«انکار» از زبان علم – بخش دوم
دسیسه از سوی کیست؟
Debora MacKenzie برگردان: احسان سنایی
«خبرای تازه رو شنیدی؟ آنفلوانزای خوکی یه شوخی بود؛ دانشمندان و دولت و سازمان بهداشت، این نقشه رو فقط برای این کشیدن که شرکتای تولید واکسن بتونن این وسط پولی به جیب بزنن». اصلاً اینکه این بیماری تا چه حد واجد شرایط یک اپیدمی بوده که به مرگ هزاران نفر انجامید و یا که اصولاً مشقّات صحنهسازی از طریق یک بیماری همهگیر چگونه میتواند از آن، چنین هدف دندانگیری برای سودجویان پدید آورَد به کنار؛ این دستهی معدودی از سیاستمداران مشکوک اروپائی بودهاند که چنین فرض پیچیدهای(!) را در باب خیانت دانشمندان به جهانیان ارائه دادهاند و هماکنون حتی در محافل علمی هم دهانبهدهان میچرخد. این داستان غمآلود، جدیدترین تجسم از مفهوم انکارگری است؛ رد سیستماتیک و افسانهوار یک موضوع علمی.
نمونهها بسیارند؛ حمله به فرگشت و گرمایش زمین و تحقیقات در حوزهی دخانیات و HIV و واکسنها و حال، ظاهراً آنفوانزا. اما چرا چنین میشود؟ چه محرکی مردم را به عقبنشینی از جهان واقع و سرسپردگی به انکار میکشاند؟ یک فرضیه میگوید انکار تا حد زیادی فرآوردهی نحوهی تفکر مردم معمولی است. اغلب انکارگران همان تودهی مردمی هستند که هرآنچه از صحتاش اطمینان بیابند را انجام میدهند. اگر این یأسآمیز است؛ اصلاً نترسید. علل فراوانی است که بر اساسشان اندیشیدن معقولانه پیرامون انکار، فقط از مسیر درک بیشتر این حقیقت و پرهیز از محکوم کردن مداوماش امکانپذیر است.
طرح از Rob Colvin
جنبشهای انکارگری، جدای از تاکتیکهای مشابهشان، شباهتهای فراوانی بههم دارند. آنها همه خود را شجاعدلانی قلمداد میکنند که در نبرد با نخبگان فاسدی که گویی در توطئه برای سرکوب حقیقت و یا قالب کردن دروغی بدخواهانه به مردم عادی از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند، هیچ فرصتی را به حریفشان نمیدهند. این توطئه را هم اغلب آغازگر پیشبرد اهداف شوم این نخبگان میدانند؛ اهدافی چون دخالت بیحد و حصر دولت در روابط اقتصادی و اجتماعی، تصاحب اقتصاد جهانی، سلطهی دولت بر صنایع، منافع مالی، الحاد و ...
این پسزمینهی مشترک، ابعاد گستردهای از دلایل بنیادین انکارگری را برایمان آشکار میکند. نخستین موضوعی که بایستی بدان توجه داشت این که مطلوبترین پایگاه انکارگران جایی است که اعتمادها بر جنبهی نظری دانش استوارند. هیچ انکاری مثلاً پیرامون آنتیبیوتیکها که آشکارا بر درمان بیماری مؤثر واقع میشوند، وجود ندارد؛ حالآنکه انکار همیشه پیرامون صنعت واکسن که صرفاً به ما «میگوید» این محصول از بروز بیماری ممانعت میکند؛ و نیز حتی پیرامون خود بیماریها که اغلبمان بهعینه نمیبینیمشان (چراکه واکسنها حقیقتاً مؤثر واقع میشوند!) وجود داشته و خواهد داشت. به همین ترتیب گرمایش جهانی، فرگشت و رابطهی مابین سرطان و استعمال دخانیات از حوزههایی است که بر تأیید دانشمندان، پزشکان و یا دیگر متخصصینی تکیه دارد که اغلب عوام آنها را گستاخ و بیگانه میبینند و طرح چنین مسائلی را هم تهدیدی برای جنبههای مهم زندگی روزمرهشان قلمداد میکنند.
سال گذشته در تگزاس، یکی از اعضای کمیتهی ایالتی که در تلاش برای افزودن اصل آفرینش به استانداردهای علمی مدارس بود، جایی در اظهاراتاش اعلام کرد: «هیچکس نیست که به مقابلهی با متخصصین برخیزد.»
این مصداقی از حس فقدان کنترل است و حقیقتاً که اهمیتی خاص دارد. در چنین شرایطی بسیاری از مردم اغلب ترجیح به رد مدارک کارشناسان، به سود تفاسیر دیگری میدهند که شاید آنها را بار دیگر میداندار کارزار کند، حتی اگر این گفتهها راه به هیچ استدلالی هم نبرَد! ظاهراً همهی منکران اینگونه سعی در بازیابی حسی از وساطت بر فراروی طبیعتی دارند که هیچ متأثر از ذهنیاتشان هم نیست. مثلاً سرزنش واکسیناسیون بهسبب ایجاد بیماری «آوتیسم» (خیالپرستی و درخودماندگی) بهجای عاملی طبیعی (که البته هنوز مجهول مانده) یا اصرار بر این گفته که انسان آفریدهی طرحی الهی بود و رد پذیرش کارهایی که تنها بهلحاظ شخصی خالی از اشکالاند و در عمل عاملی برای ایجاد آسیبهای فراوان، همچون استعمال دخانیات و سوزاندن زغال سنگ. البته این را لزوماً رفتاری بداندیشانه یا صریحاً ضدعلمی نمیتوان شمرد.
در حقیقت این تفاسیر ثانویه، غالباً در شمایل دانش مجسم میشوند و نمیتوان صرفاً تقلبی خودسرانه به حسابشان آورد. فهم این روش، فقط مستلزم اندیشیدن به سیاق تودههاست: استفاده از داستان، احساسات و برشهای کوتاه و آگاهانه از یک حقیقت. تفاسیر انکارگران شاید که پوشیده در بیانی ظاهراً علمی باشد؛ اما اتکایشان به مدارک داستانی و توسل به احساسات از برای بازیابی کنترل بر مخاطب است.
طرح از Alberto Ruggieri
دکتر «گِرگ پولند»؛ سرپرست امور واکسیناسیون کلینیک مایو در ایالت مینهسوتا و سردبیر نشریهی علمی «واکسن»، اغلب در ضدیت با انکار واکسیناسیون صحبت میکند. او مخالفان خود را «بیحساب و کتاب» میخواند؛ چراکه آنان ناتوان از درک مفاهیمی چون «احتمال»اند و در عوض دلایلشان بر پایهی داستان و احساسات استوار است. او میگوید: «مردم از میانبرهای روانی بهره میبرند و مثلاً میگویند: "بچهام بعد از تزریقاتاش دچار آوتیسم شد؛ پس بایستی که واکسن آن را موجب شده باشد». یک قصهی مهیج در خصوص صدمات منتسب به واکسن، آمار بیپایان حاصل از سودمندی واکسیناسیون را مغلوب خود میکند.
دکتر «ست کالیچمن»؛ از روانشناسان اجتماعی دانشگاه کانتکتیکات، بهتر از هر کسی در این خصوص آگاه است. او که یک سال را به نفوذ در گروههای انکارگر HIV گذرانده، اغلب افرادی را ملاقات کرده که معمولی و سادهلوح بودهاند. او میگوید: «انکارگری تأمینکنندهی برخی نیازهاست. برای انکارگران HIV، این روش، راهبردی برای پیروزی بر حریف است»؛ هرچند راهبردی ناسازگارانه. با این وجود او معتقد است استدلالات هرروزه هم صرفاً برای یک منکر شدن، کفایت نمیکند.
وی در اینمورد ادامه میدهد: «ظرافتی در نحوهی تفکرشان است که بهسهولت آنها را بهسوی باور به فریبکاران میکشاند. اکثریتمان آنچه که [این فریبکاران] میگویندمان را اگر حتی خواسته باشیم هم نمیتوانیم باور کنیم. درک اینکه چرا برخی چنین میکنند، شاید که ما را در کشف چاره یاری کند». او معتقد است محرکان جنبشهای انکارگری، مشکلات روانی بهمراتب وخیمتری از اغلب پیروانشان دارند.
او میگوید: «آنها تمامی مشخصات اختلال شخصیتی پارانویایی را از خود بروز میدهند» و اینها شامل عصبانیت، انتقادناپذیری، و چیزی که روانشناسان بدان حس پر آب و تابی از اعتماد بهنفس میگویند، میشود. «در نهایت هم انکارگری مشکلی در سلامت روانشان است و از همینرو همهی این جنبشها ویژگیهایی یکسان، خصوصاً در توطئهای که دستاویز خود کردهاند، دارند». نه سردستهگان و نه اعضای این جریانات، هیچکدامشان به طریقی متعارف دروغ نمیگویند.
کالیچمن در شرح این رفتار میگوید: «سبکِ شناختی یک انکارگر، نشان از درک واپیچیدهاش از حقیقت میدهد و از اینروست که بحث با آنان راه به جایی نمیبرد. هرکس جهان را در درک شخصیاش از حقیقت جای میدهد، حالآنکه فرد مشکوک، حقیقت را بیهیچ انعطافی از شکل خودش میاندازد». در این میان نهفقط روشها و روانشناختی یکسان؛ بلکه پیوندهای رسمی مابین جنبشهای گوناگون هم حکایت از وحدتی پنهان در پشت نقابهای پرشمار انکارگری میدهد. اغلب این جریانات، حاصل کوششهای بداندیشانهی برخی مؤسسات، بهمنظور تردیدافکنی بر صحّت و گاه حتی ماهیت یافتههایی است که تهدیدی اساسی برایشان قلمداد میشوند.
شرکت دُخانی بزرگ Big Tobacco که فعالیتاش را در دههی ۷۰ میلادی کلید زد، از دانشمندان دستآموز با هدف ایجاد دادههای مطلوب و پشتوانهای با منابع فکری ظاهراً مستقل و نیز جنبشهای جعلی مردمی در کادر خود بهره برد. یکی از این منابع فکری، «ائتلاف پیشرفت علوم بیعیب» (TASSC) نام داشت که در سال ۱۹۹۳ بهدست «فیلیپ موریس» از کمپانی Tobacco راهاندازی شد. این ائتلاف در بلندمدت خود را محدود به دخانیات ندید و پس از دریافت بودجههایی کلان از کمپانی Exxon، تردیدافکنی بر علوم اقلیمی را هم در دستور کار خود قرار داد.
چنین پیوندهایی میان جنبشهای انکارگری چندان غیرمعمول نیست. شماری از منابع فکری ایالات متحده و دیگر نواحی، بودجهشان از سوی صنایع نفتی و دخانیات تأمین شده که مواضع حاشاگرانهای در قبال زیان حاصل از استعمال دخانیات و مضرّات گرمایش زمین اتخاذ کردهاند.
TACCS تنها زمانی به کار خود پایان داد که هویت راستیناش برملا گردید؛ اما جانشیناش Junk Science، همچنان پژوهشهای دُخانی و اقلیمی را فاقد ارزش قلمداد کرده و مداوماً مردم را به پرهیز از باور به دانشمندانی که همیشه چیزی را «شاید درست» میپندارند و یا از آمار در کارشان بهره میبرند – که این تقریباً شامل حال همهی دانشمندان میشود – ترغیب میکند.
شاید این تعجبی ندارد که برخی صنایع، هماکنون بهمنظور حفظ بازارشان آمادهی تحریف هر حقیقتی شدهاند؛ اما دستان آلودهی انکارهای سازمانیافته به فراتر از بهرههای مالی محدود هم رسیده است. مثلاً برخی از پشتیبانان سرسخت انکار دگرگونی اقلیم، همچنین فرضیهی فرگشت را هم انکار میکنند و یا تلاشهایی که با هدف تدریس بحث آفرینش در مدارس ایالات متحده صورت میپذیرد؛ به ندای حمایت از تدریس مناقشات اقلیمی – در کنار شواهد تغییر اقلیم – هم پیوستهاند.
طرح از Alex Williamson
چنین مواضعی دقیقاً در ردیف نگرانیهای متأثر از رفورمهای سیاسی و مذهبی ایالات متحده هست و انکارگری، اغلب آشکارا با برنامههای سیاسی هدایت میشود. برخی آفرینشگرایان به صراحت مدعیاند که دانش مربوط به هر دو حوزهی تغییرات اقلیمی و فرگشت، ایدئولوژی چپگرایانهای درون خود دارد که به تمرکز قدرت افتصادی در دولت، دخالت دولت در روابط اجتماعی و اقتصادی و نهایتاً ترویج ماتریالیسم خواهد انجامید. تودهها نیز اینگونه به پشتیبانی از چنین جریاناتی تطمیع میشوند.
دکتر «دن کاهالان» از دانشکدهی حقوق دانشگاه ییل، فهمیده که دیدگاه مردم نسبت به مسائل اجتماعی همچون سقط جنین و ازدواج همجنسگرایان، گویای مواضعشان در قبال گرمایش زمین نیز خواهد بود. او مدعیست این بهواسطهی تمایل محافظهکارانهی جامعه به کسبوکار بیشتر و مقاومت در برابر انگارهی آسیبرسی به سیاره است. اما دیگر انکارگرایان نهفقط ایدئولوژی، که روانشناسی را هم اصلی تعیینکننده میدانند. هیچ ارتباط آشکاری مابین محافظهکاری و رد واکسیناسیون یا ایدز نیست؛ و انکار آنفوانزا اساساً توسط گروهی از چپگرایان صنعت تولید واکسن اشاعه داده شد.
بههرحال برخی پیوندهایی وجود دارد که حاکی از اهداف گستردهتری است. مثلاً بهگفتهی دکتر «جان مور»؛ پژوهشگر ایدز از کالج پزشکی ویل کورنل نیویورک، همپوشانی قابل توجهی میان عضوگیری جنبشهای انکارگر واکسن و ایدز به چشم میخورد. هر دو بودجهای هنگفت از منبعی مرموز دارند. مثلاً نشریهی «انجمن داروسازان و جراحان آمریکا» را در نظر بگیرید، گروهی صاحبنفوذ در امور پزشکی بخش خصوصی.
با نگاهی به سبک این نشریه، تقریباً میتوان همهی علل پنهان انکارگری را یافت. در دو سال گذشته مقالاتی منتشر کرده که مدعیاند آزمایشات HIV عملاً ویروس HIV را نیافتهاند؛ استعمال چندبارهی دخانیات آسیب اندکی به بار دارد؛ ترک دخانیات احتمال بروز سکتهی قلبی را کاهش نمیدهد؛ گرمایش جهانی، مخاطرات بهداشتی اندکی دارد و یا طرحهای ثبت آمار واکسیناسیون در ایالات متحده، حقیقتاً ربطی به واکسیناسیون نداشته و اساسی رایانهای دارند. این مقالات را میتوان بعدها برای دیگر اهدافی هم به کار بست. این نشریه مکرراً دست به انتشار اظهارنامههای نامعتبری میزند که گویای نقش واکسنها در بروز آوتیسماند.
عجیب نیست اگر که طرفداران پروپاقرص انکار تغییرات اقلیم و فرگشت، از فرصتهای پیش رو برای بدنام کردن دانش، با اشاعهی انکار اثربخشی واکسیناسیون و HIV هم بهره برند. منش محافظهکارانهی اکثریت انکارگریها هم خود به توجیه توفیقشان در فتح افکار و قلبها دامن میزند. دکتر «جرج لاکاف»؛ از روانشناسان شناختی دانشگاه کالیفرنیا-برکلی، مدعیست که محافطهکاران بسیار بهتر از ترقیخواهان با نقل داستان و برانگیزش احساسات، پیروز مباحثات نابرابر میشوند.
ترقیخواهان معتقدند ارائهی حقایق و ارقام به مردم، ناگزیر آنها را به استنتاجات مطلوب رهنمون میکند. آنها نقل داستان را مدرکی نامعتبر و توسل به احساسات را اشتباه میدانند. همین در خصوص دانشمندان هم صادق است؛ اما در برابر احساسات و نقل داستان، بیان خشک مدارک از قدرت چندانی برخوردار نیست. از همه بدتر اینکه دانشمندان معمولاً در مواجههی با انکارگری از ابزار عصبانیت و تحقیر هم بهره میبرند که بالطبع آنها را در نظر دیگران گستاختر جلوه میدهد؛ حالآنکه اگر مستقیماً به بحث با همان افراد بیحساب و کتابی که طعمهی انکارگران میشوند، بپردازند؛ بهسادگی برندهی میدان خواهند بود.
با این حال این حوزه خالی از خطر هم نیست؛ خطراتی گاه حتی با رویکرد شخصی. پولند همچون بسیاری دیگر از تولیدکنندگان واکسن، تهدید به مرگ شده است. او میگوید: «پیامهایی تلفنی داشتهام که میگفتند "امیدوارم بچههایت سالم باشند». گزارشگر نشریهی «دیدهبان فیلادلفیا» که در حمایت از تغییرات اقلیمی نوشته بود هم تهدیدات مشابهی را دریافت کرده بود.
انکارگری بهراستی که کُشنده است. انکار ایدز، حدود ۳۳۰هزار نفر از جمعیت آفریقای جنوبی را به کام مرگ کشاند. انکار مضرّات دخانیات، اقدامات پیشگیرانه در برابر مرگهای مرتبط را به تعویق انداخته و انکار دگرگونیهای اقلیم هم به همین ترتیب اقدامات پیشگیرانه از گرمایش بیشتر سیاره را با تأخیرات فراوان و جبرانناپذیری مواجه ساخته است. واکنشهای موجود بر ضد تلاشهای خصمانه علیه درمان آنفلوانزا که یکی دیگر از حوزههای مرگبار جولان حقیقت و انکار است هم بدون شک مقدمات آمایشی دیگر از سوی انکارگران را نابود خواهد کرد.
اگر که دانش بهترین راه برای فهم جهان و خطرهایش بوده و جدیّت این فهم بسته به تأییدات مردمیست، آنگاه جنبشهای انکارگری هم تهدیدی برای تکتکمان هستند.
بخش پیشین و منبع:
• تعریف انکار: «انکار چرا؟»
• منبع: NewScientist
|