رادیو زمانه > خارج از سیاست > حقوق بشر > تاریخچه حقوق بشر | ||
تاریخچه حقوق بشرمنیره برادرانحقوق بشر با درکی که امروزه از آن وجود دارد، ایدهای است مربوط به دنیای مدرن. البته در گذشتههای دور هم اعتقاد به حرمت انسان و حقوق طبیعی وجود داشته است. اما آنچه که ما امروز از حقوق بشر میشناسیم، یعنی حقوق فرد- فرد انسانها در مقابل دولتها و پیوند این حقوق با خواستههای سیاسی و اجتماعی کل جامعه، از پدیدههای دنیای جدید هستند.
رابطه مردم با قدرت و حکومت در گذشته در اشکال مختلف، از بردهدار گرفته تا فئودال و از شاه تا خلیفه، رابطه زیردست و حاکم بود. زیردست صاحب هیچ حقوقی نبود فقط تکلیف داشت در مقابل حکومت. اصطلاح زیردست و حاکم امروزه دیگر کاربرد گذشته را ندارد و اصطلاح شهروند و رئیس دولت، بسته به نوع حکومتها جای آن را گرفته است. برای اولینبار در انگلستان بود که این بحث مطرح شد که زیردستان در مقابل شاه از حقوقی، برخوردار هستند. مثلا حق مالکیت. پذیرفته شدن این خواست در سال ۱۲۱۵، که خود را در چارت ماگنا یا منشور کبیر نشان داد، در آن زمان یک پیروزی بود. ۴۰۰ سال بعد در همین کشور «منشور حقوق» وضع شد، که برخلاف منشور کبیر حقوق سیاسی را مد نظر داشت و مانع میشد تا دستگیریهای بدون توجیه از طرف شاه صورت گیرد. از آن پس این پارلمان بود که باید حکم دستگیری افراد را تصویب می کرد. البته این دو منشور حقوق همه مردم انگستان را در بر نمیگرفت و تنها شامل بارونها و نجبا میشد. پارلمان هم نماینده همه مردم انگستان نبود؛ با اینهمه اما از آنجا که این دو قانون قدرت شاه را محدود میکرد، دستاورد بزرگی در تاریخ شکلگیری حقوق بشر محسوب میشوند. پس از آن، شاهد توسعه حقوق بشر در آمریکا هستیم. سرزمینی که تا اواخر قرن ۱۸ هنوز مستعمره انگلستان بود. انتشار کتاب عقل سلیم در آمریکا که از حقوق آدمها در برابر قدرت مستبد شاه انگلستان دفاع میکرد، نقش مهمی در پروراندن ایده جمهوری خواهی در جنگهای استقلال آمریکا ایفا کرد. مولف این کتاب تام پین بود کارگری انگیسی که به آمریکا مهاجرت کرد و در جنگهای استقلال با شهامت جنگید. او کتاب دیگری نوشت به نام حقوق بشر.
اولین بیانیه استقلال آمریکا به سال ۱۷۷۶ میلادی، در ایالت ویرجینیا نوشته شد و به زودی ۱۳ ایالت دیگر آمریکا به آن پیوستند. در بیانیه، که منشور حقوق شهروندان نام گرفت، حقوق طبیعی انسانها به عنوان حقوق قانونی به رسمیت شناخته می شود. اساس بیانیه بر این اعتقاد قرار دارد که انسانها بطور طبیعی آزاد به دنیا می آیند و بنابراین از حقوق مشخصی برخوردار هستند. در این بیانیه اما، به رغم سهم بزرگی که در پرورش حقوق بشر داشت، بردگان سیاه پوست همچنان از حق آزادی و تساوی محروم ماندند. البته در همان زمان هم انتقاد به برده داری در آمریکا وجود داشت. مثلا همان تام پین معروف مصرانه خواستار لغو برده داری بود. بیانیه استقلال هم گرچه صریحا خواستار لغو برده داری نبود، با اینهمه راه دستیابی به آن را هموار ساخت. مثلا ۷سال پس از این بیانیه، ایالت ماساچوست در یک پروسه دادگاهی، بردهداری را ملغا کرد و به این استدلال متوسل شد که برده داری با روح قانون بیانیه در تناقض است. ماده ۱، تصریح می کند که انسانها آزاد به دنیا میآیند، آزاد میمانند و از حقوق مساوی برخوردار هستند. ماده ۱۱، تضمین آزادی بیان را مشمول حقوق بشر میداند. و ماده ۳۳، حق مردم می داند که در برابر رژیمهائی که این حقوق را زیر پا میگذارند، مقاومت کنند. این ماده که متاثر از روحیه انقلاب کبیر بود، عمر چندانی نیافت و شش سال بعد از قانون اساسی فرانسه حذف شد.
اما بیانیه حقوق بشر فرانسه گرچه جایگاه مهمی در تاریخ حقوق بشر دارد، اما خالی از ایراد هم نبود. درک آن از بشر، مرد را در برمیگرفت. زنان به رغم اینکه نقش بزرگی در انقلاب ایفا کرده بودند، این بار هم از حقوق مساوی با مردان بینصیب ماندند. اولمپ گوژ، کسی بود که در همان زمان به این نقص انگشت گذاشت و در نوشته خود به نام «حقوق زنان» مطالبات زنان را در برابر بیانیه حقوق بشر و شهروندی قرار داد. این خواسته اما در آن زمان از طرف انقلابیون مورد تحقیر قرار گرفت و سرکوب شد. اولمپ گوژ را با گیوتین اعدام کردند. درک برابری زنان و مردان هنوز ایده پذیرفته شدهای نبود در آن زمان. حتی فیلسوفان عصر روشنگری، نظیر کانت و ژان ژاک روسو، زنان را فاقد توانائی برای پذیرش مسئولیت اجتماعی میدیدند. کانت در تعریف شهروندی زنان را در کنار کودکان قرار میدهد که توانائی حق رای ندارند. زنان هنوز راه زیادی در پیش داشتند تا حق خود را به کرسی بنشانند. تازه بعد از جنگ جهانی اول بود که بتدریج زنان صاحب رای شدند. خوب، مثل اینکه کمی از بحثمان دور شدیم که تاریخ شکلگیری حقوق بشر بود. بیانیه حقوق بشر و شهروندی فرانسه تاثیر زیادی بر کشورهای دیگر داشت. به ویژه در کشورهای اروپائی خواست تدوین حقوق بشر مسئله روز شد. در آلمان به سال ۱۸۴۸ بود که به دنبال یک انقلاب نمایندگان مردم انتخاب شدند و قانون اساسی را که مصداق حقوق بشر بود، نوشتند. این نکته را باید اضافه کرد که گرچه فیلسوفان عصر روشنگری مثل جان لاک، روسو و کانت در توجه دادن مردم به حقوق بشر سهم مهمی داشتند، اما همانطور که دیدیم حقوق بشر در تمام مواردی که در اینجا به آنها اشاره شد، حاصل اعتراضهای مردم و انقلاب بود. روند حقوق بشر با فراز و نشیبهایش، همچنان در جهان ادامه دارد. اما متاسفانه دستاوردهائی که جنبش حقوق بشر در اروپا و آمریکا داشته، هم در مستعمرات آنها و هم در دو جنگ جهانی همگی نادیده گرفته شدند. بر سرکار آمدن هیتلر مرگ حقوق بشر بود. جنگ جهانی دوم نشان داد که نقض گسترده حقوق بشر در عرصه داخلی میتواند به تهدید کشورهای دیگر و در نتیجه به جنگ بیانجامد. برای عبرتگیری و جلوگیری از فاجعه و نکبت جنگ بود که بلافاصله پس از پایان جنگ، بیانیه جهانی حقوق بشر با این مقدمه تدوین شد: «شناسائی و کرامت ذاتی تمام اعضای خانواده بشری و حقوق برابر و و سلبناپذیر آنان، اساس آزادی، عدالت و صلح در جهان است». ---------------------------- |