in aghay neyestani hamooni bood keh be mardom Azerbaijan Tohin kard! va masoel koshteh shodan mardom dar Tabriz!
--------------------------------
لطفا فارسی تایپ کنید
به کامنت گذار : pendar
لطفأ در این سایت «احمدی نژادیسم» یا ....یا هر بیماری دیگری را که دارید ، کنار بگذارید و فقط «اندیشه» ها را نقد کنید. اگر نقد ندارید نسیه هم قبول است. اگر هیچ در بساط ندارید کنار بایستید و به دیگران مجال نیم سیر تفسیر بدهید.
مانا نیستانی ادعای معصومیت نکرده که اینگونه به او حمله میکنید. معیار ارزیابی همه افراد در دنیای امروز عقلا و منطقأ شرایط «روز» آن ها است.
چون مجبورم کردی با روش خودت جواب بدهم... باز هم بگم ؟ بگم؟
----------------------
دوست عزیز، دوستی که چنین پیغامی می گذارد دنبال شنیدن جواب نیست. اصولا نشان داده اند گوشی برای شنیدن وجود ندارد. خودتان را اذیت نکنید
فکر میکنید این نکته ها درست باشه...؟
- این کار نسبت به کارهای قبلی مانا خیلی قابل درک تر است. بخصوص اینکه حتی شعارهای «رآی من کو» ، «دیکتاتوری نمی خواهیم» ، «آزادی» و «صلح» را در دست معترضان نمایش داده است.
- در این کار بر خلاف کارهای قبلی ، حاکمان «بزرگ» نمایش داده نشده اند. و نماد حاکمیت یک فرد معمولی است.
- نسبت تعدادی بهتر رعایت شده است یکی در مقابل عده زیاد. این «یکی» بودن میتواند کنایه از «من - خدا» یی یا همان «انا خلیفه الله فی الارض» دیکتاتور هم باشد.
- نسبت تقریبا مناسبی از خانمها و آقایان در جمعیت وجود دارد. در رسانه ها آمده که در تجمعات اعتراضی ، 60 درصد جمعیت را خانمها تشکیل میدهند.
- این آقای سرکوبگر حتمأ خودش از روی «کم فهمی» ، خودش را در این «دور باطل» قرار داده وگرنه مردم که در طرف دیگر ایستاده اند!
مانا، متشکریم
«خوشبین بودن» به این باور که «دولت سرکوبگر مذهبی» با اینچنین «عملکرد ناجوانمردانه» که در برابر «حرکت سبز» انجام میدهد, خود را در یک «چرخش بیهوه» میاندازد, میتواند امیدبخش باشد... ولی آیا این تصور منطقی میباشد!؟
«چرخش» :
می گیرند, می زنند, تجاوز می کنند, میکُشند...
می گیرند, می زنند, تجاوز می کنند, میکُشند...
می گیرند, می زنند, تجاوز می کنند, میکُشند...
ممنون از مانای عزیز. بیهودگی عملکرد سرکوبگران که در برابر یک ملت می خواهند بایستند را به بهترین وجه بیان کرده. واقعا باید دست این هنرمندان را طلا گرفت.
"مانا"ی عزیز
یادداشت زیر یخش های تکه پاره ایست از یک نوشته ام با عنوان "ایران روی میز جامعه شناس" که جندروز بعد از زندانی شدنتان نوشتم. والبته اجازۀ نشر نیافت. قیچی کرده هایم ممکن است انسجام مطلب اصلی را بهم زده باشد ولی فکر کردم بالاخره بکار "پنداربه لاتین!" بخورد. هرچند همین هم برای یک کامنت خیلی مفصل شد. خب کارتونت که حرف نداره. یا...هو
1- تکه تکه کردن هیچ "ایرانی" نه مجازاست ونه زیبا؛ چه ایران عزیزباشد، چه ایران روزنامه؛ والبته مهمتر: انسان ایرانی.....
2- ...
3- این دیگر جوک ولطیفه نیست. اگرهم همۀ واقعیت نباشد، نزدیک به خودواقعیت است که می گوید: ازهرده نفر ایرانی، نه نفر ترکند ونفردهم هم ترکی بلد است.- قابل توجه غیر ایرانیانی که وهم تجزیه طلبی دارند. اینان اگرصدقی درادعا دارند بهتر است پروژه شان را به بیرون کردن غیر ترک ها! متمرکز کنند ازایران!-
4- هیچکدام از دوایرانی فعلاً دربند را نمی شناسم. ولی به ضرس قاطع می گویم که سرمنشاء اشتباه آقایان؛ غیر از جاافتادگی سریال جوک های معروف به "یه ترکه بود..." یا "به ترکه گفتند..." – آن هم به سرکردگی وپیشتازی خود آذربایجانی ها وترک زاده های ایرانی ساکن پایتخت- نبوده است. اصل اشتباه هم از آنجا ناشی شده است که "فرهنگ شفاهی" با "فرهنگ مکتوب" و "ترکهای شمال تهران" با کل ترک های ایران" خلط شده است.
5- ...
6- ...
7- اینک همۀ ترک های "ایرانی" تقریباً مطمئن شده اند که این ماجرا یک سهو مطلق بوده است. ولی بهر علت- علت هاالبته خیلی مهم هستند- احساسات وعواطف انبوهی از ایرانیان تحت تأثیر منفی این اشتباه قرار گرفته است و لذا معلوم نیست اهدای آن بستۀ تشویقی "یاشاسین، ساغول، قهرمان، مشروطه خواهان و..." چه تناسبی با ناراحتی بوجود آمده دارد.
8- ...
[ دراین جا پیشنهاد داده بودم که تیم فوتبال تراکتور سازی را که در زیر گروه آن سال اول شده بود بدون مسابقه حذفی با تیم همای تهران به لیگ برترصعود بدهند.]
9- تا این جای عرایضم به قصد مخاطب خاص نوشته شده است؛ خطاب به ایرانیان ترک وهمزبان خودم که خویشتنداریشان را ستوده باشم؛ وخطاب به همۀ مسئولان بالقوه وبالفعل جامعه ام که اصرار به تأسیس "اتاق فکر!" کرده باشم. ولی احساس خطرووظیفه می کنم که چند خطی را هم برای "بدون مخاطب" بنویسم. تا بلکه برخی علت های دورونزدیک چنین رویدادهایی هم چهره کرد.
الف- اکثریت آخرت خواه سال 1357 ، امروزکه از آخرتشان مطمئن شده اند! دنیا خواه شده اند. واقلیت زیاده خواه! سال57 هم اگرنمرده وگم وگور نشده باشند؛ فقط از زیاده خواهی توبه کرده اند ولی کماکان دنیا خواه مانده اند. این فی الجمله "سهم زندگی" خواهان دنیوی که فارغ از نژاد وآیین وزبان وقوم وقبیله و..."ایرانیان" خوانده می شوند؛ استحقاق آن را دارند که طوری "سیاست" شوند که همۀ جداشدگان به میل وجبرهم آرزوی پیوستن به آنان(ما) راداشته باشند. نه اینکه ما دلواپس پاره شدن "تن"مان باشیم و "وطن"مان.
ب- انسان های قبل از ما- البته بدون دخالت ما- خودشان را به خورد وخواب وشهوت تعریف می کردند- باپوزش از "ابراهام مزلو" که اگر امنیت را محصول آن سه حاصل قطعی بگیریم- که ما اسمش را گذاشته ایم "نیازهای اولیه". انسانهای همراه با ما وبا شراکت ما – البته بازهم بدون دخالت ما- خودمان را با "نیازهای ثانویه" هم تعریف کرده ایم؛ که معنی تحت اللفظی آن می شود "خنده": همۀ رنگ ها بغیراز خاکستری، رادیو، تلویزیون، فوتبال، موسیقی، سینما، مسافرت، تئاتر، نقاشی، ماهواره، تلفن همراه، اینترنت، فست فود!، خودرو، هواپیما، نیروگاه اتمی و...ضمن اینکه برای نیاکان ما "خنده دار" است؛ برای خود ما "خنده آر" است – قابل توجه آن "دال" حذف نشده ازخنده دار برای رسیدن به خنده آر-
پ- فارغ از افتادن دردام افراط وتفریط!دوسرطیف که انسان را حیوان خندان می دانند یا حیوان را انسان خندان؛ باید متوجه باشیم که جامعۀ ما خندیدن یادش رفته است. عصبیت تولید انبوه جوک های "بلاهت محور" باترجیع بند عام همان "یه ترکه بود..." وپیشی گرفتن جوک های ابله از جوک های شنگول، باپیش درآمد "یه رشتی بود..."وقهقهه های "به خودخندی" جوانان وپیران درهمۀ سطوح سنتی ومتجدد جامعه؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب است برای کفایت همۀ پروژه های تحقیقاتی همۀ دورانها وهمۀ پژوهشگران درعلوم عقلی ونقلی!. پرسش کلیدی این است: "پس ما کی؛ به چی، کجا، چگونه و...بخندیم که "باهم" بخندیم؟ این "به هم" خندیدن ما که خنده نیست. ما درخودمان گیرکرده ایم.
ت- ...
ث- لذا ایرانیان به "معدودی" و "انبوهی" جرخورده اند- البته عده ای را ازقلم انداختم-: ایرانیان معدود درحالیکه لباسهای ترک(ترکیه) می پوشند، پشت سواری های کره ای می نشینند، به خمیر خودمان می گویند پاستا ودر دبی وآنتالیا به کنسرت می روند. والبته درهمۀ این خوردن وگشتن وپوشیدن ها و...از دست لگد هایی که از غیض بخودشان می زنند گریزی نمی یابند. وایرانیان انبوه درحالیکه از نوک پا تا فرق سر یاچینی اند ودربهترین حالت له شده در"تاناکورا"؛ ودرحال سوختن درآرزوی "معدود" شدن به معدودان دشنام می دهند وچون نمی دانند به کی لگد بزنند! ازروی جسد همدیگر عبور می کنند!
چ- ...
ج- ...
10- ...
با تشکر از متن زیبای دلقک ایرانی و با توجه به نظر آقای پندار.
اگرچه متن دلقک ایرانی کاملا شیوا بود ولی شاید من نتوانم به آن زیبایی بنویسم چرا که فارسی زبان اول من نیست.
بارها می خواستم من هم مطلبی را برای آقای مانا نیستانی در ارتباط با کاریکاتور سخیفشان (که همچنان به نظرم فرمایشی بود) در اردیبهشت 85 در روزنامه ایران بنویسم و (البته نه با لحنی عصبی!) از ایشان بپرسم "شما دیگر چرا؟" ولی از آنجا که همواره از آثار ایشان لذت برده ام و کارهایشان را پسندیده ام و خصوصا در جریانات پس از کودتا، جانب خویشتنداری را نگه داشته ام.
من یک ترک هستم و ساکن آذربایجان. خودم، پدرم، پدر پدرم هم ترک بوده و آذربایجانی و همگی نیز شاهد انواع تحقیرهای دولتی و هموطنی و خودی و غیرخودی بوده ایم و هستیم. اتفاقات ناگواری که بر اثر آن کاریکاتور موهوم واقع شد قی کردن تمام این سالها بود. سالهایی که پدرم را به جرم ترکی صحبت کردن در مدرسه جریمه کردند، سالهایی خرمان نامیدند، و در نهایت نیز افتخار سوسک بودن را نصیبمان کردند. (میدانم دارم عصبی میشوم!) اما دوستان کسی در آذربایجان سودای جدایی و تجزیه طلبی (آن ادبیاتی که جمهوری اسلامی سالهاست با آن حرکت ملی آذربایجان را بایکوت کرده است.) در سر ندارد. خواسته آذربایجان خواسته شما نیز هست: آزادی، حقوق برابر، کرامت انسانی، حق تحصیل به زبان مادری. (لطفا نگویید "بابا نصف مملکت که ترکه، از رهبر گرفته تا سپورش، دیگه چی می خواین؟" که البته رهبرش خوشبختانه ترک نیست (به قول خودش و به استناد شناسنامه) و نمیدانم چه اصراری در جامعه به ترک نمودن وی هست؟) اگرچه نصف مملکت ترک هست ولی به اندازه کم جمعیت ترین اقلیت این سرزمین یعنی ارامنه (ناگزیر از نام بردنم و البته برایشان احترام نیز قائلم.) حقوقش رعایت نمی شود و اگر صدایش دربیاید با برچسب ساده "تجزیه طلبی" و "پان ترکیستی" از سوی دوست و دشمن رانده می شود. (منظورم از دوست مثلا خانم شیرین عبادی است، که آن زمان هم نوبل صلح دریافت نموده بود ولی نمی دانم چرا احساس نکرد که در آن هفته سیاه خرداد 85، حقوق بشر که نه، حقوق ترکها پایمال شده است.) عزیزان این مسئله مبتلا به همه اقوام این سرزمین است و حتی خود قوم فارس نیز امروز کتک آن بی خیالی هایی را می خورد که اقوام دیگر سالها برای آن هزینه داده بود، از اول انقلاب بگیرید تا همین امروز.
اما کسی که با عنوان "به کامنت گذار: pendar و نکته پران" نظر داده اند و گفته اند اندیشه را نقد کنید و "احمدی نژادیسم" را کنار بگذارید و نقل به مضمون جمله آقای خمینی که "میزان حال مردم است" و این روزها از زبان بسیجیان بسیار می شنویم. اینکه خود شما نیز نقد اندیشه نکرده اید شکی نیست. حداقل کسانی که به این سایت سر می زنند تا حدی از شعور برخوردارند البته اگر...
دوما مطرح کردن مسئله به این مهمی چه ربطی به "ا.ن" دارد؟ و آن سومی که به نظرم هر کسی در پیشگاه خودش باید پاسخگو باشد. اگر میزان حال مردم باشد، دوست عزیز دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. (البته نظر شخصی من است.)
در پایان با پوزش از زیاده گویی از رادیو زمانه خواهشمندم این بحث را به صورت شفاف پیگری کنید، حقوق اقلیت های قومی و ملی در ایران اگر امروز بحث نشود و تحلیل نگردد و راهکارهای مناسب ارائه نشود فردا بسیار دیر خواهد بود.
-------------------------------------------
مانا: ممنونم
ای کاش جای جدایی برای این بحث در نظر گرفته می شد هر چند به دلایل ویژه خودم همچنان مایل به ورود به این مبحث نیستم. یک دلیل اش برخورد همراه با پیشفرض بخشی از مطرح کنندگان بحث است که دوست دارند تنها جواب مطلوب خود را از دهن من بشنوند و لاغیر. از آن متعصب دو آتشه که روش برخوردش فحاشی است تا شما که اهل بحث و منطقید (رجوع تان می دهم به عبارت هایی مثل "اطمینان تان از فرمایشی بودن کار" یا" کاریکاتور سخیف"، در حالی که بارها گفته ام کارتون کودکان کذایی درباره سوسک ها هیچ ربطی به ترک ها نداشته و به زور یک نمنه آن را به نژاد ستیزی چسبانیده اند.) در هر صورت جای این بحث به نظرم این جا نیست
شاد باشید
هنرمند عزیز مانا نیستانی!
با اینکه نوشته بودید بهتر است این بحث را در جای دیگری مطرح کنیم ناگزیر به نوشتن چند سطر شدم. (پوزش) طبیعی است که همه با پیشفرضهای خود وارد بحث می شوند و این طرفین مباحثه هستند که سعی در تحلیل و تصحیح این پیشفرضها دارند. برای من و بسیاری از ترکها، کاریکاتور شما فقط یک بهانه بود. (اگرچه نمنه مختص زبان ترکی است این حرفتان را که ربطی به ترکها نداشت را نمی توانم به راحتی قبول کنم ولی اینکه می فرمایید قصد نژادستیزی نداشته اید را می پذیرم اما دقت کنید مثلا وقتی در دانشگاه یکی از اساتید جوکی (هرچند مسئله ترکها فراتر از مبحث جوک و این حرفها شده است، من باب مثال ذکر می کنم.) مربوط به ترکها تعریف می کند و ما اعتراض می کنیم می گوید: "منظورم شما که نیستید و .." آن چنان که گفتم آن کاریکاتور بهانه ای برای فوران عصبیت هایی بود که سالها با خود حمل می کردیم. و اینکه نتیجه آن روزها این شد که تبریزی که به فاصله 2 روز از 18 تیر 78، مثل همیشه در صف مقدم آزادیخواهی بود متاسفانه امروز همچون دیگر اقوام این سرزمین (ارجاعتان می دهم به مصاحبه آقای اردلان روزبه) نسبت به مسائل اخیر بی تفاوت نشسته است.(کم و بیش)
القصه کارهایتان را دوست دارم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم. و به تاسی از آن نویسنده معروف آمریکایی یک دسته گل پرانتز تقدیمتان می کنم: ((((((()))))))
----------------------------------------------------
دوست عزیز، شما لطف دارید
البته شما خود، یک ترک هستید و نزدیک تر به جریانات، اما اجازه بدهید که احتراما با قضیه "بی تفاوتی" تبریز یا سایر نقاط آذربایجان نسبت به مسائل امروز مخالفت کنم. شاید مسائل را آرام تر و با حوصله بیشتر دنبال می کنند اما بی تفاوتی، خیر. با این حال منکر سوتفاهم ها، دلخوری ها و فاصله های موجود نیستم که ظاهراً دهه ها ریشه دارند و یکشبه رفع نمی شوند. چیزی که به عقل ناقص من می رسد این است که باید تک تک مان سعی کنیم تا این فاصله ها پر شود. مسلماً با انگ زدن و تندی چنین نخواهد شد. اگر دقت بفرمایید بازار انگزنی بسیار پر رونق است و تنها شما نیستید که به خاطر دغدغه های تان تجزیه طلب یا احمدی نژادیست لقب می گیرید، هر کسی مخالف اش را به بدترین چیزی که می شناسد پیوند می زند و با نام آن می خواند. همه مان در مقاطعی انگی خورده ایم و به یک طرف چسبانده اندمان: زمانی قلم به دست مزدور، زمانی لیبرالیست خائن، زمانی روشنفکرنمای غربزده، زمانی فاشیست، زمانی تفرقه افکن، زمانی تجزیه طلب، زمانی ضد انقلاب، زمانی حکومتی، زمانی ترک فلان، زمانی فارس بهمان...
من به سهم خودم سعی می کنم چنین نکنم، هرچند در مواقع عصبانیت بسیار وسوسه انگیز باشد
شاد باشید
منظور من از «احمدی نژادیسم» ...
توهین و بی احترامی به یک شخص نیست. گواهی این موضوع ، همان پسوند «ایسم» کلمه است.
در طول تاریخ برخی اشخاص بخاطر صفات ویژه خود معروف میشوند. آقای احمدی نژاد نیز یکی از آنها است که چند صفت برجسته دارد. صفات ایشان که اشاره من به آنها بوده عبارتند از:
- دروغ گویی با بی پروایی ، در مورد مطالب بدیهی و غیرقابل انکار و بدون در نظر گرفتن شنونده
- مغلطه کاری ، به این مفهوم که بجای پرداختن به موضوع اصلی ، بحث فرعی دیگری پیش کشانده شود و طرف را به اشتباه و غلط بیندازد.
- سفسطه کاری ، به معنای مقایسه غلط دو چیز برای انکار یک واقعیت و یا تأیید یک دروغ
حتما اولین مناظره تلویزیونی را بخاطر دارید که یکی از طرفین بجای پاسخ به انتقادات ، پرونده سازی دروغین همسر وی را به رخ میکشید. در آن مناظره ، شکل عریانی از یک مکتب اخلاقی به تصویر کشیده شد که به این زودی ها فراموش نمیشود.
منظور من در استفاده از این عبارت ، اشاره به آن مکتب زشت اخلاقی بود نه شخص خاص.
یک علت علاقه من به کارهای «مانا» هم همین است. مانا هیچوقت «چهره» یا «خود» افراد را مسخره نمیکند بلکه «عملکرد» یا «اندیشه» آنان را مطرح میکند.
راستش را بخواهید من قبلا یکی از «تحریمی» های سیاست و اجتماع بودم که سالهای طولانی نه اخبار گوش میکردم به بحث میکردم. من در این هفت ماه اخیر دوباره متولد شده ام. در باره موضوع مورد انتقاد دوستمان pendar و پاسخهای متعددی هم که داده شده هیچی نمیدانم. فقط خیلی از سیاق او ناراحت شدم. من از pendar انتظار نداشتم با طرح یک موضوع بی ربط از ارزش کارهای مانا کم کند. متاسفانه کمی نامؤدبانه جواب دادم. و به همین علت هم آن کامنت را با نام مستعار دومی به نام «نکته پران» ارائه کردم . زیرا «ایرانی» را شایسته چنین لحنی نمیدیدم.
در هر حالت اگر کامنت من به هر نحو موجب آزردگی و گلایه مندی هر کسی شده باشد بدین وسیله رسمأ از ایشان عذر خواهی میکنم.
حتی از آقای احمدی نژاد هم عذر خواهی میکنم و امیدوارم ایشان در آینده با تغییر در گفتار و رفتار خود ، چنان شوند که از نام ایشان برای مقاصد مثبت و سازنده ای مانند «سمبل تحول اخلاقی» یاد کنیم.
به امید آن روز ...
-----------------------
دوست عزیز شهامت اخلاقی شما را تحسین می کنم. بسیار کار پسندیده ای کردید، هر چند مشخص بود که آن پیغام هم نیت توهین ندارد. امیدوارم که روزی سوتفاهمات جای خود را به همدلی و اشتی بدهد
نظرهای خوانندگان
زنده باد- عالی بود
-- مسعود ، Dec 3, 2009 در ساعت 03:57 PMin aghay neyestani hamooni bood keh be mardom Azerbaijan Tohin kard! va masoel koshteh shodan mardom dar Tabriz!
-- pendar ، Dec 3, 2009 در ساعت 03:57 PM--------------------------------
لطفا فارسی تایپ کنید
V
-- آرش ، Dec 3, 2009 در ساعت 03:57 PMدوست گرامی با نام (پندار) همیشه مثبت اندیش باش و دنبال نیمه پر لیوان باش.
-- sasan ، Dec 3, 2009 در ساعت 03:57 PMبه کامنت گذار : pendar
-- نکته پران ، Dec 3, 2009 در ساعت 03:57 PMلطفأ در این سایت «احمدی نژادیسم» یا ....یا هر بیماری دیگری را که دارید ، کنار بگذارید و فقط «اندیشه» ها را نقد کنید. اگر نقد ندارید نسیه هم قبول است. اگر هیچ در بساط ندارید کنار بایستید و به دیگران مجال نیم سیر تفسیر بدهید.
مانا نیستانی ادعای معصومیت نکرده که اینگونه به او حمله میکنید. معیار ارزیابی همه افراد در دنیای امروز عقلا و منطقأ شرایط «روز» آن ها است.
چون مجبورم کردی با روش خودت جواب بدهم... باز هم بگم ؟ بگم؟
----------------------
دوست عزیز، دوستی که چنین پیغامی می گذارد دنبال شنیدن جواب نیست. اصولا نشان داده اند گوشی برای شنیدن وجود ندارد. خودتان را اذیت نکنید
فکر میکنید این نکته ها درست باشه...؟
-- ایرانی ، Dec 4, 2009 در ساعت 03:57 PM- این کار نسبت به کارهای قبلی مانا خیلی قابل درک تر است. بخصوص اینکه حتی شعارهای «رآی من کو» ، «دیکتاتوری نمی خواهیم» ، «آزادی» و «صلح» را در دست معترضان نمایش داده است.
- در این کار بر خلاف کارهای قبلی ، حاکمان «بزرگ» نمایش داده نشده اند. و نماد حاکمیت یک فرد معمولی است.
- نسبت تعدادی بهتر رعایت شده است یکی در مقابل عده زیاد. این «یکی» بودن میتواند کنایه از «من - خدا» یی یا همان «انا خلیفه الله فی الارض» دیکتاتور هم باشد.
- نسبت تقریبا مناسبی از خانمها و آقایان در جمعیت وجود دارد. در رسانه ها آمده که در تجمعات اعتراضی ، 60 درصد جمعیت را خانمها تشکیل میدهند.
- این آقای سرکوبگر حتمأ خودش از روی «کم فهمی» ، خودش را در این «دور باطل» قرار داده وگرنه مردم که در طرف دیگر ایستاده اند!
مانا، متشکریم
«خوشبین بودن» به این باور که «دولت سرکوبگر مذهبی» با اینچنین «عملکرد ناجوانمردانه» که در برابر «حرکت سبز» انجام میدهد, خود را در یک «چرخش بیهوه» میاندازد, میتواند امیدبخش باشد... ولی آیا این تصور منطقی میباشد!؟
«چرخش» :
-- سعید ت. ، Dec 4, 2009 در ساعت 03:57 PMمی گیرند, می زنند, تجاوز می کنند, میکُشند...
می گیرند, می زنند, تجاوز می کنند, میکُشند...
می گیرند, می زنند, تجاوز می کنند, میکُشند...
شاهکار است
-- علی ، Dec 4, 2009 در ساعت 03:57 PMخیلی زیبا و کامل تلاش بیهوده کودتاجیان را نشان میدهد
-- حمید ، Dec 4, 2009 در ساعت 03:57 PMبسیار عالی و کاملا بیانگر شرایط امروز ما... به امید پیروزی
-- بدون نام ، Dec 4, 2009 در ساعت 03:57 PMدوستان مراقب انحراف باشید
-- بابک ، Dec 4, 2009 در ساعت 03:57 PMخورشید پشت ماست
ممنون از مانای عزیز. بیهودگی عملکرد سرکوبگران که در برابر یک ملت می خواهند بایستند را به بهترین وجه بیان کرده. واقعا باید دست این هنرمندان را طلا گرفت.
-- همراه ، Dec 4, 2009 در ساعت 03:57 PM"مانا"ی عزیز
یادداشت زیر یخش های تکه پاره ایست از یک نوشته ام با عنوان "ایران روی میز جامعه شناس" که جندروز بعد از زندانی شدنتان نوشتم. والبته اجازۀ نشر نیافت. قیچی کرده هایم ممکن است انسجام مطلب اصلی را بهم زده باشد ولی فکر کردم بالاخره بکار "پنداربه لاتین!" بخورد. هرچند همین هم برای یک کامنت خیلی مفصل شد. خب کارتونت که حرف نداره. یا...هو
-- Dalghak.Irani ، Dec 4, 2009 در ساعت 03:57 PM1- تکه تکه کردن هیچ "ایرانی" نه مجازاست ونه زیبا؛ چه ایران عزیزباشد، چه ایران روزنامه؛ والبته مهمتر: انسان ایرانی.....
2- ...
3- این دیگر جوک ولطیفه نیست. اگرهم همۀ واقعیت نباشد، نزدیک به خودواقعیت است که می گوید: ازهرده نفر ایرانی، نه نفر ترکند ونفردهم هم ترکی بلد است.- قابل توجه غیر ایرانیانی که وهم تجزیه طلبی دارند. اینان اگرصدقی درادعا دارند بهتر است پروژه شان را به بیرون کردن غیر ترک ها! متمرکز کنند ازایران!-
4- هیچکدام از دوایرانی فعلاً دربند را نمی شناسم. ولی به ضرس قاطع می گویم که سرمنشاء اشتباه آقایان؛ غیر از جاافتادگی سریال جوک های معروف به "یه ترکه بود..." یا "به ترکه گفتند..." – آن هم به سرکردگی وپیشتازی خود آذربایجانی ها وترک زاده های ایرانی ساکن پایتخت- نبوده است. اصل اشتباه هم از آنجا ناشی شده است که "فرهنگ شفاهی" با "فرهنگ مکتوب" و "ترکهای شمال تهران" با کل ترک های ایران" خلط شده است.
5- ...
6- ...
7- اینک همۀ ترک های "ایرانی" تقریباً مطمئن شده اند که این ماجرا یک سهو مطلق بوده است. ولی بهر علت- علت هاالبته خیلی مهم هستند- احساسات وعواطف انبوهی از ایرانیان تحت تأثیر منفی این اشتباه قرار گرفته است و لذا معلوم نیست اهدای آن بستۀ تشویقی "یاشاسین، ساغول، قهرمان، مشروطه خواهان و..." چه تناسبی با ناراحتی بوجود آمده دارد.
8- ...
[ دراین جا پیشنهاد داده بودم که تیم فوتبال تراکتور سازی را که در زیر گروه آن سال اول شده بود بدون مسابقه حذفی با تیم همای تهران به لیگ برترصعود بدهند.]
9- تا این جای عرایضم به قصد مخاطب خاص نوشته شده است؛ خطاب به ایرانیان ترک وهمزبان خودم که خویشتنداریشان را ستوده باشم؛ وخطاب به همۀ مسئولان بالقوه وبالفعل جامعه ام که اصرار به تأسیس "اتاق فکر!" کرده باشم. ولی احساس خطرووظیفه می کنم که چند خطی را هم برای "بدون مخاطب" بنویسم. تا بلکه برخی علت های دورونزدیک چنین رویدادهایی هم چهره کرد.
الف- اکثریت آخرت خواه سال 1357 ، امروزکه از آخرتشان مطمئن شده اند! دنیا خواه شده اند. واقلیت زیاده خواه! سال57 هم اگرنمرده وگم وگور نشده باشند؛ فقط از زیاده خواهی توبه کرده اند ولی کماکان دنیا خواه مانده اند. این فی الجمله "سهم زندگی" خواهان دنیوی که فارغ از نژاد وآیین وزبان وقوم وقبیله و..."ایرانیان" خوانده می شوند؛ استحقاق آن را دارند که طوری "سیاست" شوند که همۀ جداشدگان به میل وجبرهم آرزوی پیوستن به آنان(ما) راداشته باشند. نه اینکه ما دلواپس پاره شدن "تن"مان باشیم و "وطن"مان.
ب- انسان های قبل از ما- البته بدون دخالت ما- خودشان را به خورد وخواب وشهوت تعریف می کردند- باپوزش از "ابراهام مزلو" که اگر امنیت را محصول آن سه حاصل قطعی بگیریم- که ما اسمش را گذاشته ایم "نیازهای اولیه". انسانهای همراه با ما وبا شراکت ما – البته بازهم بدون دخالت ما- خودمان را با "نیازهای ثانویه" هم تعریف کرده ایم؛ که معنی تحت اللفظی آن می شود "خنده": همۀ رنگ ها بغیراز خاکستری، رادیو، تلویزیون، فوتبال، موسیقی، سینما، مسافرت، تئاتر، نقاشی، ماهواره، تلفن همراه، اینترنت، فست فود!، خودرو، هواپیما، نیروگاه اتمی و...ضمن اینکه برای نیاکان ما "خنده دار" است؛ برای خود ما "خنده آر" است – قابل توجه آن "دال" حذف نشده ازخنده دار برای رسیدن به خنده آر-
پ- فارغ از افتادن دردام افراط وتفریط!دوسرطیف که انسان را حیوان خندان می دانند یا حیوان را انسان خندان؛ باید متوجه باشیم که جامعۀ ما خندیدن یادش رفته است. عصبیت تولید انبوه جوک های "بلاهت محور" باترجیع بند عام همان "یه ترکه بود..." وپیشی گرفتن جوک های ابله از جوک های شنگول، باپیش درآمد "یه رشتی بود..."وقهقهه های "به خودخندی" جوانان وپیران درهمۀ سطوح سنتی ومتجدد جامعه؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب است برای کفایت همۀ پروژه های تحقیقاتی همۀ دورانها وهمۀ پژوهشگران درعلوم عقلی ونقلی!. پرسش کلیدی این است: "پس ما کی؛ به چی، کجا، چگونه و...بخندیم که "باهم" بخندیم؟ این "به هم" خندیدن ما که خنده نیست. ما درخودمان گیرکرده ایم.
ت- ...
ث- لذا ایرانیان به "معدودی" و "انبوهی" جرخورده اند- البته عده ای را ازقلم انداختم-: ایرانیان معدود درحالیکه لباسهای ترک(ترکیه) می پوشند، پشت سواری های کره ای می نشینند، به خمیر خودمان می گویند پاستا ودر دبی وآنتالیا به کنسرت می روند. والبته درهمۀ این خوردن وگشتن وپوشیدن ها و...از دست لگد هایی که از غیض بخودشان می زنند گریزی نمی یابند. وایرانیان انبوه درحالیکه از نوک پا تا فرق سر یاچینی اند ودربهترین حالت له شده در"تاناکورا"؛ ودرحال سوختن درآرزوی "معدود" شدن به معدودان دشنام می دهند وچون نمی دانند به کی لگد بزنند! ازروی جسد همدیگر عبور می کنند!
چ- ...
ج- ...
10- ...
دیکتاتور تواین دور باطل سرگیچه میگیره با مغز به زمین می خوره...
-- محمد ض ، Dec 5, 2009 در ساعت 03:57 PMبا تشکر از متن زیبای دلقک ایرانی و با توجه به نظر آقای پندار.
-- حامد ، Dec 5, 2009 در ساعت 03:57 PMاگرچه متن دلقک ایرانی کاملا شیوا بود ولی شاید من نتوانم به آن زیبایی بنویسم چرا که فارسی زبان اول من نیست.
بارها می خواستم من هم مطلبی را برای آقای مانا نیستانی در ارتباط با کاریکاتور سخیفشان (که همچنان به نظرم فرمایشی بود) در اردیبهشت 85 در روزنامه ایران بنویسم و (البته نه با لحنی عصبی!) از ایشان بپرسم "شما دیگر چرا؟" ولی از آنجا که همواره از آثار ایشان لذت برده ام و کارهایشان را پسندیده ام و خصوصا در جریانات پس از کودتا، جانب خویشتنداری را نگه داشته ام.
من یک ترک هستم و ساکن آذربایجان. خودم، پدرم، پدر پدرم هم ترک بوده و آذربایجانی و همگی نیز شاهد انواع تحقیرهای دولتی و هموطنی و خودی و غیرخودی بوده ایم و هستیم. اتفاقات ناگواری که بر اثر آن کاریکاتور موهوم واقع شد قی کردن تمام این سالها بود. سالهایی که پدرم را به جرم ترکی صحبت کردن در مدرسه جریمه کردند، سالهایی خرمان نامیدند، و در نهایت نیز افتخار سوسک بودن را نصیبمان کردند. (میدانم دارم عصبی میشوم!) اما دوستان کسی در آذربایجان سودای جدایی و تجزیه طلبی (آن ادبیاتی که جمهوری اسلامی سالهاست با آن حرکت ملی آذربایجان را بایکوت کرده است.) در سر ندارد. خواسته آذربایجان خواسته شما نیز هست: آزادی، حقوق برابر، کرامت انسانی، حق تحصیل به زبان مادری. (لطفا نگویید "بابا نصف مملکت که ترکه، از رهبر گرفته تا سپورش، دیگه چی می خواین؟" که البته رهبرش خوشبختانه ترک نیست (به قول خودش و به استناد شناسنامه) و نمیدانم چه اصراری در جامعه به ترک نمودن وی هست؟) اگرچه نصف مملکت ترک هست ولی به اندازه کم جمعیت ترین اقلیت این سرزمین یعنی ارامنه (ناگزیر از نام بردنم و البته برایشان احترام نیز قائلم.) حقوقش رعایت نمی شود و اگر صدایش دربیاید با برچسب ساده "تجزیه طلبی" و "پان ترکیستی" از سوی دوست و دشمن رانده می شود. (منظورم از دوست مثلا خانم شیرین عبادی است، که آن زمان هم نوبل صلح دریافت نموده بود ولی نمی دانم چرا احساس نکرد که در آن هفته سیاه خرداد 85، حقوق بشر که نه، حقوق ترکها پایمال شده است.) عزیزان این مسئله مبتلا به همه اقوام این سرزمین است و حتی خود قوم فارس نیز امروز کتک آن بی خیالی هایی را می خورد که اقوام دیگر سالها برای آن هزینه داده بود، از اول انقلاب بگیرید تا همین امروز.
اما کسی که با عنوان "به کامنت گذار: pendar و نکته پران" نظر داده اند و گفته اند اندیشه را نقد کنید و "احمدی نژادیسم" را کنار بگذارید و نقل به مضمون جمله آقای خمینی که "میزان حال مردم است" و این روزها از زبان بسیجیان بسیار می شنویم. اینکه خود شما نیز نقد اندیشه نکرده اید شکی نیست. حداقل کسانی که به این سایت سر می زنند تا حدی از شعور برخوردارند البته اگر...
دوما مطرح کردن مسئله به این مهمی چه ربطی به "ا.ن" دارد؟ و آن سومی که به نظرم هر کسی در پیشگاه خودش باید پاسخگو باشد. اگر میزان حال مردم باشد، دوست عزیز دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. (البته نظر شخصی من است.)
در پایان با پوزش از زیاده گویی از رادیو زمانه خواهشمندم این بحث را به صورت شفاف پیگری کنید، حقوق اقلیت های قومی و ملی در ایران اگر امروز بحث نشود و تحلیل نگردد و راهکارهای مناسب ارائه نشود فردا بسیار دیر خواهد بود.
-------------------------------------------
مانا: ممنونم
ای کاش جای جدایی برای این بحث در نظر گرفته می شد هر چند به دلایل ویژه خودم همچنان مایل به ورود به این مبحث نیستم. یک دلیل اش برخورد همراه با پیشفرض بخشی از مطرح کنندگان بحث است که دوست دارند تنها جواب مطلوب خود را از دهن من بشنوند و لاغیر. از آن متعصب دو آتشه که روش برخوردش فحاشی است تا شما که اهل بحث و منطقید (رجوع تان می دهم به عبارت هایی مثل "اطمینان تان از فرمایشی بودن کار" یا" کاریکاتور سخیف"، در حالی که بارها گفته ام کارتون کودکان کذایی درباره سوسک ها هیچ ربطی به ترک ها نداشته و به زور یک نمنه آن را به نژاد ستیزی چسبانیده اند.) در هر صورت جای این بحث به نظرم این جا نیست
شاد باشید
هنرمند عزیز مانا نیستانی!
-- حامد ، Dec 5, 2009 در ساعت 03:57 PMبا اینکه نوشته بودید بهتر است این بحث را در جای دیگری مطرح کنیم ناگزیر به نوشتن چند سطر شدم. (پوزش) طبیعی است که همه با پیشفرضهای خود وارد بحث می شوند و این طرفین مباحثه هستند که سعی در تحلیل و تصحیح این پیشفرضها دارند. برای من و بسیاری از ترکها، کاریکاتور شما فقط یک بهانه بود. (اگرچه نمنه مختص زبان ترکی است این حرفتان را که ربطی به ترکها نداشت را نمی توانم به راحتی قبول کنم ولی اینکه می فرمایید قصد نژادستیزی نداشته اید را می پذیرم اما دقت کنید مثلا وقتی در دانشگاه یکی از اساتید جوکی (هرچند مسئله ترکها فراتر از مبحث جوک و این حرفها شده است، من باب مثال ذکر می کنم.) مربوط به ترکها تعریف می کند و ما اعتراض می کنیم می گوید: "منظورم شما که نیستید و .." آن چنان که گفتم آن کاریکاتور بهانه ای برای فوران عصبیت هایی بود که سالها با خود حمل می کردیم. و اینکه نتیجه آن روزها این شد که تبریزی که به فاصله 2 روز از 18 تیر 78، مثل همیشه در صف مقدم آزادیخواهی بود متاسفانه امروز همچون دیگر اقوام این سرزمین (ارجاعتان می دهم به مصاحبه آقای اردلان روزبه) نسبت به مسائل اخیر بی تفاوت نشسته است.(کم و بیش)
القصه کارهایتان را دوست دارم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم. و به تاسی از آن نویسنده معروف آمریکایی یک دسته گل پرانتز تقدیمتان می کنم: ((((((()))))))
----------------------------------------------------
دوست عزیز، شما لطف دارید
البته شما خود، یک ترک هستید و نزدیک تر به جریانات، اما اجازه بدهید که احتراما با قضیه "بی تفاوتی" تبریز یا سایر نقاط آذربایجان نسبت به مسائل امروز مخالفت کنم. شاید مسائل را آرام تر و با حوصله بیشتر دنبال می کنند اما بی تفاوتی، خیر. با این حال منکر سوتفاهم ها، دلخوری ها و فاصله های موجود نیستم که ظاهراً دهه ها ریشه دارند و یکشبه رفع نمی شوند. چیزی که به عقل ناقص من می رسد این است که باید تک تک مان سعی کنیم تا این فاصله ها پر شود. مسلماً با انگ زدن و تندی چنین نخواهد شد. اگر دقت بفرمایید بازار انگزنی بسیار پر رونق است و تنها شما نیستید که به خاطر دغدغه های تان تجزیه طلب یا احمدی نژادیست لقب می گیرید، هر کسی مخالف اش را به بدترین چیزی که می شناسد پیوند می زند و با نام آن می خواند. همه مان در مقاطعی انگی خورده ایم و به یک طرف چسبانده اندمان: زمانی قلم به دست مزدور، زمانی لیبرالیست خائن، زمانی روشنفکرنمای غربزده، زمانی فاشیست، زمانی تفرقه افکن، زمانی تجزیه طلب، زمانی ضد انقلاب، زمانی حکومتی، زمانی ترک فلان، زمانی فارس بهمان...
من به سهم خودم سعی می کنم چنین نکنم، هرچند در مواقع عصبانیت بسیار وسوسه انگیز باشد
شاد باشید
مانای عزیز ممنون خسته نباشی از اینکه کارتون این بار برای غیر فارسی زبانان هم مفهوم است سپاسگزارم نیاز می بینم که جنبش سبزمان جهانی تر شود خسته نباشی
-- ali ، Dec 5, 2009 در ساعت 03:57 PMنظر شما امروز دوباره ثابت شد، سپاسگذارم
-- مرتضی معیری ، Dec 8, 2009 در ساعت 03:57 PMمنظور من از «احمدی نژادیسم» ...
-- نکته پران سابق یا همان: ایرانی ، Dec 8, 2009 در ساعت 03:57 PMتوهین و بی احترامی به یک شخص نیست. گواهی این موضوع ، همان پسوند «ایسم» کلمه است.
در طول تاریخ برخی اشخاص بخاطر صفات ویژه خود معروف میشوند. آقای احمدی نژاد نیز یکی از آنها است که چند صفت برجسته دارد. صفات ایشان که اشاره من به آنها بوده عبارتند از:
- دروغ گویی با بی پروایی ، در مورد مطالب بدیهی و غیرقابل انکار و بدون در نظر گرفتن شنونده
- مغلطه کاری ، به این مفهوم که بجای پرداختن به موضوع اصلی ، بحث فرعی دیگری پیش کشانده شود و طرف را به اشتباه و غلط بیندازد.
- سفسطه کاری ، به معنای مقایسه غلط دو چیز برای انکار یک واقعیت و یا تأیید یک دروغ
حتما اولین مناظره تلویزیونی را بخاطر دارید که یکی از طرفین بجای پاسخ به انتقادات ، پرونده سازی دروغین همسر وی را به رخ میکشید. در آن مناظره ، شکل عریانی از یک مکتب اخلاقی به تصویر کشیده شد که به این زودی ها فراموش نمیشود.
منظور من در استفاده از این عبارت ، اشاره به آن مکتب زشت اخلاقی بود نه شخص خاص.
یک علت علاقه من به کارهای «مانا» هم همین است. مانا هیچوقت «چهره» یا «خود» افراد را مسخره نمیکند بلکه «عملکرد» یا «اندیشه» آنان را مطرح میکند.
راستش را بخواهید من قبلا یکی از «تحریمی» های سیاست و اجتماع بودم که سالهای طولانی نه اخبار گوش میکردم به بحث میکردم. من در این هفت ماه اخیر دوباره متولد شده ام. در باره موضوع مورد انتقاد دوستمان pendar و پاسخهای متعددی هم که داده شده هیچی نمیدانم. فقط خیلی از سیاق او ناراحت شدم. من از pendar انتظار نداشتم با طرح یک موضوع بی ربط از ارزش کارهای مانا کم کند. متاسفانه کمی نامؤدبانه جواب دادم. و به همین علت هم آن کامنت را با نام مستعار دومی به نام «نکته پران» ارائه کردم . زیرا «ایرانی» را شایسته چنین لحنی نمیدیدم.
در هر حالت اگر کامنت من به هر نحو موجب آزردگی و گلایه مندی هر کسی شده باشد بدین وسیله رسمأ از ایشان عذر خواهی میکنم.
حتی از آقای احمدی نژاد هم عذر خواهی میکنم و امیدوارم ایشان در آینده با تغییر در گفتار و رفتار خود ، چنان شوند که از نام ایشان برای مقاصد مثبت و سازنده ای مانند «سمبل تحول اخلاقی» یاد کنیم.
به امید آن روز ...
-----------------------
دوست عزیز شهامت اخلاقی شما را تحسین می کنم. بسیار کار پسندیده ای کردید، هر چند مشخص بود که آن پیغام هم نیت توهین ندارد. امیدوارم که روزی سوتفاهمات جای خود را به همدلی و اشتی بدهد
آنکه دور میزند.نمیداند که دور باطل است
-- تلنگر ، Jan 16, 2010 در ساعت 03:57 PMنیروی انتظامی حیوان دستاموز دیکتاتور
-- بیگ زامبی ، Jan 17, 2010 در ساعت 03:57 PM