سيصد يک توهين است
به قلم توماس زايفرت THOMAS SEIFERT دی پرسه
فيلم و سياست. فيلم هاليوودی سيصد درباره جنگ ترموفيل هنوز در تهران موضوع گفتگوهاست. مدرکی دال بر رنسانس ناسيوناليسم ايرانی.
شنبهشبی ولرم است بر پشتبام خانهای در شمال تهران. چراغهای شهر دوازدهميليونی میدرخشند، رشتهکوه البرز سايهمانند در تاريکی جلوه میکند. تکههای مرغ بر روی منقل قرار دارند، ودکای خانگی ارزان هست و ويسکی جانی واکر رد ليبل. پاسداران میتوانند هر لحظه مهمانی را که مدعوينش گروه رنگارنگی از هنرمندان، مهندسان و تاجران است برهمزنند و همه حضار را به زندان بياندازند: مصرف الکل در جمهوری اسلامی اکيداً ممنوع است.
موضوع گپها رکود اقتصادی است و کارت هوشمند سوخت، قيمتهای سرسامآور املاک، طرح مبارزه با بدحجابی و فيلم سيصد. داريوش، تاجری موفق در اواسط سیسالگی، چندی پيش يک فراخوان اينترنتی عليه فيلم را امضا کرده است. ميگويد: «اين توهينی به ملت ايران است».
موضوع روايت هاليوودی از داستان مصور فرانک ميلر جنگ ترموفيل در سال ۴۸۰ قبل از ميلاد مسيح است، که در حين آن گروه کوچکی از اسپارتها در برابر نيروی برتر ايرانی مقاومت کرده بود. پادشاه يونانی لئونيداس توسط کارگردان فيلم زک اسنايدر به عنوان يک ايدهآليست بزرگمنش معرفی میشود و کورش، پادشاه ايرانيان، مثل رهبر يک قوم وحشی بربرها.
از ماه مارس که فيلم در ايالات متحده روی پرده رفت، در تهران غلغله شد. محافل دولتی اعلام کردند که فيلم سيصد «جنگ روانی و فرهنگی است». در تلويزيون دولتی گفته شد که «برادران وارنر صهيونيست» سعی دارد که «يک جبهه تبليغاتی عليه ريشههای تاريخی و قديمی ايران» برپا کند.
هياهو همچنان ادامه دارد. آخرين شماره ماهنامه شهروند به اين فيلم اختصاص يافته است. در يک مقاله فيلم با «بدون دخترم هرگز» اثر بتی محمودی همپايه خوانده میشود و اين اشاره نيز فراموش نمیشود که حتی در فيلم «ضدآمريکايی» سيريانا صحنههايی وجود دارد که در آنها جوانان ايران پارتیهای آنچنانی برگزار میکنند که يک مأمور سيا به آنها دعوت شده است.
سيصد در ايران به موفقيتی نادر دست يافته است: توافق بين حکومت و اپوزيسيون، گروههای متحجر و طرفدار غرب، پير و جوان، رانندههای تاکسی و دانشجوها. يک روزنامه حال و هوا را به خوبی توصيف کرده است: «سيصد عليه هفتاد ميليون».
شاه خود را با کورش مقايسه میکرد
اما انتقاد پرهياهوی مقامات رسمی در ايران نشانهای هم برای قدرت يافتن ناسيوناليسم ايرانی است: چرا بايد يک حکومت اسلامی از يک پادشاه ايرانی زمان پيش از اسلام حمايت کند؟ ستايش امپراتوری هخامنشی بيش از همه از سوی محمد رضا شاه پهلوی صورت میگرفت که در پيش مقبره کورش به عنوان «شاه شاهان» تاجگزاری کرد، لقبی که در امپراتوری کهن ايران رواج داشت. پهلوی تقويم اسلامی را نيز با تقويم جديدی جايگزين کرد که شروع آن از پايهگزاری امپراتوری هخامنشی بود.
ايران بعد از انقلاب نمیخواست کاری به کار عهد کهن داشته باشد، از نابودی مقبره کورش در آخرين لحظه جلوگيری شد، نام تيم فوتبال تهران از «پرسپوليس» به «پيروزی» تغيير يافت.
اما اين همه در اين بين تغيير کرده است: «پيروزی» مدتی است که دوباره «پرسپوليس» نام دارد، از خود تخت جمشيد به عنوان يکی از آثار ديدنی تمجيد میشود، علی لاريجانی، کانديد رياست جمهوری مورد حمايت آيتالله علی خامنهای (مذاکرهکننده ارشد مذاکرات هستهای) برای يک پلاکارد تبليغاتی جلوی تصويری از خرابههای تخت جمشيد عکس گرفت.
حکومت مذهبی بايد میپذيرفت که بيش از همه جوانان به زمان پيش از اسلام علاقه نشان میدهند. کريستوفر دبلگ Christopher de Bellaigue، ايرانشناس بريتانيايی در New York Review of Books مینويسد: «اين علاقه تا حدودی نوعی واکنش به اهميتی است که در مدارس ايرانی به يادگيری زبان عربی و فرهنگ اسلامی میدهند».
نامهای پيش از اسلام محبوبند
در تهران تعداد زيادی کتابهای جديد به فارسی درباره امپراتوری هخامنشی، ساسانيان و زرتشت وجود دارد، اسامی پيس از اسلام مانند داريوش و يسنا بسيار محبوب هستند و نشانهای ديگر از رنسانس ناسيوناليسم ايرانی. حکومت جمهوری اسلامی اينجا نمیخواهد کنار بماند.
نظر داريوش، ميزبان مهمانی شبانه نيز همين است. اما عصبانيت او از سيصد دليل ديگری دارد: برای او شاهان هخامنشی در شمار بهترين حاکمانی هستند که ايران داشته است - «در کنار محمد مصدق، نخست وزيری که به دست انگليسیها با کمک سيا برکنار شد». شاهان پرسپوليس بردهداری را نفی میکردند و اولين منشور حقوق بشر را نگاشتند. داريوش میگويد، بايد در غرب اول انجيل را بخوانند: «حتی يهوديان از ايرانيان تنها به نيکی ياد میکنند. کورش شاه بود که به يهوديان اجازه داد از اسارت بابلی به اورشليم بازگردند». مشکل تنها اينجاست که تاريخنگاری ايرانی درباره اين برهه زمانی وجود ندارد، بلکه تنها اظهارات نويسندگان يونانی. داريوش میگويد: «آن زمانها هم رسانهها در حق ما بیانصافی میکردند» و میخندد.
اصل مقاله: "'300' ist eine Beleidigung"
|
نظرهای خوانندگان
"پادشاه يونانی لئونيداس توسط کارگردان فيلم زک اسنايدر به عنوان يک ايدهآليست بزرگمنش معرفی میشود و کورش، پادشاه ايرانيان، مثل رهبر يک قوم وحشی بربرها"
-- S.S ، Jun 21, 2007 در ساعت 03:00 PMاين جمله رو مهم نيست كي گفته . مهم اينه كه راديو زمانه چاپش كرده. حتماً ميگيد كه تو مقاله اصلي اينجور نوشته . اما راستش مقاله اي كه بين كورش و خشايارشاه فرق قايل نشه ارزش توجه نداره.
حالا از نظر راديو زمانه اين دو با هم فرق نودارن يا اين كه اشتباه از داريوش بوده !
man matne asli ro khundam, unja (Xerxes) khashayar neweshte na Kourosh!
-- بدون نام ، Jun 22, 2007 در ساعت 03:00 PMمعلوم نیست اینجور موقع ها چرا رسانه های خارجی همه اش از ناسیونالیسم ایرانی صحبت می کنند. زمانی که مردم ایران تنها خواستار خواستار حق معمولی و عدل در نگاه جهان به خود است. اگر این فیلم درباره یهودی ها ساخته می شد چه جنجالی که غرب به پا نمی کرد. حال که درباره ایران است و اعتراض ایرانیان را در پی داشته شده رنسانس ناسیونالیسم ایرانی و چه و چه...
-- بابک ، Jun 22, 2007 در ساعت 03:00 PMسلام لطفا در همین مورد به لینک زیر هم نگاه کنید. داستان را از زاویه ای کاملا متفاوت دیده است:
mghaed.com
http://mghaed.com/essays/comment&review/a_magnificence_punctured_in_pulp_fiction.htm
-- رضا الوندی ، Jun 28, 2007 در ساعت 03:00 PM