راوی حکایت باقی
به بهانه برگزیده شدن شهرنوش پارسیپوربهعنوان زن سال
طاهره شیخالاسلام
در برنامههای جُنگ صدا ـ اگر شینده باشید ـ تا بهحال چند نوشتار از طاهره شیخالاسلام را به شکل گفتاری خواندهایم. [اینجا] ایشان مقیم کشور استرالیا و نویسندۀ کتاب «ما چرا چنین شدیم؟» مجموعه مقالات کوتاه در مورد خُلق و خوی ایرانیان هستند.
چندی پیش بعد از اعلام برگزیده شدن شهرنوش پارسیپور بهعنوان زن سال از طرف سوی هیجدهمین کنفرانس پروهشهای زنان در آمریکا، و انتشار مصاحبۀ همکاران ما با ایشان که در سایت رادیو زمانه منتشر شد، مقالهای از طاهره شیخالاسلام به دست ما رسید که در آن ضمن بیان نظرات خود در مورد شهرنوش پارسیپور، همچنین اشارهای به بعضی از عادات رفتاری و اخلاق اجتماعی ایرانیان داشتند. این مقاله را همراه با لینک مطالب مرتبط با این موضوع بخوانید!
گزینش خانم شهرنوش پارسیپور در هیجدهمین کنفرانس پژوهشهای زنان ایرانی در امریکا به نارضایتی عدهای از هموطنان انجامید و همچنین نظراتی که ایشان در رابطه با صیغه مطرح نموده بودند اعتراض عدهای دیگر را برانگیخت. در این نوشتار کوتاه این برخوردها را به لحاظ فرهنگی مورد بحث قرار میدهم و سپس به ذکر نکاتی چند در رابطه با آنچه که خانم پارسیپور مطرح کردند میپردازم.
الف- عدم اعتماد ما به انتخاب درست و بهحق هموطنان در رابطه با موفقیتهای مختلف علمی، ادبی و اجتماعی آنان چه توسط نهادهای داخل و چه خارج از کشور و اعتراض به آن موضوع تازهای در بین ما نیست. ریشه این نگرش را میتوان در حاکم بودن رابطه بر ضابطه در جامعه ما جستجو نمود. اصولا در جوامعی که ضابطه وجود ندارد؛ یعنی قانونی از حقوق مردم دفاع نمیکند، این حمایت از طریق نوعی رابطه بده و بستان بین افراد برقرار میگردد. این رابطه از خانواده شروع و به فامیل و قوم و خویش و سپس به همسایه و دوست و آشنا گسترش مییابد. وظیفه افراد در این هستههای کوچک یا بزرگ حمایت از یکدیگر است و بس، صرفنظر از اینکه فردی که از او حمایت میشود بر حق است یا خیر. عباراتی چون حق و حرمت فامیل، حق و حرمت دوستی، حق همسایه و حرمت نان و نمک و غیره که بخشی از فرهنگ ما را میسازند، هر یک بهنوعی اشاره به همین حمایتها و تقدم رابطه بر ضابطه دارد. فرا گیر بودن این پدیده باعث میشود که گرفتن یا دادن هر امتیازی را در خارج از دایره رفاقتها و خویشیها و دربیرون این چهارچوب بده و بستان ناممکن بدانیم و بهر نوع آن ـ هر چند منصفانه ـ شک کنیم. جالب است بدانیم بسیاری از ویژگیهای فرهنگی چون مهماننوازی و خونگرمی و مردمداری و رفیقبازی که ما گاه به آنها میبالیم و غربیها را بهخاطر نداشتن آنها بهباد انتقاد میگیریم چیزی جز همین بده و بستانها و حفظ رابطهها نیست؛ و نکته قابل توجه اینکه همین ویژگیهای فرهنگی هماکنون به یکی از بزرگترین موانع در راه برقراری دموکراسی - که یکی از اصول اولیه آن اجرای قوانین و دفاع از حق و عدالت است- در جامعه ما تبدیل شدهاند.
ب- ویژگی دیگری که خود را در این برخوردها به ما مینمایاند خوشحال نشدن از موفقیت یکدیگر است. علل وجود این احساس که ریشه در شرایط زیستی و تربیتی ما دارد را در نوشتاری تحت عنوان «چرا حسادت می کنیم» بهطور مشروح توضیح دادهام. [+]
ج- اعتراض یا مخالفت عدهای از هموطنان با امر «صیغه» صرفا به این دلیل که حکمی اسلامی است، ویژگی دیگری را در بین ما بهنمایش میگذارد که همان مطلقگرایی و یا بهعبارتی سیاه و سفید دیدن است. بدین معنی که ما معمولا وقتی با فرد یا مکتبی مخالف شدیم با همه چیز آن و در هر شرایطی مخالفت میکنیم و یک نکته خوب در آن نمیبینیم و بههمین ترتیب وقتی با فرد یا مکتبی موافق گشتیم یک نکتۀ بد در آن نمییابیم. در حالیکه بهقول مولانا: آنکه گوید جمله حقاند احمقی است آنکه گوید جمله باطل، او شقی است پس بد مطلق نباشد در جهان بد به نسبت باشد این را هم بدان
این نگرش بهدلیل اینکه حاصل شرایط زیستی ما در طول قرون بوده است کم یا بیش همه افراد حتی برگزیدگان فکری و علمی و سیاسی و مدعیان ادب و فرهنگ ما نیز شامل میشود. بهعنوان مثال شاهد بوده و هستیم که ادیبانی که زمینه کار آنها کسانی چون مولانا و حافظ و فردوسی هستند یک نکته منفی و یک خطا و اشتباه در تمام زندگی آنان - از کودکیشان گرفته تا جوانی و میانسالی ـ نمیبینند و تمام تالیفات و تصنیفات آنها را کامل و بینقص میانگارند و از آنها ابرـ انسانهائی ساختهاند که هیچ انتقادی را به ساحت مقدسشان روا نمیدارند و بههمین ترتیب موافقان یک سیستم حکومتی و یا یک حاکم مثلا محمدرضا شاه، یک کار ناصحیح و غیرمردمی در سی و شش سال سلطنتش پیدا نمیکنند.
مخالفتهای ما نیز بههمین روال و از همین قانون تبعیت میکند و بههمین خاطر است که تا کنون یک گروه مخالف سیاسی نداشتهایم که از حتی فقط یک حرکت یک رژیم چه در گذشته و چه در حال هر چند هم که درست بودن آن بر همه واضح وآشکار بوده باشد حمایت کند. اینگونه مخالفتها که از طریق خط بطلان کشیدن بر سرتا پای یک فرد، یک مکتب، یک مذهب و یک رژیم سیاسی صورت میگیرد، تا کنون لطمات بیشماری را چه در سطح فردی و چه اجتماعی بر ما وارد آورده است. فراموش نباید کرد که در این سیاه و سفید دیدنها، و در این موافقت و مخالفت کردنهای کترهای آنچه که زیر پا گذاشته میشود حقیقت و آنچه را که قربانی می شود عدالت است.
خانم پارسیپور با بیان اینکه نیازهای جنسی نبایستی سرکوب گردند در حقیقت بر درد بزرگی که جامعه ما را از درون به شدت رنج میدهد و تحلیل میبرد - اما به دلیل تابوهای فرهنگی ما تا کنون مسکوت مانده است ـ انگشت گذاشتند و با صداقت و شهامتی که در کمتر انسانی و بهویژه در کمتر زنی آنهم در جوامع مسلمان و مردسالار یافت میشود آنرا مطرح نمودند. در همینجا بگویم که اگرنگاهی به تاریخ بیاندازیم میبینیم که رشد و پیشرفت جوامع انسانی تا کنون مدیون وجود انسانهایی بوده است که به این دو ویژگی اخلاقی متعالی آراسته بودهاند.
در تایید صحبتهای خانم پارسیپور میتوان به اصطلاح «انسان گرسنه ایمان ندارد» که گفته بسیار شایستهای است اشاره کرد. آری انسان گرسنه ایمان ندارد و این گرسنگی نیز تنها به گرسنگی جسمی محدود نمیشود. گرسنگی عاطفی و جنسی نیز اثراتی اگرنه بیشتر، که کمتر از گرسنگی غذایی بر روان و رفتار فرد ندارند و اگر ایمان را نیز اخلاق و رفتار سنجیده و انسانی بدانیم متوجه میشویم که چرا ویژگیهایی اخلاقی ما باین شدت با ویژگیهای حاکم بر مردمانی که در پناه آزادیهای فردی و عدالت اجتماعی و رفاه و برخورداری زیستهاند تفاوت دارد.
فرا گیر بودن خصوصیاتی چون غرضورزی، خشونت، کارشکنی، حسادت، کینهجویی و غیره در میان ما و سایر ملل غیر دموکراتیک و غیر آزاد، همه و همه بهدلیل محرومیتهائی بوده است که ما در طول تاریخ خود متحمل شدهایم. نبود آزادی و عدالت اجتماعی و قانونی که مردمان را در پناه خود قرار دهد و از حقوق فردی آنان حمایت کند و همچنین فقر مادی و عاطفی و جنسی هر کدام بهشکلی در بهوجود آمدن این خصوصیات دخالت داشتهاند. بخشی از این محرومیتها را سیستمها و بخش دیگری را خود ما – بهدلیل عادات و سنتهایی که آنها نیز حاصل شرایط زیستی ما بودهاند - بر یکدیگر تحمیل کرده و میکنیم.
خانم پارسیپور به این نکته اشاره کردند که زنان طلاق گرفته یا شوهر از دستداده ای که دارای فرزند هستند در بسیاری از مواقع ازدواج مجددشان مشکلات بیشتری را برایشان به ارمغان میآورد، و از طرف دیگر یک مرد مجرد کمتر تمایل به ازدواج با زنی دارد که هم از او بزرگتر و هم دارای چند فرزند است؛ همانطور که زن مجرد نیز تمایلی به ازدواج با مرد دارای فرزند و یا جوانتر از خود ندارد. اما داشتن رابطهای که آنها را از حمایت عاطفی یکدیگر برخوردار کند و به زندگی یکنواخت آنان رنگ و جلای تازهای ببخشد تا آنجا که به آزار کسی منجر نشود بسیار انسانی و معقول مینماید که بهقول حافظ: مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
طبیعتا این حمایت میتواند بیشتر از جانب جوانانی فراهم آید که بهر دلیلی آمادگی تشکیل خانواده و مسئولیت سنگین پدر شدن را ندارند. اگر چنین امکانی فراهم آید آنان نیز دیگر مجبور نخواهند بود فقط و یا بیشتر بهخاطر ارضای یک نیاز و زیر فشار جامعه تن به ازدواج دهند. بهعلاوه این گونه روابط به تجربیات این جوانان درمورد روحیات زنان و نیازهای آنان اضافه خواهد نمود و از آنان، اگر ازدواج موقتشان بهر دلیلی به ازدواج دایم منجر نشود، همسر و پدر بهتری خواهد ساخت.
نکته مهمتر اینکه مردان دیرتر از زنان آماده تشکیل خانواده میشوند و این است که حتی در کشورهای پیشرفته جهان نیز پیشنهاد ازدواج از طرف مرد به زن و هنگامی داده میشود که مرد آمادگی قبول این مسئولیت را در خود یافته باشد. به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که بزرگتر بودن مرد از زن به لحاظ سنی میتواند بهعنوان یکی از فاکتورهای موفقیت در ازدواج به حساب آید. امری که مرتبا توسط گذشتگان ما توصیه میشد؛ لیکن ما به سختی با آن مقابله میکردیم؛ چرا که آنان را امل و عقبمانده میدانستیم.
بسیاری از همنسلان ما با ازدواج با مردهای همسن خود - که میتوان آنها را با اصطلاحات امروز صفرکیلومتر نامید - فشارهای زیادی را در زندگی زناشوئی خود متحمل شدند. اما نکته در اینجاست که بزرگتر بودن مرد به لحاظ سنی در صورتی میتواند تضمینکننده زندگی خانوادگی بهتری باشد که او تجربه بیشتری در مورد روحیات و خلقیات و نیازهای عاطفی زنان کسب کرده باشد؛ در غیر اینصورت بهمانند همان ماشین صفر کیلومتری است که چند سالی در گاراژ مانده باشد! این تجربه از طریق همان روابط که در غرب آزادش مینامند و ما نیز اگر به لحاظ اعتقادات و باورهای مذهبی خود آنرا نمیپسندیم، از طریق ازدواج موقت میتوانیم در جامعه مذهبیمان به کارش گیریم، میسر خواهد بود. احتمالا این مقاله نیز ازحملات و سوالاتی چون آیا خودتان حاضر بودید صیغه شوید و یا آیا حاضرید برادر و پسر جوانتان زن بیوهای را صیغه کند در امان نخواهد بود.
بهنظر من این سوالات ما را به جایی نمیرساند چرا که من ممکن است بهلحاظ زنگارهای ذهنیام آمادگی یا شهامت و جسارت اینکار را نداشته باشم و یا با تعصباتم جلوی فرزندانم را بگیرم، اما حداقل میتوانم با بلندنظری و با رفتار متمدنانۀ خویش، دیگران در انتخاب راه زندگیشان آزاد بگذارم. فراموش نیز نکنیم یکی از بزرگترین دلایل عدم شهامت من نوعی ترس از قضاوت شمای نوعی و بهعبارتی همین نحوه برخورد هموطنان با قضیه است.
مطمئنا در پنجاه تا صد سال آینده این مسایل در جامعه ما حل خواهد شد و مردم آنروز به این مقالات و این تلاشها که ما برای قانع کردن یکدیگر کردهایم و به اعتراضاتی که بر این تلاشها شده است خواهند خندید. پس چه بهتر است که ما با تعصبات خود این جریان و هر جریان دیگری را که به مردم ما در راه بهزیستیشان کمک میکند سد نکنیم و سلامت روانی جامعه خود را در خطر نیاندازیم.
کسانی که صیغه را اسلامی و اسلام را ارتجاعی میدانند فراموش نکنند که عقد و ازدواجهای دائمی ما اسلامی، طلاقهای ما اسلامی، مجالس ترحیم ما اسلامی است و اصولا اسلام در طی هزار و چهارصد سال، هر تارش را با هر پود ما درهم آمیخته و نمیتوان آن را از تاریخ یک ملت حذف کرد. کسانی که چنین میاندیشند بههمان ویژگی سیاه و سفید دیدن گرفتارند.
همانگونه که خانم پارسیپور اشاره کردند: قشر پایین جامعه مشکلات خود را بهطریق سنتی و مذهبی، و قشر بالا آنرا بهطریق غربی حل کرده است. این قشر متوسط تحصیلکرده است که از یکطرف بهدلیل ذهنیت مذهبی خود روابط آزاد به نوع غربی آن را بر نمیتابد؛ و از طرف دیگر با راهحلهای اسلامی بهدلیل اینکه آنرا در مقابل مدرنیسم غربی، عقبمانده میانگارد مخالفت میورزد. از اینجا مانده و از آنجا رانده است و راهکاری نیز برای حل مشکلاتش ندارد.
در مدتی که در غرب زندگی کردهام بسیاری از زنان مطلقه ایرانی را دیدهام در حالی که در دل آرزوی معاشرت با هموطن خود را داشتهاند، از ترس اینکه احترام و نجابتشان در چشم جامعه و همچنین در چشم طرف مقابل خدشهدار شود، یا به عزلت پناه بردهاند و یا علیرغم میل خود به غربیها روی آورهاند که معیارهای ارزش گذاریشان از ما بسیار متفاوت است و داشتن رابطه و حتی زندگی با آنان بدون قرارداد رسمی تاثیری در نوع قضاوت آنها و احترامی که برای زنان قایلند نمیگذارد.
ناگفته نباید گذاشت که مخالفت عدهای نیز با ازدواج موقت به خاطر سوءاستفادهای است که مردان متاهل از آن کرده و میکنند. سوءاستفادهای که به تلاشی خانوادهها منجر میگردد. در این رابطه باید گفت اولا سوءاستفاده از یک قانون نه به دلیل بد بودن قانون، بلکه بهدلیل عدم وجود اخلاق درما انسانهاست. بهعلاوه ما عادت کردهایم که بیشتر تلاشی خانوادهها را از چشم مردان و ضعف آنها بدانیم بدون اینکه به این نکته توجه کنیم که در اکثر تلاشیها - چه در غرب و چه در شرق - پای زنی نیز در میان است.
اگر همانطور که خانم پارسیپور اشاره کردهاند، زنان مجرد، مطلقه یا بیوه به نوعی اخلاق پایبندی نشان دهند؛ یعنی نگذارند که حل مشکل آنها به بهای قربانی شدن کانون خانواده دیگری منجر گردد، این مشکل نیز بهتدریج برطرف خواهد شد.
مطالب مرتبط به این موضوع در رادیو زمانه:
مصاحبۀ آزاده اسدی با شهرنوش پارسیپور [اینجا] ازدواج موقت یا روابط متعدد عشقی؟ [اینجا] ثواب بوسه در ازدواج موقت [اینجا]
|
نظرهای خوانندگان
به این میگن کلاه شرعی ایرانی قرن بیست و یکم!
-- آزلده ، Aug 10, 2007 در ساعت 08:24 AMتشكر از اين خانم بزرگوار كه منطقي، واقعي، پيشرو و ديني ميانديشند و قطعا نسلهاي آينده او را خواهند ستود. در حالي كه عمده مردهاي مذهبي و در راس كار، با ظاهرسازي با اين حكم مدرن ديني كه بهقول مرحوم علامه طباطبايي در تفسيرالميزان شيعه بايد در جهان به اين حكم افتخار كند، مخالفت ميكنند!
-- بدون نام ، Aug 21, 2007 در ساعت 08:24 AMیکی ازمشکلات ملی ما این است که چون شرممان میآید یک سری کارها را بکنیم، بنابراین اول به صورت تئوری تحویل دیگران میدهیم.
-- parvaneh hamidi ، Aug 30, 2007 در ساعت 08:24 AMدوست عزیز اگرشما یا خانم پارسیپور دوست دارید که صیغه شوید، زیرا که برای ارضای نیازهای جنسیتان احتیاج به کلاه شرعی دارید، تصمیمتان بسیار محترم است وزندگی خودتان است و هیچ ربطی هم به من ودیگران ندارد. ولی دوست عزیز لطف کنید وپای زنهای دیگر را به وسط نکشید و صیغه را تبدیل به بحث علمی قرن 21 نکنید
در این که هر مسأله ای یک راه حلی دارد شکی نیست. و با آگاهی از اینکه در هر گوشه ای از حهان - به دلایل قرهنگی و یا قوانین دولتی - برای موارد مشابه مسایل متقاوتی مطرح می شود، بنابراین صیغه می تواند راه حلی برای افرادی باشد که به خاطر باورهای دینی اجازۀ روابط با جنس مخالف را به خودشان نمی دهند. وگرنه صحبت بر سر افرادی چون خانم پارسی پور نیست، که نه سنتی هستند و نه مذهبی.
-- گیتی ، Nov 28, 2008 در ساعت 08:24 AMدر این نوشتار بجثی که آزار دهنده است، نظر خانم شیخ الاسلام است که کاش اول ذهن خودشان را از زنگار افکار مردسالارانه پاک کنند و بعد در پی مشکل گشایی خانم ها برآیند.
ایشان می نویسند "بهعلاوه این گونه روابط به تجربیات این جوانان درمورد روحیات زنان و نیازهای آنان اضافه خواهد نمود و از آنان، اگر ازدواج موقتشان بهر دلیلی به ازدواج دایم منجر نشود، همسر و پدر بهتری خواهد ساخت." و یا "بسیاری از همنسلان ما با ازدواج با مردهای همسن خود - که میتوان آنها را با اصطلاحات امروز صفرکیلومتر نامید - فشارهای زیادی را در زندگی زناشوئی خود متحمل شدند. اما نکته در اینجاست که بزرگتر بودن مرد به لحاظ سنی در صورتی میتواند تضمینکننده زندگی خانوادگی بهتری باشد که او تجربه بیشتری در مورد روحیات و خلقیات و نیازهای عاطفی زنان کسب کرده باشد؛ در غیر اینصورت بهمانند همان ماشین صفر کیلومتری است که چند سالی در گاراژ مانده باشد!"
خانم عزیز یک زندگی مشترک زمانی موفق خواهد بود که زوجین قبلإ امکان معاشرت و شناخت و درک جنس مخالف را داشته باشند(البته نه لزومأ داشتن سکس). اینکه مردها با تجربۀ بسیار با دخترانی ازدواج کنند که لابد شوهرشان اولین مرد زندگیشان است، روش و خواسته ای کاملأ مردسالارانه است. این افکار سالهاست که منسوخ شده و اگر کوششی می کنید بهتر است که با ذهنی شفاف تر به این معزل بپردارید.
این موضوع مرا به یاد دوستی نازنین و مادر درگذشته اش انداخت که یک دختر و دو پسر داشت. به دخترش می گفت: دخترها نباید دوست پسر داشته باشند ولی پسرها عیب ندارد که دوست دختر بگیرند. و دوست نازنینم می گفت: مامان جان اگر اینجوری است پس کی با پسر های شما دوست بشه؟!!
موفق باشید.