رادیو زمانه > خارج از سیاست > میراث فرهنگی > روند مأیوسکننده بازسازی ارگ بم | ||
روند مأیوسکننده بازسازی ارگ بماردوان روزبهa.roozbeh2radiozamaneh.comپنجم دی ماه ۱۳۸۲، پنج و نیم صبح، زلزلهای با قدرت بیش از ۶/۴ ریشتر در مرکز شهر بم در استان کرمان، واقع در جنوب شرقی ایران، در ثانیههای کوتاهی تمام شهر و مناطق اطراف آن را با خاک یکسان کرد. بر اساس آمارهای رسمی، در این فاجعه ۲۶هزار نفر کشته، ۵۰ هزار نفر مجروح و ۵۰ هزار نفر نیز بیخانمان شدند.
با این احتساب میتوان گفت که این زلزله در کنار زلزلههایی نظیر زلزلهی طبس و بویین زهرا، جزو بزرگترین و پرخطرترین زلزلههای ایران محسوب میشود. علاوه بر آسیبهای انسانی، بیخانمانی مردم و مشکلات و تأثیرات اجتماعی - فرهنگی زلزله بر مردم این شهر، فقدان بزرگی که در این زلزله پیش آمد، ویرانی ارگ بم بود. ارگ بم، بزرگترین بنای خشتی ثبت شده جهان در میراث فرهنگی یونسکو است و عمری بالغ بر ۲۷۰۰ سال دارد. پس از زلزلهی بم بسیاری از فعالان و طرفداران میراث فرهنگی، از اقصی نقاط جهان برای بازسازی این بنا به بم آمدند و به تیم همراه ایرانی پیوستند. اما پس از شش سال، هنوز بازسازی این بنا به سرانجام نرسیده است و بزرگترین بنای خشتی و گلی جهان، هنوز سامان نیافته است. نیما نادری، به مدت سه سال یکی از مدیران ارشد این پروژه بوده است. او از دلایل عدم پیشرفت بازسازی پروژهی ارگ بم میگوید: مسأله این است که در اول کار، هر زمان اتفاقای میافتد، با آن خیلی احساسی برخورد میشود. در مورد زلزلهی بم نیز ابتدا به طور احساسی، به همین شکل پیشروی شد و نیروهای داوطلب زیادی بسیج شدند که هر کس، هرکاری از دستاش برمیآید انجام بدهد. به مرور که از حادثه فاصله میگیریم، بحث احساسی باید کنار برود و پای مدیریت به میان بیاید. اما ضعف مدیریت یکی از شاخصهایی است که همیشه باعث لنگ شدن پروژههایی از این دست و به خصوص پروژهی عظیمی مانند پروژهی میراث فرهنگی بم میشود. وقتی در جایی مانند بم آسیبی به این شدت رخ میدهد، حضور اساتید دانشگاهی بسیار مهم است. اما نه تنها دوری منطقه، بلکه یک سری برخوردها و سوءمدیریتها موجب شد که این نیروهای متخصص کمکم کنار بکشند. این کنار کشیدنها موجب شد یک سری نیروهای آماتور و غیرحرفهای جایگزین آنان شوند و تحت نظر مدیریتهای نه چندان حرفهای شروع به کار کنند. علاوه بر این، احساسات اولیه که فروکش کرد، بودجهها و هزینههای در اختیار پروژه کاهش پیدا کرد. وقتی هم بودجههای عمرانی یا بازسازی یک پروژه کم میشود، نیروهای متخصص کنار میکشند و کار دست نیروهای دانشجویی و آماتور میافتد. وقتی پروژه به این ترتیب اداره میشود، به تدریج به سمت روزمرگی میرود و این که صرفاً یک روز کاری را به شب برسانیم و همینطور ادامه بدهیم و هیچ کار جاندار و حرفهای انجام نگیرد. یکی از دلایلی که موجب شد پروژهی میراث فرهنگی بم با مشکل مواجه شود - یا این که اگر اسماش را مشکل نگذاریم - خیلی کند پیش برود، در درجهی اول سوءمدیریت و پس از آن بحث هزینهها است. همچنین عدم اندیشیدن به این که چگونه نیروها را در چنین جایی و دور از مکان اصلی زندگیشان راضی نگاه داریم. آن هم در شهری که زلزله کاملاً ویراناش کرده و امکانات یک شهر بزرگ را ندارد.
با توجه به شناختی که از پروژهی بم دارید، این پروژه به طور واقعی در چه مرحلهای از پیشرفت است؟ هدفی که همراه با مرحوم دکتر شیرازی داشتیم، این بود که پروژه را به سمت بازسازی و یک پروژهی مرمتی بزرگ ببریم. اما در حال حاضر کمکم دارد به طرف یک پروژهی باستانشناسی میرود. مسأله این است که یک پروژهی مرمتی میتواند شاخههای بازسازی، عمرانی و معماری را دربر بگیرد و یکی از شاخههای آن نیز باستانشناسی باشد. ولی احساس میکنم در حال حاضر به این سمت میرود که به یک پروژهی کاملآً باستانشناسی تبدیل شود؛ آن هم نه از نوع حرفهایاش. به هرحال بحث مرمتی پروژه خیلی کمرنگ شده است. کمکهای بینالمللی که از طریق یونسکو و یا نهادهای مربوط به سازمان ملل برای بازسازی اینگونه آثار ارائه میشود، منوط به آن است که ترکیب پروژهها و طرحها تغییر نکند. اما به نظر میرسد در شهر بم که حکم یک اثر باستانی ثبتشده بینالمللی را داشت، تغییرات زیادی ایجاد شده است. آیا این تغییرات باعث از دست دادن حمایتهای بینالمللی شده است؟ این که یک اثر ثبت جهانی میشود، در بیشتر موارد در حد همین اسم باقی میماند. در صورتی که اینها مسئولیتهای بسیار سنگینی را بهدنبال دارد. ثبت شدن یک بنای تاریخی به تنهایی برای ایمن کردن آن بنا کافی نیست. اما در رابطه با کمکهای بینالمللی به این پروژه، تا لحظهای که من آنجا بودم، این کمکها در قالب کارهای تحقیقاتی انجام میشد. به این شکل که دانشگاههای مختلف دنیا تقاضا میکردند که از بم به عنوان کانونی استفاده کنند که متخصصین، فرضاً در مورد سازههای گلی یا سازههای زمینی، مطالعاتی انجام بدهند. این گروهها تا جایی که توانستند بودجهای را به این پروژه اختصاص دادند. از سوی دولت ایران هم به همین شکل پیش رفت و از سوی سازمان میراث فرهنگی بودجهای به کارهای تحقیقاتی، کارهای مرمتی، اعم از آواربرداریها، مرمتهای جزیی و در کل تثبیت وضعیتی که در بم بود، اختصاص داده شد. اما همانطور که گفتم، به نظر من اشکال در همان زیرساخت است. وقتی پروژهای را تعریف میکنید، اول باید ببینید چه مسئولیتهای متوجه شما میشود. آیا پروژه را اینگونه میبینید که صرفاً مکانی را ثبت کنید، شماره ثبتی به آن بدهید، یک گروه خارجی دعوت شوند و یا دولت امکاناتی برای پاک کردن و آواربرداری در اختیار بگذارد؟ آیا پروژه به اینجا ختم میشود؟ یا این که نه، پروژهی مدتداری را آن هم در عمل و نه در حرف، میبینیم. چون معمولاً در حرف خیلی خوب پیش میرویم؛ پروژهای را تعریف میکنیم و خیلی خوب جلو میرویم. اما بیشتر در حد همان کاغذ و دفتر باقی میماند. تداوم کار، اهدافمان و این که چه بهرهبرداریای از آن پروژه میخواهیم داشته باشیم، مهم است. آیا صرفاً میخواهیم یک پروژهی دانشگاهی تعریف کنیم یا این که قصدمان انجام پروژهای ملی و نه صرفاً دانشگاهی و تحقیقاتی و همینطور انجام بهرهبرداری عظیمی از آن است. فکر میکنید در جامعهی ایرانی، اهمیت میراث فرهنگی آنچنان که در جامعهی جهانی به آن پرداخته میشود، جا افتاده است؟ دستگاههای اجرایی ما و یا حتی خود مردم، اهمیت کافی به حفظ میراثهای فرهنگی داده میشود؟ بحث میراث فرهنگی در ایران، بیشتر به ساختمانهای قدیمی، اشیاء عتیقه و یا مطالبی که تعجب عام را مثلاً در مورد قدمت یک اثر برمیانگیزد، خلاصه میشود. در صورتی که این کافی نیست. برای نمونه در شهری مانند تهران و یا ابرشهرهای مراکز استانی، وقتی بحث خانههای تاریخی به میان میآید، شاید بیش از بحث لذت بردن از زیبایی و قدمت بنا، مسألهی صرفهی اقتصادی و به تبع آن از بین بردن این آثار و ساختن بناهای جدید در شکل بازارچه و یا ساختمانهای مرتفع در میان باشد. در این رویکرد اشتباه، نه فقط مردم که ارگانهای مسئولی مانند شهرداری و میراث فرهنگی نیز با عدم شناساندن آثار تاریخی و تبلیغات درست و لازم در این زمینه سهم دارند. برای نجات یک اثر، صرف ثبت، بروشور و کاتالوگ درست کردن و یا اصطلاحاً «بزک کردن» بنا کافی نیست؛ بلکه مرمت، بازسای و ارائهی درست آن به جامعه و کاربری بخشیدن به اثر خیلی مهم است. شاید حتی در برخی جاها به بحث میراث فرهنگی به عنوان یک مشکل برخورد شود. مثلاً در بم، خیلیها بناهای تاریخیای را که باقی مانده بود، به عنوان یک عامل دست و پاگیر، مثلاً در عریض کردن یک کوچه میدیدند و میگفتند این بنای تاریخی باعث میشود که کوچهی ما تنگ بماند و مشکلاتی برای ما ایجاد میکند. در حالی که برعکس اگر تعریف درستی به آنها ارائه میشد، مردم متوجه میشدند که این بناهای تاریخی حتی میتوانند به رونق اقتصادی شهر و کوچهشان، بسیار کمک کنند. |
نظرهای خوانندگان
راستش یک کمی برای من نا مفهوم بود. از یک طرف ذکر شده که ایشان از مدیران ارشد ارگ بم هستند و از طرف دیگر ایشان مشکل اصلی در بازسازی و مرمت ارگ را ضعف مدیریت دانسته اند. خوب یعنی ایشان دارند از خودشان انتقاد می کنند؟ یا از کسانی دیگر؟ کاش کمی شفاف تر و واضح تر می گفتند تا مردم هم که از وضعیت مدیریتی و اختلافات داخلی آن خبر ندارند متوجه شوند قضیه چیست. به هرحال چون ارگ بم ملی و بین المللی است باید در مورد آن نهایت دقت را به کار برد و هر خطایی را آشکار کرد.
-- بدون نام ، Dec 26, 2009 در ساعت 06:01 PM