رادیو زمانه > خارج از سیاست > دانشجویان > جنبش دانشجویی ایران؛ از فرود تا فراز | ||
جنبش دانشجویی ایران؛ از فرود تا فرازکیارش پارسا عالیپورkiaa@radiozamaneh.comنگاهی به تاریخ زیست جنبش دانشجویی ایران در دهه چهل خورشیدی و مقایسهی تطبیقی آن با اکنون، در گفتوگو با سیامک پورجزنی، پژوهشگر تاریخ اجتماعی معاصر. جنبشهای اجتماعی در گذر تاریخ ما، فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کردهاند؛ از جملهی این جنبشها، جنبش دانشجویی ایران است؛ جنبشی که در سالهای اخیر و بهویژه پس از آغاز جنبش اعتراضی مردم ایران، هرگاه که ساز اعتراض خود را کوک کرده و خواستار مطالباتش شده، با دستگیریهای گستردهی کنشگران آن، رفتهرفته دچار رخوت شده است.
جنبش دانشجویی ایران، نظیر این فرایند را در میانهی سالهای دههی چهل خورشیدی نیز تجربه کرد، ولی پس از فروکش کردنی چندساله، دوباره اوج گرفت و به فعالیت برخاست. در همین زمینه، با سیامک پورجزنی، پژوهشگر تاریخ اجتماعی معاصر، به گفتوگو پرداختهام. در آغاز از او پرسیدهام: جنبش دانشجویی ایران چگونه توانست پس از یک دورهی رخوت در دههی چهل، دوباره به فعالیت خود تداوم ببخشد؟ سیامک پورجزنی: پیش از پاسخ به سئوال شما، مایلم که اشارهی کوتاهی به زمینه و زمانهی دههی چهل داشته باشم. در دههی چهل، پس از دولت علی امینی و پس از شکست قیام پانزده خرداد، جنبشهای اجتماعی دچار سرکوب شدند و رخوتی عمیق را تجربه کردند. ازجمله جنبش کارگری که از سال ١٣٣٢ و بعد از کودتای ٢٨ مرداد، بهطور مؤثر سرکوب شده بود. جنبش زنانی هم که امروزه داریم، در آن زمان چندان بروز اجتماعی نداشت. جنبشهای طبقهی متوسط شهری هم که در جبههی ملی و حزب تودهی ایران نمودهای بیرونی داشتند، شکست خورده بودند. انگار فقط این جنبش دانشجویی بود که باید بار شکست دیگر جنبشهای اجتماعی را بر دوش میکشید. میخواهم به جملهی معروف مهندس بازرگان برگردم که در سال ١٣٤٤، در دادگاه نظامی خطاب به دادستان نظامی آن موقع گفت: «اگر با ما به مدارا برخورد نکنید، پس از ما کسانی میآیند که با شما به زبان دیگری سخن خواهند گفت.» (نقل به مضمون) این بشارت، پنج سال پیش از شروع واقعهی سیاهکل بیان شده و یک پیشگویی پیامبرگونه بوده است. انگار بار شکست جنبشهای اجتماعی روی دوش جنبش دانشجویی حمل شد و به سرمنزل خود رسید. میخواهم بگویم جنبش دانشجویی، جنبشی سیال و پویا است و این سیالیت و پویایی به خاطر حضور دانشگاه است. در واقع خواست نیروهای اجتماعی که تغییرمیطلبیدند، در جنبش دانشجویی متبلور شد. به خاطر اینکه جنبشهای دیگر، توان آن را نداشتند که بار این خواست اجتماعی را به عرصه و سپهر سیاسی آن زمان ببرند. چون یا دچار سرکوب شده بودند، یا سازمانهای سیاسیشان را از دست داده بودند و یا فعالان و کنشگرانشان در زندان، تبعید و سکوت خانههاشان بودند.
به گفتهی شما، حاکمیت وقت توانست جنبشهای اجتماعی را سرکوب کند. پس چرا نظام حاکم در سرکوب جنبش دانشجویی ناکام بود؟ شاید اولین دلیلی که بتوان در ناکامی سرکوب جنبش دانشجویی برشمرد، ساختار خود دانشگاه باشد. دانشگاه همیشه پر از آدمهای جوان است. آنها ارتباطاتی دارند که غیر قابل کنترل است. در کنار یادگیری علم ودانش، فضای گفتوگو، نقد و پرسش، کم و بیش در همهی دانشگاهها رواج دارد. همهی دانشجویان یاد میگیرند تا فضای اطرافشان را بهپرسش بطلبند و یاد میگیرند چگونه با جهان اطرافشان وارد چالش بشوند. این فضا، این ارتباطات و نیروی جوانی که در دانشگاهها میجوشد، حاکمیتها را از سرکوب جنبش دانشجویی ناتوان میسازد. علت دیگری هم که برای آن میتوان برشمرد، این است که عمر دانشجویی نیروهای دانشجویی، چهارسال و در مورد تحصیلات تکمیلی و حتی تا پایان مقطع دکتری و حرفهای نیز حداکثر شش یا هفت سال است. خود همین باعث میشود که نیروهایی به طور مداوم وارد دانشگاه بشوند که تجربهی سرکوب و آزار و ترس را از نیروهای پیشین خود به ارث نبردهاند. چون تا سرکوب بهعینه و بهواقع تجربه نشود، ترس به صورت ساختاری در وجود دانشجو نمینشیند. با توجه به تعریفی که شما از جنبش دانشجویی به عنوان یک جنبش مخالف حاکمیت وقت ارائه کردید، این پرسش پیش می آید که چرا دستگاه سیاسی پهلوی دوم، دانشگاهها را تعطیل نکرد و به تصفیههای دانشگاهی دست نزد؟ این به خاطر خصلت رژیم سیاسی پهلوی بود. رژیم پهلوی یا ساختار سیاسی پهلوی، مبتنی بر توسعه و به قول دکتر کاتوزیان، مبتنی بر شبهمدرنیزاسیون بود. این شبهمدرنیزاسیون به دستگاه دولتی نیاز داشت و به همان نسبت به دکتر، حقوقدان، مهندس، ارتشی و بهطور کلی به افراد تحصیلکرده، تا توسعه یا رشد خود را پیش ببرد. حکومت پهلوی بهخاطر خصلت توسعهطلب و از بالای خود- بدون ارزیابی منفی یا مثبت از آن- نیاز داشت که دانشگاهها به صورت فعال و پویا حرکت کنند و وجود داشته باشند. این سیاست با خواست نظام سیاسی جمهوری اسلامی، پس از انقلاب سال ١٣٥٧ در تضاد قرار میگیرد. این نظام در سال ١٣٥٩ دانشگاهها را بست و دست به تصفیهی گستردهی نیروهای مخالف خود، اعم از چپگرا، ملیگرا و دگراندیش در سطح روشنفکری و دانشجویی ایران زد.
چنین برخوردی با دانشگاه به خاطر آن بود که ساختار رژیم جمهوری اسلامی در اساس مبتنی بر خواست توسعه، حال از بالا و یا از پایین نبود. شما به عوامل کلیای که در تداوم جنبش دانشجویی مؤثر بودند، اشاره کردید. آیا ویژگیهای ساختاری دیگری هم بودند که در بستر سیاسی- اجتماعی آن روز قابل ذکر باشند؟ بله و اولین آنها سیاست توسعهی ناهمگون شاه بود. حضور طبقات فرودست در دانشگاه و از سوی دیگر رشد کمی دانشگاهها، انباشتی کمی ایجاد کرده بود که نیاز به گسست کیفی داشت. وقتی طبقات فرودست وارد دانشگاهها میشوند، نیازها و خواستهای خود را وارد سپهر سیاسی و دانشجویی آن زمان میکنند. این خواستهها نیاز به مجاریای برای بیان خود دارند. به همین دلیل فضای سیاسی دههی چهل، به خاطر ورود طبقات فرودست، فضای رادیکالتری بود. بدون نگاه مثبت یا منفی به آن، نسبت به دانشگاههای نخبهگرای دههی سی، فضای تندتری بود. مورد دیگر، حضور فضای رادیکال در عرصهی بینالمللی آن زمان بود. در آن زمان دانشگاههای سراسر جهان در شور و جنبش بودند. دانشگاههای امریکای لاتین، تأمینکنندهی نیروی انسانی جنبشهای چریکی آمریکای لاتین بودند. گروه بادرماینهوف در آلمان، بریگاد سرخ در ایتالیا و گروه هفده نوامبر در آتن، پس از شکست جنبشهای دانشجویی در سطح دانشگاههای آن زمان رخ نمودند و اسلحه بهدست گرفتند. ویتنام، الجزایر و کوبا فضای رادیکالی را دردههی چهل شمسی ایجاد کرده بود که نیروهای دانشجویی آن زمان را به سمتی میبرد که مبارزهی خود را تداوم ببخشند. مسئلهی دیگر سابقهی تشکیلاتی جبههی ملی و حزب تودهی ایران بود. حضور چنین سازمانهایی، هرچند بهصورت مخفی و هرچند بهصورت شبحگون در دانشگاههای آن زمان، باعث شده بود نیروهای دانشجویی یاد بگیرند چگونه میتوانند عضو یک تشکیلات باشند، چه کارهایی را باید در یک تشکیلات انجام بدهند و چگونه میتوانند خود را سازمان بدهند یا سامان بیابند. این یادگیری و تداوم، به نظر من، مرهون حضور جبههی ملی ایران و حزب توده است. عامل دیگر به نظر من، عاملی فلسفی است. این است که هستی انسان، تداوم و آگاهی او را تأمین میکند. وقتی متولد دههی بیست در ایران فئودالی، فقرزده و رخوتآلود، ناگهان در دههی چهل شاهد رشد شهرها میشود، ناگهان فضایی را تجربه میکند که در دوران کودکیاش، حضور آن را اصلاً نمیتوانسته تصور کند. این رویارویی ناگهانی در آگاهی او تاثیر میگذارد. این آگاهی خواستار جهش و فرارفتن از ساختارهای موجود است. این آگاهی باعث ایجاد این فرض در ذهن انسانها میشد که اگر از دههی بیست تا چهل، اینگونه تغییرات درجامعهی ایران انجام گرفته، پس امکان تغییرات خیلی بهتری هم به دست این نیروها وجود خواهد داشت.
در یک مقایسهی تطبیقی با دههی چهل، آیا جنبش دانشجویی کنونی ایران از عوامل ساختاری مساعد برای تداوم خود بهرهمند است؟ با نگاهی واقعبینانه میبینیم که افراد فعال این جنبش، آموختگان مکتب جبههی ملی و احزاب سیاسی نیستند. بلکه آموختهی گروههایی هستند که فعالیت سیاسیشان به آن معنا تشکیلاتی نبوده و شاید هم نباشد. نیروهای فعال درانجمنها و گروههایی مانند دفتر تحکیم، نشریات دانشجویی و انجمنهای دانشجویی مستقل، کار تشکیلاتی را به آن معنایی که در دهههای سی و چهل تجربه شده بود تجربه نکردهاند. نمیدانند چگونه خود و روابطشان را سامان بدهند و در کنار یکدیگر به فعالیت مشترک بپردازند. فضای جهانی در مورد مبارزات دانشجویی چه میگوید؟ عموماَ هیچ! مبارزات ناپیگیر و آسانخواه انقلابهای مخملی که بیشتر به کشاکش رقبای مافیایی شبیه هستند، نمیتوانند دانشجویان را به سمت خود جذب کنند. چرا که این کشاکشها، این رقابتها و این انقلابهای مخملی به تغییرات واقعی منجر نشدهاند. روح جهانی جهان امروز ما، دستکم تا چندی پیش، متأثر از امواج نئولیبرالیسم بود. فردگرایی و سودمحوری به جای جامعهگرایی، ایدهالیسم و رؤیاپروری دههی شصت میلادی، جهان را تحت تأثیر خود قرار داده است. در مورد خاص ایران، تجربهی یک انقلاب شکستخورده و خیانتشده، یا اگر بخواهیم از دید جامعهشناسی نگاه کنیم، انقلابی که به دوران ترمیدور خود رسیده است، وجود دارد. تجربهی انقلابهای شکست خورده، عموماً شور و جنبش و فعالیت را در فعالان پس از خود، کم میکند. اما آیا همهی عوامل ساختاریای که برشمردم، میتواند منجر به عدم تداوم جنبش دانشجویی بشود؟ نه؛ چون اختیار انسان، انسان فعال و آگاه، میتواند به ساختارهایی که دست و پایش را بستهاند، ساختارهایی که محدودش کردهاند، غلبه کند و فضایی نوین بیافریند و اختیار خود رادراین فضای نوینی که آفریده است، افزایش بدهد. لینک مرتبط • جنبش دانشجویی ایران؛ از پیشینه تا چشمانداز |