رادیو زمانه > خارج از سیاست > میراث فرهنگی > سنگهای طلایی باستیل | ||
سنگهای طلایی باستیلبیژن روحانیrohani@radiozamaneh.comگرچه با تغییرات اجتماعی و سیاسی در کشورهای مختلف، برخی یادمانها و بناها به عنوان نمادی از دوران به پایان رسیده، قربانی خشم عمومی میشوند، اما گاهی ویرانههای این ساختمانها، سرگذشت مستقلی یافته و زندگی نوینی را در «نظم جدید» آغاز میکنند.
پیش از این دیدیم چگونه در پاییز سال ۱۹۸۹ در پی تضعیف و سپس محو قدرت سیاسی، دیوار برلین تکه تکه شد و قطعات آن به فروش رسید. اما «مصرف» دیوار برلین، یک مشابه تاریخی نیز داشت.
دویست سال پیش از آن، پاریس انقلابی نیز حال و هوای نسبتا مشابهی داشت. در تابستان سال ۱۷۸۹یورش به زندان باستیل، تصرف و سپس تخریب آن، انقلاب فرانسه را شتاب بیشتری بخشید و سرآغاز حوادثی شد که بسیاری دیگر از بناها و یادمانهای فرانسه در آن تخریب شدند. باستیل یک قلعه و دژ قرون وسطایی بود که بعدها به زندان تبدیل شد. نقاشیهای به جا مانده از آن نشان میدهند که قلعه دارای هشت برج مرتفع بوده است. قلعه محل نگهداری زندانیان عادی، مذهبی و گاهی هم افراد مشهور بود. وجود انبار بزرگی از باروت و اسلحه باعث شد تا مردم در روز چهاردهم جولای ۱۷۸۹ به قصد دست یافتن به سلاح و مهمات و همچنین آزاد کردن زندانیان به آن حمله کنند. گرچه باستیل به دست مردم تسخیر شد، اما حدود نه هزار نفر مرد و زنی که به آن حمله کرده بودند، قلعه را همان زمان ویران نکردند. در میان اشغال کنندگان باستیل فردی بود که به سرعت لقب «مهین پرست» را به خود بخشید و مدعی شد سردسته حملهکنندگان به زندان بوده است؛ گرچه این ادعا اکنون از سوی تاریخنگاران با تردیدهایی رو به رو شده است.
پیر فرانسوا پالوی (Pierre-François Palloy) جوان مقاطعهکاری بود که به زودی توانست از سنگهای باستیل برای خودش نان و شهرتی فراهم کند. از فردای فتح زندان، ساختمان به پالوی داده شد و او نیز بیدرنگ اعلام کرد:" برای من شرکت در تخریب زندان کافی نیست، بلکه میخواهم خاطره وحشت را جاودانه کنم". پالوی زندان را به نامهای «بنای نفرت انگیز» و «معبد یاس» میخواند و معتقد بود ویران کردن آن کافی نیست بلکه باید تک تک سنگهای آن دوباره در ساختار جدید کشور بهکارگرفته و ادغام شود تا به این ترتیب همواره خاطره آن «استبداد» و «وحشت» جاودانه بماند.
پالوی از همان فردای اشغال زندان، کارگرانش را آنجا گماشت تا زندان را تخریب کنند. ولی همان طور که وعده داده بود به این کفایت نکرد. بخش زیادی از سنگهای باستیل صرف ساختن یادگاریهایی شد که پالوی را به ثروت فراوانی رساند. او در پشت خانه خود کارگاهی برپا کرد و از سنگهای زندان نمونههای کوچک یا ماکت خود زندان باستیل را ساخت. تعدادی از این نمونهها به ۵۴۴ بخش یا ناحیه در فرانسه فرستاده و به بسیاری از شخصیتهای سیاسی و افراد مشهور دیگر اهدا شدند. بخشی دیگر از سنگها به عنوان پلاک خیابانها به کار رفتند و نامهایی مانند «خیابان ژان ژاک روسو» روی آنها نوشته شد. تبلیغات پالوی برای سنگهایش حد و مرز نمیشناخت. شهرداری شهرهای مختلف جزو مشتریان او بودند. شهرداری اورلئان در شمال فرانسه بخشی از سنگها را برای ساختن پایه برای مجسمه شخصیتهای انقلابی درخواست کرد. در یک طرح ابتکاری دیگر، یک قطعه از سنگهای باستیل برای حک کردن ونوشتن «اعلامیه حقوق بشر و شهروندی» فرانسه به کار رفت.
اما پالوی به اینها نیز بسنده نکرد و در حقیقت هرآن چه از زندان به دست آمده بود را تا انتها به مصرف رساند. زنجیرها، میلههای آهنی و تمام فلزات زندان به مصرف ساختن مدالها و نشانهای «آزادی» و «انقلابی» رسیدند. پالوی که در این زمان دیگر خودش را طراح شهری نیز به حساب میآورد، طرحی را برای محوطه وسیعی که از تخریب زندان حاصل شده بود ریخت و در مرکز آن ستونی به نام ستون "آزادی" طراحی کرد. این طرح سپس روی مدالهایی ظاهر شد که پالوی با استفاده از آهن آلات زندان میساخت. او در اولین سالگرد تسخیر و تخریب باستیل، جشن مفصلی در محل سابق زندان ترتیب داد و با ارکستری بزرگ و پخش اعلان های "رقص و شادی" و انواع اشربه و اطعمه توانست توجه پاریسیها را به خود جلب کند. کارگرانش اتاقی را به شکل سیاهچالها ساختند و از مردم پول میگرفتند تا آنها را به دیدن "اتاق شکنجه" سابق ببرند. صحنه رقص و پایکوبی نیز روی سنگهای باقیمانده زندان برپاشد. بعدها پالوی به عنوان یکی از بزرگترین ترتیبدهندگان جشنهای رسمی و عمومی شهرت یافت.
اما بخش مهم دیگری از سنگهای زندان در ساختن پلی به نام پل «انقلاب» به کار رفت که بعدا به نام پل کنکورد مشهور شد. در حقیقت هیچ بخشی از قلعه قدیمی بدون استفاده رها نشد. تخریب باستیل و به کاربردن اجزای آن در ساختن اشیاء و ساختمانهای جدید به جز طغیان علیه نمادهای نظام قدیم و استبداد، نشان دهنده تنفر از قرون وسطا نیز بود. قرون وسطا به این ترتیب میبایست در «دوران جدید» حل شود. تنفری که خیلی زود منجر به تخریب گسترده تعدادی دیگر از بناها ویادمانها در فرانسه شد.
بی دلیل نبود که در برابر این موج، «موزه یادمانهای فرانسه» توسط الکساندر لنوآر ایجاد شد تا بخشی از این یادمانها از تخریب مصون بماند. امادر قطب مخالف این «تنفر و تخریب انقلابی»، شخصیتها و تفکراتی ظهور کردند که پایه گذار مفهوم امروزی «میراث فرهنگی» و حفاظت از آن به عنوان یک سند تاریخی شدند. منابع: Gamboni, Dario, The Destruction of Art: Iconoclasm and Vandalism since the French Revolution, London: Reaktion Books,1997. Lüsebrink, Hans-Jürgen and, Rolf Reichardt, The Bastille: A History of a Symbol of Despotism and Freedom, Translated by: Norbert Schürer, Duke University Press, 1997. Vecco, Marilena , L'evoluzione del concetto di patrimonio culturale, Milano: FrancoAngeli, 2007 قسمت اول: • روح یک دیوار |