رادیو زمانه > خارج از سیاست > جوایز > در غرب هنوز نمیدانند سانسور چیست | ||
در غرب هنوز نمیدانند سانسور چیستبه گزارش بخش فرهنگی رادیو زمانه در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۸۹ گروهی از نویسندگان ایرانی [در تبعید] با انتشار بیانیهای بازداشت جولین آسانژ، بنیانگذار ویکیلیکس را محکوم کردند و خواستار آزادی او شدند. فرهنگ زمانه چرا نویسندگان ایرانی با اینهمه مشکل و سانسور کمرشکنی که در کشور خودمان وجود دارد، باید نسبت به جولین آسانژ و مسألهی ازادی بیان در کشورهای دموکراتیک حساسیت داشته باشند؟ آیا بهتر نیست به مشکلات خودمان بپردازیم؟ کی و کجا نویسندگان ایرانی، دست کم نویسندگان متعهد ایرانی از مسایل و مشکلات داخل ایران یا بهطور کلی ایرانیها غافل بودهاند و به آن نپرداختهاند؟ منتها بر اساس همان اصل آشنازدایی که در ادبیات نقش مهمی را بازی میکند، نویسنده باید آگاه و هوشیار باشد که واکنش و موضعش نسبت به حادثههای ناگواری که هر روز در ایران یا برای ایرانیها اتفاق میافتد، عادی و روزمره نشود. وقتی شما هر روز و مدام به یک شیوه فریاد بزنید که آی کشتند، آی گرفتند، آی سانسور کردند، دیگر صدایتان شنیده نمیشود. شما خیال میکنید نوشتهاید یا گفتهاید و شنونده یا خواننده هم خیال میکند خوانده یا شنیده است. در صورتی که بهواقع از نظر کیفی چنین اتفاقی نیفتاده است.
همانگونه که بنیاد و تداوم ادبیات و نو بودن هر اثری، وابسته به گونهی روایت آن است، گمانم بهترین روش برای اعتراض نیز حضور یافتن سر بزنگاهها و روایت ویژه است. اگر خاطرتان باشد، یکی از نخستین بیانیهها در محکومیت سرکوب حکومت اسلامی در بعد از انتخابات سال ۸۸ را من نوشتم و دهها نویسندهی ایرانی و غربی آن را امضا کردند و به زبانهای مختلف منتشر شد. نخستین مقاله در اعتراض به خطبهی سرکوبگرانهی آقای خامنهای را هم در همان روز نوشتم و فردای آن جمعهی کذایی منتشر شد. این مثالها را میزنم تا نشان بدهم که لازم نیست نویسنده همیشه در صحنه باشد یا درگیر داد و ستدهای سیاسی. فقط کافی است که شاخکهای حسی و اشراف ذهنی خود را فعال نگه دارد تا بتواند به موقع به هدف شلیک کند. میگویم شلیک، برای اینکه به این اصطلاح قدیمی باور دارم که اسلحهی نویسنده فقط و فقط قلم یا بیان او است و هر جملهاش شلیکی است به سوی سیاهی و ایجاد روشنایی. دیگر اینکه از اتفاق همین مشکل و سانسور کمرشکن در کشور خودمان سبب بالاتر رفتن حساسیت من و دوستان دیگر است. شاید خیلیها در غرب، هنوز نمیدانند سانسور چه هست و چه بلای خانمانسوزی است، اما ما میدانیم. آن را نه با اندیشه، که با همهی حسها یا تن و روانمان دریافتهایم. من یقین دارم این حساسیت ما بسیاری از نویسندگان و کوشندگان فرهنگی غربی را به فکر میاندازد.
فکر نمیکنید استفاده از تعابیری مانند «شلیک کردن به سوی سیاهی» و «ایجاد روشنایی» ریشه در سالهای دههی ۴۰ و نهضت چریکی داشته باشد و اصولاً کمی بیش از حد نظامی است؟ کسی نمیتواند چارچوب بسته و ثابتی برای معنای واژهای تعیین کند. هر واژه در زمان خود معناها و مفهومهای دیگری به جز معنای لغتی یا نخستین خود را مییابد. به بیان دیگر، هر واژ در برایند جملهای که در آن قرار گرفته و در ارتباط با کل متن، با خود معناها و مفهومهای دیگری را حمل میکند که خواننده یا بهطور کلی مخاطب میتواند از آن درک ویژهای داشته باشد. این روزها زیاد ترکیبهای ادبیات سیاست، ادبیات چریکی و مانند اینها را میخوانم و یقین دارم دستکم معنای این ترکیبها برای بسیاری نامفهوم است و در چند دههی دیگر گنگ و بیمعنا میشوند. واژهی شلیک، به تنهایی، به صورت انتزاع، ممکن است برای ذهن یک ارتشی و شکارچی یا به قول شما یک چریک، معنای ثابتی داشته باشد. چون ذهنش بسته شده است و نمیتواند هویت شئیشدگی واژه را در جمله و متن و در نتیجه معنای وابسته به متن دریابد، اما برای خوانندهای که ذهن بستهای ندارد چنین نیست. در جشنها، در تولدها، در سالگردها مثل آمدن نوروز خودمان، در آغاز مسابقهها و در دهها مناسبت دیگر هم ما با واژهی شلیک روبهروییم. در ادبیات هم هر واژه شلیکی است که از متن به سوی مخاطب خود پرتاب میشود و بستر دیگری را در پیش رویش میگشاید. یادم است در کودکی با شنیدن صدای شلیک توپ، فریاد شادیامان به هوا میرفت که چون سال نو شده بود و عیدی میگرفتیم. اکنون هم هر گاه متنی میخوانم که در آن یک دگرگونی و نو شدن دیده میشود، به همان اندازه شوق میکنم. نه، واژه ملک هیچ سازمان و گروه و دستهای نیست و نمی تواند باشد. در مورد بیانیه دادن در دفاع از آزادی بیان در ارتباط با سایت ویکیلیکس در کشورهای دموکراتیک چه نظری دارید؟ نخست باید بگویم که آزادی بیان، همچنان که در ساحت درونی خود هیچ حصار و استثنایی را نمیپذیرد، در ساخت بیرونی نیز زمان و مکان نمیشناسد. وظیفهی نویسنده یا هر آزادهای دفاع از آزادی بیان بدون حصر و استثنا در همهی زمانها و همهی مکانها است. اگر شما یک استثنا را بپذیرید، چهرهی آزادی بیان را خدشهدار کردهاید و مدام مجبور به عقبنشینی میشوید. اتفاقی که جمع مشورتی کانون نویسندگان به رغم فشارهای بسیار زیر بار آن نرفت و محکم بر سر خواستههایش ایستاد، اما بعد متأسفانه دیگران یک قدم عقبنشینی کردند و کانون را به جایی رساندند که دیگر اعلام وجود هم برایش بسیار سخت شده است. از این گذشته، اگر تلاش نکنیم آن چه را وجود دارد، آن چه را که پس از سالها مبارزهی روشنفکران و کوشندگان، غرب به دست آورده است، حفظ کنیم، چهگونه میتوانیم آنچه را در سرزمین خود نداریم، بهدست بیاوریم. من به شما یقین میدهم اگر آزادی بیان در کشورهای دموکراتیک بیشتر از این خدشهدار شود، حکومتهای دیکتاتوری در سراسر دنیا، هم بیشتر خواهد شد و هم خطرناکتر. اگر همین آزادی بیان در کشورهای اروپایی و غرب نباشد، فضای فرهنگی و آزادی در ایران و چین و دهها کشور دیگری که در آنها متأسفانه آزادی بیان وجود ندارد یا در حصار محدودی منتشر میشود، به مراتب سیاهتر و مخوفتر خواهد شد. همین فردا دولتمندان حکومت اسلامی، دستگیری جولین آسانژ و محدودیت سایت ویکی لیکس را بهانه میکنند و هارتر از گذشته میشوند. یعنی میخواهید بگویید جمهوری اسلامی از ماجرای آسانژ برای سرکوب بیشتر سوءاستفاده خواهد کرد؟ روزی در طی آخرین بازجوییها، که به مفسد فی الارض بودن من و درویشیان و زنده یادان مختاری و پوینده انجامید، شخصی به نام قاضی احمدی با قیافهی حق به جانب آمد سراغ من و گفت پاپ هم فلان کتاب را ممنوع اعلام کرده است. نام کتاب متأسفانه یادم نیست. به قاضی گفتم پاپ یا هر کس دیگر میتواند نظر خود را بدهد یا مخالفت علنی بکند اما نه او و نه هیچ کس دیگر حق ندارد جلو انتشار آن را بگیرد و من به پاپ هم اعتراض خواهم کرد. من یقین دارم که اگر پاسخی غیر از این از من شنیده بود، فردای همان روز آن کتاب و سخنان پاپ را عنوان اول همهی روزنامهها میکردند. جولین آسانژ مورد اتهام و در تهدید هست، اما دستگیری او به اتهام تجاوز و آزار جنسی بوده است. در همین زمینه • بیانیهی آزادی بیان برای جولین آسانژ، رادیو زمانه، خبر اول، ۲۰ آذر ۱۳۸۹ • بدون آزادی بیان به آزادیهای شهروندی نمیتوان رسید، گفتوگو رادیو زمانه با منصور کوشان به مناسبت اهدای جایزهی اوسیستکی به او |
نظرهای خوانندگان
چقدر قابل تحمل تر می بود اگر بزرگان هنر و ادبیات ایران اینقدر من من نمی کردند. از مصاحبه صدای امریکا با عباس کیارستمی گرفته تا مستند های بی بی سی در باره شجریان و دولت آبادی هرکدام تا فرصتی برای صحبت گیر می آورند بلافاصله از خود تعریف می کنند. این هم از آقای کوشان:
-- عابد ، Dec 15, 2010 در ساعت 03:34 PM"اگر خاطرتان باشد، یکی از نخستین بیانیهها در محکومیت سرکوب حکومت اسلامی در بعد از انتخابات سال ۸۸ را من نوشتم و دهها نویسندهی ایرانی و غربی آن را امضا کردند و به زبانهای مختلف منتشر شد. نخستین مقاله در اعتراض به خطبهی سرکوبگرانهی آقای خامنهای را هم در همان روز نوشتم"
دوست داشتم بدانم تواضع و شکسته نفسی فقط ویژگی فرهنگی ماست یا در فرهنگ های دیگر هم خبری از آن ها هست؟
دوست عزیز
-- بدون نام ، Dec 15, 2010 در ساعت 03:34 PMنخست ضروری است یادآوری کنم که شکسته نفسی و فروتنی نا به جا، تا آن جا که من می دانم، فقط در میان ایرانیان دیده می شود.
دوم، من، بیان کننده فروتنی است و ما گفتن، بیان کننده غرور.
سوم، به متن دقت کنید. وقتی قرار است خبری داده شود، نمی توان طفره رفت. اگر منم منم بود که البته هیچ اشکالی ندارد و ما باید تأمل و مدارا ی تمام من ها را داشته باشیم و از شکل توده ای و بی فردیتی در بیاییم، گفته نمی شد یکی از کسان.
چهارم، وقتی یک شخصیت شناخته شده ای حرف می زند، باید نظر و عملکرد خود را بیان کند و نه این که هی شعار بدهد که فلانی چه گفته و چه کرده.
پنجم، مهم مسؤلیت داشتن در برابر من ها است.
ششم، این نظام های دینی، دیکتاتوری و به طور کلی عقیده ها و نظام های ایدیولوژیک اند که می خواهند من و منیت انسان ها، به خصوص روشنفکران را حذف و محو کنند.
هفتم، من هم تا دیروز مثل شما فکر می کردم. اما خوشبختانه اکنون دریافته ام.
دوستدار شما