رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
نقدی بر نوشته امین بزرگیان

تخم لق رانسیر بر دهان سوسیالیست‌های تخیلی ایران

سعید شریعتی

دوست بسیار عزیز و مهربانم آقای امین بزرگیان، که قلم و ذهن روان و سیالی دارد کوشیده است با ارائه خوانشی متفاوت از رخدادهای پس از انتخابات سال ۸۸، پاره‌ای از گزاره‌های منقول از بنده را که در گفت‌وگو با دوستان خوبم در سایت پارلمان نیوز مطرح کرده بودم به بوته نقد برده و نقشه راه جدیدی برای حل معضلات و پیچیدگی‌های سیاسی در ایران امروز ارائه نماید در عین حال فرآورده‌های عملی منبعث از تحلیل مرا به داوری بکشاند.

پیش از آن‌که دفاعیات خود را در برابر این نقد و داوری عرضه کنم، لازم می‌دانم در باب مقدمه نوشته امین عزیز نکاتی را معروض بدارم:

۱- من به‌عنوان عضو سابق جبهه مشارکت حرف‌های زیادی دارم اما با این‌حال خود را هم‌چنان عضو مشارکت می‌دانم و حداکثر عضو مستعفی شورای مرکزی حزب هستم اگر چه هنوز به طور رسمی‌استعفایم را به حزب نداده‌ام و شورای مرکزی حزب هم جلسه‌ای برای رسیدگی به موضوع استعفای من، آقای حجاریان و آقای طباطبایی برگزار نکرده است.

۲- نوشته است که «ادعاهای شریعتی از اهمیت زیادی برخوردار است»؛ مهم دانستن ترکیب اضافی «ادعاهای شریعتی» اگر به مضاف‌الیه آن بازگردد تشخیص درستی است، اما اگر به مضاف آن معطوف باشد بی هیچ شکسته‌نفسی باید عرض کنم تشخیص نادرستی است.


«مخدوش می‌کنی آن‌چه که فکر می‌کنی متفاوت است» از باربارا کروگر

در صورت نخست از آن‌جا که این ادعاها سال‌هاست در میان جامعه نخبگان سیاسی به‌ویژه اصلاح‌طلبان محل بحث است و هنوز هم این مباحثه و آثار عینی و عملی آن در کنش‌های سیاسی فعالان سیاسی تداوم دارد، پرداختن به آن‌ها از اهمیت زیادی برخوردار است و هر نوع چکش و صیقلی که بر این ادعا‌ها بخورد، اسباب خیر در اندیشه‌ورزی سیاسی را فراهم می‌آورد.

اما در صورت دوم واقعا خود را کوچک‌تر و ناچیزتر از آن می‌دانم که ادعاهایم سبب مزاحمت ذهنی برای دانش‌وران خوش‌فکر و علاقه‌مندان پیگیر مباحثات سیاسی شود.

۳- نوشته است «هزینه سیاسی و زندانی که او در این مدت متحمل شده است به اهمیت حرف‌هایش می‌افزاید»، بدین ترتیب پیداست که حداقل در مقدمه بحث، امین اهمیت ادعاهای من را بیش‌تر معطوف به من قال می‌داند تا ما قال.

ضمن تأکید بر نکته فوق‌الذکر، باید توضیح بدهم که با کمال تأسف دامنه برخوردهای سیاسی و زندانی کردن صاحبان فکر و ارباب هنر و قلم در سال‌های گذشته چنان گسترده است که کم‌تر کسی را که اهل نوشتن آن هم در حوزه مسائل سیاسی باشد، می‌توان سراغ گرفت که به نوعی دچار محدودیت‌های قضایی، زندان، تبعید و قس علی‌هذا نشده باشد و بدین ترتیب صفت زندانی سیاسی از آن‌جا که صفتی عام شده است، ترجیحی برای صاحب سخن ایجاد نمی‌کند.

در این مقاوله به‌خصوص هم که به‌طور مشخص دو سمت آن هر یک به میزان لازم و کافی از این صفت برخوردارند.

امین هم طعم زندان را چشیده و هزینه سیاسی کنش‌گری را پرداخته است، لذا منتقِد و منتقَد از این حیث علی السویه هستند. تآکید می‌کنم تحمل چهار ماه زندان، آن هم در شرایطی که قطعا تحمل فضای رعب‌آمیز خارج از زندان و مشاهده مستقیم آلام و مصائب و فشارهای سنگینی که بر خانواده‌های آسیب‌دیده در آن ماجراها رفت، بسیار دشوارتر از تحمل فضای زندان بود، حق ویژه‌ای برای سخن یک‌سویه گفتن و مصون ماندن از نقد و تخطئه از یک طرف و البته حجتی برای سخن نگفتن و دم فروبستن و پذیرش دعوت یا حتی الزام دوستان به این امر از طرف دیگر، ایجاد نمی‌کند.

تحمل نظاره خون‌دل خوردن‌ها و هجران کشیدن‌ها و استغاثه‌ها و اشک‌ها و فریادهای همه آنان که به هر نوعی آسیب دیده این بحران سیاسی شدند و علی‌الخصوص مشاهده ریخته شدن خون بی‌گناهانی که در هیچ یک از دو سوی منازعه منفعت عینی و ملموس جدی برای آنان ملحوظ نبود و مظلومانه برای مطالبه‌ای که هرچند بزرگ اما در مقابل ارزش حیات و جان و خون آدمی‌بی‌ارزش بود، رجما بالغیب در خون خود غلطیدند و امروز خون آن‌ها اسباب شرم‌ساری هر صاحب عاطفه‌ای است که به هر شکل و در هرسوی این ماجرا بوده و به هر ترتیب می‌توانسته مانع از ریختن خون شود شده است؛

برای من بسیار دشوارتر از پیوستن به جمع دوستانم در زندان اوین بود و انصاف می‌دهم که من برای گریز از فشارهای روحی خارج از زندان و شاید کمک به فیصله ماجرا آگاهانه و عامدانه خود را در معرض دستگیری قرار دادم.

من در حالی که حکم بازداشتم ۱۹ خرداد ماه به همراه سایر دوستانم صادر شده بود و ۲۳ خرداد دستگیر شدم و فردای آن روز به خانه بازگشتم و تا چهل روز توانستم فشارهای بیرون زندان را به هر تقدیر و تدبیر تحمل کنم در هفتم مرداد در حالی که یقین داشتم به اصطلاح در تأمین و تعقیب و مراقبت کامل قرار دارم، به دست خودم اسباب دستگیریم را فراهم کرده و به اصطلاح به داخل زندان فرار کردم.

حقیقتا من که چهل روز در اوج درگیری‌ها و فضای سنگین سیاسی خرداد و تیر و هفته اول مرداد ماه، بیرون از زندان بودم، اگر فشار روحیی در زندان برایم بود نه ناشی از تنگ بودن دیوارهای سلول انفرادی و نه واقعا ناشی از روزانه بین ۸ تا ۱۲ ساعت تلاش فکری و قلمی‌ و گفتاری در باب تفهیم مواضع و رویکردها و پاسخ به تفتیش‌ها و بازجویی حقوقی و سیاسی، اعتقادی و نه ناشی از دوری خانواده، بلکه منبعث از فوران نفرتی بود که به‌عینه در جامعه آشوب‌زده آن روزها شاهدش بودم و بیش از هر چیز نگرانیم افزوده شدن بر شمار نداها و مسعودها و سهراب‌ها و اشکان‌ها و محسن‌ها و ...ها و ...ها بود.

۴- به علاوه ادعاهای من در آن مصاحبه ربطی به زندانی شدن یا نشدن من ندارد. حداقل امین عزیز خود شاهد و گواه آن است که در میهمانی‌های متعددی که از سال‌ها قبل باهم و با دوستان خوب و مهربان از برو بچه‌های دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران داشته‌ایم، مواضع من اجمالا در همین پارادایم فکری و ادبیات و مدعیات من در حول و حوش همین مباحث بوده است.

انتظار داشتم که امین عزیز در مقدمه نقدش به جای ربط ادعاها به موصوف زندانی سیاسی گواهی می‌داد که سعید به عنوان یک فعال که نه، یک فعله سیاسی از پیش‌ترها چنین می‌اندیشیده است.

اما ذی‌المقدمه و نقد نقد امین بزرگیان؛ بنیان نقد امین بر مدعیات من در مصاحبه با پارلمان نیوز ارئه یک خوانش شاذ و نادر مارکسیستی و نومارکسیستی از سیاست‌ورزی است.

استناد به تعریف ژاک رانسیر از سیاست و تطبیق آن با شرایط عرصه سیاسی ایران آن قدر ناچسب است که یقین دارم حتی رهبران جریان سبز هم پس از شنیدن چنین تعابیری از سیاست و تطبیق آن بر راه طی شده‌شان آن را انکار می‌کنند و مسئولیت تبعات آن‌را هرگز نخواهند پذیرفت.


الزامات انطباق نظریات شاگردان لوئی آلتوسر به ویژه ژاک رانسیر با شرایط ایران و نسخه پیچیدن از روی دست آن‌ها برای میدان سیاست ایران در خوشبینانه‌ترین حالتش سیاستمدارانی چون آقای احمدی‌نژاد و سوسیالیست‌های تخیلی همراهش را بر سیاست ایران حاکم می‌کند.

بی‌اعتمادی به دموکراسی نمایندگی، عدم اطمینان به نخبگان، حذف احزاب از میان توده‌ها و دولت (حال چه آن‌ها را پلیس نقاب‌دار بخوانیم یا مافیای قدرت و ثروت) و سپردن ظاهری تصمیم‌گیری‌های سیاسی به مردم همیشه در صحنه اتفاقا همان چیزی است که علت محدثه موج سبز علیه احمدی‌نژاد بود.

حال برای من بسیار عجیب است که امین بزرگیان ادامه این جریان را با چنین شابلونی ترسیم و بازتعریف می‌کند.

مگر نه این است که آقای احمدی‌نژاد حق مسلم ایرانیان را از مجامع عمومی‌امت همیشه در صحنه در می‌یابد و مگر نه اینکه راهپیمایی بیست و چهارم خرداد و نهم دی ماه شاخص رفراندوم ملی مؤید انتخابات و اقدامات پس از آن گرفته می‌شود؟

آقای احمدی نژاد در سال هشتاد و چهار اتفاقا با ارائه خوانشی رانسیری از سیاست ایران سوار بر دوش پوپولیسم شد و میدان سیاست ایران را به سمت نوعی آنارشیسم هدایت کرد.

اگر اقتصاد صدقه‌ای آقای احمدی‌نژاد را هم به این تحلیل اضافه کنیم ادامه رانسیری نگاه کردن سیاست در ایران امروز به قرائت کمونیست‌ آنارشیست‌هایی نظیر پیتر کروپوتکین منجر خواهد شد.

کروپوتکین در کتابش «تسخیر نان» معتقد است انقلاب تنها در صورتی می‌تواند موفقیت‌آمیز باشد، که نان (شما بخوان حق مداخله مستقیم در تصمیم‌گیری سیاسی آن هم در سطح خیابان) برای توده مردم قیام کرده تضمین باشد.

تنها راه حل موجود در چنین وضعیتی به تحت مالکیت عمومی‌ در آوردن تمامی‌ آذوقه و مواد غذایی می‌باشد. مردم شهرهای به‌پاخواسته به جای غارت کردن نانوایی‌ها، تا که پس از چند روز دوباره گرسنگی بکشند، انبارهای غله، سلاخ‌خانه‌ها، مخازن خواربار و خلاصه تمامی‌ مایحتاج غذایی را به تصرف خواهند آورد.

من قصد ندارم خیلی به پر و پای آقای ژاک رانسیر بپیچم نه حد و نه سوادم اقتضا می‌کند و نه‌چندان طرح چنین خوانشی از جریان سبز خصوصا و میدان سیاست در ایران عموما را قابل تکثیر و تعمیم میان صاحب‌نظران و ایده‌پردازان می‌دانم که بر آن متوقف شوم.

حتی معتقدم که ممکن است نگاه‌های رانسیری به سیاست در جامعه توسعه یافته سیاسی فرانسه مسئولانه باشد چراکه راه‌حل‌هایی را بارور می‌کند که از لجام گسیختگی جامعه مدنی و نهادهای قدرت‌مند اجتماعی در برابر حقوق آحاد شهروندان بکاهد، کما‌ این‌که سندیکالیسم و دموکراسی نمایندگی از لجام گسیختگی دولت در برابر جامعه مدنی می‌کاهد.

و در نهایت توزان حدود و حقوق میان سه‌گانه شهروند، نهاد، دولت را فراهم می‌آورد.

اما در ایران ما که نهادهای مدنی هنوز شکل نگرفته‌اند و شهروندان به کارکرد‌ها و لزوم و لوازم نهادمندی اجتماعی آگاهی کافی پیدا نکرده‌اند و تیغ دولت بر گلوی نهادهای مدنی بران است، قرائتی رانسیری از سیاست دادن جز برداشتن همین اندک دمپر‌های میان دولت و توده نیست و پوپولیسم و آنارشیسم فرزندان بلافصل این چنین قرائتی از سیاست در ایران است.

حق اعتراض و اعتصاب از حقوق اساسی مردم است که از دستاورد‌های سیاست‌ورزی مدرن است، اما اعتراض و اعتصاب مردم را آن‌گاه می‌توان در چارچوب اقدام سیاسی معنا کرد که متکی به سندیکالیسم و پارلمانتاریسم باشد، در غیر این‌صورت جامعه اتمی‌جامعه‌ای نیست که در آن سیاست شکل بگیرد، اگر جامعه مولکولی شد، نطفه سیاست بسته می‌شود.

با لحاظ این نکات حال فرض کنید همان‌طور که امین می‌گوید که همه شهروندان باید به خیابان بیایند و از حق خویش دفاع کنند در روز بیست و پنج خرداد هشتاد و هشت طرفداران پای کار آقای احمدی‌نژاد هم به همان خیابان می‌آمدند اصلا پلیس هم نقش بی‌طرف بازی می‌کرد، می‌شود حدس زد که چه افتضاحی به بار می‌آمد. این فقط یک نمونه است.

امین که معتقد نیست که فقط سبزها باید از حقوق سیاست رانسیری بهره‌مند باشند و می‌داند که در مملکت ما عده‌ای حضور دارند که هنوز فرمان نرسیده حاضرند جان دیگران که سهل است جان خود را نثار کنند.

عرصه خیابان در نهایت به تسخیر توپ و تانک درخواهد آمد، میان ایران و روسیه، فرانسه و ایالات متحده هم چندان تفاوت نیست.

بوریس یلتسین هم که اولین رئیس جمهور دموکراتیک روسیه بود در جریان شورش‌های سال ۱۹۹۳ به تانک‌ها دستور داد که پارلمان را تسخیر کنند و برای خاموش کردن آتش فتنه چچن لشکرکشی نظامی‌ به آن‌جا کرد.

در ۴ ژوئن ۱۹۸۹ هم تانک‌های ارتش خلق چین در میدان صلح آسمانی (تیان آن من) از روی جنازه هزاران دانشجو و کارگر معترض گذشتن و ماجرا را فیصله دادند.

اگر بخواهیم بر این فهرست بیفزاییم کارنامه ‌دولت‌هایی که یک سر آنان استالینیسم و سر‌های جدید آن سیاست رانسیری و کروپوتکینی است و ادعای تمام خلقی و جامعه بی‌طبقه و تک‌حزبی و کمون‌های عدالت و غیره و ذلک دارند، در تسخیر خیابان‌ها با تانک، سیاه‌تر از حتی دیکتاتور‌های خاورمیانه‌ای و آمریکای لاتینی است.


سعید شریعتی و سعید حجاریان در دادگاه

در همین ایران خودمان بازی با اسلحه را چه کسی شروع کرد، جز همین چپ‌های مارکسیست شده؟ قبل و بعد از انقلاب اسلامی‌ ۵۷ را یک‌جا در نظر بگیرید.

آیا همان‌ها که از آرمان‌های خلقی دم می‌زدند بر مبنای رویاپردازی‌ها و تخیلاتشان و در مقام انتقام‌گیری از حکومت، هفت‌تیرها، یوزی‌ها و کلاشینکف‌هایشان را به روی پایین‌ترین طبقات جامعه نکشیدند و بقال و روزنامه‌فروش را به انتقام قربانی نکردند.

آبا همان‌ها سوار تانک نشدند و برای فتح تخیلی تهران به میهن خویش حمله نکردند و هم‌وطنان خود را در اسلام‌آباد و کرند و مهران به قربان‌گاه نفرستادند و سرآخر خودشان را و سمپات‌های‌شان در زندان را فدای اوهام بل‌که خیانت‌های مسعود به خود سازمان (خیانت‌هایش به مملکت که جای خود دارد) نکردند؟

من بعید می‌دانم که امین عزیز چندان عمیق به لوازم و تبعات و چشم‌انداز سیاست رانسیری در ایران اندیشیده باشد. شاید حضور جدیدش در پاریس و جذابیت‌هایی که پست‌مدرن‌های ایرانی از رانسیر و آلتوسر پیش از این برایش ترسیم کرده‌اند او را به این صرافت انداخته که چنین خوانش شاذ و نادری را ارائه دهد.

برای من جالب بود که تیتر مقاله‌اش را هم آگاهانه یا اتفاقی از جمله مشهور زنده‌یاد مهدی بازرگان که یک اصلاح‌طلب اسطوره‌ای در سیاست ایران است وام گرفته.

مشهور است که زنده یاد بازرگان در واکنش به مداخلات انقلابیون جوان چه چپ‌های اسلامی‌ و چه چپ‌ها مارکسیستی آن روزها و خطاب به آنان که می‌خواستند مملکت را با شور انقلابی اداره کنند می‌گفت انقلاب تمام شد، دستتان درد نکند لطفا به خانه‌های‌تان برگردید و بگذارید مملکت را سیاست‌مداران حرفه‌ای اداره کنند.

آن وقت‌ها شاید همین رفقای ما مخالف بازرگان بودند، شاید دفاع امروز آنان این باشد که انقلابیون باید در صحنه می‌ماندند تا نهادهای انقلابی را شکل دهند و جامعه مدنی را از دل انقلاب بیرون بکشند و رها کردن جامعه انقلاب‌زده به اختیار یک دولت موقت عواقب ناهنجاری را به دنبال می‌آورد.

اما بعید می‌دانم همان رفقای ما که آن روز کمیته و سپاه و بنیاد شهید و جهاد سازندگی و بسیج و بنیاد مسکن و کمیته امداد و نهادهای انقلابی دیگر را پایه گذاردند، امروز در دهه پنجم و ششم عمرشان چندان با حرف و سخن سنجیده مرحوم بازرگان مخالف باشند.

از امین عزیز برای التفات به مصاحبه این ناچیز و صرف وقت برای نوشتن و ارائه نقطه‌نظرات چالش‌برانگیز که به فربه شدن ادبیات سیاسی جریان سبز کمک می‌کند مجددا تشکر می‌کنم.

از سایت رادیو زمانه هم به سبب انتشار این نقد سپاس‌گزارم و علیرغم این که بر اساس آیین‌نامه حزبی جبهه مشارکت گفت‌وگو و انتشار مطالب در سایت رادیو زمانه تخلف تشکیلاتی محسوب می‌شود اما به سبب این‌که پاسخ نقد و توضیح سخن است می‌توانم از تبصره‌های این آیین نامه استفاده کنم و از رادیو زمانه بخواهم که پاسخ من به امین عزیز را نیز چنان‌چه برای‌شان مقدور است، در سایت خود منتشر نمایند.

Share/Save/Bookmark

مطالب مربوط
خیابان و اضطراب امر نامحسوس
سیاست لیبرال؛ یا ممنون به خانه‌های‌تان بازگردید

نظرهای خوانندگان

آقای شریعتی به نظرم شما به جای برچسب زنی به افراد بهتر بود،به عنوان یک فعال سیاسی،مقاله ی آقای بزرگیان را به دقت مطالعه میکردید و سپس پاسخ میدادید.گویا شما از آنجا که......،شروع کردید به برچسب زنی به افراد.و واقعا من با خواندن جوابیه ی شما متاسف شدم.متاسف از این بابت که پاسخ شما لحن مناسبی نداشت و بنده به عنوان شخصی عادی و حتی بدون ادعای علمی و حتی سیاسی، که نه شما را میشناسنم و نه آقای بزرگیان را،اما با خواندن این مقاله فهمیدم کسی که فعال سیاسی است و با این لحن صحبت کند،چه انتظاری میتوان از کسی مانند احمدی نژاد داشت:متاسفانه همان سیاسیت خودی و غیر خودی.

-- arash ، Apr 16, 2010 در ساعت 03:05 PM

به طور قطع من با دید و موضع آقای شریعتی عزیز موافق نیستم و فک میکنم لازم بود بیشتر موضعشون را بسط داده و بپزند. ولی کامنت و نقد آرش هم برام غیر قابل درک و بی ربط و نامنصفانه جلوه کرد.
مخصوصا مقایسه نقد شریعتی با نگاه احمدی نژادی به نظر مغرضانه میاد.
با تشکر از زمانه که به این گونه بحثای متفاوت داره دامن می زنه که قطعا برای جنبش سبز راهگشا خواهد بود

-- بدون نام ، Apr 16, 2010 در ساعت 03:05 PM

آرش عزيز من به چه كسي برچسب زدم؟
از كجاي نوشته وارد برچسب زني شدم؟
اگر دقيق مشخص كنيد توضيح بيشتري خواهم داد براتون،

-- سعيد شريعتي ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

من هم با آقای شریعتی موافق ام. تحلیل های چپ نو بکار بردنش برای ایران مناسب نیست و باعث سو استفاده هایی ناروا خواهد شد. هر چند نباید از حق گذشت و بازتعریف مفاهیمی نظیر سیاست و مردم را که بسیار سودمند بوده است را باید مدیون آنها دانست.

-- khosro ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

آقای شریعتی
سه بند اول نوشته تان... از میانه بند چهار سعی در چسباندن پدیده احمدی نژاد به سیاست راستین در مفهوم رانسیری آن کرده اید که جای تعجب دارد! مگر نه اینکه احمدی نژاد نتیجه مستقیم انتخابات و سیاست پارلمانی در ایران بوده؟ مگر نام احمدی نژاد و هوادارانش در پارلمان از دل همین صندوق های رای بیرون نیامدند؟ احمدی نژاد نه محصول سیاست راستین که دقیقا نتیجه سیاست پارلمانی دوستان شما در زمان آقای خاتمی و شکست آن بود! در ادامه هم ادعا کرده اید در دو خط که سیاست راستین همان سر دیگر استالینیسم است! یا نمی دانید استالینیسم چیست یا با خوانش رانسیر از سیاست هیچ آشنایی ای ندارید! دست آخر هم سعی کرده اید تهاجم مجاهدین خلق به ایران و نزاع های مسلحانه اوایل انقلاب که رفقای شما که الان "نخبه" شده اند کارنامه خیلی درخشانی در آن ندارند را باز به سیاست رانسیری بچسبانید! حالا که به خود زحمت جواب دادن به بزرگیان را داده اید به شعور خوانند احترام بگذارید و از تخت نخبه گی پایین آمده و بحث تئوریک بکنید نه اینکه با تنبلی با آوردن چهار فکت تاریخی و چسباندن آنها به سیاست از نگاه رانسیر بدون ذکر دلیل خاصی سعی در ماست مالی کل داستان کنید.

-- جنی ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

راستی عنوان مقاله تان فوق العاده است! فرض کنید کسی بخواهد این مقاله را به انگلیسی ترجمه کند عنوان مقاله چیزی در این مایه ها خواهد شد:
Iranian socialists suck Jacques Rancière's Balls!

-- جنی ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

بعد از انقلاب لغات و نثر آخوندی وارد ادبیات ایران شد و استعمال لغاتی مثل هجمه وغیره که همه ریشه عربی دارند یا عربی هستند و فهم آنها برای حتی افراد عادی هم مشگل است. در همه ی مقالات چه اصلاح طلب ها و اصولیان به چشم میخورد.
اشکال ایرانیان و فرهنگ ایرانی داشتن تفکر دینی است که مانع هرگونه رشد اندیشه شده و خرافی گرائی و واپس گرائی حاصل آن است که نمونه اش را میبینیم.
اصلاح طلبان و حکومتیان هر دو در این قضیه گنهکارند. من با نظر آرش موافقم

-- ناشناس ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

آقای شریعتی عزیز وقتی شما مسئله را به دو دسته ی خودی و غیر خودی تقسیم می کنید:وقتی که شما تاکید می کنید:الزامات انطباق نظریات شاگردان لوئیس آلتوسر به ویژه ژاک رانسیر با شرایط ایران و نسخه پیچیدن از روی دست آن‌ها برای میدان سیاست ایران در خوشبینانه‌ترین حالتش سیاستمدارانی چون آقای احمدی‌نژاد و سوسیالیست‌های تخیلی همراهش را بر سیاست ایران حاکم می‌کند.به استناد کدام فکت آقای احمدی نژاد را در دسته ی رانسیر قرار میدهید؟در حالیکه ایشان نه تنها در این اندیشه قرار ندارند که بر ضد و علیه آن هستند.همانطور مه به نظر من خود شما را هم نمیتوان در زمره ی لیبرال ها قرار داد،چرا که حرفهای شما چیزی فراتر از سیاست لیبرالی است و در این چهارچوب نظری هم قرار نمیگیرد. در ضمن شما آنقدر محو این تفکر هستید که گمان میکنید خود بازرگان هستید،در حالیکه،با همین سواد ناچیزم، میدانم که ایشان همیشه به حضور مردم در صحنه اصرار داشتند و این جمله را در وضعیت خاصی بکار بردند که به نظرم شما بدون هیچ پیش زمینه ای از آن استفاده ابزاری می کنید.

-- arash ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

منظورم از برچسب زنی هم،حملات شخصی ای بود که مثلا جذابیت های غرب و........را شامل میشد،مگر ما که در ایرانیم اینطور فکر نمیکنیم

-- arash ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

بنظر من هم می‌رسد آقای شریعتی با نگاه خودی و ناخودی نقد را خوانده‌اند. نوشته ایشان نه تنها.....، بلکه حاوی وارونه فهمیدن نکات نقد آقای بزرگیان است.

-- بدون نام ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

زندانی شدن شما به جه دلیل بود؟هشت سال قوه مجریه/4سال مقننه ؟البته سعی وتلاش اصلاحاتیها شایسته بود ولی قدرت دردست مردم صفر .نتیجه نمایندگی سیاسی زندان 82 برای امین.88 برای شما.تکلیفتان را با خودتان روشن کنید. با تشکر از شریعتی محمد .....ءی

-- محمد ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

یکی‌ این متن رو از عربی‌ به فارسی ترجمه کنه

-- اکسینیا ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

اولا دفعهء اول بود که واژهء «منتقَد» رو در زبان فارسی می‌خواندیم یا می شنیدیم. بسیار از آشنای با آن محظوظ شدیم!
در مورد نقد بزرگیان بر حرفهای شریعتی و جواب متقابل او باید گفت که حرفهای شریعتی آن قدر ایراد داشت که اصولا نیازی به استفاده از تئوریهای رانسیر یا هر فیلسوف دیگری
اعم از چپ و راست برای نقد حرفهای او نبود. ایراد آنها بسیار واضح تر از این حرفهاست. و قطعاً بسیاری افراد لیبرال هم می‌توان یافت که آن مواضع را به شدت ایراددار بیابند.  موضوع ربطی به چپ و راست، به خودیِ خود، ندارد. فکر کنم هر ناظر فضای سیاسی ایران که با عینک ایدئولوژیک نظام مقدس جمهوری اسلامی به آن ننگرد و بتواند واقعیات و توازن قوا در جامعه و امکانات مردم برای استفاده از اهرمهای قانونی و ساختاری برای بازپسگیری حقوق خود، بدون ورود به عرصهء‌ «خیابان»‌ و نافرمانی مدنی، را بدون چنین عینکهایی و رها از هژمونی خودی-غیرخودی ساز این حکومت ببیند به پوچی و خنده‌داری مواضع شریعتی پی خواهد برد.
ایراد اصلی مقالهء بزرگیان هم این بود که فاجعهء احمدی‌نژاد و سرانجامِ نظام مقدس را با وضعیت جوامع لیبرال دموکراتیک همسنگ وانمود می‌کند و در ضمن اصرار بیش از حدی بر گنجاندن نقدش در قالب خاص تئوری رانسیر دارد. حرفی را که خیلی ساده تر و واضح تر هم می‌شد زد و در ضمن به برابر سازی بی مورد و دروغ احمدی‌نژادیسم (فاشیزم اسلامی) و لیبرال دموکراسی (با تمام ایراداتش) هم نپرداخت.

-- شروین ، Apr 17, 2010 در ساعت 03:05 PM

آقا ببخشید اینجا چه خبره؟ آقای "شروین" ممکن است بفرمائید «فاشیزم اسلامی» را از کدام کندوی عسل به اینجا منتقل کردید؟ یادمان نرفته که خیابان حداقل از ده ماه گذشته تا کنون محل ویرانسازی‌های گونه‌گون تن های فراوان بوده که آقای شریعتی گرچه در دام‌اش گرفتار، ولی بدلیل داشتن «پایگاه» دست‌کم اکنون قادر به دیدن‌اش نیست. ارتباط پیدایش و رویش جنبش سبز، خیابان، رانسیر، سوسیالیزم تخیلی، استالینیزم، مائوایسم و فاشیزم بدون نگاه بیطرفانه به دست خود ممکن نیست و این مسئولیت انسانی نیاز به شجاعت دارد.

-- بدون نام ، Apr 18, 2010 در ساعت 03:05 PM

آنچه در چند مقاله آقای بزرگیان غایب است، پیشنهاد یک شیوه تصمیم گیری و اجرایی جایگزین است. انتقادات بجای آقای بزرگیان به مریدان نئولیبرالیسم، وی را از ارائه آلترناتیو، بی نیاز نمی کند. وی مردم را به صورت یک ابر اتمی تصویر می کند که صرف سرکوب شدگی، معیار عمل سیاسی صحیح شان است. اما باید به یاد داشت که در هر جنبش انقلابی و در همان لحظات تاریخی که به قول وی "سیاست" ورزیده می شود، مردم، نه بسان اتم های منفرد، بلکه در تشکل هایی خودسامان، خیابان ها را به تصرف در می آورند. اتفاقا، لحظات تاریخی سیاست مردمی و دموکراتیک، لحظاتی هستند که توده مردم، از حالت یک ابر اتمی که از افراد منفرد و مجزا تشکیل شده، خارج می شوند و با یکدیگر، ارتباطاتی موازی و مساوی، برقرار می کنند. شوراهای انقلابی، قالبی است که سیاست را به عمق مردم به حاشیه رانده شده می آورد. دموکراسی تا لحظه ای زنده است که شوراهای مردمی، تصمیم گیری و اجرای تصمیمات را با قدرت به پیش می برند. تجربیات تاریخی جهان و ایران، به وضوح نشان داده است که شکست انقلاب و سیاست مردمی، درست از لحظه تضعیف و سرکوب شوراهای انقلابی مردمی، آغاز شده است.
و اما آقای شریعتی، با وقاحت تمام و پیروی از معلمانش، تاریخ معاصر ایران و جهان را تحریف و سر و ته کرده و در مقاله جوابیه اش، چه ها که به هم نبافته است. سرکوب کنندگان انقلاب را انقلابی خوانده و کودتاچیان رسوایی چون یلتسین را اولین دولت دموکراتیک! با این روش خطرناک، باید هم به جایی برسد که کودتاچیان را تقدیس کند. حضرت آقای شریعتی! به فرض اعدام مجاهدین زندانی سال 67 را، انتقام نظام ج.ا.ا. از مجاهدین مستقر در عراق بدانیم و قتل عام زندانیان مجاهد را این گونه توجیه کنیم. قتل عام چند هزار زندانی سیاسی دیگر در سال 67، زندانیانی که هیچ ربطی به مجاهدین نداشتند، را چگونه توجیه می کنید؟ چرا هنگامی که در پاسخ در می مانید، تاریخ معاصر را تحریف می کنید و دروغ تحویل مخاطب می دهید؟ البته از دید کسی که کودتاچی را دموکرات می خواند و ضد انقلاب را انقلابی، دروغ هم تبدیل به مسلمات تاریخی می شود!

-- مرتضا ، Apr 23, 2010 در ساعت 03:05 PM