رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۷ مهر ۱۳۸۶

شوق روایت

بیژن روحانی


اثر محمد مدبر

این برنامه را بشنوید

در گفتار قبل و به مناسب انتشار کتاب نقاشی های حسن چلیپا، یکی از آخرین اساتید نقاشی قهوه خانه در ایران، به برخی خصوصیات این سبک نقاشی پرداختیم. سبکی که برخی ظهور آن را به این شکل، به دوران صفوی و گروهی دیگر به اواسط دوران قاجار نسبت می دهند. همچنین اشاره کردیم که برجسته ترین خصوصیت این نقاشی ها یا پرده ها روایی بودن آن هاست. نقاشی‌هایی که در خدمت حکایت کردن تراژدی های مذهبی و یا داستان های رزمی و پهلوانی و افسانه ای بودند و به مدد نقالان، داستان های مصور آن ها جان می‌گرفت.

پیش از این اشاره کردیم که نقاشان چه طور در بعضی از این پرده ها تمام ماجراهای یک داستان را در پرده ای واحد و در کنار هم به تصویر می کشیدند و تنها واقعه ی اصلی درام را برجسته تر و در مرکز صحنه تصویر می کردند. اتفاقی که به درک و بینش خاص آنها از مساله زمان مرتبط بوده است.

اما گسترش این طرز نقاشی در میانه عهد قاجار اتفاقی نیست. کافیست به گسترش و نفوذ نمایش های مذهبی مانند تعزیه در این دوره نگاه کنیم و از طرف دیگر میزان ساخت و ساز فضاهای مخصوص این آیین ها، یعنی تکیه و حسینیه، را نیز در نظر بگیریم تا متوجه این امر مهم شویم که جامعه ایرانی در میانه آن عهد، چه طور در تب و تاب روایت کردن و حکایت شنیدن بوده است. گرچه این روایت ها و حکایت ها ابتدا از تراژدی های مذهبی و حماسه های پهلوانی شاهنامه آغاز شد.

این نکته نیز درست است که سنت های روایت گری، چه در نقاشی، چه در نمایش و داستان سرایی، قرن ها و سده ها پیش از این تاریخ نیز وجود داشته و نقالان دوره‌گرد، آبادی به آبادی قصه های خود را به گوش مردم می‌رسانده اند و تعزیه نیز به عنوان یکی از معدود فرم های نمایشی اسلامی به اعتقاد بسیاری از محققان ریشه در آيين های سوگ سياوش و آیین های مشابه دیگر داشته، اما نکته مهم آن است که در بررسی وقایع اجتماعی اواسط دوره قاجار در ایران، به علاقه مندی فراوانی در لایه های مختلف اجتماع برای روایت کردن و حکایت شنیدن بر می خوریم که خبری از نمونه مشابه آن کمتر به ما رسیده است. حجم علاقه مندی جامعه به انواع هنرهای روایی در این دوره کم نظیر است. در اکثر شهرها و آبادی ها چندین و چند تکیه ساخته می شود که به اجرای تعزیه اختصاص دارد. ساخت و ساز قهوه‌خانه ها نیز رونق خود را مدیون این دوره است و بر پایه این نیازهاست که نقاشی قهوه‌خانه شکوفا می شود. یعنی هنری بصری در خدمت پاسخ دادن به نیازهای مخاطبان در زمینه هنرهای روایی و آيينی.


اثر عباس بلوکی فر

نمی توان تصور کرد که میزان علاقه مردم در این دوره به امور مذهبی و یا داستان های پهلوانی و حماسی بیش از دوره های گذشته بوده است. با این حال، کثرت و تنوع فرم های مختلف بیانی که در خدمت سنت های روایی هستند، در این دوره بسیار زیاد است. البته به دلیل متاخر بودن دوره قاجار اسناد و مدارک به جای مانده از آن بیشتر از دوره های گذشته است و طبیعتا اطلاعات ما نیز از آن گسترده تر است. اما آیا می‌توان این احتمال را نيز مطرح کرد که کثرت اشکال روایی، مربوط به جامعه ای است که خود را در آستانه تحولات جدید و آشنا شدن با مظاهر فرهنگ و تمدنی دیگر می‌بیند؟ نوعی خود بیانگری تا سر حد امکان؟

وقتی که ناصرالدین شاه دستور احداث تکیه دولت را در تهران صادر کرد، در حدود سی تا چهل تکیه فعال در تهران وجود داشت و به سرعت تعداد آنها به رقم هفتاد تا هشتاد تکیه رسید. می‌دانیم بسیاری از تکیه ها ساختاری موقتی داشته اند. یعنی در روزهای عادی، میدانچه ای بوده اند در میان بازار یا گذر و در روزهای خاص ایام سوگواری عمومی، به صحنه نمایش تبدیل می شدند. اما در این دوره تعداد فضاهای خاص برگزاری این مراسم آیینی رو به افزایش گذاشت. تکیه‌هایی که دیگر فقط به قصد اجرای مراسم و نمایش ساخته می شدند مانند تکیه دولت.

از طرف دیگر فضای دوران مشروطه نیز به زنده شدن سنت های شاهنامه خوانی و درخواست مخاطبان برای شنیدن و دیدن صحنه های پهلوانی و آشنایی با داستان های ایرانی کمک فراوان می کرد.

اگر به سراغ پرده های نقاشی باز گردیم و بین آنها و صحنه نمایش ها مقایسه ای انجام دهیم، الگو برداری نقاشان از صحنه های نمایشی به خوبی روشن می شود. بسیاری از پرده ها مانند این است که نسخه تصویری نمایش ها هستند. شخصیت ها و صحنه ها هیچ کدام به الگوهای طبیعت پردازی نزدیک نمی شوند بلکه حالت های اغراق شده و نمایشی خود را حفظ می کنند.


تکیه دولت تهران- نقاشی اثر کمال الملک

پس از رواج این سبک نقاشی میان مردم کوچه و بازار، اشراف قاجار نیز به آن توجهی ويژه نشان دادند . یکی از موارد مهمی که هنر مردمی مورد توجه طبقات بالای اجتماع قرار می گیرد. گرچه نمونه های درباری شده این هنر تفاوت هایی با نسخه های کوچه و بازاری آن دارد. اگر در نمونه های اصلی این هنر که در قهوه خانه ها و میادین آویخته می شد رنگ ها تند و تیز تر و خام تر و تعدد صحنه ها بیشتر و خشونت موجود در آن ها عیان تر است در عوض در نمونه هایی که به سفارش اعیان و اشراف نقاشی می شد، رنگ ها ملایم تر و شخصیت ها خصلت شاهزاده وار دارند و صحنه ها از آرامش بیشتری برخوردارند. طوری که پرده بتواند بر دیوار خانه ای اعیانی جای بگیرد.

حکایت ما از داستان پرده های قهوه خانه سر از رواج هنرهای روایی و علاقه مندی روز افزون مردم به این هنرها در اواسط دوران قاجار در آورد. در گفتار بعد ماجرا را از زاویه دیگری ادامه خواهیم داد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بیژن روحانی عزیز،

یک بار دیگر باید سپاسگزار شما باشم به خاطر بازکردن بحثی تازه دربرنامه ی میراث فرهنگی. شمار موضوع هایی که در دو برنامه ی تازه ی شما مطرح شده آن اندازه است که هر کدام به تنهایی به پژوهشی منسجم و هماهنگ نیاز دارد؛ روایت، زمان روایی، تاریخ هنر پرده خوانی و تاریخ نقاشی ایرانی، تاثیر و نفوذ نقاشی اروپایی بر نقاشی ایرانی و ...

نکته ی بسیار مهمی که اشاره کردی افزایش اشیاق مردم برای شنیدن حکایت و روایت در نیمه ی دوم دوره ی قاجار است و طرفه آن که هنری که شاید در درازای بیش از دوسده شکل گرفته بود با آمدن تئاتر مدرن و سینما به آسانی محو شد و جز در روستاها و شهرهای دور از پایتخت اثری از آن باقی نماند. امروزه هم تنها به شکل موزه ای و در جشنواره ها و نمایشگاه های مروری بر آثار، ته رنگی از آن همه شور و تبحر پرده خوان و راوی به چشم می خورد. این نمونه ی بسیار خوبی برای بحث اصالت در هنرهای تجسمی است: هنری فراگیر و مردمی به نمونه ای بی رنگ و بی بو برای موزه ها تبدیل می شود. حالا اگر طراح صحنه و لباس تئاتر برای مرشد امروزی همان لباس را بدوزند و حتا اگر پرده های استاد چلیپا را هم بالای سر او بیاوزند و در فرهنگسرای خانه ی هنرمندان یا در بوستان جلوی تئاتر شهر هم نمایش بدهند آیا اثری از آن اصالت در آن خواهد بود؟ وقتی تماشاگراین برنامه بیشتر بیژن روحانی های کارشناس میراث فرهنگی و تاریخ هنر هستند و یا نسلی تازه که اندوخته ی تصویری شان و درک ذهنی شان از تصویر و روایت داستانی کمترین حافظه ای دارد از رستم و اسفندیار و بافت شاعرانه ی همه ی هنرهای ایرانی از نگارگری تا شعر و موسیقی... نکته ای که در اینجا به نظرم می آید این است که بسیاری از نمایشنامه های بهرام بیضایی از این سنت رو به فراموشی تغذیه می کنند. به عبارت دیگر اگر چه شکل قدیمی و –اگر اجازه بدهید بگویم "اصیل" – این گونه نمایش از میان رفته ولی به گونه ای درون متنی همچنان باقی است. نمونه ی آن نمایشنامه ی سیاوش خوانی بهرام بیضایی است.

-- سیامک راوی ، Oct 19, 2007 در ساعت 04:27 PM