رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۰ مهر ۱۳۸۹
خوانش «تبارشناسی اخلاق» - بخش سیزدهم (پایانی)

«درست» وجود ندارد

ترجمه‌ی حمید پرنیان

رساله‌ی سوم، بخش ۲۳ تا ۲۸

خلاصه

نیچه بعد از متهم‌کردن زهدگرایان، به مساله‌ی اصلی خودش بازمی‌گردد: زهدگرایی چیست؟ نیچه می‌گوید زهدگرایی از آن‌جا که کل تاریخ و تجربه‌ی انسان را بر حسب هدف خودش تعبیر و تفسیر کرده، بسیار قدرتمند شده است. زهدگرایی همه‌چیز را تفسیر کرده است و اعتباری برای تفسیرهای دیگر قائل نیست. نیچه می‌پرسد آیا هیچ اراده‌ی به قدرت دیگری وجود دارد که بتواند با این اراده‌ی به قدرت هیولایی زهدگرایی مقابله کند؟

Download it Here!

نیچه می‌پرسد آیا علم همان اراده‌ی به قدرتی است که می‌تواند جلوی اراده‌ی به قدرت زهدگرایی ایستادگی کند؟ علم بدون این‌که پای خدا و زندگی پس از مرگ و زهدگرایی را وسط بکشد آیا قادر است روی پای خودش بیاستد و تفسیرهای قدرتمند خویش را ارائه کند؟ پاسخ خود نیچه اما مثبت نیست؛ علم هم فاقد اراده‌ی مثبتی است، و نمی‌تواند در برابر زهدگرایی بیاستد. زیرا علم، خودش، آخرین تجسم زهدگرایی است.

ممکن است دانشمندان را چون افراد مومنی نیستند و منکر هر نوع ایمان هستند، افراد مستقلی تصور کنیم. دانشمندان به دنبال شواهد و دلیل عقلانی هستند و اعتقادات‌شان را بر اساس آموزه‌های دینی بنا نمی‌کنند. اما نیچه می‌گوید دانشمندان صرفن به این خاطر منکر هر نوع ایمان هستند که از قبل مومن به ایمان متفاوتی شده‌اند؛ ایمان به حقیقت. دانشمندان تا زمانی که به حقیقت ایمان داشته باشند، نمی‌توانند حقیقتن آزادانه سخن بگویند. نیچه در این رابطه می‌نویسد: «هیچ‌چیزی حقیقی نیست، همه‌چیز آلوده به قدرت است.»

همین وسواس و دغدغه‌ای که علم با حقیقت دارد منجر به آن خواهد شد که علم فقط واقعیت‌ها را ارزشمند بداند. تصویری که تفسیر علمی از حقیقت ارائه می‌دهد دچار اعوجاج است. و ایمان‌داشتن به حقیقت هم نیازمند واقعیت‌های تفسیرنشده و خالص است. همین پرهیزی که علم از تفسیرکردن دارد بسیار شبیه میل زهدگرایی به پاکدامنی است. علم، مانند همه‌ی امور دیگر، باید اراده‌ای داشته باشد، باید «ایمانی» داشته باشد بتواند علم را برانگیزاند و حرکت‌اش دهد.

حتی به حقیقت هم نباید کورکورانه باور و ایمان داشت. ما معمولن می‌خواهیم حقیقت را چیزی بدانیم که خودش توجیه و دلیل خودش است، درست مانند دینی که خدا را چیزی می‌داند که خودش توجیه و دلیل خودش است. نیچه تاکید دارد «اراده‌ی به حقیقت باید نقد شود. ... ارزشی که حقیقت دارد باید از نظر تجربی به چالش کشیده شود».

نیچه می‌گوید علم مولد ارزش‌ها نیست: علم وجود دارد تا در خدمت ارزش‌های دیگری باشد. بنابراین، علم نمی‌تواند در تقابل با زهدگرایی قرار بگیرد. بل علم و زهدگرایی، هر دو، با متوسل‌شدن به حقیقت می‌خواهند از نقدشدن فرار کنند. علم را شاید بتوان در تقابل با دین قرار داد، اما همان‌طور که دین خداوند را چیز مطلقی می‌داند، علم هم حقیقت را چیز مطلقی می‌داند.

اگر علم نمی‌تواند در تقابل با زهدگرایی قرار بگیرد، پس چه‌چیزی می‌تواند این کار را انجام دهد؟ نیچه می‌گوید تنها چیزی که می‌تواند علیه زهدگرایی قیام کند غلبه‌یافتن زهدگرایی بر خودش است؛ یعنی اگر زهد‌گرایی اراده‌ی به حقیقت خویش را به نقد و چالش بکشد آن‌گاه تبدیل به نیروی مخالف خودش شده است.

نیچه در پایان نتیجه می‌گیرد: مساله این نیست که ما رنج می‌بریم، بل مساله این است که ما باید به رنج‌مان معنی بدهیم. ما از آن رو به زهدگرایی وفاداریم که زهدگرایی زندگی را برای ما تشریح می‌کند: زهدگرایی به ما توضیح می‌دهد که چرا ما باید رنج ببریم. زهدگرایی، اراده را به چیزی علیه لذت و زیبایی و حتی خود اراده رهنمون می‌کند، اما به هر چیزی که رهنمون کند باز هم یک اراده است. نیچه در پایان کتاب خودش به همان حرفی که در ابتدای کتاب زده بود بازمی‌گردد: «انسان ترجیح می‌دهد که به هیچ اراده داشته تا هیچ اراده‌ای نداشته باشد.»

نقد

یادآوری می‌کنیم که نیچه در بخش دوازدهم رساله‌ی دوم گفت هر تفسیر و معنی‌ای صرفن نشانه‌ای از اراده‌ی به قدرتی است که دارد کار می‌کند و تاثیر می‌گذارد. تفسیرکردن کنش خنثی و بی‌طرفی نیست. تفسیرکردن یعنی دیدن یک چیز مشخص به شیوه‌ای مشخص یا شکل‌دادن یک چشم‌انداز مشخص.

نیچه زهدگرایی را اراده‌ای بسیار قدرتمند می‌داند که تفسیر ویژه‌ای از زندگی و هستی و تاریخ دارد. زهدگرایی از ما می‌خواهد که خودمان را گناه‌کار بدانیم و زندگی را رنج‌بردن. زهدگرایی علنن مدعی است که نیرومندی چیزی شیطانی و شر است و فروتنی چیزی خوب.

نیچه می‌گوید اراده‌ای وجود دارد که همه‌چیز، ازجمله علم، را پیش می‌برد. علم، مستقل نیست و اراده‌ای پشت‌اش پنهان است که علم را پیش می‌برد و راه‌بری‌اش می‌کند. نیچه می‌گوید این اراده‌ی پنهان در علم همانا اراده‌ی به حقیقت است. علم همه‌ی تفسیرها و باورها را قربانی حقیقت می‌سازد اما هیچ‌گاه ارزش خود حقیقت را به پرسش نمی‌گیرد.

نیچه با همان شدتی به علم حمله می‌کند که دانشمندان سکولار به دین: علم عمیقن بر باورهایی بنا شده است که ناموجه و تاییدنشده هستند. همان‌طور که دین‌داران هیچ‌گاه ایمانی که به خدا دارند را به پرسش نمی‌گیرند، دانشمندان نیز هرگز ایمانی که به حقیقت دارند را به چالش نمی‌کشند.

وجدان روشن‌فکری از نظر نیچه آن است که نترسیم و به همه‌چیز شک کنیم. کسی که به همه‌چیز عمیقن شک دارد نه‌تنها هیچ‌گاه به حقیقت ایمان نخواهد داشت، بل‌که «مطالبه‌ی حقیقت» را نیز به چالش می‌کشد.
چشم‌اندازگرایی نیچه همین کار را می‌کند؛ نیچه از ما نمی‌خواهد که مانند زهدگرایان از یک دریچه و از یک چشم‌انداز به امور نگاه کنیم، و مانند دانشمندان نیز ادعا نمی‌کند که دیدگاه خودش کاملن عینی و بی‌طرف است. نیچه ما را تشویق می‌کند که همه‌چیز را تا آن‌جا که ممکن است از زوایای مختلف ببینیم.

چشم‌اندازگرایی نیچه به‌طور ضمنی بیان‌گر این است که حقیقت مطلق یا چشم‌انداز «درست» وجود ندارد.


کتاب «خوانش تبارشناسی اخلاق» را از این‌جا دانلود کنید

Share/Save/Bookmark

http://www.sparknotes.com/philosophy/genealogyofmorals


بخش پیشین
گله یا همان توده‌ای که رنج می‌برد

نظرهای خوانندگان

یک نکته در ذهن من وجود دارد. چنانچه ایمان به حقیقت را نزد عالمان بپذیریم (به نحوی که نیچه می گوید) نمیتواند دقیقا هم ارز ایمان در نزد مومنان باشد. زیرا ایمان به حقیقت در علم موجب پیشرفت علم و کارایی آن در معانی مختلف می شود. اما ایمان مومنان لااقل در عصر حاضر نتایجی مثبتی (حتی از دیدگاه دینی) نداشته؛ به یک معنا می شود گفت که ایمان مومنان به پیشرفت نمی انجامد. البته میتوان ادعا کرد که ایمان مومن اراده ای به سمت پیشرفت ندارد اما در آن صورت می شود پرسید که پس فایده آن (فایده به آن معنا که در علم است) چیست. چنانچه فایده ان ایمان را فایده به معنای دیگری بنامیم باز هم به همان ادعای اول می رسیم که این دو ایمان هم ارز هم نیستند.

-- مجدالدین ، Sep 30, 2010 در ساعت 02:22 PM

ایمان به هر چیز نفی خود است ،همه چیز را انسان بوجود میاورد ،علم ، دین و همه باید در خمت انسان قرار گیرد نه که انسان برده آن شود.

-- bahram ، Oct 1, 2010 در ساعت 02:22 PM

بحث در مورد فایده، بحثی خارج از موضوع است. زهد گرائی در برهه ای از زمان برای انسان مفید بوده و علم نیز برای بشریت مفید بوده است. در ارتباط با فایده علم این سئوال را از خود میپرسیم که اگر روزی کره زمین در یک جنگ هسته ای به کلی نابود شود آیا باز هم خواهیم گفت علم برای بشریت مفید بوده است!
هدف ارائه نوعی آزاد اندیشی است. بررسی ارزش اصل خدشه ناپذیر در زهد(خدا) و علم(حقیقت) است.
مبنای حرکت و انرژی اصلی در هر کدام از این دو موضوع بر اساس یک اعتقاد و ایمان است. ایمان به خدا و ایمان به حقیقت. از نظر نیچه هر دوی اینها مغایرت دارد با اصل آزاد اندیشی. او برای شک ارزش و اعتبار قائل است و برای اعتقاد خیر. او حتی نظریه خود را نیز مشمول همین نوع خطا و کاستی میداند.
یک دانشمند کل زندگی خود را صرف علم اندوزی و تولید آن میکند. سئوال اینست که چرا این کار را میکند! علت آن ایمان به حقیقت است.

و اما در مقابل این برداشت چه میتواند باشد؟
هنر، عشق، مکاشفه، درک زندگی، زیستن توام با غرایز، پذیرش و بودن به بهترین شکل ممکن و تفسیر نکردن و شکل ندادن به امور.

اگر بگوئیم علم را از این بابت میخواهیم که میتواند در خدمت بشر باشد و میتواند در تقویت و براورده کردن ارزشهای دیگر ما مفید باشد درست است. نه اینکه علم را برای کشف حقیقت و برای حقیقت که این بس خنده دار است. چه ما کجا و حقیقت کجا و چگونه یک شخص از بین فرمولها و اصول تلمبار شده حقیقت را بیابد!!!
و زهدگرائی که کاش بگوئیم میتواند در خدمت ما باشد تا زندگی را در برهه ای بهتر زیست کنیم.زهد را تا آنجا بخواهیم که در خدمت ما باشد نه اینکه دیوانه وار در جستجوی یک ارزش مطلق باشیم که هیچگاه درکش نخواهیم کرد.

-- سامان ، Oct 2, 2010 در ساعت 02:22 PM