رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > وحی الهی انقطاعناپذیر است! | ||
وحی الهی انقطاعناپذیر است!مهرداد وجدانیآقای اکبر گنجی عزیز یکی از آموزههای دیانت بهائی «وحدت ادیان» است (وحدت در خاستگاه و وحدت در هدف). یعنی همه «ادیان» خاستگاهی الهی دارند و هدف همه آنها کوشش برای پیشرفت و تعالی فردی و جمعی نوع بشر است. سپس پرسش اساسی و گریزناپذیر این خواهد بود: اگر همه ادیان از جانب خداوند هستند و هدفی یگانه را دنبال میکنند، دیگر چه نیازی به ظهور ادیان رنگارنگ و جور واجور بوده است؟ برای اینکه بانی این همه شر و «جهاد مقدس» شوند؟ پاسخ این پرسش را میتوان در آموزه دیگری از دیانت بهائی یافت. «وحی الهی تدریجی و پیشرونده (PROGRESSIVE) است.» تدریجی و پیشرونده بودن (تکاملی) از ویژگیهای جداناپذیر وحی هستند. بنابراین حقایق مذکور و مورد نظر در ادیان نسبی هستند، نه مطلق. یعنی اینکه ادیان مانند هر کالای مصرفی دیگر «تاریخ مصرف» دارند (روشن است که «مخاطبان» این بحث معتقدان به خداوند و وحی مُنزَل هستند، آنهایی که وحی را بهعنوان اصل راهنما در زندگی بشر ـ موضوعی برای سرسپردگی و چارچوبی برای جهت گیری ـ لازم میدانند). آن بخش از وحی که به اخلاقیات و روحانیات میپردازد بیشتر مطلق و کمتر نسبی است. درحالیکه بخشهایی از وحی که به جسمانیات مثل احکام و مبادی اداری و روابط اجتماعی توجه دارند، بسیار نسبی و بهندرت مطلق و جاودانی هستند. گزاره «پیامبران به زبان قوم خود سخن میگویند»، دقیقاً دلالت به نسبی بودن ارزشهای دینی دارد. یعنی اینکه پیامبران به اندازه فهم و درک مردمان زمان خود به تبیین حقایق و تشریع احکام و تشویق و تکلیف نیکیها و نهی و تقبیح بدیها میپردازند. حضرت مسیح فرمودند «همه حقیقت را برایتان فاش و بازگو نکردم. چون حقیقت آنقدر بزرگ است که شما تحمل شنیدن آن را نداشتید. هنوز پیامبران زیادی برای بیان بیشتر حقیقت برای شما در راهند.» در اینجا برای روشن نمودن بیشتر مطلب، به آوردن مثالهایی (آنالوژی) میپردازم: ۱. پدران و مادران در امر تعلیم و تربیت فرزندان خود کوشا هستند. آنها را به نیکیها تشویق و از بدیها باز میدارند. در این تلاش پدر و مادرانی به نتیجه مطلوب میرسند که از زبانی (گفتمان) متناسب و فصیح و مطابق فهم و درک و سن و سال فرزند خود بهره میگیرند. برای نمونه مادری میخواهد دختر ۱۵ ساله خود را قانع کند که خوردن میوهها و سبزیهای دارای ویتامین A نقش مهمی در تامین سلامتی بدن دارند. در این مورد اگر مادر قدری آشنا به دانش بیولوژی باشد، حتی میتواند برای دختر ۱۵ساله خود نقش حیاتی این ویتامین را در کارکرد حس بینایی، بیان و تفهیم کند. ولی برای قانع کردن دختر ۵ سالهاش که از بحثهایی درباره بیولوژی و فیزیولوژی چیزی نخواهد فهمید، شاید دروغ مصلحتآمیزی بگوید. مثلاً به او بگوید اگر چنین میوههایی را بخورد چشمانش زیباتر میشوند! _ خیلی از داستانهای کتابهای مقدس از تورات گرفته تا قرآن از این دست تلاش و روشنگری برای بشریتی است که مرحله تاریخی «۵ سالگی» خود را میزید. مثل داستان آدم و حوا (در ره دوست به هر حیله رهی باید کرد!). ۲. پزشک متخصص اطفال، برای شیرخوارهای دو ماهه، در نسخهای تمام نیازهای تغذیهای او را (از آلفا تا اُمگا) تشریح و تبین میکند. پدر و مادر طفل دقیقاً مواد مندرج در نسخه را تهیه کرده و طبق دستور پزشک نوزاد خود را تغذیه میکنند و به نتیجه رضایتبخش میرسند. تصادفاً بعد از شش ماه نسخه فرسوده و نوشتههای روی آن ناخوانا میشوند. در نتیجه پدر و مادر (احتمالاً جوان و بیتجربه) برای تهیه نسخه به پزشک حاذقشان مراجعه میکنند. با دریافت نسخه جدید، تقریباً دچار شوک میشوند چون نسخه جدید تفاوتهای زیادی با نسخه قبلی دارد (نسخهای که پدر و مادر به آن خو کرده و با دلباختگی و بیتجربگی تمام میپندارند که آن بهترین و کاملترین نسخه دنیاست). وقتی ناخرسندی خود را بابت این تغییر با پزشک مطرح میکنند؛ او با سخنان ذیل پدر و مادر جوان و بیتجربه را اقناع میکند: «درست است که نسخه قبلی خیلی مفید و ثمربخش بود ولی از این به بعد بهعلت رشد کودک، آن نسخه کافی و جوابگوی نیازهای تغذیهای او نخواهد بود و باید بهجای آن این نسخه جدید را بکار گیرید تا به همان نتایج رضایتبخش قبلی برسید. ضمناً، بعد از شش ماه دوباره باید این نسخه را با نسخه جدید دیگری که احتیاجات تغذیهای یک طفل یک ساله را برآورده کند عوض کنید» ۳. کودکی در شش سالگی به مدرسه میرود و در کلاس اول، اولین درسهای ریاضیات را میآموزد. مثلاً جمعهای دو رقمی را یاد میگیرد. برای اینکه بتواند معادلات جبر را بیاموزد شاید لازم باشد هشت و یا نه سالی صبر و تلاش کند و مطالب پایهایتری را بیاموزد تا همزمان با بلوغ فکری بیشتر معادلات جبر را به آسانی بفهمد و بیاموزد. اتفاقاً در نتیجه همین رشد و تکامل تدریجی و دائمی است که نیازها و مشکلات جدید پیدا میشوند که راهحلهای تازه و متناسب با شرایط زمان را میطلبند. با این نگاه دیانت بهائی ادیان را به صورت جریانها و حرکتهای موازی و رقیب نمیبیند، بلکه آنها (ادیان) را مراحل (فازها) پیدرپی (متعاقب) و متکامل از یک جریان واحد و با هدف میبیند؛ یعنی نقشه و طرح ابدی خداوند برای اینکه انسان به مقام و منزلت واقعی خود یعنی اشرف مخلوقات نائل گردد. انسان همیشه کنجکاو و تشنه دانستن حقیقت بوده و ادیان الهی دقیقاً پاسخگوی پیروز این نیاز فطری بشر بودهاند. ولی جالب و مفید آن است که ما بدانیم و بتوانیم درک کنیم، انسانها همیشه و در همه زمانها، حقیقت را به اندازه توانایی فکری و ذهنی خود و بهطور محدود و نسبی درک کردهاند. بنابراین داستانهای کتب مقدس حتی در قرآن، بیان و تفسیر حقیقت اشیا در حد فهم، دانش و درک مردمان معاصر آن کتب است. خیلی از این داستانها بهطور تحتاللفظی پاسخگوی نیازها و همچنین کنجکاویها و نگرانیهای وسواسی آن انسانها بوده و اتفاقاً برای ما انسانهای امروز دارای مفاهیم عمیق «متافوریک» است. برای مثال به داستان خلقت «آدم» که در کتب ادیان گذشته ذکر شده توجه کنیم ـ خداوند آدم را از گل خلق کرد سپس در او دمید تا اینکه «آدم» نفس کشید. این داستانسرایی «الهی» بسیاری از مشکلات معرفتی و اضطرابات انسان آن زمانها را دررابطه با چگونگی خلقت پاسخگو بوده است. ولی ظاهر این داستان برای مخاطبان امروزی خیلی سادهلوحانه و سطحی و غیرعلمی به نظر میآید. درحالیکه در باطن و برای آنان که زبان سمبولیک به کار گرفته شده در کتب مقدسه را میفهمند، این داستان اشاره به حقیقت دوگانه انسان دارد. یعنی اینکه جسم انسان از عناصر طبیعت و روح او از نَفَس خداوند (روحالقدس) است. با امید گسترش گفت و شنودها در همین رابطه • بیدلیلی ختم نبوت • بیدلیلی عصمت |
نظرهای خوانندگان
دین یونیورسال است، اما شریعت قومی-منطقه ای. تنوع شریعت چون تنوع در رنگ و نژاد و زبان که اساس آفرینش است، در قرآن به رسمیت شناحته شده است. شریعت همه پیامبران چون موسی و عیسی و محمد برای مردمی خاص آمده اما دین همگانی است.
-- آرش ، Aug 30, 2008 در ساعت 04:28 PMشریعت ها رقیب نیستند. هدف هم نیستند تکاملی هم نیستند. خدا که رشد و تکامل پیدا نمی کند که بخواهد بر مبنای یافته های جدید دین جدید بیاورد. وسیله اند برای آدم سازی. و بنا بر ضرورت فرهنگ و زبان و سطح رشد و اگاهی مخاطبین ویژه خود در زمان و مکان خاص خود، فرق هایی دارند. اما در راستای دین واحد!!!
سلام آقای وجدانی، این حرفهای شما در ظاهر جالبند و البته بسیار بهتر از مباحث تمامیتگرایانه مسلماناناند. ولی حقیقت اینکه من به حرفهای شما هم تا وقتی که به دو سوال زیر دقیقا جواب داده نشود، مشکوکم:
-- بدون نام ، Aug 30, 2008 در ساعت 04:28 PMاول اینکه معیار شما از دین بودن یک دین چیست؟ و چه کسی تصمیم میگیرد که یک دین بحق است یا خیر؟
دوم اینکه آیا گروه ازلی و فرقه احمدیه در هندوستان و مورمون در آمریکا و مانند اینها وبعبارت کلی تر ادیانی که همزمان یا بعداز دیانت بهایی پیدا شدهاند هم با معیارهای شما دین هستند و مشمول گزارههایی که نوشتهاید میشوند، یا بهائیان هم مانند دیگران فقط ادیان قبل از خود را بحق میدنند.
خدا قوت
شاهین
هموطن عزیز بهایی من
-- نصرالله رفعت رکنی ، Aug 30, 2008 در ساعت 04:28 PMاستدلالهای شما از مقوله ی استدلالهای همه ی دینهای ابراهیمی ست(-آری، بهاییگری ادامه ی اسلام و یهود و مسیحیت است و با بودیسم و هندوییسم و آیین زرتشت و دیگران ربطی ندارد...)؛ اما یک نکته در مورد این که هرزمانی نیاز به وحی و رسول تازه است. نوشته اید که: گزاره «پیامبران به زبان قوم خود سخن میگویند»، دقیقاً دلالت به نسبی بودن ارزشهای دینی دارد. یعنی اینکه پیامبران به اندازه فهم و درک مردمان زمان خود به تبیین حقایق و تشریع احکام و تشویق و تکلیف نیکیها و نهی و تقبیح بدیها میپردازند.
خوب! دوست عزیز که یکباره «قوم» را به «زمان» تحریف کرده اید؛ بفرمایید چرا نماز شماو کتاب احکام شما و بسیاری از کتابهای دیگر بهاء الله به زبان عربی ست؟ مگر ایشان ایرانی نبوده و پیروانشان تا دیری منحصر با ایرانیان نبوده اند؟ آیا از چاله ی اسلامی باید در بیاییم تا به چاه یک صاحب وحی! دیگر(- البته به دلایلی که این جا جایش نیست، ایشان ادعای وحی دهندگی هم داشته است) بیفتیم؟
آرش جان، صحبت سر تکامل انسانها و تکامل ادیان متناسب با همان انسانها است، نه تکامل خداوند و مربیان الهی. من از استدلال شما بسیار متعجب شدم و هنوز هم نمیدانم این توضیحات در مورد شریعت را از کجا آورده اید؟ با وجود این می خواهم بپرسم که با توجه به توضیح شما، شریعت متناسب با بشر امروز که تمام جهان او به صورت یک دهکدۀ کوچک درآمده است، کدام است؟ و بشر امروزین را کدام یک از شرایع می تواند "آدم سازد"؟
-- فرهاد ذ ، Aug 30, 2008 در ساعت 04:28 PMآرش عزيز درست است كه خدا نامحدود است و تكامل در عرصه اش راهي ندارد ولي دين براي انسان محدود است كه هر روز در حال تكامل است پس دين هم بايد مطابق با تكامل انسان پيش رود و تكامل يابد
-- كيان ، Aug 30, 2008 در ساعت 04:28 PMدیانت بهائی در حقیقت به معنای ابطال نظریه پایان نبوت است، و به معنای این است که در هر دوران جدیدی پیامبر جدیدی در راه است. به عبارت دیگر، بحث و تعریف دوران در این دیانت عمده است. البته در این دیانت ظهور باب و بهاآلله به مثابه سرآغاز دوران جدید قلمداد میشود و تمام تحولات علمی، فنی، اجتماعی و فلسفی و غیره دال بر این ظهور تفسیر می شود. دیانت بهائی با تقسیم دین به دو عرصه قلم بطلان بر مباحثی مانند فقه سنتی و فقه پویا و یا بحث معاصر و به روز بودن دین می کند: گوهر دین، از نظر این دیانت، ازلی و ابدی است و تغییرناپذیر است، اما آن چه به بحث معاملات یا درواقع دین در حوزه اجتماع و زمان مطرح است، همه قابل تغییر و ابطال هستند. البته بحث احکامی که در کتاب اقدس مطرح است، اعتباری هزار ساله دارد، زیرا اعتبار این دیانت نیز هزار سال است و پس از آن دیانت جدیدی خواهد آمد. به همین خاطر بیت عدل قادر است در تمام احکامی که غیرمنصوص هستند، یعنی در کتاب اقدس و سایر الواح و آثار نیامده اند، حکم دهند. و قوانین جدید نصب کنند. درواقع آن چه روشنفکران دینی می خواهند انجام دهند، در دیانت بهائی حل و فصل شده است.
-- هرمس ، Aug 30, 2008 در ساعت 04:28 PMنمونه میاورم:
1- برابری حقوقی زن و مرد
2- حق انتخاب و پوشش
3- عدم دخالت دین در حوزه سیاست
4- نفی امر به معروف و نهی از منکر
5- نفی و ابطال حکم جهاد و جهادیگری
6- نفی و تقبیح اصطلاحاتی مانند مرتد، کافر، نجس، باغی
7- منع صیغه و ازدواج مجدد
8- منع و تقبیح تقیه و فرهنگ دروغ
9- پایان دادن به بحث حکومت در دوران غیبت با التزام به به رسمیت شناختن حق حکومت و حق دین
10- التزام و پایبندی به اصل آزادی وجدان و بی ارزش دانستن هرگونه دینداری مبتنی بر زور و اجبار
11- نفی تفکر ضدیت با غرب و اشاعه تفکر فرهنگ دوستی و همیاری غرب و شرق
12- تقبیح تفکر جنگ گرایانه و تبعیض
13- ترویج صلح به عنوان مبنای زندگی بشر و محبت به مثابه یک رابطه اجتماعی
البته روشنفکران دینی در صدد رسیدن به همین اهداف در قالب دین مورد مطلوب خود هستند. اما دستکم به لحاظ تاریخی آئینی است که در تعالیم خود دقیقا همان دعاوی را طرح کرده است که نواندیشان دینی معاصر در صدد آن هستند.
به همین جهت است که آئین بهائی نشانه و نماد ابطال نظریه پایان نبوت است و در واقع آغاز ادورای بودن مظاهر امر، آن طور که بهائیان گرامی پیامبران را می نامند.
اگر به لیست بالا این نکته را هم افزود، موضوع کمی روشن تر می شود: در دین بهائی چیزی به نام روحانیت و طبقه روحانی وجود ندارد. دکتر آغاجری در سخنرانی خود در همدان، که خواستار نوعی پروتستانتیسم اسلامی و تاکید بر خودمختار بودن عقل انسان و نفی نقش روحانیت و فرمانبرداری از آنان بود، تا پای اعدام رفت. دکتر سروش نیز به این مساله اشاراتی داشته است. حال آن که در دین بهائی این پدیده وجود ندارد و آن چه به نام بیت عدل است، در انتخابات آزاد توسط سرتاسر بهائیان صورت می گیرد. بحث فتوا دادن و فتوا صادر کردن هم از اعتبار ساقط شده است.
-- هرمس ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMفرهاد و کیان گرامی:
قرآن و سایر کتاب های آسمانی بخشی (زیر مجموعه) ناچیزی از کلمات بیکران خداوند است که در مقاطعی از تاریخ برای مردمی خاص از سر اضطرار نه روال عادی آمده است. وقتی قومی از قابلیت های خدادای خود، که در آفرینش به نوع انسان داده شده، استفاده نکرده و از مسیر طبیعی رشد خارج و به بیراهه افتاده بوده اند، خدا مجبور به راه میان بر وحی شده است.
-- آرش ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMدین واحد دین "تسیلم" و خضوع در برابر پروردگار این عظمت و بیکرانگی و هارمونی بشر با آن- که خود جزوی انتگرال و جدایی ناپذیر با کل آفرینش است. پیام همه پیامبران این بوده است. احکام و عبادات شریعت هر کدام برای مردم ویژه و زمانی خاص بوده است که مثلا آن ها را از بت پرستی و شرک و خرافه رها کنند. تا از قابلیت های انسانی خود که در آفرینش به آن ها داده شده استفاده کنند. هیچکدام از این شریعت ها جاودانه نیست. بشر در پیدا کردن راه، خودکفاست (بنا بر خلقتش: تعقل تقکر تدبر...)
کار ما جستجوگری در آیات بیکران خداست. این جستجو هم پایانی ندارد چون کلمات خدا بی نهایت است. حقیقت مطلق وجود دارد ولی هیچگاه برای بشر دست یافتنی نخواهد بود. زیرا که کلمات خدا بی پایان است. ما روز به روز لایه های بیشتری را کشف می کنیم.
با چنین دکترینی از دین و شریعت تکلیف بسیاری از مفاهیم چون: آزادی، دمکراسی، دانش و جستجوگری برای آن، ... کاملا روشن است. هیچ انسانی "معصوم" نیست. اما آزادی تا مرز بی نهایت برای جستجو گری و رشد وجود دارد!
پیامبرانt پیام آور بوده اند. ورای محدوه وحی هیچ دانشی چه اختصاصی و چه غیر اختصاصی نداشته اند. بشری مثل بقیه بوده اند که نمی دانسته اند بر سر خودشان و مردم چه می آید. شریعت شان ویژه قوم خودشان بوده است. ولی آن چه به دین مربوط می شود دانش بشر را گسترش داده است.
تصور می کنم رادیو زمانه در چنبر یک آیین تبلیغی گرفتار شده است. بنده هم به علت آگاهی کامل بر ادیانی که در وطنمان هست و از جمله بهاییگری، خود را مجبور می بینم به همین عنوان و به عنوان یک آدم بی دین، نوشته ی تبلیغی خانم یا آقای هرمس را پاسخ بدهم:
-- نصرالله رفعت رکنی ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMدر شماره ی یکم نوشته اند که زن و مرد در آیین بهایی برابراند. حال آن که چنین نیست و در بیت العدل یعنی بالاترین مرجع بهاییت، هیچ زنی حق عضویت ندارد. در برخی احکام هم جنین است..
در مورد دوم عدم دخالت دین در حوزه ی سیاست را نوشته اند. می پرسم پس لقب سر گرفتن عبدالبها و آن همه وزیر و معاون وزیر و درباری و ساواکی بهایی چه بودند؟
در موردهای 4 و 5 و 10 رواداری عقیده های دیگر را در بهاییت نوشته اند؛حال آن که محفل هر شهری بهایی خاطی را می خواهد و نهی از منکر می کند و بعد هم عمل غیر انسانی «طرد» که حتی پدر و مادر و برادر و خواهر طرف هم باید با او حرف نزنند!! مورد 6: اصطلاحات زشت در مورد مخالفان در آثار بهاالله و عبدالبها فراوان است. مثل ذئب به معنی گرگ. «مبغض» و «معاندامرالله» و مانند اینها هم ورد زبان بهاییان است.
اما ازدواج مجدد: هرمس جان توضیح بدهد چرا بهاء الله و عبدالبها پسرش خود زنان متعدد داشتند؟!
راستش این است که مادین نمی خواهیم. ما دموکراسی می خواهیم که در آن هموطنان بهایی ما هم آزاد خواهند بود. اما اینان خود آزادی را دوست نمی دارند. محض نمونه: هیچ بهایی اجازه ندارد اسم تهران را به همین صورت بنویسد و باید به صورت طهران بنویسد!
دوست عزيز نصرالله خان رفعت ركني، به اندازهء كافي شبيه مطالب شما 165 سال است كه دركتب وازجمله سايت هاي ضدبهائي منتشرشده وبهائيان نيزجواب هاي مختصر ومفصل به آنها داده اند. ... حال كه راديو زمانه مقاله اي دراين خصوص آن هم درارتباط با مقالهء آقاي گنجي منتشركرده، بخل مي ورزيد ومي نويسيد:"تصور می کنم رادیو زمانه در چنبر یک آیین تبلیغی گرفتار شده است". شما درحقيقت بايد جواب آقاي گنجي رابدهيد. چالش شما چيزهائي است كه ايشان نوشته اند. چيزي راكه بهائيان 165 سال است گفته اند، ايشان نيزتازه به نوعي ديگراشاره كرده اند. درموردآن فكركنيد.اگرمعني ختم نبوت را دريافتيد، آن وقت آماده مي شويد ببينيد كدام دين پس ازاسلام مناسب اين زمان است. راجع به دين بهائي هم بگذاريد يك يك جهانيان تصميم بگيرند.هيچ اجباري دركارنيست. ومن منظورتان راازعبارت"آئين تبليغي" متوجه نشدم! اگرازبرده شدن نام آئين بهائي درزمانه نگران شده ايد، بايد عرض كنم نام اسلام كه بيش ازآن دراين راديو وجاهاي ديگرمنتشراست. فقط اگراسم بهائي درجائي بيايد حكم تبليغ دارد؟! يك بام ودوهوا!دوست عزيز بگذاريد بشريت نفس بكشد! چرا مي ترسيد؟! اگرآئين بهائي به زعم شما باطل است نگران نباشيد زمانه حساب آن و حساب راديو زمانه را خواهدرسيد! همين ايراداتي كه اشاره كرده ايد داراي ايراد است و درآنها تحريف انجام داده ايد. خودتان بهترمي دانيد چه عرض مي كنم. ...
-- نويد ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMنصرالله جان
-- سهراب ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMلقب سر در بریتانیا تنها بخاطر خدمات سیاسی افراد نیست که اعطا می گردد بلکه به خدمات اجتماعی و فرهنگی و حتی ورزشی نیز اعطا می گردد همین چند روز پیش نیزقرار شد به قهرمانان و دارندگان مدال طلای المپیک پکن نشان افتخار سر بدهند.نگاهی به لیست دارندگان این عنوان گواهی این مدعاست
دوست گرامی جناب رفعت کنی
-- هرمس ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMقصدم تبلیغ نبوده و نیست، چون من هم مانند شما به حکومت سکولار باور دارم. آن مطالب را گفتم چون می خواهم نشان دهم که تعالیم کدام دین با جهان معاصر سازگار است؟ فقه سنتی یا پویا یا اساسا مسائل دنیوی را به دنیامداران سپردن؟ این تعالیم صد و شصت سال پیش گفته شده اند. کمی انصاف تاریخی داشته باشیم. اساسا آئین بهایی آئین جهانی است و بحث اش کافر و مومن و منافق و غیره نیست، بلکه انسان است. مفادی را که نام بردم، نشان می دهند که مشکلات ما کجا بوده و هستند و آن چه را که نواندیشان دینی در صدد رفع و حلاجی آن هستند، در دیانت بهائی حل و فصل شده است. اما ما چون حافظه تاریخی نداریم، مدارا و مروت هم گویا نداریم! همین بابیان و بهائیان در آن زمان که اکثریت روحانیون پیرو مکتب بودند، مدارس جدید را بنیانگزاری کردند.
بنده هم می دانم که در بیت عدل زنان انتخاب نمی شوند، اما آن را انتخاب می کنند. می دانم که نماینده بهائیان در سازمان ملل یک زن است. من هم می دانم که این یک مشکل است و گویا قرار است دین هزاره بعدی این مشکل را هم حل کند!؟ اما این نکته را نمی توان این گونه تفسیر کرد که گویا زنان در این دیانت هیچ حق و حقوقی ندارند. نگاهی اجمالی به آثار و تشکیلات بهائی حاکی از آن است که زنان بهائی فعالانه در این مباحث شرکت می کنند. بحث تشکیلات دینی و نهادهای اجتماعی با هم فرق دارد. فراموش نکنیم، دیانت بهائی از خانواده ادیان است. اما با تفکیک میان گوهر دین و عرضیات دین در واقع آن چه را که دکتر سروش در قبط و بسط شریعت به تفصیل بیان کردند، از پیش گفته است. جدایی دین از سیاست و حکومت یعنی پذیرش مشروعیت حکومت، هر چند منظور حکومت عادل است. عبدالبهاء به نظر من، برخلاف نظر شما، یکی از خوش زبان ترین و با ادب ترین نویسندگان ما است زیرا در تعالیم بهائی است که زبان را به ناپاکی نیآلائید. به همین جهت با این گفته شما موافق نیستم. ایشان حتا در جایی از گوسفند فیلسوف سخن می گوید، اما شیوه بیان ایشان بسیار پسندیده است.
بحث منع صیغه هم در آثار بهائی موجود است. می توانید به آن جا رجوع کنید.
این که حکومت انگلیس به ایشان لقب سر دادند، چه ربطی به موضوع دخالت یا عدم دخالت در سیاست دارد؟ اتفاقا بهائیان در دوران پهلوی نیز بارها مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. لطفا مراجعه نمائید به اثر آقای بهرام چوبینه در مقدمه ایشان درباره زمانه علی دشتی.
اتفاقا در دیانت بهائی آزادی وجدان و دین از اصولا پایه است و هیچ گونه زور و اجباری قابل قبول نیست.
بحث طرد هم به شکل سازمانی وجود دارد. یعنی فرد خاطی از اصول تشکیلات اخراج می گردد. اما این در رابطه با کسانی است که پیمان بهایی بودن بسته اند. ضمن این که این افراد از جامعه بهائی اخراج می شوند، اما مرتد و مهدورالدم و کافر و امثالهم نامیده نمی شوند. در تعالیم بهائی مبارزه با تعصب بحث کلیدی است. این که بهائیان هم شاید به این آفت مبتلا باشند، از ارزش تعلیم مبارزه با تعصب و پذیرفتن حرف حق از هر گوینده ای کم نمی کند.
خلاصه کنم، این آئین از بسیاری جهات به دین مدنی نزدیک تر است و به جامعه سکولار. دستکم به شکل حداقلی. نه حداکثری. این که گویا بهائیان اصرار دارند تهران را «طهران» بنویسند، من تازه می شنوم. نیاز به تحقیق دارم. درنهایت من هم با شما موافقم که ما به یک حکومت سکولار نیاز داریم و کدام دین به این هدف نزدیکتر است.
دوست عزیز درباره رواداری عقیدتی در دیانت بهایی اشکالاتی بیان کردید.از طردو نهی از منکر گفتید. چه خوب بود که جای اتکا به شنیده ها واقعیت را پی می گرفتید. محفلی که شما از آن سخن به میان می آورید افرادی هستند که منتخب اعضای جامعه بهاییند و مسئولیت برقرای آرامش و حفظ و نگهداری و حل مشکلات ایشان را بر عهده دارند. اگر فردی چنان کند که ضرری بر جامعه بهایی وارد آورد و بهاییان را به خطر اندازد، محفل وظیفه خود می داند که به او تذکر دهد ولی اگر گناهی فردی نماید که ضرری برای کسی نداشته باشد کسی نهی از منکری نمی کند. امیدوارم متوجه صحبت من بشوید که وقتی افرادی چند نفر را به عنوان نماینده خود برای حل و فصل امورشان انتخاب می نمایند، توقع دارند که در صورت ضرر رسیدن به منافع ایشان یا به خطر افتادن آنها از حقوقشان دفاع شود . درباره طرد هم درست به سمع شما نرسانده اند. طرد شدن به معنی این است که فرد در امور اداری جامعه شرکت نمی کند و هیچ ارتباطی به روابط او با سایرین ندارد و هر گاه هم که اقدام به رفع کارش نماید دوباره به جامعه بر می گردد و مانند سایر اعضای جامعه است. اگر ما واقعا در پی دموکراسی هستیم نباید با اشاعه مسائل خلاف حقیقت یا مبهم بخواهیم دیگران را از تحقیق و تفحص باز داریم. زیرا قانون دموکراسی آزادی افکار و عقاید و بیان است. پس بگذارید قوانین دموکراسی اجرا شود و تا حرف یک بهایی چاپ شد به اسم آیین تبلیغی آن را محکوم نکنید.
-- بدون نام ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMبه هر حال بهائیت هم دینی است مثل بقیه ی ادیان دیگر، به ویژه ادیان "ابراهیمی". در این دین نیز به جای عقل و حرف منطقی، نقل قول از بهاءالله و غیره مبنای "باور" قرار می گیرد، که این امر خود منشاء تعصب و عدم عقلانیت است. همه ی معتقدان تلاش می کنند که بگویند که زعما و مؤسسین دین شان حرف ها خوبی زده اند، و اصولاً به جای حرف خوب زدن و عمل خوب کردن عمده تلاش شان در اثبات این است که بزرگان شان سخنان خوبی گفته اند، و برای این امر به مجادله و استدلال و محاجه می پردازند. باید به همگی گفت که خسته نباشید، کی می خواهید خوب بودن را آغاز کنید؟
-- مهرداد ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMمهرداد گرامی
-- هرمس ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMاتفاقاً در دیانت بهائی این تلاش پایه گذاری شده است که عقل و دین با هم سازگار باشند و به جدال دیرینه عقل و دین با ولایت قائل شدن برای عقل خاتمه دهد. دین بهائی دین عمل است. روش و مسلک بهائی به حرف نیست. بهائی واقعی کسی است که با عمل و زندگی روزمره خود نشان دهد که به تعالیم دل بسته است و آن ها را در عمل پیاده می کند. بحث مشروعیت گزاره دینی، بر طبق تفکیک به گوهر دین و فروع دین، دوگانه است. بله، آن جا که به بحث مشروعیت گوهر دین باز می گردد، بهائیت هم از خانواده ادیان است و در زیر آن سقف قرار می گیرد. اما وقتی به مساله تعالیم و مشروعیت تعالیم و آموزه ها باز می گردد، موضوع فرق می کند. این جا دیگر حاکمیت با عقل است نه این که چون این مظهر امر این را گفته یا آن را گفته. به همین جهت است که برای نمونه بهاالله بارها متذکر می شود که میان امور نقلی و عقلی باید تفاوت گذاشت. وقتی عقل حکم می کند که عمل سنگسار عمل ضدانسانی است، باید سنگسار را مسنوخ و باطل نامید. از یاد هم نبریم، که شعار آئین بهائی این است که دین یعنی صلح و آشتی. یعنی اگر دینی به جنگ و کشتار و نفرت دعوت کند یا سوق دهد، بی دینی بهتر است! بحث عقل در حوزه معاملات دینی یا به عبارتی دین در متن واقعیت اجتماعی بحث کاملا عقلی است. این برمی گردد به نگرش این دین که، آن چه فانی و متغیر است، دنیوی است و در قلمرو دنیامداري. آن چه جسمانی و به امور جسمانی راجع است ربطی به دین ندارد. درنهایت، بحث بهائیت تفسیر جدید از دین است. همین که این دین به بحث ختم نبوت پایان می دهد و راه را باز می داند برای آمدن مظاهر امر آتی، حاکی از آن است که انعطاف پذیری و روزآمدپذیری آن تا چه حد است. اگر دین را مجموعه پازلهای اعتقادی- آئینی بدانیم، گزینش این پازل ها و چیدمان آن ها، امر وجدانی یعنی آزادانه است. پرورش انسان هایی که به صلح و محبت و نوعدوستی باور دارند، از اهم وظایف دین بهائی است. باز هم تکرار می کنم، من با هر نوع حکومت دینی مخالفم و هوادار حکومت سکولار هستم، اما بی تردید تفاوت است که آنانی به دین باور دارند به چه نوع نظام گزاره ای و اعتقادی باور دارند. از همین جهت است که دیانت بهائی ادیان پیشین را منسوخ می داند، و منظور از این منسوخ بودن، منسوخ بودن همان احکام فرعی و عملی- فقه و شریعت- ادیان است نه حقیقت آن. به همین خاطر هم در عین احترام به پیامبران سایر ادیان، اما بحث منسوخ بودن آنان را هم پیش می کشد. اما با این همه یک جمله در آثار بهائی هست که بسیار جالب است: حسن خاتمه مجهول است. به همین خاطر هم در این دیانت بحث حقنه کردن، قانع کردن، تحمیل کردن، مجاب کردن و غیره اصولا پسندیده نیست و مذموم است. رواداری از اصول این دین است. آن هم در جهانی که با خطر نزاع تمدن ها روبه رو است و گفت و گوی فرهنگ ها سترون می نماید. نمی گویم، دین بهائی باید حکومت کند یا که حقیقت ناب و محض است، می گویم لااقل بیائید از همین فرصت کوچک استفاده کنیم و به نقش و جایگاه تاریخی این دین نظر جدیدی بیفکنیم؛ و دریابیم چرا پیروان این آئین سرکوب میشوند. از یاد نبریم این آئینی است که در تاروپودش جهانی است. در دین بهائی سه عصر وجود دارد: عصر ذهبی یا طلایی؛ دوران انتقال و دوران حاکمیت بهائی. بر بستر دوران انتقال، بسیاری از تعالیم اجتماعی بهائی با الزامات زمان سازگاری دارد. رمانتیسم دینی در این آئین به اوج خود می رسد. یک نکته را هم اضافه کنم و بحث را خاتمه دهم: در این تعالیم ذکر گشته است آموزش باید همگانی باشد و هر کودکی، از دختر و پسر، باید به مدرسه بروند. این گرایش آن قدر قوی است که حتا ذکر گشته است که اگر خانواده ای از توان مالی فرستان دو فرزند خود را نداشت لازم است که فرزند دختر خود را به مدرسه بفرستد. و بیت عدل یا جامعه بهائی موظف است به این مستمندان کمک کند تا فرزندان شان به مدرسه بروند.
ببینید دوستان، ارتباط با آفریدگار... شستن زنگبار از دل و جان ... تازه کردن روح ... نیاز به سازمان دینی و رهبر دینی و ملا و شیخ و مفتی و کشیش و خاخام و غیره ندارد. تاریخ نشان داده است که دین سازماندهی شده (organized religion) دشمن شماره یک بشر- قاتل مغز انسان ها و منشا شماره یک قتل و خونریزی انسان بوده است.
-- آرش ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMهمانظور که گفته شد پیامبران برای مردمی خاص در زمان و مکانی خاص آمدند و به قوم خود هم خدمت کرده اند. ما تعالیم آن ها را ارج می نهیم و در جستجو و تحقیق از آن ها هم استفاده می کنیم. اما دکانداران دین دست از آزار اندیشمندان و شستشوی مغزی عوام بردارند. بگذارند بشریت راه خود را با تعقل و تقکر و تدبر ادامه دهد. دوران دین من آخرین و بهترین است به سر آمده.
آن ها هم که همه دست آوردهای بشر چون محیط زیست ... آزادی... دمکراسی و غیره را "مونتاژ" کرده و از قول رهبر خود به عنوان دین او می خواهند به خورد خلق الله بدهند، بهتر است دست از آزار هوشمندی دیگران بردارند؟؟
از مدعیان می پرسم پیامبر عصر حاضر کیست؟مفاهیمی همچون آزادی ،حقوق بشر،دموکراسی،رفع تبعیض،پلورالیسم،برابری مبارزه با اختلاف طبقاتی را چه کسی به بشر هدیه داده است؟غیر از این که بشر به مدد اراده و شناخت خویش اینها را آفریده و دنبال کرده و هر کدام را از حلقوم سیاه متجاوزی نمامت خواه بیرون کشیده است؟اگر خود به پا نمی خواست کدام مکتبی به او بدون توقع اطاعت و بندگی و سرسپردگی به آحاد او اینها می داد؟دوستان! بشر هر چه دارد از نیک و بد ،حاصل بودن و تلاش خودش است.تمام ادیان شما در زمان حاضر چاره ای ندارند که دنباله رو دستاورد های مدرن بشری باشند.چشمتان را باز کنید و ببینید که همه ادیان شما برای این که بمانند و به حساب بیایند تن فرسوده خود را به دنبال آفرینش ها و یافته های امروزین بشر می کشند که چهره خود را تازه بنمایند.عصر کنونی هیچ دینی را به عنوان پیشرو در آستین ندارد.لطفا" پیکر نزار ادیان خویش را ببینید که از تعجیلی که برای به روز کردن مصنوعی خویش دارند نفس هاشان به شماره افتاده است.از ادیان در بهترین حالت تنها می توان از موضعی تاریخی سخن گفت وگر نه هیچ عاقلی هوای تازه امروز که از کوهستان خواست و تلاش خود انسان می دمد را نمی نهد و سر به چاه نا پیدا و لبریز از تاریخ خونین ادیان نمی کند.
مارکس به تنهایی کار صد پیامبر را کرد.تا گالیله ،ادیسون،نیوتن،فیلسوفان و هزاران دانشمند دیگر،و همه مبارزان راه آزادی و مردم خوب و ساده ای که به دور از جاه طلبی بدون لکه ای سیاه بر دامن خود، عاشقانه کوشیدند و آفریدند ،هستند ادیان را نمی رسد که از عشق و احترام جان های آزاد نصیبی بیشتر از ایشان ببرند.
عالی
-- بدون نام ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMآقای وجدانی و هرمس عزیز،
من دو سئوال در بالا نوشتم که متاسفانه هردو شما طفره رفتید و به آن جواب ندادید بنابراین فرض میکنم که جوابی ندارید. شما هم مثل مسلمانان به خاتم النبیین معتقدید منتها با این تفاوت که میگوئید دوره دیانت بهائی هزار سال است و بنابراین تا 840 سال آینده هرکس ادعای آوردن دین تازهای کرد حرف باطلی میزند همانطور که دیگرانی که در 160 سال گذشته چنین یاوههائی را بافتهاند. خوب اگر چنین است پس تکلیف آن مدارا و محبت و وحدت ادیان چه میشود. آیا این حرفها تنها ویترین خوشمنظری نیستند؟
در ضمن اگر قرار است احکام کتاب اقدس هزار سال معتبر باشد پس تکلیف برابری ادعایی حقوق زن و مرد چه میشود؟ مگر در کتاب اقدس و رساله سوال و جواب مرد بهایی حق داشتن همزمان دو همسر را ندارد؟ آیا زنان بهایی هم میتوانند همزمان دو شوهر داشته باشند؟ آیا احکام ارث در دیانت بهایی به زنان حقوق برابر میدهد؟ بدیهیست که چنین نیست.
من قبول دارم که بابیان و بهاییان اولیه نسبت به زمان خود در ایران ـ نه در اروپا و آمریکا ـ خیلی جلو بودند و روشنفکران مسلمان ما هنوز بعد از گذشت 160 سال و اینهمه تجربه به سطح آنان نرسیدهاند ولی شما هم قبول کنید که متفکران غیر مذهبی و جوامع غیر دینی اروپا و آمریکا الان خیلی خیلی جلوتر از شما رفتهاند و اگر واقعا متعصب نیستید باید یک رفرم درست و حسابی در دین خود بوجود آورید.
شاد باشید
-- شاهین ، Aug 31, 2008 در ساعت 04:28 PMشاهین گرامی
-- هرمس ، Sep 2, 2008 در ساعت 04:28 PMبحث و گفت و گو جای تبادل نظر است. جای مچ گیری و روکم کنی که نیست دوست گرامی. شما نظرتان را می گوئید و من هم نظرم را. گرچه من با شما موافقم که ما نیاز به یک حکومت سکولار داریم. با این حال دو نکته درباره بحث تعدد زوجات یا
چند همسری . من چند تا لینک برای تان می گذارم و برای بقیه دوستان؛ درباره این موضوع:
http://reference.bahai.org/fa/t/c/GTB/gtb-458.html#pg448
http://reference.bahai.org/fa/t/c/GTB/gtb-459.html
دوستان عزیز !بشر دوران کودکی خویش را به سر برده است و قدم به دوران استقلال ذهنی نهاده است.باور بفرمایید از این مرحله به بعد تمامی آموزه های راهگشا زمینی خواهد بود.در آسمان بسته شده و کسانی که هنوز دق الباب می نمایند ،ماهیت دوران کنونی را درک نکرده اند.این جماعت بشر زنده است با مسایل امروزین رو به روست و لا جرم پیامبر زنده می طلبد.پیامبر زنده برای او عقول بشریند.مراجعه به پیامبران مرده و جنگ و یقه دری بر چیزی که نقد نیست و تمام و کمال در اختیار نیست و رنگ و لعاب به مفاهیم دیروزین زدن و بزک کردنشان که مورد پسند جوامع امروزین شوند حماقت محض است.دستاوردهای امروز متعلق به خود بشر است و خیانت است اگر بخواهیم افتخار آن را با حیله تفسیر ،به ادیان هدیه کنیم .چقدر جبون و خاکسار باید باشیم که دسترنج خود را به ارباب باستانی تقدیم کنیم.باید این حس بندگی و ظلالت را فرو نهاد و قامت راست کرد و به هیچ ارباب آسمانی یا زمینی باج نداد.
-- عالی ، Sep 2, 2008 در ساعت 04:28 PMاي كاش دوستاني كه با تكيه به عقل محوري همهء دستاوردهاي بشر را به عقل نسبت دادند، بجاي شعار دليل مي آوردند. مشكل جهان امروزما اين است كه به عادت هزاران ساله سعي دارد به همه چيز با رويكرد اختلاف ونزاع بنگرد. دين بهائي به نزاع بين علم ودين معتقدنيست وآن را انحرافي در برداشت ها مي داند. حضرت عبدالبهاء درجائي گفته اند: " دين وعلم دودايره اند كه بريك مركز سيرمي كنند؛ آن مركز حقيقت است". شما را قسم به دين وعلم وهرچه سبب آگاهي وبينش حقيقي است، بيايد فرهنگ وحدت را ايجادكنيم وجانشين فرهنگ اختلاف سازيم. بگذاريد عاقلان درپرتوعقل دين را بيازمايند و دينداران درپرتو دين علم را. شما را به خدا بياييدبه انواع نزاع هاي فكري وديني وفرهنگي خاتمه دهيم وبا محبت هم عالم باشيم وهم ديندار. اين طوري حقايق دين وعلم بيشترروشن مي شود.
-- نويد ، Sep 2, 2008 در ساعت 04:28 PM