رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ آبان ۱۳۸۹
گفت و گوی ویژه نوروز زمانه با مرتضی احمدی:

«هنوز مثل بچه‌ها، نوروز را دوست دارم»

مینو صابری
minoo.raavi@gmail.com

زمانی که برای گفت و گو با آقای مرتضی احمدی به منزل ایشان رفتم تصمیم داشتم از استاد احمدی بخواهم در باره هنر روحوضی برای‌مان بگویند اما علاوه بر آن گفتگو، فرصت را غنیمت شمردم و خواستم که برای‌مان درباره نوروز و آئین‌هایش بگویند و ایشان هم با حوصله به سوالات من پاسخ دادند.

Download it Here!

استاد می‌خواهم از نوروز بچگی‌های شما بپرسم. کدام آئین نوروزی را بیشتر از بقیه دوست داشتید؟
من هنوزم که هنوز است راجع به نوروز، اسفند و فروردین حالت بچگی را دارم من عاشق ایام نوروز هستم‌. از پانزده اسفند تا پایان سیزده به در همه رسوم اش را می‌دانم.

یعنی از پانزده اسفند تا پایان سیزده به در چه مراسمی هست؟ ده پانزده مراسم خیلی خوب ما داریم که خوشبختانه هیچیک ازآنها فراموش نشده، جزجشن درختکاری ما. واقعاً وقتی می‌بینم این یکی فراموش شده، دلم می‌گیرد. برای اینکه سالی ده‌ها هزار درخت به درختهای ما اضافه می‌شده.

زمانی که کوچک بودیم شعری هم داشتیم که می‌خواندیم:
دهقان دهقان جشن درخت است

‌مطلع بخت است

روز کوشش است

هر کس هر جا

هر جا هر کس

در جنبش است

ما دسته‌جمعی - دختر و پسر- اینها را می‌خواندیم البته از طرف شهرداری، جنگلبانی و وزارت کشاورزی چاله‌هایی برای این نهال‌ها کنده شده بود، نهال‌هایی در اختیار ما می‌گذاشتند. ما پسر و دختر با یک ذوق و شوقی این درخت‌ها را برمی‌داشتیم، می‌بردیم دسته‌جمعی شعرمان را می‌خواندیم و درخت‌ها را در زمین می‌کاشتیم و آب می‌ریختیم خاک می‌ریختیم و می‌رفتیم.

خب، ببینید این چه کمکی بود به مملکت که متاسفانه از یاد رفته. الآن هم هیچ اثری از آن نیست مگر اینکه شما، من، این و آن درختی در کوچه یا حیاط شان بکارند.


مرتضی احمدی و همسرش

و من از خانه تکانی گرفته تا برسد به خرید شیرینی خریدن لباس بردن پارچه‌ها به خیاطی، تهیه هفت‌سین؛ همه را می‌دانم اصلاً چرا هفت سین؟ چرا چیزهای دیگری انتخاب نکردند؟ آینه برای چه می‌گذاشتد؟ شمع و چراغ برای چه؟ توی ظرف آب چرا سکه می‌گذاشتند؟... هر کدام اینها یک حکمتی داشته. چرا شب عید فقط باید سبزی‌پلو با ماهی بخورند و کوکو بخورند و نارنج کنارش بگذارند؟ اینها هر کدام حکمت داشته و بی‌جهت نبوده که قرنها پیش اینها را برای ما درست کردند. از عید دیدنی‌ها و... تا برسد به سیزده به در، من هنوز هم همان حالت بچگی را دارم به تمام این رسوم احترام می‌گذاریم، یک دانه‌اش را فراموش نمی‌کنم و اجرا می‌کنم.


در دوران جوانی، نوجوانی، کودکی، قاشق‌زنی می‌رفتید؟

بله، این مال شب چهارشنبه سوری است. در این روز معمولاً رسم است که خانواده دور هم باشند. بچه‌ها که بزرگ شدند و پسر ها زن دارند، دخترشان، شوهر و بچه دارد، نوه‌ها هستند، اینها همه در آن روز در خانه پدری جمع می‌شوند. بته‌ها را آتش می‌زنند و از روی آتش می‌پرند. بعد همه در اطاق جمع می‌شوند آجیل شب چهارشنبه سوری می‌خورند. مادر خانواده همانجا بچه‌هاش را دعا می‌کند، برایشان اسفند دود می‌کند، شعر مخصوصش را می‌خواند و سرشان گرم است یکمرتبه می‌بینند که از بیرون صدایی می‌آید. حالا چه تعدادند، مشخص نیست پنج نفر، شش نفر‌... اینها قاشق‌زن هستند. ‌معمولاً قاشق‌زن‌ها دختر هستند‌، (‌با خنده‌) می‌دانید که دختر‌ها چشم چران هستند!

‌روی‌شان را باچادر می‌پوشاندند، حتی دست‌هاشان را هم می‌پوشاندند که کسی نبیند. یکی یک کاسه و یک قاشق دست شان می‌گرفتند و با ریتم خاصی قاشق را به کاسه می‌زدند تا افراد خانه را آگاه کنند که ما آمدیم‌. زمانی که قاشق زنها می‌آمدند دختر آن خانه حق نداشت برود دم در. پسر خانواده می‌رفت جلوی در. حالا چرا پسر ها می‌رفتند؟ چون دختر‌های قاشق‌زن می‌آمدند تا انتخاب کنند. پسر خانه می‌رفت داخل کاسه هرکدام از اینها مقداری شیرینی یا آجیل یاشکلات می ریخت.

در واقع این هیچ چیز نیست جز انتقال مهربانی به خانواده‌ها، به همسایه‌ها. دلیلش، فقط مهربانی بود و نزدیکی خانواده‌ها و دوستی‌ها، کدورت‌ها را از بین بردن، دلتنگی‌ها را از بین بردن‌... می‌آمدند در خانه‌ی آدم که یعنی ما دوست شماها هستیم، دلتنگی‌ها را کنار بگذارید. اینها هر کدام حکمت داشت و ضمناً دختر‌ها هم پسری را که می‌پسندیدند، انتخاب می‌کردند

نوه‌های‌تان عیدی از شما چی می‌گیرند؟
یکی از نوه‌های من اینجاست و دو تا از نوه‌هام امریکا هستند. این که اینجاست با خودم زندگی کرده، با خودم بزرگ شده، هر چی بخواهند من در اختیارشان می‌گذارم. هر چه دارم مال این دو تاست مال دخترم و مال نوه‌ام.

شیرین‌ترین خاطره‌ای را که ازایام نوروز کودکی یا نوجوانی‌تان به یاد دارید برایمان تعریف کنید لطفاً.
شیرین‌ترین خاطره‌ای که برای من همیشه مانده این است که من همیشه حس می‌کنم پدر و مادرم زنده هستند. البته پای سفره هفت‌سین که هستم ناراحت می‌شوم. چون جای‌شان را خالی می‌بینم‌. پدر من سال هزار و سیصد و چهل و شش فوت کرده، مادرم سال هزار و سیصد و سی و پنج فوت کرده. خیلی وقت است، اما هنوز جای‌شان برای من خالیه‌. بهترین خاطره برای من این است که فقط به این دو نفر فکر کنم.


مرتضی احمدی

بهترین خاطره‌ای را که از این دو عزیز داشتید برای‌مان بگویید.
بهترین خاطره‌ای که من دارم، این است که من روی دوش پدرم بزرگ شدم. هر جا که می‌خواست برود، من را روی دوشش قلمدوش می‌کرد، می‌برد. پدرم خیلی پیاده‌روی می‌کرد. هنوز هم که هنوز است. گاه احساس می‌کنم روی دوش پدرم هستم. با اینکه من هشتاد و چهار سالم است، بهترین خاطره من یکی این است و یکی هم کتک‌هایی که مادرم به من می‌زد. من خیلی شوخ بودم و همه را خیلی اذیت می‌کردم. مادرم می‌گفت می‌زنم با مشت سرت را له می‌کنم. من هم دولا می‌شدم سرم را روی زمین می‌گذاشتم‌ می‌گفتم بزن!

مادر که تو سر پسرش نمی‌زند، یواش یواش می‌زد می‌گفتم بزن. ده دقیقه می‌نشستم، بلند می‌شدم می‌گفتم پس چرا نمی‌زنی؟ می‌گفت زدم. می‌گفتم نزدی تا او را می‌خنداندم. تا نمی‌خندید ولش نمی‌کردم.

آدم به خاطرات پدر و مادر که نگاه می‌کند، می‌بیند همه شیرین است. آن هم مادر! کسی که بلد نیست در زندگی‌اش دروغ بگوید. مادر دروغ نمی‌گوید، مادر تظاهر بلد نیست‌... اینها همه خاطرات شیرینی است.

در پایان می‌خواهم اگر حرفی، پیغامی برای هموطنان مان خصوصاً شنوندگان رادیو زمانه دارید بفرمایید.
پیغام من به هموطنانم در خارج از کشور (‌حالا که صحبت از هلند است ، این رادیو هلند است؟) خصوصاً به هموطنانم در هلند؛ این است که حتماً پزشکان خوبی در هلند داریم، فراموش نکنند یک رسالتی به عهده اینهاست راجع به وطن شان و هموطنان‌شان‌. گاهی به مملکت خودمان بیایند. نمی‌گویم برای همیشه بیایند، گاهی، سالی پنج روز‌، ده روز و به چهارتا ‌بیمار این مملکت برسند. فکر کنند فلان پیرزنی که آمده پشت در بیمارستان بخاطر اینکه ‌پول ندارد، مشکلات دیگری دارد، همان پشت در بیمارستان می‌میرد. بیاید نگذارد آن پیرزن بمیرد. فکر کند او مادر خودش است فرقی نمی‌کند تمام مادرهای دنیا مخصوصاً مادرهای وطن خودمان، مادرهای ما هستند مگر تفاوتی دارند؟ بیایند خدمت کنند. مهندسین... بیایند.

من زیاد به کشورهای خارجی سفر می‌کنم هر جا که رفتم دیدم هموطنان ما مشاغل بد ندارند، بهترین شغل‌ها را گرفتند بهترین کارها را می‌کنند توان همه چیز را دارند هموطنان ما در خارج از کشور. بیایند به داخل کشور هم برسند، به هموطنان‌شان هم برسند. اینجا مال آنهاست بالاخره اینجا کشورشان است، وطن‌شان است زادگاه‌شان است. خودشان آنجا هستند اما من می دانم همه شان به فکر ایران هستند لحظه ای نیست که ایران را فراموش کنند ولو اینکه در آنجا به دنیا آمده باشند. باز خاک این سرزمین آنها را می‌خواهد طالب‌شان است صدای‌شان می‌کند.

امیدوارم فراموش نکنند سری به وطن‌شان بزنند. اینجا خبری نیست. نه کسی را می‌کشند و نه کاری به کار کسی دارند. تبلیغات در خارج خیلی زیاد است‌. نه، این خبرها نیست‌. بیایند به مملکت خودشان. بیایند ببینند هموطنان‌شان چه می‌گویند، همه دوست‌شان دارند.

من سال نو را به همه هموطنان خوبم در خارج از کشور تبریک می‌گویم. برای فرد فردشان آرزوی شادی و تندرستی می‌کنم. امیدوارم همانطور که الان موفق هستند. بیشترین موفقیت‌ها را به دست بیاورند که باعث افتخار بقیه هموطنان‌شان در ایران است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

صدای آقای احمدی بخشی از خاطرات کودکی چندین نسل از جوانان امروز ایران است.

-- مهدی ، Feb 9, 2009 در ساعت 04:54 PM

آقای احمدی خیلی مخلصیم. شَما همیشه من رو به یاد پدر بزرگم میاندازید که چند سال پیش عمرشان رو دادند به شما. خدا شما رو برای ما حفظ کند. همیشه زنده باشید. دو سال پیش من شما را در فرودگاه فرانک فورت دیدم که گفتید دارید کتابی می نویسید از تهران قدیم. ایا کتاب آماده شده؟ خیلی مشتاق هستم که آن را داشته باشم.

-- علی ، Feb 9, 2009 در ساعت 04:54 PM

LOVE YOU- ONE MORE TIME.KHOLASEH- KHAYLI- KHAYLI KHAYLI MOKHLESTEIM.ZENDEH BASHI, KHODAH HEFZET KONEH- GHORBON ON LAHJEE LATI.

-- BAHRAM KHALILI ، Feb 9, 2009 در ساعت 04:54 PM

هنرمند گرامی آقای مرتضی احمدی بخشی از دوران طلایی کودکی ما در کارتونها هستند و یکی از اساتید در خواندن بحرطویل هستند .

-- شهروز ، Feb 9, 2009 در ساعت 04:54 PM

لازم است خدمت خوانندگان محترم عرض کنم به دلیل انتقال مطالب به صفحه شخصی‌ام، کامنت‌ها از صفحه‌های قبلی به این بخش بی‌هیچ کم و کاستی منتقل شده‌اند به همین دلیل تاریخ انتشار کامنت‌ها با مطلب همخوانی ندارد.برای رفع هرگونه سوء تفاهم عرض کردم.
با احترام
مینو صابری

-- مینو صابری ، Feb 9, 2009 در ساعت 04:54 PM

من عاشقه اهنگهای رو حوضی استاد هستم
اقا من نوکرتم
انشاا... 120 سال زنده باشی

-- مهدی م ، Oct 27, 2010 در ساعت 04:54 PM