رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ اسفند ۱۳۸۷
نقدی بر انگاره‌ی غرض شارع

علیه نقل

اکبر کرمی

مواجهه با «متن» برای آدمی همیشه امری بوده است شگرف و اسرار آمیز؛ چه، مواجهه با هر متنی به واقع می‌تواند، به مواجهه‌ی آدمی با خویشتن خویش تبدیل شود. این شگفتی و رازآمیزی که حتا به میدان ورد و جادو نیز کشیده می‌شود، دست کم، گاهی می‌تواند بازتاب رازهای آدمی و بی تابی های ناب او باشد.

چه، هرمتنی به واقع حاشیه ای است خرد و ناچیز بر فرامتن سترگ هستی و شگفت انگیزی زندگی و تنها کسانی که از کنار این رازهای بزرگ بی خبر می‌گذرند، ممکن است در رازهای کوچک و در متن‌ها کوچک تر دچار خلسه شوند!


دل مشغولی با متون مکتوب گوناگون برای آدمیزادگانی که خود از شگفت انگیزترین متون هستی اند و در میان شگفتی ها بی پایان و رازهای بزرگ آرمیده اند، بازی کودکانه ای بیش نیست. سرگرمی‌شورانگیزی که هم می‌تواند کودکان را برای مواجهه ی خردمندانه با بارش زمان آماده کند و هم می‌تواند آنان را در بارش زمان به فراموشی بخواند1.

سامانیدن فرآیند اندیشه و عبور از ادعاها، اداها و داده های ماقبل مدرن، به ویژه در فرهنگ ایرانی اسلامی ما که بنیانی هندی اروپایی دارد، اما تا خرخره در سازمایه‌های (عناصر) سامی فرورفته است، بخش مهمی از بسترسازی برای مواجهه ی خردمندانه با هر متنی، از جمله قرآن است.

اهمیت و ظرافت این نکته در آن است که مواجهه ی با قرآن، دست کم در جاهایی، به مواجهه ی خمیرمایه ی ادیان هندی اروپایی با ادیان سامی فروکاهیدنی است؛ مواجهه ی دیدن(به عنوان حس کانونی در ادیان هندی اروپایی) با شنیدن(به عنون حس کانونی در ادیان سامی) یا مواجهه ی عقل و نقل.

باید توجه داشت که در انسان شناسی ادیان سامی، «شنیدن» خطاب الهی (وحی) از آن رو اهمیت دارد که «دیدن» و در نتیجه «اندیشیدن» امری ناتمام و ابتر (نقص نسبی و مطلق) تلقی می‌شود و نمی‌تواند راه پرچاله و چاه آدمی را به سعادت بگشاید.

به عبارت دیگر، در این انسان شناسی، آدمی و رستگاری اش به گونه ای تعریف می‌شود که تنها با قرار دادن دست خویش در دستان الهی و درآویختن به ریسمان او می‌تواند به سر منزل مقصود رهنمون گردد. و نیز اهمیت این دریافت در آن است، که به شروع داستان ارسال رسل(نبوت) و بازشدن دست خداوند در تاریخ (برهان لطف) که از ویژه گی های اساسی دیگر ادیان سامی است، اشاره ای آشکار دارد.

روشن است در این جا «شنیدن» به هیچ روی چیزی از جنس دیگر ادراکات حسی نمی‌تواند باشد، چه، در این صورت، «شنیدن» نمی‌تواند متمایز و برتر از «دیدن» باشد. «شنیدن» در اینجا، باید «شنیدن از دیگری» باشد و البته آشکار است، اهمیت موضوع با «دیگری» است و نه فعل شنیدن، یا چیزی که شنیده می‌شود. بنابر این، شنیدن می‌تواند به معنای پیروی و دنباله روی باشد2. چیزی از جنس ایستادن بر پاهای دیگری و واگذاری مسئولیت اندیشیدن و البته دیدن به دیگری(نیاکان)!

از این رو، دلمشغولی با متون برای ما، هم می‌تواند به گونه ی نیوشیدن(گوش دادن) آن «خطاب» (متن) تصویر و تصور شود و هم به گونه ی دیدن متن. در حالت نخست، گفت‌وگو از مراد و معنای متن، در قالب انگاره های کلاسیک، به جست و جوی نیت مولف(غرض شارع)، یا در واقع، «ایمان به» و «پیروی از» کلامی که مخاطبش ما هستیم ره می گشاید؛ در حالت دیگر اما، گفت‌وگو از مراد و معنای متن، در قالب انگاره های جدیدتر، به جست و جوی معنای تالیف (متن)، فارغ از نیت مولف آن ره می برد.

به عبارت دیگر، در حالت نخست، احتمال وجود خطا در متن، به زور ایمان به دیگری، به کلی منتفی می‌شود؛ یعنی متن به گونه ای خوانده می‌شود که در آن خطایی نباشد، اما در حالت دوم، احتمال بودن خطا در متن منتفی نیست!

درک این فرآیند و داوری بر آن، اهتمام اصلی این مقاله است؛ از این رو، «بر علیه نقل» همچنین می‌توانست «زدن پنبه‌ی غرض آن شارع با کمان غرض این مولف» باشد!

«معنای متن چیست؟» و «چه معنایی را به نحوی معتبر و موجه می‌توان به متن نسبت داد؟ یعنی چه تفسیری معتبر است؟» «اگر سؤال از اعتبار و حجیت برای ما مهم باشد که از نظر معرفت‌شناختی باید چنین باشد، در این صورت تنها معنایی که به عنوان معنای معتبر می‌توان به متن نسبت داد، معنای مورد نظر مؤلف(نیت مؤلف) است که در متون دینی معادل «غرض شارع» است3

در این انگاره، پیش فرض های مهمی از قلم افتاده اند. چنان چه معنای متن معادل نیت مولف باشد، در این صورت، باید اذعان داشت که درک معنای هر متنی، در گرو ایمان به مولف و توانش وی در انتقال نیت خود به متن و از طریق متن به مخاطب است. به عبارت دیگر، در این صورت، روشن است که حجیت معرفت شناختی، نه بر روی پاهای خود(عقل) که بر روی پاها ی دیگری (ایمان) ایستاده است.

چنین ایمانی به هیچ روی، در ایمان به مولف(خداوند) و توانش او قابل خلاصه شدن نیست؛ چه، ایمان به توانش مدیوم ها(زبان، فرهنگ، انسان، نبی، تاریخ و ...) نیز، دست کم، بخش قابل توجهی از برج ایمان را بالا می برد. از همین روست که در ادیان سامی - به ویژه در اسلام - تلاش شده است فراتر از تصور قادر متعال و دانای کل، تصویر پیامبران و امامان (در تلقی شیعه) نیز، به عنوان واسطه هایی که در گرفتن و درک خطاب باری و فیض الهی و انتفال آن به آدمیان دخیل و موثرند، به گونه ی یک دانای کل و قادر متعال سایه(معصوم) کشیده شود4.

چنین ادعایی، ساده انگاری های ویرانگر دیگری را نیز در خود جای داده است که بدون توجه به آن ها، امکان برگذشتن از شناخت شناسی سنتی سخت مشکل می نماید.

اول: در بنیان انگاره‌ی «غرض شارع» درکی ساده از پدیده‌ی پیچیده‌ی زبان به کار رفته است. این انگاره، زبان را که پدیده ای انسانی و قراردادی است، بی محابا و بی توجه به پیامدهایی که دارد، در مواجهه ی آدمی با حضرت باری به کار می برد. طرفداران این انگاره بر این پندارند که می‌توان با سرهم بندی چند روایت تاریخی خودگویانه و چند بیت از اشعار اعراب دوران پیش از اسلام، معانی پنهانی، چیستی نهانی و جغرافیای نهایی کلمات را آشکار کنند.

دوم: انگاره‌ی «غرض شارع»، برآمده از درک ساده ای از پدیده ی تاریخ است. طرفداران این انگاره بر این باورند که اگر بتوانند دالان های تو در توی تاریخ را به سلامت پشت سربگذراند و به عصر ظهور قرآن بازگردند، به آستانه ی درک معناهای واژه های موجود در قرآن در زمان نزول گام گذاشته اند و دیگر کار تمام است و مروارید «نیت مولف» صید شده است.

برای ابطال چنین حدسی، کافی است از خود بپرسیم، مگر در زمان ظهور قرآن، در مورد دامنه ی معنایی تک تک واژه های عربی به کار رفته در قرآن، بین تمامی عربی زبان ها، توافق و تفاهم بوده است و مگر درک نیت مولف علاوه بر گذشتن از موج های کثرت آفرین طولی که از زمان ظهور قرآن به راه افتاده اند، نیازمند عبور از موج های کثرت آفرین عرضی نیست که در مکان ظهور جاری بوده است؟

زبان عرفی (به تعبیر ج. ل. آستین) بسی بیش از آنچه پوزیتویست ها تصور می‌کنند باریک و بغرنج است5. ممکن است قرار گرفتن در برش های تاریخی مشترک، به درک های نسبتن مشترکی از کلمات کمک کند، اما این نزدیکی هیچگاه– آن طور که پوزیتویست ها تصور می‌کنند- به این همانی نمی انجامد؛ و «همیشه فاصله‌ای هست»!

در یکی از همین فاصله ها، می‌توان از خود پرسید: اگر اتوریته پیامبر نبود و متن از خوانش استراتژیک (به تعبیر محمد رضا نیکفر) فاصله می گرفت، آیا در همان زمان و در حضور حضرتش، فهم ها و خوانش های دیگر از قرآن کلید نمی‌خورد؟ و نیز می‌توان و باید از خود پرسید: اگر زورآوری پدیده ی خلافت (به ویژه خلیفه ی سوم) نبود، سرنوشت اختلاف قرائت ها و جنگ مصحف ها به کجا می انجامید؟

در تحلیل رفتار آدمیان و نیز سرنوشت تو در توی متون در بازار پر پیچ و خم زبان، بیش و پیش از هر چیز باید از خود پرسید: نقش قدرت در مدیریت این بازار چقدر و چگونه است؟

سوم: در بنیان انگاره‌ی «غرض شارع» درکی ساده از فرآیند گفت‌وگو و تفاهم نهفته است. طرفدارن این انگاره از درک تاریخی یک گفتمان و نیز دو یا چند طرفه بودن یک گفت‌وگو ناتوانند و نمی اندیشند که گوهر تفاهم، محصولی اشتراکی و توافقی است و با دانای کل خواستن و قادر متعال ساختن یک طرف، نمی‌توان به تفاهم کامل رسید! در اصل، «تفاهم» رابطه‌ی مستقیمی با نسبت اشتراک ها یا قیدهایی دارد که طرف های یک رابطه را به هم نزدیک یا دور می‌کند.

بنابر این، «تفاهم کامل» یا از اشتراک کامل بدست می آید یا از قیدهای بی پایان و نامحدود. اشتراک کامل خطیب (فرستنده)، مخاطب (گیرنده) و خطابه (رسانه) را یگانه و واحد می سازد و قیدهای بی پایان، متن را بی پایان، تهی و باز می‌گذارد. آشکار است که هیچ یک از این دو راه، مقصود انگاره‌ی «غرض شارع» را برآورده نمی‌سازد؛ چه، راه نخست بن بست است و راه دیگر، به گفت‌وگوی بی پایان و باز می انجامد و از جست‌وجوی «غرض شارع» عبور می‌کند.

این انگاره، از آن رو می‌تواند به آسانی خداوند را طرف یک گفت‌وگوی انسانی قرار دهد که هم از نوعی انسان انگاری عمیق - در پهنه ی خداشناسی – نسب می برد و هم از نوعی خداانگاری در پهنه ی انسان شناسی.

چهارم: بنیان انگاره‌ی «غرض شارع» بر درکی ساده از هستی شناسی نیز بنا شده است. در این انگاره از کنار «کثرت گرایی» هستی شناختی، زبان شناختی، روانشناختی، هرمنوتیک و ... به آسانی عبور می‌شود و فرآیند مشاهده و دانایی که امری تاریخی و مارپیچ است به امری ساده و خطی تبدیل می‌شود.

پنجم: از همه مهمتر، این که نمی دانیم و انگاره‌ی غرض شارع که بازتاب انسان شناسی دینی سامی است به ما نمی گوید که چرا ادراکات حسی بینایی، بساوایی، بویایی، فضایی- حرکتی و درونی را ناتمام و ابتر تصور می‌کند، اما ادراک حسی شنوایی را تمام و کامل؟

به نظر می رسد، کل ساختار نظری «سنت نقل» از این خطای پنهان سیراب شده است که «شنیدن»– به لحاظ حجیت معرفت شناختی- ادراکی است متمایز و متفاوت از دیگر ادراکات. حتا اگر «شنیدن» را آن چنان که پیشتر گفتیم «پیروی کردن» و «دنبال کردن» معنا کنیم، باز هم این پرسش موجه و پا برجاست.

تصور کنید پیامبر می‌توانست با ابزاری صدای خدا، جبرییل یا خود را ثبت و ضبط و برای ما به ودیعه بگذارد و ما امروزه می‌توانستیم آن صداهای پرطنین را با گوش های سر خود بشنویم، در این صورت، مواجهه ی ما با این صداها به لحاظ معرفت شناختی چه وزنی می‌توانست داشته باشد؟ و آیا در این حالت «شنیدن» صدای الهی می‌توانست برتر و سرتر از «دیدن» فعل او در طبیعت باشد؟

یعنی آیا آدمیان همچنان که در مطالعه ی فعل الهی دچار نقص نسبی و مطلقند، در مطالعه ی صدای او دچار نقص نسبی و مطلق نمی‌شدند؟ معرفت شناسی «نقل» بدون آن که بتواند این تمایز و تفاوت را توضیح دهد و توجیه کند، اصل را بر آن گذاشته است، که «شنیدن» حقیقت آسان تر و ممکن تر از «دیدن» آن است! به نظر می‌رسد معرفت شناسی نقلی، تلاشی است نافرجام برای عبور از «گفت‌وگوهای بی پایان» و «توافق ها و قراردادهای موقتی» به عنوان تنها راه تفاهم و مفاهمه.

هرچند پوزیتویست ها و متافیزیسین ها از یکدیگر بیزارند، به نظر می رسد انگاره‌ی غرض شارع، هم انگاره ای متافیزیکی است و هم تصویر برگردان نوعی پوزیتیویسم در پهنه ی مطالعه ی متن. پوزیتویست ها از آن جا که درک ساده ای از واقعیت و زبان دارند، به آسانی همه‌ی واقعیت را در «تجربه پذیری» و همه‌ی زبان را در «زبان علمی» (زبان حقیقت) خلاصه می‌کنند، در نتیجه، از بخش های بزرگی از واقعیت و نیز از امکانات رنگارنگ زبان و بازی های گوناگون آن خود را محروم می سازند.

اثبات‌گراها (پوزیتویست‌ها) با درک ساده‌ای که از «فرآیند دیدن» دارند، رابطه‌ی ساده و خطی‌ای بین سوژه و ابژه برقرار می‌کنند و به این ترتیب، بر این توهم و خیال خوش دامن می زنند که می‌توان به آسانی از این گرداب مهیب گذشت. به نظر می رسد، این انگاره (به قول ویلیام راش)، بین مشاهده گر و مشاهده شونده، فاصله ای نمی‌گذارد6. به عبارت دیگر، در این پندار، مشاهده گر در مرتبه ای نیمه الوهی قرار می‌گیرد که می‌تواند بیرون از زمان و مکان (طبیعت) بایستد (در نقطه ای مثل نقطه ی ارشمیدوس7 و در مورد طبیعت داوری کند.

در این چشم اندار، این که نور ذهن نمی‌تواند تمام زوایای تاریک و باریک جهان را روشن کند، به جایزالخطا بودن آدمی نسبت داده می‌شود و نه به مرزهای ذاتی کنش مشاهده و نیز اطوار واقعیت(پلورالیسم هستی شناختی).

شناخت شناسی «غرض شارع» به نظر می رسد در دو سطح متفاوت از نوعی پوزیتیویسم وارونه رنج می برد:

در سطح نخست، وقتی از مواجهه ی نبی با وحی صحبت می‌کند، به نظر می رسد، تلاش می‌شود فاصله ی بین نبی با خداوند و پدیده ی وحی، با الهی کردن نبی، از میان برخیزد!

در سطح دوم، وقتی از مشاهده و مطالعه ی قرآن صحبت می‌کند، به نظر می رسد، تلاش می‌شود فاصله ی بین مشاهده گر(انسان) با مشاهده شونده (قرآن) نه به واسطه ی مشاهده گر نیمه الوهی، که با الهی کردن مشاهده شونده از میان برخیزد8!

گام هایی اصلی در بالا رفتن این برج و باروی پوزیتیویستی و وارونه و نیز شناخت شناسی مسلط بر منقولات به این قرار است:

الف) خدای متکلم دانای کل و قادر متعال (خدای انسان گونه)

ب) پیامبر معصوم (دانای کل و قادر متعال سایه، انسان خداگونه)

ج) متن قدسی

ه) تاریخ قدسی

آنچه شایان توجه است این که، اگرچه برداشتن چنین گام هایی برای پیش برد مقاصد پوزیتیویسم وارونه ی نقلی لازم است، اما به هیچ روی کافی نیست! چه، به هرحال، همیشه بین آدمی و متن فاصله ای هست و آدمیان دچار فاصله اند! ممکن است الهی کردن پیامبر بتواند فاصله ی نبی با خداوند و وحی را از میان بردارد، اما فاصله‌ی این حلقه ی جدید با انسان، هم چنان پا برجاست.

شاید قدسی شدن صاحبان قدرت را در فرهنگ های نقلی باید از همین نقطه آسیب شناسی کرد. چه، بدون ادامه ی «فرآیند قدسی شدن» معادله ناتمام و آویختن به ریسمان الهی ناممکن خواهد گشت!9 به عبارت دیگر، به نظر می رسد فرآیند قدسی شدن، فرآیندی «همه‌یا هیچ» است.

کانت اولین کسی بود که به طور جدی به وجود این فاصله ها پی برد و در نتیجه به تمایز «شی در نفس خود» (بودها) از «شی در نظر من» (نمودها)، دست زد. به باور وی، تایید یا رد مفروضاتی که به طور دقیق مبتنی بر مشاهده مستقیم اند، کاری جزمی است.

به باور کانت، طبیعت به مفهومی فهم ناپذیر است و ما فهم پذیری را از طریق «تور مشاهداتی» [10] خود به طبیعت تحمیل می‌کنیم. گام های دیگری چون عدم قطعیت هایزنبرگ، حدوث و عدم حدوث گیبزی، «جهان عارضی»11، انگاره‌ی سیستم‌های نیکلاس لومان و ... باید برداشته می‌شد تا درک ما از مشاهده، به مثابه ابزاری متافیزیکی و خطی به فرآیندی فیزیکی و مارپیچ تبدیل شود.

اگر مشاهده امری تاریخی و مارپیچ است و در سطوح مختلف و برش های تاریخی گوناگون انجام می‌گیرد. اگر مشاهده عبارت است از یک مشاهده ی ساده، مشاهده ی مشاهده، مشاهده ی مشاهده ی مشاهده (مشاهده ی مرکب یا مسلح) و .… پس مشاهده یعنی مشاهده ی باز و دمکراتیک در دهکده ی «پخ شده‌ی» جهانی.

باید توجه داشت که هر پدیده ای از جمله نشانه ها، واژه ها، گزاره ها، متن‌ها و زبان ها نیز نوعی ابژه اند و چنانچه در فرآیند مشاهده مورد داوری باشند، تفکیک بودها از نمودها در مورد آن ها نیز صادق است. به عبارت دیگر و با الهام از کانت می‌توان مدعی شد: نشانه ها، واژه ها، گزاره ها و متن‌ها- به مفهومی - فهم ناپذیرند و ما فهم پذیری را از طریق «تور مشاهداتی» خود به آن ها تحمیل می‌کنیم.

بدین ترتیب به نظر می رسد دیدن، شنیدن، اندیشیدن و گفت‌وگو بیرون از تاریخ ممکن نیست. به عبارت دیگر و بر خلاف تصور شناخت شناسان ادبیات نقلی، گریز از محدویت‌های «دیدن»، «شنیدن» و «اندیشیدن» برای آدمی و در سرنوشت او قابل تصور نیست.

به باور من، توجه عمیق و دقیق به ماهیت تاریخی و مارپیچ فرآیند مشاهده، هم می‌تواند خاستگاه برخی بگومگوهای فلسفی را تا نطفه ی آن ها در این زنجیره، تبارشناسی کند و هم می‌تواند به ادعاهایی پاسخ گوید که تلاش می‌کنند از پدیده هایی هم چون «شهود» در کنار و در برابر ادراکات حسی- عقلی (دیدن) به عنوان ابزارهای بدیل و رقیب شناخت، یاد کنند. دانایی در این تعبیر چیزی فراتر از زنجیره ای از حدس ها و ابطال ها ی ما نیست.

حدس ها و ابطال هایی که در پویش دستاورهای جدید، حلقه حلقه و نو به نو بافته می‌شوند. بنابر این، «دانایی» چیزی جز «بودن در زمان»، «ادامه دادن به گفت‌وگو» و همراه شدن با حلقه‌های آخرین زنجیره ی مارپیچ مشاهده نیست. دانایی چیزی غیر از «نودیدن»، «از نو دیدن» و «بازبینی قراردادهای واپسین» نیست. (به تعبیر ابوسعید ابوالخیر) برخاستن و گامی پیش گذاشتن.

در این چشم انداز، به نظر می رسد جریان هایی که برای مثال از شهودگرایی سیراب می‌شوند و با عناوین پرطمطراقی چون اشراق، بصیرت و معنویت خود را به نمایش می‌گذارند، چیزی فراتر از سنگر بندی در پشت برخی از حدس های آغازین و رویاهای باستانی آدمیان در فرآیند طولانی مشاهده ی جان و جهان خویش نیستند. حدس ها، رویاها، خواب ها، آرزوها و پیش بینی ها ی قدیم علیه حدس ها، رویاها، خواب ها، آرزوها و پیش بینی ها ی جدید. تون تابی قدیم در برابر پکیج سازی جدید. عقل قدیم در برابر عقل جدید.

برای رسیدن به تفاهم بیشتر، لازم است به چند قید دیگر پناه ببریم:

اول: فرآیند مارپیچ مشاهده شامل هر گونه دریافت حسی- عقلی دیگر نیز می‌تواند باشد. بنابر این، ادراکات بویایی، شنوایی، بساوایی (لامسه)، چشایی، فضایی – حرکتی و درونی نیز از جنس و جنم مشاهده اند و در فرآیند آن قرار می‌گیرند.

دوم: فرآینده مشاهده، فرایندی است در مقام داوری و نه در مقام گردآوری. در اساس، این که دریافت ها و حدس های ما از کجا و چگونه آمده اند هیچ گونه اهمیت معرفت شناختی ای ندارد.

سوم: فرآیند مشاهده، شامل مشاهده و گزارش دیگری(مشاهده ی مرکب و مسلح) هم می‌شود، به شرطی که حجیت این گزارش بر دوش دیگری و بر آمده از شخصیت وی نباشد، بلکه در جوشش و پویش خود گزارش باشد12.

در پوزیتویسم ورارونه ای که در شناخت شناسی نقلی سرپا شده است، این گونه تصور می‌شود که با طرح انگاره‌ی «دانای مطلق و قادر متعال» می‌توان از ناکامی عدم ایقان و از اضطراب ظن و گمان، که نتیجه ی درک تازه ی آدمیان از فرآیند مشاهده است، گریخت؛ از همین روست که ارباب معابد- به ویژه در سنت سامی- بر آن بوده‌اند که خود را و کتاب خود را به آن منبع لایزال پیوند بزنند.

به عبارت دیگر، به نظر می رسد در این سنت، فاصله ی سهمگین مشاهده شونده (متن) و مشاهده گر به غمزه‌ی لطف حضرت باری و با دخالت وی در تاریخ (توانش مولف) طی می‌شود. در نتیجه، ایمان به دخالت خداوند در تاریخ، بنیان بنیادین شناخت شناسی نقلی می‌شود. از همین جایگاه (زمان و مکان) شناخت پذیری متن، به مدد معجزه، نبوت، وحی، کتاب، عصمت، امامت، حدیث، غیبت و ... آغاز می‌شود.

به عبارت دیگر، در این سنت شناخت شناسانه، ایمان به متن، ایمان به ختم گفت‌وگو نیز هست. ایمان به متن، ایمان به فصل الخطاب بودن متن نیز هست. این بسته به تمامی، به گونه ای و در جهتی جمع و جور شده است که بتواند فاصله ی مشاهده گر و مشاهده شونده را از میان بردارد.

آیا چنین پوزیتیویسم وارونه ای توانسته است مشکلات فرآیند مشاهده را پشت سر بگذارد؟ آیا چنین رویایی (بنیاد گرایی معرفتی) دست یافتنی است؟ آیا قدسی کردن تاریخ و متن توانسته است بر گفتمان بی پایان آدمی در شناخت جان و جهان خویش چیره گردد؟ و به ختم گفت‌وگو بیانجامد؟ آیا غواصی در دریای خروشان یک متن آسان تر از غوطه وری در اقیانوس جان و جهان آدمی است؟

آیا این که موضوع مشاهده و شناخت چیست می‌تواند تاثیری در حاصل شناخت ما داشته باشد؟ آیا می‌توان به مدد الهی کردن یک متن، زبان را که به هر حال (به تعبیر ا. ج. آیر) بیانگر نوعی تفسیر و تعبیر است، به تصویر ساده ای از واقعیت های لخت فروکاهید؟13 آیا آدمی می‌تواند با دخالت دادن خداوند در تاریخ از بار مسئولیت خود در شناخت جان و جهان خویش، شانه خالی کند؟ و آیا ایستادن بر فراز پاهای دیگری، برای پیترپن14 قابل تحمل است؟

در این پوزیتویسم وارونه، ابتدا و به خطا، تمایز آن «به کلی دیگر» (به تعبیر پل تیلیش) با پیامبر از میان بر می خیزد و در نتیجه وحی به معنای گفت‌وگوی خداوند با آدمی تلقی می گردد. در قدم دیگر تفاوت های آشکار «وحی اصلی» از «وحی نقلی» (د‌ر تعبیر جان لاک) نادیده انگاشته می‌شود و در نتیجه گزارش های پیامبر از وحی عین وحی تلقی می‌شود.

گام بعد، وقتی برداشته می‌شود که برش تاریخی عصر پیامبر تمام شده است. مسلمانان با جمع آوری گزارش های موجود از وحی، به تدوین و کتابت قرآن اهتمام نشان می‌دهند (برش تاریخی تدوین). در این مرحله، این همانی بین وحی با «مصحف» شریف برقرار می‌شود و در نتیجه، مطالعه‌ی «متن صامت» (به تعبیر علی بن ابی طالب) به عنوان چکیده ی یک گفتمان (به تعبیر نصر حامد ابو زید) به مطالعه‌ی «کلام باری» تبدیل می‌شود. با شروع برش تاریخی تفسیر قرآن، دریافت های آدمی از متن با وحی (غرض شارع) یگانه می گردد.

آنچه به این پوزیتیویسم وارونه جان می‌دهد، به گونه ای که حتا نهیب ها و شماتت های اهل تخطئه را نیز – دست کم در مقام عمل - پشت سر می‌گذارد و از ناکجا آباد مطلق انگاری و هیچستان انحصارگرایی سربرمی آورد، خطاهای هستی شناسانه و شناخت شناسانه ای است که در آغاز کار از نوعی رآلیسم خام ریشه می‌گیرد، تا جایی که در گام های واپسین، در جهت استیلای متن مقدس(ارباب معابد) بر جان و جهان آدمی، وحی را با علم (دریافت‌های آدمی از طبیعت و ...) مورد مقایسه قرار می‌دهد.

باید توجه داشت که دست کم در همین گام آخر، دو گاف بزرگ وجود دارد.

اول: فاصله ی دریافت های آدمی از «وحی نقلی» با پدیده‌ی «وحی اصلی» بسیار است، هم چنان که فاصله ی دریافت های آدمی از طبیعت با خود طبعیت بسیار است.

دوم: اگر بتوان مقایسه ای انجام داد، این مقایسه باید بین دریافت های آدمی از طبیعت (کتاب های بزرگ خداوند) و دریافت‌هایش از محصولات فرآیند کتابت وحی نقلی (کتاب‌های کوچک خداوند) صورت بگیرد.

در این صورت، آشکار است که تقابل عقل و نقل، تنها تقابل دیدن و شنیدن است؛ دیدن به چشم خویش و شنیدن از دیگری (نیاکانمان). حتا به باور من، تقابل عقل و نقل، به تقابل عقل و ایمان فروکاهیدنی نیست (آن گونه که برخی از نواندیشان دینی ادعا می‌کنند)، چه، تقابل عقل و نقل، تقابل ایمان به خود است در برابر ایمان به دیگری.

تقابل عقل و نقل، تقابل کودکانی است که می‌خواهند و بر می گزیند که بر روی پاهای خود بایستند و «بار هستی» (به تعبیر میلان کندرا) را به دوش بکشند با کودکانی که هم چنان به آغوش گرم نیاکان خود چسبیده اند و در سایه سار پدران خویش آرمیده اند.

تقابل عقل ها و نقل ها، تنها تقابل بلوغ آدمی است در برابر رویاها، حدس ها، تلقی ها و منابع متفاوت و نه تقابل دریافت ها آدمی با دستورات خداوند، آن چنان که پوزیتیویسم ورارونه، به عنوان سخنگوی عالم غیب در قالب اسطوره ی غرض شارع، ادعا و القاء می‌کند.


پاورقی‌ها

1- سهراب سپهری در شعر بلند «مسافر» این خیال قشنگ را رنگ رنگ می‌کند و در پیوندی از عشق و ثانیه ها، «بهترین کتاب جهان را به آب می بخشد». نقد فرآیند دیدن در اشعار سپهری و داوری بر آلودگی های زبانی و بیانی وی به عرفان، مجال دیگری می طلبد، اما در این مختصر نمی‌توانم شگفتی خود را از چشم اندازی که حضرت وی با برآمدن بر آن، به جان و جهان آدمی می نگریست پنهان کنم. چه، او خوب می دانست «که هیچ ماهی هرگز، هزار و یک گره رودخانه را نگشود»؛ هر چند وی در کمال تاسف، «آب های هدایت» را در «نیمه های شب» و «قایق های قدیمی اشراق» می جست.

2- مثل انسان در این سنت، مثل نابینا و چاه است. بنابر این، جایی برای حق انسان (آزمون و خطا) که پیشتر نابینا تعریف شده است و خاموشی امام نمی ماند. در این نظام دانایی، هرچه حق است از آن خداوندگار، امام و جانشینان اوست و انسان، تنها می بایست پیرو و دنباله رو آن خوبان باشد. در این نظام اگر حقی برای انسان قابل تصور باشد، همانا حق داشتن امام است که خداوندگار به جهت لطف بی پایانش چنین حقی را از او دریغ نداشته و جهان را از سایه سنگین آن ها بی بهره نساخته است. دغدغه راستی و ناراستی، چالش خوب و بد، در این نظام سراسر لطف، بی هیچ غفلتی پاسخ یافته است. در تعبیر کاریکاتورگونه ای از این رویکرد به شما می گویند: هر سوالی داشته باشید، متن مقدس پاسخ آن را به شما می‌دهد!

3- تعابیر از ابوالقاسم فنایی است که آن ها را در نقدهای خود به "قرآن محمدی" اکبر گنجی به کار برده اند.

4- در برخی از گرایش های شیعی، سایه ی دانای کل و قادر متعال حتا تا دوران غیبت کبرا نیز کشیده شده است؛ به گونه ای که ادعا شده است که امام زمان می‌تواند و باید خطاهای فقها را اصلاح و از انحراف آنان جلوگیری کند (قاعده ی لطف در بحث اجماع و چگونگی حجیت آن در نگاه شیعی). در برخی خاطره ها و شرح حال ها – از جمله زیست نامه ی شیخ مفید - اشاره هایی صریح به این ادعا وجود دارد!

5- کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه ی بهالدین خرمشاهی، ج هشتم، ص 544.

6- راش، ویلیام، در جستجوی مجمع الجزایر لیوتار...، ترجمه ی مراد فرهاد پور، ارغنون، ش 17، ص 72، 73، 74.

7- ارشمیدوس می‌گفت: اگر به من نقطه ای مستحکم بدهید که بر آن بایستم، زمین را از جا تکان می‌دهم.

8- انگاره‌ی عصمت به گونه ای پردازش شده است که در سایه سارش، برخی انسان ها می‌توانند در سایه ی دخالت خداوند در تاریخ، فراتر از فرآیند مشاهده و دانایی بایستند. بنابر این ،آنان می‌توانند و باید، برای مثال، در گفتمان فهم و تفسیر متن، بیرون از گفتمان و داور بر گفتمان در نظر گرفته شوند. بدین ترتیب، به نظر می رسد بنیان گذاران انگاره‌ی عصمت به محدویت های آدمی در فرآیند مشاهده و نیز محدویت های فرآیند دانایی که نتیجه ی فرآیند مشاهده است، آگاهی داشته اند. آنان بر این پندار بوده اند که با الهی کردن مشاهده شونده و گاهی مشاهده گر، می‌توانند از این محدودیت ها به سلامت عبور کنند؛ چه به باور آنان این محدودیت ها نتیجه جایزالخطا بودن آدمی است، بنابر این، تصور و اقبال به انسان هایی که به واقعیت، تاریخ و دانش ابدی و ازلی اشراف دارند، می‌تواند برونشد مطلوبی برای عبور از این بحران ایمان سوز باشد. با این وجود، دست کم سه مشکل همچنان و حتا با وجود ایمان به انگاره‌ی عصمت پا برجا می ماند:

اول: در این حالت، به نظر می رسد، خطیب(خداوند)، خطابه(متن)، و مخاطب(معصوم) یگانه می‌شوند؛ در نتیجه بازهم مشکل پا برجاست، یعنی مشکل از درک یک متن، به درک یک متن دیگر منتقل می‌شود.

دوم: در شرایطی که دسترسی به چنان انسان هایی و چنین رویاهایی ممکن نباشد، به وضعیت اولیه باز می گردیم و آشکار است که با تکیه به گفتمان حدیث که خود بخشی از فرآیند مشاهده(ابژه ای برای مشاهده) است، نمی‌تواند به بیرون از گفتمان شیرجه زد.

سوم: مشکل مهم تر به رویکرد این تلقی از «نظام دانایی» باز می گردد؛ چه، در شناخت شناسی ماقبل مدرن، دانایی و دانش، امری پیشینی، افلاطونی و ازلی - ابدی است، بنابر این تصور، انسان هایی که به گنج دانش و دانش اولین و آخرین دسترسی داشته باشند و در «عالم مثال» و «لوح محفوظ» آینده را ببینند و بخوانند، تصوری بعید نیست (افلاطونی کردن اندیشه)! حال آن که، در نظام دانایی مدرن، دانش امری پسینی، تاریخی، انعطاف پذیر و آغشته به عدم قطعیت است. یعنی تا زمانی که فرآیند مشاهده و نیز دانایی پیش نرفته است، نمی‌توان در مورد آن داوری و پیامبری کرد.

9- ممکن است برخی از نواندیشان دینی بر این داعیه خرده بگیرند و از آزادی آدمی و توان وی برای مواجهه ی آزاد با متن سخن بگویند؛ اما آشکار است که این پندار طمع خامی بیش نیست. چه، چنین ادعایی به معنای پایین آمدن از پلکانی است که پیشتر تنها راه بو کردن ماه حقیقت تصور و تصدیق شده است. جریانی که آدمی را آزاد و توانا می داند و می‌خواهد، می‌تواند و باید عطای شناخت شناسی نقلی را به لقای آن ها ببخشد و دوران نابالغی خود را سپری کند. به نظر می رسد فرآیند قدسی شدن، فرآیندی «همه‌یا هیچ» است.

به عبارت دیگر، در شناخت شناسی نقلی یا باید به ادامه ی قدسی کردن تاریخ تن داد یا به ادامه ی گفت‌وگو؛ و چون گفتمان نقل، سراب ختم گفت‌وگو است، نمی‌تواند به گفت‌وگوی بی پایان تن دهد، لاجرم همیشه به قدسی کردن صاحبان قدرت و شخصیت های محبوب خود تن می‌دهد. تصور «دین هم چون یک گفت‌وگوی بی پایان» اگرچه تنها راهی است که می‌تواند دین را از کمند عقلانیت جدید برهاند، اما هم چنین راهی است که به تهی شدن مجموعه ی ادعاهای تاریخی دین نیز می انجامد.

10- Observational grid

11- Contingent universal

12- نقل گرایی، به مفهوم انتقال حجیت معرفت شناختی یک گزاره، از خود گزاره به گوینده ی آن گزاره، آن چنان در فرهنگ فاربی (فارسی – عربی) ما جا باز کرده است که درک گزاره های علمی را نیز به ورطه ی خود کشیده است. به عبارت دیگر، گزاره های علمی به جای آن که در سایه ی شک دکارتی معنا و فهم شوند و در نتیجه اندیشه را از پرسشی به پرسش دیگر رهنمون گردند و به گفت‌وگویی بی پایان دامن بزنند، در سایه ی شخصیت های علمی جامد می‌شوند و به ختم گفت‌وگو و دست کشیدن از جست و جو می انجامند. به نظر می رسد در فرهنگ دینی همان معامله ای که با شخصیت های دینی و گزاره های نقلی شده است، به دانشمندان و گزاره های علمی نیز سرایت کرده است. این تمایل به ماندن در وضعیت پیشین، شاید وجهی از «نوزادماندگی» (neoteny) نوع آدمی است.

طرح انگاره‌ی نوزادماندگی در مورد نوع انسان دو دلیل عمده دارد:

اول: اگر انسان ها را با میمون های عالی(بی دم) که نزدیک ترین خویشاوند وی اند، مقایسه کنیم، در می یابیم که انسان بالغ در موی سر، شکل اندام، تناسب اندام، ساختمان اسکلت، ماهیچه ها و ... بیشتر به میمون نوزاد شباهت دارد تا میمون بالغ.

دوم: طولانی بودن دوران کودکی در مقایسه با سایر پستانداران.

به این دو دلیل می‌توان به تعبیر (نوربرت وینر) در "استفاده ی انسانی از انسان ها" دوران طولانی یادگیری (نابالغی فرهنگی) را نیز اضافه کرد. به نظر می رسد با ورود به جهان جدید، دوران بلوغ فرهنگی آدمیان هرچه بیشتر طولانی و طولانی تر می‌شود! به نظر می رسد، تمایل آدمی به تکرار تاریخ و دنباله روی از نیاکانش را نیز می‌توان به عنوان "نابالغی تاریخی" وجهی از انگاره‌ی نوزادماندگی تلقی کرد. نابالغی تاریخی در انگاره های دینی و عرفانی آشکارا قابل ردیابی و مطالعه است. بنابر اگر آدمی با الهام از نمایشنامه ی پیتر پن (Peter Pan)، پسرکی تصور شود که هرگز سن او بالا نمی رود، به خطا نرفته ایم.

برای مطالعه ی بیشتر رجوع شود به:

وینر، نوربرت، «استفاده ی انسانی از انسان ها»، ترجمه‌ی مهرداد ارجمند، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چ دوم، 1372.

13- کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه ی بهالدین خرمشاهی، ج هشتم، ص 546.

14- اشاره به نمایشنامه ای به نام پیتر پن (Peter Pan)، نوشته‌یsir James Matthew Barrie است که در آن پسرکی به همین نام تصویر شده است که هرگز سن او بالا نمی رود.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه
قرآن‌های تاریخی و خرگوش‌های عالم غیب

نظرهای خوانندگان

سلام
لطفا برای اطلاعات بیشتر در مورد «دیدن به عنوان حس کانونی در ادیان هندی اروپایی و شنیدن به عنون حس کانونی در ادیان سامی» منبع ذکر کنید. ممنون

-- مانی ب. ، Feb 25, 2009 در ساعت 12:20 PM

ویلیام فردریش نیچه..: بیشترین بخش این اندیشه های آگاهانه وبه خصوص اندیشه ی فلسفی ناشی از فعالیت های غریزی است...حتی در پس تمام منطق وقدرتمندی ظاهری آن ارزشگذاری یا شفاف تر بگویم نیازهای فیزیولوژیک برای حفظ گونه ای از زندگی نهفته است ... (مقاله ی" در باب پیشداوری فیلسوفان"از کتاب" فراسوی نیک وبد"ترجمه دکتر سعید فیروز آبادی) من نمیدانم آقای کرمی چه نیتی از این مقاله دارند اما اگر سری به قرآن زده وآیات متعدد در باره تاکید قرآن بر دعوت انسانها به نگرش در طبیعت وآسمانها وگردش در زمین برای دیدن آیات الهی وشنیدن صدای تسبیح موجودات را میخواندند مسلما در نوشتن این مقاله تجدید نظر میکردند

-- سروش ، Feb 25, 2009 در ساعت 12:20 PM

اول باید خدمت آقای اکبر کرمی یک خسته نباشید جانانه عرض کنم چون میدانم بحثهای فلسفی گاهاً انرژی زیادی میبرند. و سپس به بیان یک موضوع بپردازم .
گویا شما انتظار دارید که بشر بعد از نزول وحی به حقیقت مطلق رسیده باشد و دیگر نیازی به برخورد بین آراء مختلف نباشد در اینصورت باید بپذیریم که انسان حداقل در یک صفت به کمال مطلق رسیده باشد تا بتواند حقیقت را به شکل مطلق آن ( تمام و کمال ) دریافت دارد.
از آنجا که صفات ارزشی به شکل تمام و کمال آن فقط منحصر به خداوند است ، پس ما هیچگاه به کنه معنای واقعیت نخواهیم رسید اما میتوانیم مدام به آن نزدیک تر شویم مثل قانون حد در ریاضیات ؛ در قانون حد ، مسیر حرکت و نقطه پایان مشخص است و ما تا حد بینهایت میتوانیم به هدف نزدیک شویم اما هرگز به آن نخواهیم رسید و این دقیقاً مانند هدف از هدایت انسان است ( یعنی نشان دادن نقطه پایان یا مقصود و جهت دهی به سمت نقطه هدف )یعنی با توجه به نقایص بشر ، ما هیچگاه به ایده آلها نخواهیم رسید ولی با تعامل و تضارب آراء وظیفه داریم تا سرحد ممکن به آن نزدیکتر شویم .
بعنوان مثال فرض کنید در جامعه ای در 700 سال پیش برای دزدی جزایی عادلانه در نظر گرفته شود آیا واقعاً عدالت در جامعه اجرا شده است من میگویم نه چون سیستم قضایی ضعیف است و قاضی دادستان و وکیل مدافع یکی هستند اما بشر در راه تکامل به سمت هدف این نقیصه را برطرف کند آیا بازهم میتواند ادعا کند که به کنه عدالت رسیده است ، بازهم پاسخ منفی است چون عوامل موثری مثل خانواده و موقعیت اجتماعی و محیط در این تصمیم گیری لحاظ نشده اند ، باز میپرسیم که اگر به فرض محال تمامی این شرایط را بتوانیم دقیقاً در ترازوی دقیق آوریم اینبار میتوانیم مدعی عدالت شویم بازهم پاسخ منفی است چون حتی ژنتیک افراد در جرمخیزی موثرند و لحاظ نشده اند و این داستان تا ابد ادامه دارد اما در عوض ما یک حرکت دائمی به سمت ایده آل عدالت داریم ولی در روز قیامت اجرای عدالت برای خداوند بسیار آسان است چون بر جمیع صفات عالیه مالک و محیط است
حالا میپرسیم خدایی که احاطه بر زمان و مکان و کل افعال گذشته و آینده ما دارد آیا ممکن است از احتمال خطا در قرآن بیخبر بوده باشد و راههای پیشگیری از آن را نداند و اگر بداند و انجام ندهد آیا از عدالت و عقل کامل چنین نتیجه ای برمیآید در واقع چنین چیزی بر اساس هر تفکر عاقلانه ای شدنی نیست و تمامی بحثهایی که برمیآید بخاطر نقص خود ماست نه نقصان در ایده آل
ضمن اینکه انتخاب بشری که بتواند دقیقاً عین مطالب را انتقال دهد کار مشکلی نیست
و اگر بر این اساس ما قرآن را همان نقطه هدف در نظر آوریم طبیعی است که مانند تمامی ایده آلها دائماً بسمت آن پیش برویم اما هرگز به تمامی به فهم کامل آن نرسیم چون صفات ما ناقص است و اختلافات حال حاضر هم از همینجا نشأت میگیرد که این به خودی خود چیز بدی نیست و شرط حرکت تکاملی بشر است و هر دو طرف مدعا هم قابل احترام هستند به شرطیکه واقعاً در نیت صداقت داشته باشند و در مقابل حقی که آشکار شود تسلیم پذیر . بقول دکتر شریعتی بارالها عقیده ام را از عقده ام مصون بدار .

-- بدون نام ، Feb 25, 2009 در ساعت 12:20 PM

اول باید خدمت آقای اکبر کرمی یک خسته نباشید جانانه عرض کنم چون میدانم بحثهای فلسفی گاهاً انرژی زیادی میبرند. و سپس به بیان یک موضوع بپردازم .
گویا شما انتظار دارید که بشر بعد از نزول وحی به حقیقت مطلق رسیده باشد و دیگر نیازی به برخورد بین آراء مختلف نباشد در اینصورت باید بپذیریم که انسان حداقل در یک صفت به کمال مطلق رسیده باشد تا بتواند حقیقت را به شکل مطلق آن ( تمام و کمال ) دریافت دارد.
از آنجا که صفات ارزشی به شکل تمام و کمال آن فقط منحصر به خداوند است ، پس ما هیچگاه به کنه معنای واقعیت نخواهیم رسید اما میتوانیم مدام به آن نزدیک تر شویم مثل قانون حد در ریاضیات ؛ در قانون حد ، مسیر حرکت و نقطه پایان مشخص است و ما تا حد بینهایت میتوانیم به هدف نزدیک شویم اما هرگز به آن نخواهیم رسید و این دقیقاً مانند هدف از هدایت انسان است ( یعنی نشان دادن نقطه پایان یا مقصود و جهت دهی به سمت نقطه هدف )یعنی با توجه به نقایص بشر ، ما هیچگاه به ایده آلها نخواهیم رسید ولی با تعامل و تضارب آراء وظیفه داریم تا سرحد ممکن به آن نزدیکتر شویم .
بعنوان مثال فرض کنید در جامعه ای در 700 سال پیش برای دزدی جزایی عادلانه در نظر گرفته شود آیا واقعاً عدالت در جامعه اجرا شده است من میگویم نه چون سیستم قضایی ضعیف است و قاضی دادستان و وکیل مدافع یکی هستند اما بشر در راه تکامل به سمت هدف این نقیصه را برطرف کند آیا بازهم میتواند ادعا کند که به کنه عدالت رسیده است ، بازهم پاسخ منفی است چون عوامل موثری مثل خانواده و موقعیت اجتماعی و محیط در این تصمیم گیری لحاظ نشده اند ، باز میپرسیم که اگر به فرض محال تمامی این شرایط را بتوانیم دقیقاً در ترازوی دقیق آوریم اینبار میتوانیم مدعی عدالت شویم بازهم پاسخ منفی است چون حتی ژنتیک افراد در جرمخیزی موثرند و لحاظ نشده اند و این داستان تا ابد ادامه دارد اما در عوض ما یک حرکت دائمی به سمت ایده آل عدالت داریم ولی در روز قیامت اجرای عدالت برای خداوند بسیار آسان است چون بر جمیع صفات عالیه مالک و محیط است
حالا میپرسیم خدایی که احاطه بر زمان و مکان و کل افعال گذشته و آینده ما دارد آیا ممکن است از احتمال خطا در قرآن بیخبر بوده باشد و راههای پیشگیری از آن را نداند و اگر بداند و انجام ندهد آیا از عدالت و عقل کامل چنین نتیجه ای برمیآید در واقع چنین چیزی بر اساس هر تفکر عاقلانه ای شدنی نیست و تمامی بحثهایی که برمیآید بخاطر نقص خود ماست نه نقصان در ایده آل
ضمن اینکه انتخاب بشری که بتواند دقیقاً عین مطالب را انتقال دهد کار مشکلی نیست
و اگر بر این اساس ما قرآن را همان نقطه هدف در نظر آوریم طبیعی است که مانند تمامی ایده آلها دائماً بسمت آن پیش برویم اما هرگز به تمامی به فهم کامل آن نرسیم چون صفات ما ناقص است و اختلافات حال حاضر هم از همینجا نشأت میگیرد که این به خودی خود چیز بدی نیست و شرط حرکت تکاملی بشر است و هر دو طرف مدعا هم قابل احترام هستند به شرطیکه واقعاً در نیت صداقت داشته باشند و در مقابل حقی که آشکار شود تسلیم پذیر . بقول دکتر شریعتی بارالها عقیده ام را از عقده ام مصون بدار .

-- بدون نام ، Feb 25, 2009 در ساعت 12:20 PM

«بر علیه» نادرست است. علیه خالی بس است.

-- محمد ، Feb 25, 2009 در ساعت 12:20 PM

- آقای بدون نام، برای درک حقایق عالم در حدتوان، خیالپردازی فلسفی فایده ای ندارد. مواردی که مطرح کردید، نمی تواند مطالب مقاله را نفی کند.
خوب است دعا کنید خداوند عقیده تان را از جزم اندیشی و پیروی کورکورانه از پیشینیان و مطالب حک شده در ضمیر ناخودآگاه در دوران کودکی نیز مصون بدارد.

-- علیرضا ، Feb 25, 2009 در ساعت 12:20 PM

در مورد عصمت باید گفت که عصمت به معنای خطا نکردن نیست بلکه به معنای گناه نکردن است ، حالا میخواهیم به تفاوت بین ایندو کلمه بپردازیم ؛ گناه وقتی صورت میپذیرد که ما آگاهی از درستی یا نادرستی موضوعی داشته باشیم اما بنابر خواهشهای نفسانی پا روی حقیقت بگذاریم . امَا اشتباه نتیجه جهل بشر میباشد نسبت به علم مطلق ( نقص آفریده ها ) از آنجائیکه خداوند هیچکدام از آفریده هایش را در هیچکدام از صفاتش بطور کامل شریک نمیگرداند بنابراین پیامبران هم در معرض این اشتباهات بوده اند منتها اگر در قرآن دقیق شویم میبینیم هر کجا پیامبری اشتباه کرده که موجب تزلزل رسالتش میشده خداوند یا به نوعی راهنمایی کرده یا راه جبران را نشان داده و یا خودش بطور مستقیم جبران کرده اما در مورد مسائل ابتدائی تر پیامبر هم مثل باقی افراد اجتماع بوده است . حالا برای هرکدام از موارد مثال میآورم .
در جریان جنگ خندق حضرت محمد پیشنهاد میکند که به قبایل یهودی اطراف مدینه پیشنهاد خراج سالیانه بدهیم تا از همراهی با مهاجمین دست بردارند اما اصحاب آن حضرت مخالفت شدیدی میکنند و میگویند تا بحال تحت هیچ شرایطی حاضر نبوده ایم حتی یک دانه خرما به آنان بدهیم مگر پولش را گرفته باشیم که حضرت رسول رأی اکثریت را میپذیرند و در آخر هم معلوم میشود نظر اصحاب به نفع مسلمانان بوده است .
اما در مورد دیگری که حضرت محمد به دادخواهی زنی رأی اشتباه میدهد آیه نازل میشود که خداوند شکایت آن زن را شنید و ........ مثالهای دیگری در اینمورد میتواند یاد دادن شکل توبه به حضرت آدم باشد و یا موقعیکه حضرت سلیمان از نماز عادی واجب غافل شد ( این برای پیامبر اشتباه بزرگی است چون مستحبات هم برای پیغمبران واجب اند ) خداوند آفتاب را بر او برمیگرداند ( طی الارض ) تا نمازش را قضا نخواند .

-- بدون نام ، Feb 25, 2009 در ساعت 12:20 PM

سلام
آقای کرمی
ممنون می شوم اگر یک یا چند کتاب در ارتباط با مطلب مورد اشاره معرفی کنید.

-- مانی ب. ، Feb 26, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحیم
دعوتی از عالمان بزرگوار دین
دست عنایت خدا با جماعت است. اینک که در سطح رادیو زمانه نبردی فکری بین مؤمنان با افراد شبهه دار درگرفته است و ایرانیان بسیاری در سطح جهان این مباحث را دنبال می کنند و ‏احتمال بسیار می رود چنین مباحثی به زبانهای دیگر نیز ترجمه شود، درست نیست عده ای از ‏آنها که می توانند در چنین مباحثی درگیر شوند، چنین نکنند. ‏
درست است که برخی مخاطبان این نوشته ها، به دلایل مختلف سخن حق را نمی پذیرند. اما ‏بیش از آنها که اظهار نظر می کنند، کسانی هستند که نظر نمی دهند و تنها به عنوان ناظر ‏مطالب را می خوانند. برخی از اینان اعتقادات ضعیفی دارند و اهل تحقیق هم نیستند که به ‏کتابها و سایتهای مختلف رجوع کنند و پاسخ شبهات خود بیابند. چنین است که برای این دسته ‏از مخاطبان هم که شده لازم است تا هر کس که توان دفاع از دین و قرآن را دارد وارد میدان ‏شود و اجازه ندهد عده ای با هو و جنجال طرفداران دین را از صحنه برانند.‏
ضمن تشکر از همه کسانی که در عرصه دفاع عالمانه از دین خدا زحمت می کشند، مضمون ‏چند حدیث را برای تشویق اینان نقل می کنم.‏
أبو منصور أحمد بن علىّ طبرسىّ عالم بزرگ شیعه در قرن ششم هجری کتابی نوشته است به ‏نام «الاحتجاج على أهل اللّجاج» که آقای بهراد جعفری ترجمه روانی از آن به فارسی ارائه ‏کرده است. متن کامل این کتاب، همراه با ترجمه آن در نرم افزار بسیار مفید «گنجینه روایات ‏نور» آمده است. طبرسی در این کتاب کوشیده است مناظراتی را که معصومین علیهم السلام با ‏سران ادیان و مذاهب مختلف داشته اند جمع آوری کند و الحق که تلاش مفیدی انجام داده ‏است. او در مقدمه کتاب احادیث فراوانی در ستایش از عالمانی نقل می کند که از مرزهای ‏عقیدتی اسلام پاسداری می کنند. در برخی از روایات، پاداش هدایت و ارشاد مردم و دفاع از ‏مرزهای عقیدتی اسلام چنین آمده است:‏
‏-‏ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله: ... بدانيد جايگاه كسى كه هدايت و ارشاد نموده و ‏دستورات و شرائع ما را تعليم مى‏كند همراه ما در گروه انبياء در اعلى علّيين خواهد ‏بود.‏
‏-‏ امام باقر عليه السّلام: ... خداوند به او چيزى عطا فرمايد كه از پاداش صد هزار ركعت ‏نماز در مقابل كعبه برتر و بهتر باشد.‏
‏-‏ امام صادق عليه السّلام: ... فضيلتش از جهادكننده با روم و ترك و خزر،[که در زمان ‏صدور روایت هنوز به طور کامل مسلمان نشده بودند.] هزار هزار بار بيشتر است، زيرا ‏آن از دین پيروان ما دفاع مى‏كند و اين از جسم آنان.‏
‏-‏ امام كاظم عليه السّلام: ... [مقام او] نزد خداوند از هزار مرد و هزار زن عابد برتر ‏است.‏
‏-‏ امام رضا عليه السّلام: روز قيامت ... به فقيه گفته شود: ... بايست تا شفاعتت را ‏مشمول هر كه از تو تحصيل كرده و دانشى آموخته، نمايى، پس مى‏ايستد و گروه ‏گروه؛ تا ده گروه صد هزار نفرى را وارد بهشت مى‏كند، و ايشان همان افراد علم ‏آموخته و شاگرد او تا روز قيامتند.‏
دوستدار عالمان راستین دین خدا، 8 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Feb 26, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
عبارت "معجزات علمی قرآن" را در گوگل بجویید و مطالب سایت انبیا را بخوانید. با تصاویر ‏متعدد، نکات مهمی را در باره "معجزات علمی قرآن" بیان کرده است. پیشنهاد می کنم همه آن ‏را بخوانند چه موافق و چه مخالف.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 8 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Feb 26, 2009 در ساعت 12:20 PM

آقای لطف علی گرامی
لطفا اندیشمندان و محققان و بزرگانی که بر این نوشته ها مطلب مینویسند و مخالف اعتقادات شما مطلب مینویسند را افراد " شبهه دار" نخوانید آنان بسیار مومنتر از شما و امثال شما هستند . زیرا شما اگر مجتهد نباشی قطعا با اعتقاداتی که داری باید " مقلد" باشی و یک مقلد چگونه می تواند مومن باشد ؟ او باید هرچه مرجعش میگوید بپذیرد لذا " عقل" مطرح نیست و تقلید حاکم بر فضا است .ایمان ناشی از تقلید را من که نمیفهمم.
اما کسانی که شما آنان را شبهه دار می خوانید همانگونه که متوجه شده اید ( و گاهی بهمین دلیل به غیبت کبری و صغری می روید) افرادی بسیار " مومن" هستند ولی این ایمان نسبت به عقاید پاک - خالص-حاصل زحمات و بی طرفانه خودشان است نه نسبت به عقاید شما ( خدا آن روز را نیاورد) . اغلب آنان از حق دفاع میکنند. هیچ کینه ای از هیچ دین و عقیده ای ندارند و فقط بر منکران حقیقت می تازند . حال انصاف بده شما " شبهه دار " هستی یا آنان ؟ مگر کوچکترین لرزشی در افکار حقیقت جویانه آنان دیده ای که از آن تعبیر شبه نمودی؟
با توجه به شخصیت مقلد شما ( بحکم شرع مقدستان)من تردیدی در ایمان شما ندارم و از ایمان شما به کتب مجلسی و چاه جمکران - بسیار خوشنودم و بسیار دوست دارم در آن مورد بنویسید که کمکی به بنده و امثال بنده است چون هر آنچه ما سعی در اثباتش داریم شما با صداقت تمام خالصانه اثبات می فرمائید و از این بابت از شما بسیار سپاسگزارم . ولی آقای نکونام هرگز ایمان شما را ندارد و احتمالا شاید شما ایشان را " شبهه دار "خواندید. چون اسلام ایشان هیچ شباهتی به اسلام شما و اسلام حضرت خاتم ندارد .
من به نوبه خودم به شما عرض میکنم طی هشت سال اخیر هرگز کوچکترین لرزشی در عقاید اصلیم بروز نکرده که " شبهه دار " خوانده شوم و بنظر خودم یک مومن تمام عیار هستم نسبت به عقاید بدون هوی نفس خودم .
لطف بفرمائید کلمه " مومن " را مصادره نکنید .

-- ایرانی ، Feb 26, 2009 در ساعت 12:20 PM

جناب لطیفی
شما فکر کرده اید که اینجا میدان جنگ است که یار کشی می کنید و از مومنین طلب کمک می کنید؟! چند حدیث هم ذکر کرده اید تا مومنان را برای رسیدن به بهشت، به شرکت در بحث و کمک به مومنین! ترغیب کنید. فقط یادتان رفته است از حور و غلمان و جوی شراب و عسل هم نام ببرید. این طوری مومنین بیشتر ترغیب می شوند!

-- فرشاد ، Feb 26, 2009 در ساعت 12:20 PM

سم الله الرحمن الرحيم
آقای ایرانی
شبهه یعنی انتقاد حق نما. به ظاهر حق است اما به واقع باطل. مانند همین شبهه ای که در باره ‏تقلید مطرح کردی و آن را خلاف عقل و ایمان دانستی. تقلید در اعتقادات روا نیست. تقلید در ‏قوانین دین مطرح است که افراد غیر متخصص باید از متخصصان دین بپرسند و مستند به نظریه ‏کارشناسی آنها عمل کنند. آیا رجوع غیر متخصص به متخصص عقلانی نیست؟ آیا اگر کسی ‏پزشک نبود و برای معالجه بیماریش به پزشک متخصص مراجعه کرد عملی غیر عقلانی انجام ‏داده است؟
تقلید خلاف ایمان نیز نیست زیرا پس از پذیرش عقلانی دین، نیازمند اجرای درست احکام آن ‏هستیم. ایمان درست تنها در سایه اخذ نظریه کارشناسی از متخصصان دین برای افراد غیر ‏متخصص نهفته است. این متخصصان دین مطابق حدیث امام عسکری علیه السلام چهار شرط ‏داشته باشند: « ... هر فقيهى كه مراقب نفسش بوده و حافظ دين خود است و با نفس خود ‏مخالف است و مطيع امر مولى مى‏باشد، بر عوام است كه از چنين فقيهى تقليد كنند، و اين ‏شرائط تنها مشمول برخى از فقهاى شيعى مى‏گردد نه تمامشان‏ » احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏2، ‏ص: 553‏
‏ منظور اصلی بنده از افراد شبهه دار شخص ایرانی بود! ضمیر مرجعش را می یابد! قصد اهانت ‏نداشتم. اما یک سئوال، فردی مانند شما که از عبارت به این سادگی این چنین می رنجد چرا در ‏برخی نظرات خود به طرفداران دین و بزرگان اسلام عباراتی به مراتب تندتر به کار می برد؟ چرا ‏در همین نظر خود کلی نیش و کنایه زده اید؟ مثلا به جای مسجد مقدس جمکران که بنده ‏عبادت خدا در آن را تأیید کرده ام با تمسخر، ایمان به چاه جمکران مطرح کرده اید. بنده اگر ‏بخواهم همان عبارات را در حق خودتان استفاده کنم آیا راضی هستید؟ در عین حال، اگر این ‏عبارت شما را رنجانده است، می توانید از عبارت پرسشگر به جای آن استفاده کنید.‏
در باره این عبارت نوشته ات که « هیچ کینه ای از هیچ دین و عقیده ای ندارند » امیدوارم ‏درست گفته باشی! اما برخی نظراتت که کم هم نیست چنین چیزی را در باره اسلام نشان نمی ‏دهد.‏
اما در باب غیبت کوتاه مدت بنده، باید بگویم که بیش از پنج دلیل داشت که هیچکدام مطابق ‏حدس آقای آریا نبود. او حدس زده بود که بنده در استدلال کم آورده ام. اما یکی از دلایل آن ‏دیدگاه آقای ایرانی بود که مانند همین نظر فعلی اعلام کرده بود از نظرات بنده برای اثبات ‏عقایدش سود می برد. این نظر مرا به اندیشه فرو برد که شاید زحماتی که برای دفاع از دین می ‏کشم درست نباشد. چنین بود که مدتی اندیشیدم. نظرات را می خواندم اما نظر نمی دادم تا ‏بدانجا فکرم رسید که عده ای از آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام هم بهره برداری ‏نادرست می کنند، آیا نباید سخن گفت؟
‏ البته چهار دلیل دیگر ممکن است گاه باعث شوند از حجم نظراتم کاسته شود. نیمسال جدید ‏دانشگاهها شروع شده است و در این نیمسال، تدریس دو درس تازه علاوه بر دروس قبلی بر ‏عهده ام گذاشته شده است که آماده سازی طرح درس آنها قدری وقتم را می گیرد. ‏
در ضمن بنده بار دیگر از زحمات همه کسانی که از مبانی دین و قرآن دفاع می کنند به شخصه ‏تشکر می کنم و امیدوارم خدای بزرگ پاداش بیکرانی برایشان لحاظ کند.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 9 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Feb 26, 2009 در ساعت 12:20 PM

جناب لطیفی مطلب سایت انبیا را خواندم. مایه انبساط خاطر گردید!
برای طولانی نشدن فقط مورد اول را بررسی می کنم. نوشته که در قرآن آمده جهان در 6 روز و زمین در 2 روز آفریده شده. بنابراین نسبت آن می شود 1 به 3. بعد نوشته که از عمر زمین 4.5 میلیارد سال و از عمر جهان 13.5 میلیارد سال می گذرد. در نتیجه باز هم نسبت می شود 1 به 3. پس این معجزه است که نسبت عمر زمین به جهان را پیشگویی کرده!!
دوست عزیز! اولاً طول عمر چه ربطی به مدت زمان آفرینش دارد؟! آن 6 روز و 2 روز طول زمان آفرینش زمین و جهان است نه مدت عمر آن. ثانیاً از عمر جهان 13.5 میلیارد سال نمی گذرد بلکه بین 15 تا 20 میلیلار سال می گذرد. ثالثاً فرض کنید عدد 13.5 میلیار سال صحیح باشد. یک میلیار سال دیگر عمر زمین می شود 5.5 میلیارد و عمر جهان می شود 14.5 . که نسبت آنها می شود 0.38 ، نه 0.33 (1 به 3). شما فراموش کرده اید که نسبت 2 به 6 برای همیشه ثابت است ولی نسبت عمر زمین به جهان با گذشت زمان افزایش می یابد و ثابت نیست!! ممکن است بگویید از عمر زمین و آسمان یک میلیار سال دیگر باقی نمانده! در اینصورت بهتر است 2میلیار سال عقب برویم. در آن موقع عمر زمین 2.5 و عمر جهان 11.5 میلیار سال بوده که نسبت آن می شود 0.22 ، نه 0.33 . عجب معجزه ای بود !

-- فرشاد ، Feb 27, 2009 در ساعت 12:20 PM

فراموش کنید. مرسی.

-- مانی ب. ، Feb 27, 2009 در ساعت 12:20 PM

بی نام (نکونام؟) گرامی

شما چطور قرآن را همان هدف می دانید جایی که خود قرآن می گوید کلمات خدا بی نهایت است و به سایر آیات (خارج از قرآن) برای کشف آن ارجاع می دهد. ما به حقیقت نزدیک تر می شویم چون روز به روز بر دانایی بشر افزوده می شود. و به حقیقت مطلق هیچوقت دست پیدا نمی کنیم چون باید بی نهایت کلمات خدا را بدانیم که غیر ممکن است.
(خواهشا مدل را مصادره به مقصود نفرمایید!)
کمتر از هشتاد هزار کلمه قرآن برای اهالی مکه و حومه آن زمان و با زبان و متناسب با فرهنگ و سطح دانش آن ها آمده است. روشن و ساده است و فهم آن ساده است. خدا روانی نیست. کرم ندارد برای مردم دردسر درست کند. تمام پیامبران برای قومی مشخص آمده اند.
خدا در قرآن از کتاب های آسمانی قبلی با عنوان کتاب در دست شما یاد می کند و امکان خطا در آن ها را می پذیرد. خب همین خدای قادر مگر نمی توانست یکی از کتاب های پیشین را از خطا مصون بدارد تا دیگر نیازی به یک پیامبر جدید و کتاب جدید نباشد؟؟ دوست گرامی این استدلال های حوزوی مرغوب تر نشان دادن جنس خود برای فروش در بازار مکاره بسیار سطحی است و به درد یک دهاتی بیسواد هم نمی خورد؟
اما اگر به موضوع اصلی برگردیم:

1) به گمان من بحث درباره چگونگی (مکانیزم وحی) راه به جایی نمی برد. یک تجربه فردی است که افراد معدودی داشته اند و هیچ کدام هم اکنون زنده نیستند تا بتوان با آن ها مصاحبه کرد. از حضرت عیسی مرده نمی توان اتنظار داشت که کسی را برای ما زنده کند و یک دلیل فقط یک دلیل برای آقای گنجی بیاورد که او فرستاده خداست!!!
2) باید دید کارکرد آن چه می شود. در زندگی کنونی بشر چه کاربردی دارد.
3) خب حضرت محمد هم که تنها فردی نبوده است که ادعا کرده است با چیزی کسی جایی... ماورای درک ما ارتباط برقرار کرده است. بنابراین باید این پدیده را کلی تر بررسی کرد و هی به قرآن و حضرت محمد گیر بیخودی نداد.
4) درک خود نگارنده این است که این همه پیامبر منجمله حضرت محمد نمی توانند دروغ گفته باشند.
5) باید بین وحی که مثلا به زنبور عسل و سایر موجودات منجمله انسان می شود با وحی پیامبران فرق گذاشت. زیرا که بر خلاف وحی فردی، وحی پیامبران کاربرد جمعی دارد و به زندگی دیگران مربوط می شود.
6) باید بین حرف های پیامبر (حدیث) و آیاتی که به او وحی شده فرق گذاشت؛ بین محمد محمد و محمد پیامبر! این جا تمام تبیین دکتر سروش در هم می پاشد.
7) خود قرآن وحی به محمد را به قرآن "محدود" کرده و هر چه خارج از آن بشری است نه حاصل تعامل با منبع وحی. این وحشیگری هایی مثل سنگسار و بسیاری از سنت های جاهلیت مثل ازدواج با کودکان.. و کشورگشایی ها و غارت ها را از دایره وحی خارج می کند.
8)...

-- آرش ، Feb 27, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
پیشنهاد می کنم"خاطرات باور نکردنی" را در گوگل بجویید. وبلاگ مسلم 110 وارد ‏شوید. خاطرات بسیار زیبایی است از یک روحانی اصفهانی.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 9 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Feb 27, 2009 در ساعت 12:20 PM

بی نام گرامی

شما چطور قرآن را همان هدف می دانید جایی که خود قرآن می گوید کلمات خدا بی نهایت است و به سایر آیات (خارج از قرآن) برای کشف آن ارجاع می دهد. ما به حقیقت نزدیک تر می شویم چون روز به روز بر دانایی بشر افزوده می شود. و به حقیقت مطلق هیچوقت دست پیدا نمی کنیم چون باید بی نهایت کلمات خدا را بدانیم که غیر ممکن است.

کمتر از هشتاد هزار کلمه قرآن برای اهالی مکه و حومه آن زمان و با زبان و متناسب با فرهنگ و سطح دانش آن ها آمده است. روشن و ساده است و فهم آن ساده است. تمام پیامبران برای قومی مشخص آمده اند.
خدا در قرآن از کتاب های آسمانی قبلی با عنوان کتاب در دست شما یاد می کند و امکان خطا در آن ها را می پذیرد. خب همین خدای قادر مگر نمی توانست یکی از کتاب های پیشین را از خطا مصون بدارد تا دیگر نیازی به یک پیامبر جدید و کتاب جدید نباشد؟؟

اما اگر به موضوع اصلی برگردیم:

1) به گمان من بحث درباره چگونگی (مکانیزم وحی) راه به جایی نمی برد. یک تجربه فردی است که افراد معدودی داشته اند و هیچ کدام هم اکنون زنده نیستند تا بتوان با آن ها مصاحبه کرد. از حضرت عیسی مرده نمی توان انتظار داشت که کسی را برای ما زنده کند و یک دلیل فقط یک دلیل برای آقای گنجی بیاورد که او فرستاده خداست!!!

2) باید دید کارکرد آن چه می شود. در زندگی کنونی بشر چه کاربردی دارد.

3) خب حضرت محمد هم که تنها فردی نبوده است که ادعا کرده است با چیزی کسی جایی... ماورای درک ما ارتباط برقرار کرده است. بنابراین باید این پدیده را کلی تر بررسی کرد. و فقط به قرآن و حضرت محمد برنمی گردد.

4) درک خود نگارنده این است که این همه پیامبر منجمله حضرت محمد نمی توانند دروغ گفته باشند.

5) باید بین وحی که مثلا به زنبور عسل و سایر موجودات منجمله انسان می شود با وحی پیامبران فرق گذاشت. زیرا که بر خلاف وحی فردی، وحی پیامبران کاربرد جمعی دارد و به زندگی دیگران مربوط می شود.

6) باید بین حرف های پیامبر (حدیث) و آیاتی که به او وحی شده فرق گذاشت؛ بین محمد محمد و محمد پیامبر! این جا تمام تبیین دکتر سروش در هم می پاشد.

7) خود قرآن وحی به محمد را به قرآن "محدود" کرده و هر چه خارج از آن بشری است نه حاصل تعامل با منبع وحی. این وحشیگری هایی مثل سنگسار و بسیاری از سنت های جاهلیت مثل ازدواج با کودکان.. و کشورگشایی ها و غارت ها را دایره وحی خارج می کند.

8)...

-- آرش ، Feb 27, 2009 در ساعت 12:20 PM

ماني عزيز
در كتاب دنياي صوفي اثر يوستين گرودر مقايسه اي بين اديان هندي اروبايي و سامي انجام گرفته است.
pejman

-- pejman ، Feb 27, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
جناب فرشاد
نویسنده مطلب سایت انبیا نمی دانم کیست و اگر این را می خواند خوب است از برداشت خود ‏دفاع کند. در روایات ما سفارش شده است اگر در حین مناظره مخالف شما حرف حقی گفت، آن ‏را انکار نکنید. از نظر بنده، انتقاد شما بر برداشت اول نویسنده وارد است. اما در بین مطالب این ‏سایت، سه مطلب بیشتر نظر مرا جلب کرد گل سرخ، جنین و میخ بودن کوهها. خوب است اگر ‏آنها را نیز قبول ندارید نقد کنید.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 10 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Feb 28, 2009 در ساعت 12:20 PM

- آقاي لطيفي،
شما خود را مومن معرفي مي كنيد. اهل تسنن خود را مومن مي شمارد و شما را رافضي مي داند، يك هندو هم خود رامومن مي داند.
اگر شما ديگران راشبهه دار مي ناميد، آنها هم مي توانند شما را متعصب، مقلدبي تفكر، انسان پرست، پيرو بي اراده و . . . بنامند، لطفاً توهين نفرماييد.
حتي شيطان پرستان نيز خود را مومن مي دانند!!!
شما در برخورد با ديگرانديشان بايد مشخص كنيدكه آيا همزيستي مسالمت آنيز با ديگرانديشان را قبول داريد يا نه؟ اگر قبول داريد كه با افراد انسان بر اساس اصول انساني برخورد كنيد هر چند مخالف نظر شما باشند.
اگر همزيستي مسالمت آميز را قبول نداريد كه ديگر نقطه مشتركي با ديگران نداريد و هميشه به دنبال اعمال زور بر آنها هستيد. يعني اگر چنين فكر كنيد در واقع شما تنها داور ميان خود و ديگر انديشان را شمشير مي دانيد.
مي شناسيم كساني را كه هرچند مسلمانند ولي به هيچ روي به خود حق تجاوز به حريم زندگي شخصي ديگران را نمي دهند.
اين امكان كه راديو زمانه فراهم كرده اگر نگوييم تنها ولي جزو معدودمواردي است كه به ديگران فرصت ابراز نظر مي دهد، ديگراني كه همفكران شما در طول تاريخ دستور قتل و خفه كردن صداي آنها را داده اند. صداي شما و همفكران شما شب و روز و در طول تاريخ در فضاي اين مملكت، به عنوان يك تكصدايي ظالمانه، شنيده شده و الان هم حاكم است. حالا نبايد از اينكه روزنه باريكي براي ديگر اندبشان باز شده بر اشفته شويد.

-- عليرضا ، Feb 28, 2009 در ساعت 12:20 PM

فقط می خواستم عذر خواهی کنم به خاطر اینکه کیبورد من دچار مشکل شده بود و حرف "د " را گاهی تایپ می کرد و گاهی نمی کرد و من هم به خاطر عجله ای که داشتم متوجه نشدم که میلیارد، میلیار شده!

-- فرشاد ، Feb 28, 2009 در ساعت 12:20 PM

آقاي كرمي
نوشته ي شما غروز انگيز و بسيار خواندني است.
متاسفم كه برخي از كامنت گذاران به جاي مقابله با انديشه ي ستايش انگيز شما و نقد متين تان به وااسلاما و ... پناه برده اند و به استدلال هاي شما نزديك نشده اند.
شيرين.

-- شيرين ، Feb 28, 2009 در ساعت 12:20 PM

زمانه جان تنبل شده ای ها ! چرا اینقدر طول می کشد تا نظرها را منتشر کنی؟!

-- فرشاد ، Feb 28, 2009 در ساعت 12:20 PM

آقای لطف علی بسیار گرامی
از مطلبتان بسیار استفاده بردم و عالی بود .
همانگونه که عرض کردم بنده معتقدم شما به اسلام واقعی کاملا معتقدید و این را وجدانن میگویم که بنظر بنده در بین کسانی که در اینجا کامنت می گذارند احتمالا شما صادقترین فرد نسبت به اسلام واقعی هستید و این قابل تحسین است .
آقای نکونام اعتقاد به "دین نکونام" دارند نه دین محمد و اصرار دارند ثابت کنند " دین نکونام" همان " اسلام" است و این قدری مشکل ساز است .من و بسیاری از دوستان شجاعت بیان نظراتمان را داریم علیرغم خطراتی که امثال شما برای ما و هم وطنانمان پدید آورده اید . شما هم شهامت ابراز نظراتتان را دارید و از مواهب آن ( تدریس بسیار بیش از ساعات موظف علیرغم بیکاری بسیاری از دانش آموختگان کشور) بر خوردار میشوید ولی آقای نکونام متفاوت هستند آنچه اغلب ایشان می فرمایند هیچ ربطی به اسلام ندارد .
من همچنان همه دوستان مومن به اسلام را دعوت می کنم بجای وقت گذاشتن و خواندن نظرات من نظرات شما را بارها بخوانند . آنچه شما میفرمائید دقیقا اثبات عینی همان است که من سعی در اثباتش را دارم . از شما بی نهایت سپاسگزارم .
ضمنن من با مسجد جمکران مثل هر مسجد دیگری مشکل ندارم . من با چاه ( بخوانید بت)مسجد جمکران مشکل دارم . کسی که معتقد به بت شکنی پیامبر است دیگر زشت است بعد از 1400 سال بیاید و به چاه - درخت - ضریح -... متوسل شود و این خلاف ایمان است .

-- ایرانی ، Mar 1, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
آقای علیرضا
نوشته مرا با عصبانیت نقد کرده اید. مقصود بنده از افراد شبهه دار اصولا این نبوده است که در ‏باره اعتقادات خود دچار شبهه اند. قرآن می گوید «هر حزبی به آنچه دارند خوشحالند.» روم:32 ‏
مقصود بنده این بود که این افراد در باره صدق اعتقادات اسلامی آن هم بر اساس مذهب شیعه ‏دوازده امامی و نیز بر اساس دیدگاه غالب علمای حوزه علمیه قم دچار شک و شبهه اند. اگر ‏چنین نیست و این اعتقادات را صادق و مطابق واقع می دانید، اصولا حرف بنده شامل امثال شما ‏نمی شود اما اگر این طور نیست، در باره چنین اعتقاداتی دچار شک و شبهه هستید. ‏
شبهه داشتن، به تنهایی چیز بدی نیست. ممکن است یک فرد مؤمن هم گاه برایش شبهه پدید ‏آید. در باره مطلبی شک کند. تحقیق می کند و واقعیت را در می یابد. ‏
در ضمن بنده از این که با مخالفان اعتقادات خود مناظره کنم، به شرط این که عقل و علم و ‏منطق حاکم، و از توهین و تحقیر و تمسخر دور باشد، استقبال می کنم.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 11 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Mar 1, 2009 در ساعت 12:20 PM

جناب لطیفی
بسیار خوشحالم که حرف حق را قبول می کنید و پذیرفتید لا اقل بخشی از این معجزات علمی که در مورد قرآن گفته می شود، اساس و منطق درستی ندارد. اما در رابطه با گل سرخ و بیگ بنگ و بیگ کرانچ! اولاً آنچه در سایت انبیا آمده خودش دارای تناقض است. از آیه (و ما آسمان ها را با قدرت خود بنا كرديم و همواره آن را وسعت مي بخشيم) بیگ بنگ را نتیجه گرفته و از آیه (...مانند طوماري آنرا در هم خواهد پيچيد) بیگ کراچ را نتیجه گرفته است. توجه داشته باشید که اگر قرار باشد که دنیا همواره در حال گسترش و وسعت دادن باشد، دیگر نمی تواند پدیده بیگ کرانچ اتفاق بیفتد! و اگر قرار باشد بیگ کرانچی در کار باشد، آیه همواره آنرا وسعت می بخشیم را نقض می کند!
ثانیاً بیگ کرانچ فقط یک نظریه است و هیچ کس نگفته که حتماً بیگ کرانچی اتفاق خواهد افتاد در حالیکه در سایت انبیا آمده است (مدتي بعد به كمك تحقيقات عده اي از دانشمندان مشخص شد كه علاوه بر بيگ بنگ پديده اي به نام بيگ كرانچ هم بايد وجود داشته باشد) حالا این عده ای از دانشمندان کی هستند؟ احتمالاً فقط سایت انبیا می داند! در این رابطه بهتر است به کتابهای مرجع رجوع کنید. ثالثاً نتیجه گرفتن بیگ کرانچ از در هم پیچیدن دنیا مانند نتیجه گیری کروی بودن زمین از دو مشرق و دو مغرب است! آخرین نکته هم این است که این ترجمه هایی که در این سایت آمده ترجمه های درستی نیستند و صرفاً برای بهره برداری معجزه ای، این چنین ترجمه شده اند! به عنوان مثال علامه طباطبایی آیه 37 سوره الرحمن را چنین ترجمه کرده است : (پس روزى كه آسمان شكافته شود، آن وقت مانند روغن مذاب سرخ مى گردد) همچنین ترجمه آقای مکارم شیرازی چنین است :( در آن هنگام كه آسمان شكافته شود و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناكى رخ مى‏دهد كه تاب تحمل آن را نخواهيد داشت((
در حالیکه سایت انبیا ترجمه کرده است :( آسمان ها روزي دوباره شكاف برمي دارند و مانند گل سرخي باز مي شوند).
دوست عزیز از شما خواهش می کنم کمی فکر کن

-- فرشاد ، Mar 1, 2009 در ساعت 12:20 PM

پژمان گرامی. منظورم بیشتر منبع یا منابع علمی بود. به هرحال ممنونم که زحمت کشیدید.

-- مانی ب. ، Mar 1, 2009 در ساعت 12:20 PM

قابل دفاع نبودن برخي از تفسيرهاي مشهور
من خدمت برادر لطيفم جناب آقاي لطيفي عرض بكنم: برخي از تفسيرهاي مشهوري كه براي آيات قرآن به دست داده شده، نظر به اين كه با تكيه به بستر نزول آيات نيست، غير قابل دفاع است و شما هم گاهي همين تفسيرها را نقل مي‌كنيد و مايه مسرت كساني مثل آقاي ايراني را فراهم مي‌نماييد و به قول ايشان، منقولات شما همان كاري را مي‌كند كه وي در پي آن است. تعريف و تمجيد نامبرده نيز از شما به همين جهت است و گرنه وي كسي نيست كه بخواهد از اسلام و قرآن دفاع كند. ما گاهي با دفاع بد از اسلام و قرآن زمينه مساعدي را براي هجمه خصم فراهم مي‌كنيم.

-- نكونام ، Mar 1, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
ماجراهای گل سرخ
جناب فرشاد
از این که حق پذیری بنده را تأیید کرده ای متشکرم. اسلام با تعصب به معنای دفاع غیر منطقی ‏مخالف است. در کتاب تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، ج‏15، ص: 371 آمده ‏است: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِيَّةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ ‏أَعْرَابِ الْجَاهِلِيَّة « هر که در دلش ذره ای تعصب داشته باشد، خدای او را روز قیامت همراه با ‏اعراب جاهلیت محشور خواهد کرد.»‏
خدا کند همه دنبال حق باشیم و از سماجت غیر عقلانی خودداری کنیم. حرف حق را از هر که ‏شنیدیم بپذیریم حتی اگر مخالف ما باشد.‏
اما در باره گل سرخ سخن آغاز کنیم. آیه این است: (فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهان‏ ‏الرحمن: 37) پس هنگامی که آسمان شکافته شد، پس ....‏
برای درک معنای ورده می توانید آن را در گوگل تصویری جست و جو کنید. تصویر دهها گل ‏سرخ را خواهد آورد. الدهان در قاموس قرآن، ج‏2، ص: 365 چنین معنا شده است: «دهان بر ‏وزن كتاب معناى اوّلى آن بنا بر آنچه صحاح و قاموس و اقرب گفته، چرم سرخ است در مجمع و ‏مصباح آنرا جمع دهن بمعنى روغن دانسته است و نيز بمعنى ته مانده روغن جوشان آمده است. ‏‏»‏
در باره دو مورد دیگر، جنین و میخ بودن کوهها نقدی را نیاورده اید. ‏
در باره آسمانها، از نگاه قرآن پیوسته در حال گسترش هستند و نیز روزی آسمانها مانند جمع ‏کردن نامه ها جمع خواهند شد. ‏
‏(و آسمان را بنا كرديم بقدرت خود و همانا ما وسعت دهنده‏ايم‏. ذاریات:47) ‏
‏(روزى كه آسمان را همچون در پيچيدن صفحه نامه‏ها در مى‏پيچيم. همان گونه كه بار نخست ‏آفرينش را آغاز كرديم، دوباره آن را بازمى‏گردانيم. وعده‏اى است بر عهده ما، كه ما انجام دهنده ‏آنيم. انبیا: 104)‏
استدلال شما در عدم انطباق این آیات با تازه ترین نظریات علمی، برای بنده قانع کننده نبود. ‏
خادم کوچک قرآن مجید: 11 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Mar 1, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقای ایرانی
بهترین تصویر از اسلام را جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ارائه می دهد که از دهها مجتهد شکل ‏گرفته است. پس از آن، می توان از رادیو معارف یاد کرد که سایت خاصی هم دارد و پیام جو ‏غالب علمای قم را انعکاس می دهد. در روایات ما آمده است در آخر الزمان (نزدیک ظهور) پیام ‏حق را باید از قم شنید. بنده، هر چند تلاش می کنم تصویر درستی از اسلام عزیز ارائه دهم اما ‏خود را از اشتباه معصوم نمی دانم. برای دکتر نکونام احترام قائلم و هر چند در برخی موارد ‏اختلاف نظرهایی داریم اما اشتراک نظرها خیلی بیشتر است. بار دیگر از زحمات ایشان تشکر می ‏کنم. ‏
در باره "چاه مسجد جمکران"، می توانید یک تحقیق اینترنتی داشته باشید. اصل ماجرا این ‏است که در برخی روایات آمده است هر گاه مشکلی داشتی و خواستی آن را به استحضار امام ‏عصر عج برسانی تا او از خدا استجابت دعا را بخواهد، طبق دستور دعا را بنویسید. حاجت خود را ‏درج کنید و پس از ذکر نام یکی از نواب خاصه حضرت نامه را به آب روان یا چاه آب متروک ‏بیندازید. چاه مسجد جمکران از باب دومی است هر چند قداست مسجد و فضای معنوی آن، ‏ضریب اثربخشی دعا را بیشتر می کند.‏
در باره تدریس زیاد، باید عرض کنم هر چند پاسخ نه دادن به دوستان برایم بسیار مشکل است ‏تاکنون چند دعوت به تدریس، سخنرانی یا نگارش مقاله را رد کرده ام و نیز قصد دارم از نیمسال ‏آینده، بخشی از تدریس خود را کمتر سازم تا هم تحقیق بیشتری داشته باشم و هم نسل نو، ‏مجال بیشتری برای تدریس بیابد. ‏
خادم کوچک قرآن مجید: 11 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Mar 1, 2009 در ساعت 12:20 PM

قابل دفاع نبودن اعجاز علمي قرآن
قرآن كتاب هدايت ديني است و انتظار اين كه در آن آموزه‌هاي علمي آمده باشد، غير واقعي است. بايد آيات كوني قرآن را همان‌گونه كه مخاطبان قرآن يعني عرب حجاز در عصر پيامبر اسلام(ص) فهميدند، فهميد؛ نه آن گونه كه در دوره معاصر با اقتران به دستاوردهاي علمي درك مي‌كنيم. تفسير قرآن با تكيه بر دستاوردهاي علمي نوعي تفسير به رأي و مورد مذمت است.
براي مثال، آيه «وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (ذاريات، 47)؛ و ما آسمان را به دست(قدرت) خود ساختيم و گسترش‌‌‌ داديم».
در اين آيه گفته شده است، اين آسمان به اين فراخي به قدرت ما ساخته شده است. در آن هرگز از اين سخن نرفته است كه ما در حال گسترش آن هستيم تا دلالتي علمي داشته باشد؛ زيرا در اين آيه، خطاب به مشركان مكه، آفرينش آسمان از نشانه‌‌هاي قدرت الهي برشمرده شده است و به طور طبيعي بايد آنان از آن تلقي روشني داشته باشند. بي ترديد تلقي آنان همين فراخي و گستردگي موجود و مشهود آسمان است؛ نه گسترش آسمان در آينده. آنان هرگز از گسترش آسمان در آينده هيچ آگاهي و تصوري نداشتند تا با توجه به آن به قدرت الهي پي ببرند.
در تمام آياتي كه نشانه‌هاي قدرت الهي(آيات الله) برشمرده شده است، مشاهده مي‌شود، از حقايق محسوس و معهود عرب عصر نزول سخن رفته است؛ نه آنچه كه بشر در دوره معاصر به كشف آن نايل آمده است.
اساساً، ادعاي اين كه در قرآن آياتي آمده است كه عرب عصر نزول معناي آنها را نمي‌فهميدند يا كج مي‌فهميدند، خلاف فصاحت و بلاغت قرآن و هدايت‌كنندگي آن و حكمت الهي است.

-- نكونام ، Mar 2, 2009 در ساعت 12:20 PM

آقای نکونام گرامی
بنده از صداقت آقای لطف علی در بیان شفاف اعتقاداتش تمجید نمودم و این کار را در مورد هر کس دیگری هم که این کار را کند و حتی اعتقاداتش کاملا بر علیه بنده هم باشد میکنم .ولی شما اصول موضوعه خود را " حقانیت دین نکونام" فرض کرده اید و سپس بدنبال راههائی میگردید تا این حقانیت را توجیه کنید و در خاتمه بدون استدلال منطقی به مخاطبان میگوئید " دین نکونام" همان "دین اسلام" است که شما بدلیل مسلمان بودن پدر و مادرتان بدان معتقد شده اید!؟
ولی آقای لطف علی همچون آقای احمدی نژاد در بیان اعتقاداتش اغلب صادق است و بدون خجالت کشیدن در اینجا از کتب مجلسی و حتی شاید کتب نوحه خوانی مدرک آورد که همگی نشان دهنده پاکی روح ایشان است ( وجدانن قصد تمسخر نداشته و صادقانه میگویم) اما شما آقای نکونام اگر پل صراطی وجود داشته باشد قطعا بدلیل " گندم فروختن و کاه تحویل دادن" مواخذه خواهید شد . وضع من که از هردو شما روشنتر است خداوند خود بنده را در مسیر گمراهی رهنون ساخت و از هفت دولت آزادم و چون خداوند " حکیم " هستند قطعا ناچار مرا به بهشت خواهند برد چون بنده طبق خواست ایشان ایثار کرده و یک عمر را در گمراهی سپری کرده ام و توفیق هدایت ( مانند امثال شما) نسیبم نگشته. پیروز باشید .

-- ایرانی ، Mar 3, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
برادر نیکویم جناب آقای نکونام
از محبت شما سپاسگزارم و انتقادتان را بیش از پیش مد نظر قرار خواهم داد. حرف حساب ‏جواب ندارد. از خدای بزرگ می طلبم همه ما را به مسیری که خود می پسندد هدایت فرماید.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 13 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Mar 3, 2009 در ساعت 12:20 PM

بالاخره ما نفهمیدیم معنی آیه 47 سوره ذاریات چیست. آقای لطیفی با استناد با سایت انبیا می گوید این آیه نشانه انطباق با تئوری انبساط کائنات است و آقای نکونام می گوید که چنین نیست و (در آن هرگز از اين سخن نرفته است كه ما در حال گسترش آن هستيم تا دلالتي علمي داشته باشد).
جناب لطیفی در مورد جنین اظهار نظر نمی کنم چون بنده در این مورد اطلاعاتی ندارم که بخواهم رد کنم یا بپذیرم هر چند که در جایی خواندم جنین شناسی قرآن مطابق حرفهای جالینوس است که در قرن 2 میلادی زندگی می کرده. در مورد کوه و میخ هم به نظر من بیشتر شوخی است تا جدی! اصولاً میخ را برای الصاق و اتصال چیزی بر روی چیز دیگر به کار می برند. در قدیم هم چون فکر می کردند زمین مسطح و صاف است، چنین می اندیشیدند که کوهها همچون میخ سطح زمین را روی چیز دیگری ثابت نگه داشته است!! ولی امروزه این حرف خنده دار است. کره زمین که در فضا معلق است و تحت نیروی جاذبه به دور خورشید می چرخد، احتیاجی به میخ ندارد که آنرا ثابت نگه دارد.
در مورد انبساط کائنات هم سه نظریه وجود دارد که هنوز معلوم نشده کدامیک در نهایت اتفاق خواهد افتاد. اگر تراکم کائنات از میزان تراکم مطلق ( تقریباً ا اتم هیدروژن در هر متر مکعب) قوه جاذبه برای پایان دادن انبساط کائنات کافی نخواهد بود و تا ابد انبساط ادامه خواهد یافت. اگر تراکم با تراکم مطلق برابر باشد کائنات در نهایت به تعادل خواهد رسید و اندازه آن ثابت خواهد بود. و در صورتی که تراکم، از تراکم مطلق بیشتر باشد، کائنات پس از گذراندن دوره انبساط، به تعادل خواهد رسید و بعد انقباض آن شروع خواهد شد و در نهایت به بیگ کرانچ ختم خواهد شد. بد نیست بدانید مطابق فرمولهای نظریه نسبیت انشتین که از همه آزمایشات تا به حال سربلند بیرون آمده، کائنات همواره منبسط خواهد شد. انشتین وقتی اینرا با فرمولهایش ثابت کرد، چون نمی توانست آنرا بپزیرد، عاملی تحت عنوان عامل کیهانی به فرمول خود اضافه کرد تا جلوی انبساط کائنات در فرمولش گرفته شود. 10 سال بعد هابل دانشمند آمریکایی ثابت کرد که کائنات در حال انبساط است و انشتین اضافه کردن ثابت گیهانی را بزرگترین اشتباه عمر خود خواند!

-- فرشاد ، Mar 4, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
آقایان علی و رضا
اسلام هرگز ارزش زن را تحقیر نکرده است. قرآن مجید، آسیه همسر فرعون را به عنوان الگو ‏برای مؤمنان و نه فقط زنان معرفی کرده است. رسول خدا(ص) بهشت را زیر پای مادران معرفی ‏کرد و نیز فرمود: زن درستکار از هزار مرد ناصالح بهتر است. ‏
اسلام به انضباط اهمیت می دهد به همین دلیل، برای هر کاری مسئول مشخص کرده است. ‏مشخص نبودن مسئول، بی انضباطی می آورد. اگر اسلام مسئولیت خانواده را بر عهده مردان قرار ‏داد و خروج زن دائمی از منزل را منوط به اذن شوهر کرد، به دلیل اهمیت انضباط و نیز به دلیل ‏کمک به آرامش روحی و روانی و جسمی زنان است که برای حفظ زیبایی آنان مهم است. ‏
در نهج البلاغه آمده است که زن همچون دسته گلی خوشبوست و نه قهرمان. چنین است که ‏اسلام کارهای حساس و نیازمند عشق و عاطفه مانند تربیت فرزندان را بیشتر به مادران سپرده ‏است و امور دشوار و نگرانی برانگیز مانند قضاوت، رهبری، و امثال آن را به مردان واگذار کرده ‏است.‏
مرحوم استاد محمد دشتی که دهها سال در باره نهج البلاغه، تدریس و تحقیق کرده بود اعتقاد ‏داشت منظور از کلمه نواقص در عبارت نواقص العقول، متفاوت است. یعنی عقل خانمها با آقایان ‏فرق دارد. ‏
بنده چنین می اندیشم که خدای بزرگ به انسانها بر اساس نیازمندیهایشان در زندگی ‏استعدادهای مختلفی عنایت کرده است. همان طور که استعداد عقل در بین مردان نیز یکسان ‏نیست، چه اشکالی دارد اگر میانگین توزیع آن در سطح دو جنس متفاوت باشد؟ به سخن دیگر، ‏همان طور که سطح توان جسمی مردان به طور میانگین بیش از زنان است، سطح توانمندی ‏عقلی آنان نیز بیشتر باشد. در برابر سطح زیبایی، عشق و عاطفه زنان بیشتر از مردان است، اموری ‏که برای زندگی خود بیشتر نیاز دارند.‏
در روایات هم آمده است از مشورت با زنان بپرهیزید مگر زنی که به کمال عقل تجربه شده ‏باشد. بر این اساس، زنان با عقل کامل هم داریم. سایر زنان، می توانند همانند مردان با انجام ‏مطالعات علمی و کسب دانش و تجربیات اجتماعی، سطح عقل خود را بالا ببرند. ‏
در هر صورت، سئوالات در باره زنان بسیار است و مجال بنده اندک. پیشنهاد می شود "پرس و ‏جو" را در گوگل جست و جو دهید و به سایت درگاه پاسخگویی به مسائل دینی وارد شوید. این ‏سایت، مرکز مشترک دهها مرکز پاسخگویی به سئوالات دینی در حوزه علمیه قم است. به بانک ‏پرسش و پاسخ بروید و در قسمت زنان، حقوق زنان، پاسخ دهها سئوال مرتبط را بخوانید.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 18 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Mar 8, 2009 در ساعت 12:20 PM

آقای لطف علی گرامی
آن دهها سایت پاسخگوئی حوزه علمیه با رسیدن قیمت نفت به زیر 35 دلار کم کم باید بفکر نان باشند که خربزه آب است . مشکل ما پیدا کردن سایتهای توجیه کننده نیست مشکل ما یافتن فردی منطقی در میان پاسخگویان است که قبول کند دو دو تا چهار تا میشود .
در جلسه سنای امریکا در هفته گذشته یکی از کارشناسان سخن جالبی گفت . او گفت وقتی خاتمی سخن از گفتگوی تمدنها میگفت قیمت نفت 12 دلار بود و هنگامی که این قیمت به 70 دلار رسید احمدی نژاد از انکار هولوکاست و نابودی اسرائیل سخن گفت . آیا در این سیستم اگر چاههای نفت ایران در دم نابود شوند ( که آرزوی بزرگ تمامی دوستداران ایران است) آیا هیچ حکومت استبدادی با دهها سایت توجیه کننده استبداد در حوزه علمیه آن قابل بقا خواهد بود . در آنصورت احتمالا سلمان رشدی برای پست وزارت ارشاد دعوت میشود .

-- ایرانی ، Mar 10, 2009 در ساعت 12:20 PM

معنی کلمه نواقص را هم فهمیدیم! توجه کنید عبارت " زنها ناقص العقل هستند" یعنی "عقل زنها با مردها فرق دارد"!!!
به قول ایرانی عزیز شب هم یعنی روز و روز هم یعنی شب!
جناب لطیفی شما ( و البته محمد دشتی) ما را چند ساله فرض کرده اید؟! کودک دبستانی؟!

-- فرشاد ، Mar 10, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
جناب فرشاد
‏1.‏ بنده شما را یک مهندس فرض کرده ام. نمی دانم درست است یا نادرست اما از یک ‏استدلال ریاضی شما چنین حدس زدم. ‏
‏2.‏ استاد محمد دشتی که چند سال قبل (احتمالا 1380) در یک سانحه رانندگی مرحوم ‏شدند از سال 1353 به صورت تخصصی در باره نهج البلاغه تحقیق می کرد و رئیس ‏مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین بود. او دهها کتاب در باره نهج البلاغه نوشت که ترجمه ‏او از نهج البلاغه از همه مشهورتر است. ‏
‏3.‏ استاد محمد دشتی، فراز مورد اختلاف در خطبه ۸۰ نهج البلاغه را این گونه ترجمه ‏کرده است: « اى مردم! همانا زنان در مقايسه با مردان، در ايمان، و بهره‏ورى از اموال، و ‏عقل متفاوتند»‏
‏4.‏ او در بیان علت ترجمه «نواقص» به «تفاوت» چنين نگاشته است: «ظاهر اين خطبه و ‏كلمه «نواقص» مخالف آيات قرآن كريم و عقايد و فلسفه اسلامى است، اگر بگوييم كه ‏‏(خدا نيمى از انسان ها «زنان» را ناقص آفريد) تنها راه جمع آن است كه در واژه ‏‏«نواقص» تصرف كنيم و معناى آن را «تفاوت» و «اختلاف» بدانيم كه در لغت و واژه ‏هاى قرآن نيز به جاى يكديگر استعمال شده اند، آن گاه تضاد ظاهرى اين خطبه با قرآن ‏كريم و مبانى اعتقادى برطرف مى شود، كلمه «نواقص» در اين جا يعنى تفاوت و تفاوت ‏در آيه ۳ ملك «ماترى فی خلق الرحمن من تفاوت» يعنى نقص و كاستى، امام مى ‏خواهد بفرمايد كه زن و مرد هر كدام روحيات و صفات مخصوص به خود را دارند و ‏جايگاه هر كدام بايد حفظ گردد. پس عايشه را كه يك زن است سوار بر شتر، فرمانده ‏خود قرار ندهيد كه شورش بصره را به پا كند و آن همه خون مسلمانان را بر زمين ‏ريزد.» قابل ذكر است كه اين خطبه در جنگ جمل ايراد شده است. ‏
‏5.‏ با همه احترامی که برای استاد دشتی قائل هستم، باید عرض کنم نظر بنده متفاوت ‏است. در نظر قبلی، دیدگاه خود را بیان کرده ام.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 21 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Mar 11, 2009 در ساعت 12:20 PM

بسم الله الرحمن الرحيم
جناب ایرانی
در سایت پرس و جو، نوشته هایی از دهها و شاید صدها پاسخگو نشر می یابد. درست نیست با ‏یک نگاه سطحی به این سایت، یکسره مطالب آن را غیر منطقی ارزیابی کنید. پیشنهاد می کنم با ‏دقت بیشتری مطالب این سایت را بررسی کنید و اگر بازهم بر نظر خود باقی ماندید آن را به ‏صورت مستدل برایشان بفرستید تا انتظارات افرادی مانند شما را دریابند.‏
خادم کوچک قرآن مجید: 21 اسفند 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Mar 11, 2009 در ساعت 12:20 PM

جناب لطف علی گرامی
راه منطقی استدلال این است که قبل از ثبوت نسبت به بی نظر باشیم .
در آن سایتها که فرمودید یک مشکل اساسی وجود دارد که با " اصل عدم قطعیت " میتوان همگی را رد کرد :
همه آنان برایشان " حقانیت مطلق قران و وحیانیت آن " - معصومیت پیامبر و ائمه - .... و خلاصه حقانیت مطلق اسلام " فرض مسلم " است آنگاه میخواهند به ایرادات پاسخ دهند . عزیز من بنده شما و اعتقاداتتان را درک میکنم ولی خدای بزرگ-مهربان-دانا-حکیم-عاشق انسان-... و منطقی که من او را ناظر بر اعمالم می دانم از من خواهد رنجید اگر مانند شما رفتار کنم و حکم قضیه را " اصل موضوعه" بحساب آورم . خدای من بسیار باهوش و منطقیست و نمی توان به او کلاه شرعی زد . او با الله مدینه تقریبا هیچ نقطه مشترکی ندارد .

-- ایرانی ، Mar 12, 2009 در ساعت 12:20 PM

جناب لطیفی
بنده مهندس نیستم.
آقای دشتی و امثال او فقط و فقط جهت توجیه و انطباق با شرایط زمانه این چنین ترجمه می کنند. از نظر او اینکه زنها ناقص العقل هستند حرف خوبی نیست بنابراین برای توجیه آن چاره ای ندارد مگر اینکه معنای جمله را تغییر دهد.
ضمنن دلایلی که علی بن ابیطالب در این خطبه می آورد فقط در مورد عایشه صدق نمی کند . همه زنها شهادتشان نصف مردهاست، عادت ماهیانه دارند و ...

-- فرشاد ، Mar 12, 2009 در ساعت 12:20 PM

جناب فرشاد گرامی
از آنجائی که ممکن است برخی تصور کنند منظور شما از " دشتی " آقای علی دشتی باشد و آن مرد آزاده مورد بی حرمتی در اذهان واقع گردد . از شما تقاضا دارم نام " محمد دشتی " را که منظور شما بود را کامل قید فرمایند تا محقق واقعی بیطرف از " ماله کش" تفکیک گردد . سپاسگزارم -پیروز باشید

-- ایرانی ، Mar 14, 2009 در ساعت 12:20 PM

جناب ایرانی
حق با جنابعالی است. منظور من محمد دشتی است.

-- فرشاد ، Mar 14, 2009 در ساعت 12:20 PM