رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ آذر ۱۳۸۹
گفت‌وگو با شکیب مصدق، خواننده‌ی افغان

«عاشقانه خواندن کافی نیست»

شهزاده سمرقندی
shahzoda@radiozamaneh.com

گروه «مورچه‏ها»، از حدود پنج سال پیش در افغانستان فعالیت می‏کند و اکنون حدود پنج‌ماه است که به دلایل امنیتی افغانستان را ترک کرده و اعضای آن در شهرها و کشورهای مختلف به‏سر می‏برند. این گروه چند وقت است که با اجرا در سبک «بلوز» با ته‏مایه‏ی موسیقی افغانی، توجه زیادی را به‏خود جلب کرده است. مجموع کارهای اخیر آنها نیز با عنوان «گزارش اقلیت» در وبلاگ شخصی شکیب مصدق، در دسترس عموم قرار دارد و به‏طور رایگان، قابل پیاده کردن روی آیفون و بلوتوس است. شکیب مصدق تک‏خوان این گروه است که حالا در آلمان به‏سر می‏برد.

Download it Here!

او می‏گوید ادامه‌ی فعالیت گروه مورچه‏ها در افغانستان، از زمانی که موضوع و سبک کار خود را تغییر داد دیگر امکان‌پذیر نبود. به‏خصوص اجرای ترانه‏های سیاسی، میدان کار آنها را در افغانستان تنگ کرد.شکیب مصدق را از طریق فیس‏بوک پیدا کردم و با او تماس گرفتم. او با کمال میل، از تجربه‏های خود و گروهش گفت و تمام ترانه‏های خود را در اختیار رادیو زمانه گذاشت.

شکیب می‏گوید: منظورش از خوانندگی، دادن آگاهی بیشتر از وضعیت امروز افغانستان به مردم است.


شکیب مصدق

شکیب مصدق: حدود ده سال پیش کار خوانندگی را شروع کردم که دقیقاً هم‏زمان با اواخر دوران طالبان در افغانستان بود. زمانی که موسیقی جرم بزرگی به‏حساب می‏آمد. بنابراین ما به‏شکل زیرزمینی شروع به کار کردیم. بعد از حکومت طالبان، می‏شود گفت چیزی به نام دمکراسی به افغانستان آمده بود و ما می‏توانستیم فعالیت‏های‏مان را روشن‏تر ادامه بدهیم و ممانعت خاصی در میان نبود.

در این زمان، مانند هنرمندهای دیگر افغانستان به آهنگ‏های عاشقانه و تفننی پرداختیم و با همکاری چند تلویزیون خصوصی در افغانستان موزیک‏- ویدئو‏هایی از ما تهیه و پخش شد که مورد استقبال قرار گرفت.
بعد از مدتی، من و دوستان عزیزم که همکاران ما در گروه بودند، به این نتیجه رسیدیم که وضعیت کنونی افغانستان دیگر ایجاب نمی‏کند که ما آهنگ‏های عاشقانه و تفننی بخوانیم. بهتر است به موضوعات سیاسی و مسائلی بپردازیم که ما و مردم را آزار می‏دهد.

در این مسیر، از حدود پنج سال پیش گروهی به نامه «مورچه‏ها» درست کردیم که پنج عضو جوان دارد و شاعر، نویسنده، نوازنده و آهنگ‏ساز نیز در بین آنان حضور دارند.

چرا مورچه‏ها؟ انتخاب چنین نامی، دلیل خاصی دارد یا اتفاقی بوده است؟ اصلاً نام مورچه‏ها را به چه معنابرای این گروه انتخاب کرده‌اید؟

این اسم را آقای مسعود حسن‏زاده که یکی از بنیانگذاران گروه هستند، انتخاب کردند. دلیلی که می‏شود گفت این است که زندگی مورچه‏ها یک زندگی نظم‌یافته است. آنها آذوقه جمع می‏کنند، کار می‏کنند، از ملکه اطاعت می‏کنند و خود هم از آن آذوقه استفاده می‏کنند.

به‏نظر ما، در کل جامعه‏ی انسانی و به‏خصوص جامعه‏ی افغانستان، شبیه به جامعه‏ی مورچه‏ها است. یک وضعیت مشخص که همه کار می‏کنند و از ملکه اطاعت می‏کنند. می‏شود گفت که ما هم از روی غریزه اطاعت می‏کنیم و یک زندگی یکنواخت داریم و همواره‏ به یک سمت و سو روان هستیم.

مورچه‏ها قشری ضعیف‏نما، ولی خیلی قوی هستند که می‏توانند نماد مردم و جوان‏هایی مانند ما باشند که کار می‏کنیم، زحمت می‏کشیم و برای خود آذوقه جمع می‏کنیم اما اطاعت می‏کنیم. مورچه‏ها گه‏گاهی هم تخطی می‏کنند و مجازات می‏‏شوند. اگرچه تخطی مورچه‏ها غریزی است، ولی تخطی ما از روی نیازی است که در جامعه وجود دارد.

ما شاید از آن روندی که دیگران در آن روان بودند، کمی بیرون شدیم و تخطی کردیم؛ با عنوان «مورچه‏ها» و با اجرای آهنگ‏های سیاسی و اجتماعی که تا اندازه‏ای هم مورد توجه قرار گرفتند.

اولین ترانه‏ای که شما آن را سرودید و اجرا کردید، ترانه‌ای به سبک پاپ و عاشقانه بود. چطور شد که شما موازی با عوض کردن موضوع ترانه‏های‏تان، سبک خود را هم عوض کردید؟

موضوع‌های عاشقانه، از چهل سال پیش به این سو، به‏اندازه‏ی کافی از سوی خوانندگان افغانستان طرح و اجرا و برای شنوندگان هم موضوعی یکنواخت شده است. تنها خلایی که در موسیقی افغانستان وجود دارد، حضور موسیقی سیاسی و انتقادی است.

در حالی‏که شرایط کنونی افغانستان و وضعیت کارد به استخوان رسیده‏ی مردم، نیاز به یک حنجره، صدا و گروهی دارد که دردهای این مردم را فریاد بزند و در مقابل بی‏عدالتی و ظلمی که به این مردم روا داشته‌اند، بایستد و فریاد بزند. وقتی مردم چنین آواز و صدایی را بشنوند، مطمئناً با آن هم‏گام و هم‏صدا می‏شوند.


روی جلد آلبوم گزارش اقلیت

اگرچه چون سبک ما، سبک جدیدی است، در ابتدا مردم چندان آمادگی شنیدن آن را نداشتند. ولی به‏هرحال، از اوایل معلوم و مشخص شد که جامعه‏ی جوانان افغان به شدت علاقه‏مند به شنیدن چنین آهنگ‏هایی هستند.

شما از کلمه‏ی «زیرزمینی» استفاده کردید. ممکن است توضیح بدهید که در چه شرایطی ترانه‏های‌تان را اجرا، ضبط و توزیع می‏کردید؟

ما در افغانستان یک گروه پنج نفره بودیم. آقای مسعود حسن‏زاده ترانه‏سرا و آهنگساز گروه بود. در ضمن ایشان گیتار الکترونیک هم می‏نوازند. یک استودیوی کوچک داشتیم. من هم می‏خواندم و هم در خدمت کیبورد و لوازم پرده‏ای بودم و کارها را تنظیم می‏کردم. در همان استودیوی کوچک کار را ضبط می‏کردیم و به‏شکل ام‏پی‏۳، بدون در نظر داشتن بازار، اول از طریق اینترنت توزیع می‏کردیم.

چون برای ما بازاری وجود نداشت. در افغانستان هیچ قانونی هم برای کپی‏رایت وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد، فکر نمی‏کنم، هنوز فرهنگ بازار موسیقی وجود داشته باشد که ما بتوانیم کارهای‏مان را از طریق سی‏دی منتشر کنیم و حداقل بتوانیم هزینه‏ها را دوباره پس بگیریم.

هدف ما اما بزرگ‏تر از برگرداندن هزینه‏ی کارمان بود. به این دلیل، ما آهنگ‏ها را ضبط می‏کردیم و به شکل ام‏پی‏۳، اول از طریق اینترنت پخش می‏کردیم و بعد هم برای پیاده کردن روی موبایل و بلوتوس در اختیار مردم گذاشتیم.

چطور شد که این استودیوی کوچک را ترک کردید و چه شد که مجبور شدید در کل افغانستان را ترک کنید و به آلمان بروید؟

ما از قبل پیش‏بینی کرده بودیم که به احتمال زیاد در افغانستان به مشکل برخورد کنیم. از هر زبان و هر حنجره‏ای انتظار اعتراض هست و می‏رود، به‏جز حنجره‏ی هنر و یا موسیقی.در گفت‏وگوهای قبلی‏ام که با بعضی از رسانه‏ها داشتم هم گفته‏ام که هنرمندان افغانستان غرق در موضوع‌های تجاری و عاشقانه‏ی خود هستند. از گذشته تا امروز، کمتر به مسائل خلاف جریان پرداخته‏اند. بنابراین توقع و انتظار نمی‏رفت که چند جوان‏ بیایند و به نام موسیقی، خلاف جریان غالب چیزی بگویند. از آن‏جا که موسیقی می‏تواند بین جوان‏ها خیلی تأثیرگذار باشد، پیش‏بینی می‏کردیم که با مشکل روبه‌رو شویم.

از دو سال پیش به این سو، حتی در رسانه‏ها و تلویزیون‏های خصوصی‏ای که قرارداد داشتیم، آهنگ‏های ما، بدون هیچ دلیلی، پخش نمی‏شدند. کم‏کم فضا برای ما محدودتر می‏شد. طوری‏که وقتی می‏خواستیم آهنگی پخش کنیم، تنها راه اینترنت بود. چون هیچ رسانه‏ و تلویزیونی در افغانستان جرئت نمی‏کرد که آهنگ‏های سیاسی پخش کند.

تا این‏که آلبوم «گزارش اقلیت» منتشر شد. قبل از این‏که این آلبوم به بازار برود، یک محک زدیم. دو برنامه در دانشگاه هرات به مناسبت فارغ‏التحصیلی دانشجویان برگزار شد که مقامات دولتی و محلی هم در آن‏جا حضور داشتند. برای اولین بار، دو آهنگ سیاسی، یکی در مورد تقلب و انتخابات و دیگری در خط اخبار را در آن‏جا اجرا کردیم.

بعد از آن، دو برنامه‏ی دیگر ما لغو شد و ما به شدت احساس کردیم که فضا دارد کم‏کم برای‌مان تنگ می‏شود و امکان آن می‏رود که ما روزی، به شکلی، به یک مشکل بزرگ و جدی بربخوریم. به همین دلیل به مرور که مشکلات بیشتر می‏شد، ما به این نتیجه رسیدیم که دیگر نمی‏شود به یک استودیوی کوچک اکتفا کرد و اگر هم بخواهیم، شاید ما را راحت نگذراند.

درست است که افغانستان در حال حاضر یک حکومت مستقل دارد، ولی هزار دسته و هزار جناح و هزار عقاید در آن فعالیت دارند. خیلی مشکل است که بتوانی در افغانستان احساس امنیت کنی و کار سیاسی، آهنگ سیاسی و برنامه‏ی سیاسی داشته باشی.

ما، و به‏خصوص من، احساس ناامنی کردیم. از افغانستان بیرون آمدیم. ما در هرات بودیم، آقای حسن‏زاده به کابل رفت و یک دوست دیگر به آلما‏آتا (قزاقستان) رفت و به‏هرحال از هم جدا شدیم، ولی همکاری‏های ما هم‏چنان ادامه دارد و می‏خواهیم از راه دور، کارمان را دوباره با هم شروع کنیم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

besyar zibast ke shoma be chenen movafaqeyate residet omidvaram ke hameshe hamentor ba movafaqeyat peshe beren
montazere karhaye degaretan hastem

-- mona haidari ، Dec 15, 2010 در ساعت 03:15 PM