رادیو زمانه > خارج از سیاست > حقوق بشر > شعرهایی از گوانتانامو | ||
شعرهایی از گوانتانامومحمد تاجدولتیاز جمله پیآمدهای واقعه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱، یکی هم معروف کردن نام زندان گوانتانامو در خلیجی به همین نام در نزدیکی کوباست. زندانی که پس از شش سال، شاید معروفترین و مخوفترین زندان جهان به حساب بیاید. در طول شش سال اخیر وضعیت زندانیانی که در بازداشتگاه گوانتانامو به سر میبرند سوژه دائمی خبرهای حقوق بشری بوده٬ اما خبرهای کمی درباره تعداد، هویت و بهویژه حال و روز زندانیان گوانتانامو منتشر شده است. اخیراً انتشارات دانشگاه ایالتی آیوا در آمریکا کتابی منتشر کرده، حاوی مجموعهای است از شعرهای چند تن از زندانیان گوانتانامو که همگی در رابطه با واقعه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ و انهدام برجهای دوقلوی شهر نیویورک دستگیر شدهاند. کتاب «شعرهایی از گوانتانامو» توسط مارک فالکوف (Mark Falkoff) یکی از وکلای مدافع زندانیان گوانتانامو به رشته تحریر در امده و مقدمهای از فلاگ میلر (Flagg Miller) و یادداشت پایانی آریل دورفمان (Ariel Dorfman) نویسنده شیلی-آرژانتینی و از مبارزان طرفدار سالوادور آلنده در دوران کودتای ژنرال پینوشه در سال ۱۹۷۳. چند روز پیش آریل دورفمان، کتاب شعرهایی از گوانتانامو را در انجمن قلم کانادا معرفی و ارائه کرد. در این جلسه دو شعر از شاعرانی که اشعارشان در این کتاب آمده، به همراه مختصری از شرح حال آنها توسط دکتر رضا براهنی، رییس سابق انجمن قلم کانادا و فرشته مولوی نویسنده و مترجم ایرانی-کانادایی عضو انجمن قلم کانادا خوانده شد. ۲۱ شعر این مجموعه توسط زندانیان مرد بازداشتگاه نظامی آمریکا در خلیج گوانتانامو٬ که همگی مسلمان هستند٬ سروده شده است. نویسنده و گردآورنده این مجموعه نوشته است برخی از افراد بازداشتی، آزاد شده و به کشورهایشان فرستاده شدهاند. اما بیشترشان در شش سال گذشته در انزوای کامل بدون اتهام٬ رسیدگی پرونده در دادگاه یا ابتداییترین حمایتهای نوشته شده در کنوانسیون ژنو به سر بردهاند. شعرهایی از دوران حبس فالکوف نوشته است: «بسیاری از مردان گوانتانامو به عنوان راهی برای ثبت رنجهایشان به نوشتن شعر پرداختند و قدم در راهی گذاشتند که زندانیان در گولاک یا بازداشتگاه نازیها رفته بودند.» موانعی که این زندانیان برای نوشتن شعرهایشان داشتهاند، بسیار اساسی بوده. در سال اول بازداشتشان٬ بسیاری از زندانیان حق استفاده از قلم و کاغذ را نداشتهاند. بعضی از آنها شعرهای کوتاهی را روی لیوانهای یک بار مصرف که وقت غذاخوردن به آنها میدادند٬ با خلال دندان حک میکردند و لیوانهای شعر را دست به دست به سلولهای دیگر میرساندند. البته این لیوانها هر روز موقع جمع آوری زبالهها دور ریخته میشده است. دو تا از این شعرها وقتی «شیخ عبدالرحیم مسلمدوست» شاعر پاکستانی که در آوریل ۲۰۰۵ آزاد شد، با استفاده از حافظهاش بازنویسی شد که در این کتاب چاپ شده است. مارک فالکوف نوشته: «بعد از یک سال نظامیان اجازه دادند زندانیان از وسایل نوشتن استفاده کنند. اولین شعری که برای من فرستاده شد توسط «علی عبدالرحمن ال-هلا» بود که اشعارش را به عربی نوشته بود. بیشتر شعرهایی که من دیدم مربوط به جنبههایی از تجربیات زندان و سختیهایی بود که کشیده بودند. اما همهی شعرها انسانیت مردانی را تأیید میکند که توسط دولت ما به عنوان خطرناکترین افراد روی زمین معرفی شدهاند.» پنتاگون نسخه اصل شعرها را منتشر نمیکند مارک فالکوف مینویسد: «پنتاگون از انتشار بسیاری از اشعار زندانیان خودداری میکند٬ چون معتقد است این اشعار به دلیل فرم و محتوی آنها، خطر ویژهای برای امنیت ملی آمریکا محسوب میشود. از طرف دیگر بیشتر اشعاری که انتشار آنها آزاد شده به انگلیسی ترجمه شده است. چون پنتاگون معتقد است نسخه اصلی این اشعار به زبان عربی یا پشتو خطرات امنیتی ایجاد میکند. فقط زبانشناسانی که هویت آنها کاملاْ محرمانه نگه داشته شده٬ در محلی مطمئن در منطقه واشنگتن توانستهاند این شعرها را بخوانند و ترجمه کنند و ممکن نبود که از متخصصان دعوت کنیم که شعرها را از زبان اصلی برای این کتاب ترجمه کنند. بنابراین مجموعهای که در این کتاب آمده را نمیتوان قضاوت کرد که در انطباق با نسخه اصل آنها آیا درست ترجمه شده یا نه.» شعر، راهی برای مقابله با ناامیدی دورفمان نوشته: «این زندانیان قصدشان از شعر گفتن این نبوده که منتشر شود. شاید حتی انتظار نداشتهاند شعرهایشان به دست زندانیان دیگر برسد. برخی کلمههایی که به کاربردهاند، بسیار زیباست. برخی دیگر کمتر. بعضی بسیار فناتیک و متعصبند و برخی دیگر در آرزوی خانه٬ ديدار مادر٬ پدر یا فرزندشان. چند تایی خودشان را قبل از دستگیری هم شاعر میدانستهاند. برخی خودشان را به خدا سپردهاند و برخی دیگر به هیچ چیز اعتماد ندارند. اما همهشان به نظر میرسد فهمیدهاند که بیان نگرانیهایشان با نوشتن، راهی است برای مقابله با ناامیدی.» فرشته مولوی٬ نویسنده و مترجم ایرانی-کانادایی و عضو انجمن قلم کانادا در بارهی آریل دورفمان نویسنده شیلی-آرژانتینی و شعری که از یک شاعر پاکستانی از کتاب «شعرهایی از گوانتانامو» در جلسه معرفی این کتاب قرائت کرد، در گفت و گویی با رادیو زمانه توضیحاتی میدهد. فرشته مولوی، نویسنده و مترجم عضو انجمن قلم کانادا درباره شاعر و شعری که او از کتاب «شعرهایی از گوانتانامو» قرائت کرد، میگويد: از محتوای این شعرهایی که شما با آنها برخورد داشتید و خواندید، آیا میشود این برداشت را کرد که تعدادی از این زندانیان، آدمهایی بودهاند اهل تحقیق، اهل ادب و زندانیان عادی، به آن صورت که تا به حال معرفی شدهاند، نبودهاند؟ ببینید. خود آقای اشمن هم اشاره کرد که ما واقعاْ نمیدانیم که اینها مقصر هستند یا نیستند. این چیزی است که کسی نمیتواند راجع به آن حرف بزند. ممکن است که به هر حال نقشی هم داشتند یا مقصر بودند یا نبودند. در این زمینه چیزی روشن نیست. منتهی امنیت این قضیه در این است که آنها را در یک جایی انداختند که در واقع هیچ گونه هم اين قضيه در بيرون انعکاس ندارد. ظاهراْ هنوز هم آن جا هستند. ولی آن چه مسلم است، این است که اینها همگی به هر حال مسلمانند و یعنی در واقع جرم اولشان این است که مسلمانند. و تعدادیشان هم شاعرند و به هر حال تعدادیشان هم شعر گفتند. حالا شاعر حرفهای بودند یا این که هر شعری گفتند، ولی به هر حال اینها به عربی شعر گفتند و اینها ظاهراْ ترجمهای سر دستی و غیرحرفهای به انگلیسی کردهاند از نوشتهها و شعرها که در اصل به عربی بودهاند. همین بیشتر از این روشن نیست. منتهی اصل قضیه اين است که هیچ گونه روند قانونی در موردشان صورت نگرفته است دیگر محتوای شعری که شما اينجا ارائه کردید، چه بود و صحبتش چيست؟ شعر، اگر اشتباه نکنم مال کسی به نام «ابراهیم ابو ببیش» است. از این آدم، فقط یک شعر در این کتاب بود و آن شعری است که دورفمن هم در مقدمهاش به آن اشاره کرده و تکهای از آن را آورده است. دلیلی که من این شعر را انتخاب کردم، این است که این شعر فقط راجع به احساسات یک زندانی است که دلتنگ خانوادهاش است و جز این چیزی را نشان نمیدهد. این آدم، یعنی در واقع شاعر دارد با دریا صحبت میکند و در این صحبتش با دریا، حرف از دلتنگیاش برای خانوادهاش میزند. چون ظاهراْ این آدم که در پاکستان دستگیر شده، تازه وقتی بوده که دخترش به دنیا آمده بوده و پیش دریا میگويد که چقدر دلتنگ خانوادهاش است و چطور است که مثلاْ اینها در یک جایی افتادهاند و هیچ جوری نمیتوانند صدايشان را به کسی برسانند یا به دنیا صدايشان را برسانند و این که اینها چقدر در رنج و عذاب دوری از کسانی که دوستشان دارند، هستند. این شعر، به خصوص کاملاْ به احساسات شخصی آن شاعر پرداخته است. ولی مثلاْ در شعر دیگری که شاعرش همان یک جوان ۱۴ سالهای است که نمیدانم در کدام یکی از این کشورهای اروپایی بوده و اصلاْ رفته بوده درس بخواند و حالا دستگیر شده است. یکی دیگر هم شاعر اهل بحرین است. بنابراین اینها از کشورهای مختلف اسلامی هستند که به نوعی دستگیر شدند. ولی قاعدتاْ باید این گروه از وکلا این کار را در درجه اول به خاطر قضیه این زندان کرده باشند و خواسته باشند یک جوری، یعنی قاعدتا در اصل اینها قصدشان این بوده که یک جوری با این زندانیها تماس برقرار کنند و ببینند که اصلا چه کار میشود برايشان کرد یا اصلاْ آنها چه میگويند. ولی رسیده به اینجا که آن چه که فعلا اینها در دست داشتند، همین مجموعهای بوده که اینها توانستهاند کتاب را آماده کنند. در صحبتی که الان شد، گفت که اینها آنجا هستند و واقعاْ معلوم نیست که آیا کاری کردهاند که آنجا هستند یا نیستند. ولی مسأله اصلی این است که وقتی که اینها را به آنجا بردند، خب به اینها فرصتی داده نشده که بتوانند از خودشان دفاع کنند. همان طور که در آن شرح حال کوتاهی که از آن شاعری که من شعرش را خواندم، گفته میشود که وقتی که او را گرفتند، به او گفتند که تو فردی با این مشخصات، تهدیدی هستی برای آمریکا و در نتیجه ما تو را بازداشت کردیم. بعد دلیلی ندارد که تو را آزاد بکنیم. این شاعر حرفش این است که قاعدتاْ در همه جای دنیا یا در سطح جهانی، فرض بر این است که افراد بیگناهند مگر این که جرمشان ثابت بشود. چطوره که اینجا، وقتی که نوبت به ما رسیده، فرض بر این است که اول ما گناهکاریم و حالا ما باید ثابت بکنبم که بیگناهيم. این چیزی است که در مقدمه کتابی که در این شعر بوده. فرشته مولوی، آریل دورفمن نویسنده شیلیايي-آرژانتینی را این طور معرفی میکند: دورفمن در واقع یک نمایشنامهنویس و نویسندهای است که در آرژانتین به دنیا آمده و بعد در شیلی بوده و با آینده (که ما میگویم سالوادور آلنده، ولی در واقع آینده است) بوده و بعد در دوره پینوشه طبیعتاْ باز دوباره مسأله پیدا کرده و الان در یکی از دانشگاههای آمریکا تدریس میکند. او ظاهراْ بعد از برکناری پینوشه وقتش را بین آمریکا و سانتیاگو تقسيم میکند و در واقع در هر دوی اين جاها زندگی میکند و به هر حال یک چهره ادبی شناخته شده است. در عین حال به عنوان یک کوشنده مسائل حقوق بشر هم شهرت دارد. خارج از این، چیزی را هم در صحبتش گفت این است که مدتی است با گروهی در امریکا، در واقع دارند روی این کار میکنند که نامهای بنویسند در رابطه با مسائل ایران و نظر خودشان را اعلام کنند و بگويند که با مداخله آمریکا در ایران مخالفند. ولی در عین حال معتقدند که دولت ایران در واقع باید مسائل مربوط به حقوق بشر را رعایت کند. این را هم گفت که این طول میکشد. چون این یک چیز شخصی نیست؛ عمومی است. این هم خبری بود که در رابطه مسائل ایران مطرح کردند. |
نظرهای خوانندگان
همه شاعرانی که از دیکتاتوری رنج کشیده اند به امریکا پناه برده اند . نویسنده این مطلب هم همینطور ! یا امروز و یا فردا !
-- منوچهر ، Sep 17, 2007 در ساعت 10:23 PM