مانا ی نازنین
موفقیت حرفه ای وهنریت راتبریک می گویم. راجع به این کارزیبایت هم باید یاد آوری کنم که باکمال سوگواری "چپ ها" چه سکولار وچه مذهبی همیشه استخوان لای زخم بوده اند ومتخصص درپروژه های "ناتمام" هستند. یادآوری خوشگلی است اگر برداشتم درست باشد. یا...هو
این هنرمند اتفاقی که بیرون در خیابان رخ داده دارد نقاشی میکند تا احتمالأ بدید جهانیان برساند مثل همان موبایل بدستانی که که از وقایع خیابانی تصویر میگرفتند تا آنرا در اینترنت بگذارند تا همه در دنیا ببیند و باید قبول کرد که آنها هم در نوع خود هنرمندان بی نظیری هستند. اما متاسفانه بعصی از این هنرمندان وقتی بواسطه هنر خود جایزه|ی بین المللی میگیرند, تبلیغ نابجائی از آن میکنند. مثلأ آنرا به قوم ها هدیه میدهند در حالیکه جابزه بواسطه هنرنمائِی ایشان در مورد به تصویر کشیدن درد و رنج مردم غیر قومی بوده. این بخصوص از آنجا نا امید کننده است که یکی از همین اقوامی که ایشان نامبرده کوچکترین حرکتی را در مسیر موضوعی که این هنرمند بواسطه آن جایزه گرفته که رهائی از ظلم ج ا است برنداشته.
طرح، به گمان من، ابتذال و استحاله ی جنبش سبز را نشان می دهد که اندک اندک تبدیل به لوژ هنری و پز انتزاعی شده است. سالیانه هایی که به کارناوال های فرهنگی-هنری بیشتر شبیه اند تا کنش و خواست اجتماعی.
خو گرفته ایم به دیدن درد و رنج - دنده مان پهن شده و نمی گزدمان دیدن شکنجه و کشتار. آنقدر زشت و کرخ شده ایم که با آرامش خاطر آخرین فواره های خون به مرگ در افتادگان را به پرده می کشیم. دست مستاصلی که دست یاری مان را التماس می کند را چه می کشیم. دستی که آن قدر زنده و نزدیک است که کافیست دستمان را از زیر چانه ی تفکر ژرف و مقبول هنریمان به ندایش برداریم. این، صحنه ی دردناک گندیدن انسان است. این تصویر تراژیک مرگ یک انسان در کنار مرگ انسانیت است. انسانیت ما.
برخلاف دوستان، چیزی که از لحظه ی اول دیدن این تصویر به ذهنم رسیده این است جنایاتی که برای سبزهای به خصوص دستگیر شده، در زندان های فجیع جمهوری اسلامی در حال وقوع به دلیل سهل انگاری و بی توجهی دیگرانیست که ظاهرا موافق سبزها هستند به گونه ای نمایانگر وضعیت آن ها به دیگران، چرا که نقاش این طرح به دلیل بی توجهی با دست خود باعث خونریزی سبزی شده که دست کمک به سویش دراز کرده است.
بی خیالی ما هم دستی در ریخته شدن خون جوانان آزادی خواه در بند است.
نقاش از پنجره اتاقش بیرون را می نگرد ودر انتخاب سوژه مستاصل است او به یاد می اورد دختر جوانی را که در درگیری خیابانی تیر خورده بود و لباس شخصی ها او را با خود برده بودند و او غمگین از اینکه چرا نتوانسته بود به او کمک کند .او به خیابان مینگرد و آخرین تصویر و کلام او را به یاد می اورد .....(رای من کجاست؟) و اینگونه تصویر دختر بر بوم نقاشی ثبت، و صدایش در خیابانها و گوشه کنار شهر از هر کوی و برزن شنیده میشود
بسیار تاثیر گزار...سپاس
به نظر من منظور این هست که خیلیها فقط دارن شرایط رو شرح میدن و از ظلم و ستم حکومت میگن بدون اینکه واقعا تحت تاثیر قرار بگیرن یا نیاز کمک مردم رو ببینن.
من این رو برداشت کردم اگرچه مسخره: دست راست نقاش که زیر چونشه یه نوع غم رو نشون می ده و اینکه سعی میکنه بیخیال نشون بده خودش رو.. ولی دست چپش که قلم تو دستشه یه جوری لذت و کیف و تحسین نقاشی.. یه حالت از مهارت و لذت!! نمی دونم چه جوری این همه احساس به من دست داد از این کارتون. در کل درد آور بود
الهام گرفته از نظر صفورا، من به یک برداشت دیگه رسیدم که گزنده است: هنرمند (بعنوان یک اندیشمند) نگاهی به وضعیت روزمره ی جامعه می اندازد و در پس روزمرگی ظاهری - شیوه ی زندگی ما - خشونت می بینه. ما با شیوه ی زندگیمون خشونت رو بازتولید می کنیم.
نظرهای خوانندگان
این کار یک خودزنی نیست؟
-- بدون نام ، Jun 24, 2010 در ساعت 10:12 AMانتقاد "وجدان مانا" از "خود مانا" ؟!!
مانا ی نازنین
-- Dalghak.Irani ، Jun 24, 2010 در ساعت 10:12 AMموفقیت حرفه ای وهنریت راتبریک می گویم. راجع به این کارزیبایت هم باید یاد آوری کنم که باکمال سوگواری "چپ ها" چه سکولار وچه مذهبی همیشه استخوان لای زخم بوده اند ومتخصص درپروژه های "ناتمام" هستند. یادآوری خوشگلی است اگر برداشتم درست باشد. یا...هو
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
-- farnaz ، Jun 24, 2010 در ساعت 10:12 AMبر دام مانده صید و صیاد رفته باشد
لطفااین کاریکاتور را بدون اینکه به روم بیارین که خنگم توضیح بدین. فرهاد
-- بدون نام ، Jun 24, 2010 در ساعت 10:12 AMاین هنرمند اتفاقی که بیرون در خیابان رخ داده دارد نقاشی میکند تا احتمالأ بدید جهانیان برساند مثل همان موبایل بدستانی که که از وقایع خیابانی تصویر میگرفتند تا آنرا در اینترنت بگذارند تا همه در دنیا ببیند و باید قبول کرد که آنها هم در نوع خود هنرمندان بی نظیری هستند. اما متاسفانه بعصی از این هنرمندان وقتی بواسطه هنر خود جایزه|ی بین المللی میگیرند, تبلیغ نابجائی از آن میکنند. مثلأ آنرا به قوم ها هدیه میدهند در حالیکه جابزه بواسطه هنرنمائِی ایشان در مورد به تصویر کشیدن درد و رنج مردم غیر قومی بوده. این بخصوص از آنجا نا امید کننده است که یکی از همین اقوامی که ایشان نامبرده کوچکترین حرکتی را در مسیر موضوعی که این هنرمند بواسطه آن جایزه گرفته که رهائی از ظلم ج ا است برنداشته.
-- مینوچهر ، Jun 24, 2010 در ساعت 10:12 AMطرح، به گمان من، ابتذال و استحاله ی جنبش سبز را نشان می دهد که اندک اندک تبدیل به لوژ هنری و پز انتزاعی شده است. سالیانه هایی که به کارناوال های فرهنگی-هنری بیشتر شبیه اند تا کنش و خواست اجتماعی.
خو گرفته ایم به دیدن درد و رنج - دنده مان پهن شده و نمی گزدمان دیدن شکنجه و کشتار. آنقدر زشت و کرخ شده ایم که با آرامش خاطر آخرین فواره های خون به مرگ در افتادگان را به پرده می کشیم. دست مستاصلی که دست یاری مان را التماس می کند را چه می کشیم. دستی که آن قدر زنده و نزدیک است که کافیست دستمان را از زیر چانه ی تفکر ژرف و مقبول هنریمان به ندایش برداریم. این، صحنه ی دردناک گندیدن انسان است. این تصویر تراژیک مرگ یک انسان در کنار مرگ انسانیت است. انسانیت ما.
ادامه بده مانا. هنر- هنر انسان بودن را- نجات بده.
-- آرمانی ، Jun 24, 2010 در ساعت 10:12 AMتا حدودی اغراق است. 1- هیچ معلولی بی علت نیست. 2- شاید هم عامل اصلی سوژه به تصویر در آمده باشد.
-- بدون نام ، Jun 24, 2010 در ساعت 10:12 AMبرخلاف دوستان، چیزی که از لحظه ی اول دیدن این تصویر به ذهنم رسیده این است جنایاتی که برای سبزهای به خصوص دستگیر شده، در زندان های فجیع جمهوری اسلامی در حال وقوع به دلیل سهل انگاری و بی توجهی دیگرانیست که ظاهرا موافق سبزها هستند به گونه ای نمایانگر وضعیت آن ها به دیگران، چرا که نقاش این طرح به دلیل بی توجهی با دست خود باعث خونریزی سبزی شده که دست کمک به سویش دراز کرده است.
-- شهرزاد ، Jun 25, 2010 در ساعت 10:12 AMبی خیالی ما هم دستی در ریخته شدن خون جوانان آزادی خواه در بند است.
این درد غربت نیست مانا؟ وطن حتی اگر در خون باشد رنگیست و آرامش خارج بودن سیاه و سفید وسنگین و پر رنج است. من در این اثر بیش از هر چیز دلتنگی می بینم.
-- آرش از مالزی ، Jun 25, 2010 در ساعت 10:12 AMوای.
-- vay ، Jun 27, 2010 در ساعت 10:12 AMروزی این جنایات هویدا می شود.
من هم سبزم.
دوست دارم بدانم چهره ما ترسان است یا این نظریه پردازان حکومت سید علی.
نقاش از پنجره اتاقش بیرون را می نگرد ودر انتخاب سوژه مستاصل است او به یاد می اورد دختر جوانی را که در درگیری خیابانی تیر خورده بود و لباس شخصی ها او را با خود برده بودند و او غمگین از اینکه چرا نتوانسته بود به او کمک کند .او به خیابان مینگرد و آخرین تصویر و کلام او را به یاد می اورد .....(رای من کجاست؟) و اینگونه تصویر دختر بر بوم نقاشی ثبت، و صدایش در خیابانها و گوشه کنار شهر از هر کوی و برزن شنیده میشود
-- صفورا ، Jun 28, 2010 در ساعت 10:12 AMبسیار تاثیر گزار...سپاس
به نظر من منظور این هست که خیلیها فقط دارن شرایط رو شرح میدن و از ظلم و ستم حکومت میگن بدون اینکه واقعا تحت تاثیر قرار بگیرن یا نیاز کمک مردم رو ببینن.
-- بدون نام ، Jun 29, 2010 در ساعت 10:12 AMمن این رو برداشت کردم اگرچه مسخره: دست راست نقاش که زیر چونشه یه نوع غم رو نشون می ده و اینکه سعی میکنه بیخیال نشون بده خودش رو.. ولی دست چپش که قلم تو دستشه یه جوری لذت و کیف و تحسین نقاشی.. یه حالت از مهارت و لذت!! نمی دونم چه جوری این همه احساس به من دست داد از این کارتون. در کل درد آور بود
-- ارتافرورد ، Jun 30, 2010 در ساعت 10:12 AMچرا چپ دسته؟
-- سحر ، Jul 1, 2010 در ساعت 10:12 AM-------------------
مگر چپ دست ها انسان نیستند؟
الهام گرفته از نظر صفورا، من به یک برداشت دیگه رسیدم که گزنده است: هنرمند (بعنوان یک اندیشمند) نگاهی به وضعیت روزمره ی جامعه می اندازد و در پس روزمرگی ظاهری - شیوه ی زندگی ما - خشونت می بینه. ما با شیوه ی زندگیمون خشونت رو بازتولید می کنیم.
-- آرمانی ، Jul 3, 2010 در ساعت 10:12 AMکمی کلیشه ای ست ولی احساسی
-- مهدی.غ ، Jul 24, 2010 در ساعت 10:12 AMدر گوشه ای نشستن و نظاره کردن و دم از آزادی زدن .
-- فربد ، Aug 13, 2010 در ساعت 10:12 AM