رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۷ فروردین ۱۳۸۹
گفت‌وگو با تورج اتابکی، استاد دانشگاه در هلند و تحلیل‌گر مسائل منطقه

قرقیزستان، الگوی کشورهای آسیای میانه

شهزاده سمرقندی
shahzoda@radiozamaneh.com

امروز حکومت موقت قرقیزستان خود را قانونی اعلام کرد. این اقدام پس از استعفای قرمان بک باقی‌اف، رییس جمهور قبلی این کشور صورت گرفت. باقی‌اف امروز کشور را ترک کرد و وارد ولایت جمبول در قزاقستان شد.

Download it Here!

این موضوع اتفاقی بود که هواداران دولت موقت قرقیزستان طی هفته گذشته انتظار آن را می‌کشیدند.


از سوی دیگر اتفاقات اخیر قرقیزستان نگرانی‌هایی بین دولت‌های کشورهای همسایه ایجاد کرده است. گفته می‌شود که در رسانه‌های بعضی از کشورهای همسایه از رویدادهای اخیر قرقیزستان گزارش‌های دقیقی تهیه نمی‌شود.

در رسانه‌های کشور ازبکستان، گزارش‌هایی که تا به حال به طبع رسیده برمبنای واقعیت از رویدادهای اخیر قرقیزستان نبوده است. رسانه‌های ازبکستان که عمدتا دولتی هستند نیز، تحلیل‌های متناقضی از استعفای رییس جمهوری قبلی و بر سرکار آمدن مخالفان منتشر می‌کنند.

بعضی از روشنفکران رویدادهای قرقیزستان را به جنگ شهروندی تاجیکستان شباهت می‌دهند که در دهه ۹۰ در تاجیکستان جریان داشت و اتفاق مهمی هم در آسیای میانه بود.

در همین باره با تورج اتابکی، استاد دانشگاه در هلند و تحلیل‌گر مسائل منطقه گفت‌وگویی داشتم و نخست از او پرسیدم که آیا واقعا شباهتی بین جنگ داخلی تاجیکستان و اتفاقات اخیر در قرقیزستان دیده می‌شود؟


بیک باقی‏یف، رییس جمهور فراری قرقیزستان

اگر به شکل بسیار سطحی به صحنه‏ی قرقیزستان نگاه کنیم، شاید شباهت‏هایی را میان وضعیت کنونی قرقیزستان و آن‏چه در تاجیکستان شاهد آن بودیم، ببینیم. اما وقتی به عمق برویم، متوجه می‏شویم که تفاوت‏ها بی‏شمار است.

در تاجیکستان مشکل شمال و جنوب را داشتیم، خجند را در برابر کولاب داشتیم و بسیار کسانی که در این جبهه‏های متفاوت قرار گرفته بودند، با هویت‏های سیاسی خودشان شکل گرفتند و در آن‏جا پایدار ماندند. البته ریشه‏های تاریخی این جبهه‏بندی را هم پیش کشیدند که چرا مثلا در دوران بلند حکومت شوروی، بخشی از تاجیکستان عملا سلطه‏ی سیاسی و فرهنگی خود را بر باقی کشور پهن کرده است.

اما وقتی در قرقیزستان، به عمق آن‏چه نخست به چشم می‏آید - یعنی جلال‏آباد در برابر بیشکک - نگاه می‏کنیم، می‏بینیم که جلال‏آباد یک‏دست نیست. به این معنا که بسیاری از مردم جنوب در قرقیزستان هم نگران وضعیت خود و دل‏نگران حکومت‏داری آقای باقی‏اف هستند.


یک شاهد می‏آورم و آن این که چند روز پیش آقای باقی‏اف مردم جلال‏آباد را به یک میتینگ بزرگ فراخواند و گمان بر این داشت که این‏جا پایگاه مردمی و اجتماعی بسیار گسترده‏ای دارد. ولی در شهری ۲۵۰هزار نفری، فقط ۱۵۰۰نفر به فراخوان آقای باقی‏اف پاسخ دادند. این‏طور نبود که مردم صرفاً از به خیابان آمدن نگران بودند، شاید این هم یک دلیل بود، اما دلیل عمده این بود که مردم جنوب هم از سوء حکومت‏داری آقای باقی‏اف و یاران‏اش ضرر دیده بودند.

یعنی دوران این حکومت، دوران فساد گسترده‏ی مالی، تبعیض بسیار گسترده نسبت به پیوندهای خانوادگی و از این دست مسائل بود. به همین دلیل جنوب و شمال تغییر را می‏خواستند و جنوب و شمال نگران افزایش قیمت‏ها و بودوباش خود بودند.

بنابراین به نظر من، تمام این مسائل، چهره‏ی وضعیت کنونی قرقیزستان را از تاجیکستان متفاوت می‏کند.

بحث شمال و جنوب در کشورهای آسیای میانه همیشه مطرح بوده و هست. تحلیل‏گرانی که مسائل این کشورها را بررسی می‏کنند، بارها ابراز کرده‏اند که سیاست دوران شوروی این بود که هر کشوری را به قسمت‏ها و مناطق مختلف تقسیم کنند و فراتر از آن، بحث قومی را به‏وجود بیاورند که قدرت یک‏جا متمرکز نشود. همین شرایط را در قرقیزستان هم مشاهده می‏کنیم؛ در آن‏جا نیز بحث شمال و جنوب مطرح است.

آقای مدودوف، رییس جمهور روسیه نیز در سخنرانی اخیر خود گفته است: «اتفاقی که در قرقیزستان افتاده، باید در کشورهای همسایه هم بیفتد.»

به نظر شما، آیا این نمی‏تواند یک برنامه‏‏ریزی درازمدت از سوی روسیه برای آسیای میانه باشد؟

من فکر می‏کنم که ریشه‏های این بحران را نباید در دخالت‏های روسیه و یا امریکا جست‏وجو کرد. بلکه باید توجه بیشتری به نارسایی‏های حکومت‏داری داخلی داشت.

این که کشورهای آسیای میانه در زمان شوروی از یک رشد ناموزون برخوردار بودند و بخشی از جامعه در یک جغرافیای مشخص، رشد بیشتری نسبت به پاره‏ی دیگر جامعه داشت، پذیرفتنی است. این حالت در مورد بسیاری از کشورها مصداق داشت. اما الان تقریباً ۲۰ سال از آن دوران گذشته است و وضعیت این کشورها دیگر همان وضعیت زمان شوروی نیست.


طی این ۲۰ سال، در این کشورها جابه‏جایی قومی و جمعیتی داشته‏ایم، مهاجرت‏های گسترده‏ی کارگران فرودست را به خارج از کشور ومسائل بی‏شمار دیگری داشته‏‏ایم و نمی‏توانیم هم‏چنان به شمال و جنوب یا شمال و مرکز و یا مرکز و پیرامون نگاه کنیم. عوامل دیگری را هم باید در‏نظر بگیریم.

مثلا در جنوب قرقیزستان، یک اقلیت ازبک زندگی می‏کنند که آن‏ها نیز صدای اعتراض خود را علیه حکومت آقای باقی‏اف بلند کرده است. به خاطر این که درست است که در زمان آقای باقی‏اف، نوعی خوش‏رویی و مهر از سوی ایشان و حکومت ایشان به جنوب را شاهد بودیم، اما آن‏ هم بسیار دست‏چین شده بود و تمامی جمهور مردم در این منطقه ‏را درنظر نمی‏گرفت و مثلا اقلیت ازبک را کنار می‏گذاشت.

به نظر من، آن‏چه زمینه‏ساز بحران کنونی قرقیزستان بود، این بود که حکومت آقای باقی‏اف از بطن انقلابی مردمی‏ بیرون آمده بود که خواستار تغییر بود؛ تغییر آن‏چه در زمان آقای عسگر آقایف در آن‏جا وجود داشت و مردم آن را نمی‏خواستند. آقای باقی‏اف و یاران‏اش قول داده بودند که این خواسته‏ها را اجرا کنند.


فراموش نکنیم که خانم رزا آتانبایووا هم یار آقای باقی‏اف در زمینه‏ی مبارزه با آقای عسگر آقایف بود و آن‏ها هم‏زمان این کارزار را شروع کرده بودند. اما آقای باقی‏اف خیلی زود تمام یاران قدیم خود را کنار گذاشت. به انحصار مطلق حکومت و قدرت پرداخت و بعد هم نوعی خانواده‏سالاری را برقرار کرد و فسادی که دامنه‏ی آن حتی از زمان آقای آقایف هم گسترده‏تر شد و فراتر رفت، گریبان کشور را گرفت.

اگر آقای باقی‏اف می‏توانست نهادهای قدرت را نهادینه کند، یعنی پلیس و ارتش را در این پنج سال مانند ازبکستان و یا قزاقستان نهادینه کند، مطمئنا این تحولات به جای ۱۰۰ کشته، هزاران کشته باقی می‏گذاشت و هنوز هم آقای باقی‏اف در قدرت بود. اما خوشبختانه – اگر از سوی مردم نگاه کنیم - آقای باقی‏اف در این پنج سال نتوانست نهادهای سرکوب را در این کشور نهادینه کند.

به همین خاطر، وقتی مردم مصمم به خیابان آمدند، این نهادها نتوانستند مقاومت چندانی بکنند. هرچند دست به کشتار زدند و در قیاس با انقلاب پنج سال پیش، تعداد بیشتری به خاک افتادند، اما نتوانستند در برابر هجوم گسترده‏ی مردم مقاومتی نشان بدهند.

به همراه و هم‏ایده بودن رزا آتانبایووا با باقی‏اف اشاره کردید؛ هم‏اکنون آتانبایووا ریاست جمهوری خود را قانونی اعلام کرده است. تفاوت این دو را در چه باید دید؟ خیلی‏ها نگران هستند که همان اشتباهی که در انقلاب پنج سال پیش افتاد، باز هم تکرار نشود.

ما در قرقیزستان خلاء رهبری داریم. یعنی وقتی نگاه می‏کنیم، ببینیم چه کسی می‏تواند در وضعیت کنونی کشور را اداره کند، بیش از تعداد انگشتان دست، افرادی نداریم که بضاعت اداره‏ی کشور را داشته باشند. طبیعی است باید از میان همین خانم‏ها و آقایانی که در عرصه‏ی سیاست فعال هستند، افرادی را انتخاب کنیم.

در حال حاضر مردم به هر صورت یا در عمل، به خانم رزا آتانبایووا رأی داده‏اند. یا ایشان آمدند، این داستان را به نوعی جمع کردند و خود را مطرح کردند. الان هم مهم نیست که برنامه‏ی خانم آتانبایووا با آقای باقی‏اف چه تفاوتی دارد. چون در این کشور همه می‏دانند چه می‏خواهند. همه حکومت شفاف، مردم‏سالار و شایسته‏سالار می‏خواهند. حکومتی که به مردم‏اش پاسخ‏گو باشد.

ما هنوز به مرحله‏ای نرسیده‏ایم که بگوییم حکومت چه برنامه‏ای برای اقتصاد یا سیاست جامعه مطرح می‏کند. هنوز داریم به پایه‏های بسیار اساسی شکل‏گیری حکومت نگاه می‏کنیم. حکومتی که باید برخاسته از مردم باشد و در برابر مردم مسئول باشد. این خواسته‏ی مردم قرقیزستان است. آن‏ها چیزی بیش از این نمی‏خواهند.

مردم می‏خواهند پول‏های بسیار بزرگ و بادآورده‏ای را که مثلا از قِبل اجاره دادن فرودگاه به این و آن، به جیب حکومت می‏رود، صرف حیف و میل‏های خصوصی خودشان نکنند. این چیزی است که مردم قرقیزستان می‏خواهند.

اگر خانم رزا آتانبایووا با درسی که از حکومت‏داری آقای باقی‏اف و با درسی که از تحرک اجتماعی مردم در قرقیزستان گرفته، یک حکومت شفاف داشته باشد؛ دزدی نکند و به مردم پاسخ‏گو باشد، می‏تواند در دل مردم جای داشته باشد. در غیر این‏صورت، باز هم شاهد چنین تحرکاتی در قرقیزستان خواهیم بود.

همین‏جا هم اشاره کنم؛ داستان این نیست که آیا امریکا از خانم آتانبایووا حمایت خواهد کرد یا خیر؟ و یا آیا روسیه از ایشان دفاع می‏کند یا خیر؟ این‏ مسائل هرچند عوامل مهمی هستند، اما در حال حاضر سرنوشت‏ساز نیستند.


تورج اتابکی، استاد دانشگاه در هلند

این نگاه تئوری توطئه‏ای که همه‏ی سنگ‏ها را در کفه‏ای بگذاریم که این تحولات به خاطر رقابت دو ابرقدرت در منطقه، پیش آمده را من قبول ندارم.

هم امریکا و هم روسیه، تلاش می‏کنند بهترین استفاده را از شرایط موجود بکنند و یاران تازه‏ای در حکومت تازه برای خودشان پیدا کنند که منافع این دو کشور را در نظر بگیرد و تأمین کند؛ در این تردیدی نیست. این در حقیقت، سیاق روابط بین‏المللی از این دست است. چیز تازه‏ای نیست. اما مهم این است که این حکومت چه پاسخی به مردم می‏دهد.

آیا اتفاقاتی که در قرقیزستان به این سادگی و سرعت رخ می‏دهند، می‏تواند به کشورهای همسایه‏ی خود نیز سرایت کند؟

همیشه الگوی رفتار سیاسی یک کشور می‏تواند برای کشورهای دیگر هم سرمشق باشد. اما من گمان نمی‏کنم چنین تحولاتی به سادگی در کشورهایی مانند ازبکستان، تاجیکستان و یا قزاقزستان قابل تکرار باشد. به این خاطر که نهادهای انتظامی- امنیتی در این کشورها خیلی نهادینه‏ شده هستند و تحرک اجتماعی نیز در آن‏ها پایین‏تر است.

در مورد ازبکستان و قزاقستان که می‏توانیم این را با قاطعیت بگوییم. در مورد تاجیکستان هم، نه به اندازه‏ی آن دو کشور، اما در آن‏جا هم تا اندازه‏ای مطرح است که نهادهای امنیتی- نظامی بیشتر نهادینه‏ شده‏اند و قدرت و امکان کنترل بیشتری دارند.

Share/Save/Bookmark