رادیو زمانه > خارج از سیاست > ۳۱ سال پیش در چنین روزی > دیدار کانون نویسندگان با آیتالله خمینی | ||
دیدار کانون نویسندگان با آیتالله خمینیسعید بشیرتاش، ابراهیم نبویعرفات: تهران قلب فلسطین شد یاسر عرفات، رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین دیروز وارد تهران شد و با استقبال گسترده حکومت و دولت جدید، گروههای سیاسی و عموم مردم مواجه شد. وی که صبح امروز، ۲۹ بهمن قرار بود در ساعت هشت و نیم صبح برای خواندن فاتحه به مزار شهدا به بهشت زهرا برود، به سبب حضور هزاران تن از مردم تهران در منزل امام برای ملاقات با عرفات، برنامهاش به تأخیر افتاد. به گزارش روزنامه اطلاعات در ساعت نه و نیم، عرفات از پنجرهای که هر روز امام خمینی از آن با مردم دیدار میکرد، با مردم روبهرو شد. فریاد «زنده باد فلسطین» و «پیروز باد انقلاب فلسطین» و «درود بر خمینی، درود بر عرفات» لحظهای قطع نمیشد. عرفات در حالی که دستهایش را به علامت پیروزی بلند کرده بود، درودهای ملت قهرمان فلسطین را نثار ملت ایران کرد. وی در سخنان کوتاهی خطاب به مردم گفت: «شما در مبارزهای عظیم علیه امپریالیسم، صهیونیسم و عامل اصلیاش شاه، پیروز شدید. شما به رهبری زعیم بزرگ امام خمینی کاری غیرممکن کردید. و عاملان مزدور آمریکا و اسرائیل را به وحشت انداختید. شما فاتحانه مردم شرق را شادمان کردید، ولی پیروزی فقط از آن شما نیست، پیروزی مال ما نیز هست. ما نیز در کنار رهبر بزرگ شما امام خمینی احساس پیروزی میکنیم. ما همیشه در کنار ملت قهرمان ایران بودهایم، همچنانکه ملت بزرگ شما با وجود تسلط دیکتاتوری و اختناق ملت مبارز ما را یاری داده است. امروز ما در کنار شما و شما در کنار ما هستید.» احساسات مردم برای عرفات که در کنار امام خمینی ایستاده بود آنقدر زیاد بود که صدای رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین به سختی شنیده میشد. به نوشته باقر پرهام، ياسرعرفات، به روايت روزنامه الحياة، گفته است که در سفر خود به ايران به خمينى پيشنهاد کرده است که «سپاهى از جوانان انقلابى به نام (سپاه پاسداران انقلاب اسلامى) تأسيس کند.» به گفته او «خمينى از اين فکر خيلى استقبال کرد ولى چون نمىخواست کار آموزش اين جوانان را به افسران زمان شاه بدهد، من قبول کردم که ۷۶ افسر فلسطينى براى آموزش واحد نظامى سپاه پاسداران به ايران اعزام شوند.» اين سخن نبايد نادرست باشد. ياسر عرفات، نخستين رهبر سياسى خارجى بود که تنها چند روز پس از ورود خمينى به ايران آمد و مورد استقبال پر شور قرار گرفت. آمدن او به ايران، با آن سرعت، معناى سياسى روشنى داشت: در واقع محور اصلى سياست خارجى ايران، که بعدها با گفته معروف خمينى مبنى بر اينکه «اسرائيل بايد نابود شود» شکل گرفت. در همان تاريخ مشخص شد. اين حرف خمينى تبديل به شعارى شد که هنوز هم آثار آن بر در و ديوار تهران و ديگر شهرهاى کشور باقى است.
شاه را غیابی محاکمه میکنیم آیتالله خمینی در ملاقات با دانشگاهیان پیرامون همبستگی و وحدت کلمه سخن گفت و تأکید کرد رمز پیروزی انقلاب ما وحدت کلمه است. آیتالله خمینی که بعدا بارها و بارها در مورد وحدت کلمه سخن گفته بود، در روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ اولین بار بود که به طور خاص روی این نوع وحدت متمرکز شده بود. آیتالله خمینی گفت: «این وحدت کلمه را خدا ایجاد کرد. من نمیتوانم تصور کنم که یک بشر بتواند یک ملت سی و چند میلیونی را در مدت کوتاهی اینطور همزبان و همقلب بکند. من هم از اول چون این معنا را احساس کرده بودم امیدوار شده بودم نهضتی که ملت به خواست خدا وحدت پیدا کرده است پیروز خواهد شد.» آیتالله خمینی در این دیدار در مورد خاندان پهلوی گفت: «اینها از مغول بدتر کردند، برای اینکه مغول دیگر به فرهنگ ما کار نداشت. مغول آمد چپاول کرد و رفت. اینها پنجاه سال حکومت جابرانه کردند و همه چیزمان را از دست دادیم. خزانه ما تهی شد. جواهرات ما را یک مقدار رضاخان برد و یک مقدار این پسر.» وی افزود: «اموال این ملت را برداشتند بردند خارج و ویلاها درست کردند. در بانکها خصوصاً در بانکهای سویس آنها از اموال ملت زیاد دارند. ما انشاء الله در آتیه نزدیکی در این امر بررسی خواهیم کرد. خود او را میخواهیم، اگر تحویل ندادند محاکمه غیابی میکنیم و اموالی که اینجا دارد مصادره میکنیم. اموالی را هم که در بانکهای خارجی دارد توقیف میکنیم. در هر صورت، آنچه تا حالا شده است با وحدت کلمه شده است و الان ما وارث مملکتی هستیم که نه فرهنگ مستقل و مترقی دارد، نه ارتش مستقل و نه کشاورزی، همه چیز در این مملکت تقریباً بهم ریخته است. از حالا به بعد وقت ساختن این خرابه است...»
پاسخ بنیصدر به چریکهای فدایی خلق ابوالحسن بنیصدر در پاسخ اعلامیهای که چریکهای فدایی خلق در هفته گذشته خطاب به او صادر کردند، نامهای منتشر کرد. اعلامیه چریکهای فدایی خلق نامهای بود به آقای ابوالحسن بنیصدر پیرامون تشکیل کمیتهای جهت هماهنگی و نظارت در استفاده از تجهیزات مصادره شده و تقاضای تعیین نمایندگان مورد نظر برای تشکیل این کمیته. بنی صدر در پاسخ به نامه چریکهای فدایی خلق نوشت: 1. امام هیچگونه پیشنهادی نکردهاند، پیشنهاد را به صورتی که در زیر میآید اینجانب کردهام. وقتی در تلفن نامه را خواندید نادرست بودن مطلب را یادآور شدم. قرار شد تصحیح کنند که نکردهاند. ۲. گفته شد که افراد مسلح در سه ساختمان مستقر هستند و اینجانب برای گردآوری اسلحه در مسجد دانشگاه با نمایندگان این افراد طرف مذاکره قرار گرفتم. ۳. گفتهاند با تشکیل کمیته برای سامان دادن به چگونگی استفاده از سلاحهای مصادره شده موافقند. حق آن است که گفته شده بود در دانشکده فنی اسلحه انبار کردهاند. پیشنهادی که مطرح کردم و پذیرفتند این بود که آن سلاحها تحت نظارت یک هیأت سه نفری به مسجد دانشگاه منتقل شود. ۴. موافق اطلاعی که به اینجانب رسیده است در عمل از اجرای پیشنهاد سرباز زدهاند. به این ترتیب جای تردید نمیماند که نویسندگان نامه مفهوم واقعی انقلاب اسلامی را درک نکردهاند و برخلاف رویه و اخلاق انقلابی مطالب نادرست در خود ذکر کردهاند. این اخلاق و این رویه ادامه عمل در خارج از متن انقلاب اسلامی ایران است. مسئولیت سنگین رهبری انقلاب در این مراحل تعیین کننده با لاقیدی در برابر اینگونه رفتارها هیچ تناسبی ندارد و بدیهی است که رهبری انقلاب نسبت به اینگونه اعمال با قاطعیت واکنش نشان خواهد داد.
همسر سپهبد جهانبینی سکته کرد به گزارش آسوشیتدپرس، همسر سپهبد جهانبینی پس از ورود چهار مرد مسلح به آپارتمان وی دچار سکته قلبی شد و درگذشت. همسایگان گفتهاند چهار مرد مسلح به آپارتمان وارد شده و شوهر او را دستگیر کرده و چشمان او را بسته و برای بردن او دستبند زدند. ژنرال جهانبینی در گارد جاویدان کار میکرد و مردان مسلح از سوی کمیته انقلابی مأمور دستگیری او بودند.
خلق از طریق حزب قدرت را به دست میگیرد جواد مجابی، نویسنده و شاعر ایرانی در مقالهای با عنوان «خلق از طریق حزب قدرت را به دست میگیرد» که در روزنامه اطلاعات ۲۹ اسفند منتشر شد، چنین نوشت: «پس از انقلاب خونین و ظفرمند ملت مبرمترین وظیفه خلق قهرمان، پاسداری و تداوم انقلاب است که جز از طریق تشکیل سازمانی صفوف متنوع مردم، میسر نخواهد شد. از اینروست که «تحزب» در این مرحله تاریخی کشورمان اهمیتی ویژه مییابد.» وی ادامه داد: «اکنون به روزگار ما که انقلاب همه را به میدان نبرد کشیده دو گرایش در زمینه تحزب به چشم میخورد... حزبهای اعلام شده از سوی گروههای روشنفکری که باز ادامه همان تجربههای پیشین البته به گونهای واقعبینانه است، اما هرچه هست عضوی در کار نیست و اگر هست کارآمد نیست. اینگونه حزبهای موسمی شمارشان از پنجاه نیز درمیگذرد و شاید مجموعاً هزارتایی عضو داشته باشند. هر یک از این حزبهای دیگری را قبول ندارد حتی در یک اردو مائوئیست به تروتسکیست میبرد، انور خوجهای به هر دو.» مجابی در ادامه مینویسد: «این گرایشها را فعلاً مردم جدی نمیگیرند، اما مردم چه میگویند؟ و چه میخواهند؟ به گرایش دیگر که از سوی مردم عینیت یافته توجه کنیم میلیونها نفر در راهپیماییها در سراسر کشور در برهه خاصی پیش از انقلاب فروکوبنده ستمگران فریاد برمیداشتند «حزب فقط حزب الله» که نمیشود این فریاد را انکار یا تخطئه کرد، باید دید چرا میگویند «حزب الله» و مقصودشان چیست؟ میپندارم خلق که از حزب بازیهای موسوم که گاه از سوی روشنفکران دولتگرا و زمانی که از سوی دولتمردان روشنفکرنما پیشنهاد میشده سالهاست که دل بریدهاند چرا که حس کردهاند حزب در این کشور پلی است تا عدهای بر دوش رنجور خلق بر این پل پیروزی بگذرند، باید دید چرا میگویند «حزب الله» و مقصودشان چیست؟» مجابی مینویسد: «میدانم که قشرها و طبقات گوناگونی این شعار را فریاد کردهاند باید دانست چه شد که این شعار بر زبان میلیونها نفر جاری شد چرا که شعاری اینهمه توده ربا نمیشود مگر اینکه در اعماق نیازهای توده ریشه عمیق و گسترده داشته باشد.» این نویسنده و شاعر در ادامه میافزاید: «حزب الله به بیان دیگر حزب خلقی بود پناه برده به معنویت درست در روزگاری که رژیم سابق معنویت را تباه کرده بود حزبی بود که صفوف مختلف العقیده توده را متحد میکرد در روزگاری که رژیم به سلاح تفرقه و توطئه متوسل شده بود. رژیم به حزب الله نمیتوانست انگ وارداتی بزند، خرابکارش بشمرد، تحریک شده از سوی رژیمی بیگانهاش تلقی کند. رژیم در برابر حزب الله حزب مردم بیدفاع بود، بیدفاع ماند و عاقبت با هجوم نهایی خلق مبارز در هم شکست و نابود شد، اما واقعیت این است که مردم از درون صفوف انقلابی خود نیازی به تشکل حزب الله که همان حزب خلق است دارند حزبی که اکنون و آینده را بسازد، حزبی که تجربه نهضت و ایمان انقلابی را تداوم بخشد.» مجابی در ادامه مینویسد: «در واقع حزب الله حزبی با الگوی خاص، حزبی با تشکیلات معین نبوده است مجاهدی کبیر برخاسته از اعماق ملت، آشنا با درد توده، زحمتکش زیر ستم، با قاطعیت پیامهایش خلق نفور از استبداد و استعمار را به میدان مبارزهای کشاند که از کودکان کوی تا پیران مسندنشین، زنان خانه، جوانان سربازخانهها، مردان ادارات، کارگران کارخانهها، نوجوانان مدرسهها همه و همه زیر پرچم خونفشان آزادیخواهی به میدان مبارزه آمدند، از ایثار جان و مال پروا نکردند تا جغد کور استبداد را دربدر کردند و دشمنان خلق را نابود کردند.» در ادامه مقالهی مجابی آمده است: «جمهوری دمکراتیک اسلامی برای تحقق آرمانهای خود به سازمانها، تشکیلات و اتحادیهها و سندیکاهای مردمی نیاز دارد تا پیوندهای واقعی حکومت با مردم را بر پایهای دمکراتیک استوار سازد ـ طبیعتاً فرزندان برگزیده خلق از سوی سندیکاها اتحادیهها سازمانهای ملی از طریق انتخابات راه خود را به مرکز رهبری جمعی خواهند گشود و وظایفی را که نیازهای جامعه بدانها محول کرده انجام خواهند داد. البته در این راهیابی از اعماق توده به سطح رهبری جمعی باید همه چیز از مسیر حزب خلقی و سازمانهای دمکراتیک حزب گذر کند. حزبی که در واقع پاسدار انقلاب ادامه دهنده راه انقلاب، پدید آورنده اتحادی یگانه بین دولت و ملت است. این دولتی است که دائماً از ملت نیرو میگیرد و حاصل فکر و عملش در ارتباط با مصالح ملت به مردم بازمیگردد.» مجابی مینویسد: «در واقع دولت و ملت ترکیبی یگانه میشود که حزب ارکان به پا دارنده آن است. حزبی که مردم آن را ساختهاند و دولت مظهر آن و عامل اجرای خواستهها و تمایلات دموکراتیک خلق است. در این تشکل نه تنها به رهبران برگزیده بلکه به همه ملت نیاز میافتد اما بار عمده بر دوش رهبرانی است که اکنون کمابیش در کشاکش انقلاب کارایی و لیاقت خود را برای خدمت به خلق محروم نشان دادهاند. این سرشته در هر سازمان و گروه اکنون مشخص شدهاند. گرچه ممکن است در این مرحله پارهای کسان جامع عاریتی آزادیخواهی و انقلابی نمایی بر تن داشته باشند و در صفوف رهبری رخنه کنند اما دروغ بیفروغ است و ملت هشیار و خلق پیکارگر را توان آن هست که دشمنان خلق را در هرجا و در هر محله بشناسد و فرو کوبد.» مجابی در پایان مینویسد: «در این رهگذر آموزش باید به طوری بنیادی دگرگون شود این را آموزگاران انقلابی و شوراهای آنان بهتر از هرکس و هر دولتی تشخیص میدهند. فرهنگ باید در خدمت اعتلاء ذهن توده قرار گیرد و پاسدار موازین انقلابی و ملی باشد. روزنامهها، رادیو و تلویزیون به عنوان زبان و قلم ملت باید در دست کسانی باشد که شائبه همکاری با استبدادیان و همدلی با اختناق نام آنان را آلوده نکرده باشد. این را خدمتگذاران واقعی هرکدام از این سازمانها و حوزهها بهتر میدانند و بهتر میتوانند در تحقق آن بکوشند. سازمانهای استبدادی را در هم بشکنیم و سازمانهایی پی افکنیم که جز برای خلق و با نظارت کامل خلق پدید نیامده باشد و این میسر نخواهد شد مگر در حزب خدایی خلق سنگرهای خود راه آیندهای روشنتر گسترش دهیم.»
بنی صدر: فیلسوف السلاطین در اتم هم نابغه بود! ابوالحسن بنیصدر، مشاور اقتصادی امام خمینی دیروز در اجتماع کارکنان انرژی اتمی ایران پیرامون انرژی و مسایل مربوط به آن سخن گفت و افزود: «آیا صحیح است ما نفت و گاز خود را به کشورهای صنعتی بفروشیم و به جای آن سانترال اتمی بخریم؟ در ایامی که شاه سابق شخصی به نام اکبر اعتماد را برای ایجاد مرکز اتمی مأمور کرد، مدعی بود که ما از پیش داریم تدارک روزی را میبینیم که نفتمان تمام شود که در سال ۱۹۹۵ میلادی است شنیدهام. بودجه هنگفتی سانترالهای اتمی در نظر گرفته شده بود و تنها در ظرف این پنج سال هفت میلیارد دلار برابر پنجاه میلیون تومان در این بخش خرج شد و البته قسمت مهمی از آن هم حیف و میل شد و صرف خوشگذرانیها گردید بدون آنکه در مورد منابع کانی ما و یا مقدار سرمایه لازم برای استخراج انرژی اتمی تحقیق شود. حالا این سوال پیش میآید که آیا تولید انرژی از نفت بیشتر مقرون بصرفه است یا از اتم؟» بنیصدر آنگاه ضمن اشاره به مسأله انرژی اتمی و زبالههای اتمی ناشی از آن گفت: «شاه سابق ایران و انور سادات پذیرفته بودند که زبالههای اتمی کشورهای اروپایی را در کشورهای ما دفن کنند. برای دفن این زبالهها معدن نمکی به وسعت هشتصد کیلو متر مربع لازم است. تازه با توجه به خطر عظیمی که زبالههای اتمی دربر دارند و با توجه به هزینههای سنگین استفاده از انرژی اتمی که البته در اینجا شامل ساختن ساختمانهای جور واجور مثل مهمانسراها، عشرتکدهها و مجالس رقص شکم شده و تمام لوطی خور شده و حقوقهای گزافی که به اسم اتم تمام شده است.» بنیصدر ادامه داد: «شنیدهام در اینجا بیجهت حقوقهای گزاف میدادهاند. مثل جاهای دیگر چه دلیلی دارد که یک نفر دیپلمه در اینجا چهارده هزار تومان بگیرد و یک دیپلمه در روستا ماهی ششصد تا هفتصد تومان؟ و به چه دلیل همین دیپلمه ۱۵۰ برابر یک کارگر مزد بگیرد؟ فکر نمیکنم رییس سابق شما به اندازه یکدهم آنچه به ناحق میخورد کار کرده باشد. هیچ دلیلی ندارد که یک مرکز اتمی ماهی صدو پنجاه هزار تومان پول تاکسی بار هوایی بدهد و پانصد هزار تومان بودجه سری داشته باشد در اتم اگر سری هست چه ربطی به پول دارد رییس سازمان اتم بودجه سری می خواسته چه کند؟» در اینجا بنیصدر از حضار سوال کرد شنیدهام به شما هم حقوق و مزایای اضافی میدادند بعد میگفتند یک مقداریش را برگردانید درست است؟ کارکنان سازمان یکصدا تایید کردند. بنیصدر ادامه داد: «اصلاً چه معنی داشت که سازمان اتمی زیر نظر مستقیم شاه سابق باشد لابد طبق همان اصلی که یک موقع گفته بودند: «شاه همه چیز بلد است!» یک زمانی «رضا علومی در مجلس گفته بود من در فلاسفه دنیا هیچکس را مثل شاه ندیدم پس پیشنهاد میکنم به شاه لقب (فیلسوف السلاطین) را بدهیم. که البته رییس وقت مجلس گفت بیا پایین و گرنه میگویند شاه ما دیوانه است. بنیصدر با تکیه بر آمار و ارقام ثابت کرد که فروش نفت در قبال خرید «سانترال های اتمی، احمقانه بوده در حالی که خودمان غیر از نفت منابع انرژی دیگری چون گاز داریم که در خوزستان به طرز اسفانگیزی در حال سوختن است و مردم در این میان شاهد جهنمی بودهاند که کمپانیهای نفتی برای آنها ساختهاند.» بنیصدر اضافه کرد: «باید در بودجه دولت انقلاب سهم بسیاری به تحقیق و تعلیم و تربیت داده شود همانطور که ۴۰ درصد بودجه دولت الجزایر سهم آموزش و پرورش است ما تا وقتی از وابستگی فرهنگی و اقتصادی آزاد نشویم مستقل نخواهیم شد. غربزدگی را شاه و دستگاه او ترویج میکردند. بدین معنی که وسیلهای را جلوی شما میگذاشتند و شما فقط مأمور فشار دادن دکمه آن بودید حال آنکه اگر آن را در برابر شما گذاشتند و گفتند آن را بفهمم و مانندش را بساز و امکاناتش را به شما دادند آن دیگر غربزدگی نمیشود.»
تبریز: آوردگاه انقلاب و ضد انقلاب دکتر رضا براهنی مطلبی به انگیزه واقعه ۲۹ بهمنماه تبریز نوشت. در این مطلب نوشته شده است: نخستین صفحه انقلاب امروز ایران، در قم نوشته شد نخستین فصل آن در تبریز، فصول دیگر آن در سراسر شهرهای ایران و انقلاب باید ادامه پیدا کند تا فصول بعدی آن نگاشته شود. وقتی که ترکیب اصلی انقلاب سیمای واقعی خود را در تبریز نشان داد، دژ اصلی دژخیم یعنی ارتش شکاف برداشت. سرباز پادگان تبریز حاضر نشد به روی مردم مسلسل بکشد. روزنامههای غربی به ویژه روزنامههای آمریکایی که مدام از ایران تحت تسلط شاه به عنوان جزیره ثبات سخن میگفتند نوشتند که رژیم شاه ترک برداشته است و شاه دچار بحرانی شده است که هنوز روشن نیست که آیا از آن جان سالم بدر خواهد برد یا نه. گرچه فصلهای بعدی نشان داد که شاه از این مهلکه و مهلکههای دیگر جان سالم بدر نبرد، لکن در همان زمان ضد انقلاب دست به کار شد ارتش از جاهای دیگر به طرف تبریز سرازیر شد هلیکوپترهای شاه آسمان تبریز را اشغال کردند تبریز صدها کشته داد و بدین وسیله این سابقه درخشان را هم بر کلیه سوابق انقلابی خود افزود. واقعه بیست و نهم بهمنماه تبریز از این نظر مهم است که ترکیبی که در ساخت انقلابی آن عیان شد ـ یعنی ترکیبی از جوانان کارگر، دهقان، بازاری، دانشآموز، دانشجو ـ بعدها به ویژه بعد از جمعه سیاه، و به خصوص در روزهای بعد از ورود حضرت آیتالله خمینی به ایران و در مبارزه علیه رژیم بختیار و از همه بالاتر در هفته انقلاب شکل منسجم و قدرتمند خود را در برابر تاریخ عرضه کرد. انقلاب ایران، انقلابی است جوان و متعلق به جوانان. این جوانان شکست دو انقلاب ناکام ایران را نادیده گرفتند و چه بسا که از ماهیت آن انقلابها اطلاعی هم نداشتند ـ و تمام پادگانهای رژیم را تحت سلطه خویش درآوردند. اینک وظیفه تحقق بخشیدن بر کلیه درخواستهای دو انقلاب قبلی و وظایف اصلی انقلاب کنونی پیش روی جوانان ماست ترکیبی است ناموزون و از فاصلههای مختلف زمانی برگرفته شده و در کنار هم چیده جوانان ما، انقلابیون ما قدرت آن را دارند که این ترکیب ناموزون را با نیروی انقلابی خود به بنایی سراسر موزون تبدیل کنند.
دیدار کانون نویسندگان با امام خمینی آیتالله خمینی در دیدار با کانون نویسندگان ایران، گفت: «با وحدت خود به رضا خانهای دیگر مجال ندهید.» دیروز گروهی از اعضاء کانون نویسندگان ایران با امام خمینی رهبر انقلاب دیدار کردند. نخست پیام کانون دکتر باقر پرهام، عضو هیأت دبیران کانون قرائت شد در پیام آمده است: حضرت آیتالله امام خمینی، برای کانون نویسندگان ایران فرصتی مغتنم است که پیروزی انقلاب ایران را به حضور آن بزرگوار به عنوان رهبر مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری ملت ایران تبریک بگوید. حضرت آیتالله به خوبی آگاهند که در سالهای سیاه دیکتاتوری بر اهل قلم ایران همانند دیگر قشرهای ملت چه گذشته است. اغلب همین نمایندگان که اکنون افتخار حضور دارند ممنوعالقلم بوده و به جرم آثار قلمی کم و بیشی که توانستهاند منتشر کنند بارها و در طی سالیان دراز زندانی شده و انواع سختیها و محرومیتها را تحمل کردهاند. کانون نویسندگان ایران به منظور مقابله با کنگره فرمایشی نویسندگان و شاعران ایران که رژیم منفور پهلوی در اواخر سال ۱۳۴۶ قصد برگزاری آن را داشت و برای تحریم آن در آغاز سال ۱۳۴۷ تشکیل شد. این کانون که افراد آن دارای عقاید سیاسی و اجتماعی گوناگونند دفاع از آزادی بیان و عقیده و مخالفت با هرگونه سانسور را هدف اساسی خود قرار داد تا بتواند به تعاطی آزادانه عقاید و افکار و رشد و غنای فرهنگ در جامعه ما کمک کند. تشکیل این کانون از آغاز با مخالفت شدید رژیم جابر پهلوی روبهرو شد و فعالیت کانون با دستگیری و حبس برخی از اعضاء و گردانندگان آن و با ادامه مخالفت دستگاههای اختناق عملاً طی سالها متوقف ماند. از خردادماه ۱۳۵۶ که دوران تجدید فعالیت اخیر کانون است ما نویسندگان کوشیدیم تا به سهم خود با انتشار نامهها و بیانیهها و با ایجاد مجامع عمومی و سخنرانیها فریاد اعتراض ملت ایران بر ضد رژیم جنایتکار پهلوی را منعکس کنیم. البته در این راه با مخالفت شاه و اذیت و آزار ایادی اختناق آن روبهرو شدیم چندان که بسیاری از دوستان ما مورد ضرب و شتم و بازداشت قرار گرفتند و کانون اجازه فعالیت نیافت. حضرت آیتالله ما اعتقاد داریم که مبارزات نویسندگان در جهت افشاگری جنایات سانسورچیان و مخالفت با عوامل اختناق فرهنگی و دفاع از آزادی اندیشه و بیان جزیی از مبارزات اصیل ملت و گام کوچکی از جانب اهل قلم در همگامی با انقلاب شکوهمند مردم ایران به زعامت آن حضرت بوده و برای آنکه این انقلاب به هدفهای نهایی خود برسد و شرایط انقلابی برای رشد و اعتلای فرهنگی جامعه ما هرچه بیشتر فراهم آید وظیفه ماست که همگام با ملت آزادیخواه ایران همچنان با هرگونه سانسور و اختناق فکری مبارزه کنیم. رجاء واثق داریم که در این راه از حمایت آن حضرت برخوردار خواهیم بود. جدایی روشنفکران از روحانیون امام خمینی در پاسخ تهنیت اعضاء کانون نویسندگان ایران فرمودند: «من از چیزهایی که در این نهضت یافتم روبهرو شدن با عده تازهای بود که تاکنون ندیده بودم. ما را از هم جدا کرده بودند، قشرها را از هم جدا کرده بودند روحانیون را از روشنفکران و از طبقات متفکر جدا کردند آنها را با هم در صف مقابل قرار دادند و این کوشش برای این بود که استعمار بتواند ذخایر ما را ببرد که قشرهای روشن ملت را قشرهای کارآمد ملت را آنها را که میتوانند در برابر اجانب ایستادگی کنند عقب بزنند تا آنها مجتمع نباشند و متفرق باشند در دو جناح مخالف یاشند. کوشش کردند و به آمال خود رسیدند. روحانیون را در نظر شما طبقه نویسنده متفکر طوری قلمداد کردند که شما حاضر نبودید از آنها یادی کنید و آنها هم حاضر نبودند از شما یاد کنند. تکلیف بزرگی کردن به گردن شما نویسندگان است. قلم شما را شکسته بودند اما حالا آزاد است. در راه نشر تعالیم اسلامی کوشش کنید، اگر وحدت اسلامی نمیبود اجتماع اینهمه اقشار ممکن نبود. الان از کودک تا پیر در این نهضت سهیم هستند، همه با هم آزادی و استقلال را طلب میکنند، ما جمهوری اسلامی را با تکیه به آراء عمومی به دست میآوریم. آزادی و استقلال را به دست میآوریم. گاهی در دانشگاه تشنجاتی واقع میشود، اگر این تشنجات ناآگاهانه باشد جهالت است، اگر آگاهانه باشد خیانت است. امروز روزی نیست که ما با حمله به مراکز عمومی یا خصوصی نهضت را آلوده کنیم. باید همه با هر مسلکی که داریم تحت یک لوا مجتمع بشویم و اگر مجتمع نشویم همه را از بین خواهند برد. من در پاریس که بودم آدمهایی میآمدند گاهی آدمهای شریفی هم بودند به من پیشنهاد میکردند که آرام آرام عمل کنیم مثلاً به انحلال مجلس اصلاحات مختصر یا چیزهایی از این قبیل رضا بدهیم، من به آنها پاسخ میگفتم: شما تضمین میکنید نهضتی را که الان روشن شده وقتی خوابید دوباره روشن شود؟ تضمین میدهید که رژیم شاه اگر یک قدم عقب رفت دوباره نیاید جلو؟ جواب میدادند تضمینی در کار نیست. میگفتم اگر الان تمام مقاصدمان را بگوییم مطلب نهاییمان را عرضه کنیم بهتر است و آن نفی رژیم منحوس شاهنشاهی است، ما میخواهیم مستقل باشیم نه طرف راست، نه طرف چپ، اگر بخواهید مملکت مستقل باشد افکار متشتت را کنار بگذارید بیائید با هم این بار را به منزل برسانیم. الان مملکت آشفته است. مملکت عقب مانده است، ارتش، اقتصاد، فرهنگ، نیروی انسانی ما را از بین بردند، کاری کردند که فکر استقلال به ذهن ما نمیآمد، خیلیها فکر نمیکردند که شاه از بین برود دست آمریکا را بتوان کوتاه کرد، پیغامها دادند، تشرها زدند و من به هرکس که آمد و پیشنهاد آرامش و اصلاحات تدریجی را داد گفتم این یک تکلیف خدایی است، اگر در راه این تکلیف الهی کشته شوم بدان عمل کردهام و اگر پیش ببرم باز هم بدان عمل کردهام. وحدت امروز رمز پیروزی ماست، اگر وحدت کلمه را از دست بدهید به شما حمله خواهند کرد و یک رضا خان دیگری را در هر شرایطی سر کار خواهند آورد و باز همان آش است و همان کاسه، این را بدانید که ما خیرخواه شما هستیم، اسلام خیرخواه شماست، با اسلام آشتی کنید. اعضاء کانون نویسندگان که در این دیدار حضور داشتند عبارتند از: خانم سیمین دانشور، محمد قاضی، غلامحسین ساعدی، شیخ مصطفی رهنما، منوچهر هزارخانی، باقر پرهام، سیاوش کسرایی، نعمت میرزاده، جمال میرصادقی، فریدون تنکابنی، اسماعیل خویی، محمدعلی سپانلو، محسن یلفانی، جواد مجابی، بزرگ پورجعفر، مختاری، فریدون فریاد، اسفندیار فرد، جلال سرفراز. باقر پرهام درباره این دیدار نوشته است: «آمدن عرفات به مدرسه رفاه براى ديدار با خمينى مصادف با روزى بود که هيأتى بيست نفره از کانون نويسندگان ايران نيز به ديدار خمينى در همان محل رفته بود. من خلاصهاى از جريان اين ديدار را حدود چهارده سال پيش در يک سخنرانى در پاريس براى مردم شرح دادهام که منتشر هم شده است. اين ديدار به پيشنهاد يکى از اعضاء کانون، همان شاعرى که سالها قبل لقب «امام» را به خمينى داده بود، انجام گرفت و خود آن شاعر در واقع واسطه و ترتيب دهنده اين ديدار بود.» پرهام ادامه میدهد: «اين جبهه علاوه بر همه اينها، از حمايت سابقهدارترين تشکيلات سياسى کشور، يعنى حزب توده، که رهبران و کادرهايش به تدريج از خارج بازمىگشتند و دفتر و دستک خود را در خيابان ۱۶ آذر، جنب دانشگاه تهران، به راه مىانداختند نيز از همان روزهاى نخست تأسيس نظام تازه برخوردار گرديد. حزب توده فکر اولويت مبارز با امپرياليزم ـ يعنى آمريکا ـ را پيش نهاد و کوشيد تا با نفوذ در ديگر سازمانها و دستههاى سياسى ـ که تجربه بعدى نشان داد داخل همه آنها از عوامل «نفوذى» مؤثرى برخوردار بود ـ همگى آنها را از محور اصلى مبارزه براى استقرار دموکراسى و اولويت دادن به تحکيم پايههاى يک جبهه غير مذهبى در برابر هجوم بىامان ملايان و نيروهاى مذهبى منحرف کند.» پرهام مینویسد: «در اين راه، علاوه بر حزب توده، حزب تازه تأسيس محمود اعتمادزاده (بهآذين)، موسوم به «حزب دموکراتيک مردم ايران» نيز سرانجام در کنار حزب توده قرار گرفت. تودهاىها، اعتراضهاى ما به حملهها و هجومهاى فاشيستى به مطبوعات و کتابفروشىها و روشنگرىهاى ما در راه دفاع از آزادى بيان و تجمع را بهانه قرار دادند تا دعوایى را درون کانون نويسندگان به راه بيندازند.» باقر پرهام ادامه میدهد: «کوشش ما به جایى نرسيد و بر اثر ايستادگى ما بر سر آرمانهاى دموکراتيک و پافشارى تودهاىها بر سر کشاندن پاى کانون به دعواهاى سياسى و راندنش به سمت هوادارى بىچون و چرا از هدفهاى ملايان و رهبر مذهبى، سرانجام هيأت دبيران کانون، پنج تن از عناصر سرشناس تودهاى در کانون را اخراج کرد. تصميم هيأت دبيران در مجمع عمومى مورد تائيد قرار گرفت. در نتيجه جمعى حدود ۳۰ تن از اعضاء تودهاى کانون همراه با آن پنج تن اخراج شده از کانون رفتند.» وی در پایان مینویسد: «بارى، با حمله و هجوم حزباللهىها و افراد وابسته به کميته محلى دانشگاه به محل کانون در کوچه مشتاق در خردادماه و با اعدام سعيد سلطانپور پس از حادثه هفت تير، ديگر محل کانون براى هميشه بسته شد و اعضاء اصلى هيأت دبيرانش (چهار تن باقى مانده) نوعى زندگى نيمه مخفى و در به درى را آغاز کردند. پس از چندى، از چهار تن اعضاء اصلى هيأت دبيران کانون، دو تن، يعنى آقايان ساعدى و يلفانى، به خارج از کشور رفتند. من ماندم و احمد شاملو و شب يلداى اختناق مذهبى آخوندها که تازه آغاز مىشد و هر دم بر سوز سرما و سياهى ظلمتش افزوده مىگرديد.» |