رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱ دی ۱۳۸۷
امام زمان به چه کار فقها می‌آید؟ (۸)

تشیع، در برابر قرآن و ائمه

اکبر گنجی

به گمان آیت‌الله جوادی آملی‌، نظام هستی، تحت مدیریت ائمه به کار می‌پردازد. امامان باران بر زمین می‌بارند، نمی‌گذارند اجرام آسمانی به روی زمین بیفتند، غم و اندوه آدمیان را برطرف می‌کنند، درخت‌ها را می‌رویانند، میوه‌ها محصول آنان است، و غیره. او می‌گوید‌‌:

«با هدایت او باران می‌بارد و با امساک او آسمان و اجرام آسمانی به زمین اصابت نمی‌کند. غم و اندوه با عنایت او بر طرف می‌شود، مشکلات و بلایا با لطف او مرتفع می‌گردد، درخت به واسطه وجود ‌او میوه می‌دهند‌: بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه و بکم ینفس الهم و یکشف الضر (زیارت جامعه). به واسطه‌ی او گیاهان می‌روید و درختان میوه می‌دهد و بکم تنبت الارض اشجارها و بکم تخرج الارض ثمارها (زیارت اول از هفت زیارت مطلق امام حسین). از طریق او خداوند، آن‌چه را بخواهد محو یا اثبات می‌کند و بکم یحمو الله ما یشاء و بکم یثبت (همان، بحار، ج ۹۸‌، ص ۱۵۳)، و در یک جمله، اراده‌ی خداوند در همه‌ی امور و همه‌ی مقدرات، نزد او بار می‌یابد و هبوط پیدا می‌کند و از بیت او صادر می‌‌شود اراده الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم (همان)... خلیفه ی کامل خدا و رسول باید"مظهر العجائب" و "مظهر الغرائب" و خلاصه ی عوالم جسمانی و روحانی و جامع حقایق علوی و سفلی و برتر از همه‌ی ادانی و اقاصی باشد و کسی که جامع این صفات نباشد لیاقت خلافت خدا و رسول را ندارد و از این رو نصب خلیفه و پیامبر به اعلام خداوند است،چنان که‌... درباره‌ی آخرین خلیفه‌ی کامل، یعنی صاحب الزمان فرمود: لیستخلفنهم فی الارض (نور، ۵۵) و هم‌چنین هر یک از ائمه معصوم به اعلام حضرت رسول‌، یکدیگر را به خلافت تعیین کرده‌اند.»1

این مدعیات با آیات قرآن تعارض دارند. قرآن همه ی این امور را به خدا نسبت می‌دهد. قرآن می‌فرماید:

ما من دابه الا هو ءاخذ بنا صیتها: هیچ جنبنده‌ای نیست مگر آن‌که او [خداوند] حاکم بر هستی اوست (هود، ۵۶).
در قرآن تمامی اعمال نظام هستی به خداوند تحویل شده است، نه هیچ موجود دیگری. به عنوان نمونه، می‌توان به آیات زیر استناد کرد: لقمان، ۱۰ - شعراء ، ۷- حجر، ۱۹- نحل، ۱۰ و ۱۱ و ۶۵- ‌انعام، ۹۹ – اعراف، ۵۸- ابراهیم، ۲۵ – طه‌، ۵۳ - عبس، ۲۴ تا ۳۲ – ق‌، ۶ تا ۱۰ – این‌ها و ده‌ها آیه دیگر نشان می‌دهند که خداوند کار و بار نظام هستی را به هیچ‌کس واگذار نکرده است و این مدعا، مطابق فلسفه‌ی فیلسوفان مسلمان، تصورش موجب تکذیب‌اش خواهد شد.

۶- تمام علم درست نزد ائمه است: امام باقر ‌می‌فرمایند:

«شرقاً ‌او غربا فلاتجدان علماً صحیحاً الا شیئاً خرج من عندنا: به شرق و غرب عالم بروید جز علم ما علم صحیحی نمی‌یابید.»2

و در روایتی دیگر می‌فرمایند:

«فوالله ما یوجد العلم الا هیهنا: به خدا قسم جز در نزد ما علمی پیدا نمی‌شود»3.


اگر این احادیث برساخته‌ی غالیان باشد، مدعیات کاذب باید به شمار آیند. اما اگر این احادیث واقعاً ‌معتبر باشند، و اگر علم در این احادیث به معنای عام باشد، این مدعا با واقعیت تعارض خواهد داشت و نشان می‌دهند که امام از شرق و غرب عالم اطلاعی نداشته است.

برای این‌که فلسفه‌ی یونان در این دوران بسیار پیشرفته بود و مسلمین بعدها از طریق ترجمه با این فلسفه آشنا شدند و با استفاده‌ی از آن سعی کردند ‌فلسفه و کلام اسلامی بسازند... فلسفه سیاسی ‌و فلسفه اخلاق ارسطو آن چنان مستحکم بود که امروز هم بسیاری از فیلسوفان اخلاق به ارسطو بازگشته‌اند و ‌آن‌ها ارسطوئیان خوانده می‌شوند.

هم‌چنین است در نظریه عدالت. با این‌که ۱۴ قرن از ظهور اسلام می‌گذرد، مسلمین هیچ نظریه‌ای در خصوص عدالت ندارند. گفته‌اند: تشیع مذهب عدالت‌خواهان است. ائمه که بنابر نظریه شیعیان، زمامداران سیاسی‌اند، حداقل باید نظریه‌ای در خصوص عدالت ارائه و عرضه می‌داشتند.

اما امروز بسیاری از فیلسوفان سیاسی دوباره‌ی نظریه عدالت ارسطو را بازسازی کرده و آن را مبنای عدالت قرار داده‌اند. مورد بعدی علم اخلاق است. مسلمان‌ها بعدها با استفا‌ده‌ی از نظریه‌ی حد وسط ارسطو، علم اخلاق دینی درست کردند. این روایات اگر معتبر باشند، ادعای شیعیان در خصوص علم لدنی را ابطال می‌کنند.

۷- عدم اطلاع از اطاق مجاور: کلینی در اصول کافی، باب فیه ذکر الصحفه و الجفر و الجامعه، حدیثی نقل کرده است که در آن ابو بصیر نابینا ‌به امام صادق می‌گوید، می‌خواهم پرسشی را با شما مطرح کنم، اما نمی‌دانم که آیا کسی در این‌جا حضور دارد که صدای ما را بشنود یا نه؟

امام صادق پرده‌ی اتاق را کنار می‌زنند تا ببینند آیا در اتاق مجاور کسی حضور دارد یا نه؟ امامی که نمی‌داند در اطاق مجاور کسی حضور دارد یا نه، سپس به ابوبصیر می‌گوید: علم ماکان و ما یکون در نزد ماست و علم آینده تا قیامت هم نزد ماست. برسازندگان نتوانسته اند حدیثی سازگار جعل کنند. مرحوم قلمداران می پرسد: «احمدبن عمر که از اصحاب حضرت رضا و جواد است چگونه بلاواسطه آن را از ابوبصیر که از اصحاب حضرت صادق و کاظم است، نقل کرده است.»4

۸- انکار علم غیب توسط امام موسی بن جعفر:

«عن المغیره قال کنت ابی الحسن علیه السلام انا و یحیی بن عبدالله بن الحسن فقال یحیی جعلت فداک انهم یزعمون انک تعلم الغیب فقال سبحان الله ضع یدک علی رأسی فما بقیت فی جسدی شعره و لافی رأسی الاقامت ثم قال والله ما هی الاروایه عن رسول الله صلی الله علیه و آله.»5

«پسر مغیره گفت من و یحیی بن‌عبدالله بن‌الحسن در نزد حضرت موسی بن‌جعفر بودیم، یحیی به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم، مردم چنین می‌پندارند که تو علم غیب می‌دانی، حضرت فرمود: منزه است خدا، دست خود را بر سر من بگذار، به خدا سوگند، که در بدن و سر من مویی نماند مگر این‌که سیخ شد! آن گاه فرمود: نه به خدا این‌ها که ما می‌گویم غیب نیست، بلکه روایتی است از رسول خدا.»6

۹- عدم اطلاع از فرزند آینده و کیفیت زمین:
«عن عنبسه بن مصعب قال لی ابو عبدالله علیه السلام ای شئی سمعت من ابی الخطاب؟ قال سمعته یقول: انک وضعت یدک علی صدره و قلت عد و لا تنس و انک تعلم الغیب و انک قلت له هو عیبه علمنا و موضع سرنا امین علی احیائنا و امواتنا قال علیه السلام ما مس من جسدی جسده الاید و اما قوله انی قلت اعلم الغیب فوالله الذی لا اله الا هو اعلم الغیب و لا اجرنی الله فی امواتی و لا بارک فی حیاتی ان قلته قال و قدامه جویره سوداء تدرج قال لقد کان منی الی ام هذه او الی هذه بخطه القلم فاتتنی هذه فلو کنت اعلم الغیب ما کانت تاتینی و لقد قاسمت مع عبدالله بن الحسن جائطاً بینی و بینه فاصابه السهل و اصابنی الجبل فلو کنت اعلم الغیب لاصابنی السهل و الشرب و اصابه الجبل و اما قوله انی قلت هو عیبه علمنا و موضع سرنا امین علی احیائنا و امواتنا فلا آجرنی الله فی امواتی و لا بارک فی حیاتی ان کنت قلت له شیئاً من هذا فط.»7

«عنسبه بن‌مصعب گفت: حضرت صادق به من فرمود: از ابوالخطاب چه شنیدی؟ [ابو‌الخطاب آغازگر مکتب غالی خطابیه در تشیع بود که بعداً در قالب گرایش مفوضه استمرار یافت. شرح داستان او در کتاب محققانه‌ی مکتب در فرایند تکامل ‌استاد فرزانه، جناب حسین مدرسی طباطبایی آمده است].

عرض کردم: از او شنیدم که می‌گفت تو [حضرت صادق] دست بر سینه‌ی او نهاده و گفته‌ای: بشنو و فراموش مکن‌، و می‌گفت که تو غیب می‌دانی‌، و می‌گفت که تو به او فرموده‌ای که او [یعنی ابو الخطاب غالی] خزانه علم ما و محرم اسرار ماست و بر زندگان و مردگان ما امین است ‌[یعنی هم صحابی مقرب و محرم راز امام صادق بوده و هم مقرب درگاه و محرم راز ائمه پیشین‌، و لذا آن چه از امام صادق‌ یا ائمه پیشین نقل کند، معتبر و شایسته اعتمادست].

حضرت صادق فرمود: [این که ادعا کرد من دست بر سینه او نهاده‌ام، دروغی بیش نیست] دست من هرگز به هیچ بخش از جسم او نخورده است به جز دست او. اما این که ادعا کرد که من گفته‌ام علم غیب دارم، به خدای یکتا که جز او خدایی نیست سوگند که من علم غیب نمی‌دانم. خدا اجر و پاداش مرا در مصیبت عزیزان درگذشته‌ام از من باز ستاند و برکت را از زندگی من بگیرد اگر من چنین چیزی گفته باشم.

در همان حال که حضرت این سخنان را می‌فرمود، کودکی دختر و سیاه پوست در جلوی او چهار دست و پا راه رفت‌. امام فرمود: مرا با مادر این دخترک تماسی در حد اصابت سریع قلم بود [یعنی یک هم‌خوابگی خیلی‌ کوتاه] ولی آن تماس کوتاه این کودک [سیاه] را برای من آورد.‌ اگر علم غیب داشتم کاری نمی‌کردم که کودکی با این خصوصیت پیدا کنم. با عبدالله بن حسن [نواده امام حسن مجتبی و هم عصر امام صادق] باغی را که بین ما به شرکت بود، به قرعه تقسیم کردیم. قسمت آباد و هموار باغ سهم او شد و قسمت سنگلاخ سهم من. اگر علم غیب داشتم قرعه به نام من در می آمد و قسمت آباد و هموار به من می‌رسید و قسمت سنگلاخ به او.

اما این‌که او گفت که من به او گفته‌ام که او خزانه‌ی علم ما و محرم اسرار ماست و بر زندگان و مردگان ما امین است ، خدا اجرو پاداش مرا در مصیبت عزیزان درگذشته ام از من باز ستاند و برکت را از زندگی من بگیرد اگر من هرگز چنین چیزی به او گفته باشم.»8

۱۰- مخفی شدن کنیز از امام صادق:

«...عن سدر قال کنت انا و ابوبصیر و یحیی البزاز و داودبن کثیر فی مجلس ابی عبدالله علیه السلام اذ خرج الینا مغضب فلما اخذ مجلسه قال یا عجبا لا قوام یزعمون انا نعلم الغیب، ما یعلم الغیب الا الله عز و جل، لقد همهت ضرب جاریتی فلانه فهربت منی فما علمت فی ای البیوت هی.»9

«از سدیر روایت است که گفت من و ابو بصیر و یحیی بزاز و داودبن کثیر در مجلس حضرت صادق بودیم به ناگاه حضرت از خانه به جانب ما بیرون آمد در حالی که خشمناک بود، همین که در مجلس قرار گرفت، فرمود: خیلی عجیب است از مردمانی که گمان می‌برند که ما علم غیب می‌دانیم، جز خدای عز و جل کسی علم غیب نمی‌داند، همانا من قصد کردم که فلانه کنیز خود را بزنم، از من گریخت و من ندانستم که وی در کدامیک از خانه‌هاست.»10

۱۱- مراقبت خدمت گزار از سهو امام: محمدبن ادریس از فضل روایت کرده است که خدمت امام صادق بودیم:

«قال ذکرت لابی عبدالله علیه السلام السهو فقال: و یقلت من ذلک احد ربما اقعدت الخادم خلفی حتی یحفظ علی صلوتی.»11

«من در خدمت امام صادق بودم، سهو را یادآور شدم، حضرت فرمود: مگر ممکن است کسی از سهو برکنار ماند، بسا می‌شود که من خدمت‌گزار خودم را در پشت سرم وا می‌دارم تا حساب نماز مرا نگهدارد.»‌12

۱۲- انکار اطلاع از قطرات باران:

«عن ابی بصیر قال قلت لابی عبدالله علیه السلام انهم یقولون قال و ما یقولون؟ قلت یقولون تعلم قطر المطر و عدد النجوم و ورق الشجر و وزن ما فی الشجر و عدد التراب فرفع یده الی السماء قال: سبحان الله سبحان الله، لا ولله، ما یعلم هذا الا الله.»13

«ابو بصیر گفت: به حضرت صادق عرض کردم که مردم چیزهایی می‌گویند. فرمود: چه می‌گویند؟ گفتم: می‌گویند که تو شماره‌ی قطره‌های باران و عدد ستارگان و برگ درختان و وزن آن‌چه در دریاست و شماره خاک‌ها را می دانی. حضرت دست خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: منزه است خدا، منزه است خدا، نه به خدا سوگند این خبرها را هیچ کس جز خدا نمی‌داند.»14

۱۳- نگرش مردسالارانه و تبعیض آمیز به زنان: نگاه امام علی به زنان، نگاهی است که از نظر امروزیان به هیچ‌وجه قابل قبول نیست. این نگاه با انسان شناسی کنونی تعارض دارد و به تبعیضی غیر قابل قبول منتهی می‌شود. این نگاه محصول زمانه‌ی مردسالار است. یعنی، سطح دانش امام درباره‌ی زنان، به اندازه‌ی مردم زمان‌شان بوده استت. امام علی می‌فرمایند:

«معاشر الناس ان النساء نواقص الایمان نواقص الخظوظ نواقص العقول. فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلاه و الصیام فی ایام حیضهن. و اما نقصان خظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال. واما نقصان عقولهن فشهاده امراتین کشهاده الرجل الواحد. فاتقوا شرار النساء. و کونوا من خیارهن علی حذر و لاتتطیعوهن فی المعروف حتی لایطمعن فی المنکر: مردم‌! ایمان‌ زنان‌ ناتمام‌ است‌، بهره‌ی ‌ آنان‌ ناتمام‌، خرد ایشان‌ ناتمام‌. نشانه‌ ناتمامی‌ ایمان‌، معذور بودنشان‌ از نماز و روزه‌ است‌ ـ به‌ هنگام‌ عادت‌شان‌ ـ و نقصان‌ بهره‌ی ‌ ایشان‌، نصف‌ بودن‌ سهم‌ آنان‌ از میراث‌ است‌ نسبت‌ به‌ سهم‌ مردان‌؛ و نشانه‌ ناتمامی‌ خِرد آنان‌ این‌ بُوَد که‌ گواه‌ی‌ دو زن‌ چون‌ گواهی‌ یک‌ مرد به‌ حساب‌ رود. پس‌ از زنانِ بد بپرهیزید و خود را از نیکانشان‌ واپایید، و تا در کار زشت‌ طمع‌ نکنند، در کار نیک‌ از آنان‌ اطاعت‌ ننمایید.»15

و در وصیت‌نامه‌‌شان‌ به‌ فرزندشان‌ می‌‌فرمایند:

«و ایاک ومشاوره النساء فان رایهن الی افن و عزمهن الی وهن. واکفف علیهن من ابصارهن بحجابک ایاهن فان شده الحجاب ابقی علیهن ، و لیس خروجهن باشد من ادخالک من لایوثق به عیهن ، و ان استطعت ان لایعرفن غیرک فافعل. و لاتملک المراه من امرها ما جاوز نفسها فان المراه ریحانه و لیست بقهرماته و لاتعد بکرامتها نفسها، و لا تطمعها فی ان تشفع بغیرها: بپرهیز از رأی‌ زدن‌ با زنان‌ که‌ زنان‌ سست‌ رایند، و در تصمیم‌ گرفتن‌ ناتوان‌، و در پرده‌‌شان‌ نگاه‌ دار تا دیده ‌شان‌ به‌ نامحرمان‌ نگریستن‌ نیارد که‌ سخت‌ در پرده‌ بودن‌ آنان‌ را از ـ هر گزند ـ بهتر نگاه‌ دارد، و برُون‌ رفتن‌شان‌ از خانه‌ بدتر نیست‌ از بیگانه‌ که‌ بدو اطمینان‌ نداری‌ و او را نزد آنان‌ در آری. و اگر توانی‌ چنان‌ کنی‌ که‌ جز تو را نشناسند‌، روا دار؛ و کاری‌ که‌ برون‌ از توانایی‌ زن‌ است،‌ به‌ دستش‌ مسپار، که‌ زن‌ گل‌ بهاری‌ است‌ لطیف‌ و آسیب‌پذیر، نه‌ پهلوانی‌ است‌ کارفرما و در هر کار دلیر، و مبادا در گرامی‌ داشت‌ ـ وی‌ خود را ـ از حد بگذرانی‌ تا او را به‌ طمع‌ افکنی‌ و به‌ میانجی دیگری‌ وادار گردانی‌.»16

‌آیت‌الله منتظری‌ در ذیل‌ این‌ روایت‌ می‌‌نویسد: «در این‌ روایت‌ از مشورت‌ دادن‌ با زنان‌ پرهیز داده‌ شده‌. اگر زن‌ برای‌ مشورت‌ در امور حکومتی‌ صلاحیت‌ نداشته‌ باشد، به‌ طریق‌ اولی‌ شایستگی‌ مسوولیت‌ حکومت‌ و قضاوت‌ به‌ وی‌ که‌ به‌ فکر و تدبیر قوی‌ نیازمند است‌ را ندارند... واگذاشتن‌ ولایت‌ و حکومت‌ به‌ زنان‌، بار نهادن‌ بیش‌ از حد ظرفیت‌ و توانایی‌ جسمی‌ و روحی‌ بر آنان‌ است.»17

امام علی در یکی‌ از کلمات‌ قصار، جوامعی‌ در آینده‌ را پیش‌بینی می‌‌کنند که‌ دارای ویژگی‌های مذموم‌اند:
«یاتی علی الناس زمان لایقرب فیه الا الماحل، و لا یظرف فیه الا الفاجر، و لا یضعف فیه الا المنصف. یعدون الصدقه فیه غرماً. و صله الحم منا. والعباده استطاله علی الناس . فعند ذلک یکون السلطان بمشوره النساء و اماره الصبیان و تدبیر الخصیان: بر مردمان‌ روزگاری آید که‌ جز سخن‌چین‌ را ارج‌ ننهند، و جز بدکار را خوش‌طبع‌ نخوانند، و جز با انصاف‌ را ناتوان‌ ندانند. در آن‌ روزگار صدقه‌ را تاوان‌ به‌ حساب‌ آرند، و بر پیوند با خویشاوند منت‌ گذارند، و عبادت‌ را وسیلتِ بزرگی‌ فروختن‌ بر مردم‌ انگارند. در چنین‌ هنگام‌ کار حکمرانی‌ با مشورتِ زنان‌ بود ، و امیر بودن‌ از آنِ کودکان‌ و تدبیر با خواجگان.»18

‌آیت‌الله‌ منتظری‌ در خصوص این کلام‌ مولی‌ نوشته‌اند: «هنگامی‌ که‌ مشورت‌ در امر حکومت‌ با زنان‌ مورد مذمت‌ است‌ واگذاردن‌ همه‌ی ‌ امور حکومتی‌ از بنیان‌ به‌ آنان‌ به‌ طریق‌ اولی‌ مورد نکوهش‌ می‌‌باشد.»19

‌حضرت‌ علی‌(ع‌) در نامه‌ای‌ خطاب‌ به‌ سپاهیان‌ خود سفارش‌ می‌کنند:

«زنان‌ را با زدن‌ برمیانگیزانید هر چند آبروی‌ شما را بریزند یا امیرانتان‌ را دشنام‌ گویند، که‌ توان‌ زنان‌ اندک‌ است‌ و جان‌شان‌ ناتوان‌ و خِرَدِشان‌ دستخوش‌ نقصان‌. آن‌گاه‌ که‌ زنان‌ در شرک‌ به‌ سر می‌‌بردند مأمور بودیم‌ دست‌ از سر آنان‌ بازداریم‌، و در جاهلیت‌ اگر مردی‌ با سنگ‌ یا چوبدستی‌ بر زنی‌ حمله‌ می‌‌برد، او و فرزندانی‌ را که‌ از پس‌ او آیند، بدین‌ کار سرزنش‌ می‌کردند.»20

حضرت علی در خطبه‌ی دیگری خطاب به مردمی که بر آن‌ها زعامت می‌کرد، کم خردی آنان را مشابه زنان جلوه می‌دهند. فرموده‌اند:

«یا أَشْبَاهَ اَلرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ اَلْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکمْ مَعْرِفَةً وَ اَللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً قَاتَلَکمُ اَللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ اَلتَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَی رَأْیی بِالْعِصْیانِ وَ اَلْخِذْلاَنِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیشٌ إِنَّ اِبْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ اَلْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى اَلسِّتِّینَ وَ لَکنْ لاَ رَأْی لِمَنْ لاَ یطَاعُ.»

«ای مرد نمایان نامرد، که فهم تان به اندازه کودکان است و عقل‌تان به اندازه‌ی زنان پرده‌نشین‌، کاش نه شما را دیده بودم و نه مى‏شناختم‌تان‌. این آشنایى براى من‌، به خدا سوگند‌، جز پشیمانى و اندوه، هیچ ثمره‏اى نداشت‌. مرگ بر شما باد‌، که دلم را مالامال خون گردانیدید و سینه‏ام را از خشم آکنده ساختید و جام زندگیم را از شرنگ غم لبریز کردید و با نافرمانی‌هاى خود، اندیشه‏ام را تباه ساختید‌. تا آن‌جا که قریش گفتند‌: پسر ابو‌طالب، مردى دلیر است ولى از آیین لشکرکشى و فنون نبرد آگاه نیست، خدا پدرشان را بیامرزد آیا در میان رزم‏آوران‌، رزمدیده‏تر از من مى‏شناسند‌، یا کسى را که پیش از من قدم به میدان جنگ نهاده باشد‌؟ وقتى که من به آوردگاه مى‏رفتم‌، هنوز به بیست سالگى نرسیده بودم و حال آن‌که‌، اکنون از شصت سالگى برگذشته‏ام‌. آرى‌، کسى را که از او فرمان نمى‏برند چه رأى و اندیشه‏اى تواند بود »21

و در یکی از کلمات قصار می‌فرمایند:

«وَ قَالَ ع اَلْمَرْأَةُ شَرٌّ کلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِیهَا أَنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْهَا: زن همه‏اش بدى است و بدتر چیز او این‌که از او چاره نیست.»22

‌در این‌ زمینه‌ چند روایت‌ از پیامبر گرامی‌ اسلام‌ نقل‌ شده‌ است‌:

«لن‌ یفلح‌ قوم‌ ولو امرهم‌ امراة‌: هرگز رستگار و پیروز نخواهد شد قومی‌ که‌ زنی‌ را به‌ حکومت‌ خویش‌ انتخاب‌ کنند.»
‌آیت‌الله‌ منتظری‌ درباره‌‌ی این‌ روایت‌ می‌‌فرمایند: «این‌ حدیث‌ از روایت‌های‌ مشهور است‌ گرچه‌ در الفاظ‌ آن‌ اندکی‌ اختلاف‌ می‌‌باشد و شاید بتوان‌ ضعف‌ سند آن‌ را با شهرت‌اش‌ جبران‌ کرد و دلالت‌ آن‌ بر مساله،‌ واضح‌ و آشکار است.»23

‌پیامبر گرامی‌ اسلام‌ خطاب‌ به‌ زنی‌ ‌فرمایند:

«من‌ هرگز کم‌ بهرگان‌ در دین‌ و خرد از شما را ندیدم‌ که‌ بر خردمندان‌ غلبه‌ نموده‌ باشد. آن‌ زن‌ گفت‌: ای‌ رسول‌ خدا، کمی‌ بهره‌ در عقل‌ و دین‌ چگونه‌ است‌؟ حضرت‌ فرمود: بدان‌ جهت‌ که‌ گواهی‌ دو زن‌ معادل‌ گواهی‌ یک‌ مرد است‌ و این‌ دلیل‌ بر نقصان‌ عقل‌ می ‌باشد، و دیگر این‌که‌ مدتی‌ در هر ماه‌ از نماز خواندن‌ و در ماه‌ رمضان‌ از روزه‌ گرفتن‌ معاف‌ می‌‌باشد و این‌ دلیل‌ بر نقصان‌ دین‌ است.»24

در روایت‌ دیگری ‌‌پیامبر اسلام‌ درباره‌ زنان‌ می‌فرمایند:

«در کارهای ‌نیک‌ با زنان‌ مخالفت‌ کنید، پیش‌ از آن‌که‌ شما را به‌ کارهای ‌زشت‌ وادار کنند. از بدهای‌ آنان‌ به‌ خدا پناه‌ ببرید و از نیکان‌شان‌ بر حذر باشید.»25

‌بر مبنای‌ آنچه‌ گذشت‌ مردها و حکومت‌، از مشورت‌ با زنان‌ نهی‌ شده‌اند، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ به‌ آن‌ها اجازه‌ داده‌ شود درباره‌ سرنوشت‌ خود و دیگران‌ تصمیم‌گیری کنند. لذا برای‌ آن‌ها قیم‌ قرار داده‌اند:

«مردان باید بر زنان مسلط باشند چرا که خداوند بعضی از انسان‌ها را بر بعضی دیگر برتری بخشیده است، و نیز از آن روی که مردان اموال خویش [برای زنان] خرج می‌کنند، زنان شایسته آنانند که مطیع و به حفظ الهی در نهان خویشتندار هستند، و زنانی که از نافرمانی‌شان نگرانید، باید نصیحتشان کنید و [سپس] در خوابگاه‌ها از آنان دوری کنید و آنان را بزنید، آن‌گاه اگر از شما اطاعت کردند، دیگر بهانه‌جویی نکنید، خداوند بلند‌مرتبه‌ی بزرگوار است.» (نسأ، ۳۴)

برتری‌ مردها بر زن‌ها و نیاز زنان‌ به‌ قیم‌ در آیات‌ کریمه‌ دیگری‌ نیز مورد تاکید قرار گرفته‌ است‌:

«زنان‌ را بر مردان‌ حقی‌ است‌‌، هم‌چنان‌که‌ مردان‌ را بر زنان‌، و مردان را بر آنان‌ به‌ میزانی‌ برتری‌ است‌، و خداوند پیروزمند فرزانه‌ است.» (بقره‌، ۲۲۸)‌

علامه‌ طباطبایی‌ می‌گوید معنای‌ آیه‌ این‌ است‌ که‌ «خدای‌ تعالی‌ میان‌ زن‌ مطلقه‌ با مردان‌شان‌ رعایت‌ ‌مساوات‌ را کرده‌، در عین‌ حال‌ درجه‌ و منزلتی‌ را هم‌ که‌ مردان‌ بر زنان‌ دارند، منظور داشته است.»26

‌برخی‌ از مفسرین‌ شیعه‌ و سنی،‌ آیه‌ پنجم‌ سوره‌ نساء درباره‌ محرومیت‌ سفها (کم‌خردان‌) از سرپرستی‌ اموال‌شان‌ را این‌طور تفسیر کرده‌اند که‌ منظور از کلمه‌ سفها «زنان‌ و کودکان»اند و درواقع‌ سفیه‌‌ترین‌ سفها، «زنان‌ و کودکان» هستند.‌27

آیه‌ کریمه‌ می‌فرماید:
«و به‌ کم‌خردان‌ اموال‌شان‌ را که‌ خداوند شما را به‌ سرپرستی‌ آن‌ گماشته‌ است‌ ندهید و از [سود و بهره] آن‌ خوراک‌ و پوشاک‌شان‌ دهید و با آنان‌ به‌ زبان‌ خوش‌ سخن‌ بگویید.» (نساء، ۵)‌

تفسیر قمی‌ از امام‌ باقر‌ روایت‌ کرده‌ که‌ در تفسیر این ‌ آیه‌ فرموده‌: وقتی‌ مردی‌ تشخیص‌ دهد که‌ همسرش‌ و یا فرزندش‌ سفیه‌ و فسادانگیز است‌، نباید هیچ‌یک‌ از آن‌ها را بر مال‌ خودش‌ مسلط‌ کند، چون‌ خدای‌ تعالی‌ مال‌ را وسیله‌ قوام‌ زندگی‌ او قرار داده‌، پس‌ فرمود: منظور از «قوام‌ زندگی» معاش‌ است‌ (تفسیر قمی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۱).

علامه‌ طباطبایی‌ در ذیل‌ این‌ روایت‌ می‌‌نویسد: «روایات‌ در این‌ باب‌ بسیار زیاد است‌ و این‌ روایات‌ مؤید مطلب‌ گذشته‌ ما است‌ که‌ گفتیم‌ سفاهت‌ معنایی‌ وسیع‌ دارد و دارای‌ مراتبی‌ است‌ مانند سفاهتی‌ که‌ باعث‌ حجر و ممنوعیت‌ از تصرف‌ می‌‌شود، و نیز سفاهت‌ کودک‌ قبل‌ از رسیدن‌ به‌ حد رشد، و مرتبه‌ دیگرش،‌ سفاهت‌ زنی‌ است‌ که‌ هوسران‌ است‌، مرحله‌ دیگرش‌ سفاهت‌ شارب‌الخمر، و مرتبه‌ دیگرش‌ مطلق‌ کسانی‌ است‌ که‌ مورد اعتماد نباشند.»28

با توجه‌ به‌ نکاتی‌ که‌ از نظر گذشت‌، پیامبری‌ اختصاص‌ به‌ مردها دارد. قرآن‌ کریم‌ می‌فرماید:
«و اگر پیامبر را از میان‌ فرشتگان‌ برمی‌‌گزیدیم‌ باز هم‌ او را به‌ صورت‌ مردی‌ می‌فرستادیم‌ و این‌ خلط‌ و اشتباه‌ که‌ پدید آورده‌اند، بر جای‌ می‌‌نهادیم.» (انعام‌، ۹)‌

به‌ گفته‌ علامه‌ طباطبایی‌ به‌ جای‌ این‌که‌ بگوید «لجعلناه‌ بشرا» گفته‌ است‌ «لجعلناه‌ رجلاً»‌، برای‌ آن‌ است‌ که‌ بشر شامل‌ زن‌ و مرد می‌شود و غیرمرد نمی‌‌تواند پیامبر شود. آیت‌الله‌ جوادی‌ آملی‌ می‌گوید دلیل‌ آن‌که‌ چرا زنان‌ نمی‌‌توانند پیامبر شوند آن‌ است‌ که‌: «چون‌ نبوت‌ و رسالت‌ کاری‌ اجرایی‌ و مستلزم‌ تماس‌ با مردم‌ است‌، و در آن‌ اموری‌ مانند صلح‌ و جنگ‌ و آموزش‌ احکام‌ و پاسخ‌ به‌ سوالات‌ و امامت‌ در جماعات‌ مطرح‌ است؛ پیامبر باید مرد باشد و این‌ از مقام‌ زن‌ نمی‌‌کاهد... نبوت‌ و رسالت‌ که‌ مقامی‌ اجرایی‌ است‌، مجری‌ آن‌ باید مرد باشد.»29

نگاه منفی و تبعیض‌آمیز اسلام‌ به زنان،با واقعیت‌های دنیای کنونی سازگار نیست. این نگاه با علم غیب و علم لدنی تعارض دارد. این سخنان را نمی‌توان سخنان موجودی که قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض است، تلقی کرد.

این سخنان بیانات بزرگانی است که دانش‌شان در این زمینه (زن‌شناسی) در حد دانش مردم زمانه‌شان بود. نمی‌توان ‌بر آنان خرده گرفت که چرا نگرش فمینیستی نداشته‌اند. فمینیسم یکی از برساخته‌های جدید دوران مدرن است. آنان درکی از این برساخته‌ی نوین نداشتند و نمی‌توانستند داشته باشند.

نتیجه
پیش از این گفته شد که نویسنده‌ی این سلسله مقاله‌ها، شیعه غیر‌غالی است. امیدوارم سلسله مقالات اخیر روشن کرده باشد که شیعه غیر‌غالی دارای چه ویژگی‌هایی است. برساخته‌ی تشیع کنونی با تشیع دوران ائمه، تفاوت‌های بسیار دارد. بسیاری از یاران نزدیک ائمه، در مقابل برخی از نظرات آن‌ها می‌ایستادند، و آن آراء را خطا به شمار می‌آوردند.

می‌توان مسلمان و شیعه بود، ولی امامان را علمای ابرار دانست، نه واجد عصمت، علم لدنی و منصوب از سوی خدا برای زعامت سیاسی. می‌توان مسلمان و شیعه بود و حکومت را حق علی دانست، اما این حق را حق الهی به شمار نیاورد. می‌توان‌ تشیع را به یک رویکرد وجودی - معنوی - اخلاقی تبدیل کرد، یا از آن ابزاری برای اختلاف میان مسلمان‌ها ساخت، آن‌چنان که غالیان جمهوری اسلامی ساخته‌اند. پیامبر گرامی اسلام به علی‌بن‌ابی‌طالب فرموده‌اند:

«یابن ابی طالب لک و لای امتی فان ولوک فی عافیه واجمعوا علیک بالرضا فقم فی امرهم و ان اختلفوا علیک فدعهم و ما هم فیه فاتن الله یجعل لک مخرجا»‌: «ای پسر ابی طالب، زمامداری امت من حق توست. پس اگر تو را بدون نزاع ولایت دادند و با رضایت بر تو جمع شدند، در امر حکومت‌شان قیام کن و اگر درباره‌ی تو اختلاف کردند، با حال خودشان واگذار خدا هم برای تو مفری قرار خواهد داد که مسالیت نداشته باشی.»30

‌آن همه نزاع بر سر این‌که زمامداری سیاسی حق چه کسی بود، چه سودی برای مسلمان ها و شیعیان دارد؟ آیا با تکرار این مدعا، ‌تاریخ تغییر خواهد کرد؟ آیا نگرش خاصی به تاریخ شرط لازم دینداری است؟ دین تا آن‌جا که من می‌فهمم، باید ‌در خدمت ‌صلح، دوستی، عشق، اخلاق و معنویت باشد.

این رأی متافیزیکی که انسان کامل وجود دارد‌، رایی نامدلل و غیر‌انسانی است. همه‌ی آدمیان‌، کاملاً انسانند، نه انسان کامل. اگر هم کسی متافیزیک توتولوژیک فیلسوفان مسلمان را مبنا قرار دهد، باید نکات زیر را در نظر گیرد:
اول: متافیزیک، تعیین مصداق نمی‌کند. از این رو، از ایده‌ی متافیزیکی انسان کامل نمی‌توان به این نتیجه رسید که یک دودمان خاص مصادیق انسان کامل‌اند.

دوم: یک انسان کامل متافیزیکی وجود ندارد که طالبان موظف باشند بر مبنای آن نمونه‌ی آرمانی، اهداف و سبک زندگی خود را تعیین کنند. هر انسانی، کمال وجودی‌ خاص خود را دارد.

سوم: ایده‌ی انسان کامل با کثرت‌گرایی ارزشی تعارض دارد.

چهارم: به فرض آن‌که امامان شیعیان مصادیق انسان کامل باشند، به کدام یک از امامان باید اقتدا کرد؟ همه‌ی ائمه در ویژگی چند‌همسری و داشتن کنیزان بسیار، اشتراک دارند، به‌طوری که قائلان به وجود امام دوازدهم، نتوانسته‌اند روشن کنند که مادر امام دوازدهم کدامیک از کنیزان امام یازدهم است؟ آیا شیعیان‌ کنونی باید در این زمینه از امامان خود پیروی کنند؟ حتی اگر کسی بخواهد از آن سیره پیروی کند، آیا محقق کردن چنان سوادیی امروزه امکان‌پذیر است؟

تمام سال‌های زمامداری علی بن ابی طالب به جنگ گذشت. امام حسین هم ‌از نظر ما شیعیان، سالار شهیدان است. اما دیگر ائمه از چنان خط مشی‌ای پیروی نکردند. ‌شیعیان کنونی ‌کدام یک از این خط مشی‌های مختلف را باید الگوی خود قرار دهند؟ علی شریعتی شیعه را به امام حسین تحویل می‌کرد و می‌گفت: همه‌ی روزها عاشورا و همه‌ی زمین‌ها کربلاست. شیعیان اگر حسینی نباشند، یزیدی‌اند. در همان زمان، شیعیان دیگری بودند که ائمه‌ی دیگری را الگو قرار می‌دادند. تکلیف کنونی ما چیست؟ اگر قرار بر مبارزه و جنگ باشد، با چه کسی باید جنگید؟

‌پنجم‌: درباره‌ی آدمیان بر اساس آن‌چه گفته‌اند و آن‌چه کرده‌اند، باید داوری کرد، نه آن‌که به زور چند زیارت‌نامه، لباس انسان کامل بر تن ائمه پوشاند. آدمیان آن‌چنان که در تاریخ خود را نشان داده‌اند، مصون از خطا نبوده‌اند. اسطوره‌ی قرآنی حضرت آدم نیز براین نکته تأکید دارد که آدم با گناه‌کاری و فریب‌خوردگی به زمین رانده شد و انسان شد.

جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی


پاورقی‌ها:

1- تسنیم‌، جلد سوم، صص ۱۲۸- ۱۲۵.
2- الکافی، ج ۱‌، ص ۳۹۹ .

3- الکافی‌، ج ۱‌، ص ۵۱ .

4- حیدر علی قلمداران، راه نجات از شر غلات، صص ۹۶-9۴ .

حق این است که من از راه کتاب مکتب در فرایند تکامل اندیشمند نامدار، جناب مدرسی طباطبایی، با کتاب مرحوم قلمداران آشنا شدم. در جست و جوی کتاب بودم، که دوستی بزرگوار نسخه‌ای از کتاب را کپی و به من اهدا کرد. از این جهت خود را وام‌دار کتاب‌ استاد مدرسی دانسته و سپاس‌گزار آن دوست‌ام که کریمانه مرا یاری کرد.

5- رجال کشی، چاپ نجف ،ص ۲۵۲. امالی شیخ مفید، ص ۱۴.
6- راه نجات از شر غلات، ص ۱۱۳.

7- رجال کشی ،ص ۲۴۸.

تحریری که اینک از رجال‌کشی وجود دارد، تحریر شیخ طوسی است‌. به عبارت دیگر، شیخ طوسی کتاب «معرفة الرجال» ابوعمرو کشی را که به نقل «رجال» نجاشی، مجموعه‌ای از روایات معتبر و ضعیف بود، تنقیح کرد و پیراست و نسخه ادیت شده خود را «اختیار معرفة الرجال»‌، یعنی منتخب کتاب معرفة‌الرجال، نامید. آن چه امروز با نام «رجال‌کشی» باقی مانده، همین منتخب گردآوری و تأیید شده به وسیله شیخ طوسی است، نه اصل کتاب که قرن‌ها پیش از میان رفته است. بدین ترتیب، محتویات کتابی که ‌با نام «رجال‌کشی» در دست ماست، به تأیید شیخ طوسی‌، یعنی شیخ‌الطائفه‌، فقیه و محدث و استاد بلا‌منازع حدیث‌شناسی شیعه‌، رسیده و معتبر شناخته است. از این رو، روایات آن، حتی در مواردی که برخی از راویان یک حدیث برای نسل‌های متأخرتر کاملاً شناخته شده نباشند، معتبر است، زیرا شیخ‌الطائفه از راه‌های سنتی نقد حدیث در آن زمان‌، اعتبار آن نقل را به دست آورد‌ه بود.
علامه مجلسی نیز همین روایت را در بحار الانوار‌، جلد ۲۵ ، صفحه ۳۲۱-۳۳۲ آورده و شرح نموده است.

8- این حدیث در صفحه ۱۱۶- ۱۱۵ کتاب راه نجات از شر غلات، به همراه ترجمه ی فارسی آن، آمده است. با توجه به این‌که ترجمه‌ی مرحوم حیدرعلی قلمداران قابل استفاده نبود، حدیث از نو ترجمه شد.
8- راه نجات از شر غلات، صص ۱۱۶- ۱۱۵.

9- اصول کافی، کتاب حجه،

10- راه نجات از شر غلات، صص ۱۱۷- 116.

11- محمدبن ادریس العجلی الحلی، السرائر، ص ۴۸۶.

12- راه نجات از شر غلات، ص ۱۱۸.

13- رجال کشی‌، ص ۲۵۲ .

14- راه نجات از شر غلات، ص ۱۱۹.

15- نهج البلاغه دکتر شهیدی ،ص ۵۹-۵۸ .

16- نهج البلاغه شهیدی، ص ۳۰۷.

17- آیت‌الله منتظری‌، مبانی فقهی حکومت اسلامی‌، ج اول، ص ۱۲۴...

اکثر نوشته‌هایی که اینک منتشر می‌شوند، متعلق به دوران زندان هستند. ‌نویسنده هم اکنون به برخی از آن منابع دسترسی ندارد. همان‌طور که قبلاً گفته شد، در آن زمان نوشته را حدود ده تن از دوستان خوانده‌ و همگی مخالف انتشار ‌آن ‌بودند. کتاب مبانی فقهی حکومت اسلامی، اینک در اختیار من نیست. آیت‌الله منتظری نماد مبارزه، آزادی‌خواهی و تحول فکری‌اند. داستان تحولات فکری ایشان در حوزه‌ی اندیشه فقهی باید‌ نوشته شود تا ‌قدر و منزلت ایشان بیشتر درک شود.

18- نهج البلاغه شهیدی، ص ۳۷۷.
19- مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج اول، ص ۱۲۲.

20- نهج البلاغه شهیدی، ۲۸۰‌.

21- نهج البلاغه، خطبه ۲۷ .

22- نهج البلاغه شهیدی، کلمات قصار، ۲۳۸، ص ۴۰۰.

23- مبانی فقهی حکومت اسلامی ، ج ۱ ، ص ۱۲۱.

24- سنن ابنی ماجه، ۳/۱۳۲۶‌ ، کتاب الفتن، باب ۱۹‌، حدیث ۴۰۰۳.

25- اصول کافی‌، کتاب النکاح‌، باب فی ترک طاعه النساء، حدیث ۲. آیت‌الله منتظری می‌فرمایند این روایت از جهت سند قابل اعتماد است و در نهایت صحت و درستی است.

26- طباطبایی، المیزان، جلد ۲‌، ص ۳۴۹.

27- تفسیر طبری، ج ۷ ، صص ۵۶۳- ۵۶۲.

28- طباطبایی‌، المیزان، جلد ۴‌، ص ۲۸۲.

29- آیت‌الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، جلد ۶‌، مرکز نشر اسرا، ص ۴۶.

30- مستدرک نهج‌البلاغه‌، باب الثانی، صفحه ۳۰.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه
تأملاتی درباره‌ی تروریسم مقدس
موعودگرایی ادیان و مهدی موعود شیعیان
نقد دین، نقد دولت
امام زمان- قدرت- ثروت
امام، مصداق انسان کامل عرفا
غالیان و برساختن تشیع کنونی
تشیع فقها، در برابر قرآن و ائمه

نظرهای خوانندگان

به نام او
سلام

درباب علم غیب داشتن به یک داستان در مثنوی اشاره می کنم. هدهد به سلیمان می گوید من را در مسافرت ها با خود ببرید که من علم غیب دارم و از آسمان زیر زمین را می بینم و می دانم چه جایی آب است و آنجا را بکنید تا به آب برسید و در این میان زاغ طعنه ای می زند که اگر تو علم غیب می دانی چرا تله ی صیاد را در زیر زمین نمی بینی و در تله می افتی . هدهد جواب داد قضای الهی چشم غیب بین مرا در آن زمان کور می کند:
من ببینم دام را اندر هوا
گر نپوشد چشم عقلم را قضا

چون قضا آید شود دانش بخواب
مه سیه گردد بگیرد آفتاب

حضرت آدم هم علم غیب داشت و همه ی علوم و اسماء را می دانست اما باز هم گرفتار جهل و فریب ابلیس را می خورد چرا که هر علمی ، علم خداست و هرگاه قضای الهی فرارسد عالم جاهل و عاقل کودن می گردد. به نظر من پیامبران و امامان هم فقیر مطلق بوده اند و علم آنها عاریتی و از خدا و به اذن او عمل می کرده و هرگاه امر خدا و قضای او محقق می شده آنها فاقد علم و جاهل می گشته اند. از جمله نوح که یک لحظه نادان می شود و نمی تواند بفهمد که فرزند او اهل او نیست .(قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح فلا تسالن ما ليس لك به علم اني اعظك ان تكون من الجاهلين )هود 46

به نظر من مدح ائمه و مداحی بوی شرک می دهد مگر اینکه مداح در ابتدا و انتها خدا را مدح کند و امامان را به گفته ی قرآن فقیر الی الله بخواند و بداند.
شرک در قرآن موضوعی اعتقادی نیست بلکه موضوعی عملی است باید حتما در همه جا در حد امکان به یاد خدا باشیم .


-- محسن کریمی ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

آفرین بر گنجی. هم به خاطر این که محققانه نوشت و هم به خاطر این که خواننده را میان هوا و زمین رها نکرد. راه درست همین است که گنجی گفت: شیعه گری بی تحریف و بی غلو . شیعه گری عاقلانه بدور از خیالبافی و گزافه گوئی. اسلام محمد و علی. خرسندم که راه اتهام بداندیش ها که خاتمه راه او را بهائی گری یا وهابی گری میدانستند بست. خدا یارت باشد اکبر.

-- ع.الف ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

خیلی عالی بود، ولی کاش تنها بر مبانی بحث تمرکز میکردید و وارد جدالهای پیش پا افتاده ای که منشعب از آن است نمیشدید، وقتی مبنای تقلید مطلق از امام غیر عقلانیست، دیگر بحث آنکه حال کدام امام اولویت است منتفی است.

-- سعید ش ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

خوشحالم که اقای گنجی بعنوان یک مسلمان شیعه منصف جرات بلند فکر کردن را دارد.نگرش پر از تبعیض اسلام به زن را خیلیها میدانیم ولی یا از ترس سنگ شدن خفه میشویم و چیزی نمیگویم ویا به دلیل رشد در جامعه مردسالار واقعا دردل عقیده داریم که زنان کمتر از مردان هستند.ما مردم متخصص خود فریبی هستیم و از دیگران هم میخواهیم که ما را فریب دهند.مسلمان بودن ما مثل شترسوا ری دولادلا میماند.

-- بدون نام ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

فکر میکنم اگر تنها به مبانی بحث متمرکز میشدید بهتر بود، به نظرم وقتی تقلید مطلق از امام غیر عقلانیست، طرح بحث در خصوص اینکه حال روش کدام امام برای تقلید اولیت است محل چندانی از اعراب ندارد.

-- سعید ش ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

از لحن سخن برآمد که این مقاله ی آخر جناب گنجی در باره ی امام زمان بود. فکر میکنم همه ی خوانندگان از زحمات و روشنگری های این نویسنده ی ارزنده قدردانی میکنند. من مدتهاست به این نتیجه رسیده ام که شیعه ی جعفری یعنی پیرو پیغمبر اسلام و مکتب فقهی امام جعفر صادق باشم. از تفرقه ی مذهبی هم بیزارم. همان طور که حنفی و شافعی مسلمان است و در فقه پیرو امام ابوحنیفه و امام شافعی رضی الله عنهما من هم مسلمانم و در فقه پیرو امام جعفر صادق علیه السلام. بر سر جانشینی پیغمبر چه دعواهائی بوده یا بعد از امام صادق چه شده ربطی به من ندارد. کتاب مکتب در فرایند تکامل که بهترین کتابی است که در عمرم خوانده ام قدیم ترین تعریف شیعه را از زبان مرحوم ابان بن تغلب رضی الله عنه که ظاهراً از تابعین بود نقل کرده که جناب گنجی هم آورد و آن تعریف بر من منطبق است چون من هم هر جا نقل از پیغمبر مختلف باشد دنباله رو فرمایش امام جعفر صادق هستم. به همه ی مسلمانها و همه ی انسانها هم احترام میگذارم. نسبت به سید بزرگوار عالی مقدار علامه نامدار استادسید حسین مدرسی طباطبائی و جناب گنجی و همه روشنگران که جان خود را برای هدایت و واقعیت به خطر می اندازند درود می فرستم. این بزرگمردان که به وظیفه انسانی خود عمل میکنند صدها برابر آنها که نسل در نسل کاری جز تحمیق مردم بیگناه برای اهداف پست دنیائی خود نداشته اند ارزش دارند. اگر در نسلهای گذشته روشنگرانی از قبیل اینها داشتیم امروز وضعمان خیلی بهتر از اینها بود. دعای خیر پیغمبر بدرقه راهشان.

-- فرشاد ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

آقای گنجی عزیز تا اینجا مقالات شما روشنگرانه و مدلل بود. دستتان درد نکند. ولی از جایی که تلاش شما برای ساختن یک نسخه قرن بیستمی برای اسلام و شیعه شروع میشود، مشکلات بیرون میزنند. دیگر نمیتوان نگرش یک ذهن روشن، منتقد و غیر متعصب را به دین اسلام مشاهده کرد. شما که یک فعال حقوق بشر هستید چرا اسلام را انتخاب کردید که در بین همه ادیان بزرگ تنها دینی است که به زور شمشیر و لشکرکشی گسترش پیدا کرد و تاریخش آنقدر با خون و تبعیض آمیخته است و آنقدر زمینی است که معنویتش را باید در زیر شاخه هاییی مثل صوفیگری پیدا کرد. آیا دلیل مسلمان شیعه بودن شما جز این است که مسلمان زاده و شیعه زاده اید؟
به گفته خودتان "دین تا آن‌جا که من می‌فهمم، باید ‌در خدمت ‌صلح، دوستی، عشق، اخلاق و معنویت باشد." بفرمایید چه چییزهای بنیادین از اسلام و تشیع را انسانی و در خدمت ‌صلح، دوستی، عشق، اخلاق و معنویت یافتید؟

-- زیبا ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

اگر حرفهای آیت الله جوادی آملی درست است و شیعه گری این است چرا پیشنمازها موقعی که من در کرمان دبیرستان می رفتم و ماه رمضانها در نماز مسجد شرکت میکردم این همه ما را از شیخی ها می ترساندند. یک آقای صالحی داشتیم که پیرمرد محترمی بود و می گفت دور اینها نروید اینها میگویند این چهارده معصوم همه آسمان و زمین را خلق کرده اند و به همه موجودات روزی میدهند و کارخانه خدا را میگردانند. والله این آقای آیت الله جوادی که خیلی بالاتر از این میگوید. من آن وفتها دو جزوه کوچک شیخی های کرمان را دیده بودم به نظرم در مقایسه با این شیعه گری شیخی ها تقریباً سنی به حساب میآیند!

-- بدون نام ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

براي اولين بار خواستم يكي از مقالات جناب گنجي رو از اول تا آخر بخونم!منتهي اينقدر تحليلها كودكانه هستند كه آدم حتي از جواب دادن آنها خجالت مي كشد.
ثانيا اين ادله خود با مقالات و گفته هاي قبليگنجي تعارض مستقيم دارد.

تا الان دليل اهميت ندادن خيل علما به اظهارات ايشان بعكس دكتر سروش برايم معلوم نبود اما الان كاملا مشخص ميشه.
اصلا دانشمنداني مثل آقاي جوادي در حد دهن اقاي گنجي نيستن و مقالات يكطرفه اي كه فقط كارشان برش گوشه هاي كاملا بيربط
از احاديث و ادله ي ضعيف و متضاد با گفته هاي قبل براي رد آنها قابل پاسخ گويي علمي نيست.
براي ختم:
ايشون گفتند قرآن فرموده:
ما من دابه الا هو ءاخذ بنا صیتها: هیچ جنبنده‌ای نیست مگر آن‌که او [خداوند] حاکم بر هستی اوست (هود، ۵۶).
در قرآن تمامی اعمال نظام هستی به خداوند تحویل شده است، نه هیچ موجود دیگری.
در صورتي كه انجام امورات بواسطه ي ائمه هيچ تعارضي با اين ايات ندارد.
آيا اطاعت از رسول و ولي غير اطاعت از حضرت حق است؟
آيا واسطه ي فيض تعارض با اين آيه است؟
يك حكومت معمولي را در نظر بگيريد:وقتي حاكم مي گويد تمام امور دست اوست با توجه به قانون و... همه تصديق مي كنند اما اين آيا با
بودن وزيري و مجري كهواسطه ي اعمال اين حاكميت است تعارض دارد؟

----
اما در مورد حقوق زنان:آدمي كه با احكام اسلام آشنايي دارد و با غرب هم مختصرا" آشنايي دارد فقط ميتواند به اين سخنان بخندد!
آقاي گنجي پيش از اينكه جهان مدرن!براي زن حتي حق ارث!قائل باشد 1400 سال پيش
اسلام اين قانون را وضع كرد! در حالي كه در حال حاضر دول مدرن غربي حتي نام زنان را بنام شوهرانشان ميخوانند!
مثالش خانم كلينتون!اسم شوهر روي زن !اين لابد دنياي مدرن شماست؟

فقط دلم برايتان ميسوزد!همين.
ميم نقطه:دانشجوي ترم 7/21ساله از ايلام!

-- ميم نقطه ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

1-زن و مرددرگوهرانسانیت ومبدأ آفرینش اشتراک وتساوی دارند(آیه13سورۀحجرات)
2-اشتراک وتساوی درارتباط باخدا(آیه35سورۀاحزاب)
3-اشتراک و تساوی درایمان و عملصالح
4-اشتراک وتساوی درسعادت وشقاوت اخروی(ثواب وعقاب)
5-اشتراک وتساوی درعبادات و احکام عبادی(نماز،روزه،حجّ،انفاق...)
6-اشتراک وتساوی دربعضی احکام مدنی مانندعقدنکاح وبنیان خانواده(عقد،رضایت طرفینی میخواهد)
7-اشتراک وتساوی درتمامی احکام اقتصادی وحقوق تجاری(تجارت دراسلام با سرمایه اولیه یک زن یعنی حضرت خدیجه پایه گرفت)
8-اشتراک وتساوی دراحکام سیاسی مانندامربه معروف ونهی ازمنکر،هجرت وبیعت......
اولین کسی که به پیامبراکرم ایمان آورد یک زن بود(حضرت خدیجه) ونسل پیامبر ماازیک زن ادامه پیدا میکند(صدیقه طاهره)اینها نکاتی است که میتواند مارادربهترتعمّق کردن راهنماباشد.درمهریه وصداق ونفقه خانم هاحقوقی دارند که باعث جذب بسیاری به دین اسلام شده است.اگر بنا بر تعقّل و تفکّر باشد میتوان بحث کرد امّا اگربنابربافندگی وپراکنده گویی باشداینها اثری ندارد.

-- علی رفیع ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

آقای گنجی! نشنیده ای که پیامبر فرموده است "به پیران خود احترام بگذارید که برکت شما در نزد آنهاست"؟. آیا این به آن معنی است که اگر برکتی و نعمتی به خاطر یک پیر در خانواده یا قوم به آنها برسد، خود آن پیر آن نعمت را نازل کرده است؟ یا اینکه خداوند به خاطر وجود او، آن را فرستاده است؟ چرا باریدن باران یا رفع بلا به خاطر اهل بیت پیامبر را اینگونه معنا نمی کنید؟ آیا اینکه خداوند، به خاطر وجود اهل بیت، رحمتی بفرستد، با توحید ناسازگار است؟
آقای گنجی! "بکم ینزل الغیث" یعنی "به خاطر شما باران می بارد" یا "با شما باران نازل می شود". این نه به معنای آن است که در جاهای دیگر یا زمان های دیگر باران نمی بارد، و نه به معنای آن است که "باران را اهل بیت می فرستند". این عبارت یعنی "گاهی اوقات بارانی که می بارد به خاطر وجود شماست و اگر شما نبودید، این باران، روزی آن مردمان نبود".
من کاری با نظریات امثال جوادی آملی ندارم، اما شما دارید با اغواگری و قلب حقیقت، به حقیقت ستم می کنید، البته شاید هم قدرت درکتان در همین حد است!
عباراتی از قبیل "بکم ینزل الغیث" را که خود اهل بیت سفارش کرده اند که شیعیان در شأنشان بخوانند، در مقابل هجوم نظریات مخالف نادرست درباره اهل بیت، بوده است تا حقانیت اهل بیت پیامبر در گذر زمان فراموش نشود چرا که آخرین شان در راه است. آن همه تأکید بر حق اهل بیت، برای آماده کردن مسلمین در گذر زمان است تا وقتی وعده الهی برای ظهور منجی موعود، فرا رسید، مسلمانان حقانیت او را بشناسند و با مخالفت بیجا، خود را به مهلکه نیندازند. چرا که خداوند، وعده کرده است، خواست خود را با او به انجام برساند. به طول کشیدن این وعده، نه از باب تأخیر در وعده است که انسان ها انجام می دهند، بلکه برای آن است که حجت بر انسان ها تمام شود، تا آنکه مخالفت می کند، پس از آشکار شدن حجت و برهان روشن، مخافت کرده باشد و در نتیجه برخورد کردن با او نقض حقوق انسانی تلقی نشود، که اگر خدا می خواست بدون اتمام حجت بر مردم، کارش را به انجام برسند در زمان پیامبر یا امامان پیشین، این کار را می کرد.
آقای گنجی! معنای عبارات زیارت جامعه و دیگر زیارات مشابه آن، کاملاً واضح است. این شما هستید که عبارات را طبق میل خود یا میل جوادی آملی معنا می کنید. من هم قبول دارم امثال جوادی آملی غالی اند اما شما هم از آنطرف بام افتاده اید.

-- بدون نام ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
اسلام علاوه بر کرامتی که برای انسانیت به طور کلی قائل است، در خصوص زن مقامات ویژه ای را نیز در نظر گرفته است. قبل از این که مقام زن را در اسلام بیان کنیم خوب است بدانیم که در روزگار پیدایش اسلام، اعراب عصر جاهلیت چه رفتاری با زن داشتند. در آن دوران، زن موجود پستی به حساب می آمد که وجودش مایه ننگ خانواده بود تا بدان حد که برخی والدین، هنگامی که می شنیدند دارای دختر شده اند صورتشان از شدت خشم سیاه می شد و بسیار می شد که فرزندشان را هنگام تولد و یا در سنین خردسالی زنده به گور می کردند تا از شر او راحت شوند. همان کاری که امروز به شکل مدرن تری در جهان غرب رایج است و بسیاری ازکودکان را سقط جنین می کنند.
در دوران جاهلیت، اگر دختری از این همه آزار جان سالم به در می برد و به سن ازدواج می رسید، هیچ توجهی به نظر او در امر انتخاب زوج نمی شد. چه بسا دخترانی که پدرانشان آنها را با یکدیگر تبادل می کردند. همچنین بودند دخترانی که پدرانشان آنها را حتی قبل از تولد شوهر داده بودند! به این شکل که مردی به دوستش می گفت اگر برای من فلان کار را انجام دهی، من نیز اگر دختر دار شدم، او را به تو خواهم داد!
اسلام عزیزبه زنان شایسته شخصیت داد، تا بدان حد که امام صادق علیه السلام یک زن شایسته را از هزار مرد ناصالح بهتر شمرده است:
الِامْرَأَةُ الصَّالِحَةُ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ رَجُلٍ غَیرِ صَالِحٍ
زن شایسته از هزار مرد ناصالح بهتر است.
از نگاه اسلام عزیز، خدای مهربان، نسبت به زنان مهربان تر از مردان است. خوشحال ساختن زنانی که با آدمی محرم باشند، مورد سفارش اسلام عزیز است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در این باره فرموده است:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْإِنَاثِ أَرْأَفُ مِنْهُ عَلَى الذُّكُورِ وَ مَا مِنْ رَجُلٍ یدْخِلُ فَرْحَةً عَلَى امْرَأَةٍ بَینَهُ وَ بَینَهَا حُرْمَةٌ إِلَّا فَرَّحَهُ اللَّهُ تَعَالَى یوْمَ الْقِیامَةِ
همانا خدای پاک و بلند مرتبه بر زنان، مهربان تر از مردان است. هیچ مردی نیست که زنی از محارم خود را خوشحال سازد جز این که خدای بزرگ، در روز قیامت او را خوشحال خواهد ساخت.
همچنین امام صادق علیه السلام فرمودند:
كَانَ أَبِی علیه السلام إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ جَمَعَ النِّسَاءَ وَ الصِّبْیانَ ثُمَّ دَعَا وَ أَمَّنُوا
پدرم [ امام باقر علیه السلام] هر گاه، امری او را اندوهگین می ساخت، از زنان و کودکان می خواست جمع شوند. آنگاه دعا می کرد و آنها آمین می گفتند.
اسلام، بهترین فرد را کسی معرفی کرد که برای خانواده اش بهترین باشد. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
خَیرُكُمْ خَیرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَیرُكُمْ لِأَهْلِی
بهترین شما، بهترین شما برای خانواده اش می باشد و من بهترین شما برای خانواده ام هستم.
از نگاه اسلام رابطه مرد و زن، رابطه ای بر اساس عدالت است. در احکام الهی حتی به اندازه ذره ای به کسی ظلم نمی شود. در این باره، قرآن این کتاب محکم الهی می فرماید:
وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ
و برای زنان حقوقی شایسته است همانند وظیفه ای كه بر عهده آنهاست.
آیا یک زن می تواند به تا بدان حد رشد کند که از کارگزاران خدا شمرده شود؟ جواب مثبت است. روزی مردی نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رفت و گفت:همسری دارم که هر گاه وارد [خانه] می شوم به استقبالم می آید و هر گاه خارج می شوم، بدرقه ام می کند. هر گاه مرا غمگین ببیند می گوید چرا غمگین هستی؟ اگر نگران روزی ات هستی که کفیل آن غیر توست و اگر دغدغه آخرت داری که خدا غمت را افزون سازد. در این هنگام پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
إِنَّ لِلَّهِ عُمَّالًا وَ هَذِهِ مِنْ عُمَّالِهِ لَهَا نِصْفُ أَجْرِ الشَّهِیدِ
همانا خدا کارگزارانی دارد که این زن از کارگزاران اوست. او از نصف پاداش شهید برخوردار است.
از جمله اخلاقیات پیامبران الهی علیهم صلوات الله اجمعین و آدمیان شایسته دوست داشتن بانوان محرم خود و احترام به شخصیت سایر بانوان است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
مَا أُحِبُّ مِنْ دُنْیاكُمْ إِلَّا النِّسَاءَ وَ الطِّیبَ
از دنیای شما چیزی را دوست ندارم مگر زنان و بوی خوش.
همچنین امام صادق علیه السلام فرمود:
مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیاءِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِمْ حُبُّ النِّسَاءِ
دوست داشتن زنان از اخلاق پیامبران صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِمْ است.
مَا أَظُنُّ رَجُلًا یزْدَادُ فِی الْإِیمَانِ خَیراً إِلَّا ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاءِ
گمان ندارم خیری بر ایمان مرد افزوده شود جز این که بر علاقه او به زنان افزوده می شود.

توضیح این که مقصود از علاقه به بانوان، علاقه به زنان محرم و احترام به شخصیت سایر زنان است. هدف این است که آدمی خانواده اش را دوست بدارد. همسر، دختر، مادر، مادر بزرگ، مادر زن، خواهر، عمه، خاله وسایر زنان محرم با خود را دوست داشته باشد و سعی کند آنها را خوشحال سازد. به یقین منظور این نیست که آدمی به زنانی محبت ورزد که با او نامحرم هستند. علاقه ای که نه بر اساس سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در امر ازدواج، که فقط بر اساس شهوت صرف باشد و به روابط حرام یا شبهه ناک منجرشود. چنین علاقه ای در روایات از مظاهر علاقه به دنیا و از اولین معاصی الهی معرفی گردیده است.
لطف علي لطيفي 17 آذر 1387

-- لطف علي لطيفي ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

آقای گنجی!
شما چطور خود را شیعه مینامید حال آنکه بار ها به ضعف های قرآن اشاره کرده اید؟اگر قرآن با علم و تفکر مدرن (مثل برابری زن و مرد) در تضاد است چطور آن را فرستاده ی خدایی می دانید که علم و حکمت بی انتها دارد و زمان بر او محدود نیست؟

-- محمد حسینی ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

درود، اقای "میم نقطه" هر چند بدلیل کامنت پر اهانت و توهین شما (مغالطه شخص ستیزی) قصد کامنت گذاشتن برای شخصیتی چون شما را نداشتم و احتمالا در صورت پاسخ مرا هم از ادب خویش محروم نمی گردانید! که البته ناشی از خشم کور و درونی شده نقد های گنجی بر بت های ذهنی شما (که جایگزین با بت های عینی گشته است) می باشد که باعث گردیده به جای نقد گفتمانی/پرسمانی پوپری به ترور شخصیت در مباحث اکادمیک رو آورید، تنها برای روشن گشتن خواننده گانی که به مطالعه کامنت ها علاقه دارند پاسخ پرسش های طرح شده را به عرض می رسانم: 1- به فرض نادرست ادعای شما صحیح باشد! در ان صورت شما برای اثبات ادعای خود دلیل علمی/عقلی بیاورید که ائمه شیعیان وزیر و وکیل بارگاه سلطانی اله بر روی تختی بر گرفته توسط فرشتگان در طبقه هفتم آسمان (نص قران) هستند! (می توانید از استادتان جوادی آملی هم کمک بگیرید) اما اگر ادعای شما ایمانی وبرگرفته از احادیث باشد (مغالطه استدلال دوری) چه تفاوتی بین شما با یک مسیحی معتقد به اداره جهان توسط مسیح و یک هندوی معتقد نیروانا در مدیریت عالم و حتا یک صنم پرست که معتقد است خدا توسط بت ها خواسته ها را اجابت می کند است؟ اگر باز با ادعائی ایمانی دین خود را برتر از دیگران بدانید! شما مغالطه فرمودید نام ان مغالطه، مغالطه "خاص بودن" است زیرا ایمان جز امور سابجکتیو و غیر قابل اثبات است وتفاوتی میان ادعای شما و دیگر پیروان ادیان دگر از بابت درجه ایمان نیست. مگر دلایل علمی/عقلی بیاورید که تجربه بشری نشان داده که هیچ یک از ادیان قادر به اثبات برتری خود بر دیگر ادیان نیستند و به قول کانت این جدال، جدال نظری است و غیر قابل اثبات یا لااقل تا امروز چنین بوده است. 2- در سوال دوم شما گرفتار مغالطه "یکجانبه گرائی" گشته اید. پاسخ سوال بر اساس دید گاه ارسطوئی، "معرفت بی واسطه" است اگر ذهن خود را از بت های ذهنی که "بیکن" به ما اموخت پاک کنید می توانید با جواب درست به سوال انتقادی من به حقیقت نزدیک شوید، سوال= لطف کنید پاسخ بفرمائید در کدام مکتب از مکاتب در ذیل امده عدم تساوی در دیه، در ارث، درشهادت، عدم داشتن حق طلاق، حق مسافرت بدون اذن شوهر، نداشتن حق تصمیم گیری در عدم رابطه جنسی با شوهر و ... برای زن قانونی می باشد؟ پاسخ = الف/ اسلام ب/ مدرنیت غربی. در صورتی که بر نقص های مدرنیت غربی در باب تساوی زن و مرد تایید کنید جدا از ان که بحث مقایسه کمیت و کیفیت عدم تساوی بین مرد و زن میان این دو دیدگاه به میان می اید. شما این بار مغالطه "اشتباه به جای اشتباه" فرموده اید. یاد بگیرید اشتباه در یک گزاره با اثبات اشتباه در گزاره رقیب تصحیح نمی شود. دیگر در مباحث اکادمیک برای فرار از اشتباه گزاره مورد تایید خود اشتباه گزاره دیگر را ارائه نکنید بلکه به تصحیح باورخویش در باب گزاره مورد وثوق خود باشید. بدرود.

-- سید علی طباطبائی ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

جناب مستطاب گنجی!
آیا در قرآن نخوانده ای که خدا به پیامبر می فرماید "اگر در میانشان نبودی هرآینه وعده عذاب فرا رسیده بود". خب لطف کن این آیه را هم شرک آمیز معنی کن. بگو قرآن گفته است، این پیامبر است که جلوی عذاب خدا را گرفته است. بگو قرآن به پیامبر الوهیت نسبت داده است.
همین قرآنی که هرجا دوست داری به آن تمسک می کنی و هرجا دوست داری رهایش می سازی جواب تو را داده است.
آقای گنجی! شما خواب رفته ای هستی که قصد کرده است، هرچه صدایش بزنند، بیدار نشود!

-- بدون نام ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

کامنت جناب فرشاد که از ادبیات قلمی ایشان معلوم است از برادران عزیز اهل سنت بوده اند خاطره ای را برای من زنده کرد. پاییز سه سال پیش که هنوز درسم را در امپریال کالج لندن تمام نکرده بودم یک دوست فلسطینی داشتیم که فوق العاده به ایران و آیت الله خمینی و احمدی نژاد که تازه سر کار آمده و مطلب مربوط به هالوکاست را گفته بود علاقمند بود و همیشه می گفت شما شیعه ها خیلی خوب هستید ولی بی جهت به خلفاء پیغمبر ظلم میکنید و راجع به امامهایتان هم حرفهای اغراق آمیز میزنید. یک روزی در مجلس ازدواج یکی از رفقای شیعه عراقی ماجرای برادر فلسطینی را به یک روحانی عراقی که سادات و خیلی خوش سیما بود و اسمش را نپرسیدم گفتم . گفت کتابی به اسم تطور الفکر الشیعه به عربی در آمده که در کتابفروشی الساقی در مارلبون رود می فروشند یک جلد به این رفیقت بده بخواند و بگو بدون ظلم به خلفائی که دوستشان داری و بدون غلو هم میشود شیعه بود. همان روز کتاب را که اتفاقاً گران هم بود خریدم. از قراری که پشت جلد نوشته بود ترجمه عربی از اصل انگلیسی همین کتاب آقای مدرسی بود. فردا کتاب را به دوست فلسطینی دادم. چهار روز بعد که جمعه بود در مسجد آقای خامنه ای در لندن پشت سر آقای اراکی که امام جماعت مسجد بود نماز می خواند و شیعه شده بود. منظور این که اگر این غلو را از شیعه گری برداریم و بیخود به خلفای مورد احترام برادران اهل سنت توهین نکنیم خیلی ها حاضرند به قول جناب فرشاد شیعه جعفری بشوند.

-- کوشیار ، Dec 6, 2008 در ساعت 01:45 PM

خنده دار است خواندن این کامنت ها که از جایگاه زن در اسلام دفاع میکنند! حرفهای منبری و بچه گول زن ! بله 1400 سال پیش زنها در غرب حق ارث نداشتند ( ولی همان موقع در عربستان می توانستند نصف مقدار ارث برادران خود ارث ببرند !) و تا 200 سال پیش هم در غرب حق رای نداشتند ولی چطور این جهش و پیشرفت کنونی را نادیده میگیرید؟ جدا از شیعه گری و غالی گری و غیره اساسا اسلام در مورد گواهی نصفه نیمه و ناقص العقل بودن زنان چه می گوید؟ رفتار طالبان در افغانستان و وهابیون در عربستان سعودی چطور؟ آنها که شیعه نیستند. پس باید گفت خانه از پای بست ویران است!

-- یک خواننده ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

آقای گنجی سلام ، پیام پیامبران مانند نسخه ایست برای درمان درد فرد و جامعه بیمار . همانطور که مقدار و غلظت دارو بستگی به سن و وزن و احتمالا وخامت و شدت بیماری دارد ،
پیام پامبران هم در حد فهم و درک مردمانی است که قرار است در دوره ای معین از آن پیام بهره گیرند . مثلا پیام حضرت مسیح فقط برای ششصد سال می توانست باعث خیر و ترقی بشریت باشد و با ظهور حضرت محمد این پیام دیگر کارائی خود را از دست داد . به همین ترتیب پیام حضرت محمد به مدت هزار سال توانست بزرگترین تمدن بشری را خلق کند و وقتی با گذشت زمان این اصول و تعالیم کهنه و بی رمق شد با ظهور حصرت باب و بهاءالله پیام جدید خداوند (دیانت بهائی ) برای دادن تداوم به کار انبیای پیشین ، به مانند نسخه ای شفابخش و نو برای بشریت نازل شد . شما آقای گنجی با تفصیل مقام و موقعیت اجتماعی و خانوادگی زن را آن طور که در دیانت اسلام معین و مقدر شده بیان داشتید و نتیجه گرفتید که این حقوق (بی حقوقی) برای زن قرن بیست و یکم دیگر بسنده و شایسته نیست و در واقع بی احترامی به مقام والای زن است . بی شک حقوقی که در دیانت اسلام برای زنان در نظر گرقته شده متناسب است با فهم و درک، و توانائی پذیرش وسعت حقیقت توسط انسان آن زمان و برای حداکثر هزار سال ( انسان متعلق به جامعه چوپانی و سپس فودالی _ حقوق زنان و یا مردان بستگی مستقیم دارد با اندازه مسئولیتی که آنها در رابطه با نقش اجتمائیشان می پذیرند ) .
در زمان حضرت موسی توحش بشر به اندازه ای بود که از حس عدالت نشانی نبود بنابراین یکی از مسئولیت های حضرت موسی آن بود که بشر را کمی تا آنجا که بتواند درک و هضم کند با عدالت آشنا و همراه کند . بنا براین قانون معروف چشم در برابر چشم/دندان در برابر دندان را تشریع کرد . ولی تقریبا دو هزار سال بعد حضرت مسیح این حکم را منسوخ کرد و فرمود ، اگر شخصی به صورت شما ضربه ای نواخت ، اجازه دهید ضارب ، ضربه ای دیگر به طرف دیگر صورتتان بنوازد ( درس دوری از خشونت ، و پاسخ ندادن خشونت با خشونت خشونت_ مطلبی که فهمش در ابتدا برای یهودیان گران آمد ) . و اما حقوق زن در دیانت بهائی برابر مرد تعیین شده است یعنی بشریت به پرنده ای تشبیه شده است که یک بالش زن است و بال دیگر مرد . برای اینکه پرنده بتواند با آسودگی پرواز کند و به اوج آسمانها برسد به دو بال قوی و هم وزن و هماهنگ نیاز دارد . اینکه زنان در دیانت بهائی به حقوق مساوی با مردان می رسند بسیار روشن است که مبین سلیقه شارع دیانت ( بابی/ بهائی ) نیست ، بلکه بیانگر شرایط و روح زمانه و پاسخگوی نیازهای زمانه است ، شرایطی که در سایه رشد و تکامل تفکرات انسانی و علمی و تکنولوژی پدیدار گشته .
اکنون که به علم و تکنولوزی رسیدیم اجازه دهید مثالی برنم ، در مطالعه ساختمان سلول زنده و با بهره گیری از میکروسکوپ نوری "optic" ، دانشمندان ( توجه بفرمائید دانشمندان و نه فلاسفه و "عقلا" ) به این نتیجه می رسیدند که سلول از دو بخش اصلی تشکیل شده ، هسته و سیتوپلاسم . و به ما که محصل بودیم می آموختند که هسته سلول بخش اساسی و مهم است که سازمان یافته و پر مسئولیت است و سیتوپلاسم تنها ماده ای "سفیده ای" وبی شکل ( آمورف ) و بی سازمان است ، آموزه ای "علمی" که با پیدایش میکروسکوپ الکترونیک ، غیر علمی بودنش آشکار شد .
آقای گنجی شما تا زمانی که ببینید و برای دیگران بگوئید که تفسیر آملی و طباطبائی و یا منتظری چگونه است . درست مثل این ست که به هیچ وجه دست از سر میکروسکوپ نوری بر ندارید و در حالیکه به ساختمان پیچیده سیتوپلاسم آگاهید ، دائما شکوه کنید و قریاد کنید که ، ای مردم بیائید و ببینید که چگونه این وسیله ( میکروسکوپ نوری ) ساده لوحانه و سطحی از ساختمان سلول برای ما سخن می گوید !
آقای گنجی من به شما پیشنهاد می کنم این میکروسکوپ نوری را با احترام سر جایش ( موزه ) بگذارید ، و برای مشاهده و برسی و گفتن از حقیقت برای مشتاقان ، از "میکروسکوپ الکترونیک" زمان بهره گیرید . منظورم آثار حضرت باب و بهاءالله است .

پیروز و کامران باشید

مهرداد وجدانی

-- مهرداد وجدانی ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

- آقاي ميم نقطه و آقاي رفيع لطفاً اگر مي توانيد در خصوص موارد غيرمنطقي كه در احاديث و گفته هاي حضرت علي در نهج البلاغه وجود دارد و آقاي گنجي به آنها اشاره كرده توصيح دهيد. دست از شعار دادن برداريد.

لطفاً به ترجمه تحرير الوسيله آقاي خميني در سايت بلاغ، قسمت نكاح مراجعه كنيد و مجاز شمردن بهره گيري جنسي از زوجه شيرخولره !! را ببينيد. يعني اين دختربچه از طفوليت به عنوان يك موجود بدون اختيار در دست مرد خواهد بود.
اگر با اين نظرات فقيهانه مخالف هستيد آن را ابراز كنيد ولي اگر در آنجا جرات نداريد لطفاً در اين جا نيز به كساني كه تلاش دارند اين سلطه فقيهانه را به چالش بكشند نتازيد.

-- رضا ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

من در عجبم از بعضي كامنت گذاران كه حتي حال و حوصله و شايد سواد كافي براي خواندن كامل يك مقاله ي گنجي را ندارند ولي اصرار در تخطئه ي ايشان دارند.
قطعا مقالات گنجي بسياري از برساخته هايي را كه براي ما به امر مقدس و غير قابل نقد تبديل شده اند را به چالش جدي مي كشد. بهتر نيست كه مومناني از اين دست كظم غيض كنند و به جاي توهين و تخفيف نويسنده از علماي مورد وثوق خود كه از سهم امام ارتزاق مي كنند بخواهند كه دست به قلم شوند و جوابي مستدل به مقالات گنجي بدهند تا روزي خود را با اداي دين به امام خود حلال نمايند.
ضمن اين كه تا كنون يك نقد جدي بر نظريات دكتر سروش هم از جانب اين بزرگواران حداقل من نديده ام.
اگر كسي سراغ دارد مارا هم آگاه كند .

-- بدون نام ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

خانم زیبا
آیا فقط اسلام با شمشیر پیشرفت کرد؟ پس بهتر است بدانید که مسیحیت تا زمانیکه کنستانتین پادشاه مسیحی نشد هیچ پیشرفتی نکرده بود. مسیحیت با شمشیر کنستانتین پیشرفت کرد. این همه کشتار جنگهای جهانی و کشتار روشنفکران اروپا در دوره رنسانس را هم مسلمانان انجام دادند؟

-- فرشاد ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

آقای گنجی
این سوال من سوال خیلی هاست. ببینید من مشکل خود را با شیعه غالی سالها پیش حل کرده ام. یعنی همه این چیزهایی که شما در این مقالات اخیر نوشته اید را می دانم. اما آنچه الان برای من به صورت دغدغه در آمده اساس اسلام است که شما در قران محمدی به آن پرداختید و من واقعا از آن لذت بردم. به نظرم وقت آن است که به این سوال پاسخ دهید که اگر قران کلام خدا نیست و به محمد وحی نمیشده، پس اصلا چرا باید محمد را پیامبر و فرستاده خدا بدانیم و اصلا چرا باید به دین (صرف نظر از اسلام یا هر دین دیگری) معتقد باشیم؟ بالاخره محمد فرستاده الله بوده یا نبوده؟

-- فرشاد ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

دوستی در بالا، از باریدن باران گرفته تا ساخته شدن جهان به خاطر امامان را به برکتی که به خاطر وجود پیران در خانه می آید را یکی گرفته است. در واقع امامان را با سالمندان یکی گرفته است. حال سوال اینجاست که این چه انسانی است که قبل از به وجود آمدنش، صاحب کرامات بوده است؟ این کرامات نمی توانند اکتسابی باشند چون بعضی از امامان در سنین زیر ده سال به امامت رسیده اند.
جناب میم نقطه:
شما خدا را با حاکم عوضی گرفته اید. اگر خدا هم انسان بود به ائمه نیاز بود برای مدیریت جهان چون خودش به تنهایی از پس همه امورات بر نمی آید آیا خدا قادر مطلق نیست؟ چه دلیلی برای واگذار کردن امور به دیگران برای یک قادر مطلق وجود دارد؟ ضمنا از لحن صحبت کردنتان مشخص است چیزی نمی دانید. آقای گنجی رک حرفش را میزند ولی همه می دانیم سروش خنجر خود را در پشم مخفی می کند و راه و رسم مناظره با این آقایان را بلد است! شما می دانید که علمای همه ادیان و فرقه ها در نزد پیروانشان همین اندازه احترام دارند و پیروانشان اجازه صحبت کردن دیگری با انان را نمی دهد؟ علمایی که نزد شما دارای علوم پوچ هستند چون شیعه نیستند.

-- علی ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

پیشروان روشنگری در ایران امثال کسروی ،علی دشتی ، شجاع الدین شفا هستند ازدوستانی که این مطالب برایشان تازگی داشت تقاضا میکنم به این بسنده نکنند وکتابهای محققان فوق الذکر ودیگران را دانلود کنند وبخوانند .
از مبارز راه آزادی اکبر گنجی هم سپاسگذارم.

-- kaveh ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

چه اصراری است به شیعه بودن؟ امامان شیعه هیچ نظریه، راه حل، یا روش مشخصی برای زندگی ارائه نکرده اند. آقای گنجی می گوید شیعه است به معنی اینکه امامان را علمای ابرار می داند. چه دانش و یا مکتب علمی از امامان سرچشمه گرفته که باید به ایشان اعتقاد داشت؟ آیا این امامان تنها دانشمندان نیک کردار تاریخ اند؟ چه چیزی آنها را از دیگر علمای ابرار چنان برجسته می کند که شایسته تاسیس یک مذهب شوند، جز اینکه از نسل پیغمبر اسلام اند؟

-- رضا ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

با درود مجدد به گنجی شجاع! ... مطالبی رابه اختصار معروض میدارم. ١- با کامنت همزبان گرامی ,زیبا, موافقم. در آیین اسلام و خصوصأ شیعه, کفه عشق و دوستی وجوانمردی وفرزانگی در مقایسه با دروغ وحیله و خشونت و فرومایگی , بسیار کم وزن است. البته زعمای این قوم و مؤمنین طالب ومشتاق پیاله از حوض کوثر , با این نظر مخالفند . باکی نیست. بگزار اینان در این توهم , عمر سپری کنند. برای نمونه , اساس و بنیان تشیع بر دروغ غدیر خم استوار است. بتصریح مورخین نامی اسلام (طبری و بقیه ) , در واقعه غدیر خم , اصلأ موضوع انتخا ب جانشین مطرح نبوده است... ٢ - از دوستان مومن میپرسم علت ناراحتی و نارضایتی الله از پیروزی ارتش ایران ساسانی دربرابر سپاه روم ( ایات نخستین سوره روم ) چیست؟چرا او قصد یاری رومیان را در اینده دارد؟ چرا دشمنی با ایرانیان؟ ٣ - از باورمندان فارسی زبان (و لابد ایرانی! !)به کلام « الله » بودن قران میپرسم ,چرا دخترکان و نو باوگان ایران زمین به دستور الله «ملک یمین » و « هدیه الله » به بیابان گردان مدینه می شوند؟ چرا دسترنج کشاورزان و صنعتکاران ایران به غارت بادیه نشینان خونریز به عنوان غنیمت رفت؟... شما که به فارسی اینجا کامنت گذاشته ای و در مراتب بزرگداشت مقام زن در اسلام و تشیع داد سخن سر داده ای, از خود پرسیده ای چرا امامان محبوب شما هر کدام ده ها زن به بردگی و نکاح خود داشتند؟ بی جهت نیست که عمده «علم!!» این حضرات در خصوص آن قسمت های مربوطه بدن است! ( نمونه : سفارش امام صادق به خوردن کبوتر پر در نیاورده!!! و یا مزیت پوشیدن کفش زرد که ان ناحیه مربوطه را قوی میکند!!) ٤ - دوستان عزیز! دین محصول دوران جاهلیت است.تنها کسی که ادعای دریافت وحی در تاریخ کرده است, پیامبر اسلام است. لطفأ نفرمایید پس ابراهیم و موسی و نوح چی؟هیچ سند تاریخی دال بر وجود اینها نیست. کاوشگران بسیار در مصر و خاورمیانه گشتند , کم ترین نشانی نیافتند. ٥ - علم پزشکی نورولوژی پرده از راز انچه وحی گمان میشد , برداشته است. متخصصین مغز در مطالعات بالینی بیماران مبتلا به Temporal Lob Epilepsy
(غشی درناحیه گیجگاهی مغز) متوجه شدند که فرد مبتلا پس از هر حمله , دارای احساسات شدید مذهبی و ادعای تماس با «خدا »و مکالمه با خدا شده است. بیمار حتی اظهارکرده است که بوسیله موجودات غیرزمینی, به آسمان برده شده ا ست! ... علاقه مندان میتوانند تفصیل این مطلب را در سایت You Tube پیدا کنند. ٦ - جهت اطلاع عرض میکنم که بنده نیز مسلمانزاده و شیعه زاده هستم. از علاقه مندان شریعتی بودم و هنوز او را فردی شریف میدانم.گر چه معتقدم او بر خلاف ادعای همیشگی اش «حقیقت » را فدای « مصلحت» کرد. آری , او با نگفتن تمام حقایق اسلام , حقیقت را فدای مصلحت کرد و باعث گمراهی بسیاری شد. .. باری, حرف زیاد است و فرصت کم... با آرزوی رهایی فرزندان ایران زمین از شر اهریمنان .

-- الف - س ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

رفته بودم فرحزاد..از این بچه کوچیکایی که فال می فروشن
یه فال خریدم ..خوندنش یه خورده تکونم داد.نوشته بودهیچ گاه به ظاهر دنیا فریفته مشو وشادی کن ولی هیچگاه کتاب خدا و احادیث
اولیا وانبیا را دستاویز خود برای رسیدن به مقصود قرار نده..حافظا می خور و رندی
کن و خوش باش ولی/دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.

-- بدون نام ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

آقای میم نقطه، اول اینکه شما از جواب دادن به ادله منطقی آقای گنجی اصلا خجالت نکشین و براحتی جوابشونو بدین.
ثانیا در نوشته شما چند مغلطه هست. اولیش اینه که بجای اقامه دلیل، سعی کردی با برچسب زدن به آقای گنجی (تحلیلهای کودکانه) از تحلیل منطقی تفره بری.
دومیش اینه که بانقض یک مثال سعی کردی کل مطلب رو زیر سوال ببری اونجایی که گفتین «در قرآن تمامی اعمال نظام هستی به خداوند تحویل شده است، نه هیچ موجود دیگری.
در صورتي كه انجام امورات بواسطه ي ائمه هيچ تعارضي با اين ايات ندارد.
آيا اطاعت از رسول و ولي غير اطاعت از حضرت حق است؟»
در مورد وضعیت زنان هم، که مشخصه آقای گنجی قصد مقایسه دوران پیش از اسلام و زمان پیامبر رو نداره. بلکه مقصود مقایه حقوق زنان آن زمان رو با امروز داره. حالا اینکه قبل از اسلام زنان حقوقی داشتند یا نه چه دخلی به صحبتهای آقای گنجی داره؟
در ضمن یک مغلطه دیگه شما، سعی در اثبات یک موضوع با استفاده از مقایسه است. شما خدا رو با حکومت مقایسه کردی و نتیجه گرفتین که چون حکومت کارهاشو واگذار میکنه به دیگران پس در مورد خدا هم صدق میکنه. در حالی که خدا و حکومت بهیچوجه قابل مقایسه نیستند و توانایی خدا در کنترل امور قابل مقایسه با توانایی یک حکومت نیست! و بنابراین خدا مجبور نیست «واسطه فیض» برای بندگانیش بگذاره. بخاطر همین در قرآن گفته شده که خدا به بندگانیش از رگ گردنشان نزدیکتر است.

-- مهدی ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

به همه عزیزان منتقد اعلام میدارم:
1-من از اصل ِ اسلام دفاع میکنم و به نظریات افراد کوته فکر و ... کاری ندارم.
2-اگرنظریات من باعث خنده کسی شده باشد،به هدف بزرگتری دست یافته ام وآن شاد کردن دلِ هم نوع میباشد.
3-من به مخالفین عقائد خود احترام میگذارم،به شرطی که حرفِ دلشان رابزنند و ظاهر و باطنشان یکی باشد.
4-با عرض معذرت روایات،احادیث و نقل قولهای هَپَلی هَپو راساختگی و دروغین میدانم.
باتشکر مجدّد

-- علی رفیع ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

سلاممتاسفانه انقدر برخي موضوعات بحث اصلي مقاله جناب گنجي رو عوض كردند كه پاسخگويي به هر كدامش مجال جدايي رو مي طلبه اما
برخي دوستان اومدن جواب بنده رو بدن بيشتر عدم شناختهاشون در مورد شيعه و ديدگاه فكري او رو نشون دادن
جهت آشنايي برخي افراد:شيعه به جسم انگاري خدا اعتقادي نداره و معتقد به تايل برخي آيات است و كار تاويل رو هم علما انجام نميدن بلكه معصوم انجام ميده.اين خودش يك نوع از واسطه فيض بودن و يك مصداقش هست
همچنين ساده لوحانس كه وجود واسطه ي فيض رو دليلي بر نياز مندي خدا بدونيم.
متاسفانه دوستان دارند به همون سمتي كه جناب آقاي گنجي طراحي كردند ميرن!
اعتقادات شيعه زنجير واره و گرفتن حلقه هاي مياني و ور رفتن با اونها چيزي نصيب شما و امثال گنجي جز بي اعتقادي بيشتر نمي كنه.
تا وقتي كه وجود خدا با قدرت و كمال بي انتها و صدق نبوت و صدق و حجيت قرآن براي شماها اثبات نشه توضيح پيرامون حجيت اهلبيت(ع) بيهودست!
باوركنيد جواب هر اونچه كه خوندم از كامنتها رو دارم منتهي تك تك توي گلو و انگشتهام گيركردن و اينقدر زيادند كه نميتونم توي همچنين جايي جوابشون بدم.
فقط يك بحث براي عيون كردن يك حقيقت!
بحث جناب گنجي كاملا تخصصيه بحثي كه ايشون به هيچ وجه تخصص نتيجه گيري توي اين بحث رو ندارند هر چند اجازه ي طرح سوال
مسلما براي ايشون و همه بازه منتهي مشخصه كه اينجا توي يك سايت ضد انقلاب كه اكثر مخاطبينش نا آشنايان به علوم ديني هستند جاي طرح اين طور شبهات نيست جاي اين سوالات پيشه فقهايي مثل خود آقاي جوادي و آقاي مصباح و علامه حسن زاده و آقاي بهجت وخيل متخصصين دين شناسه
....
همونطور كه شما از يه فيزيك دان اجازه ي پرسش هاي بي نهايت رو داريد اما تا فيزيكدان نباشيد حق نتيجه گيري هاي تخصصي رو نداريد!
چقدر دوست داشتم اينجا فضاش طوري ميبود كه ميتونستيم پاسخ تك تك اين پرسشها رو كه اكثرا" از روي عدم شناخته بدم.

-- ميم نقطه ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

یکی در بالا گفته بود: آیا در قرآن نخوانده ای که خدا به پیامبر می فرماید "اگر در میانشان نبودی هرآینه وعده عذاب فرا رسیده بود". خب لطف کن این آیه را هم شرک آمیز معنی کن.
دلیل اینکه با وجود داشتن پیامبر عذاب نمی آید این است که هنوز امید به اصلاح شدن آنان هست.

-- علی ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

آقای فرشاد
بنده یک مسلمان زاده هستم که سالها پیش بعد از مطالعه و تفکر دین را رها کردم و در خصوص مسئله خدا یک لاادری هستم. سنگ هیچ دینی را به سینه نمیزنم اما شخصا اگر به دنبال اغنای احساسات معنوی بودم اسلام را انتخاب نمیکردم که معنویتی در آن نمی بینم میرفتم مثلا بودایی میشدم!
در مورد مسیحیت هم برادر جان چرا مغلطه میکنی؟ جنگ جهانی و کشتار رنسانس چه ربطی به اصول بنیادین مسیحیت داره تا جائیکه من میدونم هیچ فرمانروایی برای مسیحی کردن مردم یک کشور لشکر کشی نکرده و از غیر مسیحیان جزیه نگرفته، در حالیکه در قرآن جهاد با کافرین یک امر مقدس است و مسلمانان افراطی همین الان هم اگر زورشون میرسید همین کار را میکردند.

-- زیبا ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

دوست عزیز، آقای "علی"
کامنتی که ذکر کردی، از بنده بود. اگر آن کامنت را دوباره بخوانی، من امامان را با سالمندان یکی نگرفته ام. حرف این است که اگر "برکت به خاطر سالمندان" با توحید سازگار است، "برکت به خاطر پیامبر یا امام" نیز با توحیذ سازگار است، گرچه قبل از تولد آن پیامبر یا امام باشد، مثل برکت هایی که به مریم به خاطر عیسی ای که قرار بود در آینده متولد شود می رسید(در اینجا شخصیت مستقل و والای مریم مورد بحث من نیست). اینکه خداوند به احترام کسی کاری انجام دهد، هیچ منافاتی با توحید ندارد بلکه نشان دهنده عظمت سلوک اخلاقی و علمی آن فرد است که خداوند بدین وسیله احترام خود را به آن شخص، به مردم نشان می دهد. این شخص محترم، می تواند سالمندی در یک خانواده باشد یا پیامبر و امامی در یک قوم. انکار آن برکات هیچ سودی ندارد، بلکه ما باید تلاش کنیم سلوک اخلاقی خود را بهبود بخشیم تا ما هم مصداق آن برکات باشیم.
فراموش نکنیم، خداوند هیچگاه به خاطر فضلی که خود به کسی بدهد و او در آن نقشی نداشته باشد به آن شخص احترام نمی گذارد. اگر پیش از تولد کسی، احترام گذاردنی در کار باشد، به خاطر کارهایی است که آن شخص در آینده انجام می دهد و خداوند عالم مطلق، از پیش بر آن آگاه است. فکر می کنم این از بدیهیات عقلی است. مشکل اینجاست، که خیلی ها ابتدا امثال جوادی آملی را به عنوان بت دینداری برای خود تعریف می کنند و بعد حقایق دینی را با نظریات امثال آنها یکی می گیرند و چون آن نظریات را غیر عقلانی می بینند به دینداری می تازند. در حالیکه فراموش کرده اند پیامبر فرموده است "فقهای دین من در آخر الزمان، بدترین انسان های روی زمین اند و هرچه فتنه است از آنها برمی خیزد". اگر آقای گنجی و دیگران، ولایت دینی امثال جوادی آملی را نپذیرند، خیلی از گرفتاریها حل می شود و دین عامل صلح و دوستی می شود و نه اسباب خشونت و بدبختی. عجیب است که مسلمانان این همه شرح اتفاقات قوم یهود و ارباب های دینی شان را در قرآن می بینند و هیچگاه از خود نمی پرسند که چه؟ و منظور چه بوده است؟ آیا این نمی تواند هشداری برای مسلمانان باشد که مواظب باشند فقها، اسباب انحراف دین شان نشوند؟ تا اینکه نظریات غالیانه امثال جوادی موجب نشود که واقعیت و حقانیت اهل بیت در پرده ها، پوشیده بماند.

-- ک. سازگار ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

دوستانی که معتقد به واسطه بودن ایمه هستند آیه 3 سوره زمر را بخوانند.
آگاه باشيد دين خالص از آن خدا است، و آنها كه غير از خدا را اولياي خود قرار دادند، و دليلشان اين بود كه اينها را نمي‏پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند، خداوند روز قيامت ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوري مي‏كند، خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمي‏كند.

-- شیرین ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

این دو سه مقاله اخیر خیلی به دلم نشست. مهم نیست حرفهای گنجی درست باشد یا نه. کدام یک از ما همیشه حرف درست می زنیم؟! اما این مهم است که یک حرف را چه جور بیان کنیم .

-- احسان ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

برادران همگی خسته نباشید. پیراستن غبارها از دین یعنی همین کاری که جناب گنجی میکند تمام آنچه گنجی میگوید یا شما میفرمایید هم صحیح نیست هر نکته مقداری از حقیقت را با خود دارد هر کسی میبایست که گلیم تفکر و اعتقاد خویش را خود بیرون بکشد و نجات ما در دستان خود ماست کاش در این میان سیاست که چیزی بجز ابتیاع قدرت با فریب خلق االله نیست در این نوشته ها راه نمییافت اگر روزی به فرض هم دیگران چیزی برای بدست آوردن قدرت یا ثروت و برای فریب دیگران ویا دشمنی با یک گروه دیگر برساخته باشندمتاسفانه امروز نیز جناب گنجی این تلاش بی شایبه شما هم برای عده دیگری در آینده نان و آب خواهد شد نگاه تاریخی چیزی جز این به ما نمیگوید اما اینکه چیزهایی که انسان به آن معتقد است پالایش شود امری نیکوست خسته نباشید

-- عزیز ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

دوست عزیز، آقای مهرداد وجدانی
من فکر میکنم ارزشمندترین چیز در پیشگاه خداوند، علم و آگاهی است. فکر می کنم، فلسفه فرستادن انبیا را هم باید در این چارچوب فهمید. خداوند هرجا دیده است مردمی در جهل مرکب بسر می برند و هیچ راهی برای خروج از این جهل ندارند (چرا که از حق و انصاف و عدالت و دانش چیزی نشنیده اند) لطف کرده و برای آنها از مبان خودشان شخصی را انتخاب کرده و آن علم و آگاهی را در اختیار او گذاشته است و او را مکلف ساخته تا مردم را در جریان بگذارد. اینگونه می توان درک کرد که چرا در برخی مناطق زمین، پیامبری ظهور نکرده است. دلیلش این می تواند باشد که آن مردمان می توانستند خود را از جهل نجات دهند یا اینکه رفتار آنها در جامعه غیر انسانی نبوده است. مهم این است که انسانها رفتار انسانی داشته باشند و فرستادن پیامبر امری کاملاً ثانوی است. اینکه چرا ائمه، "پیامبر" نبوده اند و "امام" بوده اند، دلیلش کاملاً روشن می شود. دلیلش آن است که خدا با فرستادن محمد، چیزی را که بشر می بایست برای همیشه آویزه گوشش کند برای همیشه شنید: لزوم برقراری "علم" و "انصاف" در جامعه بشری. کار ائمه صرفاً تلاش برای اجرای عملی این دو امر ضروری بوده است. زندگی پیامبر و امامان نشان میدهد که هدف اصلیشان همین بوده است(گرچه شیعیان در این باره دچار غلو شدند). خاتمیت پیامبر اسلام هم، همینگونه معنا می شود. اتفاقاً روش زندگی بشر پس از محمد، بزگترین شاهد برای ختم ارسال رسل است. بشر امروز بخوبی اهمیت "عقل" و "علم" و "انصاف" را درک می کند. خداوند جز این از بشر نمی خواهد که تلاش کند از جهل و بی انصافی فاصله بگیرد و بشر امروز کاملاً به این امر واقف است. دیگر نیازی به هیچ پیامبری نیست. "فرستادن وحی" زمانی زیبا و منطقی بود که بشر نمی دانست می باید از حهالت فاصله بگیرد.
اکنون برمی گردم به بهائیت. بهائیان افتخار می کنند که دین مدرنی دارند که نیازهای امروز بشر را از قبیل برابری مرد و زن، عدم دخالت دین در حکومت و ... پاسخ می گوید. اتفاقاً همین نشان دهنده بر حق نبودن دین شماست. وقتی بشر امروز خودش می تواند به این نیازها پاسخ دهد و خودش عقلش میرسد که مرد و زن برابرند و دخالت دین در حکومت یعنی فاجعه، چه نیازی به فرستادن پیامبر هست؟ چنین پیامبری جز افزودن بندی همچون آداب و مناسک جدید، بر دست و پای انسان چه کاری می تواند انجام دهد؟ آیا پیامبران شما، حرف تازه ای داشته اند که بشر خودش نمی توانسته است درک کند؟

-- ک. سازگار ، Dec 7, 2008 در ساعت 01:45 PM

این که باب تضارب افکار ومباحثاتی در هر زمینه ای گشوده شود امر مبارکی است واگرنبودچنین گفتگوهایی فکربشرپیشرفت نمی کردودرهمان جاهلیت اولیه خود باقی می ماند. آنچه که مهم است عدم عناد و تمایل قلبی برای دستیابی به حقیقت است که اگر نباشد بحث وگفتگو ی بی پایان وبی نتیجه جز دامن زدن به جهالت و سرگردانی نتیجه ای در پی نخواهدداشت. این که کسی با مغلطه وسفسطه بخواهد مطلبی را به دلخواه خودش وبدون مستندات علمی وتاریخی به اثبات برساند و بعد هم گروهی مخالف و عده ای موافق درمجالی اندک(مثل همین کامنت گذاری) به تبادل اندیشه بپردازند و گاه گاهی هم به یکدیگر پرخاش و توهین روادارند متاسفانه نه قابل قبول است ونه نتیجه ای در برخواهدداشت. زیرا هرکس با سطح دانش و اطلاعاتی که داردبر عقیده خود پافشاری می کند و در این بین هم اهل هر فرقه و گروهی هم مجال را برای تبلیغات فرقه ای خود مناسب می یابد و وارد عمل می شود .پیشنهاد من این است که عزیزان هر دو گروه (موافق و مخالف) دو موضوع را در نظر داشته باشند:اول این که اهداف و اغراض سیاسی را وانتقامجویی و دشمنی یا طرفداری سیاسی را کنار بگذارندو اگر از جایی ضربه ی سیاسی خورده اند ویا از جایی بهره ی سیاسی برده اند در بحث دخالت ندهند .
دوم اینکه مطالعه ی همه جانبه داشته باشند و به دنبال کشف حقیقت باشند و نه دست یافتن به فرضیه اولیه ای که خود از قبل در ذهن خود پرورانده اند.
برای من روشن نیست که آیا آقای گنجی به قرآن اعتقاددارند یا نه؟ آیا به امامان شیعه اعتقاددارند یا نه؟
به تاریخ اعتقاددارند یا نه؟
و .....
ایشان باید اول موضع خود را به عنوان یک متفکر مشخص کنند بعد به اظهار نظر بپردازند، نه این که هر جا خواستند و به نفع بحث ایشان بود به قرآن استناد کنند و هر جا خواستند و به نفع بحث ایشان بودبه حدیث استناد کنند وهر جا خواستند و به نفع بحث ایشان بودبه تاریخ استناد کنندو با سفسطه بحث را به جایی که خود می خواهند بکشانند. اگر قرآن قابل استناد است همه ی آن قابل استناد است . اگر حدیث قابل استناد است باید برای رد یا اثبات نظر شیعه از احادیث خودش استفاده کرد و برای سنی هم همینطور.اگر تاریخ قابل استناد است که نمی توان بخشی از آن را آگراندیسمان کرد و بخش د یگرش را نادیده گرفت.
متاسفانه ایشان در اکثر موارد لااله را دیده اند والاالله را نادیده گرفته اند.

-- یکتا ، Dec 8, 2008 در ساعت 01:45 PM

از این که تناقض های آشکار مذهب شیعه (و تا حدودی اسلام) را مطرح می کنید و فرصتی برای بحث درباره این امور در فضای مجازی (در فضای حقیقی که فکر نمی کنم عملی باشد!) فراهم می آورید سپاسگزارم.

-- آرش ، Dec 8, 2008 در ساعت 01:45 PM

خدا را شکر که بالاخره آقای گنجی قدری عقب نشینی کردند و فرمودند که مسلمان و شیعه هستندمنتهااز نوع غیر غالی. پس حال که الحمدلله ایشان هم مسلمانند و هم شیعه - تاءکید می شود ازنوع غیر غالی(غلو کننده)- پس چرا حتی به یک روایت یا راوی درون متنی برای رفع شبهاتشان مراجعه نمی کنند؟
آقای گنجی و همفکرانشان حضرت آیتالله منتظری را "اعلم علما و افقه فقها" می دانند. برای نگارنده نیز شکی در این مورد وجود ندارد. بنابر این شایسته است که آقای گنجی و همفکران شان برای رفع شبهاتی تا بدین پایه بنیادین با توجه به مورد وثوق بودن آن بزرگوار به ایشان مراجعه کنند. مطمئنا"چنان قناعت فکری برایشان حاصل خواهد شد که دیگر نیازی به این قلم فرسایی های مطول و بحث های طلبگی باقی نخواهد ماند.
حضرت آیت الله منتظری یک عالم مسلمان و یک روحانی شیعه است که درعین نو اندیش بودن بسیار بعید به نظر می رسد که بانگاه آقای گنجی و همفکران شان به این گونه مسائل بدین میزان بنیادین موافق باشند .پس شایسته است که ایشان از قلم آقای گنجی و همفکرانشان کاری ماندگار و تاریخ ساز ارائه دهند تا غبار شبهات را از عقاید شیعی بزدایند. والا این بحث ها به همین اندازه سطحی - تاریخ مصرف دار - نازل وسیاسی باقی خواهد ماند که فقط به درد روکم کنی معتقدان به ولایت مطلقه فقیه می خورد.

-- نسرین - حقوق دان ، Dec 8, 2008 در ساعت 01:45 PM

بزرگا مردا اين اكبرگنجي كه بي شك بزرگ تر از تمام انديشمندات تاريخ تفكر شيعي و اسلامي منصفانه و آگاهانه به نقد خرافات ديني مي پردازد .من با تمام احترامي كه براي سروش قائلم امّا جسارت گنجي را در اين موارد بي شتر مي دانم . حالا تكليف شريعتي بماند كه با صدها خرافات جنگيد امّا خرافه هاي ديگري ساخت . پاينده و موفق و مواظب باشيد .

-- ل ، Dec 8, 2008 در ساعت 01:45 PM

از كامنت هاي خيل خوب "زيبا" و "الف-س" تشكر مي كنم. به نظر من جناب گنجي بايستي تكليفشان را با اسلام و تشيع مشخص كنند. يكي به ميخ و يكي به نعل زدن زيبنده شما نيست.

-- بابك ، Dec 8, 2008 در ساعت 01:45 PM

خداوندا ايا زمانش فرا نرسيده است كه:
- خود را عقل كل ندانيم و بدانيم كه ممكن است در زمينه اي كه خود را منحصر به فرد مي دانيم از بقيه بسيار عقب باشيم.
- به من قال نيانديشيم بلكه ماقال مد نظرمان باشد.
- از تعصب بپرهيزيم.
- بپذيريم ممكن است جوامع و انسانهاي ديگر در بعضي موارد نگوييم همه از ما جلوترند و بدون در نظر گرفتن منافع شخصي در صدد يافتن علت براييم.
-

-- s_ahmad ، Dec 8, 2008 در ساعت 01:45 PM

بابک جان - تکلیف با اسلام و تشیع؟ تا منظور چی باشد. اگر بنا داری مذهبی باشی خرافات طراز اول را که از مدهب مداحها برداری الباقی خیلی فرقی با بقیه دینها ندارد. همان دین و مذهب آبا و اجدادی را نگه دار که لااقل صدای اذان و نوای نوحه اش را از بچگی در گوش داری. اگر میخواهی از هفت دولت آزاد باشی (مثل من!) بیخیال این حرفها. بالاخره تو هر دینی بگردی سیصد هزار عیب شرعی پیدا میکنی!

-- پیروز ، Dec 8, 2008 در ساعت 01:45 PM

در جواب یکتا - گنجی به نظر من نیازی به تبیین مواضع ایدئولوژیک خود ندارد. همین قدر که برای شما و من بی اعتباری یک عقیده را مدلل کند مغتنم است. مگر آنها که از راه این عقیده ها نان می خورند لزوماً به آن عقیده دارند که منکرش لازم باشد از کانال تفتیش عقائد عبور کند. گنجی که نمی خواهد برای نمایندگی مجلس کمپین کند که لازم باشد عقائد مذهبی اش را برای شما و من توضیح دهد. من ممکن است لا مذهب باشم ولی عقلم برسد که لااقل میان بت پرستی و یکتا پرستی دومی عاقلانه ترست. پس چرا نگویم؟

-- احمد ، Dec 8, 2008 در ساعت 01:45 PM

اگرچه مبارزه با غلو و خرافه گرايي در دين امر ميمون و مباركي است؛ اما وانهادن كلي دين يا خصوصي پنداشتن آن نيز مبارك نيست. شايد علت چنين نگرشي اين است كه تلقي روشني از دين براي برخي وجود ندارد. جوهر دين تسليم شدن به خدا كه مظهر تمام خوبي هاست و به واقع دل سپردن و عشق ورزيدن به تمام خوبي هاست و چيزي نيست كه طبع و فطرت سالم انساني بتواند از آن اعراض كند.

-- عاشقي ، Dec 9, 2008 در ساعت 01:45 PM

درود بر تو گنجی که خرافات دینی را به چالش می کشی!

-- ایرانی ، Dec 9, 2008 در ساعت 01:45 PM

ک. سازگار عزیز کدام پیامبر حرف تازه ای داشته که بشر خودش نمی توانسته است درک کند؟

-- بدون نام ، Dec 10, 2008 در ساعت 01:45 PM

احمدعزیز;
من از گنجی نخواسته ام که به تبیین مواضع ایدئولوژیکش بپردازد، مگرتابه حال کاری غیراز این انجام می داده است؟ مواضع اودراین نوشته ها روشن است. من خواسته ام بگویم اگرایشان به قرآن استناد می کند پس باید پاسخ خیلی از شبهاتش را هم که در قرآن آمده است بپذیرد . نمی شود که کسی به چیزی استنادکند واگرخواستندجوابش را بدهند بگوید من آنجایش را قبول ندارم ،اینجایش را قبول دارم.مثلا در مقالات قبلی وی درمورد معصومیت و علم غیب و امامت در کودکی اشکال کرده بود که به همه آنها درآیات 15-16-40سوره نمل، 65سوره کهف و33سوره احزاب اشاراتی شده است.بایدبدانیم که هر آیه ای شان نزولی دارد که لازم است مورد توجه قرارگیرد.
اساسا یکی از مشکلات ما در برخوردبا دین ودین داری و فهم آن ملاک قراردادن افراد و حکومتهایی است که به نام دین هرگونه فجایعی را مرتکب شده اند درحالی که جز ظاهری ضعیف (که البته دم خروس همیشه بیرون بوده)هیچ نسبتی با دین نداشته اندودین را صرفا دستمایه رسیدن به امیال دنیوی خودقرارداده اند.
درجایی خودت به این اشاره ای داشته ای "مگر آنها که از راه این عقیده ها نان می خورند لزوماً به آن عقیده دارند که منکرش لازم باشد از کانال تفتیش عقائد عبور کند"همین نکته خوبی است، اصلا کسی که ازراه دین ارتزاق کند دین ندارد.
درآخرهم نکته خوب دیگری را گفته ای که"من ممکن است لا مذهب باشم ولی عقلم برسد که لااقل میان بت پرستی و یکتا پرستی دومی عاقلانه تراست". پس عقل هم به یکتاپرستی حکم می کند. حالا بایددید که آن یکتا چه صفاتی دارد وبر اساس آن صفات چه رفتاری؟
من نمی دانم شما چقدر با تشیع آشنایی دارید؟امابدنیست بدانید که هیچ شیعه ای در هیچ جای دنیا پیامبر وامامان خود را نه خدا می داند ونه شریک خدا ونه موثر در مشیت خدا (بدون اذن خداوبالاستقلال)که در این صورت باید منکر بسیاری از آیات قرآن باشد.ممکن است عده ای نسبت به امامان غلو روادارنداما این ربطی به اساس تشیع ندارد. مسلمانان (اعم از هرمذهب و فرقه ای ) درشبانه روز چندین باردرتشهد نمازشان اول به عبودیت پیامبرشان و سپس به رسالت وی شهادت می دهند . پس وقتی کسی رسول خدارا بنده خدا بداند امامان را نیز بنده خدا خواهد دانست.
البته همه ی اینها را آقای گنجی به خوبی می دانند .
متاسفانه باید بپذیریم همانطور که گروهی از راه دین وتظاهر به دینداری ارتزاق می کنند و عده ای را گمراه می کنند، عده دیگری هم از راه مخدوش کردن چهره دین و اشاعه بی دینی ارتزاق می کنند و گروه دیگری را گمراه می کنندوالبته این هردو یک کاررا انجام می دهند.

-- یکتا ، Dec 10, 2008 در ساعت 01:45 PM

با عرض سلام وخسته نباشید به گنجی عزیز
شما دین را کاملا عریان کردید و جزِو به جزو ان را به نقدی عقلانی و مدلل کشیدید حال سوال این است:با این تفاصیل دیگر از دین چه چیز باقی می ماند که شما داعیه ی دیندار ی و حتی شیعه بودن دارید و اصولا با توجه به نظرگاه امروزتان چه تعریفی از دین دارید.اگر سوال مرا قابل یک پاسخ کوتاه هم بدانید ممنون خواهم شد.

-- yalda ، Dec 10, 2008 در ساعت 01:45 PM

آدرس ايميل من: nime_jun@yahoo.com
است.
كساني كه مخالف نظرات گنجي و به طور كل روشنفكري ديني هستند با من به مناظره آنلاين بيايند.
پاينده باشيد

-- حریت ، Dec 16, 2008 در ساعت 01:45 PM

آقای گنجی سلام!
خسته نباشی. من تقریباً تمامِ نوشته‌هایِ شما را خوانده‌ام، هم در این سایت ـ رادیو زمانه، هم در سایتِ نیلگون. مقاله‌ای دارید با نامِ «قُرآنِ محمّدی» که در سایتِ نیلگون چاپ و هم اکنون نیز در دسترس می‌باشد. امّا متأسفانه نمایشِ آن ناقص است. نمی‌توانید به دوستانتان در سایتِ نیلگون اطلاع دهید که آنرا تصحیح کنند، یا مانندِ سایرِ نوشته‌هایتان به صورت پ. دی. اف در آید تا آنرا صحیح خواند؟ برای‌اتان آرزویِ پیروزی و بهروزی دارم.
برادرتان پویا.

-- پویا ، Dec 21, 2008 در ساعت 01:45 PM