رادیو زمانه > خارج از سیاست > سی سال پیش در چنین روزی > ساعدی و سنجابی، علیه صدیقی | ||
ساعدی و سنجابی، علیه صدیقیسعید بشیرتاش، ابراهیم نبویسنجابی علیه صدیقی به دنبال بالا گرفتن گفت و گو میان محمدرضا پهلوی و دکتر غلامحسین صدیقی، کریم سنجابی طی نامه سرگشادهای صدیقی را به خاطر تلاش در راه تشکیل نوعی دولت آشتی ملی محکوم کرده است. وی در نامهای که در تمام رسانههای گروهی منتشر شده است، مینویسد: «چنین اقدامی نفی تمام گذشته شماست. غلامحسین صدیقی همواره به عنوان یکی از اساتید دانشگاه و سیاستمداران ملیگرا شناخته شده بود.» پرویز راجی، سفیر ایران در لندن در این مورد نوشت: «تلگرافی مودب اما شدیداللحن، به امضای «هواداران مشروطیت ایران» به سنجابی فرستادم و او را متهم به نفی عقاید آزادیخواهانهاش، پس از تنها یک ملاقات با روحانی مقیم پاریس کردم و از او خواستم به جای کارشکنی، از کوششهای صدیقی پشتیبانی کند. رونوشت تلگراف را برای امینی، صدیقی و یکی دو خبرنگار خارجی مقیم تهران فرستادم.»
صندوق کمک به اعتصاب ادامه اعتصابات در نفت ایران و در روزنامههای کشور، برای کارکنان این دو بخش مشکلات جدی به وجود آورده است. به همین دلیل با پیشنهاد برخی از اطرافیان آیتالله خمینی و اقدام نیروهای انقلابی، صندوقهای جمعآوری اعانه برای کمک به کارکنان صنعت نفت کشور تشکیل شد. از طرف دیگر، بازاریان نیز از طرف آیتالله خمینی موظف شدهاند که حقوق و دستمزدهای روزنامهنگاران اعتصابی را تأمین کنند. لازم به یادآوری است که هنوز از اعتصاب روزنامهنگاران کشور یک ماه هم نمیگذرد. هفتهنامه ایرانشهر چاپ لندن اعلام کرد برای کمک به هزاران کارمند نفت و کارکنان مطبوعات در ماه گذشته، ۴۸۶.۵ پوند برای کارکنان مطبوعات و پنج هزار و پانصد تومان و سی پوند برای تأمین حقوق کارکنان نفت، تأمین کرده است. ایرانشهر نوشت: «متأسفیم که کمکدهندگان قید نکردهاند نامشان میتواند ذکر شود یا نه و در نتیجه نام این کمکدهندگان به چاپ نرسید.» قیمت طلا سه برابر نرخ دولتی شد با افزایش ناآرامیهای سیاسی در کشور و گسترش دامنه اعتصابات، قیمت طلا در بازار تهران و سایر شهرستانها به سه برابر نرخ دولتی رسید. از سوی دیگر، خروج گسترده بسیاری از مقامات کشور باعث شد تا آنان خانهها و اموال خود را به ارز و طلا تبدیل کرده و از ایران بروند. براساس خبرهای اعلام شده، امروز عرضه و فروش خانه و آپارتمان به اوج خود رسید. در هفته گذشته، یکصد هزار واحد مسکونی به بنگاههای معاملاتی معرفی شده و قیمت آپارتمان و خانه نزول کرده است.
تظاهرات در مقابل سفارت آمریکا سفارت آمریکا در تهران، به وسیله چند صد نفر که شعارهای ضدشاهی میدادند و میگفتند «یانکی! گو هوم» مورد حمله قرار گرفت. به گزارش هفتهنامه ایرانشهر، بعضی از تظاهرکنندگان تلاش کردند با بالا رفتن از دیوارهای سفارت به داخل آن بروند، ولی توسط مأمورین امنیتی سفارت از ورود آنان ممانعت به عمل آمد. بقیه مردم با پرتاب آجر و سنگ چند اتومبیل را در پارکینگ سفارت در هم شکستند و عدهای از آنها یکی از اتومبیلهای سفارت را که داشت از در اصلی وارد محوطه میشد به آتش کشیدند. به راننده ایرانی اتومبیل که تنها سرنشین آن بود هیچگونه آسیبی وارد نیامد. مقامات آمریکایی گفتند خسارت زیادی به سفارت وارد نیامده است. مأموران نظامی برای متفرق کردن تظاهرکنندگان دست به تیراندازی هوایی زدند اما آماری از تلفات به دست نیامده است. بیشترین تظاهرکنندگانی را که به سفارت آمریکا حمله کردند، دانش آموزان تشکیل میدادند.
ساعدی: وقتکشی یا خودکشی تدریجی غلامحسین ساعدی، نمایشنامهنویس و داستاننویس بزرگ ایرانی و عضو هیأت تحریریه هفتهنامه ایرانشهر چاپ لندن که به سردبیری احمد شاملو منتشر میشود، در سرمقاله نهمین شماره این هفتهنامه که روز اول دیماه ۱۳۵۷ منتشر شد، به بررسی وضع حکومت ایران و احتمال تشکیل دولت غلامحسین صدیقی پرداخته و گفته است: «شاه و امپریالیسم آمریکا به امیدی عبث وقتکشی میکنند. و با همین امید عبث است که رژیم نظامیان در حالی که به خیال خود از این دست هویج نشان میدهد، از دست دیگر، افسار گسیخته میتازد و لجام گسسته شلاق مینماید که به دفعالوقت لحظهای را به لحظه دیگر بدوزد تا به هر صورتی که شده، رژیم فاشیستی در موضع خود درنگ کند، باشد که اوضاع و احوال به وضعی درآید که روزگار را چه دیدهای!» در ادامه این سرمقاله آمده است: «دوباره بشود میخ تسلط را محکم و محکمتر کوبید. آمریکا روزی روزگاری اعتراف خواهد کرد که در مورد ایران نیز گرفتار همان اشتباهی شده است که در موارد بسیار دیگر نیز مرتکب شده بود، با همه اینها، خصلت این جهانخواره چنین است که تا از پا در نیاید و خود را با شکست رودررو نبیند، لب به اعتراف نگشاید.» غلامحسین ساعدی در ادامه مینویسد: «در حال حاضر، دفعالوقت و فرسایش لحظهها، آخرین حربه امپریالیزم و رژیم شاه است... به این ترتیب دولت نظامی ازهاری از پای درمیآید. توپ و تانک و مسلسل، جز کشتار کار دیگری نمیتوانند بکنند و آنگاه مطبوعات غربی از پیرمرد درهم شکستهای که بین یک یا دو نسل گذشته، آنهم به اعتبار شرکت در دولت دکتر مصدق، اسم و رسمی داشته سخن به میان آورند، یعنی از دکتر غلامحسین صدیقی که مطمئناً از نظر سیاسی در روزهای حاضر آدم بیاعتباری است.» در ادامه سرمقاله میخوانیم: «براستی این جانشین «شریفامامی» و احتمالاً «ازهاری» چه کاری میتواند انجام بدهد؟ حتی اگر آدمی باشد که این همه نعش را در خیابانها تحمل نکند و مظهری باشد از یکدندگی و شرافت و آماده باشد که برای پایان دادن به این وضع و مهار کردن ارتش، نام نیک خود را هم در این سالهای پایان عمر فدا کند.» ساعدی در ادامه میافزاید: «مطمئناً چنین دولت مستعجلی هم کاری از پیش نخواهد برد، چرا که مردم انقلابی ایران به هیچ نوع سازشی تن در نخواهند داد. دولت صدیقی و امثالهم تنها کاری که میتواند بکند این است که به شیوه دولتهای گذشته هزاران وعده و وعید به مردم بدهد یا حداکثر، نظامیان را از خیابانها به داخل پادگانها فراخواند که تازه این خود برای مردم فرصت دیگری است در جهت سازماندهی به نیت از پا درافکندن رژیم.» ساعدی در پایان مینویسد: «چیزی که به هر حال و مطمئناً شاه را نجات نمیتواند داد! هیچ «آلترناتیو»ی نمیتواند ثبات شاه را طولانیتر کند. شاه و اربابانش احمقانه وقتکشی میکنند: این فقط احتضاری تلخ است که بیهوده کش داده میشود!» غلامحسین ساعدی، نویسنده مطلب خودکشی تدریجی در سال ۱۳۵۷، سه سال بعد و پس از انقلاب مجبور شد از ایران فرار کند و پس از گذراندن یک دوره دشوار ناملایمات روانی در پاریس درگذشت. |
نظرهای خوانندگان
آنچه که امروز در جمهوری اسلامی تجربه می کنیم در حقیقت همین آمریکا ستیزی و غرب ستیزی وسواس وار روشنفکران به اصطلاح لائیک ماست. دست آقایان نبوی و بشیر تاش درد نکند. ما چیزهایی درین ایرانشهر خواندیم که حتا در بدترین تخیلاتمان نیز تصور نمی کردیم. اینکه نشریه ای که از سوی نامدارترین شاعران و متفکران اداره می شود دعوت به چاقو کشی و چماق پرانی کند، یعنی در حقیقت الف بامداد عزیزمان که کاوه ی آهنگر را متهم به شعبان بی مخ بودن زمان اش کرده بود، خود شخصا شغل شریف قمه کشی را به عهده می گیرد. از چنان جنبشی با چنان متفکرانی باید هم همین رژیم تا خرخره فرو رفته در فاشیسم و خشونت بیرون آید. در این انقلاب همه چیز حیرت انگیز بود، هست، و خواهد بود. با این ترهاتی که جناب ساعدی اینجا از خود بروز داده اند کاملا مشخص است که حتا اگر شاه به حرف صدیقی نیز گوش فرا داده بود، هرگز آتش این فاجعه خاموش نمی شد. حضرات پیشاپیش صدیقی را تبدیل به یک جنازه ی سیاسی کرده بودند. بهترین گزینه همان بختیار بود که افتخار می کرد شاه را از کشور بیرون کرده است و در حقیقت بیش از یک دولت انتقالی نبود.
-- یک دوست ، Dec 25, 2008 در ساعت 12:00 PMالبته جالب است سرنوشت غم انگیز خود ساعدی: به دستبوس آقا مشرف شد، تبعید شد، و در غربت نمایش خودکشی را از طریق وقت کشی به صحنه برد.