رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۰ شهریور ۱۳۸۶

شکل و ذهن

این برنامه میراث فرهنگی را بشنوید.

بازی شکل‌ها و معانی. بازی میان ارجاعات تاریخی و فرهنگی و تفسیرهای ذهنی. این چیزی است که ذهن انسان در برابر پدیده‌ای مثل معماری مدام با آن درگیر می‌شود. میان شکل‌های معماری و برداشت‌های ذهنی ما، چه رابطه‌ای می‌توان برقرار کرد؟ میان میل فراوان به تفسیر، فرو کاستن و تقلیل شکل‌ها به کلمات قابل درک، چه رابطه‌ای وجود دارد؟ یا ساده‌تر از این حرف‌ها، ما شکل‌ها را چگونه تفسیر می‌کنیم؟


مسجد شیخ لطف‌الله

زمانه و مخاطبان
اساس گفتار این هفته میراث فرهنگی، بر پایه نامه یکی از شنوندگان رادیو زمانه قرار دارد. آقای کیان الیاسی بختیاری از اصفهان، ضمن نامه‌ای، به بحث داغ خود با دوستانش در مورد مسجد شیخ لطف‌الله اصفهان اشاره کرده و تفسیری روان‌شناسانه از این مسجد ارائه داده است. بعد هم به جدل‌هایی که ظاهراْ در طبیعت این گونه بحث‌هاست، پرداخته. ابتدا چکیده‌ای از نامه ایشان را در این جا می‌آوریم و سپس به این بهانه، به بحث گسترده‌تری در مورد تفسیر شکل‌های معماری می‌پردازیم.

تفسیر متفاوت یک مسجد
شنونده ما، در نامه خود مسأله فقدان مناره و گلدسته در مسجد شیخ لطف‌الله اصفهان را به این مطلب مرتبط ساخته که این مسجد، در اصل عبادتگاهی خصوصی و مخصوص حرم‌سرای سلطانی بوده است. آن گاه با تفسیری روان‌شناختی و به قول خود ایشان فرویدی، مناره را عنصری مذکر در نظر گرفته و چنین نوشته است که:
« [...] با منطقی فرویدی كاملاْ وجود و فلسفه‌ی مناره را می‌توان توجیه و تبیین كرد. پس مسجدی كه عنوان می‌شود برای حرم‌سرا و زنان شاه ساخته و پرداخته شده، باید از نامحرم پوشیده بماند و چه چیزی نمادتر و عیان‌تر از مناره. [...] منظورم این بود كه چون به هر علت، مسجد شیخ لطف‌الله، مسجدی خصوصی و مختص حرم‌سرای سلطانی بوده، از لحاظ نشانه‌شناسی فاقد نشانه‌هایی بوده و هست كه مساجد عمومی مثل مسجد جامع عباسی، آن‌ها را داشتند [...] آیا واقعاْ می‌توان قاطعانه گفت كه مناره دارای لیبیدو است؟ آیا این گونه می‌توان ارتباطی بین معماری و اروتیسم قایل شد؟»
این‌ها بخشی از نامه شنونده رادیو از اصفهان است.


مسجد شاه (عکس از اینترانت شهر اصفهان)

دامنه بحث در سایت‌های فارسی
با کمی جستجو در اینترنت به فروم یا یکی از حلقه‌های بحث ایرانیان در سایت فليکر می‌رسیم که این مطلب ابتدا در آنجا مطرح شده بود. پاسخ‌های مخالف این دیدگاه نیز خواندنی است. مخالفان این بحث یا تفسیر، به طور عمده به تفسیری عرفانی از مسجد شیخ لطف‌الله معتقدند و نگاه‌های دیگر و به خصوص تفاسیر روان‌شناختی مبتنی بر غرایز انسانی از این اثر معماری را مردود و توهین‌آمیز می‌دانند. به عنوان مثال، یکی از شرکت‌کنندگان این بحث نوشته است که:
«در معماری اسلامی مخصوصاْ در مکتب اصفهان، هر عنصر معماری ربطی به عرفان و دنیای بالا دارد. هم گنبد و هم مناره و هم همه عناصر حتی حیاط و ایوان و رواق [...] مناره در مساجد مکتب اصفهان، نشانه دعوت نمازگزاران به مسجد است.»
او سپس فقدان مناره در این مسجد را چنین تفسیر کرده که به دلیل خصوصی بودن این مسجد، نیازی به دعوت عموم مردم برای ورود به آن نبوده است.

حال چگونه میان این دو تفسیر که برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند، می‌توان قضاوت کرد؟ شاید در ابتدا باید به پرسش اساسی‌تر دیگری پرداخت:
«آیا نتیجه‌گیری در این دو دیدگاه بر مبنای مقدماتی صحیح بنا شده است؟ آیا شکل‌های معماری فراتر از کارکردهای ساختمانی و بصری خود، فاش کننده لایه‌های درونی ذهن و روان فردی یا جمعی ما نیز هستند؟ آیا شکل‌ها در خدمت چیزی به جز مقصود اصلی ساختمان نیز قرار می‌گیرند؟»


نمای هوایی از میدان نقش جهان اصفهان

طبیعتاْ یکی از دشواری‌های این بحث آمیختگی آن با مفاهیم مذهبی در فرهنگ ایرانی است. آیا می‌توان با جدا کردن فرم‌ها از زمینه یا متن تاریخی-فرهنگی، و در این مورد، با جدا کردن آن از زمینه مذهبی‌اش، بحث را جلو برد؟ چگونه فرم‌ها و عناصر معماری، که به وفور در ساختمان‌ها و بناهای دیگر نیز به کار رفته و می‌روند، در هم‌نشینی در متنی دیگر، جنبه «قدسی» و «عرفانی» به خود می‌گیرند؟ چگونه است که گنبد و منار (به عنوان مثال) که دارای کارکردهای دیگری بوده‌اند، در متنی به نام معماری مسجد، با مفاهیم عرفانی تفسیر می‌شوند. و از طرف دیگر، می‌توان این سؤال را نیز مطرح کرد که فقدان یک عنصر معماری، تا چه حد می‌تواند با تفسیری روان‌شناختی، توجیه شود.

آیا میان این دو تفسیر متضاد، جایی برای مقتضیات ساختمانی، زیبایی‌شناختی، کارکردی و غیره خالی نیست؟ آیا به طور مثال لزوم هماهنگی با معماری میدان می‌تواند یکی از دلایل باشد؟

می‌توان البته این مثال را گسترده‌تر کرد و تنها به نمونه‌ای از معماری تاریخی محدود نماند. مسأله آن است که برای پرهیز از یک‌بعدی بودن، تفسیرهای ما باید دارای چه خصوصیاتی باشند و چه عواملی را در نظر بگیرند؟

به نظر می‌رسد ابتدا باید این امر را مشخص کنیم که عنصر معماری مورد بحث در کل ساختار چه نقشی برعهده دارد. در هر دو دیدگاه فوق، چیزی که اصل گرفته شده، جایگاه کلیدی این فرم، یعنی منار در ساختار معماری است. گویی منتقدی در ادبیات کلاسیک، وزن و قافیه را از عناصر ساختاری و تفکیک‌ناپذیر شعر کهن به شمار آورد. اما بدون در نظر گرفتن کارکردهای دیگر یک عنصر ساختمانی، همواره این احتمال هست که تفسیرهای ما به یک جنبه خاص تقلیل پیدا کند. آیا مسجد شیخ لطف‌الله، بدون داشتن گلدسته، در فرم معماری خود کامل است یا نه؟ به این مطلب در گفتارهای بعد می‌پردازیم.

این گفتار را به عنوان سرآغاز ورود به بحثی پیرامون دیدگاه‌های متفاوت به اثری فرهنگی-تاریخی آوردیم تا در آینده آن را ادامه دهیم. تذکر این نکته نیز ضروری است که بحث عمومی راجع به آثار معماری اعم از تاریخی-فرهنگی یا غیر آن نسبت به بحث عمومی در مورد ادبیات در زبان فارسی قدمت و غنای کمتری دارد.

همان طور که این بحث را یکی از شنوندگان رادیو زمانه آغاز کرد، ادامه آن نیز با دیدگاه‌های متفاوت دیگران کامل می‌شود.
برای شرکت در بحث ، به جز استفاده از بخش ارسال نظرات، می‌توانید دیدگاه‌های مفصل‌تر خود را به این آدرس ارسال کنید: miras_zamaneh[at]yahoo[dot]com

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

به نظرم قضيه از ديدگاهي قديم‌تر آب مي‌خورد؛ اگر بازگرديم به انديشه‌ي دوآليستي خدا و جهان يا همان قديم بودن ماده و انرژي، آيا جهان نشانه‌اي از انديشه‌ي الهي نيست؟ خب حالا عده‌اي از بندگان همان انديشه مكاني براي ستايشش ساخته‌اند. بعيد نيست در پس وجود هر ماده‌اي به دنبال ماهيت آن بگرديم. چرا گنبد گرد است و سر منار هم به همچنين؟ آيا شكل كامل يعني دايره و مفهوم برابري شعاع يا فاصله از مركز نمي‌تواند از اين منظر ديده شود؟ از طرفي معمار و طراح هم انسان است و دل دارد و نمي‌تواند حتي از جايگاه تمايلات الهي دست از تمنيات شخصي بردارد. بنابراين مي‌بينيد درهم تنيدگي خواست عرفاني و شهوت مكتوم بيش از آن است كه بتوان در يك منظر ثابت نظير مساجد دريافت. بد نيست توجهي كنيم به مسجد تك منار و گنبدهاي تيز و مخروطي. آيا همچنان بايد دنبال تمنيات جنسي و تصاوير فاليك گشت؟ يا بايد در شكل‌گيري آلت‌گونه‌ي عناصر يك عمارت به ذهنيت مغشوش معمار پرداخت؟ راستي براي كليسا و كنيسه هم نشانه‌هاي جسمي و جنسي دريافته‌اند؟

-- معمار از كارافتاده ، Sep 18, 2007 در ساعت 11:54 PM

فکر نمی کنید این مباحث عوامانه هیچ کمکی که به حل مشکل معماری امروز ما نمیکنه بلکه بر عکس باعث رواج خرافات هم میشه خرافاتی مثل وجود تونل و راهرو از عمارت عالی قاپو به مسجد شیخ لطف الله و ..
ولی در مورد مسجد شیخ لطف الله تا اونجایی که استادان ما به ما آموختن این بنا از ابتدا به نیت مسجد ساخته نشده بلکه مدرسی بوده برای شیخ لطف الله تا به تدریس در اونجا بپردازه ولی قبل از اتمام ساختمان شیخ فوت میکنه و ادامه ساخت مدرسه متوقف میشه و به جای اون مدرسه ملا عبدالله برای امام جمعه جدید شهر در بالای میدان ساخته میشه پس طبیعیه که این بنا مناره نداشته باشه چون اکثر مدارس ایران فاقد مناره بودند در ثانی میدان نقش جهان قرار بوده که فقط یک مسجد داشته باشه اونهم مسجد شاهی که همه نگاه ها رو متوجه خود و قدرت حکومت صفوی کنه برای همین لازم بوده که تک بودن این مسجد و سیطره اون بر میدان بدون خدشه باقی بمونه بنابراین ایجاد گلدسته در ضلع شرقی نه تنها از اهمیت دو منار انتهایی که نقطه پایان میدان است به شدت کم میکرد بلکه باعث عدم تعادل در عناصر میدان میشد.

-- بچه معمار ، Sep 18, 2007 در ساعت 11:54 PM

آقاي روحاني
ضمن تشكر از مطرح نمودن مساله ،توضيحاتي در اين باب مي آورم كه شايد براي بسط بحث بي فايده نباشد:
نگاه من به مجموعه نقش جهان به طور عام و مسجد شيخ لطف الله به طور ويژه، نگاه به يك متن بوده است و مراد از متن همان ثبت سخن است در هر نظام نشانه شناسي و يا در تركيبي از نظامها...اگر بر سر صحت چنين مقدمه اي توافق وجود داشته باشد،مي توان به نسبي بودن فراشد دريافت متن از جانب مخاطب و يا در دسترس نبودن معنايي يكه و نهايي از متن ؛رسيد...
خوانش و بررسي هر متن بسته به زمان،مكان،دانش و...مخاطب در افقي از معناها و تاويلهاي گوناگون و گاه متضاد در روند و آيند و متغير است.آيا نگاه من به عنوان يك انسان قرن بيست و يكمي با نگاه انسان ايراني 400سال پيش معاصر صفوي به پديده ها يكسان است؟
به نظر من ،مخاطب مجموعه ي نقش جهان در هر لحظه اي از خوانش، آن را تاويل مي كند و من اين تاويل را به مثابه ي بازسازي و بازآفريني متن مي دانم.تاويل پيدا كردن نسبت است بين من مخاطب با متن..
پس به اعتبار چنين سخني مي توان از هر نگاه و منظري به اين مجموعه نگريست و معناهاي متفاوت به دست داد...مي توان مجموعه را با نگاهي ديني به تفسير نشست..مي توان خوانش عرفاني از آن داشت....اقتصادي،اسطوره اي،فمينيستي و از هزاران منظر ديگر مي توان به نظاره نشست و ايجاد پرسش كرد همان گونه كه من ،فرويدي به آن نگاه كردم
البته مي شود با نگاهي كاركرد گرايانه صورت مساله را به نوعي بسيار راحت پاك كرد...مي توان كاركرد استاتيكي مناره در نگهداري و مقاومت ساختمان يا مسجد پيش كشيد...به راحتي از طريق علوم جديد و محاسبات رياضي قابل اثبات است كه وجود مناره براي نگهداري سازه هاي عظيم مسجد حياتي و ضروري است...اتفاقن گفتگو و مناظره ي معمار مسجد شيخ لطف الله و صاحب نظران در خصوص عدم پيدايي مشكل سازه اي براي مسجد بدون مناره نيز موجود است...پس به راحتي تمامي تاويل ها و تعبيرها را مي توان خط بطلان كشيد و گفت ضرورت ساختماني چنين مساله اي را ايجاب كرده يا نكرده است...ليكن فكر مي كنم نيت مولف اصلن مهم نيست...زيبايي اينجاست كه شاملو به كاشيكاري مجموعه لقب موسيقي منجمد مي دهد...
من فكر مي كنم كه شكلهاي معماري فراتر از كاركردهاي ساختماني و بصري خود،بيانگر لایه‌های درونی ذهن و روان فردی یا جمعی ما نیز هستند...مثل هر پديده ي هنري ديگر...مگر اين كه پديدآورنده(معمار)را فردي با ذهنيتي تجريدي و بدون لايه هاي خودآگاه و ناخودآگاه فردي و جمعي بشناسيم...

-- كيان ، Sep 18, 2007 در ساعت 11:54 PM

باسلام
به طور خلاصه چند تا نکته را ذکر می کنم که نظر بزرگترین اساتید فن:
1- مناره در معماری اسلامی و خاصه در مکتب اصفهان (که هر جز بنا دلیل و فلسفه خاص دارد) ، دسته گل (گلدسته) است که به سالک تقدیم می شود که نمادی از پاداش و دعوت مردم است به مسجد.
2- مسجد شیخ لطف الله مسجدی خصوصی خاص شاه و حرمسرا بوده پس نیاز به دعوت عمومی نداشته.
3- مسجد جامع عباسی ، مسجد جامع و محل اجتماع عموم مردم بوده و به همین جهت دارای 4 مناره و با بار دعوت بیشتر برای مردم است.
4- بد نیست گاهی اوقات از چشم سوم هم استفاده کنیم..
5-
چشم دل باز کن که جان بینی
آن چه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلسِتان بینی
چشم دل باز کن که جان بینی
آن چه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلسِتان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد
گردش دور آسمان بینی
آن چه بینی دلت همان خواهد
و آن چه خواهد دلت همان بینی
بی سر و پا گدای آنجا را
سر ز ملک جهان گران بینی
هم در آن پا برهنه جمعی را
پای بر فرق فرقدان بینی
هم در آن سر برهنه قومی را
بر سر از عرش سایه بان بینی
گاه وجد و سماع هر یک را
بر دو کون آستین فشان بینی
دل هر ذرّه را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
هر چه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق حیات در گذری
وسعت ملک لامکان بینی
آن چه نشنیده گوشت آن شنوی
و آن چه نادیده چشمت آن بینی
تا به جایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عین الیقین عیان بینی:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو

-- فقیر حقیر محتاج برحمت خدا ، Sep 21, 2007 در ساعت 11:54 PM

باسلام
به طور خلاصه چند تا نکته را ذکر می کنم که نظر بزرگترین اساتید فن:
1- مناره در معماری اسلامی و خاصه در مکتب اصفهان (که هر جز بنا دلیل و فلسفه خاص دارد) ، دسته گل (گلدسته) است که به سالک تقدیم می شود که نمادی از پاداش و دعوت مردم است به مسجد.
2- مسجد شیخ لطف الله مسجدی خصوصی خاص شاه و حرمسرا بوده پس نیاز به دعوت عمومی نداشته.
3- مسجد جامع عباسی ، مسجد جامع و محل اجتماع عموم مردم بوده و به همین جهت دارای 4 مناره و با بار دعوت بیشتر برای مردم است.
4- بد نیست گاهی اوقات از چشم سوم هم استفاده کنیم..
5-
چشم دل باز کن که جان بینی
آن چه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلسِتان بینی
چشم دل باز کن که جان بینی
آن چه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلسِتان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد
گردش دور آسمان بینی
آن چه بینی دلت همان خواهد
و آن چه خواهد دلت همان بینی
بی سر و پا گدای آنجا را
سر ز ملک جهان گران بینی
هم در آن پا برهنه جمعی را
پای بر فرق فرقدان بینی
هم در آن سر برهنه قومی را
بر سر از عرش سایه بان بینی
گاه وجد و سماع هر یک را
بر دو کون آستین فشان بینی
دل هر ذرّه را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
هر چه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق حیات در گذری
وسعت ملک لامکان بینی
آن چه نشنیده گوشت آن شنوی
و آن چه نادیده چشمت آن بینی
تا به جایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عین الیقین عیان بینی:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو

-- فقیر حقیر محتاج برحمت خدا ، Sep 21, 2007 در ساعت 11:54 PM