آدم تصور میکند که «٣٠ سال تجربه تلخ» میباید «برای جبران اشتباهات انجام شده» کافی باشد, اما متأسفانه در این پنج, شیشماه گذشته شاهد این بوده ایم که خیلی ها هنوز در آن چهارچوب فکری «خواب آلوده» خود به سر میبرند.
چه کسی میگوید که میباید «اسارت, تجاوز و اعدام» را بی چون و چرا قبول کرده و فقط در «خیال و رویا» آنچه که «دنیاي آزاد» است را برای خود آرزو کنیم...!؟؟
کجاست آن عشق به میهن, عشق به ملت و عشق به آزادی؟؟؟
سلام مانای عزیز، ممنون از کارهای قشنگت. این کار آخر منو یاد دوستانی میاندازه که تمایل دارند از درون به اصلاح سیستم بپردازند. نمی دونم برداشت درستی داشتم یا نه؟!
ظرافت کار «مانا» آنجاست که ...
که شخص در حال چای خوردن نیست. این تصویر تاکید میکند که دنیای اطراف ما به دست خود ما ترسیم میشود.
مدتی بود از خدا گلایه داشتم که خدایا چرا اجتماع ما را رها کرده ای ؟ مگر تو خدای «جامعه» نیستی؟. داشتم به این باور میرسیدم که خدا فقط «خدای افراد» است نه «خدای اجتماعات» . من بارها و بارها در زندگی شخصی ام خدا را با چشم عقل دیده ام. اما هرگز حضور او را در جامعه ندیده بودم. داستانهایی در کتب مذهبی بود که حضور خدا را در جامعه نشان میداد اما من آنها را تجربه نکرده بودم و شاید برخی از این مطالب را بتوان در زمره تحریفات کتب مذهبی و حتی خود قرآن دانست.
مدتی تحقیق کردم تا بالاخره جوابهای خود را در نوشته های دکتر سروش یافتم.
این تصویر مانا یکی از مقالات چندین صفحه ای دکتر سروش را در یک کادر چند سانتی خلاصه کرده است.
به کسانی که کارهای مانا را درک میکنند و عمق هنر او را در میابند توصیه میکنم به سایت دکتر سروش هم مراجعه کنند . من مانا را در «هنر» همسنگ دکتر سروش در «فلسفه» میدانم. و مطمئنم کسانی که در سطحی قرار دارند که از کارهای مانا لذت فراوان ببرند از نظرات دکتر سروش نیز به همان میزان لذت خواهند برد.
این کار مانا در زمره کارهایی است که حرف فلسفی در خود دارد. وقایع نگاری نیست. انتقاد نیست. پیشنهاد هم نیست. یک حقیقت است. یک باور است. که اگر به درستی آنرا دریابیم ، تاثر عمیقی بر اندیشه ، گفتار و نهایتأ کردار ما خواهد داشت.
درود بر اندیشه مانا
اِنّ اللهَ لا یُغَیّر ما بِقوم حَتی یُغَیِروا ما بِاَنفُسِهِم
همانا خداوند آنچه بر جامعه میرود را عوض نمیکند مگر آنکه خودشان آنچه بر آنان میرود را تغییر دهند.
خواهش از کامنت گذاران...
از کامنت گذارانی که فقط به :
- زیبا بودن کار
- تعریف از مانا نیستانی
- درست بودن مطلب بدون توضیح علت آن
- و مواردی از این قبیل
که برای خواننده کامنتها حاوی اطلاعات مفید نیست خواهش میکنیم بجای این روش بیایند و ...
- تفسیر خود را از تصویر بنویسند.
- کشفیات و یافته های لذتبخش خود را از تصویر بنویسند.
- نکات ابهام را یادآوری کنند
- خلاصه یه چیزی بنویسند که خواندنش برای مردم مفید باشد و نه فقط صرف وقت !
با تشکر قلبی و قبلی .
من دو برداشت از این طرح مانا دارم: یک: آنچه که از آسمان بر ما نازل گشته بسان چکمه ی سنگین و نظامی است که تهدید آمیز بر بالای سرمان ایستاده. چکمه، نظامی است. سمبل زور و اطاعت کورکورانه. ولی ما به آن رنگ و جلا می دهیم. در زیر آن آسمانی زیبا تصور می کنیم که سرپناه ماست، با خورشیدی تابان که به زندگی مان نور و گرمی می بخشد. چرا؟ برای فرار از این تهدید مدام؟ و یا ناتوان از مقابله با آن، پس لااقل دیدنش را قابل تحمل کنیم؟
دو: جای آسمان و سرپناه مان را چکمه ای عظیم و ترسناک گرفته که هر آن ممکن است بر سرمان فرود آید. ناتوان از مقابله و کنار زدنش، آسمان خودمان را به آن زیبائی که در تصور داشتیم در زیرش نقش می زنیم ...
دوستی در کامنت ها از اقای سروش نام برد من به وب سایت ایشان رفتم و توانستم یک سخنرانی را گوش دهم و لذت ببرم.نامه اقای سروش به خامنه ای واقعا خواندنی است.
be nazaram be tedade adama nazarhaye motafaveti mitune vjud dashte bashe dar morede in tasvir ..ama bitafavot nist be fazate emruz iran ...mardomi ke shadid tu fesharand ama say mikonan zendegiro baraye khodeshun ziba konan ...
به نظر من این وضعیت گروهی از مردم ایران رو نشون میده که از ناامیدی به پوچی رسیده اند.
کاش در کنارش گروه دیگر رو نشون میداد که چگونه به چشمهای مرگ زل میزنند و اون رو شرمنده میکنندتا آزادی زنده بمونه.
نظرهای خوانندگان
بسیار پر معناست ! ساده لوحی مفرط در کنار میز چایی عصرانه !
-- نفیسه ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PMبسیار زیبا ومعنا دار
-- nadi ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PMبا سپاس
زندگی و مرگ در کنار هم
-- farshid ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PMNo Comment
-- بدون نام ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PMچه زیبا! چه غمگین!
-- شهرزاد ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PMدلم برای جوون هامون سوخت.
امیدوارم مبارزات بدون خشونت جنبش سبز به نتیجه برسد.امین. و چکمه بزرگ دیکتاتوری وخشونت برای همیشه از کشورمان و از ذهن و فکرمان رخت بربندد.امین
-- sasan ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PMآدم تصور میکند که «٣٠ سال تجربه تلخ» میباید «برای جبران اشتباهات انجام شده» کافی باشد, اما متأسفانه در این پنج, شیشماه گذشته شاهد این بوده ایم که خیلی ها هنوز در آن چهارچوب فکری «خواب آلوده» خود به سر میبرند.
-- سعید ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PMچه کسی میگوید که میباید «اسارت, تجاوز و اعدام» را بی چون و چرا قبول کرده و فقط در «خیال و رویا» آنچه که «دنیاي آزاد» است را برای خود آرزو کنیم...!؟؟
کجاست آن عشق به میهن, عشق به ملت و عشق به آزادی؟؟؟
THIS IS THE MYSTERY OF LIFE IN IRAN.
-- SERAHAT ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PMسلام مانای عزیز، ممنون از کارهای قشنگت. این کار آخر منو یاد دوستانی میاندازه که تمایل دارند از درون به اصلاح سیستم بپردازند. نمی دونم برداشت درستی داشتم یا نه؟!
-- یک هم وطن ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMان هذا ما کنتم به تمترون :) + حدید 26 + سوره قدر + قصص 71 و 72 + یوسف 88 + ولفجر
-- دخان 50 ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMآسمان "خالی" و "اثیری" است، اما آیا چکمه هم؟
-- صوفی ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMlمبارزه بدون خشونت اگر همراه با آگاهی واقعی دین و کنار گذاشتن خرافات باشد بسیار موثر خواهد بو.با تشکر فراوان از شما آقای نیستانی -
-- محسن ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMخیالی خوش !
-- ارسطو ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMظرافت کار «مانا» آنجاست که ...
-- ایرانی ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMکه شخص در حال چای خوردن نیست. این تصویر تاکید میکند که دنیای اطراف ما به دست خود ما ترسیم میشود.
مدتی بود از خدا گلایه داشتم که خدایا چرا اجتماع ما را رها کرده ای ؟ مگر تو خدای «جامعه» نیستی؟. داشتم به این باور میرسیدم که خدا فقط «خدای افراد» است نه «خدای اجتماعات» . من بارها و بارها در زندگی شخصی ام خدا را با چشم عقل دیده ام. اما هرگز حضور او را در جامعه ندیده بودم. داستانهایی در کتب مذهبی بود که حضور خدا را در جامعه نشان میداد اما من آنها را تجربه نکرده بودم و شاید برخی از این مطالب را بتوان در زمره تحریفات کتب مذهبی و حتی خود قرآن دانست.
مدتی تحقیق کردم تا بالاخره جوابهای خود را در نوشته های دکتر سروش یافتم.
این تصویر مانا یکی از مقالات چندین صفحه ای دکتر سروش را در یک کادر چند سانتی خلاصه کرده است.
به کسانی که کارهای مانا را درک میکنند و عمق هنر او را در میابند توصیه میکنم به سایت دکتر سروش هم مراجعه کنند . من مانا را در «هنر» همسنگ دکتر سروش در «فلسفه» میدانم. و مطمئنم کسانی که در سطحی قرار دارند که از کارهای مانا لذت فراوان ببرند از نظرات دکتر سروش نیز به همان میزان لذت خواهند برد.
این کار مانا در زمره کارهایی است که حرف فلسفی در خود دارد. وقایع نگاری نیست. انتقاد نیست. پیشنهاد هم نیست. یک حقیقت است. یک باور است. که اگر به درستی آنرا دریابیم ، تاثر عمیقی بر اندیشه ، گفتار و نهایتأ کردار ما خواهد داشت.
درود بر اندیشه مانا
اِنّ اللهَ لا یُغَیّر ما بِقوم حَتی یُغَیِروا ما بِاَنفُسِهِم
-- ایرانی ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMهمانا خداوند آنچه بر جامعه میرود را عوض نمیکند مگر آنکه خودشان آنچه بر آنان میرود را تغییر دهند.
خواهش از کامنت گذاران...
-- یک شهروند ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMاز کامنت گذارانی که فقط به :
- زیبا بودن کار
- تعریف از مانا نیستانی
- درست بودن مطلب بدون توضیح علت آن
- و مواردی از این قبیل
که برای خواننده کامنتها حاوی اطلاعات مفید نیست خواهش میکنیم بجای این روش بیایند و ...
- تفسیر خود را از تصویر بنویسند.
- کشفیات و یافته های لذتبخش خود را از تصویر بنویسند.
- نکات ابهام را یادآوری کنند
- خلاصه یه چیزی بنویسند که خواندنش برای مردم مفید باشد و نه فقط صرف وقت !
با تشکر قلبی و قبلی .
من دو برداشت از این طرح مانا دارم: یک: آنچه که از آسمان بر ما نازل گشته بسان چکمه ی سنگین و نظامی است که تهدید آمیز بر بالای سرمان ایستاده. چکمه، نظامی است. سمبل زور و اطاعت کورکورانه. ولی ما به آن رنگ و جلا می دهیم. در زیر آن آسمانی زیبا تصور می کنیم که سرپناه ماست، با خورشیدی تابان که به زندگی مان نور و گرمی می بخشد. چرا؟ برای فرار از این تهدید مدام؟ و یا ناتوان از مقابله با آن، پس لااقل دیدنش را قابل تحمل کنیم؟
-- کتایون ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMدو: جای آسمان و سرپناه مان را چکمه ای عظیم و ترسناک گرفته که هر آن ممکن است بر سرمان فرود آید. ناتوان از مقابله و کنار زدنش، آسمان خودمان را به آن زیبائی که در تصور داشتیم در زیرش نقش می زنیم ...
دوستی در کامنت ها از اقای سروش نام برد من به وب سایت ایشان رفتم و توانستم یک سخنرانی را گوش دهم و لذت ببرم.نامه اقای سروش به خامنه ای واقعا خواندنی است.
-- sasan ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMاگر هر کس کامنت میگذاره اسم واقعی خودش را در انتها بنویسه من متشکر او میشوم.
-- husain ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMیکی از کامنت گذاران با نام (ایرانی)دو نظر داده است که خیلی جالب است فقط اگر اسم واقعی خودش را بنویسد بهتر است.متشکر
-- sasan ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMbe nazaram be tedade adama nazarhaye motafaveti mitune vjud dashte bashe dar morede in tasvir ..ama bitafavot nist be fazate emruz iran ...mardomi ke shadid tu fesharand ama say mikonan zendegiro baraye khodeshun ziba konan ...
-- sheler ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PMامید به آزادی:من زندانیم ،ایرانییم ،آفتاب را،آسمان هم ابر را دوست دارم ازخشونت بیزارم .
-- رامسری ، Nov 26, 2009 در ساعت 12:54 PMبه نظر من این وضعیت گروهی از مردم ایران رو نشون میده که از ناامیدی به پوچی رسیده اند.
-- سحر ، Dec 3, 2009 در ساعت 12:54 PMکاش در کنارش گروه دیگر رو نشون میداد که چگونه به چشمهای مرگ زل میزنند و اون رو شرمنده میکنندتا آزادی زنده بمونه.
یک هفته پس زمینه کامپیوترم بود كه یادم نره برای چی زنده ام
-- samira ، Dec 4, 2009 در ساعت 12:54 PM20
-- مازيار ، Dec 15, 2009 در ساعت 12:54 PMدشمن ات را دوست بدار!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ولی چگونه؟
-- تلنگر ، Jan 16, 2010 در ساعت 12:54 PM