رادیو زمانه > خارج از سیاست > میراث فرهنگی > روح یک دیوار | ||
روح یک دیواربیژن روحانیrohani@radiozamaneh.comفرانتس کافکا در داستان کوتاهی به نام «خبر ساختن دیوار» مینویسد سی سال طول کشید تا این خبر از چین به سراسر دنیا برسد. اما برخلاف داستان کافکا، برچیدهشدن و فروریختن دیوار برلین را میلیونها نفر همزمان در سراسر دنیا روزبهروز دنبال میکردند، حتا آنها که فقط نامی از این دیوار شنیده بودند.
درست بیست سال پیش در نهم نوامبر ۱۹۸۹ با آزادشدن عبور و مرور شهروندان برلین شرقی به سمت غرب، روند برچیدهشدن یکی از نمادیترین دیوارهای سده بیستم آغاز شد. در ژانویهی همان سال و پیش از فروریختن دیوار، اریش هونکر رهبر آلمان شرقی قبل از استعفای تاریخیاش اعلام کرده بود دیوار برای صدها سال دیگر پابرجا میماند؛ ادعایی که نادرستبودن آن تنها یازده ماه بعد به اثبات رسید.
شامگاه نهم نوامبر وقتی سخنگوی دولت آلمان شرقی اعلام کرد که شهروندان میتوانند آزادانه به سوی دیگر دیوار بروند، دیوار برلین همچنان نماد یک زخم و یک جدایی در مرکز شهر برلین بود، اما فردای آن روز دیوار هرچیز دیگری بود به جز دیوار: محلی شده بود برای رقص و پایکوبی، نمایشگاهی از تصاویر مختلف، تختهسیاهی برای نوشتن آخرین یادگاریها و سرانجام تودهی متراکمی از سنگ و بتن بدون هر کارکرد و استفادهای. این صحنه در بسیاری از عکسها و فیلمها ثبت شده است: شهروندانی که در یک دست بطری شامپانی و در دست دیگر چکش و تیشهای داشتند به سراغ دیوار میرفتند.
اما لغو مقررات رفتوآمد و در پیآمدش تخریب دیوار، پایان سرنوشت آن نبود. شهروندان که بهطور خودانگیخته بخشهای مختلف دیوار را تخریب میکردند، آن را قطعه قطعه به عنوان یادگاری به فروش میرساندند. ماجرا به جایی رسید که پس از اتحاد مجدد دو آلمان، دولت تصمیم گرفت بخشهای باقیماندهی دیوار را همراه با «گرافیتی«ها یا دیوارنگارههای آن حفظ کند. تنها چهار سال پس از نهم نوامبر ۱۹۸۹ آنچه از این دیوار بزرگ معاصر برجای مانده بود از بقایای دیوار باستانی آدریان، امپراتور رومی، کمتر بود.
انتشار خبر فروریختن دیوار در جهان باعث شد تا سیل گردشگران به سمت برلین سرازیر شود؛ کسانی که میخواستند در این لحظهی تاریخی شرکت کنند و یا تکهای از تاریخ را برای همیشه در جیب خود بگذارند و به خانه ببرند. برای صنعت گردشگری، «دیوار» نماد اصلی برلین بود و ناگهان جزو «عجایب هشتگانهی جهان» قرار گرفت. فروش شرکت هواپیمایی بریتانیا در آن دورهی زمانی خاص بیش از سیدرصد رشد کرد. دوربینها نشان میدادند گردشگران چطور ابتدا به دیوار نزدیک میشوند به آن دست میزنند، از آن بالا میروند و سپس تکهای از آن را برای خود میکنند. و این آغاز مصرف دیوار بود. دیوار از این پس همچون شی یا کالا ذرهذره به مصرف رسید و خورده شد. کمتر از چند ساعت بعد تکههای دیوار در مغازههای برلین غربی به فروش میرسید. طبق پیشبینی استفان بیلی (Bayley Stephen)، منتقد فرهنگی، سرانجام روزی فرارسیده بود که مغازهها و موزهها به یکدیگر تبدیل شدند؛ جایی که همهچیز به نمایش و سپس فروش گذاشته میشد. اما چرا مردم تکههای دیوار را میخریدند؟ در قضیهی تجارت با تکههای دیوار، در ابتدا اصلا پای بازاریابان هنری و دلالان میراث فرهنگی در کار نبود. در جهانی که «تاریخ» بهدقت در دست متخصصان و در پشت حفاظ قفل و بستشدهی موزهها نگهداری میشود، از-بین-رفتن قدرت سیاسی خلایی را به وجود آورده بود که به هرکس اجازه میداد تا به تکهای از تاریخ دسترسی پیدا کند. ناگهان دیوار به خود «تاریخ» تبدیل شد و تا کسی بخواهد بجنبد، تمایل مردم برای تسلط بر بخشی از آن، دیوار را تکهتکه کرد و به فروش رساند.
اما مانند هر تجارت دیگری، آرامآرام سر و کلهی متقلبها نیز در آن پیدا شد. با کمشدن ذخیرهی آن بخش از دیوار که دارای گرافیتی بود، بعضیها آن بخشهای دیگر را که بدون دیوارنگاره بود با اسپری رنگ میکردند و پس از تکهتکهکردن به جای دیوارنگارههای اصلی میفروختند؛ چون این بخشها با قیمت بیشتری به فروش میرسید. اما طنز تلخ قضیه اینجا بود که قسمتهای بدون دیوارنگاره عموما بخشهایی بود که در برلین شرقی قرار داشت، یعنی همان قسمتهایی که صدها نفر برای عبور از آن جان خود را از دست دادند یا به زندان افتادند. در چشم خریدران، ناگهان نقاشیها و شعارهای روی دیوار، نماد دیوار شد، حال آنکه این بخش، تنها بازگوکنندهی واقعیت یک سوی دیوار بود.
در حالی که همانزمان بعضیها نگران حفظ دیوار به عنوان «سندی تاریخی» بودند، بعضی دیگر از شهروندان میخواستند هیچ نشانهای از آن باقی نماند. آن وقت دورهی نگارههای جدیدتر فرا رسید؛ آنهایی که تقاضا میکردند «تاریخ را آزرده نکنید» یا «حداقل بخشی از آن را نگه دارید».
اکنون به جز نقاط محدودی در برلین که تکههای دیوار به صورت یادگاری حفظ شدهاند، اکثر بخشهای آن از بین رفته و یا فروخته شدهاند و قسمتهایی نیز از کشورهای دیگر سردرآوردهاند. تکهتکهکردن و فروش دیوار چندان هم در تاریخ بیسابقه نبود. حداقل پاریسیها نمونهی مشابهی آن را درست دویست سال قبل داشتند: سنگهای زندان باستیل. در گفتار آینده به این موضوع خواهیم پرداخت. منابع: ۱- Baker, Frederick, “The Berlin Wall”, in Borders and border politics in a globalizing world , edited by Paul Ganster and David E. Lorey, pp. 21-49, Lanham MD: Rowman & Littlefield, 2005. ۲- Bayley, Stephen, Commerce and Culture: From Pre-industrial Art to Post-industrial Value, London: Design Museum, 1989. ادامه دارد |
نظرهای خوانندگان
از شنیدن این برنامه لذت بردم. منتظر برنامه ای که وعده دادید هستم.
-- شهرزاد ، Nov 11, 2009 در ساعت 07:16 PMمتشکرم از زحمت شما