رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ مرداد ۱۳۸۹
گفت‌‌وگو با شهرنوش پارسی‌پور، درباره‌‌ی کسب جایزه‌ی ادبی فرانیا

«چیزی را که باید، به‏وجود آورده‏ام»

شهزاده سمرفندی
shahzoda@radiozamaneh.com

شهرنوش پارسی‏پور، نویسنده‏ی نام‏آشنای ایرانی مقیم امریکا، هفته‏ی گذشته برنده‏ی نوزدهمین دوره‌ی جایزه‏ی ادبی «فرانیا» در سال ۲۰۱۰ شد.

Download it Here!

جایزه‏ی ادبی فرانیا یکی از معتبرترین جوایز ادبی در ایتالیا به‌شمار می‌رود و به نویسندگان خارجی اهدا می‌شود.

این جایزه در سال ۱۹۹۱ بنیانگذاری شده و تاکنون به نویسندگان معروفی چون گونترگراس، آدونیس، میشل بوتور، اسماعیل کاداره و محمود درویش اعطا شده و نوزدهمین آن را نیز خانم پارسی‏پور دریافت کرده است.

به این بهانه‏، با این نویسنده که چندی پیش برای دریافت جایزه به شهر رم سفر کرده بود، گفت‏وگویی کرده‌ام.

دو کتاب من به زبان ایتالیایی ترجمه شده‏اند: «طوبی و معنای شب» و «زنان بدون مردان». همان‏طور که می‏دانید، خانم شیرین نشاط از کتاب «زنان بدون مردان»، فیلمی ساخته‏اند. این فیلم در سال گذشته در جشنواره‌ی ونیز، جایزه‏ی «شیر نقره‏ای»، یعنی جایزه‏ی دوم را دریافت کرد و در نتیجه خیلی معروف و در تمام ایتالیا به نمایش گذاشته شد. جمعیت قابل ملاحظه‏ای هم به دیدار فیلم رفت.


شهرنوش پارسی‏پور، برنده‌‏ی نوزدهمین دوره‌‌ی جایزه‏ی ادبی «فرانیا» در سال ۲۰۱۰

کتاب من «زنان بدون مردان» نیز چون به زبان ایتالیایی موجود بود، در کنار فیلم فروش رفت و عده‏ی بیش‌تری را متوجه آن کرد. این‏طور شد که کار خوبی به‏نظر دست‌اندرکاران جایزه‌ی فرانیا رسید و به آن جایزه دادند.

از زمانی که فیلم «زنان بدون مردان» روی صحنه آمده، سئوال‏ها و نکاتی هم پیرامون آن مطرح شده است. ازجمله این که می‏گویند فیلم با کتاب و آن‏چه شما نوشته‏اید، تفاوت‏هایی دارد. مسلماً آن‏چه نوشته‏اید باید به شما نزدیک‏تر باشد، اما وقتی به داستان فیلم توجه می‏کنید، چه چیزهایی برای‏تان مهم‌تر هستند؟ دوست داشتید فیلم همانی باشد که در کتاب نوشته‏اید یا فیلمنامه‌ی آن از نظر شما قابل قبول است؟

خانم نشاط، چهار یا پنج سال به نحو قابل ملاحظه‏ای روی ساخت این فیلم زحمت کشید. ساختن یک اثر سوررئالیستی مانند کتاب من، کار بسیار مشکلی بود و ایشان نهایت تلاشش را کرد که این کار را به‌خوبی انجام دهد؛ ولی خب کتاب من و فیلمی که ایشان ساخته‏اند، تفاوت‏های عمده‏ای با هم دارند.

یکی از تفاوت‏هایی که من دوست ندارم، مرگ زن روسپی است که در فیلم اتفاق می‏افتد. در کتاب من برعکس، زن زنده است و موقعیت خیلی خوبی پیدا می‌کند. این نکته‏ای است که مرا کمی اذیت می‏کند، اما در بقیه‏ی موارد، من برای فیلم نهایت تایید را دارم. چون به‏نظرم می‏آید که یک کار هنری بسیار زیبا انجام شده است. گیرم که به کار من شباهت نداشته باشد.

می‏شود گفت که فیلم اقتباسی از کتاب من است و نه نسخه‌ی سینمایی آن. فیلم «زنان بدون مردان» واقعاً فیلم خوبی شده است. یعنی نمی‏شود از زیبایی‏اش صرف‌نظر کرد. من تمام مدت در کنار شیرین نشاط بودم. البته در شکل‌گیری فیلمنامه، نقشی نداشتم، ولی در جریان پخش فیلم به همه گفته‏ام که واقعاً فیلم را تایید می‌کنم.

در این فیلم ما شما را به‌عنوان بازیگر نیز می‏بینیم و تاجایی که می‏دانم این نخستین نقش سینمایی شما است. ممکن است توضیح دهید بازی در نقش شخصیتی که خودتان او را آفریده‏اید، برای‌تان چه حسی داشت؟

آوردن بازیگر از ایران بسیار کار مشکلی بود. یعنی امکان نداشت. چون کتاب «زنان بدون مردان»، به شدت در ایران زیر انتقاد است و من به خاطر این کتاب دوبار به زندان رفته‏ام.

حتی وقتی فیلمبردار انتخاب کردند، او در آخرین لحظه اطلاع داد که نمی‏آید و خیلی برای کارگردان ما دردسر درست کرد. چون قرار بود کلید فیلم مثلاً پنج روز بعد زده شود و ناگهان فیلمبردار خبر داد که به دلایل امنیتی ترجیح می‏دهد که نیاید. بنابراین به زحمت رفتند و یک فیلمبردار اتریشی انتخاب کردند.

خانم نشاط بسیار علاقه‏مند بود که تمام کادر فیلم ایرانی باشند، ولی ممکن نشد. به‏هرحال بگذریم. او چون مشکل بازیگر داشت و در عین‏ حال به فکرش هم رسیده بود که بد نیست من هم در صحنه‌ای از فیلم بازی کنم، به من پیشنهاد داد که نقش خانم‌ رییس روسپی‏خانه را بازی کنم.

من هم با خودم فکر کردم: من که هیچ‏‌وقت بازیگر نبوده‏ام، ولی اگر کمکی به شیرین باشد، این کار را می‏کنم. در نتیجه پذیرفتم و در عمل هم بازی جوری درآمد که آنها خیلی راضی بودند و گفتند که نقشم را خوب بازی کرده‏ام.

به‏هرحال در سن شصت سالگی، با اجازه‏ی شما، برای اولین بار بازیگر شدم، ولی این کار را نمی‏خواهم ادامه بدهم. برای این‏که بازیگری به من نمی‏خورد عزیزم!

همان‏طور که خود خانم نشاط هم تایید کرده‏اند، بازی شما بسیار طبیعی و دلنشین از آب ‏درآمده است. نقش سنگینی هم بود. نقشی است که حتی خود بازیگرها هم به سادگی آماده به اجرای آن نیستند. شما همیشه در عرصه‏ی ادبیات از خودتان شجاعت به‏خرج داده‏اید و این‏بار در عرصه‏ی سینما چنین جلوه‌ای از خود نشان دادید.

از اینها گذشته اما، آیا در این مدت فرصتی داشته‏اید تا در رم گشتی بزنید و با فضای آن‏جا تاحدی آشنا شوید؟ دیگر این‏که ایتالیایی‏ها، شهرنوش پارسی‏پور بازیگر و نویسنده را که برای دریافت جایزه به کشور آنها سفر کرده بود، چگونه یافتند؟

ایتالیایی‏ها واقعاً مردم شاد و مهربانی هستند. از نظر مزاج روانی نیز خیلی شبیه ایرانی‏ها هستند. خیلی هم زیبا هستند. یعنی واقعاً ملت زیبایی هستند.

مثل ایرانی‏ها ...

مثل ایرانی‏ها، مثل همه‏ی مردم دنیا. ولی خب ایتالیایی‏ها همه‏‌چیزشان خیلی به‏چشم می‏خورد. اولین‌بار بود که به رم می‏رفتم. در مجموع در زندگی چهاربار، به مناسبت‏های مختلف به ایتالیا رفته‏ام، ولی همیشه در مدت‌زمان خیلی کوتاهی در آن‌جا بوده‏ام. این‏بار پنج روز در رم بودم. مردم آن‌جا را هم بسیار مهربان و خوب دیدم. در میان جمعیتی که جایزه را پخش می‏کردند، دوستانی پیدا کردم که به‏نظرم آمد واقعاً آدم‏های جالب و خوبی هستند.

فقط گرمای وحشتناک رم داشت مرا از پا درمی‏آورد. تابستان امسال خیلی گرم است. در مطبوعات ایتالیا نوشته بودند که در دومیلیون سال گذشته، چنین گرمایی وجود نداشته است.

البته نمی‏دانم آنها چگونه می‏توانند بفهمند که در دومیلیون سال گذشته، چنین گرمایی وجود نداشته، ولی واقعاً گرمای وحشتناکی بود. تا ۴۳درجه می‏رسید و من متأسفانه اغلب اوقات را در اتاق هتل و زیر کولر بودم. برای این‏که تحمل گرما برای من بسیار مشکل است.

به‏هرحال موفق شدم جاهایی از رم را ببینم. به کلیسای سن‏پترز رفتم که واقعاً زیباست. از کُلسیوم دیدار کردم.

این شهر خیلی زیباست. بافت تاریخی زمان قدیم و جدید باهم ترکیب شده و واقعاً زیباست. رومی‏ها و در کل ایتالیایی‏ها برخلاف ما ایرانی‏ها، آثار تاریخی‏شان را خیلی خوب حفظ کرده‏اند. تماشای آنها برای من به‏شدت جذاب و لذت‏بخش بودند.

این‌‏طور که به‏نظر می‏رسد، ایتالیایی‏ها نه تنها از آثار تاریخی خودشان خوب محافظت می‏کنند که از کارهای ادبی دیگر کشورها ازجمله ایران هم به‏خوبی قدردانی می‏کنند. به نظر شما چگونه است که جنین جایزه‌ای را از ایتالیایی‏ها و نه از ایرانی‏ها دریافت کردید؟

ما ایرانی‏ها نه، ولی دولت ایران گویا منتظر است تا نابغه‌ای از کره‏ی مریخ یا هنرمندی از کره‏ی زهره برایش بیاید. عده‏ی زیادی در ایران کار می‏کنند و زحمت می‏کشند، اما بسیار کم از آنها قدردانی می‏کنند. صحبت درباره‌ی من نیست. صحبت از تمام نویسندگانی است که هرگز در ایران از آنها قدردانی‌ای به‏عمل نیامده است.

آثار تاریخی ما هم که یکی‌یکی دارند از بین می‏روند. بافت شهر تهران را به‏کلی داغان کرده‏اند، همه‏جا آسمان‏خراش ساخته‏اند و شهر را نابود کرده‏اند، اما به‌عنوان نمونه رم یک آسمان‏خراش ندارد. تمام شهر روی متن ساختمان‏های شش‌هفت طبقه است و همین زیبایی شهر را به نحو خارق‏العاده‏ای حفظ کرده است.

ولی تمام بافت قدیمی تهران بیچاره نابود شده است. شنیده‏ام که در همه‌ی کوچه‏باغ‏های شمیران، آسمان‏خراش ساخته‏اند. این گرفتاری‏ای است که ما دچارش هستیم و نمی‏دانم باید با آن چه‏ کرد.

شما سال‏ها در خارج از ایران به‏سر برده‏اید. آیا دوری از خاک ایران، در شما و در افکار و اندیشه‏های‏تان تغییری ایجاد نکرده است؟ آیا شما همان شهرنوش پارسی‏پوری هستید که در ایران بودید و فعالیت می‏کردید؟

شما وقتی در یک کشور زندگی می‏کنید، مثلاً در ایران و در تهران یا هر نقطه‏ی دیگری از آن، معمولاً در خانه‏ای زندگی می‏کنید و با عده‏ای معاشرت می‏کنید.

من در امریکا، در خانه‏ی کوچکی زندگی می‏کنم و با عده‌ای معاشرت دارم که اغلب‏شان هم ایرانی هستند. از طریق اینترنت هم در جریان تمام مسائل و اخبار ایران قرار دارم. چون ما در این‏جا از سانسور کمی برخوردار هستیم، شاید بتوان گفت که اطلاعات من در مورد ایران، از کسانی که در خود ایران زندگی می‏کنند، بیش‌تر است.

من همیشه به ایران فکر می‏کنم و در جریان مسائل آن هستم. درواقع همیشه با ایران هستم. این را نمی‏شود هیچ‏وقت فراموش کرد. من همیشه خود را در کنار کشور ایران، یعنی کشور خودم حس می‌کنم. ولی برگشت من غیر ممکن است. به دلیل این‏که اگر به آن‏جا بروم، بی‏درنگ آزارم می‏دهند. برای همین است که با اجازه‏ی شما، این‏طرف دارم زندگی می‏کنم.

در این جامعه‏ی به‌نسبت آزاد و بازتر - که آن‏طور که خودتان اشاره کردید، سانسور در آن کم‏تر به‏چشم می‏خورد - داستان‌نویسی‌تان چگونه پیش می‌رود؟ آیا سخت‏تر شده است یا آسان‏تر؟

من در این مدتی که در امریکا زندگی کرده‌ام، چندین رمان نوشته‏ام. از جمله «بربال باد نشستن»، «شیوا»، «خاطرات زندان»، «آسیه میان دو دنیا» و چند کار دیگر. اینها کارهایی است که در خارج از کشور انجام‏ داده‏ام و همه هم در پیوند با مسائل ایران است. در نتیجه بودن در خارج از کشور برای‏ من پربار بوده و خیلی کار کرده‏ام. چیزی را که باید به‏وجود بیاورم، به‏وجود آورده‏ام.

ولیکن ما ایرانی‏هایی که در چنین شرایطی قرار گرفته‏ایم، وضع استثنایی خاصی داریم. مثلاً فرض کنید «آسیه در میان دو دنیا» هیچ نوع نقدی نگرفته است. چون کتاب در لس‏آنجلس پخش می‏شود و تعدادی هم به آلمان، فرانسه، ژاپن و ... می‏رود.

اغلب خوانندگان هم هیچ‏کدام منتقد نیستند. در نتیجه شما آن ارتباط ارگانیک و زنده‏ای را که باید با محیط ادبی داشته باشید، ندارید. این شرایط فقط شامل حال من نمی‌شود و برای تمام ایرانیان این‌طور است.

در عین حال ایرانی‌هایی که در داخل کشور هم کار می‏کنند همین مشکل را دارند. یعنی ایرانیان خارج از کشور با کار آنها تماس نزدیکی حاصل نمی‏کنند و از هم دورند. خب این مشکل وجود دارد. ما باید تلاش کنیم و یک شبکه‏ی ادبی و هنری درست کنیم تا خارج و داخل کشور را به‏هم وصل کند و هردو بتوانند به هم کمک بدهند و از هم کمک بگیرند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

درود خانم پارسي پور
دريافت جايزه ادبي را تبريک عرض ميکنم .
آس راديو زمانه شهرنوش پارسي پور است .
با داستان زندگي شما دو سالي ميشود که زندگي ميکنيم !
از خواندن کتابهايتان هم محروميم .

-- kave ، Jul 24, 2010 در ساعت 03:58 PM

خدا رو شکر که جایگاه حقیقیتون با صبر و گذشت در جامعه در حال پیدا شدن هست .همیشه موفق باشید.

-- سحر ، Jul 24, 2010 در ساعت 03:58 PM

خانم پارسی پور عزیز به شما تبریک میگم و امیدوارم همیشه سربلند و موفق باشید.من همه ی زندگیم رو مدیون شما هستم.

-- علی قائدی ، Jul 24, 2010 در ساعت 03:58 PM

با سپاس لز همه دوستان،

جناب علی قائدی، چرا تمام زندگی تان را مدیون من هستید؟ من چه کاری برای شما انحام داده ام؟

-- شهرنوش پارسی پور ، Jul 25, 2010 در ساعت 03:58 PM

چه خبرشادی!
تببببببببببببببببببببببببببببببببببببببریک !
ایرج

-- ایرج ، Jul 25, 2010 در ساعت 03:58 PM

تبریک می‌گویم خانم پارسی پور عزیز. این جایزه - هر چند که حق شماست تا در ایران از شما قدردانی شود- اما نتیجه ی زحمات شماست و گذشته از زحمات نتیجه ی شجاعت شما در ابراز اندیشه. زنان بدون مردان وقتی نوشته شد که این موضوع حتی بین روشنفکران و متجدیدین نیز تابو بود هر چند که حالا به راحتی از آن صحبت می کنند.
درودهای مرا بپذیرید.

-- دمادم ، Jul 25, 2010 در ساعت 03:58 PM

درود و تبريک به خانم پارسی پور، نويسنده انديشمند و توانای معاصر ايران

-- بدون نام ، Jul 25, 2010 در ساعت 03:58 PM

خانم پارسي پور
خيلي مبارک باشه. شما مايه افتخار و سربلندي ما ايرانيان در سراسر جهان و ايران هستيد. همه مردان و زنان ايراني - و حتي مردان بدون زنان و زنان بدون مردان! - از شما به نيکي و افتخار ياد ميمنند.

ممنون
رضا

-- رضا ، Jul 25, 2010 در ساعت 03:58 PM

خانم پارسي پور
خيلي مبارک باشه. شما مايه افتخار و سربلندي ما ايرانيان در سراسر جهان و ايران هستيد. همه مردان و زنان ايراني - و حتي مردان بدون زنان و زنان بدون مردان! - از شما به نيکي و افتخار ياد ميکنند.

ممنون
رضا

-- رضا ، Jul 25, 2010 در ساعت 03:58 PM

استاد رضا اولیا هنرمند و مجسمه ساز معروف ایرانی در ایتالیا و یکی از بنیانگذاران جایزه فرنیا از سوی رئیس این جلسه وبه خواست وی, جایزه فرنیا را یه خانم پارسی پور اهداء کرد. استاد اولیا 29 سال است که عضو شورای ملّی مقاومت ایران می باشد.

-- مازیار ، Jul 25, 2010 در ساعت 03:58 PM

خانم پارسی پور من تغییر نگرش و افکارم رو مدیون شما و کتابهای شما هستم و همین برنامه های شما در رادیو زمانه.با خواندن آثار خوب شما بود که دید من نسبت به زندگی عوض شد و سعی کردم خودم را بشناسم.و حالا هر بار با خواندن چندباره آثار شما و شنیدن برنامه های رادیو زمانه بیشتر از قبل از زندگی و از شما درس میگیرم و یاد میگیرم.ممنون.شما طرز درست اندیشیدن را به من و بسیاری دیگر آموخته اید و می آموزید.همیشه سالم و شاد و موفق باشید.

-- علی قائدی ، Jul 26, 2010 در ساعت 03:58 PM

afarin bar Shahrnoush va Shirin

-- shahram ، Jul 26, 2010 در ساعت 03:58 PM

آفرین بر شهرنوش، شیرین، و شهزاده!
بدرود،
شهین

-- شهین ، Jul 27, 2010 در ساعت 03:58 PM