رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > مدرنیتهی راهگشا | ||
مدرنیتهی راهگشااکبر گنجی۱- کاربرد معیار تمیز دربارهی مدعیات مبدع هرگاه کسی معیاری برای تمیز و تفکیک در حوزهای ارائه کند، آن معیار مشمول نظرات خودش نیز میشود. به عنوان مثال میتوان به «معیار ابطالپذیری تجربی کارل پوپر برای تمیز علم از غیر علم» اشاره کرد. برهمین اساس، کوشش خواهم کرد تا معیارارائه شده از سوی ناقد محترم دربارهی آرای دین شناسانهاش را بکار گیرم تا روشن شود بر آن مبنا آرای ایشان اسلامی است یا غیراسلامی؟ پیش از این معیار ایشان را درخصوص سه باور توحید، نبوت و معاد بکار گرفته و برخی از نتایج آن را نشان دادم. ناقد محترم در گام اول، از معیار گذشتگان که احکام فقهی را به دو دستهی ثابت و متغیر تقسیم میکردند، دفاع میکند و آن را بکار میگیرد. شاید تا اینجا، مشکلی وجود نداشته باشد. اما مساله این است که قرآن و سنت معتبر نبوی، هیچگاه نگفتهاند که احکام ما به دو دستهی ثابت و متغیر تقسیم میشود. اگر به بحث ناسخ و منسوخ استناد شود، در خود قرآن موارد منسوخ معین شدهاند و در متن مجوزی برای نسخ دیگر احکام قرآن به کسی ندادهاند: ما ننسخ من ایه او ننسها نأت بخیر منها او مثلها: و اذا بدلنا آیه مکان آیه والله اعلم بما ینزل قالوا انما انت مفتربل اکثرهم لایومنون: برای پیشبرد بحث، فعلاً از مناقشهی در این خصوص خودداری خواهد شد. اما در گام بعد پرسش مهمی دربرابر مفسران و فقها و مومنان قد علم خواهد کرد: معیار تفکیک ثابتها (ابدیها) از متغیرها (موقتیهای متعلق به گذشته) چیست؟ آیا معیاری پیشینی برای تمیز وجود دارد؟ یا مسأله به اجتهاد شخصی باز میگردد؟ ناقد محترم معیاری برای تفکیک ثابتها از متغیرها عرضه کردهاند. ایشان میگویند: «مخالفت یقینی حکمی با سیرهی عقلا یا تنافی با ضوابط عدالت یا اثبات بیشتر بودن مفاسد از مصالح، کاشف از موقت بودن و غیردائمی بودن چنین احکامی است1.» پس به این ترتیب هر یک از احکام فقهی قرآنی و سنت نبوی که با عقلانیت مدرن و عدالت مدرن تعارض داشته باشد، منسوخ و متعلق به گذشته است. همچنین هر یک از احکام قرآنی که روشن شود مفاسدشان بیش از مصالحشان میباشد، آنها هم موقتی و منسوخاند. دربارهی این معیار چه میتوان گفت؟ ۱-۱- درواقع ما با معیاری برای تمیز ثابتها از متغیرها مواجه نیستیم، بلکه هرچه با عقلانیت و عدالت امروزیان تعارض داشته باشد، باید منسوخ فرض شود. به تعبیر دیگر، مدرنیته معیار نسخ احکام قرآن و سنت نبوی معرفی و توصیه شده است. پذیرش حجیت مدرنیته، ناقد محترم را تا مطیع مدرنیته کردن دین و منسوخ کردن احکامش پیش میبرد.این بهای سنگینی است که پرداخت باید کرد. ایشان میفرمایند: حقوق بشر یکی از دستاوردهای مدرنیته است. ناقد محترم حقوق بشر مدرن را بر قرآن مسلط کرده و میفرمایند: «در سه محور چالش تعالیم سنتی ادیان با حقوق بشر مساله با تقدم اندیشه حقوق بشر بر قرائت سنتی ادیان حل شده است. آن سه محور عبارتند از برابری حقوقی انسانها، آزادیهای دینی ومذهبی وقابل نقد و گفتوگو بودن گزارههای دینی. جهانشمولی مواد حقوق بشر و گذشت چند دهه از تصویب اولیهی نخستین اعلامیه آن، گسترش حقوق بشر وتوسعه قلمرو آن وافزایش مواد آن یا تفسیر موسع مواد پیشین كه در عمل به توسعه محدوده حقوق بشر منجر میشود3.» شاید خواننده گمان برد که این نتیجه گیری (احکام دین را تابع مدرنیته کردن)، حاصل بدخوانی متن است، و راقم این سطور چیزی را به متن نسبت میدهد که در متن وجود ندارد. برای رفع این اشکال مقدر، متن صریحتری از ناقد محترم، نقل میکنیم. در مقالهی «داد و ستد اسلام و مدرنیته»، ایشان به صراحت تمام مینویسد: لازمهی دینی بودن گزارههای دینی این است كه امروز هم قابل قبول و موجه باشند. برخی گزارههای دینی، امور متغیر و زمانمند بودهاند كه امروز زمان اعتبار آنها بسر آمده است و به زبان دینی نسخ شده است... [پیش از این]سه معیار ذكر كردهام. معیار اوّل، عقلائیت است... اگر در مناسبات امروزی، امری با عقلانیت متعارف امروزی، عقلایی محسوب نشود، دینی هم محسوب نخواهد شد؛ ولو دینی بوده باشد... این عقلایی بودن یا نبودن را ما از مدرنیته میتوانیم بیاموزیم. مسلمانان به مدد مدرنیته در حوزهی حقوق اساسی، در بحث مشروعیت حكومتها و در بحث حقوق دولت و ملّت میتوانند مطالبی برای اداره بهتر جامعهشان بیاموزند... ملاك دوم، عدالت است، با همه ابهامهایی که دارد. چیزی كه در عرف امروز عادلانه محسوب میشود، پذیرفتنی است. اگر چیزی عادلانه دانسته نمیشود، نمیتواند امروز دینی باشد... معیار سوم، رجحان و برتری راه حل دین در قیاس با راه حلهای رقیب است. من تا زمانی میتوانم دیندار بمانم كه بتوانم در رقابت با اندیشههای رقیب بگویم: راهحل من، با معیار امروز، راهحل برتری است... این ملاک، خود، قرینهای بر منسوخ بودن برخی احكام است... بنابراین سه معیار عقلایی بودن، عادلانه بودن و برتر بودن نسبت به راهحلهای رقیب، سه معیار یا ضابطهی برگرفته از اندیشه مدرن، برای پالایش معرفت و عمل دینی هستند4.» به خوبی دیده میشود که ناقد محترم دیگر از احکام فقهی سخن نمیگوید، بلکه از کل گزارههای دینی سخن میگویند. پس هر یک از باورهای دینی، اگر با عقلانیت مدرن و عدالت مدرن، تعارض داشته باشند، منسوخ خواهند شد. نکتهی جالب توجه در مقالهی «داد و ستد اسلام و مدرنیته»، تعارض نیمهی اول مقاله با نیمهی دوم آن است. به عنوان مثال، در بخشی از همان مقاله آمده است: «در تفسیر اوّل، اسلام تابع امر مدرن است و با ضابطه و شاخصی به نام مدرنیته تغییر میكند و متحول میشود. آل احمد معتقدان این تفسیر را به حق «غرب زده» میخواند.» اما در پارهی دوم، تمام گزارههای دینی، مطیع مدرنیته میشوند. هرچه با عقلانیت مدرن و عدالت مدرن تعارض داشته باشد، منسوخ است و باید به موزهی تاریخ سپرده شود. هرچه دین میگوید باید از مدرنیته برتر باشد و اگر برتر نباشد، منسوخ است و باید به موزهی تاریخ سپرده شود. ۲-۱- در کتاب و سنت چنین ملاکی وجود ندارد. در قرآن و سنت نبوی نیزهیچ مجوزی برای تابع کردن دین به مدرنیته وجود ندارد. این معیار با آیات قرآن تعارض دارد. در کجای قرآن و سنت معتبر نبوی گفته شده است که مومنان حق دارند احکام الله را اگر با مدرنیته تعارض داشت، منسوخ به شمار آورند، و احکام خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض را در پای مدرنیته قربانی کنند؟ قرآن میفرماید: تلک حدود الله فلا تعتدوها و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون: تلک حدود الله و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه: در سورهی توبه ویژگیهای مومنان بازگو میشود. یکی از اوصاف مومنان، پاسداری از احکام الهی است: الحافظون لحدود الله (توبه، ۱۱۲). ۳-۱- مطابق معیار آقای کدیور، قرآن و سنت معتبر نبوی دارای احکام مخالف عقلانیت و عدالت هستند. همچنین در قرآن و سنت معتبر نبوی احکامی وجود دارد که مفاسدشان بیش از مصالحشان است. این مدعیات درست باشند یا نادرست، با قرآن تعارض دارند. قرآن میفرماید: و تمت کلمت ربک صدقاً و عدلاً لا مبدل لکلماته: پس قرآن احکام خود را از جهت حقیقت و عقلانیت (صدق) و عدالت، کامل میخواند. مفسران از آیات زیر هم برای کمال و کافی بودن کتاب استفاده کردهاند: و من اصدق من الله: قرآن تبیان کل شی است: و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء و هدی و رحمه و بشری للمسلمین (نحل، ۸۹). الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابهاً مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یضلل الله فما له من هاد: خداوند بهترین سخن را در هیأت کتابی همگون و مکرر فرو فرستاد، که پوستهای کسانی که پروردگارشان خشیت دارند از آن به لرزه درآید، سپس [آرامش یابند و] پوستهایشان و دلهایشان با یاد خدا نرم شود، این هدایت الهی است که به آن هرکس را که بخواهد به راه میآورد، و هرکس که خداوند بیراهش گذارده باشد، رهنمایی ندارد (زمر، ۲۳). و تفصیلاً لکل شیء: (اعراف، ۱۴۵). ثم اتیناهما الکتاب تماماً علی الذی احسن و تفصیلا لکل شیء: (انعام، ۱۵۴). لارطب و لا یابس الا فی کتاب مبین: عموم مفسران کتاب مبین را همان قرآن معرفی کردهاند. اما عبدالکریم سروش گفته است که این آیه: «ربطی به قرآن ندارد و کتاب مبین مربوط به علم باری است5.» کدیور هم در مقالهی داد و ستد اسلام و مدرنیته، با اقتفای به سروش، از همین رأی دفاع کرده است. البته تفسیر گذشتگان با تفسیر امروزیان تفاوت دارد. به عنوان مثال، ابن عربی میگوید: «با قرآن، جمیع علومی که در کتابهای نازل شده آمده است کشف میشود، چیزهایی نیز که در آن کتب نیامده در این کتاب بیان شده است. کسی که قرآن به او عطا شده واجد نور کاملی گشته است که هر علمی را در بر دارد. خدای تعالی فرمود ما فرطنا فی الکتاب من شی ء: ما هیچ چیز را در کتاب فرو گذار نکردهایم (انعام، ۳۸)، منظور همان قرآن عزیز است... به همین علت، صحیح است که بگوییم «جوامع کلم» به پیامبر داده شده است. قرآن همهی علوم انبیأ و ملائکه را به هر زبانی که باشد، در بر دارد و آن را برای اهل قرآن واضح میکند... کسی که قرآن به او عطا شود، علم کامل به او داده شده است. پس در خلق، کسی کاملتر از محمدیون نیست6.» ۴-۱- آقای کدیور بر این باور است که قرآن کلام الله است. ایشان باید به این پرسش پاسخ گویند که خدایی که قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض است، چرا احکامی صادر کرده است که با عقلانیت و عدالت تعارض دارد و مفاسد احکامش بیش از مصالحشان است؟ ۵-۱- ناقد محترم به این حد اکتفا نمیکنند، بلکه گامی پیش نهاده و مدعی میشوند که در کلام الله احکام «موهن» و «خشن» بسیاری وجود دارد. ایشان میفرمایند: مستند اکثر قریب به اتفاق احکام شرعی معارض حقوق بشر روایات منقول از پیامبر یا ائمه است. بسیاری از این روایات صحیح یا موثق و درمجموع مطابق ضوابط معتبر و بدون اشکال است. دلالت اینگونه روایات صریح در مقصود است و ظهور در احکامی دارد که امروز خلاف حقوق بشر تلقی میشود... اندیشههای ناسازگار با حقوق بشر، شامل گزارههایی صریح در تعارض با اندیشه حقوق بشر و نص و در تبعیض حقوقی انسانها به لحاظ دین، مذهب، جنسیت، حریت و رقیت و فقیه و عوام بودن و صریح در نفی آزادی مذهب و مجازاتهای خشن و موهن. اینگونه گزارهها را در برخی آیات مدنی، قسمتی از سیرهی پیامبر(ص) در مدینه و برخی از راویات ائمه(ع) در قالب دلالتهای صریح آمده است... بحث تعارض اندیشهی حقوق بشر با اسلام سنتی عمیقتر از آن است که در بادی نظر تصور میشود. تعارض محدود به آرای عالمان دین و فقیهان شریعت نیست بلکه سخن از تعارض متن دین یعنی برخی آیات و بسیاری روایات با اندیشهی حقوق بشر است7.» در مقالهی دیگری هم جناب کدیور متن دین (قرآن و سنت معتبر) را دارای مجازاتهای موهن و خشن معرفی کرده است. میفرمایند: دوم اندیشه ناسازگار با حقوق بشر، شامل گزارههایی صریح در تعارض با اندیشه حقوق بشر و نص در تبعیض حقوقی انسانها به لحاظ دین، مذهب، جنسیت، حریت و رقیت و فقیه و عوامبودن و صریح در نفی آزادی مذهب و مجازاتهای خشن و موهن8.» تا آنجا که بنده اطلاع دارم، سروش، شبستری، ملکیان و «قرآن محمدی»؛ هیچگاه آیات قرآن را «موهن»، «خشن» و متضمن مفاسد نخواندهاند. ۶-۱- متدولوژی و معیار تمیز جدیدی که ناقد محترم برای نقد سروش، شبستری و ملکیان عرضه کرده است، به سرعت تمام از سوی خودشان ابطال شده است. ایشان به صراحت تمام میگویند که خود دین (قرآن و سنت معتبر نبوی) با اعلامیهی جهانی حقوق بشر تعارض دارد، و درعین حال اعلامیه جهانی حقوق بشر را میپذیرند و به این ترتیب آیات بسیاری را منسوخ اعلام میکنند. مطابق معیار ارائه شده از سوی وی، یعنی تأیید سخن توسط کتاب و سنت معتبر نبوی، میبایست اعلامیهی جهانی حقوق بشر رد شود، نه کلام باری که در اوج صدق و عدالت است. اما ایشان به صراحت نوشته شده است: اندیشهی حقوق بشر در اکثر قریب به اتفاق موارد تعارض بر موضع اسلام تاریخی رجحان دارد... راهحلهای اسلام تاریخی برای رفع تعارض احکام شرعی حوزه زنان با حقوق بشر، جزیی، نارسا و ناکافی است... بویژه در اموری که مستندشان نص قرآن یا سنت معتبر است، فاقد کاراییاند و توان خروج از بن بست را ندارند... اسلام نواندیش درعین پایبندی به پیام جاودانهی وحی الهی، اندیشه حقوق بشر در حوزه زنان را به دلیل عادلانه بودنش میپذیرد و احکام معارض با آن در متن دین را احکامی میداند که اگرچه در عصر نزول عقلایی، عادلانه و برتر از راهحلهای رقیب بودهاند، اما امروز به دلیل از دست دادن این سه ضابطه، تکلیف فعلی محسوب نشده، در زمره احکام منسوخ به حساب میآیند9.» ۲- گشادهدستی خود و بستن دست دیگری ناقد محترم دست خود را کاملاً باز میگذارد که سخنان خداوند را منسوخ، موهن، خشن و دارای مفسده بخواند، اما وقتی به سروش، ملکیان و شبستری میرسد، معیارهایی ارائه میکند که بتواند آنان را روشنفکری دینی «عبور کرده از متن» بخواند. وقتی نوبت خود اوست میگوید: گفتهام اگر گزاره خردستیزی یافتیم – در قرآن یا سنت معتبر پیامبر – باید مطمئن باشیم که اگر امروز آن گزاره خرد ستیز است، درحالی که در گذشته چنین نبوده است، باید بگوییم امروز این حکم از شمول خود افتاده است، به این معنا که این حکم متعلق به دیروز و لذا موقت بوده است و همین خردستیزی کنونی آن نشانهای بر موقت بودن آن است. به عبارتی خردستیزی کنونی آن نشانهای بر منسوخ بودن آن حکم در این دوران خواهد بود.» اما زمانی که نوبت به دیگری میرسد، ضمن نقد پروژهی عقلانیت و معنویت مصطفی ملکیان، خطر رشد «معنویتگرایی متفاوت و متغایر با دین» را گوشزد میکند و به دینداران هشدار میدهد که این نوع معنویتگرایی، «متفاوت» و «متغایر» با دین اسلام است. در ابتدای سخنرانی حسینیه ارشاد گفته میشود، در معنویت گرایی: و در پایان با این نتیجه گیری به آن سخنرانی پایان داده میشود: «مراد از معنویتگرایی نهضتی است که معتقد است دوران ادیان به سر آمده است، ادیان در شرایط مدرن کارکرد گذشتهی خود را ندارند و خود به ازدیاد برخی رنج و آلام انسانی منجر شدند، ادیان جدید [یعنی معنویتگرایان] نه خدایی به شکل خدای ادیان ابراهیمی باور دارند، نه وحی و نبوت را، و نه آخرت را. البته ستیز با ادیان هم ندارند.» وی در بخش دیگری از همان سخنرانی، تقدسزدایی از اشخاص را به عنوان یکی دیگر از مولفههای معنویتگرایی مصطفی ملکیان اعلام میکند. ایشان میگوید: نمیتواند بگوید چون من میگویم. اینکه میگوید چون من میگویم، این پذیرفته نیست، لذا اگر آن فرد خودش را پیامبر میداند، میگوییم سمعاً و طاعتا، اما چرا چنین میگویی؟ باید حرفش مستدل باشد، اگر شخص خدا هم باشد، مهم نیست، هر که باشد، میگوید این کار را بکن، آن کار را بکن، میپرسیم: خدایا چرا؟ باید دلیل اقامه بکنی. باید حرفت مستدل باشد. لذا مراد از تقدیسزدایی این است که در این رویکرد، در این روش، هیچ شخصی بدون استثنا، میخواهد انسان باشد، در صورتی که اثبات شد فرا انسانی وجود دارد، فرا انسان باشد، فرق نمیکند، همه باید اقامهی دلیل بکنند. و سخن هیچکس بدون دلیل پذیرفته نیست. بر این اساس کسانی که به عنوان نمایندهی خدا در روی زمین ادعاهای بیدلیل میکنند، معنویتگراها در مقابلشان هستند. میگویند حرفت خلیفه الله، خلیفه الهی، باش، دلیلات بر این سخن چیست؟» عبدالکریم سروش در بحث خاتمیت تأکید کرده است که مسلمانها شخصیت پیامبر را حجت سخنانش تلقی میکنند. اما پس از پیامبر، دیگر شخصیت هیچ فردی حجت سخنانش محسوب نمیشود. آقای کدیور پس از طرح این موضوع، فقط به این اکتفا میکند که همهی سخنان دلیل بردار نیستند. از این رو، مومنان در باور به سخنان خرد گریز، کاری خلاف مرتکب نمیشوند. تا حدی که من میفهمم، سروش، ملکیان و شبستری، حرف زدن خداوند را غیرعقلایی به شمار میآورند. به این ترتیب، آنها، برای اینکه کسی در «عقلشان تردید نکند» این باور قرآنی را تاویل کردهاند، نه آنکه از متن عبور کرده باشند. نتیجه نوعی پارادوکس در متن دیده میشود. از یک سو گفته میشود هر نظری اگر با قرآن و سنت نبوی تعارض داشته باشد، نظری غیراسلامی و بیپایه است. اما از طرف دیگر گفته میشود در قرآن و سنت معتبر نبوی، نکات زیادی با عقلانیت مدرن و عدالت مدرن تعارض دارند. همهی آیات معارض با مدرنیته را باید منسوخ فرض کرد و به بایگانی تاریخ سپرد. بسیاری از آیات موهن و خشن هستند که مفاسدشان بیش از مصالحشان است. اگر کسی قرآن را کلام پیامبر بداند و چنین سخنانی بگوید، قابل فهم است. اما اگر کسی بگوید قرآن کلام خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض است، و درعین حال بگوید کلام الله موهن، خشن و... است که باید منسوخ فرض شود، برای اینکه با برساختهی آدمیان (مدرنیته) تعارض دارد، قابل فهم نیست. همچنین، نگاه متن به عدالت، به گونهای است که گویی یک عدالت بیشتر وجود ندارد. متن روشن نمیکند که وقتی از تعارض قرآن و سنت معتبر نبوی با عدالت سخن میگوید، منظور کدام تئوری عدالت است؟ نظریهی بازسازی شدهی ارسطو، نظریهی مارکس، نظریهی جان راولز، نظریهی آمارتیاسن، نظریهی رونالد دورکین، نظریهی مارتا نسبام یا نظریهای دیگر؟ مقالهی حاضر نشان داد که آرای دینشناسانه و مدرنیتهشناسانه ناقد محترم، به نحو غیرقابل قبولی متعارض است و هر بخش آن که رأی اصلی تلقی شود، بخش دیگر نفی خواهد شد. به این ترتیب، باید به این پرسش پاسخ گفته شود: کدام توصیهی متدلوژیک، باید مبنا قرار گیرد؟ آنکه هرچه با قرآن و سنت نبوی سازگار باشد، اسلامی و درست میداند؟ یا آنکه فرمان میدهد: هرچه در قرآن و سنت معتبر نبوی با مدرنیته تعارض داشته باشد را باید کنار نهاد و منسوخ فرض کرد؟ پاورقیها: ۱- محسن کدیور، سنت و سکولاریسم، صراط، صص ۴۲۹- ۴۲۸. ۲- محسن کدیور، بازشناسی حق عقل شرط سازگاری دین و حقوق بشر، سایت کدیور. ۳- محسن کدیور، «حقوق بشر لائیتسه و دین»، رجوع شود به سایت کدیور. ۴- محسن کدیور، «داد و ستد اسلام و مدرنیته»، رجوع شود به سایت محسن کدیور. ۵- رجوع شود به سخنرانی سال ۱۳۷۵ وی زیر عنوان «دین اقلی و اکثری»، در کتاب بسط تجربه نبوی، صراط، ص ۱۰۸. ۶- ابن عربی، الفتوحات المکیه،ج ۲، ص ۱۰۷. ۷- محسن کدیور، حقوق بشر و روشنفکری دینی، ماهنامه آفتاب، شماره ۲۸، صص ۱۱۵- ۱۰۶. ۸- محسن کدیور، «بازشناسی حق عقل شرط لازم سازگاری دین و حقوق بشر»، رجوع شود به سایت وی. ۹- محسن کدیور، «حقوق زنان در اسلام معاصر»، رجوع شود به سایت ايشان. در همین زمینه: • نقد فقیهانهی دگراندیشی دینی • معیارهای اسلام و مسلمانی • روشنفکری دینی عبور از متنی • پیامبر ناتوان • مدرنیتهی فاقد ایمان |
نظرهای خوانندگان
باور کنید این دلایل که هیچ اگر خود خدا هم
-- صادق ، Dec 30, 2008 در ساعت 03:03 PMقسم بخورد من این ایات خشن را به کسی نگفتم این اقایان اعتنایی نمی کنند
برخی از یادداشت های جناب گنجی نسبت به برخی دیگرشان بسیار توجه ام را جلب می کند و در حین خواندنشان پرواز می کنم. از جمله همین یادداشت و مطلبی که با عنوان تبار شناسی انقلاب بهمن 57 نوشتند. صد حیف که امکان انتشار این مطالب به صورت کتاب وجود ندارد تا هر لحظه در دسترس باشد. آیا کسی از دوستان زحمت کشیده که مطالب اخیر ایشان ( از قرآن محمدی تا امروز) را فایل پی دی اف و کتاب الکترونیکی کند؟ لطفا (یکی از دوستان که می تواند) از ایشان اجازه بگیرد و این کار را انجام دهد.
-- سروش فرهنگ؛ آدم زمینی ، Dec 31, 2008 در ساعت 03:03 PM تفسير نور، ج5، ص: 213 ذیل آیه [سوره يونس (10): آيه 38] می نویسد:
چون سخن از تحدّى قرآن است، به گوشهاى از امتيازات اين معجزهى
جاودان الهى اشاره مىشود:
1 گنجاندن معارفى بلند در كلماتى كوتاه: مثلًا در مورد زن و مرد تعبير مىكند، «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» «1» زنان لباس شما و شما لباس آنها هستيد. براى بيان سستى قدرتهاى غير الهى، آنها را به خانه عنكبوت تشبيه مىكند. «2» و يا اينكه از آفريدن يك پشه آنان را ناتوان مىداند. «لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً» «3» 2 شيرينى كلام و نفوذ: هزار بار هم خوانده شود كهنه نمىشود، بلكه هر بار نكتهاى به دست مىآيد.
3 آهنگ و موسيقى كلام: طنين و آهنگ كلمات آن، مخصوص است و اگر آيهاى از قرآن در ميان سخنان هر عرب زبان، يا در ميانِ روايات باشد، مشخّص است.
4 جامعيّت قرآن: از برهان تا مثل، از دنيا تا آخرت و نيز مسائل خانوادگى، حقوقى، سياسى، نظامى، اخلاقى، تاريخى و ... را دربر دارد.
5 واقعگرايى: محتواى آن مبتنى بر حدس و گمان نيست. حتى داستانهايش مستند و واقعى است.
6 همه گير و جهانى: مردم در هر سطح و هر كجا باشند، از آن بهره مىبرند و قرآن به صورت كتاب تخصّصى نيست.
7 ابدى: هر چه از عمر بشر و علوم مىگذرد، اسرار بيشترى از قرآن كشف مىشود.
8 رشد فزاينده: با داشتن بيشترين دشمن و ضربات فراوان، بيشترين رشد را در طول عمر خود داشته است.
9 معجزهاى در دست: اين معجزه در دست همه است و از نوع سخن و كلمه است كه در اختيار همه است.
10 هم معجزه و هم كتاب دستور و قانون است.
__________________________________________________
(1). بقره، 187.
(2). عنكبوت، 41.
(3). حج، 73.
11 از فردى درس نخوانده و در منطقهاى محروم از سواد است.
12 چيزى به آن افزوده يا از آن كاسته نشده است و مصون از تحريف است.
پيام ها:
1 قرآن براى اثبات اعجاز خود، سادهترين راه را مطرح مىكند كه دعوت از مردم براى آوردن سورهاى مثل آن است. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» 2 نه تنها كلّ قرآن، بلكه حتّى يك سوره از آن هم معجزه است. «بِسُورَةٍ» 3 قرآن براى مبارزه طلبى، تخفيف هم داده و به آوردنِ يك سوره مثل قرآن هم قانع است. «بِسُورَةٍ» 4 مبارزه طلبى قرآن، مخصوص زمان و مكان معيّنى نيست، تا قيامت، تا پايان عمر بشر و در همه جاى زمين، اين درخواست مطرح است. «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» 5 مبارزه طلبى قرآن، مخصوص عوام نيست، بلكه همهى حقوقدانان، اديبان و نوابغ و ... را به مبارزه مىطلبد. «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» 6 در اين مبارزه طلبى، امكانات و نفرات خاصّى را تعيين نكرده است. «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» 7 در اين مبارزه طلبى، تحريك هم كرده است. «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»
خادم کوچک قرآن بزرگ
-- لطف علی لطیفی ، Dec 31, 2008 در ساعت 03:03 PMممنون از این همه نوشته ی خوب و خواندنی و منطقی و پر و پیمان آقای گنجی. تازگی ها بیشتر از این رو به رادیو زمانه سر می زنم (می زنیم) که نوشته های گنجی را بخوانم (بخوانیم). درود بر گنجی و زمانه!
-- محمد میرزاخانی ، Dec 31, 2008 در ساعت 03:03 PMبه نظر من احكام دين دو دسته اند: احكام فطري و احكام قومي.
-- نكونام ، Dec 31, 2008 در ساعت 03:03 PMاحكام فطري هميشه ثابت و لايتغير است؛ مثل عدالت بورزيد، احسان كنيد، دروغ نگوييد.
اما احكام قومي نظر به اين تابع شرايط تاريخي و جغرافيايي عرب حجاز در عصر نزول بوده است، چنانچه در شرايط تاريخي و جغرافيايي ديگري قابليت اجرا نداشته باشد، قابل نسخ و تغيير است. اين احكام نظير برده داري است كه در عصر پيامبر اسلام امري پذيرفته بوده و شرايط آن زمان چنان چيزي را عقلائي مي شمرده است، اسلام هم آن را امضا كرده است و چون عقلا در اعصار بعد با آن مخالفت كردند، نسخ شده است. دأب انبياء هم اين بوده است كه سيره عقلا را در هر عصر امضاء مي كردند. توضيح بيش تر را در اين لينك ببنيد: http://asheqi.parsiblog.com/734638.htm
آقای گنجی
-- فرشاد ، Dec 31, 2008 در ساعت 03:03 PMشما به درستی بر ضعف استدلال آقای کدیور اشاره کرده اید. کدیور از یک طرف می گوید قرآن وحی الهی است و از طرف دیگر می گوید بسیاری از مفاهیم قرآن بر ضد حقوق بشر است و باید آنها را کنار گذاشت. اما شما می گویید که اگر قرآن را به جای کلام خدا، کلام محمد فرض کنیم، مشکل حل می شود. سوال من اینست که هدف شما از قران محمدی چیست؟ آیا می خواهید اشکالات اسلام و قرآن را به این صورت توجیه کنید؟ و بگویید چون قرآن کلام محمد است پس اشکالی ندارد که اشتباه هم داشته باشد؟ یا می خواهید بگویید که چون قرآن کلام خدا نیست، پس محمد اصلا پیامبر نیست و ادعای محمد کذب است؟
در سراسر قرآن محمدی شما فقط سعی کرده این اثبات کنید که قرآن کلام خدا نیست و کلام محمد است، اما مشخص نکرده اید که هدفتان چیست؟ آیا هدفتان این است که راهی پیدا کنید تا اشتباهات قرآن را با محمدی بودن آن حل کنید یا هدفتان این است که بگویید اسلام ( و سایر ادیان) هیچکدام از جانب خدا (در صورت وجود) نیامده و این مدعیان پیامبری همگی کذب می گفته اند؟
آقای گنجی لطفا هدفتان را مشخص نمایید. آقای سروش وقتی بحث وحی نبودن قرآن را مطرح کرد، بحث مثال زنبور را هم مطرح کرد. ایشان به نظرم دقیقا راه اول را انتخاب کرده اند یعنی می خواهند از این طریق اشتباهات قران را توجیه کنند.
شما در مقالات خود اشاره کرده اید که مذهبیون همواره مفاهیمی را برساخته اند و این مفاهیم در طول تاریخ به اعتقاد تبدیل شده است. حتی در مورد حد وسط بودن خاتمی هم، معتقدید که ایشان اینرا برساخته اند. حالا سوال من این است. چرا در مورد محمد چنین چیزی نمی گویید؟ وقتی معتقدیم که قرآن وحی نیست و سخن گفتن خدا عقلانی نیست و ... آیا منطقی تر نیست که بگوییم محمد، الله را بر ساخته است همانطور که مذهبیون امام زمان را برساخته اند؟ چرا نگوییم محمد خودش، الله را خلق کرده و بعد خودش را نماینده او معرفی کرده است. وقتی می گوییم قرآن کلام الله نیست، آیا منطقی تر نیست که بگوییم حرف محمد در مورد پیامبر بودن کذب است، تا اینکه بحث زنبور را مطرح کنیم؟!
البته ممکن است جنابعالی در پاسخ دادن به این سوال معذوریت داشته باشید و از تکفیر مذهبیون بترسید. به هر حال ایمیل من نزد رادیوزمانه موجود است.
فرشاد از ایران
مارکس هم ادعای نبوت می کردو کتاب سرمایه اش قول خدا بود که شوروی و بلوک شرق را تا به آنجا کشانید که هر اندیشه متعارض با برداشتشان از مارکس را سر می بریدند. هیتلر چطور؟ دولت اسرائیل که اکنون قتل عام می کند و شما مدعیان جهانی بودن حقوق بشر چشم بستده اید اینکارهای خشونت آمیز را بر اساس کلام خدا دانستن ایدئولوژی نژادگرایانه اش می کندپ. نظام لیبرال دموکراسی آمریکا که ظرفیت پرورش بوش و قتل عام عراقی ها را دارد چه؟
-- سلام ، Dec 31, 2008 در ساعت 03:03 PMتغییر منبع اندیشه مشکلی را حل نمی کند آقا! بیش از این آب در هاون نکوبید. صد برابر تناقضاتی که شما بخواهید د ر قران پیدا کنید می توان در همین نظامهای مطلوب چنابعالی پیدا کرد.
جناب گنجی!
-- شهرام ن ، Dec 31, 2008 در ساعت 03:03 PMبا سلام و تشکر از کوشش های علمی و عرضه نتایج آن در معرض قضاوت عموم، استدعا دارم درصورت امکان، در پروژه ها و مقالات آینده، نظرات خود در رابطه با شبهات موجود راجع به "اصول دین" و مسأله "شرور" را مطرح فرمائید. با این ملاحظه که ایمان بسیاری افراد بخصوص در نسل جدید (حداقل تا جایی که من اطلاع دارم) متزلزل شده است. از آنجا که بنظر می رسد آرامش و سلامت روانی و امنیت روابط اجتماعی مردم در جامعه ما، تا حد زیادی مبتنی و منوط بر ارزش های دینی باشد (ارزش هایی که هر روز بیشتر توسط "دولت دینی و دین دولتی" در ایران به محاق می رود) و جایگزینی هم فعلاً برای آن وجود ندارد، آنگاه اهمیت این مبحث روشن تر خواهد شد.
چون اظهار می فرمائید مسلمان و شیعه هستید، تقاضا دارم با ارائه دلایلی مبنی بر حقانیت و یا ضرورت تقید به دین و التزام به اعمال عبادی، دیگرانی را نیز که در مرحله شک به سر می برند، با ایمان خود همراه سازید. با توجه به صداقتی که در شما می توان سراغ گرفت، تحلیلتان در این خصوص حائز اهمیت خواهد بود.
آقای گنجی
-- آرش ، Jan 1, 2009 در ساعت 03:03 PMمن هم مثل دیگر خوانندگان خواستار این هستم که بدانم هدف چیست؟
آیا هدف جایگزینی خردگرایی است در تفکرات اسلامی؟
صریح می پرسم: هدف از طرح نظریه قرآن محمدی چیست؟
در آخر تشکر می کنم از روشنگریتان و فکر می کنم که بحث اصلی با شما همین جا در قسمت "نظرهای خوانندگان" رادیو زمانه اتفاق می افتد نه بین شما و منتقدانتان.
سلام. گاهی دلم به حال آقای گنجی می سوزد . دعوت به نقد عمومی ، سیل نقد ها را علیه ایشان متوجه کرده است . از محسن کدیور و آرش نراقی و ابوالقاسم فنایی و مهاجرانی گرفته تا بهزاد نبوی . اخیرا آقای نبوی به آقای علوی تبار پاسخ داده است . من قبلا هم اینجا نوشته ام به نظرم گفتگو با دوستان و یاران سابق ساکن ایران پر ثمرتر از گفتگو با چهره های روشنفکری خارج از کشور یا اپوسزیون مقیم خارج است. البته قصد بی احترامی به آنان را ندارم ولی کانال ارتباطی منتقدان داخل کشور با عوام و خواص رو به راه تر است تا دیگران.
من واقعا تعجب می کنم وقتی سازمان مجاهدین هنوز با" عالیجناب سرخپوش " مشکل دارد دیگر چگونه می توان از گفتگوی دو طرفه حرف زد . این حرفها نشان می دهد که ما اصلا با خودمان هم مشکل داریم. اقتدارگراها و به قول رهبری " دشمن " که جای خود دارد . آقای گنجی هم البته بی تقصیر نیستند. وقتی آنانی را که در همه روزهای زندان ایشان پشت ایشان ایستادند فراموش می کنند و باب گفتگو را با آنها باز نمی کنند دیگر باید انتظار داشته باشند احمد خاتمی همه را علیه او به راحتی بشوراند. سوء تفاهم ها بر روی هم انباشته می شوند و چون گفتگویی همدلانه نیست نتیجه این می شود که شده است. چاره کار" نقد مشخص " است . تجربه نشان داده تا یکی ما را با اسم و نشان نقد نکند با عرض معذرت محل نمی گذاریم . جالب اینکه نبوی نوشته سازمان با مقالات خون به خون شستن هم مشکل داشته ولی سکوت کرده بود. واقعا برایم تعجب آور است. کجای این مقالات مشکل دار بود؟
-- احسان ، Jan 1, 2009 در ساعت 03:03 PMآقای سلام
-- بدون نام ، Jan 3, 2009 در ساعت 03:03 PMاگر کسی اسلام را رد می کند دلیل بر این نمی شود که از یهودیت یا ... دفاع کند! بحث اصلی این است که همه حکومتهای ایدئولوژیک به دیکتاتوری منجر شده اند. حال چه اسلام باشد، چه یهودیت، چه مسیحیت و چه مارکسیسم. صحبت سر این است که همه مدعیان نبوت دروغگو بوده اند، حال چه محمد باشد و چه مارکس! اما اینکه می گویید مارکس خود را پیامبر می دانست و کتاب سرمایه اش را قول خدا می دانست، حرف جدیدی است که من از شما می شنوم. مارکس اصلا به خدا اعتقاد نداشت!!
لیبرال دموکراسی هم هر بدی داشته باشد، لا اقل ادعا نمی کند از جانب خدا آمده. راستی چرا وقتی اسم لیبرال دموکراسی می آید، شما آمریکا را مثال می زنید. چرا سویس و فنلاند و ... را مثال نمی زنید؟!