رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ خرداد ۱۳۸۸

ملک‌مطیعی:‌ من تاریخ زنده‌ی سینمای ایران هستم

مینو صابری

پیش از آن که ناصر ملک‌مطیعی را برای اولین بار از نزدیک ببینم، تصور می‌کردم او را می‌شناسم، فکر می‌کردم ناصر ملک‌مطیعی بازیگر بزرگی است که دوران او به سر رسیده، اما زمانی که او را از نزدیک دیدم، پویایی و تمایلش برای به روز بودن، تصویر جدیدی از ناصر ملک‌مطیعی در ذهن من ساخت. او همچنان می‌توانست قطبی در سینمای ‌امروز، علی‌رغم همه‌ی تغییراتش نسبت به سینمای فیلم‌فارسی باشد.
حاصل این گفت‌وگو، حسرتی است از غیبت او بر پرده نقره‌ای در طول سی سال:

Download it Here!

با نام خدا وتشکر از لطف هموطنان عزیزم و همه کسانی که من را به اینجا رساندند که فرصتی به من داده شود برای صحبت کردن، تشکر و سپاسگزاری می‌‌کنم.همیشه این حق‌شناسی و سپاسگزاری را داشته‌ام که لطف و محبت مردم همیشه شامل حال من بوده و خیال می‌کنم این یک گنجینه و پشتوانه بسیار گرانبهایی است که خداوند نصیب من کرده و من همیشه شاکر ِ بخت خودم هستم، امیدوارم که این شایستگی را داشته باشم که بتوانم ادای دین کنم و محبت مردم را جواب بدهم.

آقای ملک‌مطیعی، تفاوت سینمای قبل از انقلاب و بعد از آن را در چه می‌بینید؟

موقعی که ما در ایران شروع به کار کردیم، سینما تازه آغاز به کار کرده بود و خب یک عده‌‌ای شروع کردند که سینمایی به‌وجود بیاورند در ایران، هم‌پای سینمای پیشرفته‌ی دنیا. البته آن‌ها خیلی از ما جلوتر بودند، زودتر شروع کرده بودند. ما پشتوانه‌ای بدان معنا نداشتیم، نه دانش‌ آن را داشتیم، نه تکنیک و نه سرمایه‌اش را. فکر کرده بودند بالاخره شروع کنند با حمایت دولت و مردم و بعضی از اشخاص علاقمند و ثروتمند سنما را اداره کنند، اما متاسفانه بی‌پولی ونبودن سرمایه و نداشتن بازار، سینمای ما را آنطور که بایدو شاید وارد بازار کار نکرد. اشتباهات فوق‌العاده‌ای در کارمان داشتیم.


ناصر ملک‌مطیعی - عکس‌ از مینو صابری، زمانه

مثلا؟

از ترس این که خدایی ناکرده فیلم فروش نکند و سرمایه برنگردد، هول‌هولکی یک کارهایی انجام می‌دادند که بعضی وقت‌ها به ضرر فیلم تمام می‌شد. ولی هنوز گاهی اوقات که آدم فیلم‌های قدیمی را می‌بیند باز یک نکات دلچسب و دوست داشتنی‌ای دارد.

ولی سینما به هر حال به تنوع احتیاج دارد به رنگ و بوی خوب احتیاج دارد. سینما تکنیک خوب، فیلمنامه‌نویس، فیلمبردار و کارگردان می‌خواهد. دیگر آن‌طور نیست که آدم این چیزها را به کمک علاقه‌مندی، اشتیاق و شوق به وجود بیاورد.

در دنیای امروز سینما، علم است و خوشبختانه سینمای فعلی ما که از جوان‌‌ها و اشخاص علاقه‌مند و تحصیل‌کرده تشکیل شده کار را به جایی رساندند که فیلم‌های ما در فستیوال‌ها شرکت می‌کنند، بازار جهانی پیدا کرده و مورد تحسین قرار می‌گیرد. نتیجه‌ی این است که اشخاصی وارد کار شدند که به کار وارد هستند.

بین کارگردان‌ها و بازیگران سینمای فعلی، شما کار کدام‌یک را بیش‌تر می‌پسندید؟
از من نخواهید که من اسم ببرم که کی خوب است و کی بد! این کار منتقدان است و کسانی که در باره‌ی فیلم‌ها صحبت می‌کنند. به طور کلی اگر بخواهم خودم را مثال بزنم، با هر کارگردانی که کار کردم لابد پسندیدم‌اش که کار کردم، البته آدم با بعضی‌ها ارتباط بهتری برقرار می‌کند. ارتباط بین هنرپیشه و کارگردان یکی از عوامل مهم موفقیت فیلم است. الان هم عده‌ی زیادی هستند، کارگردان‌ها همه موفق و خوب هستند؛ دیگر اسم بردن از یک یک آنان کار مشکلی است.

الآن نحوه‌ی کار بسیار خوب است، آرزوی ما هم این است که اگر ما به هر حال در این بنا و ساختمان یک سنگی گذاشته‌ایم و سهمی داریم قابل قبول باشد و به پاس زحمات آن کسانی که شروع کردند - و متاسفانه عده‌ی زیادی از آن‌ها هم از دار دنیا رفتند و نیستند -ادای احترام کنیم، چون شروع کننده‌ها همیشه ضرر می‌کنند. چون اول کار است و باید تجربه کنند. خیلی ایراد بر آن‌ها نگیریم، اگر که کار سینما امروز این قدر پررنگ است، کار قدیمی‌ها را هم خیلی کم‌رنگ نشان ندهیم و برایشان ارزش و احترام قائل باشیم.

تیپ ناصر ملک‌مطیعی در فیلم‌فارسی برگرفته از شخص ناصر ملک‌مطیعی در عالم واقع بود، یا صرفا یک تیپ سینمایی بود که توسط تهیه‌کننده و کارگردان خلق شد؟

قیافه‌ی اشخاص، روحیات و فیزیک‌شان و همچنین صحبت کردن، نشست و برخاست‌شان نمودار خصوصیات اخلاقی‌شان هم مهم است. اساس کار روی همین جهات ظاهری اشخاص تعیین می‌شد. یعنی می‌دیدند که آدمی که قیافه مثبتی دارد و ریخت آدم بدجنسی ندارد، رل خوب به او می‌دادند. کسی که‌ یک رل بد بازی می‌کرد، کم‌کم تمام رل‌های بد را به او می‌دادند.

در فیلم اگر تجاوزی به زور و به دعوا و کتک کاری بود، می‌گفتند این به درد آن کار می‌خورد. استودیوها همه می‌دانستند که مثلا آقای فلانی متخصص این کار است. یا یک آدمی که می‌خواست احقاق حق بکند، زور دار، صادق و آدم درستی باشد، باز فکر می‌کردند این آدم کیه؟ می‌گفتند این آدم فلان شخص است و به درد این کار می‌خورد.

به هر حال این کاراکترها درست شد و کم‌کم اشخاصی که‌این نقش‌ها را بازی می‌کردند. چون من خودم گودمن بودم و آدم خوب و صادق را بازی می‌کردم که حق ضعیف را از قوی می‌گیرد. کم‌کم این حالت در من یک حالت ماندگار شد، یعنی اگر خودم هم می‌خواستم خدایی ناکرده نامردی کنم، نمی‌توانستم برای این که در تمام فیلم‌هایم رل یک مرد غیرتی و متعصبی را بازی می‌کردم که دست این و آن را می‌گیرد و از زمین بلند می‌کند. این بود که در زندگی عادی هم آدم کمی به‌ این حالت گرایش پیدا می‌کند.



صحنه‌ای از فیلم نقره داغ

کارگردان‌ها چقدر شما را در ارائه‌ی نقش‌تان آزاد می‌گذاشتند و یا به عبارتی شما چقدر کارگردان را در کار خودش آزاد می‌گذاشتید؟

موقعی که ما کار را شروع کردیم کسی تجربه‌ای در آن قسمت اختصاصی خودش بدان معنی نداشت، تنها کسانی که واقعا در کار خودشان تا حدودی وارد بودند فیلمبردارها بودند، چون این کارها تکنیک است. فیلمبرداری به هر حال یک کار فنی بود و باید یک تجربه‌ای داشته باشند و تبحری. چون یک پلان ساده‌ای که کی از کدام طرف وارد صحنه شود یا کسی خارج شود، خودش یک کار تکنیکی بود. یا پلان درشت، پلان عمومی گرفتن، پانارام کردن، دوربین را چرخاندن و...

ولی کارگردان‌ها اصولا آدم‌هایی بودند که‌ یک قصه‌ یا داستان داشتند یا ترانه‌سرا بودند یا شاعر. دستی در ادبیات داشتند و وقتی که قصه را می‌آوردند خودشان هم می‌آمدند کمک می‌کردند و کارگردانی می‌کردند. ولی بیش‌تر کار بر عهده فیلمبردار بود. منتهی بعضی از کارگردان‌ها در اثر کار کردن سه چهار فیلم، شاخص شده بودند و فیلم‌هاشان هم نتیجه داده بود.

اما راجع به هدایت هنرپیشه از طرف کارگردان، من چون از فیلم اولم شهرت و معروفیت پیدا کرده بودم، دیگر در یک سطحی بودم که کسی واقعا رویش نمی‌شد به من بگوید مثلا از آنجا کج راه رفتی، حالا راست راه برو، چون من عامل اصلی فروش فیلم بودم. من فکر می‌کنم این کار به ضرر فیلمسازی و سینما است. در تمام دنیا بزرگ‌ترین هنرمندان دنیا باید زیر نظر مستقیم کارگردان باشند و این یک اصل کلی است. متاسفانه در ایران این‌طور نبود، هنرپیشه‌ی اول فیلم اگر اسمش خیلی مهم بود، به او میدان می‌دادند و می‌گفتند هر کاری دلت می‌خواهد بکن.

چه بد! کاشکی آن زمان که من فیلم بازی می‌کردم در اوایل کار یک کسی بود که عیب و ایراد کار من را می‌گرفت و من می‌توانستم بهتر کارم را ارائه دهم، این واقعا مایه‌ی تاسف است.

ما عادت داشتیم ناصر ملک‌مطیعی را همیشه روی پرده نقره‌ای با نقش کلاه مخملی ببینیم، اما یک‌باره با یک هیبت «امیرکبیر» روی صفحه تلویزیون ظاهر شد و اتفاقا خوش درخشید. می‌خواهم بدانم وقتی که شما توانایی لازم را برای ایفای نقش‌های دیگر داشتید، چرا دیگر این اتفاق نیفتاد و همچنان کلاه مخملی باقی ماندید؟

نه! من کلاه مخملی باقی نماندم! امیرکبیر هم همان کلاه مخملی است! لباسش عوض شده، من میرزا آقاخان بازی نکردم که رئیس وزرای ناصرالدین شاه بود. من امیرکبیر بازی کردم که آدم صادق و وطن‌پرستی بوده، کلاه مخملی هم یک آدم گردن کلفتی بوده که همه توی محله به او احترام می‌گذاشتند.

در فیلم «خاطرخواه» من کت شلوار و کراوات داشتم، ولی وقتی توی گوش جاهل می‌زدم و می‌خورد به دیوار مردم تو سینما دست می‌زدند. در «غلام ژاندارم» تفنگ دستم بود، ولی شخصیت همان بود، یعنی آدم خوب بودن در لباس‌های مختلف.

من اگر رل بدی را بازی می‌کردم در یک لباسی آن‌ وقت آن برایم خطرناک بود. این لباس را هم همه‌ی هنرپیشه‌های ایران به تن کردند و این کلاه را هم سرشان گذاشته‌اند.



منظور من تیپ است...

بله! این تیپ را همه بازی کردند، چون این یک تیپ دوست داشتنی مردم بود، همین چند سال پیش هم تلویزیون یک سریال پخش کرد که دو نفراین لباس را تن کرده بودند. فوق‌العاده بودند. مردم هم خیلی خوششان آمد. این یک تیپ ملموس است در جامعه ما، سمبل است، مردم از این تیپ خاطره دارند. ممکن است که توی این قیافه و لباس آدم‌های بدی هم بودند ولی آنچه که در ذهن مردم هست یک آدمی بوده که از قدیم و ندیم توی محل مورد احترام جامعه بوده، می‌رفتند از او کمک می گرفتند از او حساب می‌بردند کسانی که در محل شلوغ می‌کردند از او حساب می‌بردند، این‌ها چیز هایی است که مورد احترام بوده.

من اسم نمی‌برم، اما تمام کسانی که در کار سینما بودند این لباس را پوشیده‌اند همه‌شان هم این کلاه را سرشان گذاشته‌اند، ولی این لباس به من بهتر می‌آمد. حالا دیگر من گناهی نداشتم، چون این لباس به من بهتر می‌آمده دلیلی ندارد که من کلاه مخملی باقی بمانم و رل‌های دیگرم تخطئه شود! در اواخر من گفتم دیگر این نقش را بازی نمی‌کنم واین لباس را نمی‌پوشم. تهیه کننده‌ای به من گفت تو فقط کلاه را سرت بگذار بیا صحنه اول فیلم بنشین کلاه را بگذار روی میز و دیگر هم سرت نگذار، یعنی به دو دقیقه هم راضی بود که من با کلاه وارد شوم.


این را هم بگویم که من خودم هم از این تیپ خوشم می‌آمد. وقتی توی این لباس می‌رفتم اصلا زندگی می‌کردم و واقعا لذت می‌بردم از این لباس و این ریخت خودم، به هرحال یادش به خیر.

دوبلور شما چه کسی بود؟

من از ابتدا خودم دوبلور خودم بودم. در برخی فیلم‌ها به جای اشخاص حرف می‌زدم و دوبله می‌کردم.

دستگاه فیلمبرداری در قدیم در ایران فقط یک آریفلکس بود فقط یک دستگاه سینه فون داشت در پارس فیلم که ‌این روی ریل حرکت می‌کرد و خیلی سنگین بود. آن دستگاه فیلم را با صدا می‌گرفت ما هم با صدا حرف می‌زدیم. فیلم «غفلت»، «افسون‌گر» صدای خودمان در قدیم است.

این صداها خدشه داشت برای همین دیگر کم‌کم بدون صدا برمی‌داشتند. بعد هم که تیم دوبله درست شد و یک عده‌ دوبلور دو روز یک فیلم را دوبله می‌کردند. خیلی قشنگ صداها را هم تقلید می‌کردند. منتهی چون من ژانرهای مختلف بازی کردم، مثل امیرکبیر، کلاه مخملی، غلام زاندارم، دهاتی، عروس دهکده و... این‌ها را آدم های مختلف حرف می‌زد. این اواخر بیش‌تر آقای جلیل‌وند جای من حرف می‌زد. آقای جلیل‌وند در فیلم «طوقی» هم جای من حرف زد، هم جای بهروز.

اولین دستمزد شما چقدر بود؟

پانصد تومان. برای فیلم «ولگرد»، ۵۰۰ تومان به من دادند. بعد که فیلم را دیدند و خوش‌شان آمد، هزار تومان دیگر هم دادند.


ناصر ملک‌مطیعی - عکس‌ از مینو صابری، زمانه

چه سالی؟

سال ۱۳۳۰. یعنی آن زمان ۱۵۰۰ تومان خیلی پول بود. من آن وقت بعد از دو سه تا فیلم یک اتومبیل خریدم سه هزار و دویست و پنجاه تومان، یک بیوک کروکی قرمز که در تهران نمونه بود، البته دست دوم. این چند روز پیش رفتم ماشین‌ام را بشویند، چهار هزار تومان گرفت.

بالاترین دستمزدی که گرفتید چقدر بود؟

بین صدوپنجاه تا دویست هزارتومان.

شما طی این سال‌ها دعوت به کار شده‌اید؟

کسی به ما نگفت کار نکنید که ما کار نکنیم که حالا دعوت‌مان کنند. ما از اول شرایط‌مان طوری بود که رفتیم کنار. اولا که سال‌های زیادی را ما فعالیت کرده بودیم و من دیگر خسته شده بودم، به‌خصوص این که‌ یک عده جوان‌‌ تازه‌کار آمده بودند و جویای نام. این‌ها به هر حال می‌خواستند یک سر و صدایی راه بیندازند. این‌ها نمی‌توانستند زیر اسم‌های معروف باشند. خیلی محترمانه بود که ما خودمان را کم‌کم کنار کشیدیم. وقتی هم کنار کشیدیم دیگر صحبت ما هم کم‌تر شد. این کار هم چیزی نیست که بگویم فقط من انجام می‌دهم و یا یکی دیگر. آدم‌های فوق‌العاده و علاقه‌مند هم زیاد هست.

یک عده دیگر از رفقای ما که با ما دست‌شان توی یک پیاله بود و با ما کار می‌کردند هم رفتند کار کردند. آغوش مسئولین هم باز بود، اینها را در آغوش گرفتند خیلی هم نوازش‌شان کردند. نسبت به کارشان علاقه‌مند بودند. کار دیگری هم نمی‌توانستند انجام دهند.

ما گفتیم برویم یک کارهای دیگری انجام بدهیم. من به‌خصوص دلم می‌خواست از خودم کار بکشم ببینم که چند مرده حلاجم. به هر حال اگر یک روز کار سینما نبود من کار دیگری می‌توانم بکنم یا نه. رفتم از خودم کار کشیدم. ناراضی هم نبودم بالاخره زندگی کردیم، اما دل، روح و فکرم پیش معشوقم است؛ سینما را من نمی‌توانم فراموش کنم. من از مدرسه بلند شدم آمدم تو سینما. این یک حالت درونی است برای من که گفتنش هم برای من ناراحت‌کننده است.

پس این فاصله‌ای که شما دارید حفظ می‌کنید، کمی هم درگیری با خودتان است. درسته؟
همه‌اش درگیری بوده. من سی سال از بهترین سال‌های زندگی‌ام را صرف یک کارهایی کردم که دوست نداشتم. به حکم سرنوشت و اجبار یا هر چیزی که اسمش را می‌گذارید، خودم را کنار کشیدم.

دیگر کسی هم باقی نمانده. از قدیمی‌ها دو سه نفر هستند مشغول به کار هستند، سه چهار تا هم از دار دنیا رفتند خدا رحمت‌شان کند و یادشان گرامی. ما هم یکی دوتا هستیم یکی آن‌ طرف دنیا یکی این طرف دنیا. دیگر این‌قدر ارزش تقلا و دویدن ندارد.

همه‌ی این‌ها (سینماگران فعلی) برای ما قابل احترام هستند به خصوص این جوانان امروز که در کار سینما فعال هستند. چقدر سینمای ایران گسترش پیدا کرده، دخترها‌ و پسرهای جوان‌ که در سینما فعال هستند. بسیار خوب است. در جشنواره‌ها هم اسم ایران برده می‌شود جایزه‌های خوب گرفتند از فستیوال‌های مختلف. آقای کیارستمی بر مسند قضاوت «کن» می‌نشیند. مجیدی، مخملباف، فرمان‌آرا، مهرجویی، تقوایی، افخمی و... هنرپیشه‌ها هم همین‌طور. آدم خوشحال می‌شود.

می‌دانید، من تاریخ زنده‌ی این سینما هستم و به این افتخار می‌کنم. من بدنه‌ی این سینما هستم. خاطرات من برایم افتخارآمیز است، برای این که ‌این مردم تا حالا نسبت به من این قدر محبت داشتند و ما را تا الان نگاه داشتند و فراموش نکردند. این چیزی است که روزی هزار بار به زمین می‌افتم و خدا را سپاس می‌گویم.

یک وقتی ما کار سینما می‌کردیم، من که ‌یک مرد ورزشکار بودم توی جامعه خیلی روی‌مان نمی‌شد بگوییم رفتیم تو کار فیلم، زن‌ها که هیچی! اصلا! از خانه که می‌آمدند دیگرنباید به خانه می‌رفتند، حالا ماشاالله همه‌ی خانواده‌ها با افتخار دل‌شان می‌خواهد دخترشان یا پسرشان توی فیلم بازی کنند و این نتیجه‌ی این است که سینمای ما یک سینمای آبرومند و پیشرفته‌ای شده. ما هم افتخار می‌کنیم به آن و امیدوار هستیم که روز به روز در حال پیشرفت باشد.

امیدوارم بچه‌هایی که در کار سینما موفق و مشهور می‌شوند، ظرفیت شهرت و معروفیت را داشته باشند، چون ظرفیت خیلی مهم است، خیلی! آدم بتواند آن نعمت‌هایی که خدا به او داده قدرش را بداند و حفظ کند، زیاده‌روی نکند پایش را از گلیم خودش درازتر نکند، فروتنی، تواضع یادش نرود. مردم خیلی با هوش هستند و همه چیز را خیلی خوب درک می‌کنند و می‌دانند دنبال کی راه بیفتند.

ممکن از شما خواهش کنم یک خاطره‌ی تلخ یا شیرین از دوره‌ی بازیگری‌تان برای‌مان بگویید؟

وقتی سن آدم بالا می‌رود، تو این دنیا زندگی برایش شیرین است، اما یاد گذشته و این خاطرات... می‌بیند بعضی‌ها رفتند و دیگر آن‌ها را نمی‌بیند یا این که دیگر فرصتی نیست، بعضی‌ها دارند می‌روند، خودمان داریم می‌رویم... بعضی وقت‌ها که فیلم‌های قدیمی را می‌بینم خیلی غصه می‌خورم. نگاه می‌کنم می‌بینم توی یک فیلم مثلا چهار پنج تای آن‌ها رفتند. خیلی متاسف و ناراحت می‌شوم و... به هر حال دلم می‌سوزد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

درود به ناصر ملک مطیعی

-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

naser khan man be onvane yek cinnemadost 61 sale gavahi mideham ke to na faghat az bonyangozarane cinemaye iran hasti balke az sadeghtarin onhaei to khaterate javaniye maro be shekle zibaei yadavar mishawi khodawan yaro m-mohammazade yavarat bad

-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

دوستان عزیز در صورتی که مایل هستین نام خودتان را همره با نظرتان بنویسید چون من پیغام تک تک شما عزیزان را به گوش هنرمند مورد علاقه تان می رسانم
با تشکر و احترام
مینو صابری

-- مینو صابری ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

استاد عزیزم آقای مطیعی ؛

بنده از ارادتمندان شما هستم و از نقشای مثبتی که همیشه در فیلمها داشتید من درسهای زیادی گرفتم که در تلاش هستم مانند شما در زندگی دست همه را بگیرم . بنده 46 سال دارم و مانند شما که عاشق سینما بودید من هم عاشق موسیقی بودم و سنتور را نزد استاد عزیزم پایور آموختم و در حال حاضر در دانشگاه ملیبورن واقع در استرالیا در حال گذراندن دوره دکترا در موسیقی هستم و بزودی به ایران عزیز خواهم آمد که به مردم و مملکتم خدمت کنم . وقتتان را نمیگیرم و خواستم عرض ادبی کنم و اشاره کنم شما همیشه الگوی مردانگی و جوانمردی برای بنده و میلیونها ایرانی بودید و هستید . الگوئی که ما ایرانیان از نیاکنمان به ارث بردیم و انسانهای وارسته ای مانند کوروش کبیر همیشه سمبل جوانمردی و انساندوستی بوده اند .
دوستدارتان
کیومرث - استرالیا

-- کیومرث ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

استادزنده باشید و همیشه سبز

-- رضا - کوالالامپور ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

salam gozashteh az lozome tarhe soalate khob ebtedaeie tarin kari ke yek khabarnegar mitone dar maghame mosahebe konandeh anjam bedeh virayeshe jomalate ke khob in goftego az hardo bakhsh zaeieif bood.

-- sharare pourtorabi ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

sarkar khanome saberi dowomin ezhare nazar ke bedone nam ghaid shodeh benam injanebast ast ke daraye eshtebahe tipi ast lotfan eslah befarmaeid m_mohammadzadeh az california

-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

سلام آقاي ملک مطيعي........خاطره اي از شما دارم که بعيد ميدانم يادتان بيايد...با گروه سازنده فيلم (کاکو) به شيراز آمده بوديد. خيابان محل اقامت شما در هتلي در خيابان دهنادي بخاطر ازدحام جمعيت بند آمده بود.....همه به پنجره اتاق شما نگاه ميکردند و هر سايه اي که عبور ميکرد به گمان اينکه شما هستيد هورا و فرياد ميکشيدند !!...منهم بچه دبستاني بودم و از زير دست و پاي مردم و محافظين خودم را به شما رساندم ودر حاليکه کتک هم خورده بودم و اشکم جاري بود از شما روي صفحه اول کتاب تاريخم که هنوز آنرا دارم امضا گرفتم........سالها بعد که در تهران ساکن شده بودم به همراه پدرم براي ديدن شما به شيريني فروشي خيابان شيراز شمالي آمديم .....پدرم به شما سلام کرد و گفت سلام ناصر خان.....شما سرتان را بلند نکرديد...فقط جواب سلام پدرم را داديد و ما بيرون آمديم.........پدرم که حالا ديگر نيست توي ماشن در حاليکه اشکش جاري بود زير لب فقط گفت.....حيف...چقدر پير شده است. و ديگر هيچ.

-- بيژن ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

سلام
آدم توقع دارد بعد از این همه سال،اینهمه کتاب و فیلم و تئاتر اتفاقی در این آدمهاافتاده باشد بعد می بیند آن شمایل هنوز در این افراد پابرجاست و هیچ اتفاقی نیفتاده است! از ترویج کلاه مخملی و تسری آن به زندگی اش میگوید انگار مخاطبش هنوز همان آدمها هستند ! امیر کبیر کلاه مخملی بوده است !! این قسمت از مصاحبه به اندازه ی یک کتاب صحبت و روانشناختی دارد . بسیار جالب و آموزنده بود . ممونم .

-- محمد ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

ناصرخان ملكوتي مرد دوران كودكي ما بود و همه افسوس من اين است كه پسرم در دنياي سينمايي خودش و در دنياي ذهني اش مردي مانند ناصر ملكوتي ندارد .

-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM


سلام آقای ملک مطعیی عزیز، شما در قلب من و میلیونها ایرانی دیگر جادارید. از شما ممنون برای لحضات خوبی که به ما هدیه دادید و ما هرگز شمارافراموش نکردیم، هر چند که سالهاست که همه جور به مردم ایران فشار آورده میشود که سالهای قبل از انقلاب را فراموش کنند. ولی می بینید که حتی نسل بعد از انقلاب هم از دیدن بسیاری از فیلمهای قدیم سینمای فارسی لذت میبرد. متاسف هستم که در شرایطی نیستیم که بتوانیم از شما هنرمند عزیز در سطحی بالا قدردانی کنیم. شاید چنین روزی هم بیاید ولیخب مهمتر از هر چیزی اینست که شمارا فراموش نکردیم و دوستتان داریم. با آرزوی سلامت و طول عمر برای هنرمند عزیزمان.

-- ژیلا ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

I am 58 and live in europe. Malek Motii makes a good part of my old memories. Gos bless him and those gone by.

-- irooni ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

سلام
خوشحالم که امثال ملک مطیعی هنوز در ایران هستند و با تمام مشکلاتی که برایشان پیش آوردند خاک وطن را رها نکردند .
یک وطن پرست واقعی اینگونه می اندیشد
و افسوس که هنر ایران امروز دست کسانی افتاده است که قدر امثال ملک مطیعی را نمی دانند .
ولی مردم دوستشان دارند
فردین را یادتان هست .
خدا عمر طولانی به ملک مطیعی ها بدهد .

-- امیر ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

آقای ملک مطیعی

من زمانی به دنیا آمدم که سالها بود نمی شد شما را پرده سینما دید و ذکر نامتان گناه بود. اما این مصاحبه مردی را به من نشان داد که خالی از کینه بود و پر از بزرگواری و حقیقتا لایق نام نیکی که بدان شناخته شده. زنده باشید و سلامت.
برای ایران و برای ایرانیان.

-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

مردم ایران ملک مطیعی را دوست دارند چون یاد خاطرات خوب خود می افتند ما جوانترها هم همینطور

-- علیرضا ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

خانم صابري ! با سلام و احترام . بازيكن خانمي بودند كه در كنار جناب ملك مطيعي بازي مي كردند از جمله در فيلم قلندر كه خواهر ايشان بودند و در پايان فيلم ملك مطيعي با زدن رگ دست خود كشي مي كند زيرا كه خواهرش از روي لجاجت به فاحشگي روي آورده بود . نام اين خانم رو مي خواستم بدونم . ممنون

-- ramin ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

فرمون خان. حالا که توی این ۳۰ سال نیستی ما فهمیدیم کی دیگه نیست.کجاست اون چاقوی که فرو کنی تو زمین که کسی نتوونه درش بیاره بیرون.دیگه زور خونه هم زیر بازار چه نمونده که وقتی میایی زنگ رو واست بزنه.

-- بردیا پرتو ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

ناصر جان شاید همه فیلمهایت را دوست نداشته باشم... اما عظمت آن لحضه ای که فرمان - قیصر را به استمداد میطلبد فراموش ناشدنی است.تو گویی هم اینک نیز قیصری میطلبد زخم خورده پیکر سینمای مظلوم ما.

-- علیزضا ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

با درود به هنرپیشه قدیمی و پر استعداد ایران آقای مطیعی
شخصیت کلاه مخملی محل که خیلی هم مردانه رفتار میکرد در ذهنم هست .......من در سالهای نوجوانی در گروه تاتری بازی میکردم یه روز بعد بازی بهمون خبر دادند که فرزانه تائیدی و ناصر ملک مطیعی که برای بازی فیلم به شیراز اومدن و تاتر ما رو هم دیده بودند و تحت تاثیر قرار گرفته بودند و میخوان بیان با هنرپیشه ها دست بدند .... ...همیشه برام یکی از افتخارات زمان نو جوانیمه دیدن از نزدیکه ایشون و فرزانه تائیدی
مینو جون دستت درد نکنه که همیشه کارات حرف نداره

-- دختر همسایه ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

قيصر کجايی که داداشتو کشتن؟

-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

شاید ذکرنام مرحوم فنی زاده بعنوان یک هنر پیشه ای که فیلمهایش قابل دیدن بود وبعنوان سمبل سینمای ایران قدیم قابل تقدیر بیشتری می بود. بدون انکه قصد توهینی باشد از کسانی مثل ملک مطیعی این خواهش را میشد کرد که بجای" مظلوم نمایی" که بصورت ویروسی در جامعه درامده حداقل یک فیلم ارزشمند خود رانام ببرد که تماشاگر را بغیرازبه پایین تنه فکر کردن ویا جاهلانه رفتار کردن و غیره در هنگام تخمه شکتی در سالن سینما به اندیشه وفکر کردن واداشته باشد. اصولا چه در سابق وچه حال باید که دل اکثریت را به هنرپیشه هایی مثل فردین سابق و گلزار حالاخوش داشت وهمین است که هست.

-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

ناصر دوستت داریم
حسین- پیام- بهداد- شاهین
آمریکا

-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

ان سینمای کلاه مخملی وقیمه کشی که ناصر خان از ان حرف میزند سی سال پیش مرد ولی متاسفانه جهل حاکم را با خود نبرد.

-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

Dear Naser

After 50 years of surviving on Earth and 29 years of living in exile ( which calendar says and I could not believe it ) I still remember when I watched my first movie at age of 14 and it was one of yours , I always liked your movies and still do and watch them once in awhile . My youth and the best time of my life was elapsed with those movies and have ,over the years been helping me to remember where I have come from
Thank you so much
God bless Iran God bless Naser Malake Motiee

-- acman70272@yahoo.com ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

امیدوارم با تنی سالم به زندگیشون ادامه بدهند.
ایشون"ناصر ملک مطیعی" افتخار ملی سینمای ماست.

-- شهلا ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

پاسخ به آقای رامین عزیز
من فکر می کنم منظور شما خانم فروزان هست
در یوتیوب می تونید تکه هایی از فیلم هاشون رو ببینید
http://www.youtube.com/results?search_query=%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86&search=Search

-- مینو صابری ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

خواستیم با اقای ملک مطیعی در دلی از گذشته داشته باشیم و از حسرتی که بعد از اون دیگه بر دل نسل ما و فرزندانمان موند تا با شنیدن یک جمله پند اموز مثل ( مردی و مردونگی کار هر نامردی نیست ! ) که بارها از میون لبهای نشسته بر قیافه جدی مردی که داش ... صداش میکردن ، با اون ابروهای بالا و پائین و نگاه متنبه کن و فرمان ده که بیرون میومد و درسی میگرفتیم ، قیافه ئی که ما نوجوونها را از در سینما که میومدیم بیرون همراهی میکرد و خودمونو تو قالب اون نقش میدیدیم و همش ارزومون این بود که زودتر بزرگ بشیم و مثل اون مردونه عمل کنیم ، دست ضعفا رو بگیریم ، خادم پدر و مادر و بزرگترای فامیل و حافظ ناموس خونواده و اجتماعمون باشیم !. حتی مثل اون عاشق بشیم و با همه بزرگیمون و لوطی گیریمون توی محل وقتی که عشقمون از زیر طاق سر گذر عبور میکرد ، حیای اون دل کوچیک ناموس دار و خجالتیمون نذاره که یه نیم نگاه دزدکی به اون جفت ابروهای کمونی و اون دو تا چشای سیاه مروارید و اون دوتا گیسای بلند بافتش که تا پشت کمر باریک تر از گیلاس .... خوری میرسیدن و دل هر بنده خدائیرو مثل کمند گرد افرین شکار میکردن بندازیم !. اما متاسفانه پیام این خانم / اقای بدون نام و نان کلی حواسمونو مخدوش کرد و چرت یه رویای قشنگ و پاک و معصومانه اما واقعی رو از سرمون پروند !. اگه حرمت اقا ناصر سرور همگیمون نبود بهت میگفتم « کلاه جاهلی و زیر تنه و تخمه شکنی » یعنی چه !. بهت میگفتم که اگه چارتا مرد از سینمای قبل از انقلاب که نسل تو مایه از اون ندارن مثل اقای ملک مطیعی و شادروان فردین هنوزم تو همین سینمای ( جایزه بین المللی بگیر ! ) بودن تا درس مردی و مردونه گری به نسل بعد از انقلاب بدن حالا وقتی یه زن و دختر رو که با زور باطون و فحش و لگد و تو سری و با نسبتهای چندش اوری که به اونا میدن و پرتشون میکنن تو ماشینهای گشت ، واینمیسادن و مثل اینکه دارن شهر فرنگ تماشا میکنن و در کمال ناجوونمردی !!! تخمه بشکنند و با دیدن سر و صورت خونی و لباسهای پاره شده و موهای اشفته شده و چشمای گریون اون زنای بدبخت ، هر هر و کر کر به اون صحنه ها بخندن !!. اقای بدون نام ، الان در همین سینمای مورد تحسین شما « یک جفت چشم و ابر و لپ و لب و چونه و پیشونی و دهان و دندون رو چنان هزار قلم ارایش شده و شهوت انگیز نشون میدن که صد رحمت به رونهای شادروان مهوش !.
اقای ناصر ملک مطیعی ، اون عزت و احترامی رو که در طول زندگیتون تو دل همه مردم وطنمون کاشتید هر گز بیرون شدنی نیست .
سرفراز و سلامت باشید،
داوید فاخری

-- داوید ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

باسلام
با تقدیم احترام وآرزوی سلامتی برای آقای ملکمطیعی ازایشان خواهش دارم که کتاب خاطرات خودرا حتما منتشرکنند.
ایشان بازیگری توانمندومعلمی وطن پرست بودندکه یادشون همیشه دردل نسل دهه50زنده خواهد ماند .
ازخانم صابری بابت این مصاحبه بسیارسپاسگزارم .

-- فرهادی -ازایران ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM


دوران كودكي حقير بدون ياد وخاطره شماومرحومان:فردين وبيك ايمانوردي مفهومي ندارد.بحق كه الگوي جوانمردي وگذشت در آن ايام بوديد.آرزوي سلامتي وطول عمر باعزت براي جنابعالي وطلب مغفرت براي همه هنرمنداني كه اكنون درقيد حيات نمي باشند

-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

سلام آقاي ملك مطيعي عزيز من يكي از كساني بودم كه ترتيب مصاحبه يا بهتر بگويم اولين مصاحبه يكي از مجله‌ها را با شما دادم توي اون مدت با گروه‌ةاي سني مختلف صحبت كردم و برام جالب بود كساني كه خيلي كوچك بودند و فقط ويديوي فيلم‌هاي شما راديدند ولي با چه عشق و احترامي از شما ياد مي‌كردند با تحصيلات مختلف و وقتي خودم پاي صحبت‌هاي شما نشستم ديدم كه اين عشق و اراده بي‌دليل نبوده و درمقابل عظمت كلام و هنر شما سر تعظيم فرو د آوردم از خداوند متعال براي شما سلامتي و طول عمر آرزو دارم اميدوارم كتابي خاطراتتان را چاپ كنيد تا همه عاشقان شما آن را بخوانند و از بزرگ مرد سينماي ايران بيشتر بدانند دلم مي‌خواهد دوباره شما را ببينم . از خانم صابري به خاطر اين مصاحبه سپاسگزارم

-- نسرين ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

مصاحبه بسيار خوبي بود
انشاءالله در آينده نزديك وزارت ارشاد ، صدا و سيما و خانه سينما از نظرات استادانه آقاي ناصر ملك مطيعي استفاده نمايند.
با تشكر

-- محمد، ناصر لنكراني ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

ناصر جان من فرناز هستم 20 ساله از تهران خدا شاهده انقد دوست دارم که ارزو کردم یه شوهرمثله شما پیدا کنم اگه مرد م می گن به شما میگن خصوصن تو فیلم خاطرخواه اگه صد دفعه این فیلمو ببینم سیر نمیشم ارزو دارم یه روز یه جا ببینمت باهات عکس 2 نفری بندازم تو عشق منی خدا کنه این پیغامه من به دستت بره سه می خوام از نزدیک ببینمت

-- فرناز ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

salam aghai malek motie omid varam haltan khob bashad man vaghan shoma ro dost daram va aftekhar mikonam ke kasi masl shoma hanoz dar kashavar ma vojod darad va barai u arezooi salamati mikonam
be omid didar

-- mansoor ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

زحمات پيش کسوتان نبايد فراموش شود

-- ميهدي سعيدي ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

چه شب خوبي كه اين وب سايت رو شانسي ديدم و خيلي سبك شدم. چون خيلي وقت بود (شايد چند سال) كه ميخواستم خبري از آقاي ناصر ملك مطيعي داشته باشم. يه جوري هميشه در بچه گيهامون تو دلمون اين جونمردي آقاي مطيعي كه تو فيلمهاش ميديديم برامون الگو بود. اتفاقا" حدود يكماه پيش با ذوق و شوق رفتم پاساژ ونك كه بلكه ببينمشون تا كمي دلم وا شه آخه شنيده بودم اونجا فرش فروشي دارند و من از زمان فوت فردين كه هيچوقت او رو از نزديك نديدم و رو دلم موند، ميخواستم آقا ناصر رو ببينم ، خلاصه ولي وقتي رفتم پاساژ ونك همسايه ها گفتند كه خيلي ساله كه از اونجا رفته و من هم حالم گرفته شد. و الان كه علي الخصوص عكسهاي فعليشون رو ديدم خيلي كيف كردم. و به خانومم ميگم فردا براشون اسفند دود كنه. راستي من يك خاطره از مادرم ميگم كه دوست دارم براي آقاي مطيعي تعريف كنيد. مادر من كه متولد سال 1327 است در دوران مدرسه كه بود ، آقاي مطيعي معلم ورزش اون مدرسه بود و البته خيلي هم معروف بودند و مادرم دوچرخه سواري بدون دست بلد بود و چون سنش كم بود اين كار رو يك مهارت جالب ميدونست و گاهي در حياط مدرسه بدون دست دوچرخه سواري ميكرد كه جلوي آقاي مطيعي جلب توجه كنه و پز بده . به آقا ناصر بگوييد كه خيلي دوستشون دارم و خاطراتش با فيلمهاش هميشه برامون زنده است و اي كاش ميشد بازم ميديدمشون .

-- پژمان دادخواه ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

اينقدردلم براي ناصرتنگ شده كه خوشحالم سايت شماراديدم.درصورت امكان تلفن ناصر عزيز رابده.چون انگارگمشده اي دارم يا اگرممكن است آدرس محل كاراورا.چون ميخواهم به تهران بياييم فقط بخاطر ديدن اوپس از30سال.متشكرم مينوجان

-- محمد ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

محمد آقا من ایمیل شما را ندارم با من تماس بگیرید لطفا"
minoo.saberi@radiozamaneh.com

-- مینو صابری ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

خيلي مردي

-- احمر ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

باسلام به ابرمردسينماي ايران
ناصر خان عزيز
مرد. بامعرفت. دوست داشتني. أول وآخرارتيستها. ابرمردسينما. تنهاكلاه مخملي ايران. پاشنه طلا.بي رياترين هنرپيشه. امين ناموس. چشم پاك.و..... نميدانم چه بگويم باورنميكنم كه درباره
چه نازنيني نظرميدهم.وقتى ميگفتيد ننه بخدا
ميخوامت خستگي ازتن مادران در ميرفت ولي امروزه
فيلمها به جوانان
مياموزند چگونه والدينتان را براي بدست اوردن ثروتشان بكشند-
ياد اون روزا بخير؟
با تشكراز خواهرم
سركار خانم صابري عزيز وقدرشناس

-- امير از دولاب ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

لازم است خدمت خوانندگان محترم عرض کنم به دلیل انتقال مطالب به صفحه شخصی‌ام، کامنت‌ها از صفحه‌های قبلی به این بخش بی‌هیچ کم و کاستی منتقل شده‌اند به همین دلیل تاریخ انتشار کامنت‌ها با مطلب همخوانی ندارد.برای رفع هرگونه سوء تفاهم عرض کردم.
با احترام
مینو صابری

-- مینو صابری ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:18 PM

با سلام خدمت شما میخواستم از شما عزیز گرامی بابت این فعالییت تشکر کنم چون من از صمیم قلب آرزوی دیدن استاد را دارم میخواستم از شما خواهش کنم اگر مقدور باشد آدرسی از استاد ناصر ملک مطیعی برای اینجانب ارسال نمایید خیلی ممنون میشوم

-- رحمان روستاپیشه ، Mar 22, 2009 در ساعت 06:18 PM

با عرض سلام به استاد سینمای ایران و مرد کلاه مخملی سینمای ایران وابرمرد سینمای ایران و دبیر ورزش مدارس تهران که از سال 1328با نقش کوتاهی در فیلم واریته بهاری به همراه مرحموم استاد تقی ظهوری وارد عرصه سینما شد و با فیلم طلسم شکسته به محبوبیت رسیدو در سال 1361با فیلم برزخیها در کنار استادانی چون زنده یاد محمد علی فردین و ایرج قادری با سینمای ایران برای همیشه وداع کرد امیدوارم که همیشه مورد عنایت حق قرار گیرید و این جانب با شوق فراوان
آرزوی دیدن استاد را دارا میباشم

-- رحمان روستاپیشه ، Mar 22, 2009 در ساعت 06:18 PM

چاکر داش ناصریم

-- میثم معروف به تقی ظهوری از آبیک ، Mar 23, 2009 در ساعت 06:18 PM

Please say hello to Nasser Khan for me. Thanks

-- Dr. Mostafa ARab ، May 27, 2009 در ساعت 06:18 PM

Dear Naser,
You remind me the good times of Iranian movies:)
Bless you for making memorable moments:)

-- A fellow Iranian from Canada ، May 28, 2009 در ساعت 06:18 PM

زنده باشی آقای ملک مطیعی شما درقلب ما جا داری افسوس قدر شما رو مسوولین نمیدونند

-- mehran ، May 28, 2009 در ساعت 06:18 PM