رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۸ مرداد ۱۳۸۹
چیستی کاربرد زور - بخش دوم

تاریخ رنج‌اندیشی و جایگاه زور

آرمین مالکی

انسان موجودی است که از نظر طبیعی مستعد رنج است.

تصویر رمانتیک قرن نوزدهمی انسانی که با هماهنگی در دامان طبیعت زندگی می‌کند، تصویری که با فرو نشستن امواج خروشان سیاسی دهه‌ی شصت قرن حاضر تا حدودی در چهارچوب احزاب سبز احیا می‌شود و پتانسیل تحول آفرین نسلی پرشور را سیاست زدوده می‌سازد، حاصل فراموش کردن گرسنگی و بیماری تهدیدکننده‌ی زندگی انسان بدوی است.

تصویر طبیعت به منزله‌ی خیر محض و سرزمین شیر و شکر، بر پایه‌ی نوعی نگرش وحدت وجودی که تجربه‌ی فردی انسان را هیچ می‌انگارد و به تقدیس «کلیت» می‌پردازد توجیه می‌شود.

پناه بردن به هارمونی طبیعت شکل دادن به نوعی امر مطلق است، مطلقی که به قول هگل ما را اسیر شبی می‌سازد که همه‌ی گاو‌ها در آن سیاه‌اند، فضای مه آلودی که منافع فوری و عینی انسانی را به کل نادیده می‌گذارد.رمانتیزه کردن مفهوم طبیعت، سوء تفاهمی است که به شکلی معنی دار درست در آستانه‌ی انقلاب صنعتی به وقوعی می‌پیوندد.

برخلاف جوامع مدرن که در دوره‌های گوناگونی نوستالژیای زندگی طبیعی درشان قوت می‌گیرد، آن چه در جوامع بدوی دیده می‌شود نوعی دلخوری و پرسش‌گری درباره‌ی دلیل بی‌پناهی انسان در دامان طبیعت است.


پرسش از «دلیل» رهاشدگی انسان در شرایطی که به نظر با آسیب‌پذیری بیولوژیک موجود انسانی در تضاد است، بی‌قدرتی انسان در برابر قوانین آهنین طبیعت، از آغازگاه‌های تفکر مذهبی است.

انسان قدرت خیالی خدایان را باور می‌کند تا خود را از وحشت بی‌پناهی در برابر نیروهای طبیعی برهاند.

این بی‌پناهی دست کم از زمان تقریر حماسه‌ی گلیگلمش (سومر باستان) دست‌مایه‌ی متون ادبی تمدن‌های نخستین است و همچنین به صورت آغاز گاه و نقطه‌ی محوری متون دینی آن‌ها در می‌آید.

تلاش برای عقلانی جلوه دادن شرایط رنجبار زندگی طبیعی، انگیزه‌ی اصلی برای وارد شدن مفهوم «گناه نخستین» به متون مذهبی یهود و از طریق آن، به دیگر مذاهب ابراهیمی است.

از دید انسان عصر باستان، اگر خداوندی که مورد پرستش است تا این اندازه تواناست که او را از رنج برهاند، باید دلیلی وجود داشته باشد که چرا تاکنون چنین نکرده است، و یا چرا اساسا او را به ورطه‌ی رنج در انداخته است.

این دلیل در انگاره‌ی گناه نخستین یافته می‌شود، چنان که در سفر پیدایش (بخش اول کتاب مقدس یهودی مسیحی) پس از ماجرای اخراج آدم از باغ عدن می‌خوانیم:

«و زمین بخاطر تو ملعون شد. تنها از طریق بیگاری رنج‌آور در تمام عمرت، از آن روزی خواهی برد. زمین برای تو خس و خار بار خواهد آورد و تو از گیاهان دشتها خواهی خورد. از عرق جبین ات غذا خواهی خورد، تا روزی که به زمین برگردی، چرا که از آن بر گرفته شدی و به خاک برخواهی گشت زیرا خود «مشتی» غباری.» (ترجمه از متن استاندارد بین‌المللی، از نگارنده)

در چنین متونی به خوبی می‌توان دید که انسان‌های باستانی، علی‌رقم تمامی توهمات خرافی‌شان، در باره‌ی دشواری‌های زندگی در دامان طبیعت واقع بین بوده‌اند و توهمی نداشتند.


با چنین مقدماتی، می‌توانیم به این نتیجه برسیم که در بحث «چیستی» کاربرد زور، مسئله‌ی منشا انسانی رنج موضوعی جدی است.

اگر انسان از زمان‌های باستان زندگی‌ای رنج‌آور داشته، چنان که باور می‌کرده خدا برایش این‌گونه مقدر کرده است، چطور می‌توانیم بین رنج حاصل از شرایط طبیعی، کمیابی طبیعی منابع، و رنجی که انسان‌ها بر یکدیگر اعمال می‌کنند مرز بنهیم؟

به عبارت دیگر چگونه می‌توانیم اشکال استدلالی را که تمامی (یا بخش عمده ی) آن‌چه ما موارد کاربرد زور در جامعه‌ی انسانی می‌دانیم، به کمبود طبیعی منابع مربوط می‌کند و در نتیجه به کل منکر وجود زور، به معنی رنجی که انسان‌ها بر انسان‌ها تحمیل می‌کنند، در جوامع معاصر می‌شود را بیابیم؟


یک پاسخ وسوسه انگیز این است که سر منشا عمده‌ی، موارد کاربرد زور را، جدال بر سر بهره مندی از منابع ندانیم. مثلا اعمال خشونت بر اساس قوانین مذهبی، یا مطابق روحی که برخی برای آن قوانین تصور می‌کنند، را پدیده‌ای مستقل از مناسبات سیاسی اقتصادی جامعه و مربوط به مبانی اعتقادی آنان در نظر بگیریم.

یعنی برای مجموعه‌ی باور‌های فردی‌ای که به کاربرد زور می‌انجامند حسابی جداگانه از کارکردهای اقتصادی جامعه باز کنیم.

این نوع استدلال به این دلیل غیر قابل قبول است که نقش این اعتقادات را در شکل دهی و پیش برد تضاد منافع گروه‌های گوناگون در عرصه‌ی اجتماعی نادیده می‌گیرد.

به عبارت دیگر، حتی اگر واقعا کاربرد زور توسط معتقدین به مرام دینی یا فکری خاص را جدای از منافع اقتصادی آن افراد بخصوص بدانیم و مستقیما به اعتقادات شان منصوب سازیم، نتیجه‌ی مطلوب را ثابت نکرده‌ایم، زیرا دینامیسم نیرو‌های اجتماعی حول حضور متداوم ایمانی خاص، و یا در مرحله‌ای دیگر دینامیسم آن ایمان خاص را با توجه به آرایش نیرو‌های اجتماعی از نظر خارج کرده‌ایم.

این در حالی است که فشار‌های اقتصادی بهتر از هر عامل دیگری قادر به بازآرایی صحنه‌ی سیاسی اجتماع هستند: از دید افرادی که فرایند تولید و توزیع منابع را در جامعه در مقیاس کلان کنترل می‌کنند، ایمان و اعتقادات امری خارجی است که باید به درستی در محاسباتی دنیوی در نظر گرفته شود.

صاحبان قدرت این نیاز عقلی را مغفول نمی‌گذارند و نمی‌توانند هم بگذارند، چرا که اگر چنین کنند، فعل و انفعالات حاصل از این غفلت به سادگی باعث سقوط آن‌ها می‌شود.

در غیاب راه‌حل فرمال، و همچنین راه‌حل مبتنی بر باور‌های اعتقادی، تنها به یک شیوه‌ی دیگر برای تمایز‌گذاری بین رنج طبیعی و رنجی که از طرف انسان‌ها تحمیل می‌شود می‌توان تمایز نهاد.

این نوع تمایز گذاری را می‌توان از همان بحثی نتیجه گرفت که منجر به رد کردن تمایز بر پایه‌ی باور‌های اعتقادی شد: این خود دینامیسم اجتماع است که راه‌حل مسئله را در اختیار ما می‌گذارد.

ادامه دارد...

Share/Save/Bookmark

مطالب مربوط:
«زور» چگونه کار می کند؟
کار تصویر و اعمال «زور»
دو فرم خشونت ناب - چیستی کاربرد زور - بخش اول