رادیو زمانه > خارج از سیاست > رسانه های غرب و ايران > به بهانه درگذشت خالق «شاهنشاه»؛ گفتگو با مارک سموژنسکی | ||
به بهانه درگذشت خالق «شاهنشاه»؛ گفتگو با مارک سموژنسکیپژمان اکبرزادهpejman.akbarzadeh@gmail.comریشارد کاپوشچینسکی (Ryszard Kapuscinski) ، روزنامه نگار، نویسنده و شاعر نامدار لهستانی که در دنیا به «گزارشگر قرن» شهرت پیدا کرده بود، روز سهشنبه ۲۳ ژانویه در سن ۷۴ سالگی و در پی یک جراحی قلب درگذشت.
کاپوشچیسنکی در جریان انقلاب سال ۱۳۵۷ مدتی را هم در تهران گذرانده بود و حاصل مشاهدات و گفتوگوهای خودش را در کتابی بنام «شاهنشاه» منتشر کرد. این کتاب که به یکی از معروفترین آثار کاپوشچینسکی بدل شد، تلفیقی است از ژورنالیسم و روایت ادبی که به بسیاری از زبان های زنده دنیا برگردانده شده است. در ایران اما اجازه چاپ ترجمهی این اثر صادر نشد و کاپوشچینسکی نه با این اثر، بلکه با کتاب «آبنوس، قاره سیاه، مردم و ماجراهایش» شناخته شده است؛ کتابی که توسط روشن وزیری به پارسی برگردانده شده است. به بهانهی درگذشت ریشارد کاپوشینسکی گفتوگویی کردم با مارکس سموژنسکی (استاد زبان و ادبیات پارسی در شهر کراکف در لهستان) که وی در آن ابتدا از کتاب «شاهنشاه» میگوید: «فکر میکنم از کتابهایی که کاپوشچینسکی نوشته بتوان گفت «شاهنشاه» از بهترین کتابهاست. منتها کمتر به «شاهنشاه» توجه میشود و بیشتر در مورد «امپراتور» صحبت میکنند. «شاهنشاه» حالت خاصی دارد و به ویژه برای لهستانیها معنای خاصی دارد، بخاطر اینکه هر لهستانی که «شاهنشاه» را میخواند، شباهتی بین فلسفه تشیع و فلسفه ملیگرایی لهستانی میبیند. «شاهنشاه» هم چکیدهای از تجربیات ایرانی کاپوشچینسکیست و هم نتیجهی یکسری پژوهش هایی که در بایگانیهای لهستان انجام داده است.
دلیل بی توجهی به «شاهنشاه» چیست؟ فکر کنم که شاید بخاطر محدودیت جغرافیایی «شاهنشاه» باشد، شاید بخاطر این است که در مقایسه با «امپراتور» در دورهی مکانیزم های قدرت، به فلسفهی قدرت کمتر میپردازد. «امپراتور» دید کلیتر دارد. فکر کنم شاید دلیلش این باشد.
بله. همان. آشنایی کاپوشچینسکی با فرهنگ ایران و زبان فارسی در چه حدی بود؟ داستان آشنایی کاپوشچینسکی با ایران خیلی جالب است. زمانی که کاپوشچینسکی به ایران سفر کرده بود، من دانشجوی زبان فارسی بودم و یادم است هنگامی که انقلاب در ایران شروع شده بود به ایران سفر کرد. پس از بازگشت، دعوتش کردیم به دانشگاه و در واقع در یکی از خانهها جمع شدیم که از او درباره ایران بشنویم. ما اصلاً ایران را نمیشناختیم و خیلی کنجکاو بودیم که ایران چگونه است. آنچه مرا مفتون این آدم کرده بود سادگی و مهربانیاش بود. شاید خندهدار باشد، ولی خود کاپوشچینسکی آدم بسیار ساده و بدون هیچگونه خودبزرگبینی بود. خیلی جالب بود، کسی که صاحب اینهمه کتاب بود دچار هیچگونه خودبزرگبینی و ادعایی نبود. وقتی کنارش مینشستی، از همنشینی با او لذت میبردی. چون به تو توجه میکرد. یعنی انگار خودش نبود و من احساس عجیبی داشتم. خودش نبود، فقط سادگیاش بود و احساس میکردی که کاملا مورد توجهاش قرار میگیری. این اولین تجربهاش با ایران و فرهنگ ایران بود. وقتی روی «شاهنشاه» کار میکرد بیشتر دقیق میشد و بیشتر با ایرانیهایی که در لهستان زندگی میکردند آشنا میشد. حرفهایشان را گوش میکرد و از اطلاعاتی که ایرانیان مقیم لهستان به او میدادند بسیار استفاده می کرد. او مانند بسیاری از روشنفکران اروپا در آن زمان، شیفته انقلاب بود. به یاد دارم هنگامی که در مورد انقلاب و آشوب هایش صحبت میکرد آنچه برایش خیلی جالب بود این بود که در آن روزهای داغ انقلابی، ایرانیها، از دید خودش و بقول خودش، توجه کردند به اینکه احترام بگذارند به مال و اموال دیگران. یعنی برایش جالب بود که با وجود بهم ریختگی اوضاع و خیابانها و با وجود انقلاب، هیچ دزدی، سرقت و هیچ حملهای به مال و اموال دیگران و مغازه ها رخ نداد. دست کم در جاهایی که او بود و می رفت. اینها از تجربیات کاپوشچینسکی از ایران بود. اطلاع او از تشیع که مثلاً در «شاهنشاه» میبینیم، کاملاً مشخص است که آن فلسفهی ایثارگری، و شهیدپروری به یک لهستانی بسیار احساس نزدیکی میدهد. کاپوشینسکی در سالهای پس از انقلاب هم سفری به ایران داشت؟ فکر کنم یک یا دوبار رفت، ولی مطمئن نیستم. اشاره کردید که مفتون انقلاب بود و از طرفی دوستان و همکارانش میگفتند که وقایع دنیا را تا آخرین لحظات و روزهای پایانی عمرش دنبال میکرد. چه واکنشی میدیدید از سوی کاپوشچینسکی نسبت به مسایلی که در ایران اتفاق میافتد؟ کاپوشچینسکی در عرض این چند سال اخیر بیشتر به گذشتهی خودش میپرداخت. کتابی نوشته تحت عنوان «سفری با هرودوت» که در واقع یک دید شخصی است به زندگی شغلی خودش و به سفرهایی که کرده است. نگاهش یک حالت و یک جنبهی بیشتر فلسفی پیدا کرده بود. شاید ربط داشته باشد به اینکه سناش بالا رفته بود و اینکه دیگر زیاد سفر نکرد. ولی هیچ واکنش خاصی در مورد ایران و آنچه در ایران اتفاق میافتد، دست کم در عرصه عمومی، مشاهده نکردم. یادم است پس از ۱۱ سپتامبر مقالهای نوشت در مورد آنچه روی داده و خیلی حسابشده و با آرامش زیاد دربارهی آن حادثه صحبت کرد. می خواست آن اتفاق را در یک چارچوب وسیعتری ببیند، نه الزاما طوری که محدود باشد؛ بلکه کلاً در یک سیستم فرهنگی و به نظر خودش، افزایش خشونت در دنیا. کتاب «شاهنشاه» به دلیل محدودیتهایی که در ایران وجود دارد هنوز ترجمه نشده و در دسترس مردم قرار نگرفته است. شناخت بسیاری از مردم در داخل ایران از کاپوشچینسکی از راه کتاب «آبنوس» است... بله، «آبنوس» ترجمه شده؛ خانم روشن وزیری ترجمه کرده است.
اگر بخواهم مختصر بگویم، در این کتاب آن استعداد شاعرانهی کاپوشچینسکی محسوس است. نمیدانم شما میدانید یا نه، ولی در این اواخر، گویا در یکی دو سال پیش، یک مجموعه شعر از کاپوشچینسکی چاپ شده که معلوم شد در این سالهای اخیر شاعر هم بوده است. «آبنوس» یک نوع سفر در زمان زندگی خودش است و هم کوششی برای پیداکردن آنچه آفریقا را تعریف میکند. فکر می کنید مصیبت هایی که کاپوشچینسکی در زندگیاش گذارند و بويژه خاطرات تلخی که از دوران جنگ، از کودکی در ذهناش مانده بود، چقدر در کارهایش تاثیر میگذاشت؟ فکر میکنم بسیار زیاد. اصلا فکر کنم که متاسفانه در این اواخر در بین گزارشگران لهستانی کمتر پیدا میشود که از دید تجربیات خاص لهستان، ماجراهای دنیا را ببینند. کاپوشچینسکی این استعداد را داشت، هم ازبابت تجربیات جنگ و هم از بابت تجربیات تلخ تاریخ لهستان. لهستان برای ۱۲۲ـ ۱۲۰ سال استقلالش را از دست داده بود. در واقع یک کشور نیمهمستعمره بود، چون زمانی تحت سلطهی روسیه و آلمان بود. برای مدتی طولانی زیر چکمه سیاسی مسکو قرار گرفته بود. بنابراین فکر کنم آن اندوختهی معنوی، دیدش را قوی کرده بود. من خودم زمانی که در ایران بودم، درباره خودم هم میتوانم همین را بگویم. ما که آن پنجاهسال کمونیسم را تجربه کردیم، جور دیگری قضایا را نگاه میکنیم. متاسفانه بخاطر اینکه دنیا دارد یک دهکدهی جهانی میشود، جایی برای صدایی که هم محلی باشد و هم جهانشمول ، کمتر دیده میشود. به عنوان پرسش آخر سپاسگزار میشوم برایمان از فضای کنونی محافل ایرانشناسی در لهستان بگویید. آیا همچنان پژوهشگران زیادی هستند که علاقه نشان بدهند به مسایل فرهنگی و تاریخی ایران؟ بله. ایرانشناسی در کراکف و در ورشو دایر شده و کار میکند. من و همسرم، در دانشکدهی کراکف کار می کنیم و هرسال، ۱۰ تا ۱۱ دانشجو داریم که سال به سال تعدادشان کمتر نمیشود. اینها به ایران سفر میکنند، سفرهایی که ما، یعنی نسل من نمیتوانستیم انجام دهیم بخاطر اینکه در آن زمان موقعیت دیگری بود. فاصله بین لهستان و ایران خیلی بیشتر از حالا بود. این فاصله از کجا میآمد، بخاطر سیستم پادشاهی در ایران؟ بله. بخاطر اینکه اصلا دنیا دوقطبی بود، اینجا کمونیستی بود و خداناشناس! میدانید که از کمونیسم چه تصوری در ایران شاهنشاهی وجود داشت. به گونهای میشود گفت که فروپاشی سیستم شاهنشاهی، ما را به هم نزدیک کرد. On Polish author of Schah-in-schah Ryszard Kapuscinski |
نظرهای خوانندگان
Dorud bar aqa-ye akbarzade ke qadr-e kapuscinski ra midunand wa in masahebe ra ba iranshenas-e sarshenas-e lahestani anjam dadand. do ta moured mixaham ezafe konam:
-- ivonna nowicka ، Jan 31, 2007 در ساعت 01:19 PM1. Bar xalaf-e anche ke gofte shod, ketab "Shahenshah" dar Iran CHAP SHODE AST, be tarjome W. Ebrahimi, Nik Pendar, Tehran 1999, 285 safhe. Chand sal pish dar Tehran nasher ra molaqat kardam. Agar dorost yadam bashad goft ketab taze tajdid-e chap shode wa inke awwalin ketabi az zaman-e enqelab ast ke waze-ye "shah" ra dar onwan darad. Jeldesh qermez bud.
2. Yeki az an iraniani ke aqa-ye Smurzynski be anha eshare mikonand (be onwan-e ashenayan-e Kapuscinski dar Lahestan) ostad-e bazneshaste-ye zaban-e farsi-ye Daneshgah-e Varshou, aqa-ye Kawe Pur Rahnam hast. Ishan ham shaxsiyyat-e jalebi wa xallaqi hastand, qeyr az ketab-e amuzeshi 3 ta roman neveshtand ke 2 ta marbut be Iran wa yeki marbut be Iranian dar Lahestan ast. Tashwiq mikonam Radio Zamane ba ishan ham mosahebe konand chon sad dar sad layeqesh hastand. ba ehteram, ivonna n.
salam hamwatan,
-- reza ، Jan 31, 2007 در ساعت 01:19 PMAz in tike raje be kapuscinski lezzat bordam wa az newisande inteke tashakkor mikonam
من این کتاب رو الان به انگلیسی دارم میخونم و میبینم که زیاد اثر مهمی نیست. انگار به زبان شعر نوشته شده... و در مورد ریشه انقلاب هم اشتباه میکنه.
-- self ، Feb 3, 2007 در ساعت 01:19 PMدر جواب "self"
-- ایونا نویسکا ، Feb 6, 2007 در ساعت 01:19 PMشاید این کتاب ارزش جهانی نداشته باشد، اما در آن زمان برای ما لهستانیا که از دنیا کم خبر داشتیم ارزش داشته! کتابهای دیگر کاپوشچینسکی را هم بخوانید که تحلیل راجع به زندگی، انسان، سیاست بیشتر دارد - آنها دیگر ارزش جهانی دارند، مثل ابنوس راجع به آفریغا، مثل کتابش راجع به سرزمینهای شوریه پیشین. و شما را تشویق می کنم بیشتر راجع به نظرتان در مورد شاهنشان بنویسید - نظر یک ایرانی جالبه و خواندنی. با احترام، ای. ن.
در جواب "self"
-- ایونا نویسکا ، Feb 6, 2007 در ساعت 01:19 PMشاید این کتاب ارزش جهانی نداشته باشد، اما در آن زمان برای ما لهستانیا که از دنیا کم خبر داشتیم ارزش داشته! کتابهای دیگر کاپوشچینسکی را هم بخوانید که تحلیل راجع به زندگی، انسان، سیاست بیشتر دارد - آنها دیگر ارزش جهانی دارند، مثل ابنوس راجع به آفریغا، مثل کتابش راجع به سرزمینهای شوریه پیشین. و شما را تشویق می کنم بیشتر راجع به نظرتان در مورد شاهنشان بنویسید - نظر یک ایرانی جالبه و خواندنی. با احترام، ای. ن.
دوست عزیز من نگفتم کتاب بد یا خوبیه. بنده گفتم در مورد ریشه انقلاب ایران و حکومت شاهنشاهی ایران هم اشتباه نوشته و خب قرار نیست که همه همه چیز رو بدونن. ولی بطور کلی من هر کتابی رو راجع به انقلاب میخونم.
-- self ، Feb 7, 2007 در ساعت 01:19 PMself-e محترم، پس از نظر شما چه چیزهایی که او راجع به انقلاب می گوید نادرسته؟
-- ایونا نویسکا ، Feb 7, 2007 در ساعت 01:19 PMاغراق بی حد و حصر راجع به کارهای ساواک، فی المثل و سایر چیزهایی که دیگران هم راجع به حکومت شاه نوشته اند که نهایت بی انصافی است
-- self ، Feb 9, 2007 در ساعت 01:19 PM