رادیو زمانه > خارج از سیاست > حقوق بشر > کرد و شیوههای مبارزه | ||
کرد و شیوههای مبارزههدایتجاناگر تاریخ بر اساس دو گروه ستمگر و ستمدیده بازنویسی شود، تاریخ ملت کرد در گروه ستمدیدهها جای خواهد داشت. از این منظر کرد، لااقل بعد از فروپاشی دولت مادها، نه با تعریف سنتی و نه با تعریف مدرن، نه بر خویش و نه بر دیگران حکومت نکرده است. این نکته خود بر چند مدلول دیگر دلالت میکند: ١- کرد همیشه مورد ستم بوده است. سئوالی که در این گفتوگو در پی پاسخ به آن هستیم این است که چرا ملت کرد تاکنون نتوانسته است به حداقل حقوق خود دست یابد؟ چرا عوامل داخلی بیش از عوامل خارجی در این میان دخالت داشتهاند؟ روشی که برای رسیدن به حقوق خویش در پیش گرفتهایم تا چه میزان موثر بوده است؟ بر اساس وضعیت اجتماعی و سیاسی خاورمیانه در حال حاضر و بهخصوص اوضاع داخلی ایران و کردستان ایران، موضعگیری جدی در مورد روشهای مبارزه با تاکید بر تحلیل ساختاری تاریخی که در این خصوص ثبت شده، ضروری است. با رامین جهانبگلو، استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر سیاسی گفتوگویی کردهام که میخوانید. روشهایی که تاکنون در مبارزه در پیش گرفتهایم، تا چه میزان در خدمت اهداف ما بوده است و خواهند بود؟ کدام روش از روشهای دیگر موثرتر بوده و از نظر اخلاقی، انسانی و مادی، کمترین آسیب را به اهداف بر حقمان وارد میسازد؟
دکتر رامین جهانبگلو: کردها همواره درگیر دو مسئلهی اصلی بودهاند: از یکسو، هنجارها و معیارهای قبیلهای که موجب درگیریهای درونی میان کردها و احزاب آنها شده است و از سوی دیگر رقابت، تنشها و حتی گاهی دوستی میان دولتهای خاورمیانه که موجب فدا شدن منافع کردها و بیتوجهی به ارزشهای فرهنگی و اجتماعی آنها بوده است. در اینجا باید به این مسئله توجه داشت که فقط پارهای ازمشکلات کردها در عدم تحقق حقوق فرهنگی و اجتماعی آنان به گردن فراز و نشیبهای سیاست بینالملل و تحولات سیاسی در منطقهی خاورمیانه است و بخش اعظم آن در ارتباط است با ذهنیت سیاسی موجود در کردستان و نقش ایدئولوژیهای سیاسی در ایجاد تنشهای حزبی و گروهی. پرسش اصلی در اینجا فقط این نیست که مشکل را چه کسی آفریده بلکه تا چه حد کردهای داخل مرزهای ایران و عراق و سوریه و ترکیه و آنهایی که در اروپا و آمریکا زندگی میکنند خود را با گفتمان دموکراسی به معنای به حداقل رساندن تنشهای خشونتآمیز وفق داده اند. اگر کردها در جستوجوی آیندهای صلحآمیز و بدون خشونت در مناطق کردنشین عراق و ایران و ترکیه و سوریه هستند، این واقعیت با مبارزهی مسلحانه به دست نمیآید. فرايند مبارزات ملی و آزادیخواهی کرد در کردستان تا چه اندازه شامل خصوصیات یک مبارزهی سالم و عقلانی میشود؟ بهنظر من جوهر جنگ خشونت است، ولی جوهر مبارزهی سالم و عقلانی، عدم خشونت است. خشونت، پناهگاه انسانهایی است که از صغارت خویش درنیامدهاند و قابلیت گفتوگو و تعامل و تبادل نظر با دیگران را ندارند. اگر کردها به دنبال ایجاد جامعهای صلحآمیز و بدون خشونت هستند، پس مسئلهی آنها جابهجایی قدرت نیست. جامعهی خشونت پرهیز، بدون صبر و تحمل و بردباری به دست نمیآید، ولی مهمتر این که در فرایند مبارزهی خشونت پرهیز، چیزی به نام «دوست» و «دشمن» وجود ندارد. ساختار سیاسی که همراه با عدالتجویی و عشق و بخشش نباشد خود در آینده تبدیل به قدرت وحشتناک جدیدی میشود. تمامی انقلابها این را به ما نشان دادهاند. اگر عدالتخواهی کردها در سطح یک شعار سیاسی توخالی باقی بماند و فقط برای به هیجان آوردن مردم در کردستان عراق یا ایرا ن به زبان آورده شود، باید انتظار این را داشت تا سالیان سال، فکر دموکراسی و امکان تمرین آن در میان کردها تحقق نیابد. ایدئولوژیهایی که تاکنون در میان کردها شعار چشم در برابر چشم را تبلیغ کردهاند، فقط به نابینا کردن تعداد بیشتری از کردها کمک کردهاند. آیا ایدئولوژیهایی همچون مارکسیسم، لنینیسم، ناسیونالیسم و اسلام سیاسی توانستهاند در خدمت اهداف ملت کرد قرار بگیرند؟ تمامی ایدئولوژیهای نامبرده در مسیر بردگی انسان معاصر قدم برداشتهاند؛ هرچند شعار تمامی آنها آزادی و عدالتخواهی است، ولی نمایندگان تمام این ایدئولوژیها، دیکتاتورهایی خشن و آدمخوار بودهاند. فکر میکنم در اینجا باید میان ناسیونالیسم و وطنپرستی تفاوت قائل شویم. ناسیوالیسم نوعی از فاناتیسم و کوتهاندیشی سیاسی است که همواره تبعیض و خشونت را با خود به همراه داشته است. به قول آلبرت انشتین: «ناسیونالیسم چیزی بیش از عقلانی کردن ایدهآلیستی نظامیگری نیست.» ناسیونالیسم، یکی از بیماریهای واگیر سیاست مدرن است که باید با آن مبارزهی فکری کرد، ولی این ربطی به وطنپرستی ندارد. وطن پرستی زمانی است که شما پرچم بشریت را در کنار پرچم خود داشته باشید و همیشه نیم نگاهی هم به بدبختی و فلاکت و تراژدی های دیگر اقوام داشته باشید، ولی در مورد مارکسیسم- لنینیسم، فکر میکنم به جرئت میتوان گفت که نه تنها برای کردها آزادی نیاورده و موجب ایجاد روابط اقتدارطلبانه در میان احزاب کرد شده، بلکه حتی در ایجاد پرسشهای درست در مورد آیندهی کردستان هم ناموفق بوده است. مارکسیسم- لنینیسم خود تبدیل به افیون سیاسیون کرد شده که آنها را از خوانش درست مارکس و فیلسوفان دیگر هم برحذر داشته است. چرا کرد از شیوهی مبارزات مسلحانه استفاده میکند و این شیوه تا چه اندازه میتواند در خدمت اهداف سیاسی و انسانی آنها باشد؟ به نظر من مبارزهی مسلحانه، بهترین و مناسبترین شیوهی مبارزه و تعامل سیاسی در جهت پیشبرد فکر دموکراسی و نهادینه کردن آن در میان کردها نیست. شاید اگر در گذشته بهندرت جریان سیاسی کردی وجود داشت که به نحوی برای پاسخگویی به مسائل سیاسی کردستان دست به اسلحه نمیبرد، امروزه باید به این امر آگاهی داشت که هرگونه مبارزهی مسلحانهای، کردها را از فضای دموکراتیک و پلورالیستی دور خواهد کرد. نیمنگاهی به مبارزهی مسلحانهی کردها در نیم قرن گذشته به خوبی نشان میدهد که خشونت اسلحه، نقد خشونت را به تعویق انداخته است. اینجاست که مرز میان دفاع از خود و اعمال خشونت روشن میشود. مبارزهی مسلحانه، جنگ با قاتلان است نه با قتل. به نظر من امروزه کردها به پختگی فکری و سیاسی لازم رسیدهاند که با قتل در جنگ باشند. در چاپ شمارهی اول مجلهی «نیشتیمان» در سال ١٣٢٣ سرمقالهای تحت عنوان «ما چه میخواهیم؟» از سوی حزب ژ- ک منتشر شد که در آن اشاره شده که کردها هرگز از طریق خشونت و مبارزهی مسلحانه به اهدافشان نخواهند رسید و تنها راه رسیدن به هدف و آزادی، مبارزهی مدنی است. علی رغم این چرا کردها از شیوهی مبارزات خشونت پرهيز استفاده نکردهاند؟ مبارزهی خشونتپرهیز، فقط یک روش مقاومت مدنی و مبارزهی سیاسی نیست، بلکه نوعی فرهنگ شهروندی نیز هست. تا زمانی که جامعهی کردنشین بر مبنای دو قطب «دوست» و «دشمن» قرار گرفته باشد و حساب و کتاب سیاسی از توجه به لیاقتهای فردی و شهروندی بیشتر باشد، این فرهنگ عدم خشونت توسعه نخواهد یافت. در اینجا باید به چند نکته اشاره کرد. نخست، عدم خشونت، فرایند اخلاقی کردن سیاست است. دوم، برای مبارزهی خشونتپرهیز باید به فرهنگ قهر و کینه و نفرت پایان داد. سوم، احترام به حیات و بازشناسی «دیگری» از اهمیت خاصی برخوردار است و بالاخره نمیتوان خشونتپرهیز بود و در جستوجوی حقیقت نبود و با دروغ مبارزه نکرد. مبارزهی مدنی خشونتپرهیز با آموزش شهروندی همراه است؛ یعنی مدنیت باید به صورت شیوهی کنش اجتماعی و سیاسی درآید. اکثر احزاب مسلح کرد در گفتوگوهای تلویزیونی و روزنامهای اعلام میکنند که: «ما همان گونه که مبارزات مسلحانه را قبول داریم، به همان شيوه به مبارزات مدنی نيز اعتقاد داریم.» آیا میتوان همزمان به هر دو شیوه از مبارزه اعتقاد داشت؟ آیا استفاده از هر دو شیوهی مبارزه از لحاظ اخلاقی درست است؟ به نظر من مبارزهی مدنی به معنای ایجاد شبکههای شهروندی است که به تکوین و پیشرفت فکر پلورالیسم و کثرتگرایی در جامعه کمک میکنند. این بدین معناست که غایت زندگی سیاسی ایجاد فضای مشترکی است که در آن من و دیگری در کنار هم قرار میگیریم. پس ما هیچگاه فقط برای آزادی شخص خود مبارزه نمیکنیم، بلکه در واقع برای آزادی «دیگری» هم تلاش میکنیم. بقای فضای مشترک و متکثر، مستلزم تعادل اخلاقی میان «من و دیگری» است. این تعادل در هر گونه مبارزهی مدنی مهم است و خشونت و دست به اسلحه بردن، این تعادل را به هم میزند، چون به معنای تحلیل یا انهدام دیگری است. فراموش نکنیم که «تفاوت» در یک جنبش مدنی خشونت ایجاد نمیکند، بلکه از شیوع خشونت جلوگیری میکند. دموکراسی در واقع توافق نهادی میان تفاوتها است. در کردستان و بیشتر نقاط ایران، تا از شیوهی مبارزهی عدم خشونت صحبت میشود، بلافاصله گفته میشود که مبارزات عاری از خشونت، مختص یک دورهی زمانی از تاریخ بوده و اینک برای فضای کنونی ایران عملی نیست؛ یا این که گفته میشود با چنین حکومت دیکتاتوری نمیتوان از این شیوه از مبارزه استفاده کرد. آیا فضا و موقعیت کنونی ایران برای چنین مبارزهای مناسب است؟ تاریخ بشر، تاریخ خشونت است، ولی فراموش نکنیم که هر زمان و هر کجا که خشونت رخ داده، فکر و عملی نیز برای جلوگیری از آن صورت گرفته است. خشونتپرهیزی همیشه در چالش و در شرایط سخت، معنای واقعی خود را مییابد. از آنجا که هر جامعهای در هر دورهای از حیات خود مستلزم ایجاد صلح و آرامش است، پس خشونتپرهیزی همواره امری کنونی و امروزی است. امروزه مبارزه با «دروغ» تعلیم اصلی و اساسی است که شهروندان کرد به خود میدهند. آنها میتوانند به جهانیان نشان دهند که فراسوی تمام تنشهای قبیلهای از بلوغ شهروندی برخوردارند که سرمایهی اخلاقی و دموکراسی آیندهی آنان خواهد بود. بهترین نمودار این سرمایهی اخلاقی در خشونت پرهیزی شهروندان کرد است. جامعهی ایران که کردها را نیز دربر میگیرد، مثل هر جامعهی دیگری دچار مسائل ویژهی خود است و تا زمانی که این مسائل حل نشوند از پیشرفت و استحکام فکر و کنش دموکراتیک جلوگیری خواهد شد. شاید مهمترین مسئلهی ما ایرانیان و اقوامی که در درون ایران در کنار هم زندگی میکنند، خشونت سیاسی است. بسیاری از احزاب سیاسی کرد به غلط فکر میکنند که این خشونت فقط امری عمودی است که با تغییر دولت و دولتمردان حل خواهد شد، ولی آنچه سیر تحول سیاست در کردستان به ما آموخته این است که مسئلهی عبور از خشونت فقط یک امر عمودی نیست، بلکه افقی نیز هست زیرا مستلزم تبیین و ترویج فرهنگ عدم خشونت در میان مردم است. مبارزهی مدنی از چه لحاظی بر مبارزات خشونتآمیز برتری دارد؟ از نطر من مبارزهی خشونت پرهیز، نوعی مبارزهی مدنی است، چون هر جنبش مدنی به دنبال تحقق مطالبات اجتماعی و سیاسی خود است ولی برای به دست آوردن این مطالبات باید از مشروعیت اخلاقی برخوردار باشد. روند خشونت پرهیز، کوششی مدنی در جهت ایجاد سازوکاری مسالمتآمیز و برای عادلانه کردن رقابتهای میان شهروندان است. روند خشونت پرهیز، روندی نفیکننده است و آنچه را که نفی میکند قوانین غیرعادلانه و کنش خشونت در جامعه است. پس اگر مولفهی اساسی یک جنبش مدنی حاکمیت قانون و دفاع از حقوق شهروندی است بنابراین لازمهی آن دستیابی به فرهنگ عدم خشونت است. در گفتمان احزاب سیاسی کرد، همیشه این جمله آماده است که «ما به ناچار و برای دفاع از خود اسلحه در دست گرفتهایم و به غیر از این راه دیگری نداشتهایم». آیا راهی کاربردیتر از اسلحه برای دفاع وجود دارد؟ این شیوه از دفاع را چگونه میتوان پیاده کرد؟ بسیاری به غلط، عدم خشونت را به منزلهی نوعی انفعال و عقبنشینی در مبارزهی اجتماعی و سیاسی بررسی میکنند. بعضیها هم معتقدند هرگونه کوششی برای یافتن راه حلی خشونت پرهیز برای مسائل امروز جهان، نوعی ناتوانی در حل بحرانهاست؛ ولی در حقیقت آنچه خشونت پرهیزی به ما نشان میدهد این است که ما در همهی فرهنگها، سنتها و جوامع با چندگانگی نظرات، ارزشها، معیارها و هنجارها روبهرو هستیم. شاید به همین دلیل، این کثرت ایمانها مستلزم زندگی در کثرت است. مقاومت خشونت پرهیز، بدون دست بردن به اسلحه مقابله با هرگونه اندیشه و کنشی است که موجب نفی زندگی در کثرت میشود. به عبارت دیگر «نه» گفتن به خشونت به معنای حرمت نهادن به شان و کرامت انسان است و این حرمت گذاشتن فقط به صورت آگاهی اخلاقی امکانپذیر است. دفاع از «خود» نوعی آگاهی از «خود دیگری» هم هست که موجب میشود هر فردی برای مبارزه با جنایت، خود تبدیل به جنایتکار نشود. ما این جمله را از بیشتر نخبگان و روشنفکران سیاسی ایران شنیدهایم که مبارزات مدنی به رهبر نیاز ندارند. این گفته تا چه اندازه درست است؟ نظر شما دربارهی رهبری و مبارزات عاری از خشونت چیست؟ رهبر واقعی هر جنبش، خشونت پرهیزی خود جنبش است. هیچ رهبری نمیتواند جنبشی را که طغیان جهل و لمپنیسم است به تنهایی از این وضعیت نجات دهد. فراموش نکنیم که خشونت پرهیزی فقط یک شیوهی مبارزاتی نیست، بلکه یک شیوهی زندگی شهروندی نیز هست. ناشکیبایی و عدم مدارا را فقط با آموزش شهروندی میتوان از بین برد. قدرت یک جنبش مدنی در ایجاد شبکههای شهروندی بر مبنای اخلاق مدنی است و نه داشتن یک رهبر. مهم رهبری نیست، مهم وارد کردن بعد اخلاقی در بعد سیاست است. چون هدف وسیله را توجیه نمیکند، بلکه وسیله خود نمایانگر هدفی است که دنبال میشود. به عبارت دیگر میزانالحرارهی اخلاقی یک جنبش مدنی، درجهی خشونت پرهیزی آن در دفاع از عدالت و حقیقت است، نه رهبران آن. رهبران را مردم انتخاب میکنند و میپرستند. اگر مردم معتقد به خشونتپرهیزی باشند، رهبران نیز دنبالهروی خواهند کرد. قهرمانان واقعی هر ملتی خادمان آن ملت هستند که منافع ملت را بالاتر از قدرت و قدرتطلبی قرار میدهند. آیا مبارزات عاری از خشونت، به استراتژی و سازماندهی نیاز دارد؟ مبارزهی عاری از خشونت، یک جنبش اجتماعی و سیاسی تو خالی نیست، بلکه بر مبنای تجربهی سقراطی قرار دارد که همواره شهروندان از یکدیگر میآموزند. دوم این که، افق استراتژیک خشونت پرهیزی، افقی است متکثر و متنوع. بنابراین خشونت پرهیزی یک گفتار تکنگار نیست. سوم، استراتژی خشونت پرهیزی، عشق به قانونمداری، حقیقتجویی و دوری از تعصب و کینه است. چهارم، خشونتپرهیزی مدنی، قیام علیه شر و بیعدالتی است. پنجم، خشونت پرهیزی همچون ندای درونی است که به فرد خطاب میکند: «تو نخواهی کشت.» کردها تا چه اندازه به رهبر اخلاقی نیاز دارند و حضور یک رهبر اخلاقی چه نقشی در اخلاقی بودن شیوهی مبارزه خواهد داشت؟ خیلیها به غلط میپندارند که فرهنگ و کنش خشونتپرهیز در جامعهی خشنی چون جامعهی کردها امری غیرممکن است. مگر غیر از این است که ماندلا در جامعهی آپارتاید و عبدالغفارخان در میان پاتانها (در مرز افغانستان و پاکستان) فرهنگ خشونت پرهیزی و آشتی را برقرار کردند؟ پس چرا کردها نتوانند مبارزهای خشونت پرهیز باشند؟ آیا کردها فقط تولیدکنندهی خشونت هستند؟ پس مسئلهی اصلی این نیست که برخی سلولهای خشونت پرهیز دارند و میتوانند جامعهی دموکراتیک داشته باشند و برخی فاقد این سلولها هستند. مسئلهی اصلی نبود اخلاق مدنی است که در دو اصل شفافیت و مسئولیتپذیری خلاصه میشود. این شفافیت و مسئولیتپذیری پاسخگویی به همراه میآورد. به نظر من پاسخگو کردن یک دولت یا جامعه به منظور رویارویی با اشتباهات تاریخی است و جلوگیری از رخ دادن مجدد آنها در آینده. اکنون باید دید چگونه میتوان با حرکت از چنین اندیشهای، مکانیسم و ساختارهایی را ایجاد کرد که به عدم خشونت، تداوم و استحکام ببخشند. هرچند که در کردستان افرادی چون گاندی و مارتین لوترکینگ و ماندلا وجود ندارند، ولی برای دست یافتن به گاندیسم از نوع کردی باید در دو سطح فعالیت کرد: از یکسو، اندیشهی عدم خشونت را از میراث فرهنگی کردها استخراج کرد و آن را در سطوح مختلف جامعه به کار گرفت و از سوی دیگر، بستر مناسبی برای ایجاد جنبشهای شهروندی و اخلاقی مدنی و ضد اقتدارگرایی ایجاد کرد. فراموش نکنیم که پرسش عدم خشونت، فقط یک پرسش سیاسی نیست بلکه کوششی فلسفی برای طرح مسئلهی اخلاق خودمختار و خروج از حقارت خویش نیز هست. |
نظرهای خوانندگان
"تمامی ایدئولوژیهای نامبرده در مسیر بردگی انسان معاصر قدم برداشتهاند؛ هرچند شعار تمامی آنها آزادی و عدالتخواهی است، ولی نمایندگان تمام این ایدئولوژیها، دیکتاتورهایی خشن و آدمخوار بودهاند" حالا چرا این متفکر گرامی اینقدر عصبانی هستند واخلاقیات ادعایی خودشان را هم فراموش کرده اند. آدم وقتی نظر میدهد بهتر است به واقعیات منطقه وتاریخ آنجا فکر کند نه برداشتهای ذهنی خودش را از محل زندگی خود را به آنجا تعمیم دهد. درست همرمان با اعدام کردها تمامی مردم سنندج در تحصن واعتصاب بودند و اهالی مریوان راهپیمایی دموکراتیک را به سوی سنندج شروع کردند. هنگامیکه بقیه رفقا در فضای باز دانشگاه تهران ومیادین تهران مشغول مبارزات دموکراتیک بودند. ما هر روز با وانت و می نی بوس به دنبال جمع آوری جنازه های مثله شده از دهاتهای اطراف بودیم. قارنا قلاتان سوزه صوفیان ووو . در اشنویه در یک تظاهرات معمولی مزدوران رژیم شش نفر را کشتند. آقای قاسملو را نه در جنگ مسلحانه بلکه سر میز مذاکرات دموکراتیک کشتند. همین فرزاد کمانگر را نه بخاطر چریک بودن کشتند بلکه چون صحبت از انسانیت میکرد کشتند. و در جوابش مردم کردستان اعتصاب عمومی راه انداختند. لیلا زانا را در ترکیه از پارلمان به زندان فرستادند.
-- بدون نام ، Sep 3, 2010 در ساعت 03:16 PMکی گفته کردها ظلمی روا نداشته اند.اینقدر مظلوم نمایی نکنید.
-- علی ، Sep 3, 2010 در ساعت 03:16 PMدر اوایل انقلاب در نقده هزاران نفر از ترکها را کشتیدو قتل عام کردید. حالا با قتلهایی که در ترکیه و عراق کرده اید کاری ندارم
Man agar bejai aghai Jahanbagloo budam, dar in zamine ezhare nazar nemikardam. ishan tamame taghsirha ra gardan kurdha andakhtan., gooya ke kurdha hamishe aghazgare jang budan va in kurdha budan ke ebteda dast be aslahe bordan.
-- Aso Saleh ، Sep 3, 2010 در ساعت 03:16 PMعلی که نوشته کردها قتل عام کرده اند آن هم هزاران نفر، گویا تاریخ را وارونه یا آنگونه که دلش خواسته است خوانده است. نقده هنوز کشتار قارنا و قلاتان را که توسط ملا حسنی انجام گرفت را از یاد نبرده است! حال علی هنوز اخبار وارونة ملا حسنی را به خورد ما می دهد؟ تو گفتی و ما هم گوشمان دراز است!!!
-- ناصر ، Sep 10, 2010 در ساعت 03:16 PMبه ندرت میتوان در خاورمیانه، امریکای لاتین و آفریقا به اثتثنای جنبش ضد آپارتاید افریقای جنوبی بتوان جنبشی یافت که برای نیل به اهدافشان از ابزار مسالمت آمیز استفاده کرده باشد، بیان این مطلب نباید به معنای توجیه خشونت تفسیر شود بلکه منظور حرمان فضای مناسب است که مانع از به وجود آمدن روحییه مسالمت میشود.نازا و عقیم بودن جنبش سبز در ایران خود گویایی این واقعییت است که بستر و ساز و برگ مناسب برای مبارزه مسالمت آمیز در ایران مهیا نشده است.
-- شمال میرزا ، Sep 12, 2010 در ساعت 03:16 PMتجویزبکار گیری متد و شیوههای مبارزه مدنی برای تحقق خواستهای یک گروه اجتماعی، خود لازمه آگاهی از شرایط عینی جامعهای است که مبارزه مدنی برای آن توصیه میشود. بدون در نظر گرفتن آن شرایط نسخهای که پیچیده میشود کل فرایند مبارزه را در جهت عکس هدایت میکند. پیش شرطهای مبارزه مدنی را غالبا فضای باز سیاسی که در آن افراد جامعه به مرحلهای از رشد سیاسی و اجتماعی رسیده باشند ورق میزند در این صورت میتوان حقانییت خواستهای یک گروه اجتماعی را بدون بکار گرفتن خشونت به سهولت به یک خواست همگانی مبدل نمود. در امریکا مارتین لوتر کینگ در فضای سیاسی اجتماعی ان زمان امریکا توانست مفهوم واقع بینانهتری از مبارزه مدنی آرائه دهد در حالی که کسانی پیش از او نتواتستند کاری برای سیاهان از پیش ببرند. در واقع میتوان گفت در ایران، به علت فضای خفقان سیاسی در گذشته و متعاقبا تا به حال و شکل نگرفتن نطفههای رشد سیاسی و فرهنگی در ایران، زمینه مصاعد برای مبارزه مدنی عقیم مانده است چنانچه کردها( کوردهای ایران) با وجود تاریخ مبارزاتی درخشان متناسب با کنش مقابل قادر نبودند اکثریت مردم غیر کورد را با حقانییت خواستهای خود آشنا کنند.از آنجا که تولرانس به عنوان جوهر مبارزه مدنی قابل بحث است. نازا ماندن توسعه فرهنگ تولرانس در ایران ریشه در فاکتورهای متعدد ی چون انحصار مذهب، توسعه دولت- ملت به اوج خود است. این انحصارگرایی در ایران صرفا در جهت بالا دستی مذهب شیعه عمل کرده است و نهایتا از این طریق مردم ایران را در مقابل یکدیگر قرار داده است تولرانس و یا درک پذیرش سلیقههای سیاسی، فرهنگی و غیره در یک جامعه ریشه در ساختار تشکیل دهنده عناصر فرهنگی هر جامعه دارد از میان عناصرهای غالب در فرهنگ جامعه میتوان به نقش مذهب در شکلگیری خشونت و یا عدم بکارگیری خشونت اشاره نمود. برای مثال میتوان به مبارزه گاندی و بکارگیریتعالیم اهیمسا در مذهب هندویسم آشاره نمود مبارزه اینچنینی در حالی در هندوستان شکل میگیرد که جامعه هند در ان زمان با فرهنگ دمکراسی فرسخها فاصله دارد و یا طلب درخواستهای مردم در اروپا از طریق ابزارهای مسالمت آمیز ریشه در اصلاح نهاد مذهب کریستیانیتی دارد که خود مولد دمکراسی امروزی و لیبرالیزم است، برای اثبات این ادعا با نگاهی به کشورهای اروپای که مذهب کریستیانیتی کمتر رفورم به خود دیده میتوان به وضوع خشونت دید. مردم ایرلاند شمالی با وجود اینکه در غرب واقع هستند به دلیل فاندمانتال بودن کاتولیکها هر روز شاهد خشونت میباشند . جامعهای را نمتوان خشن تعریف کرد بدون در نظر گرفتن نوع و نقش مذهب آن جامعه. اسلام مذهب طبقهای است که با خشونت زاده شده و در مسیر 1400 ساله تاریخ خود کمتر رفورم به خود ندیده است. بنا بر این تا رفورم اساسی در اسلام به وقوع نپیوندد عدم بکار گیری خشونت اجتناب ناپذیر است. حال در ایران اسلام نه تنها منحصر به فرد نیست بلکه خود حاکمی است که برای اینکه موقعیت طبقهای خود که همان موقعییتولایت مطلقه فقیه است به رواج خشونت دامن میزند. که طبیعتا و طبق قوانین بقا با واکنشی از نوع خود روبرو میشود. این همان واکنش است که امروز و دیروز از طرف کوردها بروز داده میشود که نهایتا به کوردها لقب خشن داده میشود
آقای جهانلو خیلی بر مبارزه مسالمت آمیز و مدنی تأکید میکند. او خود را نمانینده صدام حسین و ترکیه و سوریه میداند. مثل اینکه این نظامها برای ایشان مطلوب هستند و هر نوع مقاومت علیه آنها را خشونت میداند. او میگوید کردها نباید در محافل بینالمللی مظلوم نمایی کنند. آیا افشاگری در مورد سرکوب نوعی مبارزه سیاسی نیست؟ فکر نمیکنید بیشترین حساسیت شما به این نوع مبارزه کردها است؟ به نضر شما مذاکره با جمهوری اسلامی خشونت است یا به قتل رساندن کردها سر میز مذاکره. آیا به قتل رساندن دهها نفر از ایرانیها توسط جمهوری اسلامی در خارج از کشور خشونت نیست. من نمیدانم شما چرا آگاهانه منفورترین رژیم امروز جهان را از زیر ظرب خارج میکنید؟ به نظر شما تجاوز به دختران ایرانی در زندانهای ایران نتجه خشونت مردم ایران بود یا از طبیعت رژیم فاشیستی مذهبی سرچشمه میگیرد؟ اگر شما و امثال شما آلترناتیو جمهوری اسلامی هستتد بیچاره مردم ایران!
-- بدون نام ، Sep 12, 2010 در ساعت 03:16 PMحسن
این اظهارات شامل زمان و مکان نمیشوند. برای کسی که کار آکادمیک میکند استناد به فاکت و زمان بسیار اساسی است. او میگوید مبارزه کردها به ثمر نریسده است. این حرف متاسفانه تا حدی درست است. ولی این را نمیتوان تنها به شیوه مبارزه کردها نسبت داد. در ایران پس از انقلاب مشروطیت ما تقریبا دستآوردی نداشتهایم. آیا به نظر ایشان این ناکم بودن به علت خشن بودن مردم ایران است؟ ناگفته نماند در سیاست رسیدن به اهداف به ندرت از طریق مسالمتآمیز ممکن است. نمونههای هند و آفریقای جنوبی و به هدف رسیدن آنها بیشتر به خاطر دفاع بخش مهمی از سیاست جهانی بود. باور بفرمایید آقای خلخالی و موسوی اردبیلی کشتن گاندی و ماندلا بسیار ساده بود. اگر کار به این سادگی بود دمکراسیهای جهان نیازی به ارتش و جنگ ابزار نداشتند و میتوانستند احمدینژادها رام کنند.علی
-- بدون نام ، Sep 15, 2010 در ساعت 03:16 PMگفتگوی بسیار ضعیفی بود. شاید آقای جهانبگلو می توانست درباره جنبش عدم خشونت بسیار زیبا صحبت کند اما نمی دانم ایشان چه سنخیتی با کردستان دارد؟
-- سلیمان محمدی ، Sep 15, 2010 در ساعت 03:16 PMاگر مصاحبه کننده گرامی کمی اطلاعات از کردستان داشت، راحت می شد فهمید که آقای جهانبگلو هیچ شناختی از کردستان ندارد! دلیلی ندارد یه پژوهشگر و روشنفکر بی محابا درباره هر چیزی اظهار نظر کند، مگر اینکه مثل آقای احمدی نژاد خودشان کارشناس همه چیز باشند!
آقای جهانبگلو بارها می گوید اختلافات قومی و مصاحبه کننده گرامی نمی پرسد این اختلافات قومی یعنی چه؟ منظورشان چیست؟ بارها از اعمال مطلق خشونت در همه جنبش کردستان حرف می زند و مصاحبه کننده گرامی نمی تواند از زمان مذاکرات و حواشی آن مصداق بیاورد.
آقای جهانبگلو نسخه ای برای کمونیسم می پیچد و مصاحبه کننده نمی تواند حداقل ایده های برخی احزاب را که آقای جهانبگو صد در صد غلط دریافته بازگو کند.
مصاحبه شونده محترم بارها از غلط بودن شکل مبارزه کردها حرف می زند و مصاحبه کننده یک آلترناتیو نمی خواهد.
در هر روی ورای مواضع مصاحبه کننده و مصاحبه شونده این گفت و گو بسیار ضعیف بود و دو طرف با بی اطلاعی کامل راجع به یک مصداق سخن می گویند.
انتظار اینکه احترام بیشتری به مخاطبان گذاشته شود و هر مطلبی که آماده شد، به صرف تعداد کلمات روی این رسانه قرار نگیرد.
من ميخواستم در مورد كامنت آقاي سليمان محمدي نظر بدهم
-- ياسين ، Sep 18, 2010 در ساعت 03:16 PMدوست عزيزم آيا شما ميتوانيد يك نمونه از مبارزه سياسي كردها را از اعماق تاريخ كردها بيرون بكشيد و براي ما بازگو كنيد؟ آيا تنها بخاطر تيري كه آقاي جهانبگلو به مركز سيبل ماركسيزم - لنينيزم زدند عصباني هستيد؟
در واقع شما داريد صرفأ نمايندگي يك جهانبيني دگم و مظاق را ميكنيد و موضعي ناعقلاني را گرفته ايد كه تنها رد فعل طغيانهاي دروني خودتان هست.
در كمورد مصاحبه و شيوه آن، هر انسان عاقلي كه اين مصاحبه را بخواند تسخيص ميدهد كه اين مصاحبه مكتوبي و به شيوه ي مرده است. در ضمن من اين مصاحبه را در يك سايت كردي خواندم كه آقاي جان "روزنامه نگار و تهيه كننده مصاحبه" گفته است كه اين مصاحبه به شيوه پروژه انجام شده و اين بخشي از مجموعه مصاحبه اي است كه قصد دارد به شيوه كتاب در دو جلد كردي و فارسي آنرا به چاپ برساند.
متاسفانه كاك سليمان بخاطر همين نظردهيهاي شما و امسال شماست كه روشنفكران غير كرد و حتي كردها هم در مورد وضعيت سياسي كردستان نظري نميدهند
اين هم بخاطر اين است كه شما فكر ميكنيد كه خودت ميتواني و تخصص اين را داري كه در مورد عدم خشونت نظر پراكني كني ولي آقاي جهانبگلو بي سواد و كم تجربه هستند.
در ضمن اگر شما نظر ديگري داريد چرا در مورد آن يك مقاله نمينويسيد؟
با درود و سپاس از مصاحبهکننده و مصاحبهشونده، به اعتقاد من نمیتوان با بسياری از فرمايشات آقای جهانبگلو موافق نبود. بحث سر موافقت و مخالف با پديدهی خشونت نبوده و نيست. به لحاظ تجريدی هيچ انسان و نيروی جدی نمیتواند موافق خشونت نباشد. مبارزهی تودههای بپاخاسته، به ويژه مبارزه با استعمار و فاشيسم و شووينيسم، نه يک امر نظری و آکادميک، که يک امر واقع است و ناگزير از کنش و واکنش نيروهای متخاصم تأثير میپذيرد. برای جنگ حداقل دو نيرو لازم است. اين امر اما به همان اندازه برای صلح هم صدق میکند؛ چنانچه تنها يکی از اين دو طرف ابزاری غير از خشونت در شکل اعمال سرکوب فيزيکی، زندان و شکنجه و اعدام و يورش نظامی نشناسد، دير يا زود خشونت متقابل را خلق خواهد کرد. اين امر در هر چهار پارچهی کردستان در طول تاريخ صادق بوده، چرا که هر چهار حاکميتی که به زور سر نيزه اقتدار خود را بر مردم کردستان تحميل نمودهاند، خود اسير خشونت بودهاند. بنابراين سخن گفتن يکجانبه از وجود خشونت در کردستان و انداختن گناه "ناکامی" جنبش کردستان گردن خشونت طرف کردی، نه عينی است و نه علمی. کردستان در خلاء عمل نکرده است و نمیکند. خشونت کردستان خشونت صرف نيست، بلکه خشونتمتقابل است؛ خشونت بردگان و تهيدستان و مظلومان است و طبق هيچ مکتب انسانی و حتی پاسيفيستی بطور يکجانبه قابل سرزنش و محکوميت نيست. در ضمن غلظت خشونت حکومتهای مستبد و ديکتاتور و تماميتگرا و مرتجع و تبعيضگرا ارتباط سببی و مستقيم با "مبارزهی" مسلحانه و در واقع دفاع مسلحانه ـ که من الزاما موافق آن نيستم ـ ندارد؛ ميزان اعمال خشونت حکومت اسلامی ايران بر عليه مردم و نيروهايی که نه تنها معتقد به اعمال خشونت نبودهاند، بلکه به نوعی در جبههی ايدئولوژيک رژيم قرار داشتهاند و حتی بخشا جزو بنيانگزاران بودهاند، کمتر از خشونت اعمال شده در کردستان نبوده است. برای نمونه قتل فجيع فروهرها و شخصيتهای ديگر را ديگر نمیتوان به اعمال خشونت از سوی معارضين نسبت داد. اين امر برای فعالين مدنی کرد نيز صادق است. اعمال خشونت بر عليه اين انسانهای خشونتپرهيز کمتر از خشونت اعمال شده (از چند مورد ژينوسايد استثنايی اخير که بگذريم) بسيار کمتر از خشونت اعمال شده بر عليه چريکهای کرد نيست. لذا آنچه که حکومت را بر عليه مردم کردستان وامیدارد، نه دفاع مسلحانهی چند پيشمرگ کرد، که قبل از هر چيز مکتب تبعيضگرايانهی ارتجاعی شووينيسم میباشد. خشونت متقابل نيروهای کردی بر عليه نيروهای دولتی سرکوبگر نيز بيشتر واکنشی است که بخش اعظم آن پرهيزناپذير و يا خودبخودی میباشد. در ارتباط با دو نمونهی هند و آفريقای جنوبی نيز نبايد از ياد برد که عدم خشونت مردم هند بدون همراهی دولت بريتانيا ممکن نمیشد؛ آيا اگر تظاهراتهای مردم هند از سوی انگلستان به خون غلطانده میشد (همانطور که در کردستان چندين بار اتفاق افتاد)/ اگر در آنجا شهرهای مسکونی به توپ و تانک و هلکوپتر ويران و مردم قتل عام میشدند (آنطور که در سنندج و مهاباد و مريوان، ... اتفاق افتاد)، مردم هند نيز دست روی دست میگذاشتند و آرام میماندند؟! مثال آفريقای جنوبی نيز بسيار بسيار نابجاست: اولا جنبش ضدآپارتايد آفريقای جنوبی مطلقا بدون خشونت نبود و مبارزهی مسلحانه بخشی از جنبش را تشکيل میداد، دوما اگر ماندلا در محاکمات جانورانی چون خلخالی و گيلانی اعدام میشد، از وی هم امروز سخنی در ميان نمیبود و مانند هزاران هزار مبارز گمنام ديگر گمنام میماند. لذا رويکرد دولت نژادپرست آفريقای جنوبی به نوعی از ماندلا ماندلا ساخت. اما ديديم که بر سر مبارزان کرد چه میآورند. در ضمن هر آينه در مورد خشونت سخن در ميان است، نبايد صرفا خشونت فيزيکی مدنظر باشد؛ ظلم و بيدادگری نيز شکلی از خشونت است. آيا تحميل بيشترين حد از تبعيض مثلا بر عليه زنان و دگرانديشان و پيروان مکاتب فلسفی ديگر اعمال خشونت نيست؟ آيا اعمال اين خشونتها ارتباطی به خشونت زنان و دگرانديشان دارد؟! وانگهی اگر کردستان به دليل بافت و انديشهی "قبيلهای" (!!!) به کژراهه رفته است، نافرجامی خلقهايی که کردستان را در خود احاطه نمودهاند، در امر دستيابی به آزادی و دمکراسی چه عواملی داشته است؟ در پايان ذکر دو نکتهی ديگر را نيز ضروری میدانم: نخست اينکه آيا چنانچه در مناسبات اجتماعی و سياسی چنين احکام قطعی را میدهيم که ظاهرا جهانشمول هستند و تابع زمان و مکان نمیباشند، چنين حکمی را در مورد مبارزهی مردم فلسطين نيز میدهيم که خشونت آن اگر بيشتر از خشونت اسرائيلیها نباشد، مطلقا کمتر نيست؟ آيا آنها را نيز سرزنش میکنيم و میگوئيم که دليل ناکامی آنها خشونتگرايی آنها بوده است و يا در اين مورد مشخص میرويم يکجانبه اسرائيل را تقبيح میکنيم و خواستار نابودیاش میشويم؟! دوم اينکه اگر خشونت تحت هر شرايطی بد است، خشونت بر عليه متجاوزين و اشغآلگران چگونه قابل ارزيابی است؟ آيا چنين درسهايی را به مردم و دولت ايران نيز داديم که به جنگ عراق نروند، چه که جنگ شديدترين نوع خشونت است؟! و بلاخره کداميک از کشورهای خشونتپرهيز و دمکراتيک جهان از ابزار سرکوب (ارتش نيرومند، پليس، دستگاه امنيتی، ....) برخوردار نيستند؟ چگونه است اگر چهار پيشمرک کرد به کلاشينکوف عرض اندام کنند، خشونتگرايی است، اما دولتها و ملتهايی که از بزرگترين ارتشها و زرادخانهها برخوردارند، از دايرهی انتقاد ما خارج میشوند؟ (و بسياری از "آيا"ها ديگر.) ختم کلام اينکه: سخن گفتن صرف و تجريدی از خشونت طرف کردی بدون ذکر مناسب خشونت اعمال شده طرف مقابل و تبعيضات بيشمار آن خلط مبحث است و نمیتوان جدی گرفت؛ در بهترين حالت اندرزهای اخلاقی مینمايند که تنها به درد سمينارهای آکادميک میخورند.
-- ناصر ايرانپور ، Oct 12, 2010 در ساعت 03:16 PMبه نظر من مصاحبهی خوبی بود هر چند اقای جهانبگلو به صرف انكه تئوریسینی قوی در زمینهی فلسفه هستند، اما اگاهی زیادی دربارهی تاریخ مبارزات كردها ندارند، به همین دلیل این مصاحبه نتوانسته است اصل موضوع مورد بحث را به خوبی و با شفافیتی كامل به شنونده القا كند.با تشكر از اقاي جان
-- حسين ، Nov 11, 2010 در ساعت 03:16 PM