رادیو زمانه > خارج از سیاست > حقوق بشر > «احساس میکردی، اینجا پادگان است» | ||
«احساس میکردی، اینجا پادگان است»مریم خرمی ما موفق شدیم یک شاهد عینی را در تهران پیدا کنیم. او از شرایط امروز در خیابان آزادی و خیابان انقلاب برایمان میگوید: راهها را بسته بودند. خیلی ترافیک بود. من راهم را پیاده ادامه دادم. بچهها را که میدیدم، از قیافهشان میفهمیدم که میخواهند برای راهپیمایی امروز بیایند. بیشتر همه تیپ جوان بودند. چه جور گاردیهای همه جا را پر کرده بودند؟ گاردیهای تا میدان انقلاب همه ایرانی بودند. از حرف زدن میان خودشان و قیافهشان مشخص بود که ایرانی هستند. اما نزدیک میدان انقلاب، از سر خیابان شانزده آذر به بعد عرب بودند. چه لباسی تنشان هست؟ لباس مخصوص تنشان است. در میدان انقلاب همه لباس مخصوص بر تن داشتند. الان بازم یک عالمه صدا میآید. ملت ریختهاند توی آزادی. ریختهاند میدان آزادی… از طریق دوستانم خبر دارم که میدان آزادی خیلی شلوغ است. خانهی یکی از دوستانم سر خیابان «استاد معین» است، میگفت که افتضاح بوده. ولی الان، من دارم صدا از خیابان آزادی میشنوم. مردم چه میگویند؟ اول، داشتند به صورت خیلی آرام راه میآمدند. ولی هنوز جریانات شکل نگرفته بود. چون ساعت چهار نشده بود. ساعت چهار من رسیدم سر رودکی. احساس کردم که جمعیت خیلی بیشتر شده. تا چهار و ربع هم همینطور جمعیت بیشتر میشد. من منتظر برادرم بودم، آمدم بروم سر خیابان، بایستم تا او بیاید، نمیگذاشتند اصلا هیچ کس سرچهار راه بایستد، میگفتند: باید بروید. میآمدم پایینتر، میگفتند: «بروید، اگر بهتون شلیک بشه، مسئول آن ما نیستیم». بعد یک دفعه، جمعیت خیلی زیادتر شد. خواستند جمعیت را از خیابان آزادی به سمت خیابانهای فرعی ، مثل رودکی، خوش، اسکندری و… منحرف کنند. ملت هم شروع کردن به سر و صدا. چون آنها را میگرفتند، میزدند. جمعیت شروع کرد به شعار دادن و میگفتند: «مرگ بر دیکتاتور» بعد که در ضمن، میترسیدند میدویدند، شعار میدادند که: «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم»، «محمود جنایت میکند، رهبر حمایت میکند»، «ما کشته ندادیم که سازش کنیم»، «تا احمدینژاده، هر روز همین بساطه»، «الله اکبر» را هم که همیشه میگویند. شما تا کجا رفتید؟ تا محجوب بودیم. پایین خیابان رودکی به خیابان آذربایجان میرسد و چون از خیابان آذربایجان به خیابان آزادی راه دارد، میترسیدند گاردیها از آنجا حمله کنند. همه در خیابان آذربایجان پا میکوبیدند، دست میزدند و شعار میدادند. کمی که گذشت، گاردیها آمدند جلوتر سمت مردم و با تفنگهایشان گاز اشکآور به طرف مردم پرت میکردند. ملت هم شروع کردن به سنگ پرت کردن. یکی از شعارهایی هم که میدادند این بود: «ایران شده فلسطین، مردم چرا نشستین». گارد خیلی زیاد بود، اصلا احساس میکردی، اینجا پادگان است. چه تیپ آدمهایی آمده بودند؟ هم چادری بودند، هم معمولی بودند. اینجا که ما بودیم، یک بچه را زدند، بچه غش کرد، سرش شکسته بود. تیراندازی هم شنیدی؟ نه، تیراندازی نبود. یک سری تفنگ دارند که با آنها گاز اشکآور به سمت مردم پرتاب میکنند، صدای آنها میآمد. شنیدم، مردم نزدیک میدان آزادی، طرفهای استاد معین رفته بودند روی پشتبام و شعار اللهاکبر میدادند، تیر مشقی زده بودند. تیر هوایی زدند که ملت پراکنده شوند. برخوردها امروز، خیلی با روزهای دیگر فرق میکرد؟ آره، خُب، روزهای دیگر که از این خبرها نبود! دوشنبهی هفتهی پیش، اول گاردی وجود داشت. از میدان انقلاب تا سر رودکی گارد ایستاده بود، بعد هم ملت خیلی زیادی جمع شدند، اصلا فکر نمیکردند که چنین جمعیتی جمع شوند. به خاطر این که قبل از آن جمعیت کم بود. شعار الله اکبر از شعارهایی است که ملت را خیلی دور هم جمع میکند، وقتی ملت شروع کردند با شعار الله اکبر رفتن، آنقدر جمعیت زیاد شد که آنها از وسط خیابان کنار رفتند و بعد هم ما نفهمیدم که اصلا چی شدند و کجا رفتند. مردم هیچ مقابلهای نکردند. فقط دم دانشگاه شریف، بسیجیها آمده بودند، بچهها را زده بودند. بچهها هم آنها را زده بودند. امروز، جوانها با هم برنامه و یا قرار دیگری گذاشتند که روز دیگری، دوباره همدیگر را ببینند؟ یا این که فکر میکنی امشب همه چیز تمام شد؟ برنامهی امروز را همه میدانستند. به خاطر این که، در راهپیمایی پنجشنبه، قرار آن را گذاشته بودند. |