رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ دی ۱۳۸۸

با هم

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

«ما همه, یک ایرانیم»
بلاخره بعد از گذشت ٣٠ سال توانستیم «اتحاد ملت عزیزمان» را با «چشمانی گریان» و با «قلبی پر تپش» دوباره تجربه کنیم...
زن و مرد, کوچک و بزرگ, پیر و جوان, دست در دست هم, به امید فردایی بهتر, این ناجوانمردان تاریخ معاصر را در «زباله دانی تاریخ» خواهیم انداخت و «ایران نوینی» را با پشتبانه «ملت عزیزمان» دوباره از پایه میسازیم...
«زنده باد ایرانی آزاد»

-- سعید ، Dec 13, 2009 در ساعت 07:15 PM

سلام مهندس
همچنان از تماشای کاراتون لذت میبرم
یه توضیح راجع به این کار میدین؟
احساس میکنم خیلی نخبه گرایانست من متوجه نشدم
---------
اتفاقا به نظر خودم زیاد از حد ساده می آمد!

-- امین ، Dec 14, 2009 در ساعت 07:15 PM

فکر کنم این اثر بسیار بحث انگیزی خواهد بود چون یک ته مایه روابط مردان وزنان در آن نهفته است .کمی سکسی کمی سیاسی ....یک کم عجیب و متفاوت....

-- بدون نام ، Dec 14, 2009 در ساعت 07:15 PM

نفهمیدمش مانا
این کاریکاتورهای سنگین واسه ذهن من سنگینه،
روی پیراهن مرد، پیراهن زن، خون جاری از گوشه لب، اتحاد بین زن مرد، همشکلی لباس.ها
نمیدونم چه خبره

-- مهدی ، Dec 14, 2009 در ساعت 07:15 PM

سلام مانای عزیز ازاین کاریکاتورت زیادسر در نیاوردم.

-- یک هم وطن ، Dec 14, 2009 در ساعت 07:15 PM

گفتوی دو نفر در باره این اثر ...
( ا.ن. = آقای نوظهور )

سبزه: چه تابلوی قشنگیه
ا.ن: این که اصلا قاب نداره

سبزه: نه ، منظورم اینه که اثر قشنگیه .
ا.ن: این دختر ایکبیری ؟ با اون پسر کج و کوله ؟

سبزه : لطفأ مؤدب باشید آقا ...
ا.ن: ببین خاشاک، «ملت بزرگ ایران» همه چیز رو خوب میفهمن تو یکی لازم نکرده نظر بدی.

سبزه : خوب باشه «شما» نظر بدین . نظر شما راجع به شعارهای اونا چیه؟
ا.ن: خوب ، تو زمین فوتبال این چیزها هست. عادی ام هست. یکی شون داره تیم مقابل رو مسخره میکنه. میگه «پیس» شما دررفته . اون یکی هم دوست پسرشو تشویق میکنه که اسمش «فرید» ه . نوشته : فریدم.

سبزه : ولی آقا من فکر میکنم اینها نمونه ای از یک جمعیت توی خیابون هستند که کتک خورده اند و مجروحند بااین حال شعار «صلح» و «آزادی» میدهند. راستی شما توی «آکسفورد» تحصیل نکردین؟
ا.ن: ببین پسر جون! اولا که دکترای «حوضوی» من به تو ربطی نداره. ما «نخبه» ها همیشه خار چشم شما بودیم و هستیم . اشکال شما سبزها اینه که همه چیزو میخواین بپیچونید و «نرم» کنید. اینها دو نفر آدم عادی هستن توی یک کشور عقب مونده غربی که دارن علیه استکبار فریاد میزنند.

سبزه : شما که همین الان گفتین اونا ... حالا از کجا میدونید توی کشور غربی هستن ؟
ا.ن : اولا که اون «ضعیفه» پوشش بانوی ما رو نداره . این یعنی...؟ یعنی ؟ «بدبخته» ! . تموم بدبختی دنیا هم توی؟ توی؟ غربه!. دیگه اینکه چشم دختره قلمبه اس . این یعنی... ؟ یعنی چشم نداره پیشرفتهای کشور مترقی ایران رو ببینه. خون روی دهان پسره هم یعنی؟ اینا خون آشام های غربی اند. دیگه اینکه نقش و نگار روی لباسهاشون از الگوهای مبتذل غربیه . حتی بند کفش اونا وابستگی شونو به پرچم خبیث انگیلیس و آمریکا نشون میده. بازم دلیل میخوای؟

سبزه: ولی آقا اون که روی سینه هاشونه جای زخم گلوله س . نقش و نگار نیست. تازه میتونه تو ایران هم باشه ، میتونه به «نهضت زنان» اشاره داشته باشه. برای همینه که خانومه «آزادی» میخواد

ا.ن: دیگه داری حوصله مو سر میبری ، سرکار، سرکار، نقدن این آقا رو ببرین کهریز (= کهریزک بزرگ) تا برادرها برای «اعترافات»ش «حکم» ش رو تعیین کنند. بخاطر سال «اصلاح الگوی مصرف» ، «مدعی العموم» زحمت امضای «وکیل مدافع» رو هم بکشه. وقت دادگاه رو هم نگیرید که متهم بخواهد «حرف مفت» بزنه.
«ملت بزرگ ایران» این «نرم» ی رو تحمل نمیکنه. آخه ما نماینده «کسی» هستیم ، یه «چیزی» هستیم.

-- ایرانی ، Dec 14, 2009 در ساعت 07:15 PM

ماناي عزيز.هميشه كارتون هات كلي منو به فكر فرو ميبره و حتما يه احساس قوي روم بالا مياره مثل شادي ، غم ،‌ خشم يا دلتنگي.ولي با شرمندگي اول فكر كردم كه پيام اين كارتونت خيلي واضحه.ولي هر كار كردم نفهميدم اون لكه روي لباس پسر كه يه چيزي مثل يه جفت چشم روشه چيه.خون كه نيست كبودي هم كه نميتونه باشه.

-- آرمين ، Dec 14, 2009 در ساعت 07:15 PM

اوه اوه... الان يه چيزايي معلوم شد.روي لباس زن تصوير لب خوني مرد و روي لباس مرد تصوير چشم كبود زنه... ممنونم مانا
---------------------------
مانا: آفرین بر شما! اما نفهمیدم چه جور کم کم "چیزهایی" معلوم شد، مثل عکس در حال ظهور!

-- آرمين ، Dec 14, 2009 در ساعت 07:15 PM

اگر آنطور که من برداشت می کنم، این تصویرِ یک مرد بیمار جنسی است؛ پاره زنانه اش را به همین کراهت می بیند. ولی در قسمت "مردانه"اش، چهره خود را طبیعی فرض میکند. حالت چشمان بیشتر هوشیارانه است و کمتر خشمگین. اشکال تصویر اینجاست که اگر شکاف شخصیتی را دریافته، چرا چهره خود را طبیعی می انگارد؟
شاید در عین وقوف به بیماری خود، منظور دیگری برای جلوه گری طبیعی دارد؟!

-- بدون نام ، Dec 14, 2009 در ساعت 07:15 PM

Got it !!l

-- امین ، Dec 14, 2009 در ساعت 07:15 PM

علت این که «کم کم چیزهایی معلوم» می‌شود این است که تصویر چشم زن روی سینه‌ی مرد زیاد واضح نیست.
--------------------------------
مانا: بله احتمالا همین است

-- علی ، Dec 15, 2009 در ساعت 07:15 PM

همیشه،آثارتان زیبا و پر مفهوم هستند. فقط یک سوال داشتم. آیا دلیل خاصی داره که در کارهاتون، روی پلاکارد ها به انگلیسی مینویسید و نه فارسی؟
-----------------------------
لطف دارید. دلیل خاصی ندارد جز این که چند نفری هم غیر ایرانی کارها را می بینند

-- ریرا ، Dec 15, 2009 در ساعت 07:15 PM

آیا منظورتون اینه که " چو عضوی به درد آورد روزگار - دگر عضوها را نماند قرار " ؟!

یعنی این درد مشترک هرگز جداجدا درمان نمیشود ؟!
--------------------------------
مانا: البته اصراری بر ترجمان ادیبانه از کار نیست اما کمابیش، بله!

-- lost ، Dec 15, 2009 در ساعت 07:15 PM

20

-- مازيار ، Dec 15, 2009 در ساعت 07:15 PM

من حالا دیگر با اطمینان می گویم که این تصویر یک مرد بیمار جنسی است و بیماری آنقدر پیشرفته است که پاره درونی زنانه بکلی از او جدا شده. زخمها از درگیری های حاد درونی و محل زخمها حساسیت های کنونی بیمار را نشان میدهند. بیمار از نوع بیماری خود کاملا مطلع است.
نه تنها چشمان هوشیار، بلکه شعاری که حمل میکند و اینکه پشت زن ایستاده که بوسیله او اعلام صلح اش دیده نشود؛ باضافه اینکه زنِ درون خود را زشت و بنا به شعار زن که استقلال طلبی و جدایی از وی را خواهان است ( در نتیجه مسئول بیماری میباشد)، همه نشان از زیرکی بیمار دارند. علاوه بر همه پای راست (آگاه) خود را پشت پای چپ (ناآگاه) زن قرار داده. با یک حرکت پا زن را نقش زمین می کند.
چنین حالت حادی هر رویا را به صحنه جنگ تن به تن او با خودش تبدیل می کند. مهم ترین ترس بیمار از خوابیدن است. بنظر نمیرسد که بدون مصرف داروی قوی، الکل و یا ماده مخدر و فلج مغز به خود اجازه خوابیدن دهد.

-- بدون نام ، Dec 15, 2009 در ساعت 07:15 PM

با هم پشت ما کوهه
نمیترسیم
نمی افتیم
نمی بازیم
نمی بازیم
نمی بازیم

-- بابک ، Dec 15, 2009 در ساعت 07:15 PM

خطاب به دوست گرامی «بدون نام»:
چه حیف که شما افکارتان را صرف موضوعی میکنید که آن را در اصل «حرکت سبز» از «بیخ و بن» زیرسئوال برده است. چرا که «صلح» و در ادامه آن «آزادی» بدون «برابر بودن انسانها» مفهوم درستی نخواهد داشت...
...مگر «دقدقه زندگیمان» فقط و فقط به «اختلافات جنسیتی» ختم میشود که ما میباید هر حرکتی, هر حرفی, هر خواسته ای, هر آرزوای و یا کلأ هر چیزی را از دیدگاه «عقده های جنسی» مورد بحث قرار دهیم...!؟
و مگر تمام «مشگلات روزانه» را فقط با مصرف «داروی قوی، الکل و یا ماده مخدر» میشود حل کرد که شما اینجور عکسل عمل نشان میدهد؟

-- سعید ، Dec 15, 2009 در ساعت 07:15 PM

من فكر كنم اگه مانا فقط يه صفحه سياه خالي هم مي كشيد اين دوست بي نام عزيز يك صفحه واسش نقد مي نوشت و در مورد ميني ماليسم و احتمالا اگزيستانسياليسم و شايدم نيهيليسم صحبت مي كرد.... حالا بدور از شوخي دوست عزيزم اين مطلب در مورد بيمار جنسي و پاي چپ و پاره دروني كه نوشتي رو واقعا خودت قبول داري يا يك مقاديري مزاح قاطيش بود؟؟؟
ضمنا مانا جان جوابت در مورد فيلم و ظهور جالب بود... .پاينده باشي عزيز.

-- آرمين ، Dec 16, 2009 در ساعت 07:15 PM

آقایان سعید و آرمین، نظراتی که من نوشتم برداشت آزاد از یک اثر است. همانطور که ملاحظه میفرمائید ابتدا با احتیاط و در نظر دوم با تعقیب مسیری با مسئولیت نوشته شدند.
من دغدغه شما و نظرهاتان را زیر سئوال نبردم، ولی نظر دادن بیطرفانه را حق خود نیز می پندارم.
در هر حال از توجه تان سپاسگزارم.

-- بدون نام ، Dec 16, 2009 در ساعت 07:15 PM

هرچند مخم پکید ولی فکر کنم یه چیزایی گرفتم
جای خون روی سینه زن طوریه که باید این دو تا قبلا روی هم می خوابیدن طوری که صورت مرد روی سینه زن و صورت زن روی سینه مرد باشه. یه حالتی مثل دعوای بین این دو تا که مرده سینه زنه رو گاز گرفته و زنه به سینه مرده ضربه زده یا اینکه اینا به این شکل شکنجه می شدن.
به هر حال تو اتفاقی که براشون افتاده نه اثری از Freedom دیده میشه نه از Peace.
مانای عزیز درست گفتم؟
--------------------------------
:)))))

-- حمید ، Jan 5, 2010 در ساعت 07:15 PM

مرسی از آرمین و علی عزیز که کمک کردن در فهم این اثر که از نظر مانا خیلی ساده است !!!

-- ثمین ، Jan 12, 2010 در ساعت 07:15 PM

مرسی از آرمین و علی عزیز که کمک کردن در فهم این اثر که از نظر مانا خیلی ساده است !!!
------------------
مانا: راست اش بد اجرا شده بود. اجرای بد باعث شد که به نظر سخت بیاید وگرنه ساده است

-- ثمین ، Jan 12, 2010 در ساعت 07:15 PM