رادیو زمانه > خارج از سیاست > سی سال پیش در چنین روزی > سقوط پادشاهی مشروطه، پیروزی انقلاب اسلامی | ||
سقوط پادشاهی مشروطه، پیروزی انقلاب اسلامیسعید بشیرتاش، ابراهیم نبویفرماندهان ارتش، دستورات نخست وزیر را اجرا نمیکنند شب گذشته، تیمسار ربیعی، فرمانده نیروی هوایی دستورات بختیار مبنی بر بمباران انبارهای اسلحه را اجرا نکرد. ساعت شش صبح ۲۲ بهمن بختیار به وی تلفن کرد و بار دیگر گفت مرکز آموزش دوشان تپه و مسلسلسازی و اداره تسلیحات ارتش را بمباران کنید. ولی ربیعی جواب داد که با این وضعیت که همافران مسلح شده و در پشت بام و ساختمان پست نیروی هوایی موضع گرفتهاند، نیروی هوایی قادر به هیچگونه عملی نیست. ربیعی در دادگاه گفت که از ۱۸ بهمن به انقلاب پیوسته بوده است. وی در مورد علت پیوستنش به انقلاب میگوید: «من دیدم که بختیار میگوید میخواهم از طریق قانون اساسی، جمهوری اعلام کنم و آقای مهندس بازرگان هم میخواهد جمهوری اعلام کند. پس فکر کردم نتیجه یکی است و چرا کاری کنم که منجر به خونریزی شود. نبایستی از دولت بختیار پشتیبانی کنم...» وی توسط خلخالی تیرباران شد. تلاش رحیمی و بدرهای برای پیدا کردن خسروداد، جهت استفاده از هوانیرو برای حمایت از مسلسلسازی در تمام شب بینتیجه میماند. خسروداد ناپدید شده بود و سرتیپ اتابکی، معاون وی نیز دستور را اجرا نمیکرد، تا اینکه مسلسلسازی نیز در ساعت هشت صبح به تسخیر انقلابیون درآمد. خسروداد چند روز قبل در دیداری با آیتالله طالقانی اعلام همبستگی با انقلاب کرده بود. وی چند ساعت بعد خود را به ستاد آیتالله خمینی در مدرسه رفاه معرفی کرده و بازداشت میشود. وی چهار روز بعد از معرفی خود اعدام شد. تیمسار مقدم همان شب به بختیار گفت که نمیتواند دستور بختیار را در آن آشوب شهر اجرا کند. خصوصاً اینکه ساواک منحل شده است و وی نتوانسته هیچیک از کارکنان ساواک را پیدا کند. تیمسار نشاط، رییس گارد نیز هیچ نیرویی در اختیار وی قرار نمیداد. سرلشگر نشاط، فرمانده گارد میگفت که «گارد جاویدان مأموریت مخصوص دارد.» به نوشته قرهباغی عدم همکاری گارد جاویدان و دیگران به علت همبستگی پنهانی آنها با «کمیته امداد امام» بود. تیمسار مقدم پس از همکاری کوتاهی با دولت موقت توسط خلخالی اعدام میشود. تیمسار نشاط نیز اعدام میشود. ارتشبد قرهباغی نیز در کتاب خود میگوید تنها چیزی که برای وی مطرح نبود درگیری با مردم بود. وی از معدود فرماندهانی بود که موفق به فرار شد. بدین ترتیب برنامه بختیار برای مقاومت در برابر انقلاب شکست خورد.
جلسه شورای فرماندهان با توجه به درگیریهای صورت گرفته در روز ۲۱ بهمن، تیمسار قرهباغی که به شدت از دخالت ارتش در درگیریها اجتناب میکرد، فرماندهان نیروهای مسلح را برای تشکیل جلسه شورای عالی نیروهای مسلح دعوت کرد. این جلسه در ساعت ده و نیم صبح امروز و با حضور ۲۷ فرمانده و مسئولین سازمانهای نیروهای مسلح تشکیل میشود. عدهای تصمیم برای تشکیل این جلسه را از روز پیش از آن میدانند و میگویند که در دیداری که ارتشبد قرهباغی در روز ۲۱ بهمن با مهندس بازرگان داشت برگزاری این جلسه مورد موافقت قرار گرفت. خود تیمسار قرهباغی نیز میگوید از همان زمان که اعلیحضرت فرموده بودند مواظب باشید فرماندهان دیوانگی نکنند و خونریزی نباید بشود و راه حل این بحران راه حل سیاسی است، مسایلی از قبیل کودتا یا گرفتن و کشتن مطلقاً مطرح نبود. چنین صحبتهایی اصلاً پیش نمیآمد. در روز ۲۲ بهمن قضیه تمام شده بود. چنین صحبتی نه مطرح بود و نه مقدور بود. بختیار میگوید که چنین جلسهای کار مشترک قرهباغی و فردوست بود. و بر این باور بود که ارتش به وی خیانت کرد. مذاکرات شورای عالی ارتش برای اعلام بیطرفی از خاطرات ارتشبد قرهباغی برگرفته شده است. در این جلسه تیمساران رحیمی، طوفانیان و آذربرزین شرکت نکردند. تیمسار قرهباغی میگوید سپهبد رحیمی در جلسه شورا شرکت نداشت، چون: «...وقتی سپهبد رحیمی وارد دفتر شد، اظهار نمود تیمسار! آقای نخست وزیر تلفن زده مرا خواستهاند، اجازه بدهید من بروم به نخست وزیری. گفتم فکر میکنم بهتر است در شورای فرماندهان، اول تیمسار وضعیت فرمانداری نظامی و شهربانی را تشریح کنید و بلافاصله بروید نزد نخست وزیر. اظهار نمود گویا نخست وزیر خیلی عجله دارد، تیمسار در جریان وقایع هستید که وضع شهربانی و فرمانداری نظامی به کلی مختل گردیده. گفتم بسیار خوب پس فوری بروید نخست وزیری.» قرهباغی مینویسد: «پس از اعلام رسمیت جلسه اظهار کردم: با توجه به تشدید وضع بحرانی کشور و نیروهای مسلح، امروز صبح پس از بررسی وضعیت کلی نیروها با سپهبد حاتم، جانشین و سپهبد فیروزمند، معاون ستاد، لازم دیدیم تیمساران را دعوت کنیم که در یک شورای ستادی، هر یک از فرماندهان ضمن تشریح آخرین وضعیت خصوصی نیروهای مربوطه، اشکالات و نظراتشان را بگویند تا ستاد و فرماندهان در جریان حوادث و وقایع قرار گرفته و درباره آنها بحث و بررسی شود... فکر میکنم بهتر است من ابتدا به طور خیلی خلاصه کلیات حوادث ۲۴ ساعت اخیر را تشریح کنم.» وی سپس وضعیت نیروهای مسلح و اقدامات انجام شده را توضیح داد. در بخشی از این توضیحات، در حالی که سرلشکر خسروداد نیز در این جلسه حضور داشت، قرهباغی میگوید: «یادآوری میکنم که مسلسلسازی تسلیحات ارتش از نیمه شب دیشب هدف تیراندازی عدهای از مخالفین قرار گرفت. فرمانده نیروی زمینی و فرمانداری نظامی موفق نشدند، عدهای را برای کمک به نگهبانان آنجا و جلوگیری از تجاوز آشوبگران به مسلسلسازی اعزام نمایند. دیشب تا صبح ستاد هوانیروز موفق نشد سرلشکر خسروداد را پیدا کند! من به سرتیپ اتابکی در یگان هوانیروز دستور دادم که عدهای درجهدار به وسیله هلیکوپتر برای کمک به مسلسلسازی بفرستند، ولی موفق به اجرای مأموریت نگردید و در نتیجه برابر اطلاع تلفنی ارتشبد طوفانیان مخالفین در حدود ساعت هشت صبح امروز وارد مسلسلسازی شدند.» تیمسار قرهباغی سپس از سپهبد مقدم خواست که اطلاعات کشور را تشریح کند. مقدم گفت: «به طوری که اطلاع دارید ساواک در واقع منحل شده است. ضمناً من دیشب پس از پایان جلسه شورای امنیت ملی هر چه تلاش کردم نتوانستم هیچ کدام از مأموران ساواک را پیدا کنم. گارد شاهنشاهی هم مأمورانی را که قرار بود در اختیار ساواک بگذارد دیشب نداد...» وی افزود: «تیمساران اطلاع دارند که مدتی است آقای نخست وزیر، سازمان اطلاعات و امنیت کشور را عملاً منحل کردهاند و لایحه انحلال سازمان امنیت هم چند روز پیش از تصویب مجلس گذشت. در حقیقت سازمان امنیتی وجود ندارد و تمام پرسنل این سازمان در سطح کشور بلاتکلیف و سرگردان هستند.» قرهباغی در ادامه میگوید: «در غالب شهرهای کشور و همچنین در تهران مردم در نقاط مختلف به ادارات سازمان امنیت حمله نموده، ضمن غارت وسایل ساختمانها را آتش میزنند. من دستور داده بودم که مسئولین، ادارات را سریعاً تخلیه کرده و مدارک و سلاحهای موجود را جمعآوری نمایند و به نزدیکترین سربازخانه یا ژاندارمری و یا شهربانی ببرند. من خودم که الساعه در خدمت تیمساران هستم بلاتکلیف میباشم و اطلاعاتی بیش از تیمساران ندارم.» سپس سپهبد بدرهای، فرمانده نیروی زمینی ضمن تشریح اوضاع میگوید: «کلیه عدههای موجود نیروی زمینی در تهران و همچنین لشکر گارد در اختیار فرماندار نظامی تهران هستند و نیروی زمینی عده اضافی و احتیاط ندارد که برای کمک در اختیار سازمانها و قسمتهایی که تقاضا مینمایند بگذارد... به سرلشگر نشاط، رییس گارد جاویدان هم مراجعه شد و جواب داد که حق ندارد از یگان گارد جاویدان برای مأموریت فرمانداری نظامی استفاده کند.» وی در پایان گفت: «نیروی زمینی قادر به انجام هیچگونه عملی نیست.» سپهبد ربیعی نیز در سخنانی گفت که به علت حضور نیروهای همافر و هنرجوی مسلح در اطراف محوطه مرکز آمزش هوایی، نیروی هوایی قادر به انجام عملی نیست. پس از سخنان عدهای دیگر از فرماندهان، سپهبد حاتم، جانشین رییس ستاد بزرگ ارتشتاران در سخنانی گفت: «به طوری که تیمساران ملاحظه میکنید با توجه به آخرین وضعیت خصوصی یگانها که فرماندهان نیرو تشریح کردند به عللی که همه میدانیم، ارتش در موقعیت خاصی قرار گرفته است که نیروها قادر به انجام عملی نمیباشند. از طرف دیگر اعلیحضرت تشریف بردهاند و بنا به اظهار نخست وزیر مراجعت نمیکنند.» سپهبد حاتم در ادامه گفت: «ماههاست که امور کشور تعطیل است. آیتالله خمینی خواهان جمهوری است. تمام ملت ایران هم عملاً در این مدت نشان دادهاند که پشتیبان ایشان و خواستار جمهوری اسلامی هستند. آقای بختیار هم با توجه به اظهاراتش در مجلسین و حتا اظهارات دیروز در مجلس سنا و همچنین در مصاحبههایش میخواهد جمهوری اعلان کند، ولی طرفداری در بین مردم ندارد. آنچه به نظر میرسد اختلاف در این است که اعلام جمهوری در کشور به وسیله کی و چگونه صورت بگیرد... پیشنهاد من این است که در این مناقشه سیاسی هم ارتش خود را کنار کشیده و مداخله ننماید.» قرهباغی ادامه داد: «اظهارات و پیشنهاد سپهبد حاتم با توجه به اوضاع بحرانی آن روز کشور و نیروهای مسلح شاهنشاهی و توضیحات فرماندهان نیرو مورد استقبال و تایید فرماندهان و روسای سازمان های نیروهای مسلح و ادارات که در جلسه حضور داشتند قرار گرفت.» قرهباغی میافزاید: «پس از اظهار نظر و بحث چند نفر از جمله سرلشکر خسروداد، فرمانده هواپیمایی نیروی زمینی که طرفدار اعلام همبستگی بودند، سپهبد حاتم اظهار نمود تیمساران به قدر کافی اظهار نظر کردند، اگر ریاست ستاد اجازه میدهید رأی گرفته شود.» رأی گرفته شد و «بیطرفی ارتش» رأی بیشتری از «همبستگی ارتش» آورد. سرانجام پس از دو ساعت و نیم مذاکره «بیطرفی ارتش» به اتفاق آرا مورد تصویب فرماندهان و روسای ادارات و سازمانهای نظامی قرار گرفت. سپهبد حاتم صورتجلسه شورای فرماندهان را پس از امضای کلیه شرکتکنندگان به ارتشبد قرهباغی داد. ساعت در حدود یک بعد از ظهر بود. اعلامیه بیطرفی ارتش به شرح زیر است: «ارتش ایران وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیز ایران را داشته و تاکنون در آشوبهای داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولتهای قانونی این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت ده و سی دقیقه روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تشکیل شد و به اتفاق تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر بیطرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام کند و به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهنپرست ایران بوده و خواهد بود و از خواستههای ملت شریف ایران با تمام قدرت پشتیبانی مینماید.» «با تمام قدرت» را تیمسار مقدم به متن اعلامیه اضافه میکند. فرماندهان نیرو اظهار کردند اقدام شود که زودتر اعلامیه ارتش را از رادیو پخش کنیم تا مردم مطلع شده و از ادامه حمله به سربازخانهها و امکانات نظامی خودداری نمایند. قرهباغی به تیمسار وفا، رییس روابط عمومی ستاد بزرگ میگوید: «من با نخست وزیری تلفنی صحبت میکنم. تیمسار هم با سازمان رادیو تماس بگیرد تا اعلامیه ارتش را هر چه زودتر پخش نمایند. در این موقع که چند دقیقه از ساعت یک بعد از ظهر گذشته بود، قرهباغی به نخست وزیری تلفن کرده میگوید جلسه شورای فرماندهان الآن تمام و تصمیم بر اعلام «بیطرفی ارتش» در مناقشات سیاسی گرفته شد. تیمسار قرهباغی بعدها اعلام بیطرفی ارتش را سبب حفظ ارتش و در نتیجه دفاع ارتش از کشور در جریان حمله ارتش عراق به کشور دانسته و از تصمیمگیری خود در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دفاع میکند.» ارتشبد فردوست مینویسد که تصمیم اعلان بیطرفی یا اعلام همبستگی ارتش روز پیش از آن در دیداری که ارتشبد قرهباغی با مهندس بازرگان و دکتر سحابی داشت گرفته شد و قرهباغی از جلسه مشترک خود با بازرگان به وی تلفن کرده و نظر او را در این باره پرسید. فردوست میافزاید که او موافقت خود را با این کار ابراز داشته و قرهباغی این موافقت را به بازرگان اعلام مینماید. ولی با توجه به اظهارات غیر واقع زیادی که فردوست در کتاب خود دارد از جمله دیدار وی و قرهباغی با ژنرال هایزر در روز ۲۲ بهمن در تهران ـ در حالی که هایزر شش روز پیش از آن تهران را ترک کرده بود ـ و با توجه به آنکه وی کتاب خود را در زندان نوشته است نمیتوان به نوشتههای وی اهمیت زیادی داد.
سقوط تمامی نهادهای رژیم پادشاهی در اجرای دستورات شورای امنیت ملی ، سپهبد بدرهای، فرمانده نیروی زمینی سی دستگاه تانک را به فرماندهی سرلشکر ریاحی در ساعت سه بامداد جهت کمک به مرکز آموزش دوشان تپه روانه میکند. اما در حدود تهران پارس مردان مسلح به نارنجک به این تانکها حمله کرده و موفق میشوند که تعدادی از آنها را آتش بزنند. در این درگیریها تیمسار ریاحی نیز کشته میشود. تنها چند تانک سالم به پادگان برمیگردد. تیمسار قرهباغی میگوید که از درون ارتش این خبر به نیروهای انقلابی رسیده بود و آنها با آمادگی کامل منتظر این تانکها بودند. پس از آخرین طلوع آفتاب بر ایران پادشاهی در ۲۲ بهمن، واپسین ضربههای مرگبار توسط انقلابیون بر نهادهای رژیم وارد گشته و ایران وارد دوران جدید اسلامی و انقلابی خود شد. روزنامه اطلاعات ۲۳ بهمن با اعلام اینکه در حدود ۲۳۵ نفر در زد و خوردهای خیابانی روزهای شنبه، ۲۱ و یکشنبه، ۲۲ بهمن کشته شدهاند، دومین و آخرین روز از درگیریهای خیابانی در تهران را تا سقوط نظام مشروطه پادشاهی گزارش داد.
سقوط آخرین کلانتریها و مرکز پلیس در کلیه نقاط شهر به خصوص مناطق شرقی و شمال شرقی، مردم با استفاده از کیسههای شن و آلات گوناگون سنگرهای خیابانی ایجاد کرده و کم و بیش مسلح نیز بودند. در نخستین ساعات بعد از طلوع آفتاب، خبرهای مربوط به حملات مسلحانه مردم به کلانتریها دهان به دهان گشت. کلانتریهای ۱۲، ۹، ۲، ۱۰، ۱۶، ۱۹ و... سقوط کرده و سلاحها به دست مردم افتاده است. حدود ساعت نه بامداد، قرارگاه پلیس در میدان توپخانه به تصرف مردم درآمد. در حمله به این محل چریکها، پیشاپیش مردم میجنگیدند. در فاصلهای کوتاه قرارگاه به آتش کشیده شد.
سقوط مرکز شهربانی و دستگیری سپهبد رحیمی گروهی از چریکهای مسلح و مردم به سوی میدان ارک به حرکت درآمدند و گروه دیگری برای تصرف کمیته مشترک ساواک و شهربانی و شهربانی کل کشور به این محلها هجوم بردند. در میدان ارک حدود ساعت ده و نیم بامداد، فرستنده قدیم رادیو و کاخ گلستان در محاصره انقلابیون درآمدند. گروهی از چریکهای فدایی خلق، برای ایجاد سنگرهای مطمئن وارد ساختمان روزنامه اطلاعات شدند و در بام روزنامه اطلاعات مستقر گردیدند و از همانجا با کمیته شهربانی درگیر شدند و افراد مسلحی را که در پیرامون فرستنده قدیم رادیو و کاخ گلستان مستقر شده بودند زیر رگبار گرفتند. برخورد شدید انقلابیون با نظامیان و افراد ارتش تلفاتی نیز به بار آورد. کاخ گلستان، فرستنده رادیویی میدان ارک و ساختمانهای کمیته و عمارت مرکزی شهربانی کل، یکی بعد از دیگری به تصرف مردم درآمدند و از جمله تیمسار سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی و رییس شهربانی چند ساعت بعد از امضای آخرین اعلامیهاش به عنوان فرماندار نظامی توسط مردم دستگیر شد و به کمیته موقت امام انتقال یافت. از جمله موفقیتهای بزرگ انقلابیون حمله به مرکز تسلیحات ارتش «صنایع نظامی» بود که پیش از ظهر صورت گرفت. در این حمله مقداری اسلحه به دست مردم افتاد.
سقوط پادگانها در حالی که حمله انقلابیون به پادگان عشرتآباد آغاز شده بود، کلانتری مرکز واقع در خیابان پهلوی سابق و قرارگاه پلیس در شاهرضا، چهار راه کالج و نیز ساختمانهای وزارت کشور و آب و برق به تصرف انقلابیون درآمد و باشگاه شعبان جعفری ـ معروف به شعبان بیمخ ـ به آتش کشیده شد. در پی محاصره پادگان عشرتآباد، کلیه افراد گارد شهربانی به نشانه تسلیم، در حالی که پرچم سفیدی در دست داشتند از پادگان بیرون آمدند، لباسهای خود را کنده و به مردم پیوستند. مردم با ورود به پادگان اسلحههای آن را میان خود تقسیم کردند. این پادگان بین ساعات ۱۰ تا ۱۲ به تصرف مردم درآمد. در همین ساعات، سفارت اسرائیل در خیابان کاخ نیز به تصرف انقلابیون درآمد. مردم پس از تسخیر سفارت اسرائیل آن را ویران کردند. امروز بعد از ظهر نیز بسیاری از پادگانها از جمله حشمتیه، عشرتآباد، عباسآباد، جی، مهرآباد، و ژاندارمری شاهپور توسط مردم تصرف شد.
سقوط پادگان باغشاه انقلابیون از ساعت یک و نیم بعد از ظهر پادگان باغشاه را محاصره کردند. سربازان محافظ بدون اینکه عکسالعملی نشان بدهند درهای پادگان را بستند و تنها به مردم میگفتند که بیطرفند و با کسی کاری ندارند. اما مردم دیرباور ما که بار سنگین تجربههای تلخ تاریخی هنوز بر گردهشان سنگینی میکند، از سربازان خواستند که خودشان را تسلیم کنند. بعد از گفت و شنودهایی که صورت گرفت، سربازان در ضلع غربی باغشاه را روی مردم باز کردند و تعدای اسلحه میان آنها پخش نمودند. اما نگهبان اسلحهخانه با شلیک ناگهانی تیرهای هوایی، مردم را غافلگیر کرد. آنها که اسلحه نداشتند برای حفظ جان خود از صحنه عقب نشستند و درگیری انقلابیون و سربازان پادگان آغاز شد. در همین لحظات چهار فروند هلیکوپتر نظامی نفربر، در محوطه پادگان باغشاه به زمین نشست و به گفته شاهدان عینی تعداد زیادی سلاح و مهمات پادگان را از این محل به پادگان لویزان انتقال دادند. درگیری مسلحانه انقلابیون با نظامیان پادگان باغشاه به طول انجامید. صدای رگبار مسلسل و تفنگ های خودکار، لحظهای قطع نمیشد و ساکنان خانههای اطراف پادگان تمامی امکانات خود را در اختیار انقلابیون میگذاشتند. به آنها آب و غذا میدادند و زخمهایشان را میبستند. بسیاری از جوانان مسلح در پشت بامهای اطراف پادگان تحت حمایت مردم موضع گرفتند و به سوی هدف آتش گشودند. سپس انقلابیون حملات خود را متوجه دبیرستان نظام کردند و پس از یک ساعت سرانجام این مرکز را تصرف کردند و بعد به دلایل نامعلوم دبیرستان نظام به آتش کشیده شد. تا حوالی ساعت سه بعد از ظهر، بخش شمالی و شمال غربی پادگان باغشاه به تصرف انقلابیون درآمد و پیکار برای تصرف بخش جنوبی آن ساعتی بعد ادامه یافت و سرانجام مردم موفق شدند سراسر این پادگان را به تصرف خود درآورند. یک افسر ارشد پادگان حین فرار توسط مردم دستگیر شد. روی هم رفته در جریان تصرف پادگان باغشاه توسط انقلابیون هشت نفر کشته شدند. یک نفر دچار سوختگی شدید گردید و چهار تن نیز زخمی شدند. لازم به یادآوری است که پیش از حمله مردم به پادگان باغشاه، افراد تیپ هوابرد که در شرق باغشاه مستقر بودند، این محل را ترک کرده و گروه وسیعی از آنان نیز به صفوف انقلابیون پیوستند. در حمله به پادگان باغشاه، چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق در پیشاپیش مردم بودند. شایع شد که در گیر و دار نبرد مردم با نظامیان باغشاه، یک سرهنگ به نام «روشی» کشته شد.
سقوط رادیو و تلویزیون انقلابیون متشکل از فداییان خلق و مجاهدین خلق و گروههای مبارز مسلح و گروه وسیعی از مردم از پیش از ظهر ضمن استقرار در خیابان «جام جم» کلیه راههایی را که به مرکز رادیو و تلویزیون منتهی میشد مسدود کردند. این آغاز مبارزه مسلحانهای بود که به تصرف رادیو تلویزیون انجامید. سرانجام بدون اینکه برخوردی میان انقلابیون و نظامیان مستقر در مرکز رادیو تلویزیون پیش بیاید، ساختمان به تصرف مردم درآمد و کارکنان اعتصابی که گروهی از آنان مسلح بودند، این مرکز را اشغال کردند. کارکنان اعتصابی در ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه بعد از ظهر به مرکز رادیو تلویزیون آمدند و در همین ساعت رادیو ایران با قطع برنامه موسیقی با عبارت «هم اکنون صدای راستین مردم و صدای انقلاب به گوش شما میرسد» ارتباط خود را با مردم برقرار کرد. وقتی کارکنان اعتصابی در محل کار خود مستقر شده بودند، تانکها و افراد نظامی، به تدریج این محل را ترک میگفتند، در حالی که تصاویر آیتالله خمینی روی کلیه تانکها به چشم میخورد.
سقوط نخست وزیری دیروز حدود ساعت چهار بعد از ظهر، انقلابیون برای تصرف نخست وزیری، این مکان را به محاصره درآوردند. اعلام شد که بختیار محل نخست وزیری را ترک کرده است و در نتیجه گروههای چریکی و مردم بدون برخورد یا حادثهای، کاخ را اشغال کردند. افراد گارد نخست وزیری که در این ساختمان بودند، بدون هیچگونه مقاومتی تسلیم شدند و به انقلابیون پیوستند.
سقوط مجلس امروز بعد از ظهر مجلس نیز به تصرف انقلابیون درآمد. گروهی از مردم هیجان زده که از شوق پیروزی بر استبداد فریاد میزدند، مسلحانه به سوی مجلس شورای ملی حرکت کردند، تا این دژ دیگر استبداد را که گروهی ناجوانمردانه آن را برای مدتها در ید اختیار داشتند، دوباره به ملت بازگردانند. هنگامی که این گروه به مجلس رسیدند، سربازان مستقر در مجلس با آگاه شدن از قصد انقلابیون به مقاومت برخاستند و شروع به تیراندازی کردند. شلیک تیراندازی از دو سو ادامه یافت و سربازان بعد از ۴۵ دقیقه مقاومت در برابر مردم شکست خوردند و سرانجام مجلس را به مردم واگذار کردند. انقلابیون هنگامی که وارد مجلس شدند به دلیل نفرت و انزجار شدید خود از نمایندگان قلابی مردم و مزدور عوامل استبداد آنچنان به خشم آمده بودند که قصد داشتند تالار و کتابخانه مجلس را آتش بزنند. اما عدهای مانع شدند.
دستگیری مقامات رژیم گذشته نیروهای انقلابی بدون درگیری زیادی پادگان جمشدیه را تسخیر کردند. در زندان این پادگان مقامات سابق رژیم که توسط دولتهای قبلی بازداشت شده بودند به سر میبردند. با باز شدن درهای زندان، مقامات پیشین حکومت نیز در صدد فرار برآمدند. چریکهای فدایی خلق که در این حملات دست داشتند، در پی بازداشت دوباره این زندانیان بودند. اکثر مقامات پیشین از جمله نصیری، روحانی و آزمون در هنگام فرار به دست نیروهای انقلابی و چریکی دستگیر میشوند. روزنامه اطلاعات زیر عنوان «خبرنگار اطلاعات نیکپی را دستگیر کرد» چگونگی دستگیری نیکپی توسط خبرنگار خود را مینویسد. بعضی دیگر از مقامات سابق رژیم مانند داریوش همایون و مهدوی موفق به فرار میشوند. تعداد زیادی از مقامات کشوری و لشکری نیز امروز بازداشت شدند.
آخرین ساعات نخست وزیری بختیار شاپور بختیار از آغاز صبح امروز منتظر دریافت گزارش تیمسار قرهباغی در مورد اجرای دستوراتش در شورای امنیت ملی مبنی بر مقابله با انقلاب بود. وی در ساعت شش بامداد به تیمسار ربیعی، فرمانده نیروی هوایی تلفن کرده و بار دیگر دستور بمباران اسلحهخانهها را داد. ربیعی به وی میگفت که امکانپذیر نیست. در ساعات پایانی شب گذشته نیز تیمسار مقدم که مسئول دستگیری رهبران انقلاب بود چنین جوابی به وی داد. تیمسار نشاط، رییس گارد نیز از دادن نیرو به ساواک و فرمانداری نظامی خودداری کرده بود. از دفتر بختیاردر ساعت نه و بیست دقیقه به تیمسار قرهباغی تلفن زده شد. بختیار میخواست که رییس ستاد ارتش آخرین گزارشات مربوط به اقدامات انجام شده را به وی بدهد. دفتر قرهباغی گفت که وی در یک جلسه بسیار مهم است. سرانجام پس از پایان جلسه، قرهباغی به بختیار تلفن میکند و اعلان بیطرفی ارتش را به وی اطلاع داد. بختیار مینویسد: «چگونه به این نتیجه رسیدند؟ این فکر ساخته و پرداخته ذهن این حضرات نبود. اینان فقط یکی از راه حلهای پیشنهادی هایزر را قبل از ترک ایران، انتخاب کرده بودند.» وی مینویسد: «پس از آنکه گوشی تلفن را گذاشتم، آرام ماندم ولی میدانستم همه چیز از دست رفته است. روشن شد چرا دستور شب قبل به مورد اجرا گذاشته نشده است.» بختیار میگوید: «من در محلی که بودم ماندم. گوشی تلفن را برداشتم که از فرستنده رادیویی بخواهم، متن اعلام بیطرفی ارتش را که قرهباغی به من اطلاع داده است، لااقل تا یک ساعت دیگر پخش نکنند و بعد کاری را که روی میز کارم بود تمام کردم. در خیابان سر و صدای رجالهها بلند بود، صدای محافظینی که آنها را دور میکردند تا به نخست وزیری حمله نکنند میشنیدم، صدای اصابت فشنگ مسلسلها بر روبنای اتاقی که من در آن نشسته بودم به گوش میرسید.» بختیار در ادامه میگوید: «کسی در دفتر مرا زد و بیآنکه من جوابی داده باشم دو نفر وارد شدند: یک افسر پلیس و یک افسر ساواک. بختیار ادامه میدهد: «دستگاه دولت با سرعت متلاشی میشد. تقریباً تمام وزرا وزارتخانهها را ترک کرده بودند. سرنوشت مملکت در خیابانها تعیین میشد. انقلاب در حال زایمان جمهوری اسلامی بود. خواستم که هلیکوپتری برای بردن من به دانشکده افسری بیاید، چون هیچ راه حل دیگری برای خروج نداشتم.» آخرین نخست وزیر پهلوی مینویسد: «حوالی ساعت دو و پانزده دقیقه بعد از ظهر از نخست وزیری بیرون آمدم. وقتی از پلهها پایین میرفتم منشی من که تا آخرین لحظه در محل خدمتش مانده بود، پرسید: بختیار ادامه میدهد: «در فاصله کوتاه بین نخست وزیری و دانشکده افسری، چند نفر از محافظین و افسران انتظامی را دیدم که ادای احترام کردند. من هم پیاده شدم و با یک یک آنها دست دادم و بعد دوباره به راه افتادم. در دانشکده افسری هم افسران با کمال احترام با من برخورد کردند. پیش از آنکه سوار هلیکوپتر شوم گفتم عجب! ما آزادی خواستیم بدهیم و اینها آزادی نمیخواهند. چه کار میشود کرد؟ یک حالت حزنی دارد، یک چنین چیزی! ولی باور کنید مثل اینکه باری به سنگینی کوه دماوند را از روی دوشم برداشته بودند. انگار که دیگر بال داشتم.»
استعفای فرماندهان نیروهای سهگانه ارتش، وزیر دربار و نمایندگان دو مجلس بر اساس کتاب «هفت هزار روز تاریخ انقلاب» و نیز روزنامه اطلاعات ۲۳ بهمن فرماندهان نیروهای سهگانه ارتش به دیدار آیتالله خمینی رفته و استعفای خود را تسلیم وی میکنند. با توجه به اینکه سپهبد بدرهای، فرمانده نیروی زمینی توسط انقلابیون کشته شد، احتمالاً یکی از معاونان وی به همراه سپهبد ربیعی و دریاسالار حبیباللهی فرماندهان نیروهای هوایی و دریایی استعفای خود را به آیتالله خمینی دادهاند. نمایندگان دو مجلس نیز امروز استعفای دست جمعی خود را اعلام کردند. دکتر جواد سعید، رییس مجلس شورای ملی با صدور پیامی گفت: «اکثریت قاطع نمایندگان مجلس شورای ملی همبستگی خود را با انقلاب بزرگ ایران تحت رهبری حضرت آیتالله العظمی خمینی اعلام میدارند و معتقدند که دولت آقای بختیار باید تسلیم خواست ملت ایران گردد.» دکتر علیقلی اردلان، وزیر دربار نیز به هوشنگ دیدهبان، نماینده کارکنان دربار مأموریت داد تا ضمن ملاقات با آقای خوشنویس مراتب همبستگی کارکنان دربار را به کمیته امداد امام خمینی اعلام دارد.
مقدم و قرهباغی به دیدار بازرگان رفتند ارتشبد قرهباغی پس از پایان جلسه شورای عالی فرماندهان ارتش، به قرارگاه ستاد نیروی زمینی در لویزان رفت و در ساعت پنج بعد ازظهر برای دیدار با مهندس بازرگان، به همراه تیمسار مقدم به منزل مهندس جفرودی رفت. قرهباغی گفت قرار بود که دکتر بختیار نیز در این جلسه شرکت کند. اما مهندس جفرودی به وی میگوید که به دلایل امنیتی دکتر بختیار نیامد. در حال مذاکره با وی برای نوشتن متن استعفایش هستیم، اما هنوز در مورد این متن به توافق نرسیدهایم. مهندس جفرودی، تیمساران قرهباغی و مقدم را به سالن پذیرایی راهنمایی میکند. در آنجا علاوه بر مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت جمهوری اسلامی، آقایان دکتر سحابی، حقشناس، سیاسی، خلیلی و امیرانتظام حضور داشتند. در این دیدار، ارتشبد قرهباغی با اشاره به حمله و غارت پادگانها و اماکن نظامی حتا بعد از پخش خبر اعلام بیطرفی ارتش از رادیو، از نخست وزیر جمهوری اسلامی خواست که جلوی این حملهها گرفته شود. مهندس بازرگان تایید میکند و میگوید: «مطمئن باشید همین الآن اقدام خواهیم کرد که هر چه زودتر چنین اعلامیهای داده شود تا کسی به تأسیسات نظامی حمله ننماید.» سپس تیمساران قرهباغی و مقدم منزل مهندس جفرودی را ترک کرده و به مرکز ستاد نیروی زمینی در لویزان میروند. مهندس بازرگان نیز در یک نطق تلویزیونی، ضمن تشکر از آحاد مختلف مردم و خصوصاً از اعلام بیطرفی ارتش در مسایل سیاسی، اعلام کرد که تیمسار قرهباغی در ملاقات حضوری، همکاری خود را با دولت موقت اینجانب اظهار نموده است. نخست وزیر از مردم خواست که به حمله به پادگانها و اماکن نظامی پایان داده شود. اما حملات مردم مسلحانه به تمامی اماکن نظامی تا پایان شب ادامه پیدا میکند. تیمسار قرهباغی در پادگان لویزان مرتب اخبار مربوط به سقوط یگانهای نظامی را میشنود. وی با توجه به اعلام همکاری خود با دولت موقت جمهوری اسلامی نمیتوانست دستور مقاومت را در برابر مردان مسلحی که خواهان برقراری جمهوری اسلامی هستند بدهد. ارتشبد قرهباغی از فردای آن روز پنهان میشود ولی سپهبد مقدم به همکاری خود با دولت موقت، آیتالله طالقانی و آیتالله بهشتی ادامه میدهد.
پیام آیتالله خمینی به مردم: آرامش و نظم را حفظ کنید آیتالله خمینی پس از اعلام بیطرفی ارتش در پیامی به مردم تهران از آنان خواست که اگر ارتش به پادگانهای خود بازگردد از حمله به آنان خودداری کرده و با حفظ آمادگی برای دفاع، آرامش و نظم را حفظ نمایند. آیت الله خمینی عصر امروز و پس از اعلامیه بیطرفی ارتش پیام زیر را به مردم ایران فرستاد: بسم الله الرحمن الرحیم اگر اخلالگران بخواهند با آتشسوزی و خرابکاری فاجعه به بار آورند آنان را به وظیفه شرعی و انسانیشان آگاه گردانند و نگذارند این قبیل کارها موجب هتک حرمت ملت شود و به سفارتخانهها حمله نکنند و اگر خدای نخواسته ارتش باز هم به میدان آمد واجب است آنان را با شدیدترین وجه دفع کرده با تمام نیرو و قدرت از خود دفاع نمایند. اینجانب به امرای ارتش اعلام میکنم که در صورت جلوگیری از تجاوز ارتش و پیوستن آنان به ملت و دولت قانونی ملی اسلامی، ما آنان را از ملت و ملت را از آنان میدانیم و مانند برادران با آنان رفتار مینماییم. از خداوند متعال پیروزی مردم دلاور ایران را خواستارم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته، روح الله الموسوی الخمینی پس از صدور این پیام باز هم حملات به اماکن نظامی ادامه یافت.
مستشاران نظامی آمریکایی در محاصره انقلابیون اعضای ارشد هیأت مستشاری آمریکا در نیروهای مسلح ایران در ستاد خود که در کنار ستاد بزرگ ارتش قرار داشت، امروز بعد از ظهر و پس از اعلام بیطرفی ارتش، در محاصره تظاهرکنندگان مسلح قرار گرفتند. ۲۶ عضو هیأت مستشاری آمریکا دفاتر خود را ترک کرده و به زیر زمین ستاد پناه بردند. ژنرالهای ایرانی و افسران ارشد ستاد هم قبلاً به این پناهگاه رفته بودند. در این وضعیت سفیر آمریکا در جستوجوی یک مقام ارشد از رهبران نیروهای انقلابی بود تا پرسنل نظامی آمریکایی را نجات دهد. سالیوان مینویسد: «در بحبوحه این فعالیتها زنگ تلفن به صدا درآمد و نیوسام، معاون وزارت امور خارجه آمریکا که از واشنگتن صحبت میکرد گفت: از اتاق وضع فوقالعاده در کاخ سفید با من صحبت میکند و هم اکنون جلسهای به ریاست برژینسکی برای بررسی اوضاع ایران تشکیل شده و میخواهند تازهترین اطلاعات را درباره اوضاع دریافت کنند. من در چند جمله کوتاه گزارش وضع موجود را دادم و گفتم چون گرفتار مشکل نجات ۲۶ نفر پرسنل نظامی آمریکا هستم، بیش از این نمیتوانم صحبت کنم. پانزده دقیقه بعد تلفن واشنگتن مجدداً زنگ زد و اینبار نیوسام و کریستوفر، معاون ارشد وزارت خارجه آمریکا هر دو پای تلفن بودند...» سالیوان در ادامه مینویسد: «این تلفن موجب قطع گزارش تلفنی یکی از مأموران سیاسی ما درباره تماس وی با دکتر ابراهیم یزدی برای نجات پرسنل نظامی ما گردید و از این جهت برای من ناراحت کننده بود... نهایت خشم و غضب من در این مکالمه موقعی بود که گفته شد برژینسکی درباره امکان ترتیب دادن یک کودتا برای استقرار یک رژیم نظامی به جای حکومت در حال سقوط بختیار از من نظر میخواهد. این فکر و این سوال در آن شرایط به قدری سخیف و نامعقول بود که بیاختیار مرا به ادای یک کلمه زشت درباره برژینسکی وادار ساخت... و گوشی را بر زمین گذاشتم.» سالیوان ادامه میدهد: «چند دقیقه بعد در حالی که من نومیدانه به تلاش خود برای برقراری ارتباط با یزدی و جلب کمک و همکاری او برای نجات آمریکاییان ادامه میدادم، بار دیگر تلفن واشنگتن خطوط ارتباطی دیگر مرا قطع کرد و اینبار دوباره نیوسام روی خط بود. نیوسام اینبار با لحنی جدی و آمرانه گفت که به وی دستور داده شده است از من بخواهد که با رییس هیأت مستشاری نظامی آمریکا در ایران تماس برقرار کنم و نظر او را درباره امکان دست زدن به یک کودتای نظامی سوال کرده و به واشنگتن گزارش بدهم.» وی در ادامه میافزاید: «من از نیوسام پرسیدم آیا او نمیداند که رییس هیأت مستشاری ما هم اکنون در یک پناهگاه زیرزمینی به دام افتاده و من برای نجات او تلاش میکنم؟ نیوسام گفت موضوع را درک میکند ولی به وی دستور داده شده که نظر رییس هیأت مستشاری آمریکا را درباره کودتا بداند. چند ثانیه پس از این تلفن، رییس مستشاری نظامی ما از پناهگاهش به من تلفن کرد و گفت ظاهراً اقداماتی برای آتشبس بین نیروهای انقلابی و قوای محافظ ستاد در جریان است.» سالیوان در ادامه مینویسد: «سوالی را که راجع به نظر او درباره امکان دست زدن به یک کودتای نظامی از من شده بود با ژنرال در میان گذاشتم، او گفت که در شرایط فعلی شانس موفقیت یک کودتای نظامی فقط پنج درصد است و من به یکی از همکارانم گفتم که نظر ژنرال را به واشنگتن مخابره کند. جلسه اضطراری کاخ سفید ساعت هفت و نیم شب به وقت تهران خاتمه یافت.» وی در پایان مینویسد: «پرسنل مستشاری نظامی آمریکا در تهران با کمک آیتالله بهشتی و دکتر یزدی نجات پیدا کردند. در حالی که آیتالله بهشتی و یزدی شخصاً آنها را همراهی میکردند، ساعت پنج صبح روز بعد وارد محوطه سفارت شدند. از بهشتی و یزدی به خاطر کمک به نجات اتباع آمریکایی تشکر شد و آنها نیز متقابلاً از گرفتاری و ناراحتی که برای افراد ما ایجاد شده بود عذرخواهی کردند.»
دومین پیام آیتالله: مانع آشوب و هرج و مرج شوید آیتالله خمینی در پیامی به مردم ایران، ضمن تشکر از آنها گفت: از شما میخواهم که اولاً مانع آشوب و هرج و مرج بشوید و نگذارید که آشوبگران و مغرضین عملیاتی از قبیل غارت، آتشسوزی و مجازات متهمان و از بین بردن آثار علمی و فنی و صنعتی و هنری و اتلاف اموال عمومی و خصوصی دست بزنند... من اکیداً اعلام میکنم هر کس دست به چنین عملیاتی بزند از جامعه انقلابی ملت مطرود است... ثانیاً توجه داشته باشید که انقلاب ما از نظر پیروزی بر دشمن هنوز به پایان نرسیده است... تنها هوشیاری، انضباط انقلابی و اطاعت از فرمانهای رهبری و دولت موقت اسلامی است که این توطئهها را نقش بر آب میسازد. ثالثاً افرادی از دشمن که به عنوان اسیر در اختیار شما قرار میگیرند هرگز مورد خشونت و آزار قرار ندهید همچنانکه سنت اسلامی است به اسیران محبت و مهربانی کنید و البته دولت اسلامی به موقع آنها را محاکمه و عدالت را در مورد آنها اجرا خواهد کرد. از همه شما برادران و خواهران عزیزم میخواهم که با دولت موقت انقلابی اسلامی که وارث یک سلسله خرابیهای دولتهای فاسد گذشته است همکاری کنید تا به حول و قوه الهی هر چه زودتر با همکاری یکدیگر ایران اسلامی آباد و آزاد مورد غبطه جهانیان بسازید.
پیام آیتالله شریعتمداری: به پادگانها حمله نکنید آیتالله شریعتمداری در پیامی به مردم ایران از آنان میخواهد که به علت آنکه فرماندهان ارتشی اعلام وفاداری به آرمانهای ملت کردهاند و دستور بازگشت سربازان به پادگانها را دادهاند، از تعرض به آنها خودداری کنند و در ضمن مجال به فرصتطلبان و آشوبگران ندهند تا در صفوف آنها رخنه کنند.
اولین پیام رادیو تلویزیونی بازرگان به ملت ایران مهدی بازرگان، نخست وزیر موقت، اولین پیام رادیو تلویزیونی خود را از تلویزیون انقلاب داد. وی در این پیام گفت: خوشبختم بدین وسیله به ملت مبارز و مسلمان ایران که امروز در راه پر پیچ و خم و پر گردنه انقلاب نجات بخش خود با شنیدن اعلامیه مورخ ۲۲/۱۱/۱۳۵۷ شورای عالی ارتش به پیروزی دیگری نایل شده است، تبریک بگویم. در این تصمیم امرای ارتش اعلام بیطرفی در امور سیاسی و پشتیبانی از تمام خواستهای ملت با کمال قدرت نمودهاند و تیمسار ریاست ستاد ارتش در ملاقات حضوری همکاری خود را با دولت موقت اینجانب اظهار نمودند. جا دارد که از کلیه آقایان افسران و سربازان نیز تشکر کنم چه آنها که قبلاً اعلام همبستگی به جنبش ملی و پیروی از رهبر عالیقدر انقلاب کرده به صفوف ملت پیوسته بودند و سهم بسزایی در این پیروزی داشتند و چه کسانی که با توجه به حقانیت انقلاب ملی و اطاعت از اعلامیه شورای عالی ارتش دست از تعرض مردم برداشته به واحدهای مربوطه بازگشتند. از طرف دیگر به کلیه هموطنان عزیز و جوانان پرشور توصیه مینماییم، همانطور که امام خمینی ارتش را از ملت و ملت را از آنان دانستهاند، برادروار با افسران و سربازان رفتار بنمایند و نه تنها از هرگونه حمله، خرابکاری، آتشسوزی، آزار، دخالت و تصرف نسبت به موسسات ارتشی و نیروهای انتظامی خودداری نمایند و از ساختمان ستاد رفع محاصره کنند، بلکه عمارات و تأسیسات و تجهیزات ارتش و کلیه اموال و ادارات دولتی و عمومی را که ملک طلق کشور و متعلق به مردم میباشد حفاظت نموده، نگذارند اخلالگران و بدخواهان و بیخردان خسارت و مزاحمتی فراهم آورند. هموطنان عزیز لازم است حوصله به خرج داده مهلت دهند تا دولت با فرصت و بصیرت و عدالت امور مملکت و موضع و مقام مسئولین را به جریان صحیح بیاندازد. بدیهی است که در آشفتگی و هرج و مرج و دست پاچگی نه تنها کارها سر و سامان پیدا نکرده صورت مطلوب نخواهد یافت، بلکه خدای نکرده بدتر از گذشته و مصیبتبار خواهد شد. با عرض تشکر و سلام ارادتمندانه و دوستانه. دستور نخست وزیر به کارمندان دولت مهندس مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت موقت، طی بخشنامهای اعلام داشت به کلیه وزارتخانهها و دیگر موسسات دولتی ابلاغ میشود که تا تعیین وزرای جدید، وزارتخانهها به وسیله معاونین مربوطه اداره خواهد شد. از کلیه کارمندان محترم انتظار دارد وظایف محوله را با مراقبت و صمیمیت انجام دهند.
اولین برنامههای تلویزیون انقلاب گوینده تلویزیون انقلابی، علی حسینی، مجری پیشین برنامههای شبکه دوم بود. اطلاعات ۲۳ بهمن نوشت: علی حسینی، گوینده تلویزیون که حالا چهره متفاوتی با گذشته دارد و کلام و سخنش پرطنین است اعلام کرد که بر اساس اخبار رسیده، نیروهای گارد به طرف تلویزیون حرکت کردهاند. حسینی از ملت استمداد میجوید. همین حرف کافی است تا دهها تن مسلح و آماده به سوی تلویزیون حرکت کنند. از ستاد نیز گروهی اعزام میشوند. تلویزیون یکی، دو بار نیز به شایعه مسموم کردن آب تهران توسط ساواکیها اشاره کرد. چند تن از مسئولان سازمان آب رهنمودی برای آزمایش مسمومیت میدهند. از طرفی تماسهایی از طرف فرماندهان گارد شاهنشاهی و گارد جاویدان با دفتر موقت نخست وزیری گرفته شد. فرماندهان ضمن اعلام وفاداری از اینکه مطالب تلویزیون مردم را علیه آنها شورانده است نگرانند. به آنها گفته میشود که نگرانی موردی ندارد و بهتر است آنان با تلویزیون تماس بگیرند. نخستین پیام از سوی تیمسار نشاط، فرمانده گارد بود. تیمسار نشاط گفت: رفقا! علیه ما خبر دروغ منتشر کردهاند. خواهش میکنم هیأت منصفهای بیاید وضع ما را ببیند. ما روزی ناممان گارد شاهنشاهی بود فردا نام دیگری که ملت به ما بدهد قبول میکنیم. ما اسلحه برنمیداریم. ما باعث وحشت ملت نمیشویم. به خدا ۴۸ ساعت پیش این پیشنهاد من بود که به ملت بپیوندیم. به کلامالله ما کسی را فرستادیم پیش تیمسار قرهباغی و مهندس بازرگان و گفتیم پایه وحدت ارتش حفظ شود. باید ارتش از مسایل سیاسی دور باشد. با کمال تأسف اعلامیه دروغ علیه ما میدهند. بیایید آمار بگیرید. همه افراد در لویزان هستند. در آرامگاه همه تسلیم شدهاند. در نخست وزیری همه تسلیم شدهاند. ما حتا خیلی کشته دادیم بدون دلیل. ممکن است بیایند ما را هم بکشند. مهم نیست. ولی حق کجا میرود؟ وجدان کجا میرود؟ ما حتا در سلطنتآباد و سایر جاها گفتیم به مردم تیراندازی نکنند. پس از تیمسار نشاط، تیمسار پرنیان نیز پیام مشابهی میدهد. و سپس نوبت تیمسار ربیعی، فرمانده نیروی هوایی است که پیش از همه امرای ارتش به انقلاب پیوسته است. ربیعی میگوید خبر تمرکز نیرو در قصر فیروزه و خبر مشابه آن جعلی است. ما در کنار انقلاب و با ملتیم. پس از آن پیام مجاهدی پخش میشود. در لحظات آغازین شروع به کار تلویزیون انقلاب، رضایی بزرگ پدر چهار مجاهد شهید پیام جداگانهای میفرستد. دکتر سنجابی، رهبر جبهه ملی نیز پیامی میدهد و در آن پیروزی ملت را تبریک میگوید. حسن نزیه، رییس کانون وکلا نیز در پیامی به ملت از آنان میخواهد که به بناها و ساختمانهای دولتی آسیبی نرسانند. در حدود ساعت هشت و نیم نیز مهندس بازرگان، نخست وزیر با حضور در تلویزیون یک پیام تلویزیونی برای مردم ایران میفرستد. لحظاتی پیش از پیام تلویزیونی بازرگان، پیام آیتالله خمینی برای دومین بار از تلویزیون پخش میشود. با غروب خورشید روز بیست و دوم بهمن یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت خورشیدی، ایران اولین شب حاکمیت اسلام انقلابی را آغاز میکند. |
نظرهای خوانندگان
نفس گیره.برای من که آن زمان نوجوان بودم و امروز میانسال هستم و چشمهایم از اشک پر میشوند وبغضی گلویم را فشار میدهد.چه میخواستیم وچه شد؟چگونه آنهمه را به یغما بردند.چه خونهایی که در این سی سال حاکمیت اسلام انقلابی به ناحق ریخته شد.افسوس از جان انسان های پاک که این حکومت ناپاک گرفت.وچه کسی بهتر از اینها می توانست حقیقت اسلام وحکومت دینی را به همگان بنمایاند؟
-- نادیا ، Feb 10, 2009 در ساعت 06:00 PMشاهكاري از نويسندگي وقايع مستند و واقعي.
-- سورنا ، Feb 10, 2009 در ساعت 06:00 PMآقای نبوی اینرا هم ببیند:
ترا که خانه نئین است، بازی نه این است
آقای سیروس بشیرتاش و آقای ابراهیم نبوی که روزشمار انقلاب را در رادیو زمانه منتشر میکنند، خلاصهٔ یکی از مقالات مکتبیِ آقای اسماعیل نوری علاء را نیز منتشر میکنند. این روشنگری به مذاق یا مزاج (کدام یکی درست است؟) آقای نوری علاء خوش نمیآید و بلافاصله برای آنان پاسخی مفصل و تهمتآلود مینویسد که خلاصهاش این است که شما در آن زمان و در این زمان ساواکی و ساوامایی بودهاید و هستید و قصدتان اجرای نقشههای حضرات با توطئه قبلی بوده است. این شیوه را آقای نوری علاء چند بار دیگر هم بکار گرفتهاند. برای مثال، در زمانی که در ساختن و پرداختن مناسبتهای قلابی و جعل و تحریفها با ایشان و همسر محترمشان خانم شکوه میرزادگی و کمیته نجات پاسارگاد همراه نشدم و رکاب ندادم، با چنین سخنانی مواجه شدم. این شیوه، روش حکومتها و کسانی است که از پاسخ منطقی و عالمانه و ارائه اسناد تاریخی به پرسشها و شبههها عاجزند و میخواهند ناتوانی خود را با تخریب و ترور شخصیت مخالفان و منتقدان جبران کنند.
نفر اول، این تهمتها را در پاسخنامههای خود، و نفر دوم در ایمیلهای فراوانی که برای همگان توزیع میکرد و تعدادی از آنها به دست من میرسید. منتشر میکردند. گمان میکردم اینان با توجه به «دم خروس»های زیادی که تاکنون از زیر قبا بیرون افتاده، تاکنون پی بردهاند که این شیوهها نخنما شده و چنانکه خود نیز اشاره فرمودهاند، بیشتر مناسب گویندهٔ آن است تا شنوندهٔ آن. اما گویا برای بعضیها چند سالی طول میکشد تا هر نکته سادهای قابل درک شود. چنانکه چند سالی طول کشید تا دست از ادعاهای تقلبی و عوامفریبانه، همچون روز جهانی کوروش و مبدأ سالشماری هفت هزار و نه ساله بردارند.
پاسخهای متقابل این سه نفر و ما دو نفر را در خبرنامه گویا بخوانید.
نوری علاء در میانه پاسخ خود به نبوی و بشیرتاش ضربالمثلی انگلیسی را یادآور شده که «کسی که در خانه شیشهای نشسته، به خانه دیگران سنگ نمیاندازد». غرض من از این یادداشت کوتاه نیز این بود که بگویم در ادبیات فارسی، سخنی بسیار زیباتر و پرمعناتر از آن ضربالمثل انگلیسی وجود دارد و آن سخنی جاودانه از سعدی در گلستان است که میفرماید:
هندویی نفتاندازی همی آموخت؛ حکیمی گفت: ترا که خانه نئین است، بازی نه این است.
http://reza.irania.ir/1387/11/23/696/
-- شهره ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMگرچه اين صحبت آقاي بختيار كه "نمي گذارم يك ديكتاتوري تازه نفس جايگزين ديكتاتوري فرسوده شود" امروز بعد از سي سال هر انسان آزادانديشي رو به فكر فرو مي بره، اما احساس مي شه كه اگه اون موقع ارتش تسليم نمي شد، باز هم در عمل آقاي بختيار نمي تونستن اون حكومت دموكراتيكي كه وعده مي دادن رو روي كار بيارن. با باقيمانده هاي سلطنت طلب ها و شاه و حمايت هاي گاه و بيگاه آمريكا از كودتاي نظامي چه مي كردند؟ احتمالا سرنوشت دولت احتمالي بختيار هم دوباره به استبداد مي رسيد. ولي در هر صورت تلاشي كه تا لحظه ي آخر داشتن واقعا ستودني هست.
-- خشايار ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMهزار آه و افسوس از اين همه تلاش ملتي كه به بيراهه رفت...
------------تلاش رحیمی و بدرهای برای پیدا کردن خسروداد، جهت استفاده از هوانیرو برای حمایت از مسلسلسازی در تمام شب بینتیجه میماند. خسروداد ناپدید شده بود و سرتیپ اتابکی، معاون وی نیز دستور را اجرا نمیکرد، تا اینکه مسلسلسازی نیز در ساعت هشت صبح به تسخیر انقلابیون درآمد.
خسروداد چند روز قبل در دیداری با آیتالله طالقانی اعلام همبستگی با انقلاب کرده بود. وی چند ساعت بعد خود را به ستاد آیتالله خمینی در مدرسه رفاه معرفی کرده و بازداشت میشود. وی چهار روز بعد از معرفی خود اعدام شد.----------------
این قسمت را من برای اولین بار است که می شنوم!جالب ان است که این مطلب بدون درج علامتی مبنی بر نقل قول بودن و یا اشاره ای به منبع خبر به عنوان یک امر حقیقی و مورد قبول نگارش شده! من منتظر پاسخ هستم در غیر اینصورت به مسوولین سایت رجوع کرده و اینرا به عنوان نمونه ای از شیطنت و تحریف تاریخ توسط برادر نبوی نویسنده ی حزب اللهی ابتدای انقلاب !!ارایه و ازیشان پاسخ خواهم خواست!
جهت اطلاع عرض می شود
-- بهنام ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMبرادر نبوی در ابتدای انقلاب، 19 ساله بود و تا هشت سال پس از انقلاب نویسنده نبود و زمانی هم که نویسنده شد، سالها بود که نه به انقلاب اعتقاد داشت و نه به اسلام، برای همین کلمه " برادر نویسنده حزب اللهی ابتدای انقلاب" اساسا غلط است.
دوم، اینکه شما چرا اینقدر مثل پاسبان ها آدم را تهدید می کنید؟ مثلا فکر می کنید اگر رادیو زمانه مرا بیرون کند، چه اتفاقی برایش می افتد جز اینکه پرخواننده ترین همکارش را از دست بدهد؟ جهات اطلاع عرض کنم که در ماه گذشته و ماههای قبل همیشه مطالب روزشمار پرخواننده ترین مطالب زمانه بوده است.
سوم، نکته دیگر اینکه مطلبی که مورد سووال شماست نشان نمی دهد که نبوی شیطنتی کرده است، چون این مطلب توسط آقای بشیرتاش نوشته شده و من از ایشان می خواهم منبع را ذکر کند.
چهارم، جدا فکر نمی کنید اگر بدون توهین کردن حرف بزنید خیلی دوست داشتنی تر هستید؟
ارادتمند، ابراهیم نبوی
=======خسروداد چند روز قبل در دیداری با آیتالله طالقانی اعلام همبستگی با انقلاب کرده بود. وی چند ساعت بعد خود را به ستاد آیتالله خمینی در مدرسه رفاه معرفی کرده و بازداشت میشود. =====
منظور من اعلام همبستگی خسروداد با انقلاب و پیش طالقانی است!شما {....} به افرادی که تا پای جان بر سر سوگند خود ماندند و نهایتا در زیر پای دعوای خمینی از فرنگ امده و شاه به فرنگ رفته له شدند !خسروداد که در اوج هیجانات ابتدای انقلاب هم انگ وفاداری به سوگند خود و عدم پیوستن به انقلاب راخورد و حتی از طرف مسیولین و متولیان انقلاب همبه عنوان نمونه هایی از شجاعت پایمردی و مردانگی در وفای به عهد و سوگند خود ذکر می شد بنا بر چه منبع و مرجعی جنین مطلبی را نسبت داده ای
لطفا خودتان مودب باشید، وگرنه کلمات زشت را مجبوریم حذف کنیم
-- بهنام ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMمنبع این موارد را آقای بشیرتاش ذکر خواهد کرد. کل مطلب روز آخر توسط ایشان تهیه شده است.
ابراهیم نبوی
من خوشالم كه اين انقلاب زشت به وقوع پيوست چون اگر انقلاب به وقوع نمي پيوست ما قادر به شناخت خون خواهي اخوندها نبوديم و به طور مثال اگر خميني دستگير وبه خاور دور تبعيد مي شد مردم با ز هم خميني پر از نفرت وكينه را نمي شناختند اين 30 سال باعث شد تا ما بفهميم اين اخوندها چقدر خونخواه وادم هاي پر از كينه هستند
-- محمد رضا از اصفهان ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMبسیار بسیار تلخ است که کهکشانی از حماقت واقعیت ماست.وضعیت اجتماعی ایران امروز خیلی خوب نشان می دهد که آزادی خواهان دیروز برده ای بیش نبودند... بردگان جهل و جنون . ملت آزادی خواه دیروز ، بردگان ترس وناتوانی امروز ... ملت آزادی خواهی که لیاقت پهلوی ها، شاپور بختیارها را نداشتند ...امروز در نهایت استبداد به هر ذلتی تن می دهند ...آزادی خواهانی که اعتبار رای شان( بدون هیچ تقلبی) منوط به موافقت یا عدم موافقت یک نفر است... سا لروز رسیدن به چنین آزادی مبارک همه شما... همه شما آزادی خواهانی که هر روز با اخبار ( گاهی هم تجربه ) قتل ، تجاوز، آدم ربایی و... در نهایت آزادی از فاعلان حکومتی خود لذت می برید.( البته خدا را شکر دیگر کسی دروغ نمی گویید ).آزادی خواهانی ( به قول مرحوم بختیار بخوانید رجاله) که برای رسیدن به آزادی و رهایی از دیکتاتوری پهلوی، چند روسپی را سوزانند ( آن هم در یک حرکت انقلابی و شجاعانه ) در برابر این همه قتل ، شکنجه و ...خاموش هستند. به اعتبار همین حکومت دینی که شما آن را ساختید ، ولی فقیه آن می تواند همسر شما را نا محرم بر شما اعلام کند ( قابل توجه علاقمندان به مقایسه انقلاب ایران وفرانسه )... رسیدن به چنین آزادی گوارای وجودتان.
-- Freethinker ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMبه قول ولتر " هرو قت توده مردم استدلال کنند،همه چیز از میان می رود."!
با تشکر و خسته نباشید از شما .
آمریکا امکان کودتای نظامی را تازه در روز 22 بهمن بررسی می کند!!!:) خیلی مسخره و خنده دار است. اکثر افراد کلیدی و مخازن اسرار مربوط به توافقات پشت پرده با آمریکا و ابرقدرتهای دیگر برای انتقال بدون خونریزی قدرت از حکومت سلطنتی به جمهوری اسلامی بلافاصله اعدام می شوند؟ قطعا جنگ داخلی و ناامنی در کشور مهمی مثل ایران در حاشیه خلیج فارس و تنگه هرمز به نفع ابرقدرتها نبوده است. غارت و چپاول منابع کشور از شکلی به شکل دیگر باید عوض می شد. پیش از انقلاب فروش اسلحه به بهانه ژاندارم خلیج فارس کردن ایران، پس از انقلاب مصرف اسلحه های خریداری شده و خرید اسلحه های از رده خارج شده در انبارهای اسلحه ابرقدرتها و نابودی هر آنچه قبل از انقلاب ساخته شده بود (نیروگاهها، پالایشگاهها و غیره) و سپس صرف درآمد حاصل از فروش نفت برای بازسازی مناطق تخریب شده.
-- arman ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMبا تشکر و خسته نباشید. لطفا" راهتان را ادامه بدهید.
gozareshe khobie, vali nazare shakhsie nevisande dar bazi jaha matlob nist
-- بدون نام ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMبه بهمنی که آتش از وطن زبانه گرفت
-- آرش ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMبرفت دیو و اهرمن به خانه لانه گرفت
شکست گرز جور و بسوخت چوب ستم
دریغ اما که جای مشت و تازیانه گرفت
آقایان بشیرتاش و نبوی،
-- امین ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMدیروز با پدرم که در انقلاب شرکت فعال داشته صحبت میکردم و متاثر از گزارشهای شما، از او پرسیدم که به چه دلیل خمینی را به بختیار ترجیح دادید؟
پاسخی که داد به نظرم بسیار مهم بود: امریکا علنا و رسما از بختیار حمایت میکرد، در حالی که انقلاب مردم هم به شکل مشخص ضد امریکایی بود. درست است که بختیار کارهایی ضد استبداد انجام داد (انحلال ساواک، لغو سانسور مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی و قول انتخابات آزاد) اما هرگز حرکتی استقلالجویان که مخالفتاش را با نوع نفوذ امریکاییها نشان بدهد انجام نداد. نفوذی که در گفتمان انقلاب تحقیرآمیز تلقی میشد و ناشی از دخالت مستقیم در امور ایران پس از کودتای ۱۹۵۲ بود. اگر بختیار مثلاْ قول میداد که پایگاههای امریکایی و دخالت مستشاران نظامی را در ارتش شاهنشاهی محدود کند یا دخالت امریکا را در امور داخلی ایران محکوم میکرد و حمایت علنی امریکا از خودش را طرد میکرد طبیعتاْ مردم به گونهای دیگر او را میشناختند. پدرم گفت وقتی با کسی در جنگی، نمیتوانی کسی را که به او پناه میبرد ببخشایی حتی اگر شعارهایش و سابقهی مبارزهاش با تو یکی باشد. همانطور که مردم ایران نمیتوانند مجاهدین خلق را برای پناه بردن به صدام ببخشایند، حمایت امریکا از بختیار او را نامقبول ساخته بود. چون مردم ایران در آن انقلاب به واقع و بهدرستی - و نه از روی توهم، آن گونه که شما شاید دوست داشته باشید نشان دهید - خودشان را در جنگ با آمریکا میدیدند.
کلاْ این خلا در گزارشهای شما هست. مردم ایران فقط آزادی و دموکراسی نمیخواستند، استقلال ایران از سیاستهای مستبدپرور امریکا هم برایشان مهم بود. هر چهقدر هم که این خواسته در جو امروز به نظرتان نادرست، متوهمانه و بیفایده بیاید روا نیست که اهمیت آن را در گفتمان انقلاب نادیده بگیرید و با گزارشکردنی که این خواسته را نادیده میگیرد تصویری بیخردانه و نامعقول از رفتارهای جمع انقلابی نشان دهید.
بختیار مینویسد: «چگونه به این نتیجه رسیدند؟ این فکر ساخته و پرداخته ذهن این حضرات نبود. اینان فقط یکی از راه حلهای پیشنهادی هایزر را قبل از ترک ایران، انتخاب کرده بودند.»
-- افشین ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMوی مینویسد: «پس از آنکه گوشی تلفن را گذاشتم، آرام ماندم ولی میدانستم همه چیز از دست رفته است. روشن شد چرا دستور شب قبل به مورد اجرا گذاشته نشده است.»
بهنام عزیز،
در رابطه با مطالب مورد نظر شما در باره سرلشکر خسروداد، توجه شما را به دو منبع زیر جلب می کنم.
1 ـ کتاب "چه شد که چنان شد؟" گفتگوی احمد احرار با ارتشبد قره باغی
نشر آران ـ سانفرانسیسکو
چاپ اول 1999
صفحه 87 و 88
«احمد احرار ـ درآن روزها ما شاهد تلاش گروهی از افسران ارتش و شهربانی و همچنین ماموران ساواک برای رابطه برقرار کردن با مخالفین، مخصوصا آیت الله طالقانی و جبهه ملی و نهضت آزادی بودیم و این هم طبیعی به نظر می رسید، برای اینکه آنها می دیدند سقف و ستون دستگاه در حال فرو ریختن است و اشخاص سرشناس و صاحبان درجات و مقامات بالا یا گرفتار و زندانی می شوند یا چمدان ها را می بندند و به خارج می روند. دراین حال آنها هم که به دلیل مشاغلشان و ماموریت هایشان در گذشته احساس خطر می کردند، طبعا می کوشیدند در این آخرین فرصت تماس هایی برقرار کنند و خدماتی ارائه دهند برای اینکه اگر در آینده کارشان را نتوانستند نگه دارند لااقل جانشان را بتوانند حفظ کنند.
ارتشبد قره باغی ـ نمونه اش سرلشکر خسروداد فرمانده هوانیروز بود که گفته اند می خواست کودتا کند و چنین و چنان. در شب بیست و یکم بهمن ما دنبال او می گشتیم و پیدایش نمی کردیم. بعد معلوم شد در منزل یک دکتر بوده است که حالا اسمش را فراموش کرده ام. ایشان از کسانی بود که با آقای طالقانی تماس گرفته بود و با همین اطمینان رفت و خودش را معرفی کرد و قبلا به دوستانش گفته بود با من کاری ندارند، فقط ممکن است کار مهمی به من ندهند.»
-- سعید بشیرتاش ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PM2 ـ ارتشبد قره باغی در کتاب "حقایق در باره بحران ایران" نیز بخشی از سخنان خود در شورای عالی ارتش راکه منجر به صدوراعلام بی طرفی شد بدین شرح می آورد:
«دیشب تا صبح ستاد هو انیروز موفق نگردید سرلشکر خسروداد را پیدا نماید! من به سرتیپ اتابکی در یگان هوانیروز دستور دادم عده ای درجه دار به وسیله هلی کوپتر برای کمک به مسلسل سازی بفرستد، ولی موفق به اجرای ماموریت نگردید و در نتیجه برابر اطلاع تلفنی ارتشبد طوفانیان، مخالفین در حدود ساعت 8 صبح امروز وارد مسلسل سازی شدند.»
با توجه به آنکه قره باغی در زمانی گزارش هایی از جلسه 22 بهمن ارتش و سخنان خود در آن جلسه را می نویسد که عده ای از شرکت کنندگان در آن جلسه زنده بوده و در خارج کشور زندگی می کرده اند و هیچیک از آنان این بخش از سخنان قره باغی را تکذیب نکردند می توان به صحت این مطالب تکیه کرد.
اگر خواهان اطلاعات بیشتری در باره سرلشکر خسرو داد هستید، می توانید از طریق ایمیل با من تماس بگیرید.
با احترام
سعید بشیرتاش
bashirtashsaeed @yahoo.fr
از حرف های خشایار خوشم آمد
مالک طوقی
-- Malek Towghi, Ph.D. ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMامین عزیز،
-- سعید بشیرتاش ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMهدف از این روزشماری طرفداری از کسی یا محکوم کردن کسی نسیت. در ضمن تا حجمی از اخبار را می توان در این روزشمار جای داد. اما دررابطه با آمریکا باید گفت که سیاست رسمی آمریکا حمایت از شاپور بختیار به عنوان دولت قانونی ایران بود. اما بخشهایی از دولت آمریکا نظرات دیگری داشتند و اصولا سیاسـت آمریکا در آن مقطع بسیار مردد و تاحدودی گنگ بود و هرگز نتوانستند تصمیم قاطعی اتخاذ کنند. در ضمن در تاریخ 17 بهمن میرفندرسکی وزیر خارجه بختیار اعلام کرد که ایران از پیمان سنتو خارج می شود چرا که چنین پیمانی در چارچوب سیاست خارجی ایران نمی گنجد.
سعید بشیرتاش
bashirtashsaeed@yahoo.fr
۱) اولین جملهء خوانده شده از تلویزیون (توسط علی میر حسینی) بعد پیروزی انقلاب در روز ۲۲ بهمن به طور دقیق این بود: «اینجا تهران است، صدای راستین ملت ایران! صدای انقلاب!» نه آن که شما نوشته اید. اگر فکر می کنید مهم نیست، اشتباه می کنید. مخصوصاَّ برای متن وقایع نگار.
۲) جناب آقای نبوی در عصر اینترنت دروغگویی به این راحتی ها که خیال می کنید نیست. در جواب کامنت آقای بهنام که شما را « برادر نویسنده حزب اللهی ابتدای انقلاب» خوانده گفته اید این عنوان اساساَّ غلط است. من نمی دانم شما از کی به دین بی اعتقاد شدید (شاید از اول بودید)، ولی در اینکه حد اقل تا اواسط دههء ۱۳۶۰ حزب اللهی بوده اید شکی نیست! (حالا گیرم نویسندگی را ۸ سال بعد از انقلاب شروع کرده بودید - یقیناَّ انکار شما بیشتر به حزب اللهی خواندنتان بر می گردد تا نویسنده)
شما در سالهای ۵۹ و ۶۰، و در اوج انقلاب فرهنگی و پاکسازیها، عضو دفتر تحکیم وحدت دانشگاه شیراز بوده اید. که همه می دانند (به خلاف امروز) بازوی سرکوب جمهوری اسلامی در دانشگاهها بود. همچنین از ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ رییس دفتر سیاسی وزارت کشور در دوران وزارت ناطق نوری بوده اید. که قطعاَّ باز نقشی جز سرکوب فعالان و گروههای سیاسی برای این سمت متصور نیست. شما قطعاَّ بدون برادر حزب اللهی بودن قادر به تصدی این سمتها در اوج اختناق جمهوری اسلامی نمی بودید.
در ضمن جوان ۱۹ (تا ۲۶) ساله برابر با بچهء ۴ ساله نیست که با به رخ کشیدن آن می خواهید از سنگینی مسئولیت و عذاب وجدان رها شوید.
حالا هم که اصلاح طلب شده اید و چه بسا متنبه، به جای دروغ گویی در مورد گذشته تان و گناهان خود را گردن انقلاب ایران و مردمش انداختن، می توانید یک معذرت خواهی صاف و ساده به خاطر آنها بکنید. مطمئن باشید مردم ایران از انتقام گیری و خونخواهی خسته شده اند، و در صورت صداقت، شما را خواهند بخشید.
-- علیرضا ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMدوست عزیز
متاسفانه من نمی فهمم که شما برای چی عادت کرده اید که همه حرف هایتان را با خشم و خشونت می گوئید. من حرف مشخصی داشتم و اصلا نمی توانم ربط شما را با حرف های خودم بفهمم.
اولا، من مشخصا گفتم که بنا به گفته آن دوست محترم، در سال انقلاب نوزده ساله بودم. و در آن سال نویسنده هم نبودم و حزب اللهی هم نبودم، شما براساس اطلاعاتی که خودم در سایت خودم گذاشتم اثبات می کنید که من 26 سالگی مثلا نویسنده بودم؟ من در سال 1360حزب اللهی به معنای مشخص کلمه بودم، ولی من هرگز نویسنده حزب اللهی نبودم، من در هیچ زمانی نویسنده حزب اللهی نبودم. چرا حرف ناحق می زنید؟
دوم، کلیه اطلاعات مربوط به زندگینامه من، که تمام آنچه گفتید از همانجاست، خودم نوشتم، خودم در سایت خودم گذاشتم. شما همان را برداشتید انگار که کشف مهمی کردید. این چه شیوه برخوردی است؟
سوم، من در سال 1368 در روزنامه اطلاعات در مقاله رسمی اعلام کردم که از حضورم در انقلاب، جمهوری اسلامی و هر آنچه مربوط به آن است پشیمانم و نوشتم و به این نوشته ایمان دارم که این خطا و بلاهتی است که هر فردی از جمله من مسوولیت آن را شخصا بر دوش دارد. و اساسا این دیدگاه و نظر من برای بسیاری کارها از جمله همین کار در زمانه است. اینکه همه مسوولیت خودشان را بپذیرند. من نیز قبلا پذیرفتم و باز هم می پذیرم.
چهارم، چگونه باید گفت که وقتی مثلا ابراهیم نبوی می پذیرد که اشتباه کرده، اشتباهاتش را بارها و بارها می نویسد، هیچ چیزی را پنهان نمی کند و هیچ نکته را ناگفته نمی گذارد، علیه آنچه قبلا کرده است می نویسد و سعی می کند همه آنها را جبران کند. بخاطر همه این تغییرات حداقل به مدت ده سال تحت فشار قرار می گیرد و دوبار زندان می رود . شما هنوز هم این را نمی پذیرید؟
من که تکلیفم روشن است، اما ای کاش شما و بسیاری از دوستان هم تکلیف تان را با دیگران روشن می کردید و پشت اسم های مستعار قیافه حق بجانب نمی گرفتید تا معلوم شود که آیا شما هم همان که از دیگران می خواهید انجام می دهید.
ابراهیم نبوی
با تشکر از آقایان بشیر تاش و نبوی
-- حاتمی ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMبه هر حال جای تقدیر داره گردآوری و انتشار مجدد اخبار سی سال پیش. من تقریباٌ خیلی از آنها را به یاد دارم نه به خاطر سنم، چون آن موقع هشت نه سالم بیشتر نبود ولی پدرم اجبار می کرد که هر روز مطالب روزنامه کیهان رو که بعد از یکی دو ساعت معطلی گیر می آورد براش بلند بلند بخونم.
به هر تقدیر وبه قول بابای یکی از دوستان، آدمی زاده از هر کاری که بکنه پشیمان می شه مگر ،گلاب به رویتان، دستشویی رفتن که هیچ اما و ایکاشی پشتش نیست.
بنظر من ماجرای انقلاب ما هنوز مثل خیلی موارد دیگر تاریخ مملکتمان ، توی حکایات و روایات وهمان اما وایکاش که در بالا بهش اشاره کردم و قضاوت در مورد افراد گیر کرده، عین شاهنامه!
یک مقدار جای تحلیل و تفسیر وقایع تاریخ انقلاب بعنوان واقعیتی که اتفاق افتاده از دیدگا های مختلف ، متکی به همین روایتها و همینطور یک مبلغی مدارک قابل استناد، خالیه.
مجدداٌ از تلاشتون تشکر می کنم.
عذر می خواهم: منظور از تلویزیون در کامنت قبلی رادیو بود.
-- علیرضا ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:00 PMآقای علیرضا،
-- سعید بشیرتاش ، Feb 12, 2009 در ساعت 06:00 PMشما نوشته اید اولین جمله ای که علی حسینی مجری برنامه تلویزیون خواند این بود: «اینجا تهران است صدای راستین ملت ایران» و نه آنچه در این روزشمار نوشته شده است: «هم اکنون صدای راستین مردم و صدای انقلاب به گوش شما می رسد»
در این روزشمار من جمله ای که از طریق رادیو پخش شده است را آورده ام و نه جمله ای که از تلویزیون گفته شده است. البته این جمله را نیز همانطور که در روزشمار نوشته ام از روزنامه اطلاعات 23 بهمن گرفته ام. در هر صورت من خودم جمله ای را که شما می گویید «اینجا تهران است صدای راستین ملت ایران» به یاد دارم. ولی شاید اولین عبارتی که رادیو بیان کرده است همان باشد که روزنامه اطلاعات 23 بهمن نوشته و شاید هم این روزنامه اشتباه کرده و به جای "ملت ایران" "مردم" نوشته است.
با سپاس از دقتتان
سعید بشیرتاش
bashirtashsaeed@yahoo.fr
برای آقایان ابراهیم نبوی وسعید بشیرتاش
نمی دانم که بخش روز شماریک انقلاب ادامه خواهد داشت یا خیر...اگر ادامه داشته باشد بسیار نیک خواهد بود واگر هم نه...صمیمانه از شما تشکر می کنم . عالی بود
روزشمار انقلاب تا ماه فروردین ادامه خواهد داشت. امیدوارم توانسته باشیم گزارشی شایسته خوانندگانش منتشر کنیم
-- Freethinker ، Feb 12, 2009 در ساعت 06:00 PMابراهیم نبوی
.
آقای نبوی، متشکر از پاسخ شما.
۱) احتمالاَّ در دروغگو خواندن شما تند رفتم و بابت آن عذر می خواهم. من آن سوابق شما را در سایت دیگری غیر از دوم دات کام پیدا کردم، ولی حال که می گویید می بینم که بله، آن سایت هم حتماَّ آنها را از سایت خودتان کپی کرده. از شما بابت شفاف سازی سوابقتان (تا حد خوبی) تشکر می کنم. این کاری است که خیلی از اصلاح طلبان متاسفانه حاضر به آن نبوده اند.
۲) من نفهمیدم کجای کلام من «خشن» بود؟ شاید به کار بردن کلمهء خونخواهی را می فرمایید. تصدیق می فرمایید که در رد و نفی آن نوشتم، اما احتمالاَّ بهتر بود چیز دیگری می گفتم، چون ممکن است شائبهء این را بیافریند که اتهام خون به گردن داشتن به شما زده ام. که به هیچ وجه همچه قصدی نداشتم.
۳) شما تمام اصطلاح «برادر نویسندهء حزب اللهی» را در پاسخ به بهنام «بی اساس» دانسته بودید، نه فقط نویسنده بودنش را. قبول کنید که ادعای بالکل «بی اساس» بوند آن گمراه کننده است. من هم گفته بودم من اصلاَّ به اینکه از کی نویسنده شدید کار ندارم، که موضوعی فرعی است. در اینکه زمانی حزب اللهی بوده اید اما شکی نیست. که خود هم اکنون تصدیق می کنید.
(در ضمن با توجه به سوابق خود-نوشته تان به احتمال قریب به یقین کمی بیشتر از سال ۱۳۶۰ حزب اللهی بوده اید. یعنی حد اقل در فاصلهء ۶۰-۶۴.)
۴) از نکتهء سومتان شاد شدم. من از این موضوع (مقاله در اطلاعات سال ۱۳۶۸) اطلاعی نداشتم. و اظهار پشیمانی دیگری هم قبلاَّ از شما نشنیده بودم (نگفتم شما نکرده بودید). چه خوب که این کار را کردید. اما می بخشید که باز گیر می دهم: من اصل حرفتان را باور می کنم (و اصولاَّ همین که پشیمانی تان را همینجا - حتماَّ برای بار چندم - اعلام کردید برای من کافی است)، اما راستش باور جزئیاتش باز برایم مشکل است: اینکه در مقاله تان به طور صریح همین چیزهایی که گفتید (پشیمانی از حضور در انقلاب و ج. ا.) را نوشته اید و اطلاعات در سال ۱۳۶۸ به چاپ آن اقدام کرده است و مثلاَّ توقیف نشد و شما هم بلایی سرتان نیامد. ولی به هر حال، گیرم آن موقع سر بسته گفته بودید و الان صریح. ما قبول کردیم.
۵) زندان افتادنتان بعد از بلبشوی برلین و کودتای مطبوعاتی قطعاَّ جای تآسف داشت. به هر حال مطمئن باشید مردم این ور قضیه را هم فراموش نخواهند کرد.
۶) در پایان، علت اصلی اعتراضات (شدید اللحن!) من این بود که احساس می کردم هم کمی در این روزشمارها و هم در نوشته های دیگرتان و مصاحبه ها تان با شخصیتهای آغاز انقلاب (که اکنون «غیر خودی» محسوب می شوند و نقشی هم در سرکوب سالهای ۶۰ نداشتند)، سعی دارید طرف را وادار به اعتراف به اشتباه بودن اصل انقلاب بکنید یا اینچنین القا کنید (سوای از اینکه اصولاَّ بر این حرف معنی ای مترتب باشد یا نه). در صورتی که یک کلمه نمی گویید که اگر مقصری باشد، مقصر اصلی کسانی اند که انقلاب را از فردای ۲۲ بهمن به انحراف کشاندند و آزادی را سرکوب کردند و به قول خودشان قلمها را شکستند.
دوست عزیز
-- علیرضا ، Feb 12, 2009 در ساعت 06:00 PMممنون از همه چیز
ابراهیم نبوی
با سپاس از آقای بشیرتاش. منظورم رادیو بود و اشتباهی نوشتم تلویزیون. درست می گویید: اشتباه از روزنامهء اطلاعات است نه شما. در ضمن من فایل صدای آن اعلان تاریخی را اینجا پیدا کردم: http://enghelab57.wordpress.com/2008/03/01/صداهای-انقلاب/
(لینک مستقیم فایل این است:
http://www.box.net/shared/ehnnit1gks
)
درود بر شما و آقای نبوی.
-- علیرضا ، Feb 12, 2009 در ساعت 06:00 PMاین سری مطالب روز شمارتان، بسیار عالی و مفید بودند. از زحماتتان سپاسگذارم. شاد و پیروز باشید.
-- کهکشان ، Feb 12, 2009 در ساعت 06:00 PMاز خود بپرسیم اگر مقاومت مستمر آن زمان دکتر بختیار برعلیه کور ذهنی ها و نادانی های رایج نبود، اکنون که سی سال است از آن واقعه و اثرات شوم آن می گذرد، چه داشتیم که به عنوان غرور ملی از مقابله یک ملت سربلند در برابر جهل و نادانی به نسل کنونی ایران تقدیم کنیم؟ گفته می شود: ولی بختیا ر در آن زمان شانسی نداشت. از خود بپرسیم، آن احزاب، گروه ها و شخصیت های سیاسی و روشنفکرانی که در آن زمان در برابر خمینی و فریب او مقاومت نکردند و از وی پشتیبانی کردند، از این عمل خود چه طرفی بستند؟ آنان نه تنها با این کار خود آبروی سیاسی خویش را برباد دادند، بی نام و بی چهره شدند و بسیاری از آنها در این قمار بی افتخار جان خود را از دست دادند، بلکه امروز باید خود و دنباله روان آنها جوابگوی نسل و نسلهائی باشند که بطور دائم یک سوال را تکرار می کند: چرا در آن زمان از بختیار دفاع نکردید؟
-- بدون نام ، Feb 12, 2009 در ساعت 06:00 PMAli(برداشته از www.namir.info)
با ادامه روزشمار پس از 22 بهمن، به استحضار خوانندگان محترم می رساند:
روزشمار سی سال پیش، از 7 تا 12 خرداد، از 5 تا 25 تیر و از 11 تا 31 امرداد 57 توسط اینجانب و مابقی تا 11 امرداد توسط ابراهیم نبوی نوشته شده است.
از تاریخ یکم شهریور ماه 1357 تا 15 دیماه 1357 ، ابراهیم نبوی این مسئولیت را بر عهده داشته است.
با آغازنخست وزیری شاپور بختیار از 16 دیماه تا 22 بهمن1357 ، به جز مطالبی که که به نقل از خاطرات پرویز راجی و روزنامه ایرانشهر می باشد، من این روزشمار را نوشته ام.
از تاریخ 23 بهمن 1357بار دیگر ایشان مسئولیت نوشتن این روزشمار را بر عهده خواهند داشت.
سعید بشیرتاش
bashirtashsaeed@yahoo.fr
چهارشنبه 23 بهمن 1387
نبوی "راست" می گويد، نوری علا "درست"! الف. ع. خ
اين عبارت تنها يک داوری مرضی الطرفين نيست، بلکه يک داوری کاملا جانبدارانه است، منتها لازم است که اندکی پيرامون مفهوم و کارکرد واژه های «راست» و «درست» دقت کنيم. من در مقالاتی که اخيرا منتشر کرده ام* تا حدودی به اين واژه ها و تفاوت آنها پرداخته ام.
موضوع انتشار بخش هايی از مقالهً دکتر اسماعيل نوری علا در سال ۵۷ توسط آقای سيد ابراهيم نبوی، مثال
خوبی برای مباحث مطرح شده در آن مقالات است.
وقتی مطلب گلايه آميز آقای نوری علا را می خوانيم به نظر می رسد که او انتقاد «درست» و بجايی را مطرح کرده است و با او احساس همدلی می کنيم، اما وقتی مطلب آقای نبوی را که در پاسخ به نوری علا نوشته شده، می خوانيم، مشاهده می کنيم که نبوی «راست» می گويد! چون فقط نوشتهً نوری علا را نقل قول کرده است!
آيا ما نسبت به اين موضوع، نظراتی سرگردان و «دم دمی» داريم؟
برخی از ما، با شنيدن سخن «راست» از نبوی، با او همدل می شويم و انتقاد نوری علا را نابجا تلقی می کنيم! برخی از ما، علی رغم شنيدن سخن «راست» از نبوی، بازهم قانع نمی شويم و اقدام او را نابجا می دانيم!
آيا آنگاه که قانع می شويم «درست» عمل کرده ايم، يا آنگاه که قانع نمی شويم؟!
اگر به مفهوم واژه های «راست» و «درست» اندکی دقت کنيم، موضوع را مشخص تر خواهيم يافت.
واژهً «راست» برای تفاهمات ذهنی به کار می رود، اما واژهً «درست» برای اقدامات عينی ما به کار می رود.
"سخن راست" يک چيز است و «اقدام به بيان آن سخن» چيز ديگراست! يعنی سخن راست از مقولهً تفاهمات ذهنی است اما «اقدام به بيان آن سخن» از مقولهً اقدامات عينی است. يعنی ارزش و اهميت « يک سخن راست» با ارزشن و اهميت «اقدام به بيان آن سخن» يکی نيست. يعنی اگر«راستی» همواره خوب است، «اقدام به بيان آن» ممکن است همواره چيز خوبی نباشد.
می خواهم بگويم بحث بر سر«راستی» سخنی نيست که نبوی از قول نوری علا گفته است، بلکه بحث بر سر اقدام نبوی در بيان نابهنگام آن است. حتی نوری علا در راست بودن مطالب نقل شده از مقاله خود توسط نبوی، با او «تفاهم ذهنی» دارد. نوری علا تنها با «اقدام عينی» او تفاهم ندارد.
نمی توان «راست بودن» نقل قول نبوی از نوری علا را نشانهً «درستی» اقدام او بدانيم! اقدامات ما جدای «راستی ها» و «صداقت هايی» است که در آن اقدامات به کار می بريم! «راستی» مقوله ای خنثی است! فايده مندی «يک سخن راست» بسته به اقدام «درست» ماست! وگرنه می توانيم با تکيه بر مفاهيم راست، همواره دست به اقدامات «نادرست» بزنيم!
گزاره هايی که ما در اقدامات خود بهره می بريم، هم می تواند «تفاهم ذهنی» ديگران را در بر داشته باشد و هم می تواند «تفاهم ذهنی» ديگران را در بر نداشته باشد. يعنی هم می تواند از نگاه ديگران راست باشد و هم می تواند از نگاه ديگران ناراست! اما درستی و نادرستی اقدامات ما بسته به سود و زيانی است که به خود و ديگران می زنيم، ما هراقدامی را برای هدف مشخصی انجام می دهيم، يا می خواهيم به خود و جامعه سود و زيانی برسانيم يا می خواهيم به ديگران و جامعه سود و زيانی برسانيم. در هر حال، ما «اقدامات» را «باری به هر جهت» انجام نمی دهيم، بلکه از انجام آنها هدفی را دنبال می کنيم! ديگران نيز می توانند نسبت به اهداف ما ترديد داشته باشند.
يادآوری و مطرح کردن «حرف های زده شده توسط ديگران» نيز می تواند هدفی را به دنبال داشته باشد! هدفی که قطعا سود و زيان ما، ديگران و جامعه را در بر دارد. به راستی سلسه يادداشت های «روزشمار انقلاب» چه هدفی را دنبال می کند؟ يعنی بايد ببينيم، گزينش و نقل برخی از اظهارات ديگران که در گذشته(سه روز پيش، سی سال پيش يا سه هزار سال پيش!... فرقی نمی کند) بيان کرده اند، چگونه اقدامی است؟ و چه کارکردی می تواند داشته باشد؟ يعنی نام اين «کار» يا «اقدام» چيست؟ به عبارت ديگر بايد ببينيم «روزشمار يک انقلاب» چيست؟!
آيا «روزشمار يک انقلاب» گزارش است؟ خبر است؟ تاريخ نگاری است؟ تفسير است؟ روايت است؟ داستان است؟ خاطره است؟ تحقيق است؟ تحليل است؟ مقاله است؟ رساله است؟ چيست اين «روزشمار يک انقلاب»؟ آيا به تعبير آقای نبوی، نور افشاندن بر تاريخ انقلاب است؟!
بی گمان هيچيک از موارد بالا نيست!
به گمان من، «روزشمار يک انقلاب» تنها «روايت» به مفهوم آخوندی کلمه است. همان روايتی که با انتخاب و گزينش يک گزاره يا يک برش از تاريخ! می تواند اهداف ضمنی روايتگر را برآورده کند. به نظر من چنين «کاری» می تواند اهدافی که متضمن نظر گردآورنده است را فراهم آورد! در هر حال «کار»ی است که نفعی را طلب می کند! اين «کار»هم می تواند ناشی از ارادهً گردآورنده باشد و هم ناشی از دريافت «سفارش تهيه» از جايی ديگر باشد!
اين را کسی نمی گويد که (مانند نوری علا) در شکل گيری و پيروزی انقلاب نقش داشته! حتی کسی نيست که در مسائل سياسی «تازه وارد» باشد! بلکه کسی می گويد که از کودکی وارد مسائل سياسی شده و سی سال است که جز محروميت چيزی عايدش نشده! شهروندی است که حتی عنوان «درجه سه» نيز به او تعلق نمی گيرد! نه به جمهوری اسلامی رای داده و نه خواهد داد!(می توانيد با اين ادعاها تفاهم ذهنی داشته باشيد و يا نداشته باشيد)
اما هدف من از اين يادداشت، نه آسيب رساندن به نبوی و نه حمايت از نوری علا است، بلکه بيان اين نکتهً مهم است که «راست گفتن»، «درست گفتن» نيست، يعنی همه اين واژه ها و گزاره هايی که نزد ما هستند، آنگاه مفيدند که «درست» و به موقع گفته شوند. نقل گزاره های سی سال پيش نوری علا، ممکن است برای نفع شخصی نبوی «درست» باشد اما به نظر من فايده ای به حال جامعه ندارد! البته جز آقای نبوی، حاکمان مستبد فعلی ايران نيز از چنين نقل قول هايی نفع می برند، چه نفعی؟
اکنون می گويم:
روشنفکری وجود ندارد که «کيهان» نسبت «فريب خورده» و «عامل نفوذی دشمن» به آن نداده باشد. جوانی که قبلا خزعبلات کيهانی را خوانده باشد با خوندن سخنان سی سال پيش نوری علا و مقايسه آن با مواضع امروز او، نتيجه ای نخواهد گرفت جز اينکه:
نوری علا يا در گذشته «عامل نفوذی دشمن» بوده يا اکنون «فريب خورده دشمن» است.
سخن بر سر اين نيست که به خاطر خزعبلات کيهانی به گذشته برنگرديم و با اشتباهات خود آشنا نشويم، بلکه سخن بر سر اين است که چنين اقدامی می بايست در قالب تاريخ نگاری، تخقيق و تحليل تاريخی انجام شود نه گزينه گويی هايی که مشابه آن را صدا و سيمای جمهوری اسلامی نيز برای شيره ماليدن بر سر نسل جوان تهيه و پخش می کند.
البته من نمی توانم نامی برای سلسله مطالب «روزشمار يک انقلاب» بگذارم اما فرض می کنيم که آقای نبوی می خواهد نسل امروز را با اشتباهات گذشتگان آشنا کند؟ آيا اگر روشنفکری که بين گزينهً «آزموده شده» و «آزموده نشده»، دست به انتخاب زده و گزينه «آزموده نشده» را انتخاب کرده، اصولا دچار اشتباه شده است.
آيا روشنفکر می بايست به خمينی، که می گفت: «سلطنت خلاف حقوق بشر است» اعتماد می کرد يا به روشنفکری (چون بختيار) که به ديکتاتور و عامل کودتای ۲۸ مرداد اعتماد کرده بود، اعتماد می کرد؟
در هر حال ما مجبوريم به ديگران اعتماد کنيم، نوری علا به خمينی اعتماد کرد، بختيار به شاه! خمينی زنده ماند و به اعتماد امثال نوری علا خيانت کرد! شاه زنده نماند(يا پيروز نشد) که ببينيم چه بلايی برسر بختيار خواهد آورد! متاسفانه برخی ها از روشنفکران، انتظار پيشگويی را دارند و اکنون به گونه ای از آقای بختيار سخن می گويند که تو گويی او يک پيشگو بوده است! البته او انسان فرهيخته ای بود و تصور می کرد راهی را که در پيش گرفته سرانجام مطلوبی دارد! اما معلوم نبود اگر که ديگران را با خود همراه می کرد و انقلاب را به شکست می کشاند چه سرانجامی در انتظار همه می بود. ممکن بود او نيز، همچون دکتر مصدق، قربانی کودتايی شبيه کودتای ۲۸ مرداد شود! شايد شاه از پذيرش بختيار به دنبال فرصتی برای کودتا بود. آينده را کسی نمی تواند پيشگويی کند، و از روشنفکر نيز نبايد انتظار پيشگويی آينده را داشت، بلکه انتظاری که از روشنفکر می توان داشت آن است که از گزاره های راست(و حتی دروغ) استفاده کند تا نفعی به حال عموم(جامعه) ايجاد نمايد.
به نظر من، مجموعه يادداشت های «روزشماريک انقلاب» می تواند چند هدف احتمالی را پوشش دهد: اول آنکه نشان دهد روشنفکران نسبت به تشخيص ضرورت انقلاب دچار اشتباه شده اند! دوم آنکه اعتماد روشنفکران نسبت به خمينی اشتباه بوده است. سوم آنکه، راه سومی موجود بوده است که متولی آن آقای دکتر بختيار بوده، اما روشنفکران همراهی نکرده اند و...
يک هدف شخصی نيز می تواند وجود داشته که به آقای نبوی برمی گردد، يعنی ممکن است ايشان با نقل سخنان ۳۰ سال پيش روشنفکرانی چون نوری علا، که در حمايت از خمينی بيان کرده اند، می خواهد حمايت ۲۵ ساله خود از حکومتی اسلامی را توجيه کند. البته در اين رابطه دلايل ديگری نيز می توان برشمرد، اما به اين بحث مربوط نمی شود.
تقريبا همه روشنفکران از جمله نوری علا، بارها و بارها از اعتمادی که به آخوندها کرده اند اظهار پشيمانی نموده اند. چنين اظهاراتی از متن و بطن نوشته های آنان آشکار است. در نتيجه آنچه که می ماند زير سوال بردن اصل انقلاب (خواست مردم) و «درست» دانستن رفتار شخصيت هايی چون دکتر شاپور بختيار!
در مورد زير سوال بردن اصل انقلاب و خواست مردم، تنها می توان خواست آزاديخواهانه و مشروطه طلبانه يکصد و پنجاه سال اخير مردم ايران را شاهد مثال آورد.
در مورد درست دانستن رفتار آقای بختيار نيز سخن بسيار است. افرادی با انگيزه های متفاوت اين مسئله را مطرح می کنند، اما مطلب مشترکی را که خطاب به همهً آنان می توان گفت، آن است که:
اقدام آقای بختيار مبنی بر پذيرش پست نخست وزيری را تنها می توان به عنوان يک «بسته» مورد ارزيابی قرار داد! بسته ای که هرگز باز نشد! يعنی برای بررسی آن واقعه تاريخی، تنها می توان به احتمالات رجوع کرد. در احتمالات نيز هرچيزی(از جمله چکمه های خونين کودتا) محتمل است. اما برخی ها به ميل خود اين بسته را باز می کنند و سلطنت اصلاح شده را در رويای خود می نشانند.
در هر حال به نظر من بررسی تاريخ و وقايع تاريخی، نياز به «روزشمار» ندارد! بلکه نياز به تحليل جامعه شناختی دارد. برای واقعه ای که پيروز شده باشد، ممکن است «تقويم» مورد نياز باشد تا شعف پيروزی را دو چندان کند، اما برای واقعه ای که شکست خورده باشد «تقويم» نيازی نيست چون تقويم تمام «تصوير» را نشان نمی دهد و فقط تصاويری را نشان می دهد که مورد «هدف» است.
الف. ع. خ
دوست عزیز
-- بدون نام ، Feb 12, 2009 در ساعت 06:00 PMتا به حال ندیده بودم انسانی این همه به زیبایی از فلسفه، منطق نوین و فلسفه تاریخ و احتمالا برخی علوم دیگر، برای توجیه ضرورت سانسور در تاریخ استفاده کند.
ابراهیم نبوی
«اقدام آقای بختيار مبنی بر پذيرش پست نخست وزيری را تنها می توان به عنوان يک «بسته» مورد ارزيابی قرار داد! بسته ای که هرگز باز نشد! »
دوست عزیز الف. ع. خ،
بسته بختیار در ٢٣ بهمن در پشت بام مدرسه رفاه با اعدام سران رژیم شاه برای مردم عادی باز شد.
در سال ٥٩ و٦٠ برای ملی مذهبیها، جبهه ملی و مجاهدین باز شد . عده ای کشته شدند ، جمعی به زندان رفتند، بقیه به خارج فرار کردند.
درسال ٦١-٦٢ برای توده ایها و اکثریتیها باز شد به همان صورت بالا.
در سال ٦٨ برای منتظری این بسته باز شد.
در دهه ٧٠ برای اصلاح طلبان داخل کشور و تسخیرکنندگان لانه جاسوسی با قتلهای زنجیره ای، شکنجه شدن و زندان رفتن باز شد.
این بسته تا به امروز با شکنجه و کشتن و سنگسار کوچک و بزرگ در حال باز شدن است .
شما این ٣٠ سال کجا بودید که این بسته برای شما همچنان بسته مانده است؟ آفرین به این قدرت سفسطه کلام.
-- حسن ، Feb 12, 2009 در ساعت 06:00 PMاینهایی که دم از انحراف انقلاب می زنند برای من روشن کنند که مگر غیر از این بود که خمینی رهبر این انقلاب بود؟ خمینی انقلاب خودش را از چه کسی دزدیده؟! به نظر می رسد که عده ای قصد دارند که تا 30 سال دیگر هم مزخرف ببافند تا مبادا روزی بگویند که "اشتباه کردیم".
-- هرمز ، Feb 13, 2009 در ساعت 06:00 PMآقای بشیرتاش و آقای نبوی
-- مریم ، Feb 14, 2009 در ساعت 06:00 PMنوشته های امروز شما رنگ بی طرفی خود را از دست داده است و نظر پنهان نویسنده در نوشته ها آشکار است و این حتی از عنوان مطلب هم پیداست: "سقوط پادشاهی مشروطه، پیروزی انقلاب اسلامی".
اگر این خبر را از خبرگذاری جمهوری اسلامی می شنیدیم حتما عنوان آن این بود: "سقوط دیکتاتوری پادشاهی، پیروزی انقلاب مردمی اسلامی" در صورتی که یک عنوان بی طرفانه این است: "سقوط سلطنت پادشاهی، پیروزی انقلاب اسلامی"
به هر حال سلطنت پادشاهی خود نیز به این عنوان "سلطنت پادشاهی" خود را معرفی می کرد نه پادشاهی مشروطه حالا شما چرا عنوان را تحریف کرده اید؟
لطفا در نوشته های خود جنبه بی طرفی را حفظ کنید و استدلال و تحلیل را بر عهده خوانندگان بگذارید.
باسپاس از زحمات شما
دوست عزیز الف ع خ همه چیز یک بسته بود حتی خمینی که باز شد و نتیجه اش را داریم میبینیم. اما در مورد روشنفکران افسوس که این روشنفکران چنان در شیدایی بسر میبردن که اگر خمینی بیاید دیگر کسی دروغ نمیگوید را میگفتند یا مانند اقای نوری علا خمینی را تجلی ملی می نامیدند در صورتی که خمینی اصولا با ملت و ملی و ناسیونالیسم بیگانه بود وبرای دانستن ان نیاز به تیزبینی چندانی نبود. اما امروز دریغا که اینان حاضر به اقرار اشتباه خود نیستند و فلسفه بافی میکنند ونمی خواهند با گذشته روبرو شوند. کارکرد تئوری توطئه هم دیگر بدرد همان روزنامه کیهان می خورد که هر چیزی حتی جاسوسهای روسیه را نفوذی امریکا مینامند و شبهه سازی برای اقای نبوی و بشرتاش از همان دست کارهاست شاید تنها برجسته ترین پیام این روزنگار پروا از بت تراشی و تقویت روح جمعی است که هنوز مثل اینکه ما نداریم
-- احمد ، Feb 14, 2009 در ساعت 06:00 PM.........ما حتا خیلی کشته دادیم بدون دلیل. ممکن است بیایند ما را هم بکشند. مهم نیست. ولی حق کجا میرود؟ وجدان کجا میرود؟ ما حتا در سلطنتآباد و سایر جاها گفتیم به مردم تیراندازی نکنند...........
-- حميد تابش ، Feb 14, 2009 در ساعت 06:00 PMبه او و به فرماندهان ارتش بايد گفت كه خيلي خيلي دير اين دستور را داده بوديد....