسم نیروی فرهنگی توانایی باشد، دین به ناگزیر باید خود را با آن وفق دهد98

امروزه سطح توسعه‌ی اجتماعی ایران از همه‌ی کشورهای خاورمیانه، به استثنای ترکیه، بالاتر است. به همین دلیل، بنیادگرایان نتوانسته و نمی‌توانند جامعه‌ی ایران را به افغانستان یا عربستان تبدیل کنند. دین در جوامع فئودالی، خود را با فئودالیسم سازگار کرد، و در جوامع مدرن، خود را با مدرنیته سازگار خواهد کرد. بنیادگرایی دینی، سنت‌گرایی دینی و نوگرایی دینی، سه شاهد این مدعا هستند. بنیادگرایی و سنت‌گرایی و نوگرایی سه واکنش متفاوت به مدرنیته و سکولاریسم هستند99.

فیلسوفان فقط به تحولات نظری ( تصورات و تصدیقات) توجه دارند و تأثیر آنها بر تحولات اجتماعی را مهم ترین متغیر به شمار می‌آورند. به گمان آنان، اصلاح دینی بر اصلاح اجتماعی تقدم دارد. در برابر جامعه شناسان نقش تحولات اجتماعی بر معرفت و دین را مهم می‌دانند و مورد توجه قرار می‌دهند. به گمان اینان؛ تحولات اجتماعی دین را مجبور به سازگاری با شرایط نوین خواهد کرد.

تحولات اجتماعی- اقتصادی ایران در حال عوض کردن اشکال حقوقی هستند. جامعه‌ای که در ابعاد مختلف در حال بزرگ تر شدن است ، به صور حقوقی بزرگ تری نیازمند است که متناسب با ابعاد آن باشد. لباس حقوقی که بنیادگرایان حاکم برای مردم ایران دوخته هستند، در حد قد و قامت جامعه ایران نیست. این لباس به سرعت در حال پاره شدن است. شواهد و قرائن مدعای ما، به قرار زیر هستند:

ایران دارای «ساختار جمعیتی جوان» است. حدود هفتاد درصد جمعیت کشور که همگی پس از انقلاب به دنیا آمده‌اند، زیر ۳۰ سال هستند. نسل جوان ایران مدافع ارزش‌های مدرن است. اگر چه نظام حقوقی تبعیض جنسی ناروایی برقرار کرده است، اما، کوشش‌ها و فعالیت‌های مداوم زنان، موفقیت های بسیاری به ارمغان آورده است.

در سال ۱۳۵۵، ۱۱/۲ درصد زنان شاغل بودند (یعنی ۴۶۰۰۰۰ نفر از ۴۱۱۲۶۳۶ شاغل کشور)، اما در سال ۱۳۸۵، ۱۲/۱ درصد زنان شاغل هستند (یعنی ۲۷۸۲۰۰۰ نفر از ۲۰۴۷۶۰۰۰ شاغل کل کشور)، که از این میزان حدود ۳۶ درصد آن را زنان دارای تحصیلات عالی تشکیل می‌دهند.

طول عمر متوسط زنان به ۷۱/۸ سال افزایش پیدا کرده است (ترکیه ۷۳/۹، مصر ۷۳، مراکش ۷۲/۷). ۷۶/۸ درصد زنان ایران باسودهستند (مصر ۵۹/۴، ترکیه ۷۹/۶، مراکش ۳۹/۶). ۳۸/۶ درصد زنان ایران در فعالیت‌های اقتصادی مشارکت دارند(ترکیه ۲۷/۷، مصر ۲۰/۱). تعداد دختران دانشجو بیش از پسران دانشجو است و همه ساله تعداد دخترانی که در کنکور دانشگاه‌ها قبول می‌شوند، از پسران بیشتر است. تعداد فارغ التحصیلان دختر هم بیش از پسران است100 .

سرکوب‌های سازمان یافته‌ی رژیم نتوانسته است مانع فعالیت سیاسی- اجتماعی زنان برای مطالبات برابری خواهانه و آزدای طلبانه گردد. به تعبیر مارکسی، زیربنای اقتصادی (نیاز خانواده‌ها به کار زنان برای تأمین مخارج زندگی مشترک)، باعث پذیرش کار کردن زنان حتی از سوی بنیادگرایان شده است. بدین‌ترتیب، زیربنای اقتصادی، روبنای حقوقی را تغییر داده است. همه‌ی خانواده‌های مسلمان (سنت‌گرا، بنیادگرا و نوگرا) خواهان تحصیل دختران خود هستند. اگر دختری نتواند وارد مدرسه شود، ناشی از فقر اقتصادی خانواده‌ی اوست.

اگر دختری نتواند وارد دانشگاه شود، علاوه بر فقر، ناشی از ظرفیت پذیرش دانشجو در نظام آموزشی ایران است که امکان پذیرش تمام شرکت کنندگان در کنکور سراسری را ندارد. همین محدودیت ظرفیت و دولتی بودن دانشگاه‌ها، به حکومت امکان داده است تا داوطلبان دگراندیش (اعم از دختران و پسران) را در سیستم گزینشی حذف کند.

تجربه‌ی سه دهه حکومت اسلامی در ایران، تصورات مردم ایران از دین را به شدت دگرگون ساخته است. روشنفکری دینی به حق از سکولاریسم، به معنای تفکیک نهاد دولت از نهاد دین، دفاع کرده و می‌کند. برای اینکه دولت دینی (حکومت دینی)، نظام «سلطه‌گر» و «تبعیض‌ساز»‌ی است که دین را هم نابود خواهد کرد. سکولاریسم، یکی از پیش شرط های گذار به نظام دموکراتیک است. دولت سکولار منوط به شروط زیر است:

الف- دولت، برساخته‌ای بشری و نامقدس است.

ب- دولت، مجری قوانین دینی (احکام فقهی) نیست.

ج- دولت، نه مفسر رسمی دین، نه برسازنده‌ی قرائت خاصی از دین، و نه تحمیل کننده روایت خاصی از دین است (نفی دین دولتی).

د- دولت، نسبت به ادیان مختلف بی طرف است.

ه- روحانیت و فقیهان دارای هیچ حق ویژه‌ای نیستند.

این روایت از نسبت نهاد دین و نهاد دولت، رویکردی نیست که کسی را بر آشوباند. اما ما در آغاز مقاله مدعای قوی تری به این شرح مطرح کردیم:

«تا حدی که من می فهمم، در چارچوب همین سنت فکری می‌توان نه تنها مسأله‌ی تبعیض جنسیتی را حل کرد، بلکه اگر توجه فقط و فقط به «کشفب پیامبر گرامی اسلام معطوف شود، آن کشف با دموکراسی و آزادی و حقوق بشر مدرن و برابری زنان و مردان ، تعارض ندارد و نخواهد داشت.»

اگر دینی که محمد عرضه کرد از کشفی واقعی حکایت می‌کرد، آداب و رسوم و مجازات‌ها و تشویق‌های رایج در زمان و مکان- یعنی کل دستگاه فقهی، هیچ ربطی به آن کشف نداشت و ندارد. بازگشت به پیام محمد و الگو قرار دادن او، بازگشت به کشف او و نگاه موحدانه به عالم و آدم است. جنسیت زدایی از کشف محمد، شرط لازم نگاه موحدانه به عالم و آدم است101.

بدین‌ترتیب، قلمرو سکولار شده‌ی دولت، سراسر بشری و عقلایی خواهد شد. اما این مدعای دوم- کلام الله نبودن قرآن و محدود بودن دین به کشف پیامبر- ممکن است رادیکال به نظر آید. من در چارچوب ایران سخن می‌گویم. ایرانی که تجربه‌ی سه دهه سلطه‌ی فقیهان را در انبان دارد. نمادهای نواندیشی دینی ایران (عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، محمد مجتهد شبستری)، طی دهه‌ی گذشته با نوشته‌های خود گفته‌اند که قرآن سخنان پیامبر اسلام است، نه سخنان خداوند102.

این مدعا در جامعه‌ای که سه دهه تحت سلطه‌ی فقیهان قرار داشته، گوش‌های شنوای بسیاری یافته است. جوامع مسلمان خاورمیانه فاقد تجربه‌ی حکومت دینی هستند. اگر چه این تجربه به بهای زیادی برای مردم ایران تمام شد، اما در عوض دستاوردهای تاریخی فراوانی پدید آورد که غیر قابل انکار است.

برابری جنسی و آزادی زنان، نقش کلیدی در گذار ایران به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر ایفا می‌کند. از این منظر شاید بتوان از نواندیشان دینی انتقاد کرد که کمتر از آن‌چه نیاز بوده به طور مشخص و موردی درباره‌ی رفع تبعیض جنسی و آزادی زنان سخن گفته‌اند.

روشنفکری دینی اگر اصلاح دینی را مقدم بر اصلاح سیاسی می‌داند، باید به طور خاص به آزادی و برابری زنان بپردازد، تکلیف نگاه مردسالارانه و تبعیض جنسیتی درون متن (کتاب و سنت معتبر نبوی) را روشن سازد، و روایتی از دین برسازد که برابری و آزادی زنان از ارکان‌اش باشد. روشنفکری دینی اگر گذار ایران به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر را مهم‌ترین پروژه‌ی خود تلقی می‌کند، باید از برابری زنان و آزادی آن‌ها به طور ویژه دفاع کند، برای اینکه برابری بنیاد دموکراسی است.

به میزانی که برابری در جامعه‌ای بسط و گسترش می‌یابد، دموکراسی هم به همان اندازه گسترش خواهد یافت. دموکراسی منوط و متکی به حوزه‌ی مستقل از دولت (جامعه‌ی مدنی: یعنی مجموعه‌ای از سازمان‌ها و نهادها و همچنین مجموعه‌ای از کنش‌گران اجتماعی سازمان یافته و ساختارمند) است.

هر قدر جامعه قدرتمندتر شود، از قدرت لویاتانی دولت کاسته خواهد شد. تلاش زنان برابری خواه ایرانی برای متشکل کردن خود، تلاش برای برساختن قلمرو مستقل از دولت است. تلاش برای برساختن هویت مقاومت و خلق باهماد (community) خاص خود است.

این فرایند وقتی وارد مبارزه‌ی با پدرسالاری و ساختار تولید و بازتولید جنسیت می‌شود، سوژه سازی را آغاز می‌کند. سوژه‌هایی که به عنوان کنش‌گران اجتماعی جمعی دموکراسی را از پایین می‌سازند.

اگر زنان برابری خواه و آزادی طلب بتوانند جنبشی متشکل به راه بیندازند که علائق و ترجیحات و منافع آن‌ها را دنبال کند، یکی از پیش شرط‌های اجتماعی گذار به دموکراسی را فراهم می‌سازند. آیا عجیب نیست که یک مرجع تقلید حوزه‌ی علمیه‌ی قم (آیت الله صانعی) بیش از روشنفکری دینی به دنبال حل مسائل و رفع مشکلات زنان است؟


پاورقی‌ها:

۷۱- ملاصدرا، تفسیر القرآن کریم ، تصحیح محمد خواجوی،انتشارات بیدار، ج ۵، ص ۲۲.

۷۲- ملاصدرا، تفسیر القرآن کریم،تصحیح محمد خواجوی،انتشارات بیدار، ج ۷، صص ۱۹۵- ۱۹۴.

۷۳- به عنوان نمونه به مشاهده‌ی زیر توجه کنید که در زمان و مکانی رخ داده که در آن نگاه عبرانی به عالم در آن حاکم بوده است. «بافت عبرانی» به این مشاهده، شکل و محتوا بخشیده است:

«در سالی که عزیای پادشاه مرد، خداوند را دیدم که بر کرسی بلند و عالی نشسته بود و هیکل از دامن های وی پر بود. و سرافین بالای آن ایستاده بودند که هر یک از آن ها شش بال داشت، و با دو تا از آن ها روی خود را می پوشانید و با دو تا پاهای خود را می پوشانید و با دو تا نیز پرواز می‌کرد. و یکی دیگری را صدا زده، می‌گفت:قدوس، قدوس، قدوس، یهوه صبایوت تمامی زمین از جلال او مملو است. و پایه های آستانه از آواز او که صدا می زد، می لرزید و خانه از دود پر شد. پس گفتم: وای بر من که هلاک شده ام؛ زیرا من مرد ناپاک لب هستم و در میان قوم ناپاک لب ساکنم و چشمانم یهوه صبایوت پادشاه را دیده است. آن گاه یکی از سرافین نزد من پرید، در حالی که اخگری را که با انبر از روی مذبح برگرفته بود در دست داشت، آن را بر دهانم گذارده، گفت که اینک این لب هایت را لمس کرده است و عصانت رفع شده و گناهت کفاره گشته است. آن گاه آواز خداوند را شنیدم که می‌گفت: که را بفرستم و کیست که برای ما برود؛ گفتم لبیک، مرا بفرست» (کتاب مقدس، کتاب اشعیاء نبی، باب ششم: ۹-۱).

مشاهدات پیامبر گرامی اسلام هم در چنین بافتی صورت گرفته است.

در نمونه ای دیگر، یعقوب شب در بیابان می‌خوابد:

«در خواب نردبانی را دید که پایه ی آن بر زمین و سرش به آسمان می‌رسد و فرشتگان خدا از آن بالا و پائین می‌روند. و خداوند بر بالای نردبان ایستاده است. سپس خداوند گفت:"من خداوند، خدای ابراهیم و خدای پدرت اسحاق هستم. زمینی که روی آن خوابیده ای از آن توست. من آن را به تو و نسل تو می‌بخشم.... سپس از خواب بیدار شد و با ترس گفت: "خداوند در این مکان حضور دارد و من نمی‌دانستم! این چه جای ترسناکی است! این است خانه‌ی خدا و این است دروازه‌ی آسمان» (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب بیست و هشتم: ۱۷- ۱۲).

در ادامه یعقوب خطاب به خداوند، پذیرش خدایی خداوند را مشروط به پذیرش شروطی می‌کند:

«اگر تو در این سفر با من باشی و مرا محافظت نمایی و خوراک و پوشاک به من بدهی، و مرا به سلامت به خانه ی پدرم بازگردانی، آنگاه تو، خدای من خواهی بود، و این ستون که به عنوان یاد تو بر پا کردم، مکانی خواهد بود برای عبادت تو و ده یک هر چه را که به من بدهی به تو باز خواهم داد» (پیشین، ۲۲- ۲۰).

در ادامه‌ی سفر، یعقوب دوباره، شب در بیابان تنها می‌شود. فردی به سراغ می اید و تا صبح با او کشتی می‌گیرد. داستان به گونه‌ای در کتاب مقدس توضیح داده شده است، که گویی خداوند با یعقوب کشتی می‌گیرد:

«یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی می‌گرفت. و چون او دید که بر وی غلبه نمی‌یابد، کف ران یعقوب را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد. پس گفت مرا رها کن زیرا که فجر می‌شکافد. گفت تا مرا برکت ندهی تو را رها نکنم. به وی گفت نام تو چیست؟ گفت: یعقوب. گفت از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود، بلکه اسرائیل، زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی. و یعقوب از او سئوال کرده گفت مرا از نام خودآگاه ساز، گفت چرا اسم مرا می‌پرسی؟ و او را در آنجا برکت داد. و یعقوب آن مکان را فنیئیل نامیده (گفت) زیرا خدا را روبه رو دیدم و جانم رستگار شد. و چون از فنیئیل گذاشت آفتاب بر وی طلوع کرد و بر ران خود می لنگید. از این سبب بنی اسرائیل تا امروز عرق النساء را نمی‌خورند، زیرا کف ران یعقوب را در عرق النساء لمس کرد» (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب سی و دوم: ۳۲- ۲۴).

۷۴- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۵، باب ۸، روایت ۵۴.

قیصری در شرح فصول الحکم در خصوص ذوق و کشف نوشته است:

«مقصود از ذوق چیزی است که عالم آن را از راه درونی و کشف در می‌یابد نه از روی برهان و راه کسب برونی و نه از راه اخذ با ایمان و تقلید، زیرا ایمان و تقلید گرچه به حسب مرتبه شان معتبرند اما به مرتبه ی علوم کشفی نمی‌رسند، زیرا شنیدن، به سان دیدن نخواهد بود» (شرح فصوص الحکم، ج ۱، ص ۲۴۵).

۷۵- کلینی، الکافی، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۵، ج ۲، ص ۳۵۲، رویات ۷.

ابن عربی در شرح این حدیث نوشته است:

«خداوند در حدیث صحیح می فرماید من گوش و چشم عبد می‌شوم. گوش عبد شدن را به صفت خاصی موصف کرده است. این بزرگترین اتصال خدا با عبد است، چرا که [این حدیث مدعی است] قوه‌ای از قوای عبد از بین می‌رود و خدا با بودن(کینونت) خویش جای آن صفت را در عبد می‌گیرد. البته آن چنان که لایق جلال اوست بدون تشبیه و تکییف و حصر و احاطه و حلول و بدلیت. امر همان طور است که ما گفتیم و ما شهدنا الا بما علمنا و ما کنا للغیب حافظین: ما جز به چیزی که می‌دانستیم شهادت ندادیم و بر غیب نگهبان نبودیم. و اسئل القریه یعنی از جماعتی بپرس که کنا فیه که ما در آن بودیم یعنی همان اهل الله که به این طریقه موصوف هستند و همان بندگانی که به نوافل خیر اقدام می‌کنند و بر آن تداوم می‌ورزند» (ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج ۳، ص ۲۹۸).

۷۶- صحیح مسلم، چاپ قاهره، ۱۳۴۴ قمری، باب ایمان، ص ۲۹۳.

ابن عربی در این خصوص گفته است:

«درهای بسته‌ای است که اگر باز شوند، ماورای آنها بر تو نمودار می‌شود و با یک نظر واحد می‌توانی علماً بر آن محیط شوی مانند کسی که چشمش را ناگهان باز می‌کند و از زمین تا اوج آسمان را با یک نظر می‌بیند» (ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج ۳، ص ۳۹).

در این حالت، نه تنها تمامی پرده ها می سوزند، بلکه تمام وجود سالک هم خواهد سوخت:

«من چنین حالت احتراق را چشیده ام و سوختن را در حالی که خدا را با خدا ذکر می‌کردم حس نموده ام. پس او بود و من نبودم. سوختن را در زبانم احساس کردم و درد آن را با حس حیوانی ادراک نمودم. شش ساعت یا در همین حدود در این حالت، ذاکر خدا به وسیله ی خدا بودم. سپس خدا زبانم را دوباره برگردانید و دوباره او را از طریق حضور، ذکر می‌گفتم نه با او» (ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج ۳، ص ۲۹۸).

۷۷- پیش از این از زندگی مردها در بهشت و استفاده‌ی آن‌ها از حوریان بهشتی سخن گفتیم. «واقع گرایی دینی»، گزاره‌های دینی را صادق و مستقل از انسان‌ها به شمار می‌آورد. بدین‌ترتیب، گزاره‌های قرآنی در خصوص بهشت و جهنم، واقعی و صادق فرض می‌شوند. یعنی حیات پس از مرگ، دقیقاً به همان صورتی که در قرآن آمده است، اتفاق خواهد افتاد. واقع گرای دینی، مدعی است که اگر زندگی پس از مرگ وجود داشته باشد، گزاره‌ی زندگی پس از مرگ وجود دارد، گزاره ای صادق است. اما ناواقع گرایی (non-realism) دینی، تمامی گزاره‌های خبری دینی درباره‌ی عالم خارج را به طور عینی (مستقل از همه‌ی زبانها،شیوه های زندگی و نظام های فکری) صادق یا کاذب به شمار نمی‌آورد.

مسلمان‌های واقع گرا، تمامی گزاره‌های دینی را واقع گرایانه به شمار نمی‌آورند. در خصوص حدود و وسعت واقع گرایی و ناواقع گرایی،میان آنها اختلاف نظر وجود دارد. بسیاری از متکلمان مسلمان پیشین، تصاویر قرآنی بهشت و جهنم را ناواقع گرایانه تفسیر می‌کردند. به گفته‌ی اینها، پیامبر مجبور بود مطابق سطح معرفت و معیشت مردم زمان خود سخن بگوید: «کلموا الناس علی قدر عقولهم». به عنوان نمونه، خواجه نصیر در این خصوص گفته است:

«پیغمبران که از بهشت و دوزخ به این اوصاف جسمانی خبر داده و آگاه نموده هستند، همه سخن هایی است بر حسب مقادیر عقول که از برای ترغیب و ترهیب گفته هستند تا عوام به آن سبب، به طاعت میل کنند و از معصیت بپرهیزند و خواص بر اسرار و حقایق آن واقف باشند... عالم ثواب را بهشت خوانند و عالم عقاب را دوزخ، و بهشت حقیقی بیش از یکی نیست و آن ثواب ابدی و کمال سرمدی و وجود نامتناهی است، و معنی اینها همه به خدا رسیدن است به همه‌ی وجوه، و دوزخ حقیقی هم بیش از یکی نیست و آن عقوبت ابدی و خذلان سرمدی و عدم نامتناهی است، و معنی اینها همه از خدای بیفتادن است به همه‌ی وجوه» (تصورات یا روضه التسلیم، صص ۵۶- ۴۷).

خواجه نصیر باب ششم کتاب اوصاف الاشراف را به مقام فنا اختصاص داده است. در آنجا به صراحت تمام نوشته است که: «معاد خلق با فنا باشد. همچنان که مبدأ ایشان از عدم بود. کما بدأکم تعودون هر چه در نطق آید و هر چه در وهم آید و هر چه عقل بدان رسد منتفی گردد الیه یرجع الامر کله.»

برخی از عرفا هم در این خصوص گفته هستند که حورالعین موجودی مادی یا جسمانی نیست، بلکه نماد تجلی صفات الهی است که روح انسان‌ها در آن فانی می‌گردد. اسماعیلیه هم تفسیری ناواقع گرایانه از تصاویر بهشت و جهنم عرضه می‌کردند. مطابق روایت آنها، بهشت نماد علم کامل است و جهنم نماد جهل (رسائل اخوان الصفا، علی اصغر حلبی، ص ۴۸).

این نوع قرائت،مدعی است، پیامبر با آنکه از حقیقت زندگی اخروی آگاه بود،آگاهانه و عامدانه، متناسب با سطح معرفت و فرهنگ زمانه، بهشت و جهنم را به تصویر می کشید. این مدعا، مسأله ی استفاده ی ابزاری از زنان برای ایمان آوردن مرد ها را بی پاسخ می‌گذارد.

اما گروهی دیگر از نواندیشان دینی مسلمان،واقعیت را چیز دیگری به شمار می‌آورند. به نظر آنها، زندگی پس از مرگ، زندگی شخصی نیست. بنابر خدای غیر متشخص، آدمیان پس از مرگ، چون قطره ای در دریای هستی (خدا) فانی و محو می‌شوند و در خدا به حیات خویش ادامه می‌دهند.

۷۸-Scholem,G.G., 1955, Major Trends in Jewish Mysticism, London: Thames& Hudson.p. 67.

۷۹- ر.ا.نیکلسون، اسلام و تصوف، ترجمه‌ی محمد حسین نهاوندی، تهران، کتابفروشی زوار، ۱۳۴۱، ص ۱۳۳.

۸۰- غزالی، مشکوه الانوار، ترجمه صادق آئینه وند، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۴، ص ۱۸.

۸۱- آیت الله جوادی آملی در تفسیر نظریه‌ی ملاصدرا در خصوص "وحدت شخصی وجود" نوشته است:

«وحدت شخصی وجود با ظواهر شرعی سازگارتر است، زیرا ظواهر قرآن کریم بر آیت و نشانه بودن غیر خداوند دلالت می‌کند.»

او سپس آیات زیر از قرآن را به عنوان شاهد مدعای خود عرضه می‌کند:

ذاریات، ۲۰- اسراء، ۱۲- جاثیه، ۴- روم، ۲۰ الی ۲۵ – فصلت، ۳۷ و ۳۹. آنگاه در ادامه می‌گوید:

«هر چه غیر خداوند است و عنوان شیء بر آن اطلاق می‌شود، هر چه در آسمان و زمین است و خود آسمان و زمین و شب و روز هر چه در آنهاست، آیات خداوند سبحان هستند... آیت خدا بودن عین گوهر و ذات اشیاء است و اشیاء به تمام ذات خود آیت حق هستند» (آیت الله جوادی آملی، رحیق مختوم، شرح حکمت متعالیه، جلد ۹، مرکز نشر اسراء، صص ۴۵۵- ۴۵۴).

جوادی آملی در ۱۰ جلد شرحی که بر اسفار اربعه ملاصدرا نوشته است، دائماً آیات قرآن و روایات را ذکر می‌کند تا اثبات کند غیر از خداوند هیچ موجودی وجود ندارد.

کشف عیسی هم عین کشف محمد بود. نگاه وحدت وجودی (pantheistic) عیسی بود که او را بدان سو می‌راند که خودش را خدا معرفی کند. می‌گفت: «کسی که مرا دید پدر را دیده است» (یوحنا، باب چهاردهم: ۹). «من و پدر یک هستیم» (یوحنا، باب دهم: ۳۰).

یهودیان با سنگ عیسی را می‌زنند، عیسی از آنها می‌پرسد: «بسیار کارهای نیک به شما نمودم، به سبب کدام یک از آنها مرا سنگسار می‌کنید» (یوحنا، باب دهم: ۳۲). یهودیان به او پاسخ می‌دهند که: «به سبب عمل نیک تو را سنگسار نمی‌کنیم، بلکه به سبب کفر، زیرا تو انسان هستی و خود را خدا می‌خوانی» (یوحنا، باب دهم: ۳۳). عیسی خدا بودن خود را به متن مقدس یهودیان مستند می‌سازد که در آن خدا گفته است «شما خدایانید» (مزبور، باب هشتاد و دوم: ۶). می‌گوید: «آیا در تورات شما نوشته نشده است که من گفتم شما خدایان هستید، پس اگر آنانی را که کلام خدا بدیشان نازل شد خدایان خواند و ممکن نیست که کتاب محو گردد، آیا کسی را که پدر تقدیس کرده به جهان فرستاد، می‌گوئید کفر می‌گویی از آن سبب که گفتم پسر خدا هستم» (یوحنا، باب دهم: ۳۷- ۳۴).

یهودیان او را متهم می‌کردند که: «خود را مساوی خدا می‌ساخت» (یوحنا، باب پنجم: ۱۷). عیسی در پاسخ آنها می‌گوید: هر عملی که از خدا ساخته باشد، از او هم ساخته است. تمام افعال‌اش موید به تأیید الهی است. خداوند مردگان را زنده می‌کند، او هم مانند خداوند قادر به زنده کردن مردگان است. خداوند درباره‌ی هیچ کس داوری نخواهد کرد، برای اینکه داوری درباره انسان‌ها را به او واگذار کرده است. احترام به او عین احترام به خداوند است. حیات او عین حیات خداوند است (یوحنا، باب پنجم: ۴۶- ۱۷). بخشیدن گناهان انسان‌ها هم کار اوست (مرقس، باب دوم: ۱۱- ۵). عیسی مدعی است که خداوند «همه چیز» را به او سپرده است (متی، باب یازدهم: ۲۷). او یگانه و یکتا میانجی انسان‌ها و خدای پدر است (یوحنا، باب چهاردهم: ۷- ۵؛ همچنین متی، باب یازدهم: ۲۷).

۸۲- خمی از شراب ربانی،گزیده‌ی مقالات شمس تبریزی، انتخاب و توضیح محمد علی موحد، انتشارات سخن، تهران ۱۳۷۳، ص ۱۹۴.

۸۳- مقالات شمس تبریزی، ص ۶۲۰.

۸۴- خمی از شراب، ۱۶۷.

۸۵- خمی از شراب، ۲۱۲.

شمس می‌گوید:

«طاعت و عمل رسول استغراق بود در خود؛ که عمل، عمل دل است و خدمت، خدمت دل است و بندگی، بندگی دل است. و آن استغراق است در معبود خود» (پیشین، صص ۱۶۷- ۱۶۶). «آخر سنگ پرست را بد می‌گویی، که روی سنگی یا دیواری نقشین کرده است؛ تو هم رو به دیواری می‌کنی! پس این رمزی است که گفته است محمد علیه السلام، تو فهم نمی‌کنی، آخر کعبه در میان عالم است، چو اهل حلقه ی عالم جمله رو با او کنند، چون این کعبه را از میان برداری، سجده ی ایشان به سوی دل همدگر باشد. سجده ی آن بر دل این، سجده ی این بر دل آن» (پیشین، صص ۱۰۱- ۱۰۰). «چون هر طرفی به سوی قبله نماز می بید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند، گرد کعبه حلقه کردند و سجود کرده، چون کعبه را از میان حلقه بر گیری ، نه سجود هر یکی سوس همدیگر باشد؟ دل خود را سجود کرده باشند» (پیشین، ص ۱۸۷).

۸۶- فقهای زمان ملاصدرا، آن چنان او را تحت فشار قرار دادند که او در وصف آن نوشت:

«عصر ما تنها به تربیت جاهلان و دونان و برافروختن آتش جهل و گمراهی مشغول است... و ما به گروهی مبتلا شده ایم فاقد درک که چشمان شان از انوار و اسرار حکمت نابیناست و بسان خفاشها از دیدن روشنایی معرفت عاجزند. اینان تعمق در امور ربانی و تدبر در آیات سبحانی را بدعت می‌دانند... وقتی وضعیت را چنین دیدم... از ابناء روزگار روی برتافتم. فقدان فطانت و جمود طبیعت در کنار دشمنی روزگار و همراهی نکردن دوران، کار را بالاخره بآنجا رسهستند که در گوشه ای انزوا را برگزیدم و روزگاری با افسردگی و شکستگی ... گذرهستندم... نه درسی می‌گفتم و نه کتابی می نگاشتم، زیرا اندیشدن در علوم و صناعات... نیازمند پیراستن فکر و خیال از موجبات ملال و اختلال و همراهی اوضاع و احوال است... همصدا با حضرت امیر صبر پیشه کردم و بدین‌ترتیب دشمنی دوران و عداوت همگنان بر من آسان شد» (ملاصدرا، اسفار اربعه، ج ۱، ص ۸- ۴).

محدث نوری درباره‌ی ملاصدرا نوشته است:

«ملاصدرا در آثار خود فقها و حاملان دین را مورد حمله قرار می‌دهد و آنان را جاهل و خارج از گروه علما معرفی می‌کند. و در برابر، ابن عربی صاحب فتوحات را چنان توصیف و ستایش می‌کند که تنها برای او حدی از علمای راسخ شایسته است. و این در حالی است که در میان عالمان و نواصب اهل سنت هیچکس از او شدیدتر نیست... با این همه چگونه یک شیعه درباره اش می‌گوید: المحقق العارف بالله و من لایخاف فی القول» (محدث نوری، خاتمه المستدرک الوسائل، صص ۲۴۱- ۲۳۹).

در واقع یکی از دلایل اصلی مخالفت فقها با ملاصدرا، اعتقاد اوست به وحدت وجود. صدرا در اسفار اربعه از بیش از هزار آیه قرآن استفاده کرده است تا نشان دهد، قرآن موید فلسفه‌ی اوست. از معاصرین، آیت الله علی نمازی شاهرودی، که به شدت مخالف فلسفه و عرفان است، درباره تفسیر قرآن ملاصدرا نوشته است:

«ملاصدرای شیرازی چون حق تعالی را عین وجود جمیع موجودات می دهستند، به آیه ی لایغادر صغیره و لا کبیره الا احصاه ا(کهف، ۴۹) تمسک کرده است... و نیز همو ماهیات امکانیه را امور عدمی پنداشته و می‌گوید: "حقایق ممکنات بر عد میت خود از ازل تا ابد باقی است". سپس به آیه‌ی شریفه کل شیء هالک الا وجهه (قصص، ۸۸) برای تأیید گفتارش استناد می‌کند» (آیت الله علی نمازی شاهرودی، تاریخ فلسفه و تصوف، موسسه‌ی فرهنگی نبأ، ص ۱۲۸).

۸۷- ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج ۴، ص ۱، ص ۱۰۲.

۸۸- ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج ۱، صص ۱۰۶- ۱۰۵.

۸۹- ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج ۳، ص ۴۵۶.

بدین‌ترتیب بود که وقتی قرآن بر ابن عربی نازل می‌گشت، تفاوتی در آن رخ می‌داد. می‌گوید در یکی از تجربیات خود، صدایی می‌شنود که به او می‌گوید: بخوان. گفتم چه بخوانم؟ گفتند این آیه را: و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمه ان اخذه الیم شدید: و چنین است بازخواست پروردگارت که اهالی شهرهایی را که ستمگر هستند فرو می‌گیرد، بی‌گمان بازخواست او سهمگین و سنگین است (هود، ۱۰۲). من آیه را چنان که حفظ داشتم خواندم ولی چون به کلمه‌ی «ان اخذه» رسیدم ، گفته شد بگو «ان اخذه بک». گفتم چنین چیزی در قرآن نیست و آیه آن طور نازل نشده است، اما آن صدا اصرار کرد که چنان مگو و بگو «بک»، آیه این طور نازل شده است. من هم خواندم که ان اخذه بک الیم شدید. (فتوحات مکیه، باب ۲۹۹).

۹۰- شاه ولی الله دهلوی در کتاب حجه الله بالغه به صراحت می‌نویسد که اکثر احکام عبادی و غیر عبادی اسلام همان احکام جاری در جامعه اعراب است:

«راسخان در علم می‌دانند که شرع اسلام درباب نکاح و طلاق و معاملات و زینت و لباس و قضاء و حدود و قسمت غنائم چیزی نیاورد که اعراب ندانند یا در قبولش تردید کنند. بلی گاهی تصحیح خطاها رخ می‌داد مثل ربا که در میانشان رواج یافته بود و از آن نهی شدند... دیه قتل در زمان عبدالمطلب ده شتر بود. دید که با ده شتر دست از آدمکشی بر نمی دارند آن را به صد شتر رسهستند و پیامبرهم آن را نگاه داشت و عوض نکرد. اولین قسامه را ابوطالب برگزار کرد. از هر غارت یک چهارم به رئیس قوم می‌رسید پیامبر آن را یک پنجم کرد. قباد و انوشیروان پسرش مالیات و عشریه می گرفتند شرع هم چیزی نزدیک آن را آورد. بنی اسرائیل زانیان را سنگسار می‌کردند و دست دزد را می بریدند و قاتل را می کشتند، قرآن هم همان را آورد و امثال اینها بسیار است که بر شخص محقق مخفی نخواهد ماند. بلکه اگر تو زیرک باشی و به جوانب احکام محیط باشی خواهی دانست که انبیأ علیه السلام در آئین و آداب عبادات هم چیزی نیاوردند که خودش یا مثلش در میان قومشان نباشد. البته تحریفات جاهلی را از آن زدودند و اوقات و ارکان مبهم و امور مهجور مانده را ضبط و ترویج کردند» (شاه ولی الله دهلوی، حجه الله بالغه، ج ۱، ص ۱۰۵).

۹۱- در سنت، روایات زیادی از پیامبر گرامی اسلام و علی بن ابی طالب در این خصوص نقل شده است. سخنان دیگر پیامبر گرامی اسلام درباره زنها، نشان دهنده ی آن هستند که همه‌ی آیات در این خصوص، بازتاب فرهنگ زمانه هستند. به عنوان مثال، پیامبر گرامی اسلام فرموده هستند:

من پس از ارتحال خویش فتنه‌ای را زیانبارتر به حال مردان، از زنان واننهادم.

زنان ریسمان‌های شیطان هستند. یا زن نیمی از لشکر ابلیس است.

پیامبر گرامی اسلام خطاب به زنی فرموده هستند:

«من هرگز کم بهره‌گان در دین و خرد از شما ندیدم که بر خردمندان غلبه نموده باشد. آن زن گفت: ای رسول خدا کمی بهره در عقل و دین چگونه ست؟ حضرت فرمود: بدان جهت که گواهی دو زن معادل گواهی یک مرد است و این دلیل بر نقصان عقل می باشد، و دیگر مدتی در هر ماه از نماز خواندن در ماه رمضان از روزه گرفتن معاف می باشد و این دلیل بر نقصان ایمان است.»

«در کارهای مهم با زنان مخالفت کنید پیش از آنکه شما را به کارهای زشت وادار کنند. از بدهای آنان به خدا پناه ببرید و از نیکان‌شان بر حذر باشید.»

نهج البلاغه سخنان بسیار تندی از علی بن ابی طالب درباره‌ی دنیا و زنان نقل کرده است.

۹۲- جلال الدین عبدالرحمن سیوطی در فصل دهم کتاب مهم و معتبر الاتقان فی علوم القرآن، زیر عنوان «آنچه از قرآن بر زبان بعضی از اصحاب نازل شد»، چندین آیه‌ی قرآن را ذکر کرده که جملاتی بوده است که ابتدا بر زبان برخی از نزدیکان پیامبر گرامی اسلام آمده است،سپس به دلیل خوب بودن آن سخن، به آیه ی قرآن تبدیل گردیده است. آن موارد به شرح زیرند:

مورد اول: روایات چندی در آغاز این فصل از کتاب سیوطی نقل شده است که بنابر آن‌ها: «قرآن به نحوی که عمر گفته بود نازل می‌شد» یا «عمر فکری به نظرش می‌رسید، پس قرآن به همان نحو نازل می‌شد». قرآن شناس معاصر، جناب بهاءالدین خرمشاهی در خصوص این موارد نوشته است: «این‌ها و ده‌ها نمونه دیگر... در مهم‌ترین اثر در زمینه‌ی علوم قرآنی، یعنی همان الاتقان فی علوم القرآن سیوطی آمده است. سیوطی یعنی حافظ جلال الدین عبدالرحمن سیوطی (۸۴۹- ۹۱۱ ق) اصلاً ایرانی است. نیاکانش ایرانی بوده‌اند و خودش زاده در اسیوط مصر است و به همین لحاظ به سیوطی شهرت دارد. او یکی از درست اعتقادترین و مقبول ترین و پرکارترین محققان و علمای اسلام در قرن دهم هجری است و پایگاه علمی‌اش تا به حدی است که او را مجدد رأس ماته [= احیأگر علوم و سنن و اندیشه ی اسلامی در آغاز قرن دهم هجری] شمرده‌اند (بهاءالدین خرمشاهی، فرصت سبز حیات، نشر قطره، چاپ اول ۱۳۷۹، ص ۸۷).

روشن است که عمر به معارضه با قرآن برنخاسته بود، اما سخنانی گفته است، که در قرآن موجود به عنوان کلام الله مندرج است. نمونه اول را جناب خرمشاهی هم در کتاب خود آورده است:

وقتی آیه و لقد خلقنا الانسان... نازل می‌شود، عمر می‌گوید: فتبارک الله احسن الخالقین . بعد همین سخن به عنوان آیه نازل می‌شود: فتبارک الله احسن الخالقین (جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، انتشارات امیر کبیر، چاپ ششم، ۱۳۸۶، جلد ۱، ص ۱۳۲).

مورد دوم: عمر گفته است: یا رسول الله خوب است از مقام ابراهیم (نمازگاه) برگیریم؟ پس این آیه نازل شد: واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی (بقره، ۱۲۵) (پیشین، ص ۱۳۱، تمامی موارد زیر از همین صفحه کتاب نقل شده است).

مورد سوم: عمر به پیامبر گرامی اسلام می‌گوید: «ای رسول خدا، بر زنان تو، نیکو کار و بد کار وارد می‌شوند، اگر دستور دهی که حجاب برگیرند.» سپس آیه حجاب نازل می‌شود.

یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلبیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذ ین: ای پیامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مسلمانان بگو که روسری های خود را بر خود بپوشند، که به این وسیله محتمل ترست که شناخته شوند و رنجانده نشوند (احزاب، ۵۹).

مورد چهارم: همسران پیامبر گرامی اسلام نسبت به یکدیگر حسادت می ورزند. عمر به آنها می‌گوید: «چه بسا اگر خداوند شما را طلاق دهد بجای آن همسرانی بهتر از شما قسمت او گرداند.» سپس این آیه نازل می‌شود:
عسی ربه ان طلقکن ان یبد له ازواجاً خیراً منکن (تحریم، ۵).

مورد پنجم: یکی از یهودی‌ها به عمر می‌گوید پیامبر که از جبرئیل یاد می‌کند، او دشمن ماست. عمر در پاسخ او می‌گوید:

من کان عدوالله و ملائکته و رسله و جبرئیل و میکال فان الله عدو للکافرین: کسی که دشمن خداوند و فرشتگان او و پیامبرانش و جبرئیل و میکائیل باشد[کافر است] و خداوند دشمن کافران است (بقره، ۹۸). سپس این سخن به عنوان آیه نازل می‌شود.

مورد ششم: به عایشه تهمت زده می‌شود، وقتی سعد بن معاذ آن را می‌شنود، می‌گوید:
سبحانک هذا بهتان عظیم: پاکا که تویی، این بهتانی عظیم است (نور، ۱۶).

سپس این سخن به عنوان آیه نازل می‌شود.

مورد هفتم: پس از اینکه اخبار جنگ احد به زنان نرسید، آنان از منزل خارج می‌شوند تا از اخبار جنگ مطلع شوند. در این حال دو مرد شتر سوار را می‌بینند. یکی از زنها از آنها می‌پرسد: رسول الله در چه حال است؟ گفت: زنده است. گفت: پس اهمیت نمی‌دهم به دیگران که خداوند از بندگان خود شهیدان بر می‌گیرد، پس قرآن چنان که گفته بود نازل شد:
و یتخذمنکم شهداء (آل عمران، ۱۴۰).

مورد هشتم: در روز جنگ احد علم اسلام به دست مصعب بن عمیر بود، "پس دست راست اش قطع شد، علم را به دست چپ گرفت و در حالی که می‌گفت:

و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات اوقتل انقلبتم علی اعقابکم: و محمد جز پیامبری نیست که پیش از او هم پیامبرانی بوده هستند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود باز می‌گردید (آل عمران، ۱۴۴).

سپس دست چپ‌اش قطع شد، خم شد و علم را با بازوانش به سینه گرفت در حالی که باز می‌گفت: محمد الا رسول... سپس کشته شد، پس علم بر زمین افتاد. پس از این واقعه، همین سخن به عنوان آیه نازل می‌شود.

۹۳- مرتضی مطهری گفته است، اشاعره می‌گفتند همه چیز:

«باید از لسان شرع اخذ شود و باید در این مسائل تابع و تسلیم " سنت اسلامی " بود و بس ، خود را " اهل سنت‏" یا " اهل حدیث " خواندند . اشاعره ضمنا از این نام و عنوان یک پایگاه اجتماعی " محکم برای خود در میان توده مردم ساختند . یعنی اختلاف‏ معتزله و اشاعره که بر اساس قبول و عدم قبول " مستقلات عقلیه " بود، از نظر توده مردم به صورت قبول و عدم قبول " سنت " و " حدیث " و یا به صورت تعارض عقل و سنت تلقی شد و همین جهت ، پایگاه اجتماعی‏ اشاعره را در میان توده مردم تقویت ، و پایگاه معتزله را تضعیف کرد معتزله هرگز به سنت بی اعتنا نبودند، ولی اشاعره با انتخاب این نام‏ برای خود، و قرار دادن معتزله در مقابل خود، کلاه معتزله را در تاریکی برداشتند . مسلما این جهت ، در شکست معتزله در اوایل قرن سوم در میان توده عوام ،تأثیر بسزائی داشت . کار این اشتباه عامیانه بدانجا رسیده که پاره‏ای از مستشرقین ، دانسته و یا ندانسته ، معتزله را به عنوان "روشنفکران ضدسنت" معرفی کنند. ولی افراد وارد می‏دانند که اختلاف دید و نگرش‏ معتزله و اشاعره هیچگونه ربطی به میزان پایبندی آنها به دین اسلام ندارد. معتزله عملا از اشاعره نسبت به اسلام دلسوزتر و پایبندتر و فداکارتر بودند. معمولا نهضتهای روشنفکری ، هر چند از یک خلوص کامل برخوردار باشد، در مقابل متظاهران به تعبد و تسلیم، ولو اینکه از هر نوع صفا و خلوص نیت‏ بی بهره باشند، مورد چنین اتهاماتی در میان عوام واقع می‏شود» (مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا، صص ۲۱- ۲۰).

۹۴- سوزان مولر آکین (Susan Moller Okin) در کتاب Women in Western Political Thought در این خصوص نوشته است:

«واژه هایی همچون شخص، انسان و عقلانیت در فلسفه ی متعارف و کهن، لزوماً شامل جنس زن نمی‌شود. واژه ی ماهیت انسان (human nature) را در آثار فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، آگوستین، ماکیاولی، لاک، روسو، هگل و دیگران بسیار مشاهده می‌کنیم؛ اما این کلمات به تمامی به ماهیت مردان بر می‌گردد و مخاطب فقط مردان هستند. به عبارت دیگر، حقوق انسانی جنس مونث- که نیمی از نژاد بشر را در بر می‌گیرد- نادیده گرفته می‌شود» (سوزان مولر آکین، زن از دیدگاه فلسفه‌ی سیاسی غرب، ترجمه ن. نوری زاده، قصیده سرا، ص ۱۲).

۹۵- این پیش فرض، پیش انگاشت و پیش داوری هرمنیوتیکی در خصوص قرآن، اولین بار به وسیله ی مصطفی ملکیان مطرح شد. صورت مکتوب آن به شرح زیر است:

«به عقیده‌ی من بحث دیگری که باید در فلسفه‌ی فقه به آن توجه کرد، این است که قرآن و روایات، حواشی و تعلیقاتی هستند بر آنچه که در جامعه‌ی عرب آن زمان وجود داشته است. من معمولاً این بحث را با این مثال بیان می‌کنم؛ فرض کنید که کسی عروه الوثقی را ببیند. بالای صفحه ی کتاب، متن صاحب عروه و پائین آن هم حواشی است. حال اگر کسی اصلاً متن عروه را نگاه نکند و تمام این حواشی را از اول عروه تا آخر بخواند، هیچ وقت نمی‌توان گفت که آن شخص، تصور درستی از فقه ما دارد، زیرا اینها مقطعند. علاوه بر آن، معلوم نیست به چه چیزی ناظر هستند. سوم اینکه بسیاری اوقات مبهم هستند. حال این شخص جز این چاره‌ای ندارد که متن را بخواند، تا این حواشی برایش کاملاً معنا پیدا کند.

در واقع نظر من نسبت به دین این است که هر آنچه در زمان ظهور اسلام و در جامعه‌ی عرب آن زمان وجود داشته، متن عروه است و آنچه که در قرآن و روایات آمده، حواشی عروه است. لذا ما نمی‌توانیم با مراجعه به قرآن و روایات، تکلیف خود را مشخص کنیم. زیرا قرآن و روایات، حواشی و تعلیقاتی هستند که شارع مقدس بر کل آنچه که در جامعه‌ی عرب آن زمان وجود داشته، زده است و علاوه بر آن، در جاهای زیادی فهم این حواشی با نظر به آن سیاقی که این حواشی ناظر به آن سیاقند، امکان پذیر است... کتاب جواد علی [تاریخ العرب قبل الاسلام] را ببینید. ۱۰ جلد این کتاب در رابطه با تاریخ جاهلیت است.

انصافاً در این کتاب، می‌بینیم عرب جاهلی حتی در معارف هم نظر داشته است، این کتاب به خوبی نشان می‌دهد که چقدر از اموری را که ما فکر می‌کنیم برای اولین بار در میان ما [یعنی در قرآن] ابداع شده، در میان اعراب جاهلی متعارف، مأنوس، و معهود بوده است... هر انسانی در یک بافتی سخن می‌گوید. نمی‌توان گفت ما فقط به سخنان او نظر می‌کنیم. حال آنکه باید توجه داشت این سخنان در چه بافتی گفته شده‌‌اند. به نظر من، معنای این سخنان، در آن بافت روشن می‌شود» (مصطفی ملکیان، مشتاقی و مهجوری،گفت‌وگو در باب فرهنگ و سیاست، نشر نگاه معاصر، چاپ دوم، ۱۳۸۶، صص ۳۷۱- ۳۶۹).

۹۶- پیامبر گرامی اسلام، خود را ادامه دهنده‌ی ادیان ابراهیمی (یهودیت و مسیحیت) معرفی می‌کرد. اما او از سوی یهودیان زمانه‌اش، مورد چالش قرار گرفته بود. پیامبر اسلام، بسیاری از قوانین دین یهود را وارد اسلام کرد. بدین‌ترتیب، نگاه مردسالارانه و منفی دین یهود به زنها، وارد قرآن شد. به عنوان مثال، تورات به صراحت تمام از مسلط کردن مرد بر زن سخن گفته است. در عهد عتیق خداوند به حوا به دلیل اغوای آدم می‌گوید:

«الم و حمل تو را بسیار افزون کردانم، با الم فرزندان خواهی زائید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود، و او بر تو حکمرانی خواهد کرد» (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب سیم: ۱۶).

بدین‌ترتیب، تسلط مرد بر زن وارد قرآن شد (نسأ، ۳۴).

تورات زنان را به عنوان موجوداتی اغواگر و فریب کار معرفی می‌کند. اولین مکر آنها، فریب دادن آدم توسط حوا بود که به اخراج آنها از بهشت منتهی شد. داستان‌های زیادی در این خصوص در عهد عتیق وجود دارد. به عنوان نمونه، همسر شمشون او را فریب داده و رازش را از زبانش در می‌آورد و در اختیار دیگران می‌گذارد. متعاقب این ماجرا، شمشون خون زیادی می ریزد و زن را به خانه ی پدرش باز می‌گرداند. وقتی هم که برای بردن زن خود باز می‌گردد، پدرش او را به همسری دیگری درآورده که این واقعه هم باعث خون ریزی بیشتری می‌شود (سفر داوران، باب چهاردهم و پانزدهم). معرفی زنان به عنوان مکار، نگاهی است که از تورات وارد قرآن شده است.
حجاب هم از دین یهود وارد قرآن شد. مطابق روایت عهد عتیق، زنان در دوران سلیمان، علاوه ی بر پوشش بدن، دارای برقع (روبند) بوده‌اند (کتاب مقدس، کتاب غزل‌های سلیمان، باب پنجم: ۸-۷). نامزد اسحاق، ربکا، در اولین دیدار وقتی اسحاق را از دور می‌بیند از خادم می‌پرسد او کیست؟ خادم به او می‌گوید اسحاق است: «با شنیدن این سخن، ربکا با روبند خود صورتش را پوشانید» (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب ۲۴: ۶۶- ۶۵).

سخت گیری‌های دین یهود در این خصوص آنقدر بود که خداوند دختران آنها را به خاطر عدم رعایت حدود مجازات سختی می‌کند:

«و خداوند می‌گوید از این جهت که دختران صهیون متکبرند و با کردن افراشته و غمزات چشم راه می‌روند و به ناز می خرامند و به پای های خویش خلخالها را به صدا در می‌آورند، بنابراین خداوند فرق سر دختران صهیون را کل خواهد ساخت و خداوند زینت خلخالها و پیشانی بندها و هلالها را دور خواهد کرد، و کوشوارها و دستبندها و روبندها را،و دستارها و زنجیرها و کمربندها و عطردانها و تعویذها را، و انکشترها و حلقه های بینی را، و رخوت نفسیه و رداها و شالها و کیسه ها را، و آینه ها و کتان نازک و عمامه ها و برقع ها را، و واقع می‌شود که به عوض عطریات عفونت خواهد شد و به عوض کمربند ریسمان و به عوض موی های بافته کلی و به عوض سینه بند زنار پلاس و به عوض زیبایی سوختگی خواهد بود» (کتاب مقدس، کتاب اشیعاء نبی، باب سوم: ۲۵- ۱۶).

یهودا عروس خود (تامار) را به دلیل چادر بر سر داشتن نمی شناسد، فکر می‌کند او فاحشه است. در واقع عروس پدر شوهرش را با چادر بر سر کردن فریب می‌دهد. یهودا با او همبستر می‌شود. او حامله می‌شود. وقتی به یهودا خبر می‌دهند که عروسش زنا کرده است، دستور می‌دهد او را بسوزانند. عروسش به او می فهماند که خودش با او زنا کرده است. یهودا دستور خود را لغو می‌کند. عروسش از این زنا دو فرزند به دنیا می‌آورد (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب سی و هشتم: ۳۰- ۱۴).

در عهد جدید- در رساله‌ی پولس به تیموتائوس- آمده است:

«زنان خویشتن را بیارایند به لباس مزین به حیا و پرهیز، نه به زلفها و طلا و مروارید و رخت کران بها، بلکه چنانکه زنانی را می شناسید که دعوای دین داری می‌کنند به اعمال صالحه، زن با سکوت به کمال اطاعت تعلیم گیرد، و زن را اجازت نمی‌دهیم که تعلیم دهد یا بر شوهر مسلط شود بلکه در سکوت بماند» (کتاب مقدس، رساله‌ی اول پولس بهتیموتائوس، باب دوم: ۱۳- ۹).

۹۷- طی موج اول جنبش فمینیستی، سارا گریمکی در سال ۱۳۸۷، ضمن نامه‌ای به دوستش نوشته است:

«خداوند ما را برابر آفرید... او ما را کارگزارانی آزاد آفرید... او قانون گذار ما، پادشاه ما و داور ما است و تنها در مقابل او است که زن باید منقاد باشد.»
Schnier M. ed. (1972)Feminism: The Essential Historical Writings. New York: Random House. Pp. 37. 39 .

سارا گریمکی، در گام بعد، ترجمه و تفسیر مردانه ی انجیل ، که از آن علیه حقوق زنان استفاده می‌شد،را رد کرد و گفت:

«من هم مشتاقم به احکام آن گردن نهم، اما باید اعتراض خود را علیه ترجمه‌ی نادرست برخی عبارات توسط مردانی که این کار را انجام داده‌هستند و نیز علیه تفسیر تحریف شده ای که مردان مفسر ارائه کرده‌اند، مطرح سازم. می‌خواهم چنین بیندیشم که وقتی به ما اجازه داده شود افتخار آموختن زبان های یونانی و عبری را بیاموزیم، قرائت های متفاوتی از انجیل ارائه خواهیم کرد که تا حدی با آن چه امروز داریم، متفاوت است.»
Schnier M. ed. (1972)Feminism: The Essential Historical Writings. New York: Random House. p 40. 68.

یکی از مطالبات زنان در این دوران آن بود که زنان هم به مقام کشیشی برگزیده شوند. این خواست در برخی موارد با موفقیت همراه گردید. اما دیگران (به عنوان مثال:آنتوانت براون) این ایده را بسیار جلوتر بردند و خواهان حذف آیه های تحقیر کننده و فردست ساز انجیل شدند. درخواست باز تفسیر انجیل، انجیل زنان را در ۱۸۹۰ به دنبال آورد، که با واکنش تند کلیسا مواجه شد.

۹۸- فیل زاکرمن، درآمدی بر جامعه شناسی دین، ترجمه‌ی خشایار دیهیمی، نشر لوح فکر، ص ۱۶۰.

۹۹- برخی از نظریه پردازان بر این باورند که فرایند جهانی سازی، رشد بنیاد گرایی را تشدید کرده‌هستند. لخنر در این خصوص گفته است:

«در فرایند جهانی شدن، جوامع به عنوان واقعیاتی جهانی نهادینه شده‌هستند. آنها در مقام سازمانها، به طریق غیر دینی- سکولار عمل می‌کنند؛ آنها در ارتباطهایشان تابع قواعد غیر دینی هستند؛ به دشواری می‌توان سنت دینی یافت که معنایی متعالی به جوامع دنیاگرای امروزی نسبت دهد... براساس ضوابط اکثر سنت های دینی، تعاملات اجتماعی نهادینه شده به بت پرستی منجر می‌شوند. اما این امر بدان معناست که زندگی در جامعه نیز برای دین سنتی به نوعی چالش بدل شده است... دقیقاً به این دلیل که نظم جهانی یک نظم هنجاری نهادینه شده است، این امکان وجود دارد که نوعی جستجو برای دستیابی به یک بنیاد "غایی" آغاز گردد، برای واقعیتی متعالی و فراتر از این جهان، که این جهان را نیز می‌توان در ارتباط با آن با وضوح بیشتری تعریف کرد.»
Frank Lechner(1991) “Religion law and global order” in Robertson and Garrett(eds),pp. 276-277.

۱۰۰- مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در گزارشی تحت عنوان «تحولات شاخص‌های حوزه‌ی زنان و آموزش دختران در ایران طی یک دهه (۱۳۸۵- ۱۳۷۵)»، اعلام کرده:

«نسبت دختران برای ورود به آموزش عالی و شرکت کنندگان در کنکور سراسری و پذیرفته شدگان دختر از سال ۱۳۶۲ تاکنون افزایش چشمگیری یافته است و تعداد شرکت کنندگان زن در کنکور از ۴۲ درصد به ۶۵ درصد و میزان پذیرفته شدگان نیز از ۳۲ درصد به ۶۵ درصد ارتقاء یافته است.»

در سال ۱۳۸۷ نسبت ثبت نام کنندگان دختر به پسر در کنکور سراسری ۶۰ به ۴۰ بود. در سال ۱۳۸۸، ۶۱ درصد ثبت نام کنندگان دختر، و تعداد ۳۹ درصد پسرها هستند. در سال ۱۳۸۶، دختران ۶۵ درصد پذیرفته شدگان را تشکیل می دادند. در سال ۱۳۸۷، دخترها ۶۴ درصد پذیرفته شدگان کنکور را تشکیل می دادند.

۱۰۱- جان هیک در بحث تجربه‌ی دینی و عرفانی، دقیقاً بر همین نکته انگشت گذارده است. می‌گوید:

«اندیشیدن به ذات الهی به شیوه‌ی زنانه به هستندازه ی شیوه ی مردانه از دیرباز در آیین هندویی موضوعی آشنا بوده است، که در آن خدایان مونث و مذکر به یکسان واقعیت لایتناهی برهمن را متجلی می‌سازند، که در ذات خود ورای شخصیت و جنسیت است. به لطف جنبش های طرفدار حقوق زن و زن گرا تفکر مسیحی در حال پذیرش این نکته است که تصویر سنتی منحصراً مذکر از خدا، با همه‌ی تداعی ها و معنای ضمنی پنهان و نیز آشکار آن نوعی تحریف بود، و اینکه الهیات ما باید بر اساسی جامع تر باز اندیشی شود. لیدی جولیان (متولد ۱۳۴۲ میلادی)، تقریباً ششصد سال جلوتر از زمانه ی خود از این جهت، پیشنهادهایی را درباره‌ی چگونگی دست یافتن بع این مقصود ارائه می‌کند. رادیکال تر از کوشش هایی است که امروزه شماری از متألهان طرفدار حقوق زنان با وارسی مطاوی کتاب مقدس برای یافتن استثنائات اتفاقی برای ویژگی شدیداً مردسالارانه‌ی آنها به عمل آورده‌اند. من فکر می‌کنم بهتر است که صرحتاً این مردسالاری فراگیر را بپذیریم، آگاهانه آن را به عنوان چیزی که امروزه برای مسیحیان الزام آور نیست رد کنیم، و سپس با کمک افرادی نظیر لیدی جولیان راه نسبتاً تازه‌ای را بگشاییم» (جان هیک، بعد پنجم، کاوشی در قلمرو روحانی، ترجمه‌ی بهزاد سالکی، قصیده سرا، ص ۲۱۴).

۱۰۲- آرای عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری در این خصوص به طور مکتوب انتشار یافته است. اما تا حدی که من اطلاع دارم، نظریه‌ی مصطفی ملکیان در این خصوص، در آثار مکتوب وی، فقط در یک جا بازتاب یافته است. وی گفته است:

«و از همه مهم‌تر اینکه قرآن کلام خدا نیست، بلکه کلام حضرت محمدبن عبدالله(ص) است... قرآن کتابی نیست که مستقیماً از آسمان نازل شده باشد و کلمه به کلمه‌ی آن را خدا الهام یا القاء کرده باشد... آن چه مهم است این است که امروزه کلام الاهی قرآن را باید... کلام بشری پیامبر تلقی کرد» (مصطفی ملکیان، راهی به رهایی، ص ۵۰۰- ۴۹۹).

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
راه‌حل‌های تبعیض جنسیتی در اسلام (۲-۱)
راه‌حل‌های تبعیض جنسیتی در اسلام (۵-۳)
راه‌حل‌های تبعیض جنسیتی در اسلام (۹-۶)

نظرهای خوانندگان

مشکلات علمی آقای گنجی
آقای گنجی برای انتساب قرآن به پیامبر اسلام(ص) به مطالب سست چندی تمسک کرده که برخی از مهم ترین آنها از این قرار است:
الف. احادیث جعلی معروف به موافقات عمر
آقای گنجی هرگز التفاتی به سند این روایات ندارد و خاستگاه این روایات را که دستور معاویه به راویان مبنی بر جعل فضائل برای شیخین است، مورد توجه قرار نداده است؛ نیز به روایات دیگری که در تعارض با آنهاست، نگاه نمی کند. واقعاً اگر پیامبر(ص) به دهان عمر نگاه می کرد و آیه می ساخت، چرا به سخن او به هنگام وفات که گفت: پیامبر هزیان می گوید، توجه نکرد و آیه نساخت؟ چرا آنگاه که در جنگ بدر از صحابه نظر خواست، با نظر عمر موافقت نکرد و آیه نساخت؟ اگر بنا بود، پیامبر دهان بین باشد، چرا به دهان علی(ع) نگاه نکرد که عمر در وصفش گفت: لولا علی لهلک عمر؛ اگر علی نبود، عمر نابود شده بود.
ب. احادیث حاکی از ضعیف العقول و ضعیف الایمان بودن زنان
باید توجه داشت که این اوصاف ناظر به اغلب زنان عصر نزول بود؛ نه همه زنان و گرنه معنا نداشت، در قرآن زنانی چون مریم و آسیه الگو معرفی شوند. چنین وصفی نه تنها درباره زنان آمده که در قرآن درباره مردان نیز در دوره مکی گفته شده؛ آنجا که آمده است: اکثر آنان عقل ندارند یا اکثر آنان کافرند و ایمان ندارند. باید در فهم آیات و روایات زمان نزول و مخاطبان را لحاظ کرد.
ج. مکار نخواندن زنان
خداوند زنان را مکار نخوانده است. آنچه آقای گنجی از قرآن آورده، سخن عزیز مصر است؛ نه سخن خدا.
***
به هرحال، نمی توان چون کبک سر به برف فرو برد و صریح آیات قرآن را نادیده گرفت که قرآن را کلام خدا شمرده و تصریح کرده است که پیامبر(ص) آن را برنساخته و اگر سخنی را به خدا نسبت داده بود، خداوند او را سخت مجازات می کرد.
اگر در قرآن آیاتی است که تناسب با مقتضیات عصر نزول دارد، دلیل بر رفتار حکیمانه خداوند دارد که ظرفیت های مردم آن عصر را لحاظ کرده است. دهلوی هم اعتراف دارد که خداوند سنن آن زمان را امضاء کرده است؛ نه این که پیامبر(ص) آنها را از پیش خود امضاء کرده باشد.

-- **نکونام** ، May 21, 2009 در ساعت 05:06 PM

با تشکر از آقای گنجی به خاطر مقاله بسیار خوب و تحلیلی شان. من هم جدای از سایر سخنان نغز آقای گنجی در این مقاله با این نقدشان که روشنفکران یا نواندیشان دینی به مسئله برابری و آزادی زنان بسیار کم پرداخته اند کاملاً موافقم. باید پرسید ریشه این مسئله در چیست؟ من با تمام ادب، عشق،احترام و ارزشی که برای نواندیشی دینی قائلم، ریشه این نپرداختن را، لااقل در مورد پاره ای از روشنفکران دینی، در این می دانم که هنوز مسئله برابری و آزادی زن برای خود آنها هم حل نشده است که در نظریه هاشان هم نمود پیدا کند. مثلاً اگر از بعضی روشنفکران دینی در مورد پوشش ایده آل دختر خودشان در برابر مردان به اصطلاح دینی نامحرم سئوالی شود، به احتمال زیاد یا جوابی ندارند و یا جوابشان بر اساس نگاه کاملاً سنتی به دین است. مثال بسیار آشکار آن هم این که یک نفر روشنفکر دینی را نمی توان یافت که مسئله حجاب اجباری در ایران را که از موارد بسیار آشکار و بدیهی نقض اعلامیه جهانی حقوق بشر است و در عین حال حدود سی سال است که در ایران به صورت قانون در آمده است را نقد کرده باشد. آیا این مسئله بسیار عجیب نیست؟! به خصوص وقتی می بینیم ایران و عربستان سعودی و احتمالاًحکومت طالبان تنها نقاطی در دنیا هستند که در دهه های اخیر در دنیا قانون حجاب اجباری داشته اند؟ به نظر من این سکوت بسیار عجیب است.

-- میثم ، May 21, 2009 در ساعت 05:06 PM

جناب آقای گنجی
مستنداتی که شما در قرآن محمدی در بیان اینکه قرآن کلام محمد است را ناقص، و ناکافی میدانم.
اینکه میفرمایید در نهایت بتوان ثابت کرد قرآن کلام محمد است و هرگز نمیتوان ثابت نمود قرآن کلام خداست را تا حدودی تایید میکنم. البته با توجه به گزاره هایی که شما مطرح کردید. جناب آقای گنجی در زمان نزول قرآن هیچ کس شاهد محمد نبوده و بر فرض که هنگام نزول عده ای حالات او را مشاهده کرده باشند ولی نزول جبرئیل را بر محمد و قرائت قرآن را بر ایشان کسی شاهد نیست جز خدای محمد. در آن روز نه شما بودی نه ملاصدرا نه مولانا و نه هیچکس دیگر.
همانگونه که نمیتوان با این روش شما ثابت کرد قرآن کلام خدا است دقیقا نمیتوان ثابت کرد که این کلام محمد است. البته تمام گزاره های تاریخ واجد چنین شرایطی هستند.
این که شما از فلان و فلان و فلان دلیل و مدرک می آورید که قرآن محمدی است نه الهی هیچ کدام محکمه پسند نیستند چون هیچ کدام از این اشخاص شاهد ماجرا نبوده اند هیچ یک هم عصر محمد نبوده اند و صراحت قرآن اعلام میکند که این کلام خداست و محمد در آن دخل وتصرفی ننموده است.
البته نه اینکه نشود ثابت کرد که این کتاب کلام کیست اما با روشی که شما در پیش گرفته اید و با این سبک و سیاق محال است و راه به بیراهه رفتن. شما اطلاعاتی را از یک سری از افراد آن هم با علایق و سلایق گوناگون گلچین میکنید و با در کنار هم قرار دادن آنها نتیجه دلخواه خویش را میگیرید. اگر این گونه حکم کردن راه و روش علمی محسوب میشود که خیلی راحت میتوان خدا را ثابت کرد یا وجود او را نفی کرد. خیلی راحت میتوان به کنه و عمق مطالب پی برد.
من قبلا هم آدرس تماس مستقیمی از شما درخواست کرده بودم اگر محبت کنید و آدرس ایمیل خویش را در اختیار بنده بگذارید ممنون میشوم. آدرس ایمیل من در سایت زمانه موجود است.

-- سلام ، May 22, 2009 در ساعت 05:06 PM

What magnificent phrase

-- hasulam ، Sep 8, 2009 در ساعت 05:06 PM