...
تو با گلوله ، من با گل
تو با شلیک ، من با آواز
تو زرد نفرت و کبود کین
من سرخ عشق و سبز پرواز
کسب تو قتل گل و شبنم
اعدام باد و نور و دریا
کار من کشت چراغ و دف
تیمار رنگ و رقص و رویا
...
شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد!
ضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد!
حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن
ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد!
برای رند در به در ، این من عاشق سفر
وای که بی کرانی حصار تو کرانه شد
وای که در عزای عشق ، کشته شد آشنای عشق!
وای که نعره های عشق ، زمزمه ی شبانه شد!
ای تکیه گاه تو تنم! سنگر قلب تو منم!
وای که نیزه ی تو را ، سینه ی من نشانه شد!
درخت پیر تن من ، دوباره سبز می شود!
که زخم هر شکست من ، حضور یک جوانه شد!
وای که در حضور شب ، در بزم سوت و کور شب
شب کور وحشت تو را ، قلب من آشیانه شد!
وای که آبروی تو ، مرد انالحق گوی تو
بر آستان کوی تو ، جان داد و جاودانه شد!
من همه زاری منم ، زخمی زخمه ی تنم
برای های های من ، زخمه ی تو بهانه شد!
درخت پیر تن من ، دوباره سبز می شود!
هر چه تبر زدی مرا ، زخم نشد ، جوانه شد!
(ایرج جنتی عطایی)
جواب مشت مشت است و جواب گلوله گلوله لا اقل با این رژیم ای سواران دلیر ایلات کجایید تا باز ان حماسه ها را در کوهساران و بیابانهای ایران سر دهید...که غرش تفنگهایتان لرزه بر اندام کثیف ملاها و حامیانشان بیاندازد
اقا جمشید دوست گرامی شما هم که روشهای اخوندها و دیکتاتورها را تجویز میکنی اگه دنبال ازادی و دمکراسی هستیم باید همه تفنگمان را زمین بگذاریم در اینصورت شاید پیروزی سبزها طول بکشد ولی نتیجه ان ماندگار خواهد شد.
سلام هیچ میدونید ما خودمون کاریکاتور های زنده ای هستیم که کشیده شدیم ولی دارن بازیمون میدن! حتی بدون اینکه خودمون بخوایم؟به چراش فکرکردین که کیابازیمون میدن؟
محسن عزیز دوست خوبم بعضی وقتها برای شفای مریض باید کارد جراحی به کار برد این نکبت که امروز دچارش هستیم با ملاطفت چاره اش نمیکنیم من هیچگاه با خشونت موافق نبوده و نیستم عزیزم اما در این برهه از تاریخ ایرانمان ان را لازم میدانم..... امیدوارم این نتیجه ای که به ان رسیده ام اشتباه باشد و لزومی به خونریزی نباشد .... ٣١ سال خون و اتش ... دیگه بس کنیم موفق باشی محسن
آنان که در زندان نیستند...
همان می اندیشند که زندانی ...
و همان میگویند که زندانی ...
سایه های اسیر ، گرچه «دست بسته» نیستند اما اسیرند ...
زندان بان ، زندانی را شکنجه میکند و برای دیدن واکنش ، به سایه ها که من و تو باشیم چشم دوخته است.
هم وطن، ما در برایر زندانیان و در برایر یکدیگر مسئولیم ...
با جمشید موافقم ...
این رژیم از 1400 سال قبل به زور اسلحه بر مردم ما حکومت کرده ... و مطمئن باشید از راه منطق و گفتگو با این حکومت به جایی نمیرسیم ... جواب چماق منطق نیست ... هیچ چماق داری اهل منطق و گفتگو نیست .. که اگر بود چماق به دست نمیگرفت ... در این 31 سال مردم ایران خون های زیادی دادند .. و ظلم فراوانی رو تحمل کردند ... پس به امید روزی که جواب مشت این حکومت رو با مشت بدیم ... چون مشت جواب منطقی مشت است ..... و در هر حال و به هر شرایط والاترین هدف همه ما با هر طرز فکر .. آزادی و دمکراسی و رفاه برای ایران و ایرانی است ... به امید اون روز
------------------------------
مانا: وقتی مشت میانجیگری کند کسی که قوی تر مشت بزند برنده است. این می شود قانون جنگل. بعید می دانم از این جنگل موعود چیز جذاب تری از این که هست در بیاید، ضمانتی هم نیست که مشتزن برنده، پس از فراغت از مسابقه، مشغول زدن ما نشود
نظرهای خوانندگان
سلام .امیدوارم پس از تغییر قدرت هر دو نفر بتوانند ازادانه فکر کنند و تفنگ را زمین بگذارند.
-- sasan ، Jul 13, 2010 در ساعت 09:04 AMجرم عقیدتی ضد انسانی است
-- آرمانی ، Jul 13, 2010 در ساعت 09:04 AMمفهوم روشنه،نحوه بیان هم قویه:)
-- وحید ، Jul 13, 2010 در ساعت 09:04 AMبا ریشه چه می کنید؟!
-- بابک ایرانی ، Jul 13, 2010 در ساعت 09:04 AMاین یک بازجوئی در رژیم جمهوری اسلامیست که بازجو با ضربات شلاق میخواهد محکوم را بحرف بیاورد و از او اقرار بگیرد.
-- مینوچهر ، Jul 13, 2010 در ساعت 09:04 AM...
-- بدون نام ، Jul 13, 2010 در ساعت 09:04 AMتو با گلوله ، من با گل
تو با شلیک ، من با آواز
تو زرد نفرت و کبود کین
من سرخ عشق و سبز پرواز
کسب تو قتل گل و شبنم
اعدام باد و نور و دریا
کار من کشت چراغ و دف
تیمار رنگ و رقص و رویا
...
شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد!
-- سهراب ، Jul 14, 2010 در ساعت 09:04 AMضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد!
حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن
ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد!
برای رند در به در ، این من عاشق سفر
وای که بی کرانی حصار تو کرانه شد
وای که در عزای عشق ، کشته شد آشنای عشق!
وای که نعره های عشق ، زمزمه ی شبانه شد!
ای تکیه گاه تو تنم! سنگر قلب تو منم!
وای که نیزه ی تو را ، سینه ی من نشانه شد!
درخت پیر تن من ، دوباره سبز می شود!
که زخم هر شکست من ، حضور یک جوانه شد!
وای که در حضور شب ، در بزم سوت و کور شب
شب کور وحشت تو را ، قلب من آشیانه شد!
وای که آبروی تو ، مرد انالحق گوی تو
بر آستان کوی تو ، جان داد و جاودانه شد!
من همه زاری منم ، زخمی زخمه ی تنم
برای های های من ، زخمه ی تو بهانه شد!
درخت پیر تن من ، دوباره سبز می شود!
هر چه تبر زدی مرا ، زخم نشد ، جوانه شد!
(ایرج جنتی عطایی)
جواب مشت مشت است و جواب گلوله گلوله لا اقل با این رژیم ای سواران دلیر ایلات کجایید تا باز ان حماسه ها را در کوهساران و بیابانهای ایران سر دهید...که غرش تفنگهایتان لرزه بر اندام کثیف ملاها و حامیانشان بیاندازد
-- jamshid ، Jul 14, 2010 در ساعت 09:04 AMاقا جمشید دوست گرامی شما هم که روشهای اخوندها و دیکتاتورها را تجویز میکنی اگه دنبال ازادی و دمکراسی هستیم باید همه تفنگمان را زمین بگذاریم در اینصورت شاید پیروزی سبزها طول بکشد ولی نتیجه ان ماندگار خواهد شد.
-- mohsen ، Jul 14, 2010 در ساعت 09:04 AMسلام هیچ میدونید ما خودمون کاریکاتور های زنده ای هستیم که کشیده شدیم ولی دارن بازیمون میدن! حتی بدون اینکه خودمون بخوایم؟به چراش فکرکردین که کیابازیمون میدن؟
-- بدون نام ، Jul 14, 2010 در ساعت 09:04 AMمحسن عزیز دوست خوبم بعضی وقتها برای شفای مریض باید کارد جراحی به کار برد این نکبت که امروز دچارش هستیم با ملاطفت چاره اش نمیکنیم من هیچگاه با خشونت موافق نبوده و نیستم عزیزم اما در این برهه از تاریخ ایرانمان ان را لازم میدانم..... امیدوارم این نتیجه ای که به ان رسیده ام اشتباه باشد و لزومی به خونریزی نباشد .... ٣١ سال خون و اتش ... دیگه بس کنیم موفق باشی محسن
-- jamshid ، Jul 14, 2010 در ساعت 09:04 AMآنان که در زندان نیستند...
-- ایرانی ، Jul 14, 2010 در ساعت 09:04 AMهمان می اندیشند که زندانی ...
و همان میگویند که زندانی ...
سایه های اسیر ، گرچه «دست بسته» نیستند اما اسیرند ...
زندان بان ، زندانی را شکنجه میکند و برای دیدن واکنش ، به سایه ها که من و تو باشیم چشم دوخته است.
هم وطن، ما در برایر زندانیان و در برایر یکدیگر مسئولیم ...
با جمشید موافقم ...
-- رضا ، Jul 15, 2010 در ساعت 09:04 AMاین رژیم از 1400 سال قبل به زور اسلحه بر مردم ما حکومت کرده ... و مطمئن باشید از راه منطق و گفتگو با این حکومت به جایی نمیرسیم ... جواب چماق منطق نیست ... هیچ چماق داری اهل منطق و گفتگو نیست .. که اگر بود چماق به دست نمیگرفت ... در این 31 سال مردم ایران خون های زیادی دادند .. و ظلم فراوانی رو تحمل کردند ... پس به امید روزی که جواب مشت این حکومت رو با مشت بدیم ... چون مشت جواب منطقی مشت است ..... و در هر حال و به هر شرایط والاترین هدف همه ما با هر طرز فکر .. آزادی و دمکراسی و رفاه برای ایران و ایرانی است ... به امید اون روز
------------------------------
مانا: وقتی مشت میانجیگری کند کسی که قوی تر مشت بزند برنده است. این می شود قانون جنگل. بعید می دانم از این جنگل موعود چیز جذاب تری از این که هست در بیاید، ضمانتی هم نیست که مشتزن برنده، پس از فراغت از مسابقه، مشغول زدن ما نشود
ساده و زیبا بود.
-- مهدی.غ ، Jul 24, 2010 در ساعت 09:04 AMاین که در سایه شکنجه گر در مقابل فکر او خم شده به نظرم جنبه ایست که دیگران ممکن است ندیده باشند.