رادیو زمانه > خارج از سیاست > حقوق بشر > تدارک برگزاری کنفرانسی برای مشکلات خاورميانه | ||
تدارک برگزاری کنفرانسی برای مشکلات خاورميانهاحمد احقری - برلينخاورميانه يکی از بحرانیترين مناطق ژئوپليتيک جهان قلمداد میشود. بحرانی که دهههای ممتد از شکلگيری و تداوم آن میگذرد ولی تا به امروز هيچ راهحل معقولی که چشمانداز صلحی پايدار برای اين منطقه را عرضه کند، مورد تعمق و بحث جدی قرار نگرفته است. دهههای مديدی است که ثروتهای اين منطقه به جای ايجاد رفاه، مبارزه با فقر و تحکيم پايههای صلح و همزيستی در راه مبارزه تسليحاتی، جنگ و تخريب مصرف میشود. شواهد بسياری نشان میدهند که انتخاب باراک اوباما به رياست جمهوری آمريکا خطرات شکلگيری جنگی تازه با ايران را که میتوانست آتش بحران در منطقه را هرچه بيشتر شعلهور سازد، مرتفع ساخته، ولی اين به خودی خود به معنای ايجاد چشمانداز يک صلح پايدار در منطقه نمیتواند تلقی شود، هرچند که زمينههای آن را بيش از هر زمانی مساعد کرده است. همزمان و برخلاف اين سياست نوين، شاهد جنگ غزه و چرخش به راست دولت اسراييل نيز هستيم. در حالی که سياستها و استراتژیهای موجود جهان برای حل اين بحران مزمن راهکارهای موثری تدوين نکردهاند، انديشمندان و پژوهشگران اجتماعی به چارهجويی برای راهگشايی و استفاده از توانمندیهای جامعه مدنی مدافع صلح و همزيستی روی آوردهاند. نمونه بارز اين رويکرد بيانيه اخير جنبش صلح آلمان است که تحت عنوان «ابتکاری در راه امنيت مشترک و همکاری در خاورميانه و نزديک» منتشر شده است. اين بيانيه که با امضای شخصيتهايی مانند پروفسور اولريش گوت اِشتاين، پروفسور اودو اِشتاين باخ، روپِرت نوی دِک و هانس کريستف فون اشپون اِک منتشر شده و يکی از فعالان ايرانی آن پروفسور محسن مسرت از دانشگاه آُزنابروک است، در واقع فراخوان و دعوتی است از کليه دانشمندان و پژوهشگران، سياستمداران، مديران صنايع و شخصيتهای فرهنگی و اجتماعی در کشورهای منطقه خاورميانه برای تشکيل يک کنفرانس نمونه به منظور راهگشايی حل مشکلات خاورميانه. تنها شرطی که مبتکران برای شرکت در اين کنفرانس گذاشتهاند، آمادگی برای انجام ديالوگ متقابل بدون هيچ پيش شرط ديگری است. به اعتقاد ايشان از درون اين کنفرانس میتواند پروژههای فرا مرزی بسياری همچون کمپينهای مبارزه با بيسوادی و فقر، خنثیسازی مين، انرژیهای تجديدپذير، شبکههای راه آهن و برق، مراکز آموزشی و تخصصی و حتی دانشگاههای منطقهای راهاندازی و اجرا شوند. اکنون بيش از دو سال میشود که فعالان جنبش صلح روی ايده تشکيل کنفرانس نمونه کار میکنند. تاکنون تماسها و ارتباطات بسياری با مخاطبان محلی برقرار شده است. ايده اين کنفرانس در همايش بزرگ «فرهنگ صلح» که در سال ۲۰۰۸ توسط «سازمان پزشکان برای مبارزه با سلاحهای هستهای»، (IPPNW) در برلين برگزار شد، مورد استقبال فراوان قرار گرفت. اين تشکيلات که خود از پشتيبانان و مبتکران برگزاری اين کنفرانس است، در سال ۱۹۸۵ و در جريان اوجگيری جنبش صلح و مبارزه با مسابقه تسليحاتی دوران جنگ سرد، موفق به دريافت جايزه صلح نوبل شده است. برای تحقق ايده اين کنفرانس نمونه بهطور مقدماتی دو همايش تدارک ديده شده است که همايش اول آن در آلمان برگزار میشود. در اين همايش شخصيتهای مهم در عرصههای علمی، فرهنگی، اجتماعی و سياسی از کشورهای مختلف منطقه دعوت خواهند شد. برای حفظ استقلال و بیطرفی سياسی اين کنفرانس و عدم وابستگی به دولتهای ذينفع، به ويژه در مناطق درگير، بانيان اين کنفرانس ضروری ديدهاند که رويکردشان به جامعه مدنی باشد و اعتبار مادی و معنوی آن را از طريق شهروندان صلح دوست تامين نمايند. در نطقی که هورست ابرهارد ريشتر، دانشمند روانشناس و از بنيانگذاران بخش آلمانی «سازمان پزشکان برای مبارزه با سلاحهای هستهای» در کنگره «فرهنگ صلح» ۲۰۰۸ و پيش از انتخاب اوباما به رياست جمهوری آمريکا ايراد کرد، انگيزههای رويکرد به جامعه مدنی را اينگونه توصيف کرد: «در تجربيات و مطالعات من، تنها يک نتيجه حاصل شده است که انسانها در امر آمادگی برای پذيرش صلح بسيار جلوتر از سياست گام برمیدارند. در سالهای ۸۰ آنها گورباچف و ساخاروف را در کنار خود داشتند. در شرایط ويژه بحرانی ضرورت دارد سياستمدارانی با قلب بزرگ و اراده صلحجويانه قوی به قدرت برسند ... صلح به امواجی از پایين نيازمند است.» خاورميانه در يک نگاه در تحليل جامعی که از سوی جنبش صلح آلمان از وضعيت کنونی اوضاع خاورميانه صورت گرفته، اين منطقه به عنوان کانون بحرانی ارزيابی شده که گستره آن تنها ابعاد منطقهای ندارد، بلکه به تمام دنيا قابل سرايت است. فقدان يک راهحل روشن و کارساز برای حل اين بحران، چشمانداز آتی آن را همچنان وخيمتر از پيش خواهد نمود. اگر تا سه دهه قبل نزاع اسراييل با کشورهای عربی و فلسطين عمدهترين کانون بحران را تشکيل میداد، هم اينک اين بحران در تداوم خود به صورت چند کانونی و به شکلی پيچيدهتر از قبل رشد يافته است. با توجه به ذخاير سرشار نفت و گاز، سيستم هژمونیطلب ايالات متحده آمريکا دارای نقشی کليدی در سير تحولات اين منطقه بوده است. تغيير فرماسيونهای اقتصادی – اجتماعی در اثر روند صنعتی شدن منطقه، همانند دگرگونیهای ۲۵۰ ساله اخير اروپا همراه با تنشها و نزاعهای سياسی – فرهنگی و ملی فراوانی بوده است. منافع ژئواستراتژيک کشورهای غربی و نزاع فلسطين و اسراييل سهمی اساسی در رشد ملیگرايی افراطی و بنيادگرايی مذهبی در منطقه داشته است. وقوع سه جنگ مهلک در خليج (جنگ ايران و عراق از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸، جنگ عراق و آمريکا پس از فتح کويت توسط عراق در سال ۱۹۹۰ و بالاخره تهاجم نظامی آمريکا به عراق در سال ۲۰۰۳) تنها گوشهای از اين واقعيت را به نمايش میگذارد. در وضعيت کنونی عراق، جنگ داخلی و خطر تجزيه کشور با هرج و مرج حاکم در آن، دور از ذهن نيست. کردها به استقبال کردستان بزرگ میروند که اين خود جبهه تازهای بين کردها و دولت ترکيه ايجاد خواهد کرد. تاکنون اسراييل در پنج جنگ خونين در برابر کشورهای عربی صف آرايی کرده است. در حال حاضر منطقه خاورميانه بزرگترين بازار ورود سلاح و مصارف نظامی در مقايسه با ساير مناطق جهان سوم است. اسراييل از قدرت اتمی مرگباری برخوردار است و برآن است که همچنان در زير سايه مليتاريسم، از سلطه نظامی خود در منطقه دفاع کند. ايران دست به تجهيز نظامی خود زده و از تبديل خود به يک قدرت اتمی در برابر اسراييل ابايی ندارد. جنبش صلح آلمان در تحليل خود پايههای يک آلترناتيو صلحآميز را در منطقه ترسيم میکند و برای اين کار به توصيف وضعيت کنونی بحران از طريق دستهبندی عوامل بروز جنگ و درگيری و بررسی ساختارهای نزاع میپردازد و همچنين پتانسيلهای موجود را برای ايجاد امنيت مشترک و پايههای مستحکم اجتماعی برای همکاریهای منطقهای، ارزيابی میکند. ساختارها و کانونهای نزاع بحران خاورميانه از ساختاری چندوجهی برخوردار است که بهطور عمده در اشکال زير تقسيم بندی میشود: اختلافات جغرافيايی: اشغال فلسطين و بلندیهای جولان در سوريه توسط اسراييل، اختلافات سرحدی مانند تعيين مرز شطالعرب که موجب پيدايش جنگ هشت ساله ايران و عراق شد، ادعای عراق برای جزاير بوبيا و واربا و ادعای مالکيت بر کويت برای دستيابی به آبهای آزاد که علت عمده پيدايش جنگ دوم خليج بود، اختلافات بين ايران و کشورهای عربی بر سر مالکيت جزاير استراتژيک تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی و تنشهای موجود به خاطر نامهای خليج فارس يا خليج عربی از جمله مهمترين اختلافات جغرافيايی است. اختلافات بر سر استفاده از منابع انرژی و آب: دعوا بر سر سفره نفتی رامالا بين عراق و کويت از دلايل ديگر حمله عراق به کويت بود. از عوامل ديگر دعوا ميان کشورهای اطراف خليج، وجود منابع نفت و گاز فرامرزی در خليج فارس است. اختلافات بين ايران و جمهوری آذربايجان نيز بر سر منابع نفتی البرز در دريای خزر و دعوای کشورهای همسايه دريای خزر برای تقسيم منابع انرژی اين دريا و خط لوله های نفتی در اين مناطق از جمله نمونه های مهم ديگر اختلافات برای استفاده از منابع انرژی است. اگر کشورهای اين مناطق موفق نشوند ضوابط دقيق و عادلانهای برای استفاده و نحوه تقسيم اين منابع تعيين کنند، چشمانداز بروز جنگها و درگيریهای خونين و خشونتآميز در سالهای آتی، به ويژه در دورانی که منابع انرژی فسيلی محدود و محدودتر میشوند، دور از انتظار نمیتواند باشد. علايق متضاد کشورها، امکان استفاده صلحآميز و به دور از تنش از منابع آبهای فرامرزی در منطقه خاورميانه را نيز نخواهد داد. دعوا بر سر رود اردن ميان اسراييل، فلسطين و اردن از يک سو و رودخانه های دجله و فرات بين ترکيه، سوريه و عراق از سوی ديگر از نمونههای ديگر اين اختلافات است. در عصر گرمايش زمين و کمبود منابع آب چشمانداز بروز جنگهای خونين منطقهای بر سر منابع آب در صورت فقدان ضوابط عادلانه تقسيم و استفاده از منابع، نيز دور از ذهن نيست. دعواهای فرامرزی قومی و مذهبی: کانون مرکزی دعواهای مذهبی در جنگ بين شيعه و سنی شکل گرفته است. اين دعواها با وجود ريشه اسلامی هر دو گروه و روند تعيين هويت اسلامی در برابر روند عمومی جهانی سازی، از اولويتی ثانوی برخوردار است، ولی تحريکاتی مانند بمب گذاری های متقابل در مراکز شيعه و سنی در عراق، قادرند دشمنیها را به طور مصنوعی گسترش دهند. در کنار اين روند، شکلگيری تضاد ميان مدرنيسم و بنيادگرايی در پروسه رشد تاريخی فرماسيونهای اجتماعی اين مناطق، از نقش مهمی برخوردار است. نقش مقاوم سنتها و مذهب در برابر رشد مدرنيسم در اجتماع، هم در ساختارهای اجتماعی و هم در سياست و دولت و تلاش و رقابت برای اکتساب قدرت دولتی توسط گروههای سنتگرا و مدرنگرا قابل مشاهده است. روند مدرنگرايی در اين جوامع میتواند با خشونتها و درگيریهای خونين نيز همراه شود. نمونه بارز چنين روندی در ايران به چشم میخورد. خطر ديگر در روند گسترش درگيریهای ملی و قومی در کشورهای چندقومیتی مانند ايران (متشکل از قومیتهای آذری، کرد، ترکمن، بلوچ و عرب و ...)، ترکيه و سوريه است. آرزوی تشکيل يک کشور کردستان بزرگ در منطقه ريشه تاريخی دارد. استفاده ابزاری از کردها برای تضعيف سياسی کشور رقيب، همواره از سنتهای سياسی در منطقه بوده است. نمونه آن استفاده رژيم شاه از کردها در تضعيف دولت عراق در سالهای دهه ۶۰ تا ۷۰ ميلادی بود که پس از آن بمباران شيميايی شهر کردنشين حلبچه توسط ارتش صدام حسين در سال ۱۹۸۱ برای خنثیسازی همکاری کردهای عراقی با نيروهای نظامی ايرانی در خاک عراق صورت گرفت. از نمونه های ديگر همکاری بين ترکيه و کردهای عراقی برای مقابله با پ.کا.کا در ترکيه و اتحاد بين سوريه و پ.کا.کا در برابر دولت مرکزی ترکيه در سالهای دهه ۹۰ بوده است. همکاری کنونی ايالات متحده و اسراييل با کردهای عراقی برای تضعيف کشورهای ايران و سوريه نشان میدهد که مساله کردستان از ابعادی بينالمللی برخوردار است که خود میتواند عامل ديگری برای ايجاد درگيریهای خونين و خشونتآميز تازهای شود. نزاع بين اسراييل و فلسطين: موضوع مرکزی اين نزاع پايان دادن به اشغال فلسطين توسط اسراييل و تاسيس و به رسميت شناختن يک دولت فلسطينی در منطقه است. ادامه اشغال و گسترش سلطه اسراييل در روند حوادث خاورميانه منجر به رشد افراط گری و تشکيل گروه های مقاومت مذهبی مانند حماس، در کنار نيروهای سياسی سکولار در منطقه شده است. افراطگرايی با رشد ذهنيت دشمن ستيزی متقابل منجر به رشد بنيادگرايی اسلامی و يهودی و نيز ناسيوناليسم افراطی عربی، افزايش خشونت و عمليات تروريستی و جلوگيری از رشد جنبشهای دمکراسی در کشورهای اسلامی شده است. اين نزاع دليل عمده دشمنی کشورهای اسلامی با اسراييل است که در دنيای غرب آن را به غلط معادل با «يهودی ستيزی» میانگارند. از سوی ديگر اين روند رشد بیوقفه اسلام ستيزی در دنيای غرب را به همراه میآورد. نزاع بين اسراييل و لبنان: رويکرد پناهندگان فلسطينی در لبنان به سياست و استقرار سازمان آزاديبخش فلسطين در لبنان در دهههای ۷۰ و ۸۰ منجر به انبساط دامنه نزاع به لبنان نيز شده است. اشغال جنوب لبنان توسط اسراييل در سال ۱۹۸۲ منجر به بسيج شيعيان اين منطقه و تشکيل حزبالله لبنان شد. با تشکل حزبالله و افراد تعليم ديده نظامی آن کمکم دولت تازهای در دل دولت لبنان ظهور کرد. کمکهای تسليحاتی ايران به حزبالله رقابت تسليحاتی تازهای را بين دولتهای ايران و اسراييل شکل داده است. اشتراک های چند وجهی در خاورميانه و نزديک اختلافات و تضادها تنها يک رويه از مشخصههای ژئوپليتيکی منطقه را تشکيل می دهند. رويه ديگر آن اشتراک در منافع و علايقی است که در منطقه به طور بالقوه وجود دارند. بخشی از اين اشتراک ها به قرار زير است: همکاری و همياری بالقوه اقتصادی در تقسيم کار منطقهای برای کاهش هزينهها، به طور مثال در عرصه های صدور نفت، گاز و محصولات پتروشيمی، پارچه و تکنولوژیهای برتر و نيز توانهای بالقوه اين کشورها در جلب توريسم به خاطر فرهنگ و تاريخ قديمی آنها. حفاظت از محيط زيست و منابع و توسعه انرژیهای تجديپذير با تدوين استراتژیهای مشترک منطقهای و ايجاد شبکههای توليد برق منطقهای و تدوين ضوابط و مقررات عادلانه برای استفاده بهينه از منابع کمياب آب. پروژههای مشترک اجتماعی برای مبارزه با فقر، بیسوادی و ايجاد اشتغال به ويژه در بين ملتهای فلسطين و کردستان که نياز مبرم کار در اين زمينهها در آن به چشم میخورد. تنها از اين طريق میتوان در برابر جدايی طلبی مزايای تعاون و همياری مشترک را نشان داد. همکاری در عرصه فرهنگ و آموزش با توجه به سنتها و ريشههای مشترک اسلامی کشورها. يهودیها و مسلمانهای منطقه قرنها در کنار يکديگر همزيستی صلح آميز داشتهاند و مساله يهودی ستيزی، به آن شکل که در اروپا مطرح بوده، در ميان مسلمانهای منطقه موضوعيتی نداشته است. حتی امروز نيز نزاع مسلمانها نه از زاويه يهودی ستيزی، بلکه به خاطر مخالفت با سياستهای دولت اسراييل است. با توجه به وجود ريشههای مشترک قومی و زبانی در منطقه، امکان گستردهای برای تبادلات فرهنگی از طريق تاسيس دانشگاهها، مراکز علمی و پژوهشی در مناطق خليج، دريای خزر، کردستان و نيز اورشليم موجود است. چشم اندازهای امنيت مشترک بنا بر تفکری سنتی، ايجاد امنيت و رفاه از راه افزايش قدرت صورت میگيرد. ايجاد قدرت يکی با ضعيفسازی ديگری، فلسفه وجودی استعمار، جنگهای جهانی و جنگ سرد بوده است. اين بينش از خصلت سلطهجويانه انسان سرچشمه میگيرد. با نگاهی ديگر اما میتوان به راحتی درک نمود که رفاه و امنيت يکی در ارتباط تنگاتنگ با رفاه و امنيت ديگری معنا میپذيرد. ادغام کشورهای اروپايی که زمانی دشمن يکديگر به شمار میرفتند در يک فدراسيون واحد که برای امنيت و رفاه مشترک و همگانی اين کشورها ايجاد شده، نشانگر اين واقعيت روشن انسانی در دنيای امروز ماست. اروپای واحد با وجود تمامی تناقضات و تبعيضهايی که هنوز در خود دارد، نمايشی موفق از ماديت يافتن فلسفه امنيت همگانی با همزيستی ملل در کنار هم است. تنها از راه اين رشد اجتماعی است که خطر جنگ برای هميشه از جامعه انسانی رخت برمیبندد. کنفرانس امنيت و همکاری اروپا (KSZE) در سال ۱۹۷۶ در هلسينکی پا به عرصه حيات گذارد و گام نوينی در اوج دوران جنگ سرد بين غرب و شرق برای تغيير روند مسابقه تسليحاتی و انداختن آن به سمت خلع سلاح در پيش گرفت. از سال ۱۹۹۵ اين کنفرانس به سازمان امنيت و همکاری اروپا (OSZE) گسترش يافت تا پايههای اروپای متحد را شکل دهد. از اين طريق با حداقل هزينه، زمينههای ايجاد حداکثر امنيت و رفاه برای تمام کشورهايی که دارای سيستمهای اقتصادی و فرهنگهای گوناگون هستند، فراهم گرديد. برای کشورهای خاورميانه و نزديک امکان آغاز با همکاری اقتصادی کمتر است، چرا که از سيستمهای اجتماعی بسيار متنوع و سطح رفاهی مختلف برخوردارند. از اين منظر مقايسه آنها با اروپا کمی غيرواقعی به نظر میرسد. برای اين کشورها اما گام نهادن در راه ايجاد يک امنيت مشترک و همگانی که صلحی پايدار و درازمدت را برای آنها به ارمغان میآورد، بسيار مغتنم و مورد نياز فوری آنهاست. تنها شرط: فقدان پيششرط آماج اصلی کنفرانس امنيت و همياری منطقه خاورميانه و نزديک در وهله اول گذاردن سنگ بنای ايجاد يک منطقه خالی از سلاحهای کشتار جمعی و هستهای است. اين البته ايده جديدی نيست و برای نخستين بار توسط دو عضو کابينه اسراييل در سال ۱۹۵۷ مطرح شد. آنها در اعتراض به سياست دولت اسراييل برای اتمی کردن اين کشور از سمت خود استعفاء دادند و کميتهای با عنوان «مقابله با هستهای شدن نزاع اعراب و اسراييل» تشکيل دادند. در طی تاريخ برای تحقق همين ايده مذاکرات مختلفی صورت گرفته که همه آنها به بنبست رسيدهاند. دليل اصلی اين شکستها عمدتا پافشاری طرفهای درگير در طرح خواستههای حداکثر برای شروع مذاکرات است. در بيانيه اين جنبش در ارتباط با انگيزههای سازماندهی کنفرانس نمونه میخوانيم: «اگر قرار است در انتظار معجزهای برای حل نزاع خاورميانه نمانيم، تشکيل کنفرانس تنها راه چاره است. اين کنفرانس اولين قدم است، نه اقدام نهايی در روند حل بحران. هدف مشخص اين کنفرانس ايجاد شرايط و محيط مساعد برای برقراری ديالوگ متقابل برای ايجاد امنيت همگانی و تعاون و همياری منطقهای است. آمادگی برای چنين ديالوگی تنها شرط شرکت برای آغار کنفرانس است. هر يک از طرفهای درگير که پيش شرطی برای برگزاری کنفرانس میگذارند، عملا از شرکت در آن محروم میمانند. کنفرانس نمونه در گام نخست با تعداد کمتری از افراد و نيروهای خواهان صلح راه اندازی میشود، ولی همين آغاز محدود قادر به برقراری ديناميسمی خواهد شد که سرسختترين نيروها را هم با اين روند همراه خواهد ساخت. فعاليتهای اصلی کنفرانس مشابه با اقدامات و تصميمات کنفرانس امنيت و همکاری اروپا خواهد بود که بر شرايط خاورميانه تطبيق میيابند. کنفرانس بايد گامهايی در راستای اتخاذ تصميمات اعتمادبرانگيز بردارد، عرصههای نزاع را مشخص و طوری رده بندی کند که چشمانداز امنيت همگانی و تعاون و همياری برای کليه کشورهای شرکت کننده از آنچنان ديناميسمی برخوردار شود، که تمامی کشورهای منطقه را به خود جلب نمايد. با تداوم اين روند میتوان در مدت ۱۰ تا ۱۵ سال به دستاوردهايی نائل شد که از ديد امروز تنها يک اتوپیا و ايدهآلی ناميسر به نظر میرسند.» منابع: ۲- گزارش راديو زمانه از همايش «فرهنگ صلح» در برلين، قسمت اول. ۳- گزارش راديو زمانه از همايش «فرهنگ صلح» در برلين، قسمت دوم. |
نظرهای خوانندگان
Fuck these people. The west is killing us for the past, at least hundred years and let to theft of Palestine, Now the bastard want to have a conference to push the American project "the new Middle East project' to establish the hands of the empire for ever. F*ck you bastard. get outa
-- بدون نام ، Oct 21, 2009 در ساعت 03:54 PM